«آیت الله خامنه ای» (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)، دومین رهبر «نظام جمهوری اسلامی ایران»،در یکی از خطبه های نماز جمعه تهران با موضوع «آزادی»،به وجود و نهادینه بودن این مفهوم در متن و صدر اسلام و در دوران حکمرانی خلیفه دوم،عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ،می پردازد:
و در معارف صدر اسلام و در تاریخ صدر اسلام، اینقدر این مفهوم با همین نام، با همین واژه و با همین خصوصیات تکرار شده که جای شک باقی نمی ماند.
در زمان خلیفهی دوم، استاندار مصر عمروعاص بود و پسر عمروعاص در یک ماجرائی، در یک گفتگوئی با یک جوان دهاتی حرفشان شد، یک سیلی بر صورت آن جوان روستائی مصری زد - حالا شما ببینید یک روستائی مصری که نمی دانم حالا عرب بوده یا غیر عرب بوده، شاید آنوقت هنوز عرب هم نبودند، آن هم نمایندهی خلیفه و استاندار مطلق - پسر به پدرش شکایت کرد. پدرش آمد پیش عمروعاص، گفت باید قصاص کنی؛ پسر من کتک خورده و بایستی پسر تو که زده، او هم کتک بخورد. او هم اعتنائی نکرد و اینها را بیرون کرد. بلند شدند آمدند مدینه در زمان خلیفهی دوم و پیش خلیفه توی مسجد، ماجرا را مطرح کردند. خلیفه فوراً نوشت تا آن حاکم یعنی عمروعاص و پسرش هر دو بیایند. آوردشان توی مسجد گفتش که این پسر دهاتی، آن پسر استاندار را قصاص کند، خود استاندار هم تعزیر بشود. گفت چرا خود من تعزیر بشوم؟ گفت برای خاطر اینکه به میخ قدرت تو، پسرت این کار را کرد و این حرکت را انجام داد؛ تو رو دادی به او.
بعد یک جملهای از قول خلیفه نقل شده که آن هم جملاتی است که توی تاریخ هست و او این است که خطاب می کند به عمروعاص می گوید: «متی استعبدتم النّاس و قد ولدتهم امّهاتهم احرارا؟» از کی شما این مردم را بندهی خودتان و بردهی خودتان قرار دادید، در حالی که مادرهاشان اینها را آزاد آفریدند؟
این منطق اسلام است. اگر این در اسلام به صورت یک فرهنگ رائج نبود، خلیفه برای یک کار به این مهمی که استاندار خودش را می خواهد مجازات کند، به این جمله، به این معرفت اسلامی استناد نمی کرد؛ پیداست این یک مطلبی بوده که همه این مطلب را می دانستند، جزو فرهنگ رائج و شناخته شدهی ملت اسلام در آنوقت بوده که انسانها آزادند، انسانها دارای حق آزادی هستند و از مادرها آزاد متولد شدند و کسی حق ندارد انسانها را برده و اسیر و بندهی خودش بکند و حق آزادی آنها را سلب کند که البته اینجا جرج جرداقِ مسیحی که دربارهی امیرالمؤمنین کتاب نوشته، بین این جمله و جملهی امیرالمؤمنین یک مقایسهی جالبی می کند که جای بحثش اینجا نیست و نشان دهندهی این هست که این مفهوم، این فرهنگ در اسلام وجود دارد. پس فرهنگ آزادی، مفهوم آزادی در اسلام یکی از آن مفاهیم قطعی و حتمی است.»
از "Gemini" در مورد صحت و سقم افسانه کتابسوزی ایران و مصر پرسیدم که متن پرسش و پاسخ صورت گرفته را با هم می خوانیم؛
من:سلام
لطفا برایم از درستی یا نادرستی ماجرای کتاب سوزی توسط مسلمانان در اثنای فتوحات اسلامی در ایران و مصر یا دیگر نقاط جهان بگو...
Gemini:
«سلام
ماجرای کتابسوزی در فتوحات اسلامی: یک ادعای بحثبرانگیز
ادعای کتابسوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی، بهویژه در مورد کتابخانههای بزرگ مانند اسکندریه، یکی از بحثبرانگیزترین موضوعات در تاریخ است. این ادعا اغلب برای نشان دادن تضاد بین اسلام و دانش و تمدنهای پیشین استفاده میشود. با این حال، بررسی دقیق منابع تاریخی و شواهد موجود، تصویر پیچیدهتری از این رویداد ارائه میدهد.
دلایل تردید در صحت این ادعا:
* نبود شواهد تاریخی اولیه: هیچ منبع تاریخی اولیه و معتبری از قرنهای اولیه اسلامی وجود ندارد که بهصراحت و با جزئیات به کتابسوزی گسترده توسط مسلمانان اشاره کند. اغلب روایتهای موجود قرنها پس از وقایع مورد ادعا نوشته شدهاند.
