| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق اسلامی» ثبت شده است

امام احمد بن حنبل (رَحِمَهُ‌الله) یکی از زنان محرم خود را فرستاد تا از زنی خواستگاری کند.

وقتی برگشت، گفت: «او را پسندیدم.»

امام احمد پرسید: «آیا هنگام گفت‌وگوی شما کسی حضور داشت؟»

پاسخ داد: «بله، خواهرش هم آنجا بود، اما او یک‌چشم است!»

امام احمد گفت: «برو و همان خواهر یک‌چشم را برای من خواستگاری کن!»

بنابراین، آن زن رفت و برای او همان خواهر را خواستگاری کرد و امام احمد با او ازدواج نمود.

پس از هفت سال زندگی مشترک، همسرش از او پرسید:

«پسرعمو! آیا تاکنون چیزی در من دیده‌ای که تو را ناراحت کرده باشد؟»

امام احمد پاسخ داد:

«نه، فقط کفش تو هنگام راه‌رفتن صدا می‌دهد!»

یعنی تنها چیزی که پس از هفت سال زندگی مشترک او را ناراحت کرده بود، صدای کفش همسرش هنگام راه‌رفتن بود!

در روایت دیگری نیز آمده است که گفت:

لَا، إلَّا هَذا النَّعْلُ الَّذيْ تَلْبِسِيْنَهُ، لَم يَكُنْ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ الله

یعنی: «نه، جز این کفشی که می‌پوشی، زیرا در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم چنین چیزی نبود.»۱

همسرش نیز بلافاصله آن کفش را فروخت و کفشی ساده‌تر خرید و آن را می‌پوشید.

 

مشیّت الهی چنین بود که این همسر (ریحانه) برای او فرزندی به دنیا بیاورد به نام عبدالله؛ مردی ثقه و ثابت در روایت که به‌تنهایی روایت‌کننده‌ی مسند پدرش بود و نزدیک به ۲۷ هزار حدیث را از او نقل کرد.

 

امام احمد، پیش از ازدواج با این بانو، همسر دیگری داشت به نام عَبَّاسَة که از دنیا رفته بود.

درباره‌ی آن همسرش نیز چنین می‌گفت:

أَقَامَتْ أمُّ صَالِحٍ مَعِي عِشْرِيْنَ سَنَةً فَمَا اختَلَفْتُ أَنَا وَهِيَ في كَلِمَةٍ.

یعنی: «مادر صالح ۲۰ سال با من زندگی کرد و در این مدت حتی در یک کلمه هم با یکدیگر اختلاف نداشتیم.»۲


درست و زیبا زندگی کردند، و با به جای گذاشتن نسلی نامدار و آثاری ارزشمند، به زیبایی هم دنیا را ترک کردند.

رَحِمَهُمُ اللهُ تَعالی

 

منابع:

۱) مناقب الإمام أحمد، ص ۴۰۳-۴۰۴ و طبقات الحنابلة، ج ٢، ص ۵۸۴

۲) طبقات الحنابلة، ج ٢، ص ۵۸۳

  • حسین عمرزاده

از ابن مبارک (رحمه‌الله) پرسیدند:


«چرا وقتی با ما نماز می‌خوانی، در کنار ما نمی‌نشینی؟»


او پاسخ داد:

«من نزد صحابه و تابعین می‌روم.»


گفتند: «مگر صحابه و تابعین کجا هستند؟!»


گفت: «به دانشم (و کتاب‌هایم) سر می‌زنم، آثار و سخنانشان را می‌خوانم و از آن‌ها بهره می‌برم.

چرا با شما بنشینم، در حالی که شما غیبت مردم را می‌کنید؟»


قِيلَ لِابْنِ الْمُبَارَكِ: إِذَا صَلَّيْتَ مَعَنَا لِمَ لَا تَجْلِسُ مَعَنَا؟: قَالَ: " أَذْهَبُ مَعَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ , قُلْنَا لَهُ: وَمِنَ أَيْنَ الصَّحَابَةُ وَالتَّابِعُونَ , قَالَ: أَذْهَبُ أَنْظُرُ فِي عِلْمِي فَأُدْرِكُ آثَارَهُمْ وَأَعْمَالَهُمْ فَمَا أَصْنَعُ مَعَكُمْ أَنْتُمْ تَغْتَابُونَ النَّاسَ.


الحلیة، ج ۸، ص ۱۶۴

  • حسین عمرزاده

از امام شافعی (رحمه‌الله) پرسیدند:


چه چیزهایی شأن مردان را پایین می‌آورد؟

فرمود:


  • پرحرفی
  • برملا کردن راز
  • و اعتماد بی‌جا به هر کس.


سُئِلَ أَيُّ الأَشْيَاءِ أَوْضَعُ لِلرِّجَالِ فَقَالَ كَثْرَةُ الْكَلامِ وَإِذَاعَةُ السِّرِّ وَالثِّقَةُ بِكُلِّ أَحَدٍ.

ابن عبد البَر، الإنتقاء في فضائل الثلاثة الأئمة الفقهاء، ص ۱۰۰

  • حسین عمرزاده

یکی از حکمت‌های عمیق شریعت اسلام، تأکید بر حفظ فاصله‌های اجتماعی میان زن و مرد و تعیین چارچوب‌هایی است که ضامن سلامت اخلاقی فرد و جامعه باشد. این آموزه‌ها نه‌تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز سپری در برابر فتنه‌ها و لغزش‌ها هستند. برخلاف تصور برخی، این احکام محدودیت‌های بی‌دلیل و دست و پا گیر نیستند، بلکه برای حفظ کرامت، حیا، و پاکدامنی در جامعه تشریع شده‌اند.

برای درک اهمیت این موضوع، کافی است به زمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بازگردیم، دوره‌ای که بهترین و سالم‌ترین دوران تاریخ بشر بود و مردان و زنان آن نسل، از برگزیده‌ترین انسان‌ها بودند. با این حال، حتی در آن فضای ایده‌آل، بر حفظ حریم‌ها تأکید ویژه‌ای می‌شد.

 

ماجرای قَیلَه (رَضِيَ اللهُ عَنها): درسی برای مردان و زنان

 

یکی از روایت‌های روشنگر در این زمینه، ماجرای قَیله بنت مَخرَمه تمیمیه (رَضِيَ اللهُ عَنها) است که خود داستان ورودش به اسلام و نخستین حضورش در مسجد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) را نقل می‌کند:

«به مدینه رسیدیم و وارد مسجد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) شدیم. آن زمان، پیامبر در حال اقامه نماز صبح بود و صف‌های مسلمانان پشت سر او ایستاده بودند. تاریکی چنان بود که مردم به سختی یکدیگر را تشخیص می‌دادند و ستاره‌ها هنوز در آسمان دیده می‌شدند. من که تازه از دوران جاهلیت خارج شده بودم، بی‌آنکه متوجه باشم، در کنار مردان ایستادم و صف بستم. در این هنگام، مردی که کنارم بود، با تعجب پرسید: "تو مردی یا زن؟" پاسخ دادم: "زن هستم." او گفت: "إنَّكِ قد كدْتِ تفتنيني فَصلِّي في صَفِّ النِّساءِ وراءَكِ" "نزد زنان برو و در کنار آنان نماز بگزار، که نزدیک بود مرا دچار فتنه سازی!" وقتی نگاهی به اطراف انداختم، متوجه صفی از زنان در کنار حجره‌های پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) شدم که هنگام ورود ندیده بودم، پس به آنان پیوستم.»۱

این ماجرا نکات بسیار مهمی را روشن می‌کند. نخست اینکه، حتی در زمان حیات پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) و در مسجد ایشان، در روزگاری که جامعه در پاک‌ترین حالت خود بود، مسلمانان آن زمان که صحابه (رَضِيَ اللهُ عَنهُم) بودند و خداوند در قرآن بر قبولی آنها در امتحان و آزمون ایمان تصریح کرده۲،بر حفظ فاصله‌ها و رعایت حریم‌ها حساس بودند. نکته دوم اینکه، این حساسیت تنها مربوط به زنان نبود، بلکه مردان نیز مسئولیت داشتند تا ایمان خود را حفظ کنند و از موقعیت‌های فتنه‌آمیز دوری نمایند.

