| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

اگر زمستان بگوید : بهار در قلب من است، 
چه کسى زمستان را باور مى کند؟
در هر نقطه اى عشقى نهفته است.


ماسه و کف
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۹
همه اش که نباید ترسید!
راه که بیفتیم، ترسمان می‌ریزد ...


ماهی سیاه کوچولو/بهرنگی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۲۳:۴۳

دو فروشنده کفش برای فروش کفش‌های فروشگاهشان به جزیره‌ای اعزام شدند. فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچ‌کس کفش نمی‌پوشد. فورا پیامی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمی‌گردم. اینجا هیچ‌کس کفش نمی‌پوشد.

فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد. فورا این پیام را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا 1000 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند.

فرق بین مانع و فرصت چیست؟ نگرش ما نسبت به آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۱۷:۲۹

دورِ دور مَرو که مهجور گردی و نزدیکِ نزدیک مَیا که رنجور گردی!


عطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۴

امیرالمومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه فرموده اند :

کسی که خود را در جوار الله بی نیاز بداند ، الله برای وی کافی است

 و هر کس جوار الله را با غیر الله عوض کند، گمراه است. 

 

هرکس به اندک دنیا سیر نگردد ، اموال زیاد هم او را سیر نمی کند. 

پس به آنچه که نیاز تو را بر طرف می کند، اکتفا کن. 

 

نفس خود را به عفت عادت ده و از فریبکاری دست بردار؛ که حساب روز قیامت دراز است.

 

[ الزهد الکبیر  ۱۰۳ ]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۷ ، ۲۰:۳۱

روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از شوهرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتورسیکلت بود و از موتورش برای حمل کالا بین روستا و شهر استفاده می کرد، برای اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد تا به بهداری ده ببرد.
زن با احتیاط سوار موتور شد و از دستپاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن.
زن پرسید: چه کار کنم؟
و وقتی متوجه حرف شوهرش شد، ناگهان صورتش سرخ شد ...
با خجالت کمر شوهرش رابغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود.
به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند!
شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به درمانگاه رسیده ایم.
زن جواب داد: بهتر شدم. سرم دیگر درد نمی کند.
آن مرد، همسرش را به خانه رساند، ولی هرگز متوجه نشد که گفتن همان جمله ساده «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختی را در قلب همسرش به وجود آورد که در همین مسیر کوتاه، سردردش برطرف شد.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۶:۴۹

فقط از الله بخواه



إِنَّهُ هُوَالسَّمِیعُ الْعَلِیمُ

«همانا او (الله) شنوای دانا است» (فصلت/۳۶)


وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ

«و او (الله) بر هر چیزى تواناست» (ملک/۱)


نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید

«ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم» (ق/۱۶)


هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

«او (الله) مهربانترین مهربانان ست» (یوسف/۶۴)


ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ...

«مرا بخوانید،تا شما را اجابت کنم» (غافر/۶۰) 


ألَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ...

آیا الله برای بنده اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۴:۰۰

مقیم لندن بود.تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد.
می گفت: چند دقیقه با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم: آقا ! این را زیادی دادی.
گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن، راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا، از شما ممنونم.
پرسیدم: بابت چی؟
گفت: می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشین شدید، خواستم شما را امتحان کنم. با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم. فردا خدمت می رسم.
تعریف می کرد: تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه به غش به من دست داد! من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۵۴

ﺳﻔﻴﺎﻥ ﺍﻟﺜﻮﺭﻱ ﺭﺣﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ در نصیحتی به علی بن الحسن می فرماید :


کم حرف بزن، قلبت نرم و آرام می شود..


زیاد سکوت کن، صاحب تقوی و ورع می گردی.


حریص بر دنیا نباش..


حسود نباش، سریع مطالب را فهم می کنی.


طعنه زننده نباش، از شر زبان مردم نجات می یابی.


مهربان باش، محبوب مردم می گردی.


به بهره ات از رزق و روزی راضی باش، ثروتمند خواهی شد.


بر الله توکل کن، قوی خواهی شد.


با مردم بر سر دنیایشان نزاع مکن، هم الله و هم مردم تو را دوست خواهند داشت.


متواضع باش، اعمال نیک را تکمیل کرده ای.


 عفو پیشه کن، عافیت از بالای سر برایت می آید.



[ حلیة الأولیاء ٨٢/٨ ]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۱۲:۳۲

آن که سنت با جماعت ترک کرد      در چنین مسبع،نه خون خویش خورد

هست سنت ره، جماعت چون رفیق            بی ره و بی یار،افتی در مضیق


مولوی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۰۳:۵۳

وقتی فکرش را بکنی نومیدکننده ست که چطور آدم ها هم مثل خانه ها بین هم دیوار کشیده اند.