* تعارض با آموزههای اسلامی: اسلام بر اهمیت دانش و یادگیری تأکید فراوان دارد. بسیاری از آیات قرآن و احادیث پیامبر (ص) مسلمانان را به کسب دانش و تفکر تشویق میکنند.
* وجود مراکز علمی در جهان اسلام: پس از فتوحات اسلامی، بسیاری از مراکز علمی و دانشگاهی در جهان اسلام تأسیس شد و دانشمندان مسلمان در زمینههای مختلف علمی پیشرفتهای چشمگیری داشتند. این امر با ادعای نابودی سیستماتیک دانش توسط مسلمانان در تضاد است.
* وجود روایتهای متناقض: روایتهای مختلفی درباره کتابسوزی در اسکندریه وجود دارد که با هم تناقض دارند. برخی مورخان معتقدند کتابخانه اسکندریه پیش از حمله مسلمانان به دلیل جنگها و آتشسوزیهای قبلی تخریب شده بود.
دلایل مطرح شدن این ادعا:
* پیشداوریهای غربی: برخی مورخان غربی در قرنهای گذشته با هدف تخریب چهره اسلام و تمدن اسلامی، این ادعا را مطرح کردند.
* تلاش برای توجیه شکستها: برخی از گروهها و حکومتها برای توجیه شکست خود در برابر مسلمانان، این ادعا را مطرح کردند تا نشان دهند که مسلمانان به دانش و فرهنگ اهمیت نمیدهند.
* ابهامات تاریخی: نبود اطلاعات کافی در مورد بسیاری از رویدادهای تاریخی، زمینه را برای شکلگیری افسانهها و روایتهای اغراقآمیز فراهم کرده است.
نتیجهگیری:
با توجه به شواهد موجود، نمیتوان بهطور قطعی ادعای کتابسوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی را تأیید یا رد کرد. با این حال، شواهد تاریخی و منطقی بیشتر از آن حمایت نمیکند که مسلمانان بهطور سیستماتیک و با هدف نابودی دانش، کتابخانهها را به آتش کشیده باشند.
نکات مهم:
* تعمق در منابع تاریخی: برای قضاوت در مورد هر رویداد تاریخی، باید به منابع اولیه و معتبر مراجعه کرد و از تعمیمدهی و قضاوتهای عجولانه پرهیز کرد.
* پرهیز از تعصب: در بررسی مسائل تاریخی، باید از پیشداوریها و تعصبات دینی، ملی و ایدئولوژیک اجتناب کرد.
* اهمیت گفتگوی بینالمللی: برای روشن شدن بسیاری از ابهامات تاریخی، نیاز به گفتگو و همکاری میان محققان و اندیشمندان مختلف از سراسر جهان است.
در نهایت، این موضوع یک بحث پیچیده و چند وجهی است که نیازمند بررسیهای بیشتر و دقیقتر است.»
سپس مجددا درخواست دیگری از او کردم که پاسخ اش به منزله ردی محکم بر این افسانه واهی است؛
چرا که مسلمانان نه تنها کتابخانه ای را به آتش نکشیدند و با علم و دانش دشمنی ای نداشته اند بلکه کتب پیشین سرزمین های فتح شده (از جمله کتب دینی زرتشتی و...) را هم به لحاظ علمی و تحقیقی ترجمه کرده و در دسترس دیگران قرار دادند.
من:
لطفا در مورد نهضت ترجمه در تمدن اسلامی هم برایمان بگو...
Gemini:
«نهضت ترجمه در تمدن اسلامی: دریچهای به دنیای دانش و اندیشه
نهضت ترجمه یکی از مهمترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که با هدف جمعآوری و ترجمه آثار علمی و فلسفی تمدنهای پیشین، بهویژه یونان و ایران باستان، صورت گرفت. این حرکت گسترده در قرون اولیه اسلامی، بهویژه در دوره عباسیان، باعث انتقال دانش و اندیشههای مختلف به جهان اسلام شد و زمینهساز شکوفایی علمی و فرهنگی در این تمدن گردید.
انگیزههای شکلگیری نهضت ترجمه
* توجه به دانش و حکمت: آموزههای اسلامی بر کسب دانش و حکمت تأکید فراوان دارند. مسلمانان با مطالعه آثار دانشمندان پیشین، به دنبال فهم بهتر جهان و ارتقاء سطح دانش خود بودند.
* توسعه قلمرو اسلامی: فتح سرزمینهای مختلف توسط مسلمانان، آنان را با تمدنها و فرهنگهای گوناگونی آشنا کرد. این امر موجب شد تا مسلمانان به اهمیت دانش و فناوریهای موجود در این تمدنها پی ببرند.
* حمایت خلفا و حاکمان: خلفای عباسی و برخی حاکمان دیگر، با حمایت از مترجمان و تأسیس کتابخانههای بزرگ، نقش مهمی در گسترش نهضت ترجمه ایفا کردند.
اهمیت و تأثیرات نهضت ترجمه
* توسعه علوم: ترجمه آثار علمی یونانی و ایرانی در زمینههای مختلفی مانند فلسفه، ریاضیات، نجوم، پزشکی و... باعث شد تا مسلمانان به پیشرفتهای علمی دست یابند و نظریههای جدیدی را مطرح کنند.