 

تأکید پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بر رعایت فاصله‌ها

 

اهمیت این موضوع در تعالیم پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) به‌ وضوح دیده می‌شود. در صحیح مسلم نقل شده است که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) فرمود:

«خَيْرُ صُفُوفِ الرِّجالِ أوَّلُها، وشَرُّها آخِرُها، وخَيْرُ صُفُوفِ النِّساءِ آخِرُها، وشَرُّها أوَّلُها»
«بهترین صف مردان، صف نخست آن‌ها و بدترین صفشان، صف آخر است. و بهترین صف زنان، صف آخر آن‌ها و بدترین‌شان، صف نخست است.»۳

این حدیث، حکمت مهمی را آشکار می‌کند؛ هرچه فاصله میان زنان و مردان بیشتر باشد، مصونیت از فتنه‌ها بیشتر خواهد شد.

همچنین در صحیح بخاری از ام‌سَلَمه (رَضِيَ اللهُ عَنها) نقل شده است که :

« هنگامی که رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) سلام نماز را می‌داد، زنان بلافاصله پس از سلام برخاسته و خارج می‌شدند، در حالی که پیامبر کمی مکث می‌کرد و سپس بلند می‌شد.»۴
امام ابن شِهاب زُهري رحمه الله (که خود از راویان این حدیث است) می‌گوید:
«نَرَى - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - أَنَّ ذَلِكَ كَانَ لِكَيْ يَنْصَرِفَ النِّسَاءُ ، قَبْلَ أَنْ يُدْرِكَهُنَّ أَحَدٌ مِنَ الرِّجَال»
 گمان می‌کنم - و الله داناتر است - که این مکث کردن پیامبر به این دلیل بود که زنان فرصت داشته باشند تا از مسجد خارج شوند پیش از آنکه مردانی که از نماز بازمی‌گشتند، به آنان برسند.

این تدبیر و توجه پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) حتی به جزئی‌ترین مسائل نشان می‌دهد که رعایت فاصله و حریم‌ها ، امری ضروری و تأثیرگذار در حفظ پاکدامنی و سلامت اخلاقی جامعه است.

 

درس‌هایی برای دنیای امروز

 

اگر در زمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) که جامعه‌ای سرشار از ایمان،تقوا، پاکدامنی و حیا بود، چنین حساسیتی بر رعایت حریم‌ها وجود داشت، امروز که فسادهای اخلاقی در قالب‌های مختلف در حال گسترش است، چقدر بیشتر باید به این تعالیم پایبند باشیم؟

رعایت این اصول، نه‌تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز ضرورتی حیاتی است. همان‌گونه که قَیله (رَضِيَ اللهُ عَنها) بی‌درنگ به صف زنان پیوست، آن صحابی پیامبر نیز از اینکه ممکن بود دچار فتنه شود، فورا عکس العمل لازم را نشان داد. این نشان می‌دهد که هر فردی در برابر ایمان و تقوای خود مسئول است و باید از شرایطی که ممکن است باعث لغزش شود، دوری کند.

 

چرا رعایت این اصول ضروری است؟

 

حفظ کرامت انسان: اسلام، زن و مرد را گوهری ارزشمند می‌داند و دستورات آن برای صیانت از شخصیت، وقار و جایگاه آنان است.
ایجاد آرامش روانی: رعایت مرزهای اخلاقی، محیطی سالم‌تر و امن‌تر برای زندگی اجتماعی فراهم می‌کند و از پیدایش بسیاری از مشکلات روحی و اجتماعی پیشگیری می‌کند.
تقویت بنیان خانواده: حفظ حیا و پاکدامنی و سلامت اخلاقی، از سستی و گسستگی روابط خانوادگی و بروز خیانت‌ها جلوگیری می‌کند و اساس خانواده را مستحکم می‌سازد.
پیشگیری از فتنه‌ها و انحطاط: تاریخ نشان داده است که هرگاه جامعه‌ای در این مسائل سهل‌انگاری کرده، به انحطاط و فروپاشی اخلاقی و نهایتا شکست دچار شده است.

 

در نتیجه: 

 

امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند بازگشت به این آموزه‌های ناب هستیم. آنچه در جامعه دیده می‌شود، زنگ خطری است که نشان می‌دهد اگر این اصول را نادیده بگیریم، نه‌تنها ایمان فردی، بلکه سلامت جامعه را از دست خواهیم داد.
پس می‌بایست ارزش این تعالیم را درک کنیم، به آن پایبند باشیم، و همان‌گونه که بهترین نسل‌های تاریخ، یعنی صحابه (رَضِيَ اللهُ عَنهُم)، با جان و دل از آن پاسداری کردند، ما نیز این میراث ارزشمند را زنده نگه داریم. این اصول، نه‌تنها دستوراتی دینی، بلکه راهکاری حیاتی برای حفظ شأن و ارزش انسان‌ها و ایجاد جامعه‌ای پاک، آرام و سعادتمند هستند.

 

منابع:


۱) أخرجه ابن سعد في ((الطبقات الكبرى)) (۱/ ۲۷۴)، وابن أبي خيثمة في ((التاريخ الكبير)) (۲/ ۸۲۹)، والطبراني (۱) (۲۵/۸)
۲)  أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ [الحُجُرات:آیه ۳]
۳)  [صحیح مسلم:۴۴۰]
۴)  كانَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ إذَا سَلَّمَ قَامَ النِّسَاءُ حِينَ يَقْضِي تَسْلِيمَهُ، ومَكَثَ يَسِيرًا قَبْلَ أنْ يَقُومَ [صحیح بخاری:۸۳۷]

  • حسین عمرزاده

مشورت‌هایی که زندگی را ویران می‌کنند...