در انتهای شب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۰۳:۳۲

ﺭﻭﺯﯼ، ﺟﻤﻌﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ، 
ﻭ ﺍﻭ، ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺑﻮﺩ. 

ﮔﻔﺖ: ﺷﻤﺎ ﮐﯿﺴﺘﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮ!

ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. 
ﻫﻤﻪ ﮔﺮﯾﺨﺘﻨﺪ. 

ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺩﺭﻭﻍ ﺯﻧﺎﻥ...
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﭼﻨﺪ، 
ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺮﯾﺰﻧﺪ؟؟؟


عطار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۷ ، ۰۳:۱۲

ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنهُ هرگاه می‌دید یا می‌شنید که دیگران، از او تعریف می‌کنند، چنین دعایی بر زبان می‌آورد:


اللّهُمَّ أنتَ أَعلَمُ بی مِنّی و أنا أعلمُ بِنَفسی مِنهُم؛ اللهُمَّ اجْعَلْنی خَیرًا مِمّا یَظُنّونَ وَ اغْفِرْ لی ما لا یَعلَمونَ و لا تُؤاخِذْنی بِما یَقولونَ

یعنی: « بارخدایا! تو نسبت به من از خودم آگاه‌تری و من نیز نسبت به خود از این‌ها، بیش‌تر خبر دارم؛ خداوندا! مرا بهتر از گمان نیکشان نسبت به من قرار بده و گناهانم را که آنان از آن بی‌خبرند، بیامرز و مرا به آن‌چه ایشان درباره‌ام می‌گویند (و مرا نیک می‌پندارند)، بازخواست نفرما.»


اسد الغابة ج ۳ ص ۲۲۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۱۶:۱۱


دریافت
حجم: ۳۲۲ کیلوبایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۱۳:۱۳

ربیعة بن شداد خثعمى نزد على آمد که بدو گفت: «بر کتاب الله و سنت پیامبر الله بیعت کن» ربیعه گفت: «بر سنت ابو بکر و عمر» على گفت: «واى بر تو، اگر ابو بکر و عمر جز به کتاب الله و سنت پیامبر الله بیعت کرده بودند بر حق نبودند.» و ربیعه با وى بیعت کرد.


 تاریخ ‏الطبری ،ج‏ ۶،ص:۲۵۹۹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۱۲:۵۱

انس بن مالک رضی الله عنه:


«مَا شَمَمْتُ عَنْبَرًا قَطُّ وَلَا مِسْکًا وَلَا شَیئًا أَطْیبَ مِنْ رِیحِ رَسُولِ اللهِ».


«هیچگاه عنبری را نبوییدم، و نه مُشکی و نه چیز دیگری را که از بوی رسول الله خوش‌بوتر باشد».


صحیح مسلم، ۴۲۹۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۷

ابوالدرداء رضى الله عنه :


خیر و خوبی، نه آنست که مال و فرزندت فزونی یابد. 

 بلکه خوبی، آنست که:

حلم و بردباری‌ات شکوهمند گردد

 و علم و دانشت فزونی یابد

 و مردمان را به‌سوی عبادت الله فرا خوانی. 

 پس آن‌گاه که توفیق نیکی یافتی، الله را حمد گویی

و چون بد کردی، از الله آمرزش خواهی. 


 [ تاریخ دمشق ۱۵۸/۴۷]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۲

بشر بن حارث رحمه الله :


کسی که دوست می دارد مردم او را بشناسند، شیرینی آخرت را نخواهد یافت.



[حلیة الأولیاء ٨/٣٤٣ ]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۰

الله متعال می فرماید:


إنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ .


بی‌گمان کسانی‌که گفتند: پروردگار ما الله است.سپس استقامت کردند.


[ سوره ى فصلت آیه‌ى ۳۰ ]




امام ابن رجب رحمه الله می فرماید: 


کسانی که می گویند پروردگار ما الله است زیادند؛

ولی اهل استقامت و پایداری کم هستند.


[ مجموع رسائل ابن رجب ۱/۳۳۹ ]

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۷ ، ۰۰:۵۸

علی بن ابی طالب رضی الله عنه در اولین شب از ماه رمضان از خانه اش خارج شد در حالی که قنادیل روشن بودند و در مساجد قرآن خوانده می شد 


پس ایشان فرمودند:


الله قبرت را نورانی کند ای عمر بن خطاب همانگونه که مساجد الله را با تلاوت قرآن نورانی کردی...



عن أبی إسحاق الهمدانی قال:خرج علی بن أبی طالب رضى الله عنه فی أول لیلة من شهر رمضان والقنادیل تزهر، وکتاب الله یتلا فی المساجد، فقال: نوَّر الله لک یا عمر بن الخطاب رضى الله عنه فی قبرک، کما نورت مساجد الله بالقرآن.

ابن ابی الدنیا،فضائل رمضان رقم٣٠

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۷ ، ۲۳:۵۸