* پیدایش علوم اسلامی: دانشمندان مسلمان با تلفیق آموزههای اسلامی و دانشهای یونانی و ایرانی، علوم اسلامی را پایهگذاری کردند.
* شکوفایی تمدن اسلامی: نهضت ترجمه، یکی از عوامل اصلی شکوفایی تمدن اسلامی در قرون وسطی بود و باعث شد تا مسلمانان در زمینههای مختلف علمی و فرهنگی پیشرو شوند.
* انتقال دانش به غرب: بسیاری از آثار علمی و فلسفی که توسط مسلمانان ترجمه شده بود، بعدها به زبانهای لاتین ترجمه شد و به این ترتیب، دانش و اندیشههای اسلامی به غرب انتقال یافت.
مراحل و ویژگیهای نهضت ترجمه
نهضت ترجمه در چند مرحله و با ویژگیهای خاصی همراه بود:
* مرحله اولیه: در این مرحله، آثار به صورت تحتاللفظی و بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی ترجمه میشد.
* مرحله میانی: در این مرحله، مترجمان به تفاوتهای فرهنگی توجه بیشتری نشان میدادند و سعی میکردند تا مفاهیم را به زبان عربی روان ترجمه کنند.
* مرحله نهایی: در این مرحله، دانشمندان مسلمان با استفاده از دانش خود، آثار ترجمه شده را ویرایش و تکمیل میکردند و نظریههای جدیدی را بر اساس آنها ارائه میدادند.
نتیجهگیری
نهضت ترجمه، یکی از مهمترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که تأثیر شگرفی بر توسعه دانش و اندیشه در جهان اسلام داشته است. این حرکت نشان میدهد که مسلمانان در طول تاریخ همواره به دنبال کسب دانش و حکمت بودهاند و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نکردهاند.»
جهت اطلاع بیشتر به پست های منتشر شده گذشته در این خصوص با عنوان #افسانه-کتابسوزی مراجعه بفرمایید.
از ایران باستان (پیش از اسلام) چه آثار مکتوبی بر جای مانده است؟
کلیپ مصاحبه رادیو فرانسه با دکتر محمدعلی کاتوزیان،استاد تاریخ و ادبیات ایران در دانشگاه آکسفورد انگلستان
نکاتی از این مصاحبه:
این ادعا که حکومت های باستانی ما آثار مکتوب زیادی در زمینه های مختلف علمی و فلسفی و ادبی و غیره از خود بر جای گذاشتند،اما اعراب این آثار را تماما سوزانده اند،شایعه و در واقع افسانه ای بیش نیست.
و اگر واقعا دانشمندانی در این زمینه ها می داشتیم،دست کم اسامی آن ها به ما می رسید.
آثار بسیاری (در زمینه دین زرتشتی و...) که مربوط به تاریخ باستان ایران هستند پس از فتح ایران توسط سپاه مسلمانان و در قرون اول اسلامی در ایران به عربی ترجمه و منتشر شدند و دوره درخشان ادبیات و فرهنگ و علوم ایرانی هم مربوط به ایران پس از اسلام است و اصلا قابل مقایسه با وضعیت پیش از اسلام نیست!
آیا ایران «یک شبه» مسلمان شد و اعراب و فاتحان مسلمان ایران،«بی فرهنگ» بودند؟
خانم دکتر پروانه پور شریعتی،استاد تاریخ و ایران شناسی/دانشکده تکنولوژی نیویورک:
«یکی از روایات بسیار نادرستی که در حافظه ملی ایرانیان شکل گرفته این است که اعرابی که به ایران حمله کردند یک مشت اعراب به اصطلاح بی فرهنگی بودند که حمله کردند تا اسلام را ترویج کنند.
در صورتی که قشر اصلی اعرابی که به ایران حمله کردند،از بازرگانانی بودند که در مدینه،تا حدی مکه،در شام بزرگ و در جزیره و بین النهرین سکونت می کردند و با راه های بازرگانی آشنا بودند.
یکی از خواسته های این اعراب این بود که از حالت واسطه بودن در راه های بازرگانی درآیند و به مراکز داد و ستد بروند.
زیشان فرستاده آمد به من ... سخن رفت هرگونه بر انجمن
که از قادسی تا لب جویبار ... زمین را ببخشیم با شهریار
وزان سو یکی برگشاییم راه ... به شهری کجا هست بازارگاه
بدان تا خریم و فروشیم چیز ... ازین پس فزونی نجوییم نیز
چنانکه در شاهنامه فردوسی می خوانیم،در جنگ قادسیه،رستم فرخ هرمز،قبل از اینکه به جنگ برود،به همه خانواده های پَهلَو می گوید که دوستان،این ها می گویند ما به دیهیم شما کاری نداریم،به اقلیم شما کاری نداریم،و فقط می خواهیم به بازارگاه ها،در ماوراء رود برویم و آنجا داد و ستد کنیم.بعد فامیلش گفتند که این ها - فقط - حرف است،و در نتیجه با آنها جنگید.