# خط ـ نوشته


چند وقت پیش در صف نانوایی که بودم ناخواسته گفتگوی دو نفر را شنیدم. صدایشان بلند بود، یکی مردی جوان که به نظر می‌رسید با همسرش به مشکل خورده و کارشان به دادگاه کشیده شده بود، و دیگری مردی مسن که داشت به او مشورت می‌داد. انتظار داشتم از یک فرد با تجربه و ریش‌سفید، حرف‌هایی بشنوم که به صلح و درستی ختم شود، اما چیزی که شنیدم حیرت‌انگیز و تاسف‌بار بود.
آن مرد مسن به جای آنکه جوان را به انصاف، گذشت و حل مشکل از راه درست دعوت کند، به او توصیه می‌کرد که "زرنگ باشد"، "سیاست داشته باشد"، "فعلاً مدارا کند و زن را به خانه برگرداند"، و بعد که مسئله‌ی دادگاه و مهریه منتفی شد، هر طور که خواست با او رفتار کند، هر انتقامی که دلش می‌خواهد بگیرد!
حرف‌هایش برایم شوکه‌کننده بود. همیشه فکر می‌کردم افراد بزرگ‌تر کسانی هستند که راه درست را نشان می‌دهند، تجربه‌ی زندگی را انتقال می‌دهند و به جای کینه و نیرنگ، مسیر انصاف را توصیه می‌کنند. اما اگر این افراد به جای خیرخواهی، راهنمایی‌های نادرست بدهند، دیگر چه امیدی می‌توان داشت؟
وای به حال زمانی که جوانمردی، انصاف و حق‌شناسی فراموش شود. زمانی که آدم‌ها برای رسیدن به اهداف خودخواهانه‌شان، حاضر شوند هر کاری بکنند، حتی اگر حق کسی را پایمال کنند. وقتی مهریه‌ای که حق یک زن است، به چشم یک بار اضافی دیده شود و مردی برای فرار از پرداخت آن، به دروغ و تهمت متوسل شود، حتی به همسر خودش اتهام اخلاقی بزند، فقط برای اینکه چند میلیون تومان از جیبش نرود!
شنیدن چنین چیزهایی آدم را محتاط‌تر می‌کند. دیگر نمی‌شود ساده‌لوحانه به هر توصیه‌ای اعتماد کرد، فقط به این دلیل که گوینده فردی مسن یا باتجربه به نظر می‌رسد. امروز، دیگر زمان آن نیست که کورکورانه به حرف‌های دیگران گوش دهیم. ملاک باید دین، انصاف، عقل و منطق باشد. باید دید که آیا این توصیه‌ها، حقی را ضایع می‌کند یا نه. آیا کسی که از او مشورت می‌گیریم، واقعاً خیرخواه است یا ناآگاهانه - حتی آگاهانه - زندگی ما را به سمت اشتباه سوق می‌دهد؟
همان‌طور که آدم می‌تواند "باقیاتُ الصّالِحات" و نیکی‌های ماندگار برای خود باقی بگذارد، می‌تواند با یک مشورت نادرست، زندگی چندین نفر را از بین ببرد. مشورتی که باعث شود حق کسی پایمال شود، مشورتی که گناهی را در کارنامه‌ی ما ثبت کند، چیزی نیست که بتوان ساده از کنارش گذشت.
و در نهایت، مهم‌ترین چیزی که می‌تواند از بسیاری از این مشکلات جلوگیری کند، زیست دینی است. پایبندی واقعی به اخلاق و حلال و حرام، نه فقط در ظاهر، بلکه در عمل. آموزه‌های دین، آن هم نه هر آیینی، بلکه اسلام که به هر موضوعی نگاه دقیق، عادلانه و منظم دارد، راه‌چاره‌ای ریشه‌ای برای این مشکلات است. اگر کسی حقیقتاً به این آموزه‌ها پایبند باشد، این یک بازدارنده‌ی استثنائی خواهد بود؛ چرا که فرد را وادار می‌کند حتی در جایی که هیچ‌کس حضور ندارد، هیچ قدرت یا زوری هم اعمال نمی‌شود، خداوند را ناظر بر اعمال خود ببیند و در نتیجه، نه‌تنها حقی را ضایع نکند، بلکه در برخورد با دیگران نیز با دقت و شناخت رفتار کند.
این پایبندی، تنها به رفتار شخصی محدود نمی‌شود، بلکه باعث می‌شود فرد در مواجهه با افراد جامعه - خواه در پوشش مشاور، بزرگ‌تر، یا هر فرد تأثیرگذاری - با دقت و بصیرت سخنان آن‌ها را بسنجد و هر توصیه‌ای را بی‌چون‌وچرا نپذیرد. چراکه نه سن و سال، نه جایگاه اجتماعی، بلکه حق و انصاف  باید معیار پذیرش یک سخن باشد. و این همان راه‌چاره‌ای است که می‌تواند بسیاری از این ناهنجاری‌ها را از ریشه اصلاح کند.

  • حسین عمرزاده

'ISLAM AND THE WEST'

اسلام و غرب

 

سخنرانی شاه چارلز سوم (در زمان ولیعهدی) در تئاتر شلدونیان آکسفورد به مناسبت بازدید وی از مرکز مطالعات اسلامی آکسفورد: چهارشنبه ۲۷ اکتبر ۱۹۹۳

 

شاهزاده چارلز (پادشاه کنونی انگلستان) در سخنرانی خود با عنوان "اسلام و غرب" به تأثیرات تاریخی و فرهنگی دنیای اسلام بر تمدن غرب اشاره می‌کند. او به این نکته تأکید دارد که تاریخ اسلام و غرب ارتباط عمیقی با یکدیگر داشته و در طول قرون وسطی، دنیای اسلام پیشرفت‌های علمی، فلسفی و هنری فراوانی داشته است که تأثیرات عمیقی بر دنیای غرب گذاشته است. علمای مسلمان با انتقال دانش‌های مختلف در زمینه‌هایی چون ریاضیات، ستاره‌شناسی و پزشکی به اروپا، نقش مهمی در شکل‌گیری انقلاب علمی در غرب ایفا کردند. همچنین، هنر و معماری اسلامی، به ویژه در مناطقی مانند اسپانیا و جنوب ایتالیا، تأثیرات چشمگیری بر سبک‌های هنری غربی گذاشته است.

این سخنرانی نکاتی در بر دارد که اسلام ستیزان غرب زده که دچار بیماری خود تحقیری هستند و همواره ادعای عقب ماندگی مسلمانان و یا خروجی نداشتن اسلام را هم دارند،یا در مخیله شان این واقعیت ها نمی گنجد و یا ممکن است نشر این صحبت ها به مذاق بخشی از این ها که عناد و لجاجت دارند خوش نیاید.

در هر حال؛البته پادشاه انگلستان یا ... برای ما در مقام حجیت نیستند اما خب بدیهیاتی وجود دارد که بر کسی پوشیده نیست و جز فرد نادان،مغرض یا بیمار با آن ها سر ستیز ندارد.

سخنرانی در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲ شمسی) ایراد شده است و در آن در مورد مسلمانان انگلستان بیان شده که :«این افراد، بانوان و آقایان، دارایی بزرگی برای بریتانیا هستند. آنها به تمامی بخش‌های اقتصاد ما کمک می‌کنند - به صنعت، خدمات عمومی، مشاغل حرفه‌ای و بخش خصوصی. ما آنها را به عنوان معلمان، پزشکان، مهندسان و دانشمندان می‌بینیم. آنها به رفاه اقتصادی کشورمان کمک می‌کنند و به غنای فرهنگی ملت ما می‌افزایند.»

صحت این اثر مثبت و محبوبیت اسلام و مسلمانان در جامعه اروپایی را به عنوان نمونه امروزه (در سال ۲۰۲۴ میلادی/۱۴۰۳ شمسی) در خبری منتشر شده از "اداره ملی آمار بریتانیا" می بینیم که «نام "محمد" در سال ۲۰۲۳ محبوب‌ترین نامی بوده است که والدین بریتانیایی آن را برای فرزندان پسر خود انتخاب کرده‌اند». (این خبر توسط رسانه های مطرح خارجی و فارسی زبان دنیا منتشر شده است).

به دلیل طولانی بودن سخنرانی،به قسمت هایی مهم  از آن می پردازیم:

 

«Ladies and gentlemen, it was suggested to me when I first began to consider the subject of this lecture, that I should take comfort from the Arab proverb, 'In every head there is some wisdom'. I confess that I have few qualifications as a scholar to justify my presence here, in this theatre, where so many people much more learned than I have preached and generally advanced the sum of human knowledge. I might feel more prepared if I were an offspring of your distinguished University, rather than a product of that 'Technical College of the Fens' - though I hope you will bear in mind that a chair of Arabic was established in 17th century Cambridge a full four years before your first chair of Arabic at Oxford. Unlike many of you, I am not an expert on Islam - though I am delighted, for reasons which I hope will become clear, to be a Vice Patron of the Oxford Centre for Islamic Studies. The Centre has the potential to be an important and exciting vehicle for promoting and improving understanding of the Islamic world in Britain, and one which I hope will earn its place alongside other centres of Islamic study in Oxford, like the Oriental Institute and the Middle East Centre, as an institution of which the University, and scholars more widely, will become justly proud.

Given all the reservations I have about venturing into a complex and controversial field, you may well ask why I am here in this marvellous Wren building talking to you on the subject of Islam and the West. The reason is, ladies and gentlemen, that I believe wholeheartedly that the links between these two worlds matter more today than ever before, because the degree of misunderstanding between the Islamic and Western worlds remains dangerously high, and because the need for the two to live and work together in our increasingly interdependent world has never been greater. At the same time I am only too well aware of the minefields which lie across the path of the inexpert traveller who is bent on exploring this difficult route. Some of what I shall say will undoubtedly provoke disagreement, criticism, misunderstanding and probably worse. But perhaps, when all is said and done, it is worth recalling another Arab proverb: 'What comes from the lips reaches the ears. What comes from the heart reaches the heart.'

خانم‌ها و آقایان، زمانی که برای نخستین بار به فکر نوشتن سخنرانی در مورد موضوع این جلسه افتادم، به من پیشنهاد شد که از ضرب‌المثل عربی "در هر سر حکمت‌هایی هست" الهام بگیرم. باید اعتراف کنم که من صلاحیت علمی زیادی برای توجیه حضورم در اینجا، در این تئاتر، جایی که بسیاری از افراد فرهیخته‌تر از من سخنرانی کرده‌اند و به طور کلی به پیشرفت دانش بشری کمک کرده‌اند، ندارم. شاید اگر من فارغ‌التحصیل دانشگاه برجسته شما بودم، احساس آمادگی بیشتری می‌کردم، نه محصول آن "دانشگاه فنی فنز" – هرچند امیدوارم به یاد داشته باشید که کرسی زبان عربی در قرن هفدهم در کمبریج تأسیس شد، چهار سال پیش از تأسیس اولین کرسی زبان عربی در آکسفورد. برخلاف بسیاری از شما، من متخصص اسلام نیستم، اما خوشحالم که به دلایلی که امیدوارم روشن شود، به عنوان معاون حامی مرکز مطالعات اسلامی آکسفورد در اینجا حضور دارم. این مرکز ظرفیت آن را دارد که به ابزاری مهم و هیجان‌انگیز برای ارتقای درک و شناخت بهتر از جهان اسلام در بریتانیا تبدیل شود و امیدوارم که جایگاه خود را در کنار دیگر مراکز مطالعات اسلامی آکسفورد، مانند مؤسسه شرق‌شناسی و مرکز خاورمیانه، به عنوان نهادی که دانشگاه و دانشمندان به آن افتخار خواهند کرد، پیدا کند.

با توجه به تمام تردیدهایی که در مورد ورود به چنین موضوع پیچیده و بحث‌برانگیزی دارم، ممکن است از خود بپرسید چرا من در این ساختمان زیبای ساخته شده توسط وِن، در مورد اسلام و غرب با شما صحبت می‌کنم. دلیل این است که من به طور کامل معتقدم که روابط میان این دو جهان امروز از هر زمانی اهمیت بیشتری دارد، زیرا میزان سوءتفاهم میان جهان اسلام و جهان غرب هنوز بسیار بالا است و نیاز به همکاری و همزیستی این دو در دنیای امروز که به شدت به هم وابسته است، بیش از هر زمان دیگری احساس می‌شود. در عین حال، من به خوبی از موانعی که در مسیر فردی ناآگاه و تازه‌کار قرار دارد، آگاه هستم. برخی از آنچه که خواهم گفت ممکن است منجر به مخالفت، انتقاد، سوءتفاهم و شاید بدتر شود. اما شاید در نهایت ارزش یادآوری ضرب‌المثل دیگری از عربی را داشته باشیم: "آنچه از لب‌ها می‌آید به گوش‌ها می‌رسد، اما آنچه از دل می‌آید، به دل می‌رسد."

 

The depressing fact is that, despite the advances in technology and mass communications of the second half of the 20th Century, despite mass travel, the intermingling of races, the ever growing reduction - or so we believe - of the mysteries of our world, misunderstandings between Islam and the West continue. Indeed, they may be growing. As far as the West is concerned, this cannot be because of ignorance. There are one billion Muslims worldwide. Many millions of them live in countries of the Commonwealth. Ten million or more live in the West, and around one million in Britain. Our own Islamic community has been growing and flourishing for decades. There are nearly 500 mosques in Britain. Popular interest in Islamic culture in Britain is growing fast. Many of you will recall - and I think some of you took part in - the wonderful Festival of Islam which Her Majesty The Queen opened in 1976. Islam is all around us. And yet distrust, even fear, persist.

 

واقعیت ناراحت‌کننده این است که علی‌رغم پیشرفت‌های فناوری و ارتباطات جمعی در نیمه دوم قرن بیستم، علی‌رغم سفرهای انبوه، اختلاط نژادها و کاهش روزافزون معماهای جهان ما - یا حداقل این‌طور که باور داریم - سوءتفاهم‌ها بین اسلام و غرب همچنان ادامه دارد. در واقع، ممکن است که این سوءتفاهم‌ها در حال افزایش باشند. از دیدگاه غرب، این نمی‌تواند ناشی از جهل باشد. یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان وجود دارند. میلیون‌ها نفر از آن‌ها در کشورهای مشترک‌المنافع زندگی می‌کنند. بیش از ده میلیون نفر در غرب زندگی می‌کنند و حدود یک میلیون نفر در بریتانیا. جامعه اسلامی خود ما برای دهه‌ها در حال رشد و شکوفایی بوده است. نزدیک به ۵۰۰ مسجد در بریتانیا وجود دارد. علاقه عمومی به فرهنگ اسلامی در بریتانیا به سرعت در حال افزایش است. بسیاری از شما به یاد دارید - و فکر می‌کنم برخی از شما در آن شرکت داشتید - جشنواره شگفت‌انگیز اسلام که ملکه محترمه در سال ۱۹۷۶ افتتاح کردند. اسلام در اطراف ما است. با این حال، بی‌اعتمادی و حتی ترس همچنان ادامه دارد.

 

… The rights of Muslim women to property and inheritance, to some protection if divorced, and to the conducting of business, were rights prescribed by the Qur'an twelve hundred years ago, even if they were not everywhere translated into practice. In Britain at least, some of these rights were novel even to my grandmother's generation!

 

... حقوق زنان مسلمان در زمینه‌های مالکیت و ارث، حق دریافت حمایت در صورت طلاق و حق انجام فعالیت‌های تجاری، حقوقی بودند که قرآن بیش از هزار و دویست سال پیش برای زنان تعیین کرده بود، حتی اگر این حقوق در همه جا به درستی به اجرا درنیامده باشد. حداقل در بریتانیا، برخی از این حقوق حتی برای نسل مادربزرگ من هم نو و جدید بود!

 

… Ladies and gentlemen, if there is much misunderstanding in the West about the nature of Islam, there is also much ignorance about the debt our own culture and civilisation owe to the Islamic world. It is a failure which stems, I think, from the straightjacket of history which we have inherited. The mediaeval Islamic world, from Central Asia to the shores of the Atlantic, was a world where scholars and men of learning flourished. But because we have tended to see Islam as the enemy of the West, as an alien culture, society and system of belief, we have tended to ignore or erase its great relevance to our own history. For example, we have underestimated the importance of 800 years of Islamic society and culture in Spain between the 8th and 15th centuries. The contribution of Muslim Spain to the preservation of classical learning during the Dark Ages, and to the first flowerings of the Renaissance, has long been recognised. But Islamic Spain was much more than a mere larder where Hellenistic knowledge was kept for later consumption by the emerging modern Western world. Not only did Muslim Spain gather and preserve the intellectual content of ancient Greek and Roman civilisation, it also interpreted and expanded upon that civilisation, and made a vital contribution of its own in so many fields of human endeavour - in science, astronomy, mathematics, algebra (itself an Arabic word), law, history, medicine, pharmacology, optics, agriculture, architecture, theology, music. Averroes and Avenzoor, like their counterparts Avicenna and Rhazes in the East, contributed to the study and practice of medicine in ways from which Europe benefited for centuries afterwards.