رستم فرخ هرمز تا دقیقه آخر با اعراب مراوده و مصاحبه داشت و وقتی که در جنگ قادسیه مرد،برادرش مراقبت از یزدگردی را که ۶-۷ سالگی به حکومت رسیده به عهده می گیرد.و به او می گوید بیا به طبرستان و توس و گرگان برو،همه طرفدارهای تو آنجا هستند.او در جواب می گوید نه من می خواهم به آسیای مرکزی بروم.
نهایتاً وقتی که فرخزاد پاسخ یزدگرد را می شنود،او را رها می کند و به طرف غرب بر می گردد و می گوید که این هم که رفت،«ندانم که کی دانم این شاه کی»،یعنی دیگر نمی دانم شاه برای من کیست،و از آن به بعد شروع به مسالمت جویی می کند.
به همین خاطر بود که چون شاخه بسیار مهمی از راه بازرگانی ابریشم از راه مناطق همین خانواده های پَهلَو می گذشت - یعنی راه بازرگانی خراسان بود - پارت ها با اعراب به مسالمت رسیدند،به این شرط که اعراب در اقلیم شان سکونت نکنند و با حکومت شان کاری نداشته باشند،به آسیای مرکزی بروند و همانطور که خودشان قول داده بودند داد و ستد کنند.
در نتیجه این شبهه ای که ما در حافظه ملی مان داریم که اعراب آمدند و اسلام آوردند و یک شبه ایران مسلمان شد و اصولاً آنها قوم بی فرهنگی بودند که آمدند و بر اقلیم و سرزمین ما حاکم شدند،روایت بسیار نادرستی است.»
سید روح الله موسوی خمینی،بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران:
«انوشيروان به خلاف آن چيزهايى كه به واسطه شعرا و به واسطه درباری هاى آن وقت و موبدان دربارى آن وقت درست كردند، يكى از ظالم هاى ساسانيان است، و دنبال او يک حديثى هم جعل شده است، و به حضرت رسول- صلى اللَّه عليه و آله و سلم- نسبت داده شده كه «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشيروان!» اين اولًا سند ندارد و مُرْسَل است، و ثانياً كسانى كه اهل تفتيش در امور هستند، تكذيب كردند اين را و معلوم است كه يک دروغى است كه بستند.
انوشيروان ظالم بايد گفت، نه عادل.
در زمان انوشيروان چهار طبقه يا پنج طبقه ممتاز بودند، يعنى از هم ممتاز، علاوه بر خود دستگاه سلطنت با آن بساطى كه داشته است؛ يک دسته هم شاهزادگان بودند و درباری ها، اين ها يک طبقه على حده ممتاز؛ يک دسته هم كسانى بودند كه داراى اموال هستند و به قول آنها شريف زادهها، آنها هم يک دسته ممتاز؛ يك دسته ديگر هم عبارت از آنهايى بودند كه سران ارتش و امثال اينها بودند، آنها هم ممتاز؛ دسته آخر كه نوع مردم بودند پيشه وران بودند، و پيشه وران بايد كار كنند آنها بخورند تكليف اين بوده. آنها آن طبقه بالا ماليات بده نبودند، به نظام هم نمی رفتند. در نظام بايد طبقه پايين كه پيشه وران بودند، مىگفتند اين ها بايد خدمت كنند، و مال اين ها صرف بشود در آن طبقات ديگر؛ اين ها به نظام بروند، اين ها جنگ بكنند، اين ها كارها را انجام بدهند، آنها بخورند.»
منبع:صحیفه امام خمینی،موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى۱۳۸۹،ج۱۹،ص۴۳۳
سطح بالای ایمان،پرهیزکاری و صداقت در میان مسلمانان نخستین ایجاب می کرد که اهالی علم و عامه مردم در نقل و انتقال سخنان و مطالب،کمال دقت را به خرج دهند و این موضوع در نقل احادیث از اهمیت دو چندان برخوردار بود و از همین روی،علم حدیث و علمای رشته های مرتبط با این علم پدید آمدند که در واقع به بررسی همه جانبه متن و سند احادیث و روایات می پرداختند.
این ویژگی اخلاقی که عوام و خواص آن روزگاران به آن آراسته بودند،انضباط و دقت مطالب در باقی کتاب ها و موضوعات را نیز تضمین می کرد.
جناب مرتضی مطهری،از تفاوت مهم کتاب ها و تاریخ نگاران متقدمین (پیشینیان/آن دوره) و متاخرین (نویسندگان پس از آنها) می گوید.
متن زیر،برگرفته شده از سخنرانی ایشان با موضوع:کتابسوزی اسکندریه است:
«یک جمله ای یکی از اروپایی ها در مقایسه میان شرقی ها و غربی ها بیان کرده است خیلی جمله جالبی است و راست است.
او گفته است در میان کتاب هایی که غربی ها در یک موضوع می نویسند،معتبرترین اونها اون کتابی است که دیرتر نوشته شده است.یعنی هرچه که به این طرف بیاییم کتاب ها مستندتر و معتبرتر و محققانه تر است.
یعنی؛اگر مثلا کتابی اونها در قرن پانزدهم نوشته اند و کتابی در قرن شانزدهم میلادی،کتابهای قرن شانزدهم شون از کتابهای قرن پانزدهم شون متقن تر است.
کتابهای قرن هفدهم شون از کتابهای قرن شانزدهم،و کتابهای قرن هجدهم از کتابهای قرن هفدهم و قرن نوزدهم از قرن هجدهم و قرن بیستم از قرن نوزدهم متقن تر است.
ولی مسلمین و مشرق زمینی ها کارشون برعکس شده است.این گونه کتابها،هرچه که ما به عقب بر می گردیم می بینیم متقن تر می شود،و هرچه به این طرف به جلو می آییم می بینیم ضعیف تر می شود!
یعنی چه؟
یعنی مثلا متقن ترین کتاب حدیث چه از شیعه و چه از سنی،آیا کتاب هایی است که در قرن های سوم و چهارم نوشته شده است،مثل صحیح بخاری در اهل تسنن،و کافی کلینی در شیعه؟یا کتاب هایی است که مثلا در قرن دهم و یازدهم یا دوازدهم سیزدهم چهاردهم نوشته شده است؟!
وقتی مطالعه می کنیم می بینیم کتاب های قرن سوم و چهارم و پنجم و ششم بسیار متقن تر است از کتاب هایی که بعدها نوشته شده است.یعنی هرچه که بعدها آمده است سطحی تر شده است!
این مقدمه رو دانستید؟
کتابهای تاریخی اسلامی،اون کتابهای معتبر،تاریخ های معتبر و متقن که از روی تحقیق نوشته می شده است،همان کتابهای قدماست.
دیگه کتابهای متاخران در کتابهای تاریخ البته نمی خواهم تمام کتابها را در همه رشته ها بگم.در فلسفه مثلا اینجور نیست.در فقه اینجور نیست.در اصول اینجور نیست.عرض کردم در کتابهای تاریخی و تا اندازه ای حدیثی.
متاخرین،اون دقتی که قدما در نوشتن تاریخ می کرده اند یا در نوشتن حدیث حتی می کرده اند اون دقت را دیگه به خرج ندادند.
علتش این است بیشتر،که یک تمایلی در میان ما مردم مشرق زمین به همه دان بودن است،یعنی به همه چیز دان بودن است!
یه نفر می خواد این مثلا هم فقیه باشد هم فیلسوف باشد هم ریاضیدان باشد هم ادیب باشد هم مورخ.
بدیهی است که همچین مورخی یک مورخ معتبر نخواهد بود.
مثلا صاحب ناسخ التواریخ از نظر نبوغ شخصی کسی اگر تاریخ زندگی این مرد را بخواند می بیند واقعا یک مردی بوده است از نظر هوش و حافظه در یه حد نبوغ بوده است فوق العاده مرد با استعدادی بوده.ولی این مرد با استعداد که کار اصلیش کارهای دولتی بوده است مستوفی بوده است .خودش میگه مستوفی دیوان اعلی.خودش مستوفی بوده است کار اصلیش مستوفی گری بوده است.اونوقت می خواسته تاریخ بنویسد!شما اگر جلد اول ناسخ التواریخ را بخوانید اونوقت طرحی که این مرد داده برای این کتاب اگر این طرح را شما مطالعه بکنید می بینید که این ازعهده صد نفرهم پیاده کردن چنین طرحی ساخته نیست!به قول خودش وقایع اقالیم سبعه را می خواهد بنویسد.یعنی تمام وقایعی که در تمام دنیا از اول دنیا تا زمان ما واقع شده است،اون هم دست تنها.
نتیجه این می شود که جلد هجرت را که در حدود با اون صفحات بسیار بزرگ حدود هزار صفحه است،خودش می نویسد من این رو در هشت ماه تنظیم کردم.واقعا نبوغه که در هشت ما نوشته باشد!
ولی یک کسی که بخواد تاریخ هجرت را به اون بزرگی و عظمت تمام وقایع هجرت را بخواد بنویسد در هشت ماه بخواد بنویسد دست تنها هم بخواد بنویسد،هرچی هم نبوغ داشته باشه نمی تواند که این یک کتاب تحقیقی باشد.
ولی در مقابل شما سطح کار فرنگی را ببینید؛شما ببینید کریستین سن دانمارکی ۳۰ سال مطالعه می کند در چی؟در وقایع اقالیم سبعه؟نه،در ایران فقط،از اقالیم سبعه فقط ایران را انتخاب می کند.تمام ایران؟از اول تاریخ ایران الی زماننا هذا؟نه.ایران زمان ساسانیان.