 

... خانم‌ها و آقایان، اگر در غرب درک نادرستی از ماهیت اسلام وجود دارد، همچنین بی‌خبری زیادی در مورد بدهی‌ای که فرهنگ و تمدن خودمان به دنیای اسلام دارند، وجود دارد. به نظر من این کمبود از گره‌خوردگی تاریخ ناشی می‌شود که ما به ارث برده‌ایم. دنیای اسلامی قرون وسطی، از آسیای میانه تا سواحل اقیانوس اطلس، دنیایی بود که در آن دانشمندان و اهل علم رونق داشتند. اما چون ما تمایل داشتیم اسلام را به عنوان دشمن غرب ببینیم، به عنوان فرهنگی بیگانه، جامعه‌ای با سیستم اعتقادی متفاوت، تمایل داشته‌ایم که اهمیت آن را برای تاریخ خود نادیده بگیریم یا از بین ببریم. به عنوان مثال، ما اهمیت ۸۰۰ سال تمدن و فرهنگ اسلامی در اسپانیا را بین قرن هشتم تا پانزدهم دست کم گرفته‌ایم. مشارکت اسپانیای اسلامی در حفظ دانش کلاسیک در دوران تاریک قرون وسطی و در شکوفایی‌های اولیه رنسانس، مدت‌هاست که شناخته شده است. اما اسپانیای اسلامی چیزی بیشتر از یک انبار ساده بود که در آن دانش هِلنیستی برای استفاده بعدی دنیای غرب مدرن نگهداری می‌شد. اسپانیای اسلامی نه تنها محتویات فکری تمدن یونان و روم باستان را جمع‌آوری و حفظ کرد، بلکه آن را تفسیر و گسترش داد و در بسیاری از زمینه‌های تلاش انسانی - در علوم، نجوم، ریاضیات، جبر (که خود یک واژه عربی است)، حقوق، تاریخ، پزشکی، داروشناسی، اپتیک، کشاورزی، معماری، الهیات و موسیقی - مشارکت‌های حیاتی داشت. ابن‌رشد و ابن‌زهر، مانند همتایانشان ابن‌سینا و رازی در شرق، به مطالعه و عمل پزشکی کمک کردند به‌گونه‌ای که اروپا برای قرن‌ها بعد از آن بهره‌مند شد.

 

Islam nurtured and preserved the quest for learning. In the words of the tradition, 'the ink of the scholar is more sacred than the blood of the martyr'. Cordoba in the 10th century was by far the most civilised city of Europe. We know of lending libraries in Spain at the time King Alfred was making terrible blunders with the culinary arts in this country. It is said that the 400,000 volumes in its ruler's library amounted to more books than all the libraries of the rest of Europe put together. That was made possible because the Muslim world acquired from China the skill of making paper more than four hundred years before the rest of non-Muslim Europe. Many of the traits on which modern Europe prides itself came to it from Muslim Spain. Diplomacy, free trade, open borders, the techniques of academic research, of anthropology, etiquette, fashion, alternative medicine, hospitals, all came from this great city of cities. Mediaeval Islam was a religion of remarkable tolerance for its time, allowing Jews and Christians the right to practise their inherited beliefs, and setting an example which was not, unfortunately, copied for many centuries in the West. The surprise, ladies and gentlemen, is the extent to which Islam has been a part of Europe for so long, first in Spain, then in the Balkans, and the extent to which it has contributed so much towards the civilisation which we all too often think of, wrongly, as entirely Western. Islam is part of our past and present, in all fields of human endeavour. It has helped to create modern Europe. It is part of our own inheritance, not a thing apart.

 

اسلام به پرورش و حفظ جستجو برای علم پرداخته است. همانطور که در سنت آمده است، "دوات عالم از خون شهید مقدس‌تر است." قرطبه در قرن دهم، به‌طور قابل‌توجهی، متمدن‌ترین شهر اروپا بود. در آن زمان، وقتی شاه آلفرد در انگلستان در حال ارتکاب اشتباهات بزرگ در زمینه آشپزی بود، در اسپانیا کتابخانه‌های قرضی وجود داشت. گفته می‌شود که ۴۰۰,۰۰۰ جلد کتاب در کتابخانه حکمران قرطبه وجود داشت که بیشتر از مجموع کتابخانه‌های تمام اروپا در آن زمان بود. این امر ممکن شد زیرا دنیای اسلامی مهارت تولید کاغذ را از چین به‌دست آورد، بیش از چهار قرن قبل از آن که سایر بخش‌های غیرمسلمان اروپا این مهارت را بیاموزند. بسیاری از ویژگی‌هایی که امروزه اروپا به آن‌ها می‌بالد، از اسپانیای اسلامی به این قاره منتقل شد. دیپلماسی، تجارت آزاد، مرزهای باز، روش‌های پژوهش علمی، انسان‌شناسی، آداب‌ورسوم، مد، طب جایگزین، بیمارستان‌ها، همگی از این شهر بزرگ به اروپا آمده‌اند. اسلام در دوران قرون وسطی دینی با تحمل چشمگیر برای زمان خود بود که به یهودیان و مسیحیان اجازه می‌داد باورهای خود را آزادانه دنبال کنند و نمونه‌ای را ارائه می‌کرد که متأسفانه برای قرن‌ها در غرب تکرار نشد.

شگفت‌آور است که اسلام تا این حد بخشی از تاریخ و فرهنگ اروپا بوده است، ابتدا در اسپانیا، سپس در بالکان، و تأثیر گسترده‌ای که در شکل‌گیری تمدن غربی، که گاه به اشتباه کاملاً غربی تصور می‌شود، داشته است. اسلام جزئی از گذشته و حال ماست، در تمام زمینه‌های تلاش‌های انسانی. این دین به شکل‌گیری اروپای مدرن کمک کرده و بخشی از میراث مشترک ماست، نه چیزی جدا از آن.

 

More than this, Islam can teach us today a way of understanding and living in the world which Christianity itself is poorer for having lost. At the heart of Islam is its preservation of an integral view of the Universe. Islam - like Buddhism and Hinduism - refuses to separate man and nature, religion and science, mind and matter, and has preserved a metaphysical and unified view of ourselves and the world around us.

 

بیشتر از این، اسلام می‌تواند امروز به ما راهی برای درک و زندگی در این دنیا بیاموزد که مسیحیت خود به دلیل از دست دادن آن فقیر شده است. در قلب اسلام، حفظ دیدگاهی یکپارچه از جهان نهفته است. اسلام - مانند بودیسم و هندوییسم - از تفکیک انسان و طبیعت، دین و علم، ذهن و ماده پرهیز می‌کند و دیدگاهی متافیزیکی و یکپارچه از خودمان و دنیای اطرافمان حفظ کرده است.

 

… But the West gradually lost this integrated vision of the world with Copernicus and Descartes and the coming of the scientific revolution. A comprehensive philosophy of nature is no longer part of our everyday beliefs. I cannot help feeling that, if we could now only rediscover that earlier, all-embracing approach to the world around us, to see and understand its deeper meaning, we could begin to get away from the increasing tendency in the West to live on the surface of our surroundings, where we study our world in order to manipulate and dominate it, turning harmony and beauty into disequilibrium and chaos. It is a sad fact, I believe, that in so many ways the external world we have created in the last few hundred years has come to reflect our own divided and confused inner state. Western civilisation has become increasingly acquisitive and exploitive in defiance of our environmental responsibilities. This crucial sense of oneness and trusteeship of the vital sacramental and spiritual character of the world about us is surely something important we can relearn from Islam. I am quite sure some will instantly accuse me, as they usually do, of living in the past, of refusing to come to terms with reality and modern life. On the contrary, ladies and gentlemen, what I am appealing for is a wider, deeper, more careful understanding of our world: for a metaphysical as well as material dimension to our lives, in order to recover the balance we have abandoned, the absence of which, I believe, will prove disastrous in the long term. If the ways of thought in Islam and other religions can help us in that search, then there are things for us to learn in this system of belief which I suggest we ignore at our peril.