۳۰ سال مطالعه می کند درباره ایران در زمان ساسانیان.اونوقت اونچه مدرکی در دنیا به هر زبانی بوده است و در میان هر قومی بوده است و در هر نوشته ای که اسمی از وقایع و مسائل مربوط به ساسانیان بوده این آدم مطالعه کرده.همه را حساب کرده همه را سنجیده،شده یک کتاب چهارصد پانصد صفحه ای در آورده بعد از ۳۰ سال.
خب نتیجه این می شود که این کتاب،یک کتاب بسیار بسیار محققانه ای از آب در بیاد.
ما بطور کلی اینجور هستیم.این است که یک کسی که اونجور میخواد مطالعه بکند مثل ناسخ التواریخ،اون دیگه نمی رسه که اگرمثلا یک فلان کتابی که دم دستش هست را روضة الصفا مثلا دم دستش هست می خواد مطالعه بکند می بیند که در اونجا نوشته است مثلا کتابخانه اسکندریه حریق مسلمین اونجا رو سوختن تموم شد.او دیگه ونوقت اونقدر وقت و فرصت ندارد که بردارد تمام منابع اولیه را ببیند مثلا تاریخ طبری را ببیند کامل ابن اثیر را ببیند مروج الذهب مسعودی را ببیند و سایر کتاب ها،تاریخ یعقوبی راعرض کردم ببیند،سایر کتاب های دیگری که مورخین نوشتند همه این کتابها نوشته این سندش کجاست مدرکش کجاست نه دیگه چشمش می افتد وقت و فرصتی نیست،بر می دارد می نویسد!
پس این است که کتابهای متاخرین ما و لذا مستند هم نیست،شما به تاریخ طبری نگاه می کنید می بینید تاریخ طبری مستند نقل می کند،کامل ابن اثیر مستند نقل نمی کند ولی میگه من حوادث را از طبری نقل می کنم در واقع راوی طبری هستم مگر یک زوائدی که در یک جاهایی پیدا می کند یا حوادث بعد از طبری را که نقل کرده.
این ها سند خودشونم که نقل نمی کنند لا اقل که آدم ببیند در کجا دیدند !همینجور مرتب وقایع را می نویسند مثل کسی که حاضر وقایع بوده!یک آدم بیچاره بی اطلاع هم وقتی می خونه،خیال می کند حقیقت است.
اما از نظر یک مورخ که می دونه که مثلا ناسخ التواریخ فرضا نوشته باشد،ناسخ التواریخ چه مدرکی داشته است غیر از این کتابهای موجود خودش رو نشون میده،میگه مدرک من این کتاب این کتاب در اول کتاب میگه.
یعتی کتابهایی که در اختیار من هست این هاست.پس یکی از این ها دم دستش بوده است،خب یکی از این ها را وقتی مطالعه می کنه می بینه بین این کتاب های معتبر هیچکدام نبوده،تو یکی از این کتاب های غیر معتبر که اتفاقا جلوی دستش افتاده برداشته نوشته.»
«اصولاً انسان یک موجود تنهاست،در تمام قصه ها ،در تمام اساطیر انسانی،در تمام مذاهب بشری،در طول تاریخ،تنهایی انسان به انواع گوناگون و زبان های گوناگون بیان شده که "رنج انسان،تنهایی اوست در این عالم".این تنهایی چراست؟
اریک فروم می گوید:تنهایی زاییده عشق است و بیگانگی. راست است!
کسی که به یک معبود،به یک معشوق عشق می ورزد،با همه چهره های دیگر بیگانه می شود و جز در آرزوی او نیست.خود به خود وقتی که او نیست،تنها می ماند،و کسی که با افراد و اشیاء و اجزاء پیرامونش بیگانه است،متجانس نیست و با آنها تفاهمی ندارد،تنها می ماند،احساس تنهایی می کند.
انسان به میزانی که به مرحله انسان بودن نزدیک تر می شود،احساس تنهایی بیشتری می کند.
می بینیم اشخاصی که عمیق ترند،اشخاصی که دارای روح برجسته تر و ممتازتر هستند،از آنچه که توده مردم هوس روزمره شان است و لذت عمومی شان،بیشتر رنج می برند،و یا می بینیم کسانی را،که به میزانی که روح در آنها اوج می گیرد و اندیشه متعالی پیدا می کنند،از جامعه و زمان فاصله می گیرند و در زمان تنها می مانند.
شرح حال نوابغ را اگر بخوانیم،می بینیم که یکی از صفات مشخص این نوابغ،تنهایی شان در زمان خود آنها است.در زمان خودشان مجهول اند،غریب اند و در وطن خویش بیگانه اند،و آنها را،اثرشان را،سخنان شان را و سطح اندیشه و هنرشان را،آیندگان بهتر می توانند بفهمند.
در همه فلسفه ها و مکتب ها انسان موجودی است تنها و از تنهایی رنج می برد و به میزانی که انسان تر می شود و تکامل پیدا می کند،از اشتراک در عواطف و احساسات و ابتذال روزمره ای که بر جمع و بر عام حکومت می کند فاصله می گیرد و مجهول تر می شود.
یکی از عواملی که انسان را در جامعه اش تنها می گذارد،بیگانه بودن اوست با آنچه که مردم همه می شناسند،تشنه ماندن اوست در کنار جویبارهایی که مردم از آن می آشامند و لذت می برند.گرسنه ماندن اوست بر سر سفره ای که همه خوب می خورند و سیر می شوند.روح به میزانی که تکامل می یابد و به آن انسان متعالی ای که قرآن از آن به نام قصه آدم یاد می کند،می رسد،تنها تر می شود.
چه کسی تنها نیست؟کسی که با همه،یعنی در سطح همه است،کسی که رنگ زمان به خود می گیرد،رنگ همه را به خود می گیرد و با همگان تفاهم دارد و در سطح موجودات و با وضع موجود،به هر شکلش و هر بُعدش،منطبق است.
این آدم،احساس تنهایی و احساس تک بودن و مجهول بودن نمی کند،چرا که از جنس همگان است.او در جمع است،با جمع می خورد و می پوشد و می سازد و لذت می برد.
احساس خلأ مربوط به روحی است که آنچه در این جامعه و زمان و در این ابتذال روزمرگی وجود دارد نمی تواند سیرش کند.
احساس گریز،احساس تنهایی در جامعه و در روی زمین و احساس عشق،که عکس العمل این گریز است،او را به طرف آن کسی که می پرستدش و با او تفاهم دارد می کشاند،به آن جایی که جای شایسته اوست و متناسب با شخصیت او.
احساس تنهایی و احساس عشق در یک روح به میزانی که این روح رشد می کند،قوی تر و شدیدتر و رنج آورتر می شود.
درد انسان،درد انسان متعالی،تنهایی و عشق است.»
منبع:برگرفته شده از سخنرانی:علی تنهاست،۱۱ آذر ۱۳۴۸،ایراد شده در حسینیه ارشاد.
ویدیویی از سخنان شنیدنی دکتر تورج دریایی،استاد «تاریخ،مطالعات و فرهنگ ایرانی» در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین و رئیس «مرکز ایران شناسی ساموئل جردن» با موضوع «گذر از دو قرن سکوت»،در ارتباط با دو قرن اول اسلام در ایران:
- نامه ها از جنس پارچه و چرم،و مهر و موم شده هستند.
- این نامه ها متعلق به سال های ۶۶۶ (۱۱ سال پس از مرگ یزدگرد) تا سال ۸۸۸،یعنی همان «دو قرن اولیه اسلام در ایران» که نزد عده ای به «دو قرن سکوت» مشهور است می باشند.
- بنا بر این مدارک،کسانی بوده اند که در طی این دو قرن،به فارسی میانه می نوشتند.
- اهمیت این متون در اطلاعاتی است که از درون مملکت ارائه می کنند.
- یکی از این مدارک،گِل مُهری است متعلق به خانمی به نام مروارید که در همین به اصطلاح دو قرن سکوت می زیسته و فعالیت آزاد اقتصادی داشته است.
- بر اساس این گل مهرها که مربوط به شهرهای گرگان،قم و ... هستند،مشخص می شود که موبدها (روحانیون) و عامه زرتشتیان که هنوز مسلمان نشده بودند همچنان بدون ممانعت،منصب های قضاوت و ...،اسامی ایرانی و زندگی عادی خود را داشته اند.
طبق نامه ی خانم مروارید ؛
- هنوز در قرن هفتم و هشتم سیستم تاریخگذاری،سیستم زرتشتی است.
- زندگی به روال عادی خود ادامه داشته است و مردم داد و ستد می کردند.
- طبق این نامه حتی در بین زرتشتیان «شراب» خرید و فروش می شده که اگر به جواز مشروب فروشی در جامعه تحت حاکمیت اسلام تعبیر نشود،دلیل بر «اسلام تدریجی و به دور از فشار و زور ایرانیان» بوده است.
- در آرشیو دیگری که از طبرستان/مازندران کشف شده و مربوط به اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی ایران است در یکی از مدارک و متون این آرشیو که ترجمه شده،بیانگر مسائل قانونی و قضایی آن دوره است که قضات،همه موبد (روحانی زرتشتی) و قانون هم قوانین زرتشتی است.
توصیه های ارزشمند دکتر دریایی:
- تاریخ پویا و سالم،تاریخ مستند است نه تاریخ احساسی.
- تاریخی که در ایران نوشته می شود (رواج دارد) بیشتر یک نوع جدال،سلب مسئولیت،خود برتر بینی و انداختن تقصیرها به گردن عوامل خارجی است.
- در تاریخ نویسی بیمار،نفرت از همسایگان ایجاد می شود.
- شرم آور است برخی افراد که از تاریخ استفاده احساسی می کنند به خود اجازه می دهند به عرب ها که بخشی قابل توجه از جمعیت ایران هستند اهانت کنند.
در طول تاریخ و تا به حال،قدس شریف،۲ بار توسط مسلمانان فتح شده است!