 

... اما غرب به تدریج این دیدگاه یکپارچه از جهان را با کپرنیکوس و دکارت و ظهور انقلاب علمی از دست داد. یک فلسفه جامع از طبیعت دیگر جزو باورهای روزمره ما نیست. نمی‌توانم از این احساس خودداری کنم که اگر اکنون می‌توانستیم آن رویکرد پیشین و فراگیر به جهان اطرافمان را دوباره کشف کنیم، تا عمق معنای آن را ببینیم و درک کنیم، می‌توانستیم شروع به رهایی از تمایل فزاینده‌ای در غرب کنیم که به سطح محیط‌های خود زندگی می‌کنیم، جایی که جهانمان را برای دستکاری و تسلط بر آن مطالعه می‌کنیم و هماهنگی و زیبایی را به عدم تعادل و هرج و مرج تبدیل می‌کنیم. این یک حقیقت غم‌انگیز است، به عقیده من، که در بسیاری از جنبه‌ها، دنیای بیرونی که در چند صد سال گذشته ساخته‌ایم، منعطف به وضعیت درونی تقسیم‌شده و گیج خودمان شده است. تمدن غربی به طور فزاینده‌ای به دنبال تصاحب و بهره‌برداری است، در حالی که مسئولیت‌های زیست‌محیطی خود را نادیده می‌گیرد. این حس حیاتی از یگانگی و امانت‌داری در قبال ویژگی‌های مقدس و روحانی جهان اطراف ما، بی‌شک چیزی مهم است که می‌توانیم از اسلام بیاموزیم. من کاملاً مطمئنم که برخی فوراً من را متهم خواهند کرد، همانطور که معمولاً می‌کنند، به زندگی در گذشته و عدم پذیرش واقعیت و زندگی مدرن. برعکس، بانوان و آقایان، آنچه که من از آن درخواست می‌کنم، درک وسیع‌تر، عمیق‌تر و دقت بیشتری از دنیای خودمان است: برای بعد متافیزیکی و مادی زندگی‌مان، به‌منظور بازپس‌گیری تعادلی که رها کرده‌ایم، عدم وجود آن که به باور من، در درازمدت فاجعه‌بار خواهد بود. اگر راه‌های تفکر در اسلام و دیگر ادیان می‌تواند به ما در آن جستجو کمک کند، آنگاه چیزهایی در این سیستم باور وجود دارد که پیشنهاد می‌کنم در خطر خود نادیده بگیریم.

 

… Britain is a multi-racial and multi-cultural society. I have already mentioned the size of our own Muslim communities who live throughout Britain, both in large towns like Bradford and in tiny communities in places as remote as Stornaway in Western Scotland. These people, ladies and gentlemen, are an asset to Britain. They contribute to all parts of our economy - to industry, the public services, the professions and the private sector. We find them as teachers, doctors, engineers and scientists. They contribute to our economic well-being as a country, and add to the cultural richness of our nation.

 

... بریتانیا یک جامعه چند نژادی و چند فرهنگی است. من قبلاً اشاره کرده‌ام که جامعه مسلمانان ما در سرتاسر بریتانیا، هم در شهرهای بزرگ مانند برادفورد و هم در جوامع کوچک‌تر در مکان‌هایی دوردست مانند استورنوی در غرب اسکاتلند، حضور دارند. این افراد، بانوان و آقایان، دارایی بزرگی برای بریتانیا هستند. آنها به تمامی بخش‌های اقتصاد ما کمک می‌کنند - به صنعت، خدمات عمومی، مشاغل حرفه‌ای و بخش خصوصی. ما آنها را به عنوان معلمان، پزشکان، مهندسان و دانشمندان می‌بینیم. آنها به رفاه اقتصادی کشورمان کمک می‌کنند و به غنای فرهنگی ملت ما می‌افزایند.»

 

منبع:

http://eweb.furman.edu/~ateipen/pr_charles_speech.html

 

لینک ویدیوی سخنرانی در یوتیوب:

https://youtu.be/1YhTS7Ccumc?feature=shared

  • حسین عمرزاده

 

یحیی الغساني می گوید:

زمانی که عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله مرا والی موصل کرد، وارد شهر شدم و دیدم که یکی از شهرهای پر از دزدی و سرقت است!

پس به او نامه نوشتم و وضعیت مردم را شرح دادم و از او پرسیدم: آیا مردم را بر اساس ظن و گمان بازداشت کنم و آن‌ها را به خاطر اتهاماتی که به آن‌ها وارد است، تنبیه کنم یا باید طبق دلیل واضح و آشکار و همان‌طور که سنت ایجاب می‌کند عمل کنم؟

او در پاسخ نوشت که باید مردم را بر اساس مدرک روشن دستگیر کنی و مطابق با سنت عمل کنی. اگر حقیقت نتوانست آن‌ها را اصلاح کند، الله آنها را اصلاح نکند.

یحیی می گوید: پس من همین کار را انجام دادم و پیش از آنکه از موصل خارج شوم، آنجا به یکی از اصلاح‌شده‌ترین شهرها تبدیل شد و سرقت و دزدی در آن به طرز چشمگیری کاهش یافت.۱

در روایت دیگری این چنین آمده که:

یکی از کارگزاران نامه‌ای به عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله نوشت که :

«عده ای از کارگزاران بخشی از مال خداوند (بیت المال) را به‌ ناحق تصاحب کرده‌اند و مقدار آن بسیار زیاد است.

من نمی‌توانم آن را از آنان بازپس گیرم مگر اینکه مجازات یا سختی‌ای بر آنان وارد شود. اگر امیرالمؤمنین اجازه دهد، ممکن است در این مورد اقدام کنم؟»

عمر به او نوشت:

«اما بعد، شگفتا! اینکه تو از من برای شکنجه انسان‌ها اجازه می‌خواهی !

گویی من برای تو سپری در برابر عذاب الله هستم، و گویی رضایت من تو را از خشم الله نجات خواهد داد.

پس بنگر: هرکس که گواهی و مدرکی علیه او وجود دارد، طبق همان مدرک عمل کن. هرکس به گناهی اقرار کرد، او را بر اساس همان اقرار مجازات کن. اما اگر کسی منکر شد، او را به الله متعال سوگند بده و سپس او را رها کن.

به الله سوگند، اینکه آنان با گناهانشان الله را ملاقات کنند، برای من خوشایندتر است از اینکه من،با ریختن خون آنان الله را ملاقات کنم.»۲

 

پ.ن ها:

(۱) : تاریخ الخلفاء،جلال الدین سیوطي،ص ۱۷۸

(۲) :سیرة عبدالملك بن عمر بن عبدالعزيز،ابن رجب حنبلي،ص ۵۰۲

  • حسین عمرزاده

برناردین کیلتی (Bernardine Kielty) :

«چون دین اسلام همه مسلمانان را برادران یکدیگر خوانده بود،مردمان هیچ گونه اختلافی در رنگ چهره و نژاد و ملیت خویش قایل نبودند.

مسلمانان بنا بر دستورهای دین خود با مسیحیان و یهودیان مناطقی که بتدریج فتح می کردند به گذشت و اغماض زندگی می کردند.اینان فقط مالیاتی به نام جزیه می پرداختند که در راه خیر همه به مصرف می رسید».

منبع:سقوط قسطنطنیه،برناردین کیلتی،ترجمه مصطفی مقربی،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،چاپ سوم۱۳۸۴،ص۵۲

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

بِلال حَبَشی رَضِيَ اللهُ عَنهُ،صَحابی پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم،برای برادرش جایی خواستگاری رفت و به خانواده دختر گفت:

ما دو نفر را می شناسید،هر دوی مان برده بودیم و الله ما را آزادی بخشید

گمراه بودیم و الله هدایت مان کرد

و فقیر و تهیدست بودیم و الله ما را توانگر کرد.