نخست:به دست پدر خانم و یار گرانقدر پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و دومین خلیفه مسلمانان،عُمَر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ در سال ۱۶ هجری قمری...
و برای بار دوم:توسط سلطان صلاح الدین ایوبی،فرمانده مجاهد جوانمرد و نام آشنای کورد مسلمان در طی جنگ های موسوم به صلیبی.
صرف نظر از دلایل و چگونگی آغاز جنگ های صلیبی،آنچه حائز اهمیت است اقرار نویسندگان مشهور و صاحب نظران در طول تاریخ،به درست کاری و جوانمردی مجاهدین مسلمان و انتقال علم و دانش و تمدن اسلامی به سبب این جنگ به غرب مسیحی و در نقطه مقابل،نا جوانمردی و اصطلاحا نامردی و توحش جنگجویان و شوالیه های صلیبی و کشیش های کلیسا است.
فردریش ویلهلم نی چه،فیلسوف خدا ناباور سرشناس آلمانی،به آن تمدن شکوهمند و خصوصیات مثبت طرف مسلمان و منفی جبهه صلیبی اشاره می کند و می نویسد:
«اگر رهبران جنبش مسیحی را کلاً فاقد هوش تصور کنیم خود را فریب داده ایم - آه،آنها - این پدران کلیسا ! بسی حیله گر بودند ، حیله گر تا به حد تقدس.آنچه را فاقدند چیزی به جز هوش است.
...بین خودمان بماند ، آنها حتی مرد نیستند.اگر اسلام ، مسیحیت را خوار می شمارد ، در این کار هزاران بار حق با اوست : وجود اسلام مستلزم وجود مردان است.
مسیحیت میوه ی فرهنگ جهان کهن را از ما به یغما برد ، و بعدها میوه ی فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان شگفتانگیز مسلمانان اسپانیا که از بنیاد با ما قرابت بیشتری داشت، با ذوق و ادراکهای ما صریحتر از یونان و روم سخن میگفت، لگدکوب شد. چرا؟ زیرا این فرهنگ شریف بود و خاستگاه خود را به غریزههای مردانه مدیون بود، زیرا در آن گنجینه نادر و عالی زندگی مسلمانان اسپانیا، به زندگی «آری» میگفت... بعدها جنگجویان صلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک میافتادند - فرهنگی که در مقایسه با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و« دیر آمده » تصور کند - بی گمان جنگجویان صلیبی خواستار تاراج بودند ؛ و شرق غنی بود.»
منبع:کتاب دجال، فريدريش ويلهلم نيچه،ترجمه:عبدالعلي دستغيب،انتشارات آگاه،صفحات ۱۳۱ و ۱۳۲
در خصوص این جنگ و لحظه ی فتح بیت المقدس توسط سپاه صلاح الدین،سکانسی دیدنی از فیلم : قلمرو بهشت تقدیم می شود که به تعبیری به منزله ی تصویری کوتاه اما پر معنا از دل متون تاریخ است.
Power amp music player یکی از بهترین و کامل ترین نرم افزارهای پخش صوت از استودیوی Max MP برای سیستم عامل اندروید می باشد که با پشتیبانی خود از تمام فرمت های صوتی و دارا بودن امکانات مختلف به یکی از محبوب ترین پلیرهای صوت اندروید تبدیل شده است! با این نرم افزار بر روی تبلت و یا گوشی اندرویدی تان قادر خواهید بود فایل های صوتی خود را در محیطی زیبا پخش کنید و از داشتن یک پلیر قدرتمند لذت ببرید!این پلیر تا به امروز بیش از 50 میلیون بار توسط کاربران اندرویدی سراسر جهان از گوگل پلی دریافت شده و توانسته امتیاز خوب 4.5 از 5.0 را کسب کند! پس اگر به دنبال یک پلیر حرفه ای، خاص و قدرمند هستید همین الان Poweramp Music Player را بر روی دستگاه اندرویدی تان نصب کنید و از داشتن اش لذت ببرید!
برخی از ویژگی های برنامه محبوب Poweramp Music Player FULL اندروید :
۱۰ باند اکولایزر برای همه ی فرمت ها
باس جداگانه و تنظیمات برای میزان صدای زیر و بم
جست و جوی سریع بین پوشه های آهنگ
دانلود کاور آلبوم ها
ویرایش تگ آهنگ ها
دارا بودن ۴ نوع ویجت برای هوم اسکرین
قفل صفحه اختصاصی هنگام پخش
دارا بودن پوسته های متنوع
اپلیکیشن Poweramp Music Player با بیش از 50 میلیون دریافت بر اساس هزاران رای امتیاز خوب 4.5 از 5.0 را کسب کرده است! هم اکنون شما می توانید جدیدترین نسخه ی پلیر Poweramp Music Player FULL را به صورت رایگان دریافت کنید، همانطور که مشخص شده نسخه ما کامل است و امکان استفاده از تمام قابلیت ها بدون نیاز به پرداخت وجود دارد!