بنابراین؛دخترتان را برای برادرم خواستگاری می کنم.اگر بپذیرید الحمدلله،و اگر موافقت نکنید خدا بزرگ است.

خانواده دختر به همدیگر گفتند:بلال را می شناسید،برادرش را به دامادی بپذیرید.

وقتی بر می گشتند،برادرش گفت:آیا کافی نبود فقط از گذشته مان با پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم می گفتی و به باقی موارد اشاره نمی کردی؟!

بلال گفت:ساکت باش!راست گفتی و این راستگویی باعث شد به تو دختر بدهند.

منبع:تاریخ دمشق ۱۴-۳۸۳،المستطرف ۲-۱۵

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش نهم و پایانی:

چه کسانی آغازگر جنگهای صلیبی بودند و رفتار فاتحان مسلمان در جنگ ها چگونه بوده است؟

دکتر زرین کوب،فرضیه ها و پرسش هایی مطرح کرده و سپس به زیبایی به آنها پاسخ می دهد:

 

 

«اروپا اگر فتوح مسلمین را گهگاه به چشم یک تجاوز ارضی که به نام توسعهٔ دین صورت گرفت می نگرد دربارهٔ این جنگ خونین دویست ساله که نطق آتشین پاپ مقدس آن را بوجود آورد و در واقع چیزی جز غارتگری و دست اندازی به سرزمین مسلمین هدف آن نبود چه می گوید؟

 

اگر در هر دو اقدام نیز مطامع و اغراض تجاوزکارانه به یک اندازه باشد مروت و شفقت و انصاف فاتحان مسلمان با خشونت و قساوت صلیبیها هیچ طرف نسبت نمی توانسته است باشد.

 

در نظر بعضی از مسلمین،این سلحشوران صلیب مقدس از خشونت و وحشیگری چندان تفاوتی با جانوران وحشی نداشته اند.

 

مورخ وقتی خشونت صلیبیها را در بلاد فتح شده مشاهده می کند و تعدی امراء غارتگر آنها را در نظر می گیرد شاید بآسانی به خود حق می دهد مقاومت مسلمین را در برابر این سیل مخرب دفاع از تمدن و انسانیت بشمارد در مقابل هجوم توحش - توحشی که اگر از یورش چنگیز کمتر خطر داشت از آن طولانیتر بود و پردامنه تر.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲و۱۳۳

 

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش هشتم:

 

بسا اوقات می بینیم که عده ای اسلامیزه بودن یک جامعه را علت عقب ماندگی ها معرفی می کنند.

اما اتفاقا مشکل در "اسلامی" دانستن ناهنجاری ها و رفتارهای منفی است!

اسلام را باید در اساس نامه اش که قرآن و سنت صحیح است،در سبک زندگی عامل ترین مسلمانان و در متن تاریخ آن دوران طلایی جست.

و اگر پس از مطالعه آن متون،برای ما همچون خواب و رؤیا و ترسیمی از آرزوها می نمود،نتیجتا مشکل در "مسلمانیِ" ما و جامعه ماست نه در "آیین اسلام".

 

مسلمانان در روزگارانی که از آن به دوران طلایی و تمدن اسلامی تعبیر می شود،آموزگاران درستی و راستی به دنیا بودند و حتی در جنگ هم از پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی دست نمی کشیدند:

 

 

«در طی این جنگهای خونین دور و دراز نصارای اروپای غربی نشان دادند که در صفات مردانگی،پایبندی به عهد و پیمان،و شفقت نسبت به ضعفا،هنوز می بایست بسیار چیزها از مسلمین فرا گیرند.

حتی در بازرگانی مرد مسلمان تحت تأثیر تربیت عملی اسلام،بطور کلی از لحاظ خوش قولی و اجرای تعهدات بهتر از مسیحی بود.

در حقیقت آرمانهای اخلاقی شوالری در اروپا،تا حد زیادی مدیون تماس با مسلمین بود.

با وجود معایب اخلاقی که مسلمین به سبب تجمل و تنعم تدریجاً بدان آلوده بودند روی هم رفته مسلمانان در آن زمان مردتر از مسیحیان به نظر می آمدند و مردانه تر.

در حفظ عهد و پیمان دقیقتر بودند و با مغلوبان بیشتر شفقت می ورزیدند.

بارتلمی سن هیلر با بیانی دور از مبالغه می گوید آنچه نزد اروپائیهای عهد جدید صفات مسیحی خوانده می شود اخلاق و آداب تهذیب یافته یی است که آن را از مسلمین فرا گرفته اند نه از مسیحیت.

در این جنگها برتری اخلاق مسلمین حتی مایه اعجاب دشمنان بود.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲

 

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش هفتم:

کدام دسته از حکام و سیاستمداران،خروجی و ثمره اسلام به شمار می آیند:

 

 

«تربیت اسلامی را آنگونه حکام و سلاطین عرضه می کردند که خود را به شریعت اسلام پایبند می دیدند امثال عمر بن عبدالعزیز و صلاح الدین ایوبی.

عمر بن عبدالعزیز حتی از یک سن لویی در اخلاق و انسانیت برتری داشت.

در دورهٔ جنگهای صلیبی که عدهٔ زیادی از امراء و سلاطین اروپا به شرق اسلامی آمده بودند،صلاح الدین ایوبی به اتفاق از همه شریفتر بود.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲

 

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش ششم:

اخلاق و تربیت از لحاظ نظری در جوامع مسلمین:

 

 

«اخلاق و تربیت از لحاظ نظری نیز نزد مسلمین پایه عالی داشت.

 

...اگر مسلمین به اخلاق و تربیت نظری،آن ذوق و علاقه یی را که به منطق داشته اند نشان نداده اند سببش بی شک آنست که قرآن و سنت از این لحاظ برای آنها خلأی باقی نمی گذاشته است.

...درست است که مسلمین روی هم رفته در سیاست مدن کمتر از سایر مباحث فلسفی خوض کرده اند اما سبب آن،بر خلاف آنچه شاید در بادی امر به نظر آید نه وجود حکام جبار بود نه عدم آزادی فکر و بیان.

بعلاوه،مسلمین آن ایام،مثل بیشترینه نصارا هم توجهشان حصر به ملکوت الهی نبود به ملکوت زمین هم توجه تمام داشتند نهایت آنکه در غالب موارد،شریعت حدودی در این امور تعیین می کرد که جائی برای بحث نظری نمی ماند.

اگر هیچ یک از مسلمین و نصارا در قرون وسطی،با وجود شوق و ولعی که به اکثر آثار ارسطو نشان می دادند،با کتاب سیاست او آشنا نشدند،سبب عمده اش این بود که آن کتاب مبتنی بود بر تحلیل و استنتاج از احوال سیاست و جامعه یونانی در عهد شرک.آن احوال هم نه با دنیای مسیحی غرب قابل انطباق بود نه با دنیای اسلام.

...با اینهمه،در اخلاق و سیاست آنچه در جامعه اسلامی تأثیر عملی داشت تربیت و ارشادی بود که از قرآن و سنت ناشی می شد.»

 

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۰-۱۳۱-۱۳۲

 

  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش چهارم :

اهمیت اخلاق در مدارس اسلامی:



«در مکتب کار تعلیم برنامه داشت با مقررات شرعی و اخلاقی.

غیر از خواندن و نوشتن غالباً مقدمات حساب،سرگذشت انبیاء،و حکایات الصالحین هم به اطفال تعلیم می شد.

عمر بن خطاب به موجب روایات تعلیم اشعار و امثال سایر را به کودکان توصیه کرده بود.

بعضی اخبار حاکی بود از اینکه تعلیم کتابهای نصارا نیز ناروا بود.

همچنین بخاطر پاکی اخلاق آموختن اشعار لغو و پست را - لا محاله علمای اخلاق - منع می کردند.

بعضی مواقع محتسب شهر مراقبت می کرد که اشعار و کتابهای خلاف اخلاق در دست کودکان مکتب نباشد.

بدینگونه،تربیت روحانی و جسمانی در نزد مسلمین توأم بود با نظارت و مراقبت حکومت.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۸


  • حسین عمرزاده

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش دوم :

 

توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط در نزد مسلمین:

 

«...برای قومی که می خواهد یک «امت وسط» بماند اعتدال بین جسم و جان یک قانون اخلاقی است.

به همین جهت بود که امر تربیت جسمانی را مسلمین چنانکه باید جدی گرفتند.

بموجب روایات،عمر بن خطاب غالباً مسلمین را تشویق می کرد که به فرزندان خویش شنا،تیراندازی،و سوارکاری بیاموزند.

و عبدالملک بن مروان،خلیفه اموی نیز به مربی فرزندان خویش توصیه می کرد تا به آنها شنا بیاموزد و آنها را به بیخوابی عادت دهد.

...این اصرار در آموختن فنون نظامی توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط را در نزد مسلمین می رساند.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص ۱۲۷

 

  • حسین عمرزاده
روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام/بخش اول:
. "تعادل بین دین و دنیا" در تربیت اسلامی:
 
« بر خلاف مسیحیت که علاقه یی به تربیت غیر دینی نداشت و همین امر تربیت اروپا را آخر الامر زیاده از حد غیر مسیحی کرد توجه خاص اسلام به تربیت دنیوی،در قلمرو اسلام تربیت متوازنی بوجود آورد که ترکیب همجنس و متعادلی بود از علائق دینی و دنیوی».
 
«اساس تربیت اسلامی عبارت بود از ایمان و عمل صالح،و آنچه بر آن نظارت می کرد شریعت بود و سنت.
در واقع،پیروی از آنچه سنت پیغمبر خوانده می شد،ایده آل اخلاقی و معنوی بود برای هر مسلمان.
مکارم اخلاقی که پیغمبر خود را برای اتمام و اکمال آن مبعوث می دید برای یک مسلمان از پیروی سنت او بدست می آمد و بس.»
«اسلام،افراد و قبایل گوناگون را که آداب و انساب مختلف داشتند در یک نوع برادری جهانی بهم پیوست و با اینهمه هیچ کس را مسؤول کردار دیگری ندانست و حس مسؤولیت فردی را در اخلاق خویش اساس معتبر شمرد».
«نه فقط برای اعراب،بلکه برای بسیاری از اقوام و نژادهائی که سرزمین آنها بدست مسلمین فتح شد،اسلام میزان های تازه اخلاقی و تربیتی آورد که آنها تا آن هنگام نمی شناختند».
«از همان آغاز کار،اخلاق مسلمین سادگی و مروت زندگی بدوی را نگاه داشت و آن را با دستور شریعت تصفیه کرد.
غیرت خانوادگی و قومی یک مظهر این اخلاق عهد بداوت بود و مظهر دیگرش عبارت بود از کراهت از فحشاء؛صبر در مقابل شدائد؛و تسلیم نشدن در برابر آنچه خلاف حق شناخته می شود،نیز از لوازم این خلق و خوی بدوی مآب بود.
واقع بینی و حسابگری - که از تاثیر زندگی شهری درین اخلاق وارد شده بود - آن را تعدیل می کرد و قابل عمل.
این نکته تربیت اسلامی را تربیتی معتدل کرد،تربیتی که هدف آن ایجاد خلق و خویی بود که گویی می خواست برای دنیا چنان باشد که انگار در آن جاودانه است و برای خدا چنان که گویی در هر لحظه خواهد مرد.»
 
منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۶-۱۲۷
 
  • حسین عمرزاده

گوستاو لو بون فیلسوف،مورخ،جامعه شناس و پزشک فرانسوی در مورد فرهنگ اخلاقی والای پیروان اسلام و تاثیرات آن بر جامعه بربر مسیحی اروپا می نویسد:

 

"اینکه اخلاق اشراف و امرای نصاری در آن عصر چه بوده و مسلمین در مقابل دارای چه صفاتی بودند ما آن را کاملا نشان داده و ثابت نمودیم که اسلاف ما به وسیله‌ی معاشرت و مراودت با مسلمین، اطوار بربریت خود را به تدریج ترک گفته و در خصوص اخلاق بهادرانه و وظایف اخلاقی مانند شفقت و عاطفه به زن و پیر و بچه و پایبندی به قسم و عهد و امثال آن تماما از چیزهایی است که از پیروان اسلام آموختند.

ما در بیان جنگ صلیب ثابت نمودیم که نصارای اروپا در صفات مزبور، فرسنگ ها از مسلمین عقب بودند. "

 

منبع:تمدن اسلام و عرب،گوستاو لوبون،ترجمه:فخر داعی گیلانی،ص۷۶۲

 

  • حسین عمرزاده

یونس الصَّدفي رَحِمَهُ الله می گوید:

 

«عاقل تر از شافعی ندیدم،یک روز در مورد موضوعی با او مناظره کردم سپس از هم جدا شدیم

 

با من که روبرو شد دستم را گرفت و گفت:

 

ای ابو موسی؛مگر امکان پذیر نیست که برادر باشیم حتی اگر در مساله ای با هم به توافق نرسیده باشیم!»

 

ما رأيت أعقل مِن الشَّافعي، ناظرته يومًا في مسألة، ثمَّ افترقنا، ولقيني، فأخذ بيدي، ثمَّ قال: يا أبا موسى، ألَا يستقيم أن نكون إخوانًا وإن لم نتَّفق في مسألة.

سِيَر أعلامِ النُّبَلاء للذَّهَبي ١٠/١٦

  • حسین عمرزاده

ذو النّون مصری - رَحِمَهُ الله - :

 

«صُدُورُ الْأَحْرَارِ قُبُورُ الْأَسْرَارِ»

 

سینه مردمان آزاده،گورستان رازهاست.

 

[الحِلیَة ۹/۳۷۷]

 

نبش قبر در شریعت روا نیست،بنابراین چون رازی به دل سپرده شد کتمان آن لازم و افشای آن نارواست.

  • حسین عمرزاده

مردی در مجلس عبدالله بن مبارک رَحِمَهُ الله عطسه کرد اما «الحمدلله» نگفت. ابن مبارک به او گفت: پس از عطسه چه می‌گویند؟

 

گفت: الحمدلله

 

ابن مبارک گفت: یَرحَمُكَ الله!

عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ ابْنِ الْمُبَارَكِ فَلَمْ يَحْمَدِ اللهِ , فَقَالَ ابْنُ الْمُبَارَكِ: " إِيشِ يَقُولُ الْعَاطِسُ إِذَا عَطَسَ؟ قَالَ: يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللهُ "

 

حِلیَةُ الأولیاء: ۸/ ۱۷۰

هدف ابن مبارک این بود که بدون یادآوری مستقیم به آن مرد و خجالت‌زده شدن او، بر اساس سنت پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم پاسخ عطسه‌اش را بگوید.

 

رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَلْيَقُلْ: الْحَمْدُ لله، وَلْيَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: يَرْحَمُكَ الله، فإذا قال لَهُ: يَرْحَمُكَ الله، فَلْيَقُلْ: يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»: «هرگاه يکی از شما عطسه زد، بايد بگويد: "الْحَمْدُلله" و برادر يا دوستش به او بگويد: "يَرْحَمُكَ الله" و چون (برادر يا دوستش) به او "يَرْحَمُكَ الله" گفت، عطسه زننده باید بگويد: "يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ"». [يعنی: الله شما را هدايت کند و احوال تان را اصلاح بگرداند.]

صحيح بخاري ٦٢٢٤

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest