| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۹ مطلب با موضوع «چند خط کتاب :: نویسندگان :: عبدالحسین زرین کوب :: کارنامه اسلام» ثبت شده است

دکتر زرین کوب در چاپ اول کتاب «دو قرن سکوت»،با تردید و شک،مطلبی در مورد کتابسوزی توسط سپاه مسلمانان (به تعبیر برخی:اعراب) در اثنای فتوحات اسلامی بیان کرده بودند۱ که در چاپ دوم کتاب،شجاعانه به اشتباهات و مطالب ناشی از خامی و تعصب خود اقرار کردند۲.

گذشته از این ها،بعدها در دیگر آثارشان مانند «کارنامه اسلام» نیز ادعای کتابسوزی توسط فاتحین مسلمان را رد کرده و روایات مربوط به این قضیه را افسانه خواندند ۳.

با این وجود می بینیم هنوز هم جریانات باستان گرا و مدعیان پندار،گفتار و کردار نیک،در جهت اسلام ستیزی به همان قسمت با تردید بیان شدهٔ کتابسوزی دو قرن سکوت استناد می کنند و با تزویر و تحریف از طریق اضافه کردن واژه «نسخه بدون سانسور» سعی می کنند به مطالب منسوخ شده توسط شخص نویسنده،نوعی حجیت و سندیت دروغین ببخشند !

دکتر زرین کوب،در کتاب «تاریخ ایران بعد از اسلام» نیز مجددا این ادعا را علاوه بر بررسی سند،با بیان این نکته که از رنگ «شعوبیت» و «مخالفت با عرب» خالی نیست رد کرده است.

او می نویسد:

تاریخ ایران بعد از اسلام

«روایات قدیم محلی و ایرانی راجع به فتوح اعراب اکنون در دست نیست و آنچه در روایات ثعالبی و فردوسی درین باب آمده است با وجود اجمال از رنگ شعوبیت و مخالفت با عرب خالی نیست و از همین گونه است روایت بیرونی در باب فتح خوارزم که بموجب آن قتیبة بن مسلم کتب و علماء خوارزم را از بین برده است و در صحت آن روایت و در اصل وجود طبقه علماء و کاهنان در خوارزم که مردم را بر ضد عرب تحریک کرده باشند تردید قوی هست.»۴

پی نوشت ها:

۱:عبدالحسین زرین کوب،دو قرن سکوت،نسخه الکترونیکی،کتابسوزی،ص۱۰۶

۲:عبدالحسین زرین کوب،دو قرن سکوت،مقدمه،فروردین ۱۳۳۶

۳:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،ص۴۲و۴۳

۴:عبدالحسین زرین کوب،تاریخ ایران بعد از اسلام،ص۲۱

روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش نهم و پایانی:

چه کسانی آغازگر جنگهای صلیبی بودند و رفتار فاتحان مسلمان در جنگ ها چگونه بوده است؟

دکتر زرین کوب،فرضیه ها و پرسش هایی مطرح کرده و سپس به زیبایی به آنها پاسخ می دهد:



«اروپا اگر فتوح مسلمین را گهگاه به چشم یک تجاوز ارضی که به نام توسعهٔ دین صورت گرفت می نگرد دربارهٔ این جنگ خونین دویست ساله که نطق آتشین پاپ مقدس آن را بوجود آورد و در واقع چیزی جز غارتگری و دست اندازی به سرزمین مسلمین هدف آن نبود چه می گوید؟


اگر در هر دو اقدام نیز مطامع و اغراض تجاوزکارانه به یک اندازه باشد مروت و شفقت و انصاف فاتحان مسلمان با خشونت و قساوت صلیبیها هیچ طرف نسبت نمی توانسته است باشد.


در نظر بعضی از مسلمین،این سلحشوران صلیب مقدس از خشونت و وحشیگری چندان تفاوتی با جانوران وحشی نداشته اند.


مورخ وقتی خشونت صلیبیها را در بلاد فتح شده مشاهده می کند و تعدی امراء غارتگر آنها را در نظر می گیرد شاید بآسانی به خود حق می دهد مقاومت مسلمین را در برابر این سیل مخرب دفاع از تمدن و انسانیت بشمارد در مقابل هجوم توحش - توحشی که اگر از یورش چنگیز کمتر خطر داشت از آن طولانیتر بود و پردامنه تر.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲و۱۳۳



روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش هشتم:


بسا اوقات می بینیم که عده ای اسلامیزه بودن یک جامعه را علت عقب ماندگی ها معرفی می کنند.

اما اتفاقا مشکل در "اسلامی" دانستن ناهنجاری ها و رفتارهای منفی است!

اسلام را باید در اساس نامه اش که قرآن و سنت صحیح است،در سبک زندگی عامل ترین مسلمانان و در متن تاریخ آن دوران طلایی جست.

و اگر پس از مطالعه آن متون،برای ما همچون خواب و رؤیا و ترسیمی از آرزوها می نمود،نتیجتا مشکل در "مسلمانیِ" ما و جامعه ماست نه در "آیین اسلام".


مسلمانان در روزگارانی که از آن به دوران طلایی و تمدن اسلامی تعبیر می شود،آموزگاران درستی و راستی به دنیا بودند و حتی در جنگ هم از پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی دست نمی کشیدند:



«در طی این جنگهای خونین دور و دراز نصارای اروپای غربی نشان دادند که در صفات مردانگی،پایبندی به عهد و پیمان،و شفقت نسبت به ضعفا،هنوز می بایست بسیار چیزها از مسلمین فرا گیرند.

حتی در بازرگانی مرد مسلمان تحت تأثیر تربیت عملی اسلام،بطور کلی از لحاظ خوش قولی و اجرای تعهدات بهتر از مسیحی بود.

در حقیقت آرمانهای اخلاقی شوالری در اروپا،تا حد زیادی مدیون تماس با مسلمین بود.

با وجود معایب اخلاقی که مسلمین به سبب تجمل و تنعم تدریجاً بدان آلوده بودند روی هم رفته مسلمانان در آن زمان مردتر از مسیحیان به نظر می آمدند و مردانه تر.

در حفظ عهد و پیمان دقیقتر بودند و با مغلوبان بیشتر شفقت می ورزیدند.

بارتلمی سن هیلر با بیانی دور از مبالغه می گوید آنچه نزد اروپائیهای عهد جدید صفات مسیحی خوانده می شود اخلاق و آداب تهذیب یافته یی است که آن را از مسلمین فرا گرفته اند نه از مسیحیت.

در این جنگها برتری اخلاق مسلمین حتی مایه اعجاب دشمنان بود.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲


روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش هفتم:

کدام دسته از حکام و سیاستمداران،خروجی و ثمره اسلام به شمار می آیند:



«تربیت اسلامی را آنگونه حکام و سلاطین عرضه می کردند که خود را به شریعت اسلام پایبند می دیدند امثال عمر بن عبدالعزیز و صلاح الدین ایوبی.

عمر بن عبدالعزیز حتی از یک سن لویی در اخلاق و انسانیت برتری داشت.

در دورهٔ جنگهای صلیبی که عدهٔ زیادی از امراء و سلاطین اروپا به شرق اسلامی آمده بودند،صلاح الدین ایوبی به اتفاق از همه شریفتر بود.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۲


روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش ششم:

اخلاق و تربیت از لحاظ نظری در جوامع مسلمین:



«اخلاق و تربیت از لحاظ نظری نیز نزد مسلمین پایه عالی داشت.


...اگر مسلمین به اخلاق و تربیت نظری،آن ذوق و علاقه یی را که به منطق داشته اند نشان نداده اند سببش بی شک آنست که قرآن و سنت از این لحاظ برای آنها خلأی باقی نمی گذاشته است.

...درست است که مسلمین روی هم رفته در سیاست مدن کمتر از سایر مباحث فلسفی خوض کرده اند اما سبب آن،بر خلاف آنچه شاید در بادی امر به نظر آید نه وجود حکام جبار بود نه عدم آزادی فکر و بیان.

بعلاوه،مسلمین آن ایام،مثل بیشترینه نصارا هم توجهشان حصر به ملکوت الهی نبود به ملکوت زمین هم توجه تمام داشتند نهایت آنکه در غالب موارد،شریعت حدودی در این امور تعیین می کرد که جائی برای بحث نظری نمی ماند.

اگر هیچ یک از مسلمین و نصارا در قرون وسطی،با وجود شوق و ولعی که به اکثر آثار ارسطو نشان می دادند،با کتاب سیاست او آشنا نشدند،سبب عمده اش این بود که آن کتاب مبتنی بود بر تحلیل و استنتاج از احوال سیاست و جامعه یونانی در عهد شرک.آن احوال هم نه با دنیای مسیحی غرب قابل انطباق بود نه با دنیای اسلام.

...با اینهمه،در اخلاق و سیاست آنچه در جامعه اسلامی تأثیر عملی داشت تربیت و ارشادی بود که از قرآن و سنت ناشی می شد.»



منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۳۰-۱۳۱-۱۳۲




روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش پنجم :

زن ها در سایه تربیت اسلامی و در میدان علم و معرفت دوش بدوش مردان:



«تاریخ اسلام حتی در ادواری که انحراف از سنت بهیچوجه مقبول و ممکن به نظر نمی آمد مواردی را نشان می دهد حاکی از توجه مسلمین به تعلیم دختران - یا لااقل حاکی از عدم منع آن.


وجود بعضی راویان حدیث در بین زنان نشان می دهد که اهل حدیث منعی در تعلیم کتابت و سواد زنان نمی دیده اند.

دختر مالک بن انس می توانست اشتباهات کسانی را که از کتاب موطأ پدرش روایت می کردند اصلاح کند.

بنت المرتضی دختر علم الهدی کتاب نهج البلاغه را از عم خویش سید رضی روایت می کرد و گویند شیخ عبدالرحیم بغدادی نیز از وی روایت دارد.همچنین دو دختر شیخ الطائفه به نام بنت الشیخ مشهور شده اند که تألیفات پدر و هم کتابهای برادر خویش شیخ ابوعلی طوسی را روایت می کرده اند.

تعداد زنانی که نامشان فی المثل در سلسله اجازات سبکی و سیوطی آمده است حاکی است از وجود تعداد زیادی ناقلان حدیث در بین زنان.

زینب دختر عبدالرحمن بن حسن جرجانی-که در سال ۶۱۵ درگذشت- در حدیث و فقه شهرت بسیار داشت و گفته اند به مرگ او بعضی اسناد عالی منقطع شد.

حوزه تعلیم بعضی از زنان حتی محل توجه اهل علم بود.

زینب بنت مکی که در سال ۶۸۸ به دمشق وفات یافت حوزه درس داشت و طالبان علم بر او ازدحام می کردند .

فاطمه خاتون دختر محمد بن احمد بن ابی احمد به دانش و تقوی شهرت بسیار داشت.وی زوجه امام علاء الدین ابی بکر بن مسعود قاشانی بود و خود مؤلفات داشت و حلقه تدریس.بعلاوه،گویند در مواردی که شوهرش در فتوا در می ماند وی او را به راه صواب می آورد.در شام،نورالدین محمود زنگی - مشهور به الملک العادل - او را بنهایت اکرام می کرد و در پاره یی کارها با او مشورت می نمود.

ست الوزراء حنبلیه - که در ۷۱۷ وفات یافت - اهل حدیث بود و گویند بارها صحیح بخاری را درس گفته بود.

تعلیم زنان بحدی بی اشکال به نظر می آمد که حتی یک زن ناقص الخلقه هم اگر می خواست می توانست از سواد و علم بی بهره نماند.

در سال ۶۲۴ هجری در اسکندریه زنی پدید آمد مشهور به بنت خدای وردی،که از پیشروان هلن کلر محسوبست.می گویند وی دست و بازو نداشت و سینه اش نیز مثل سینه مردان بود.با اینهمه،در کسب علم اهتمام کرد و قلم را با پا می گرفت و بخوبی چیز می نوشت.حتی نیم قرنی قبل از او نیز شهر اسکندریه شاهد پیدایش یک نوع هلن کلر باستانی دیگر شده بود که بیدست خوانده می شد و او هم ظاهرا از یک خاندان ایرانی بود.وی چنانکه از نامش پیداست دست نداشت.با اینهمه،چند گونه خط را بخوبی می توانست بنویسد.

نه فقط در زهد و تصوف بعضی از زنان نیز - مثل رابعه عدویه و فاطمه نیسابوریه - مردانه قدم زده اند بلکه در شعر و ادب هم پاره یی از آنها قریحه عالی داشته اند و نام بسیاری از آنها در خیرات الحسان - و تذکره ها و کتب تراجم دیگر - آمده است.

بدینگونه،در سایه تربیت اسلامی زنها نیز می توانسته اند در میدان علم و معرفت دوش بدوش مردان به سعی و طلب برخیزد.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۸،۱۲۹و۱۳۰




روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش چهارم :

اهمیت اخلاق در مدارس اسلامی:



«در مکتب کار تعلیم برنامه داشت با مقررات شرعی و اخلاقی.

غیر از خواندن و نوشتن غالباً مقدمات حساب،سرگذشت انبیاء،و حکایات الصالحین هم به اطفال تعلیم می شد.

عمر بن خطاب به موجب روایات تعلیم اشعار و امثال سایر را به کودکان توصیه کرده بود.

بعضی اخبار حاکی بود از اینکه تعلیم کتابهای نصارا نیز ناروا بود.

همچنین بخاطر پاکی اخلاق آموختن اشعار لغو و پست را - لا محاله علمای اخلاق - منع می کردند.

بعضی مواقع محتسب شهر مراقبت می کرد که اشعار و کتابهای خلاف اخلاق در دست کودکان مکتب نباشد.

بدینگونه،تربیت روحانی و جسمانی در نزد مسلمین توأم بود با نظارت و مراقبت حکومت.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۸


روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش سوم :

توجه به امر تعلیم و علم آموزی در جامعه اسلامی:



«البته این تربیت نظامی و علاقه به فنون جنگی چنان نبود که رغبت و شوق مسلمین را به آموختن معرفت و علم بکاهد - چنانکه نزد بعضی اقوام دیگر کرده بود.

توجه به امر تعلیم در اسلام تا این حد بود که پیغمبر خود فدیه چند تن از اسراء قریش را در جنگ بدر،تعلیم اطفال مدینه قرار داد.برای هریک از این اسیران که از سواد بهره داشتند دوازده کودک تحت تعلیم قرار داد و وقتی کودکان بقدر کفایت آشنایی با خط و کتابت پیدا کردند اسراء آزاد شدند.

در عصر پیغمبر،در مدینه مکتب - کتاب - و معلم وجود داشت.

...کسانی امثال جاحظ روایات آمیخته با طعن و نکوهشی را که در باب معلم وجود داشت مربوط به معلمین نادان می شمردند و از معلمین شایسته به تکریم یاد می کردند.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۷-۱۲۸



روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام / بخش دوم :


توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط در نزد مسلمین:


«...برای قومی که می خواهد یک «امت وسط» بماند اعتدال بین جسم و جان یک قانون اخلاقی است.

به همین جهت بود که امر تربیت جسمانی را مسلمین چنانکه باید جدی گرفتند.

بموجب روایات،عمر بن خطاب غالباً مسلمین را تشویق می کرد که به فرزندان خویش شنا،تیراندازی،و سوارکاری بیاموزند.

و عبدالملک بن مروان،خلیفه اموی نیز به مربی فرزندان خویش توصیه می کرد تا به آنها شنا بیاموزد و آنها را به بیخوابی عادت دهد.

...این اصرار در آموختن فنون نظامی توجه به ضرورت یک تربیت دنیوی،زنده،و پر نشاط را در نزد مسلمین می رساند.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص ۱۲۷


روش تربیتی اسلامی،دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام/بخش اول:

. "تعادل بین دین و دنیا" در تربیت اسلامی:

« بر خلاف مسیحیت که علاقه یی به تربیت غیر دینی نداشت و همین امر تربیت اروپا را آخر الامر زیاده از حد غیر مسیحی کرد توجه خاص اسلام به تربیت دنیوی،در قلمرو اسلام تربیت متوازنی بوجود آورد که ترکیب همجنس و متعادلی بود از علائق دینی و دنیوی».

«اساس تربیت اسلامی عبارت بود از ایمان و عمل صالح،و آنچه بر آن نظارت می کرد شریعت بود و سنت.
در واقع،پیروی از آنچه سنت پیغمبر خوانده می شد،ایده آل اخلاقی و معنوی بود برای هر مسلمان.
مکارم اخلاقی که پیغمبر خود را برای اتمام و اکمال آن مبعوث می دید برای یک مسلمان از پیروی سنت او بدست می آمد و بس.»

«اسلام،افراد و قبایل گوناگون را که آداب و انساب مختلف داشتند در یک نوع برادری جهانی بهم پیوست و با اینهمه هیچ کس را مسؤول کردار دیگری ندانست و حس مسؤولیت فردی را در اخلاق خویش اساس معتبر شمرد».

«نه فقط برای اعراب،بلکه برای بسیاری از اقوام و نژادهائی که سرزمین آنها بدست مسلمین فتح شد،اسلام میزان های تازه اخلاقی و تربیتی آورد که آنها تا آن هنگام نمی شناختند».

«از همان آغاز کار،اخلاق مسلمین سادگی و مروت زندگی بدوی را نگاه داشت و آن را با دستور شریعت تصفیه کرد.
غیرت خانوادگی و قومی یک مظهر این اخلاق عهد بداوت بود و مظهر دیگرش عبارت بود از کراهت از فحشاء؛صبر در مقابل شدائد؛و تسلیم نشدن در برابر آنچه خلاف حق شناخته می شود،نیز از لوازم این خلق و خوی بدوی مآب بود.
واقع بینی و حسابگری - که از تاثیر زندگی شهری درین اخلاق وارد شده بود - آن را تعدیل می کرد و قابل عمل.
این نکته تربیت اسلامی را تربیتی معتدل کرد،تربیتی که هدف آن ایجاد خلق و خویی بود که گویی می خواست برای دنیا چنان باشد که انگار در آن جاودانه است و برای خدا چنان که گویی در هر لحظه خواهد مرد.»

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل ۱۹،ص۱۲۶-۱۲۷


اوضاع سیاسی،اجتماعی جامعه مسلمین - قسمت چهارم و پایانی / قانون در حکومت اسلامی:

دکتر زرین کوب - کتاب "کارنامه اسلام" :


«جامعه یی چنین...برای نظم و عدالت خویش می بایست از یک قانون عالی بهره مند باشد - چنانکه بود.

این قانون عبارت بود از شریعت،و در اسلام نیز - مثل آئین موسی - دین و قانون یک چیز بود.

بدینگونه ، در شریعت محمد (ص) ،هر جرمی یک گناه محسوب می شد و هر گناه یک جرم.


- منابع شریعت و علوم مربوط آنها:


منشأ اصلی این شریعت کتاب خدا بود - قرآن که هم منبع عقیده مسلمین نیز بود.

مأخذ دیگر سنت بود که آنچه را در قرآن مجمل یا مبهم بود تبیین و توضیح می کرد.

سنت عبارت بود از گفتار،کردار یا تقریر پیغمبر که نقل و حکایت آن حدیث خوانده می شد یا خبر.

...در مورد قرآن ضرورت داشت که آیات احکام درست فهم شود،حدود امر و نهی و عام و خاص شمول آنها معین گردد،ناسخ و منسوخ احکام شناخته آید،اقتضای معانی و الفاظ بدقت معلوم گردد،و البته اینهمه شناخت قرآن را لازم داشت - تفسیر.

البته در تفسیر قرآن مسائل دیگر نیز غیر از آنچه با قانون و شریعت ارتباط داشت پیش می آمد مثل عقاید،اخبار گذشته،قصهٔ انبیاء و انذار مشرکان.

تفسیر هم مقتضی غور در اسلوب بلاغت اعجاب آمیز قرآن بود و هم مستلزم جستجو در شأن نزول و در تفصیل قصص و حکایات.این نکته سبب شد که تفاسیر مختلف بوجود آمد.

...در حدیث هم استنباط قانون مقتضی غور و دقت بود.

از بین صدها هزار حدیث که نقل می شد - و حتی از همان عهد حیات پیغمبر منافقان و معاندان آنها را به کذب خویش آلوده بودند - خبر ثقه - و قابل اطمینان را که بتواند دستاویز احکام شریعت واقع شود از روی چه میزانی می توان شناخت؟

احادیث از جهت اسناد،از جهت راویان،و از جهت متن تا چه حد قابل اعتمادند؟

اخبار آحاد،و اخبار متواتر هریک تا چه حد و در کدام شرایط حجت بشمارند؟

علم،حدیث،علم درایه،و علم رجال بوجود آمد تا از بین انبود احادیث «صحاح» نیزانی بدست آید،برای آنچه ثقه هست و آنچه ثقه نیست.


- فقه اسلامی،یک سیستم قانونی کاملا اصیل و ابتکاری:


...در حقیقت،با وجود بعضی موارد که فقه اسلامی از آداب یا احکام رایج در نزد اقوام و ممالک فتح شده شاید چیزهائی - بحکم اصول - گرفته باشد رویهمرفته فقه اسلامی بعنوان یک سیستم قانونی کاملا اصیل است و ابتکاری.بعلاوه، این سیستم در قلمرو وسیع اسلام نظم و عدالتی را که در قرون وسطی مخصوصا در غرب،مدتها مجهول بود به دنیا باز آورد.

در همان دوره که فقه اسلامی مشکل ترین دعاوی را بوسیلهٔ احکام الهی خویش حل و فصل می کرد دنیای مسیحی قرون وسطی قضاوت الهی را بوسیله جنگ تن به تن و آنگونه وسایل اجراء می نمود.


- قانون اسلام، یک قانون الهی و کاملا انسانی است:


قانون شریعت،که در اسلام حاکی از امر و ارادهٔ الهی است،از جهت اخلاقی مخصوصا قابل ملاحظه است و رعایت انسانیت و پاس حقوق دیگران،مبنای اساسی بسیاری از احکام آنست.

درین قانون گوئی انسان هیچ حقی ندارد مگر آنکه خدا نیز سهمی در آن حق داشته باشد.اما سهم خدا عبارتست از امر او به اینکه حق هرکس باید به او داده شود و هیچ کس حق ندارد،به آنچه تعلق به دیگری دارد تخطی کند.

بدینگونه،قانون اسلام که در واقع یک قانون الهی است،بی آنکه ناشی از مصلحت جوئی های انسانی شده باشد به همان نقطه از حق خالص (Pure Right) می رسد که بقول یک محقق معروف اروپائی زمینهٔ مشترک تمام اقوام متمدن بشمارست.


- خلافت اسلامی و وظایف خلیفه :


...خلیفه هر کس بود،خواه از خلفای راشدین و خواه از امویها و عباسیان،کار عمده اش غیر از دفاع و حمایت از حوزهٔ اسلام نظارت بود در اجراء احکام شریعت.

با وفات پیغمبر،وحی - که منشأ قانون بود - منقطع گشت اما خلیفه که جانشین پیغمبر به شمار می آمد می بایست بر اجراء سنت و شریعت نظارت کند.


- حکومت اسلامی،مطلق (استبدادی و مستبد) نبود:


...خلیفه در غالب امور با صحابه و یاران مشورت می کرد و اگر هم به حرف آنها گوش نمی داد حکومتش مطلق نبود و چیزی آن را محدود می کرد - شریعت.

بدینگونه، شریعت قانون واحدی بود که از امیر المؤمنین تا فقیر ترین مرد مسلمان همگی مکلف به اطاعت از آن بودند.

در واقع اسلام با قانون واحدی که منشأ اصلی آن وحی الهی بود بر سراسر قلمرو خویش بیکسان حکومت می کرد و اسلام مرد چیزی نبود جز تسلیم وی به این قانون.»


منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۸ تا ۱۴۲






اوضاع سیاسی،اجتماعی جامعه مسلمین - قسمت سوم / جایگاه زن در اسلام:

دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام :
 
 
«زن نیز،بر خلاف مشهور،در قلمرو اسلامی وضعش اسارت آمیز به نظر نمی آمد.
در بین زنان مسلمان کسانی بودند که در امور اجتماعی و حتی کارهای راجع به حکومت نیز از خود لیاقت نشان دادند؛بعضی از آنها ملکه یا نایب السلطنه بودند.
نام امثال ترکان خاتون،آبش خاتون،شجرة الدرر،و امثال آنها در تواریخ محلی مسلمین هست.
بعضی از زنان در امور اجتماعی نیز قابلیت و لیاقت نشان می دادند.
سکینه دختر حسین بن علی مجالس ادبی و سیاسی داشت و اشعار گویندگان مختلف را می شنید و نقد می کرد.
...با اینهمه،علاقه به خانواده و امر تربیت زن را پایبند خانه می داشت اما این پایبندی اسارت و حقارت نبود.
در حقیقت زن مسلمان از جهت امنیت - امنیت اقتصادی - مخصوصا از زنان بسیاری از نواحی اروپا وضع بهتری داشت؛زیرا می توانست در مال خود تصرف و دخالت کند و شوهر یا طلبکارانش حق نداشتند در دارائی او مداخله کنند.
بعلاوه،تسهیلاتی که اسلام در امر ازدواج مقرر می داشت زن را،هم از ورطه فحشاء دور نگه می داشت هم از بی عفتی هائي که لازمه محدودیت های غیر طبیعی بود.
بدینگونه،چند همسری (Polygamy) مسلمین تا حدی یک مبارزه ضد فحشاء بود،و زن مسلمان نیز - مادام که از شوهر عدالت می دید - آن را به هیچ وجه یک نوع ظلم و خفت در حق خویش تلقی نمی کرد.
جامعه یی چنین که در آن نه زن مورد تعدی بود نه برده،و حتی اقلیت های دینی و مذهبی نیز از آسایش برخوردار بودند،برای نظم و عدالت خویش می بایست از یک قانون عالی بهره مند باشند - چنانکه بود.
این قانون عبارت بود از شریعت.»
 
منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۷ و ۱۳۸
 

اوضاع سیاسی،اجتماعی و اداری مسلمین - قسمت دوم / حقوق برده در اسلام:

دکتر زرین کوب - کتاب کارنامه اسلام:

 

 

«نسبت به بردگان نیز معامله مسلمین همراه با تسامح بود و مسالمت.

وقتی از بردگی در اسلام صحبت می شود نباید ماجرای اسپارتاکوس یا داستان کلبه عمو تام را به خاطر آورد.

اگر اسلام برده داری را پذیرفت چنان انسانیتی را نسبت به بردگان توصیه کرد که در جامعه اسلامی برده تا حدی بمثابه عضو خانواده تلقی می شد.

پیغمبر،بموجب روایات،آن کس را که بنده خویش را بزند از بدترین مردم خوانده بود.

...در واقع تجارت برده در همان ایام،هم نزد یهود معمول بود و هم نزد نصارا.

...وضع یک برده در نزد مسلمین با وضع او در نزد یهود و نصارا طرف نسبت نبود.

نزد یهود مردی که با کنیز درم خریده خویش می آمیخت عملش زنا محسوب می شد و زن او حق داشت آن کنیز را بفروشد و از خانه خویش دور کند چنانکه نزد نصارا هم فرزندی که از یک کنیز برای مرد به دنیا می آمد،برده بود.گویی گناه زنای پدر را به گردن خویش داشت.در صورتیکه نزد مسلمین،نه فرزند آن وضع حقارت آمیز را داشت نه مادرش.مرد حق نداشت ام ولد را بفروشد و او بعد از مرگ خداوند خویش آزادی نیز می یافت.

در بین خلفا و سلاطین اسلامی بسیار بودند کسانی که مادرشان برده بود - ام ولد.

از بین ممالیک - بندگان درم خرید - بعضی ها در غزنه،هند،و مصر مکرر سلطنت های مهم بوجود آوردند و اینهمه نشان می دهد که در قلمرو اسلام برده به هیچ وجه عرضه سرنوشتی از نوع سرنوشت بردگان امریکای عهد لینکلن نمی شد.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص ۱۳۶ و ۱۳۷

 

اوضاع سیاسی،اجتماعی و اداری جامعه مسلمین - قسمت اول:

 

سعی می کنند به مردم القا کنند اسلام و حکومت اسلامی،خلا سیاسی اجتماعی (یا بنا بر ادعا:کمبود سواد و راهکار) دارد و نمی تواند حکومت کند و حتما حکومتش به خصوص در زمینه سیاست،اقتصاد،آزادی عقاید و آنچه تحت عنوان حقوق بشر مدعی آن هستند با شکست مواجه خواهد بود و به هر طریقی در قدم اول برای اسلام ستیزی،با اسلام سیاسی (که بخشی اساسی و موفق از شریعت و مجری اجرا و تطبیق آن است) مخالفت می کنند و می گویند بهتر آن است که اسلام فقط در مساجد و کنج خانه ها باشد!

در این بین،اسلام ستیزان ایرانیِ غرب زده که به نوعی در هنگام گفت و گو نام دکتر زرین کوب را همیشه بر زبان دارند،آمریکا و اروپا را به عنوان سرمشق و الگو معرفی می کنند.

می خواهیم با قلم دکتر زرین کوب در مورد وضعیت سیاسی و اجتماعی مردم در جامعه تحت مدیریت حکومت اسلامی بخوانیم و بدانیم.

 

او در کتاب کارنامه اسلام می نویسد:

 

 

 

«وسعت کم سابقه قلمرو اسلامی و تنوعی که از لحاظ اقلیم،نژاد،آداب،و رسوم گونه گون در جامعه وسیع مختلط اسلامی وجود داشت اداره چنین توده عظیم انسانی را دشوار می کرد و توفیق بزرگ مسلمین درین نکته بود که تمام این قلمرو پهناور را با یک قانون واحد اداره می کردند - شریعت اسلامی.

در واقع نزد مسلمین دین و قانون یک چیز بود - شریعت.

حتی سیاست و اداره نیز لا محاله از لحاظ نظری تابع شریعت بود.

...در طرز اداره حکومت اسلامی آنچه برای دنیا تازگی داشت انطباق آن بود با شریعت و وجود روح اخلاص و اخلاق بود در آن. بر خلاف جامعه عربی - جامعه جاهلیت - که مبتنی بر انساب و پیوندهای خویشاوندی بود،جامعه اسلامی بر اساس اخوت دینی قرار داشت.

...پیغمبر فضیلت را در تقوی اعلام کرده بود و این کسانی که به نام موالی خوانده می شدند غالبا در علم و تقوی نیز،مثل مراتب اداری،می توانستند فضیلت واقعی خود را در جامعه اسلامی احراز کنند.

...در جامعه اسلامی همیشه عامه مسلمین همان اصل اخوت اسلامی را اساس عمل می دانستند و امتیازات عناصر حاکمه و همچنین تعصبات شعوبی ضد آن را نیز به چشم یک تجاوز به قلمرو اخوت اسلامی می دیدند.

طبقه،به آن معنی که در روم قدیم و ایران ساسانی بود نزد مسلمین وجود نداشت.

حتی رفتار با اهل کتاب و یا بردگان نیز چنان با تساهل و مدارا توأم بود که ازین حیث جامعه اسلامی هنوز می تواند سرمشق خوبی برای آمریکا و آفریقای جنوبی باشد.

...در جامعه اسلامی استثمار طبقاتی آن شکل غیر انسانی را که در جامعه فئودال اروپا داشت نمی شناخت.

...اهل مذاهب اربعه - حنفی ها،شافعی ها،مالکی ها،و حنبلی ها - اگر در فروع مسائل با یکدیگر بعضی اختلافات داشتند غالبا با ذمی ها رفتارشان با تساهل و تسامح نسبی بی سابقه یی همراه بود.

حتی از زمان دوره اموی بقسمی از وجود این ذمی ها - خاصه نصارا - در امور اداری با تسامح و گشاده نظری استفاده می شد که از هیچ حیث برای آنها در قلمرو اسلام جای نگرانی نمی ماند.

در قلمرو اسلام وجود اقلیت های یهودی و مسیحی - به عنوان اهل کتاب - قابل تحمل بود اما مسیحیت قرون وسطی،در اندلس و سیسیل صقلیه نمی توانست اقلیت مسلمان را در داخل قلمرو خویش تحمل کند و بعد از سقوط قدرت مسلمین در اندلس و سیسیل،زندگی در قلمرو مسیحیت برای مسلمین تحمل پذیر نمی توانست باشد.

اگر اسلام در هرجا:در فرانسه،در سیسیل،در اسپانیا با شکست نظامی روبرو گشت و تدریجا آن سرزمینها را ترک کرد و در داخل قلمروخویش انزوا جست سببش عدم تسامح مسیحیت بود در تحمل اقلیت های دینی در قلمرو خویش.

از این روست که معامله مسلمین با این اقلیت ها از هر حیث قابل تحسین بود و در خور اعجاب.

این اقلیت ها در جامعه اسلامی تا حد امکان در حمایت قانون بودند - در حمایت شریعت.

در اجرای مراسم دینی خویش تا آنجا که معارض حیات اسلام نباشد غالبا آزادی کافی داشتند.

اگر جزیه یی از آنها دریافت می شد در ازاء معافیتی بود که از جنگ داشتند و در ازاء حمایت و امنیتی که اسلام،به آنها عرضه می کرد.

بعلاوه،این جزیه سالیانه از یک تا چهار دینار بیش نبود و ان را هم از کسانی اخذ می کردند که توانایی حمل سلاح داشتند.

از راهبان،زنان،و نا بالغان جزیه نمی گرفتند و پیران،کوران،عاجزان،فقیران،و بردگان از آن معاف بودند.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،۱۳۸۶،فصل۲۰،ص۱۳۶-۱۳۵و۱۳۴

 

بنا به نظر اندیشمندان،ناسیونالیسم باستان گرا-متمرکز بر اسلام ستیزی،در دوره ناصری آغاز و در دوره پهلوی پر و بال داده شد.به طوری که از اسلام و اسلام گرایی به عنوان پوشش و بهانه هایی برای توجیه عقب ماندگی ها و پس رفت ها استفاده می شد.

این به اصطلاح پر و بال دادن را می توان در متن نطق محمد علی فروغی-نخست وزیر،در تاجگذاری رضا شاه پهلوی هم به وضوح مشاهده کرد.
به گفته تاریخ دان ها،در هنگام بررسی نوشته های یک کتاب تاریخی یا ادعاهای یک نویسنده تاریخ،عواملی همچون دورهٔ زندگی نویسنده و تفکرات و احساسات حاکم بر آن دوره را هم باید مد نظر و مورد توجه قرار داد.
یکی از کتاب های تالیف شده در زمینه تاریخ باستان و پسا باستان که در جامعه ایرانی به نوعی آیکونیک محسوب می شود،کتاب "دو قرن سکوت" دکتر عبدالحسین زرین کوب است.کتابی که مورد علاقهٔ طرفداران تفکرات باستان گرایی و منتقدین اسلام است و تقریبا همیشه این جمله را از این گروه می شنویم که "مگر دو قرن سکوت" را نخوانده ای؟!
استاد زرین کوب کتاب "دو قرن سکوت" را در آن محیط باستانگرایی که عرض شد تالیف کردند و خود آقای دکتر در مقدمه چاپ های بعدی،به تاثیرات احساسات و عواطف حاکم بر آن محیط بر خود و کتاب شان اذعان کرده اند و نوشته اند:
 
«...در جايی كه سخن از حقيقت‌جويی است چه ضرورت دارد كه من بيهوده از آنچه سابق به خطا پنداشته‌ام دفاع كنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم؟ از اين رو، در اين فرصتی كه برای تجديد نظر پيش آمد، قلم برداشتم و در كتاب خويش بر هر چه مشكوک و تاريک و نادرست بود، خط بطلان كشيدم. بسياری از اين موارد مشكوک و تاريک جاهایی بود كه من در آن روزگار گذشته، نمی‌دانم از خامی يا تعصب، نتوانسته‌ بودم به عيب و گناه و شكست ايران به درست اعتراف كنم. در آن روزگاران، چنان روح من از شور و حماسه لبريز بود كه هر چه پاک و حق و مينوی بود از آن ايران می‌دانستم و هر چه را از آن ايران ــ ايران باستانی را می‌گويم ــ نبود زشت و پست و نادرست می‌شمردم
[قسمتی از مقدمه چاپ دوم-۱۳۳۶]
مقدمه و تصحیحی که نه تنها برای این عده اهمیتی ندارد،بلکه با بکاربردن اصطلاحاتی فریبکارانه همچون "نسخۀ بدون سانسور" کتاب،سعی در مخالفت و لجاجت با مرام علمی-اخلاقی نویسنده و وارونه جلوه دادن حقایق دارند.همان غلبۀ احساسات بر منطق و لجاجتی که صاحب نظران شاخص تاریخ ایرانی از آن می نالند.
کتاب دو قرن سکوت اشتباهات بسیاری داشت و به همین خاطر،نویسنده در سال ۱۳۴۸ کتاب "کارنامه اسلام" را نوشت که بسیاری از مطالب "دو قرن سکوت" را مجددا اصلاح می کرد.
یکی از آن اشتباهات،افسانهٔ کتابسوزی به دست اعراب (مسلمانان) بود که البته با شک و تردید هم بیان شده بود و دکتر در "کارنامهٔ اسلام" این ماجرا را بی پایه و اساس خواند.
 
او می نویسد:
 
«در حقیقت،مسلمین مؤسسین واقعی کتابخانه های عظیم عمومی در عالم بوده اند و نیکو کارانشان در تأسیس و وقف کردن کتابخانه های عام المنفعه مکرر با یکدیگر رقابت می کرده اند.
اما اینکه بعضی محققان گفته اند کتابخانهٔ اسکندریه را عَمرو عاص به دستور عمر بن خطاب خلیفهٔ ثانی نابود کرد،اصل روایت از عبداللطیف بغدادی و ابن القفطی -قرن هفتم هجری- فراتر نمی رود و روایت آن ها نیز به نقل افسانه بیشتر می ماند تا یک روایت تاریخی.
ابن عبری که در مختصر الدول عربی آن را نقل می کند ظاهراً خودش آنقدر به صحت آن اعتماد نداشته است تا در تاریخ سریانی خویش هم آن را تکرار کند.
حق آنست که قرن ها قبل از اسلام قسمت اعظم این کتاب ها از بین رفته بود و دیگر آنقدر کتاب در اسکندریه نمانده بود تا عمرو عاص به قول ابن عبری آن را بین حمام های شهر برای تأمین سوخت تقسیم کند.
روایتی هم که گفته اند کتابخانهٔ مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه است.
آنچه هم بیرونی راجع به نابود شدن کتب خوارزمی گفته است مشکوک است و بهرحال مؤید این واقعه نمی تواند بود.»
[کارنامهٔ اسلام،انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۶،بخش۷،صفحات۴۲و۴۳]
 
با در نظر گرفتن مطالبی که بیان شد،اگر به طور مثال دعوت به مطالعه «نسخه بدون سانسور» دو قرن سکوت و ترس و جلوگیری از نشر چاپ جدید و نوشته ها،دیگر کتاب ها و نظرات خود نویسنده،سانسور واقعی،عناد در حقیقت پذیری،لجاجت،فریبکاری یا برخورد احساسی نیست پس چه نام دارد؟!
 
تصاویر منابع:
۱.مقدمه دو قرن سکوت:
 
۲.افسانه کتابسوزی در دو قرن سکوت که با تردید بیان شده بود:
 
۳.کارنامه اسلام:
 

تاریخ گواهی می دهد در جوامع بسته و راکد مستبد که اندیشه متفاوت و «چرا گفتن» برتابیده نمی شود علم و رشد علمی جایگاه چندانی نخواهد داشت و همین رفتار از عوامل مهم پس‌رفت های ایران باستان بود.

پس رفت های نشات گرفته از حاکمیت و آیین هایی که خط و نگارش را آموخته دیوها،غیر زرتشتی ها و پیروان ادیان دیگر را دیو پرست و مستحق مجازات های وحشتناک و دانش و سواد آموزی را فقط منحصر به عده ای مشخص از اشراف مورد تایید حکومت و نه عامه مردم می دانستند.

از جمله خواسته های اولیه مردم در هر جامعه ای از حاکمیت،بهره مندی از حق بجا و مسلم آزادی بیان و اندیشه است و اساسا حکومتی که از بنیان علمی محکم عقیده اش مطمئن باشد نه تنها از وجود تفکرات و سلایق فکری متفاوت (مادامی که اصول اخلاقی را زیر پا نگذارند) نمی هراسد بلکه استقبال هم می کند.

بنابراین اگر در تاریخ چیزی تحت عنوان «استقبال مردم از فاتحان مسلمان»،«نشر اسلام بدون استفاده از زور شمشیر»،«پذیرش اختیاری و قلبی اسلام» و «فرهنگ و تمدن اسلامی» می خوانیم ریشه در اعطاء همین حق و در نتیجه احترام به شخصیت هر فرد از اجتماع دارد که هر کس می تواند خودش فکر کند و انتخاب کند.

چون تحمیل عقیده نه فقط جامعه را به نفاق و ریا کاری ودیگر رفتارهای منفی سوق می دهد بلکه از نظر اسلام هم مسلمانی ای که با زور و اجبار باشد ارزشی ندارد و در آن صورت واژه هایی همچون احتساب اجر،خشوع و...بی معنا خواهند بود.

اگر می خواهیم خروجی و جلوه عملی اسلام به طور مثال در همین موضوع "آزادی بیان و عقیده" را ببینیم و به عنوان الگو و نمونه ذکر کنیم همانطور که تاریخ نگاران اینگونه عمل کردند،شایسته است رفتار صحابه و مسلمانان صدر اسلام که شاگردان پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند و قرآن نیز با فرمایش امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ [سوره حُجُرات-۳] بر قبولی آنها در آزمون دین داری صحه گذاشته است را در زمان حکومت داری مطالعه و بررسی کنیم.

به جهت اهمیت نام دکتر زرین کوب و کتاب های ایشان در نزد اسلام ستیزان باستان گرا پس چه خوب است با توجه به همین موضوع و با استناد به نوشته های دکتر،به نحوه برخورد صحابه و طبقات اول مسلمانان هنگام فتح ایران با اهل کتاب بپردازیم.

ایشان در کتاب «کارنامه اسلام» می نویسند:

 

« • نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود خاصه در جاهایی که مردم،از نظر اسلام،اهل کتاب بودند یا در ردیف آن-یهود،نصارا،مجوس،و صابئین.

 

• حتی بعدها بت پرستان اروپا و هند و تبت نیز توانستند به عنوان مجوس در قلمرو اسلام با پرداخت جزیه در صلح و آزادی به سر برند.

 

• در اوایل زمان عباسیان بقایای مردم حران-یونانیان عراق- نیز خویشتن را صابئین خواندند و به این گونه در ذمهٔ مسلمین در آمدند.

 

• در واقع،این اهل کتاب به هیچ وجه مجبور به قبول اسلام نمی شدند.

 

• یهود بی شک در قلمرو اسلام راحت تر و مرفه تر بودند تا در قلمرو نصارا.

 

• نصارای شرق نیز -نسطوریان،یعقوبیان و جزآنها- در قلمرو اسلام بیشتر از روم آسایش داشتند.

 

• مجوس هم جزیه یی که به اسلامیان می پرداختند به مراتب سبک تر و راحت تر از مالیات سرانه یی بود که پیش از آن به حکومت خویش - ساسانیان - می دادند.

 

• مشاهدهٔ پیروزی مسلمین بر دولت های مجوس و نصارا که هیچگونه معجزه یی هم برای حفظ آنها -مخصوصاً نصارا که دائم منتظر ظهور معجزات بودند- روی نداد ظاهراً از اسباب عمده شد در روی آوردن اهل کتاب به اسلام.

 

• سادگی و روشنی مبانی اسلام،و مناسبت عقاید اسلامی با مذاهب اهل کتاب،هم خود از جهات توجه اهل کتاب به اسلام بود.

 

• روی هم رفته اهل کتاب در قلمرو اسلام در صلح و آرامش به سر می بردند.

 

• اسلام رفته رفته در سرزمین های فتح شده انتشار و قبول می یافت و این انتشار و قبول نه از راه عنف و فشار بود.

 

• این فتوحات خیره کننده - که تا حدی به تقدیر الهی یا معجزهٔ اسلامی تعبیر شد - در واقع فقط بدان سبب امکان داشت که همه جا در قلمرو ایران و بیزانس مقدم مهاجمان را عامهٔ مردم با علاقه استقبال کردند.

 

• اگر عامهٔ مردم این ممالک با مهاجمان به چشم عداوت می نگریستند این فتوح چنین آسان پست نمی داد.

 

• بدینگونه،هنوز یک ربع قرن از هجرت پیغمبر نگذشته بود که بیرون از جزیرة العرب،از تیسفون ساسانی گرفته تا اسکندریهٔ بیزانسی،همه جا قلمرو اسلام بود با بانگ اذان که شهادت می داد به وحدت خدا و رسالت محمد.»

 

منبع:کارنامه اسلام،عبدالحسین زرین کوب،شرکت سهامی انتشار،۱۳۴۸،شماره۱۰۰،،بخش اول،صفحات ۴-۳-۲-۱

جناب زرین کوب از بت های همیشه در صحنه اسلام ستیزان ایرانی محسوب می شوند.

ارتباطی که بر اساس نوشته ها و آثار دکتر،اصلا پذیرفتنی نیست.

به طور مثال دقت بفرمایید کتاب "کارنامه اسلام" خود را چگونه آغاز می کند و در همین ابتدا پی و پایه توهمات این باستان پرستان در مورد شخص خود و ادعاهای مغرضانه در ارتباط با اسلام را چه زیبا نابود می کند!

 

 

دکتر زرین کوب بلافاصله پس از مقدمه،در بخش اول و اولین صفحه از متن کتاب می نویسد:

 

«کارنامۀ اسلام یک فصل درخشان انسانی است.

 

نه فقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانی یافته اند،

 

بلکه نیز به سبب فتوحاتی که آنها را موفق کرد به ایجاد یک دنیای تازه،ورای شرق و غرب.

 

قلمرو اسلام که در واقع نه شرق بود نه غرب.

 

فتح اسلامی البته با جنگ حاصل شد

 

اما

 

نشر اسلام در بین مردم کشورهای فتح شده به زور جنگ نبود.

 

خاصه در جاهایی که مردم،از نظر اسلام،اهل کتاب بودند یا در ردیف آن-یهود،نصارا،مجوس،و صابئین.»

 

 

منبع:کارنامه اسلام،دکتر زرین کوب،شرکت سهامی انتشار،۱۳۴۸،شماره۱۰۰،بخش ۱،ص۱

در پست های گذشته مقدمه کارنامه اسلام تقدیم شد که نکات حائز اهمیت بسیاری در بر داشت.

 
در این پست که در توضیح و تکمیل کننده مطلب قبل است مقدمه چاپ دوازدهم انتشارات امیر کبیر-۱۳۸۶ تقدیم می شود؛به امید آنکه بهره وافی حاصل گردد.
 
 
دکتر زرین کوب در این چاپ می نویسد:
 
«هنگام انتشار اولین چاپ این کتاب به علت عجله یی که در آغاز یک مسافرت طولانی خارج در میان بود از دوست دانشمند عزیزم استاد احمد آرام درخواستم تا به جای من مقدمه یی بر این کتاب بنویسند.
 
مقدمۀ ایشان که خود از فواید علمی بسیار مشحون بود به نام دیباچه در سرآغاز کتاب انتشار یافت و خوانندگان بی شک از آن بهرۀ وافی برده اند.
 
متاسفانه در چاپ حاضر،از طبع مجدد آن دیباچه خودداری شد چرا که استاد در طی آن نسبت به نویسنده حسن ظنی بیش از حد به کار برده بودند و من نمی توانستم آن مایه لطف ایشان را در حق خویش تکرار کنم.تصرف در سخن ایشان و حذف آن موارد هم نه در حد من بود-و از این رو جز حذف آن دیباچه چاره یی نماند.در هر حال کسانی که آن مقدمۀ ایشان را خوانده اند قدر آن مایه صفا و خلوص را خواهند دانست و امید من آنست که خوانندگان این کتاب چنانکه استاد آرام نیز در آن مقدمه خاطر نشان کرده اند از نشر این کتاب شوق و هیجان تازه یی برای اخذ و توسعۀ دانش امروزی حاصل کنند و بیهوده در آنچه فقط به گذشته مربوط است در دام غرور و آفتهای آن گرفتار نشوند.
 
مقدمه کارنامه اسلام ۲-۱
 
 
طرز بیانی هم که من درین کتاب به کار برده ام شاید در نظر اول در نزد برخی از خوانندگان تا اندازه یی حماسه آمیز جلوه کند.اما این پندار درست نیست.
 
نویسنده فقط خواسته است با همان چشمی به فرهنگ گذشتۀ اسلام بنگرد که خود مسلمین گذشته بدان نگریسته اند.شیوۀ بیانی عاری از هیجان و خالی از همدردی که محققان اروپایی درین مسایل دارند به آنها هرگز امکان آن را نخواهد داد تا در ارزیابی آنچه مسلمانان به فرهنگ دنیا داده اند به درستی داوری کنند.کدام مورخ می تواند بدون همدلی واقعی،با آنچه موضوع تحقیق اوست ارتباط و تفاهم درست بیابد؟
 
بدون شک دنیای اسلام در تمدن و فرهنگ امروزی جهان-که شاید بیش از آنکه غربی باشد بورژوایی است-آن اندازه سهم و تاثیر واقعی داشته است که بر شمردن آن نیازی به حماسه سرایی نداشته باشد.»
 
عبدالحسین زرین کوب
 
مقدمه کارنامه اسلام۲-۲
 
 
منبع:کارنامه اسلام،مقدمه،دکتر زرین کوب،انتشارات امیر کبیر،چاپ دوازدهم،۱۳۸۶

 

اسلام ستیزان باستانگرا همیشه به کتاب «دو قرن سکوت» دکتر زرین کوب استناد می کنند.این کتاب در ۱۳۳۰ چاپ شد و چون اشتباهات زیادی داشت، آقای زرینکوب پس از ۵ سال در مقدمه چاپ دوم در سال ۱۳۳۶ ضمن انتقاد از خود بیان کرد که مطالب کتاب را از روی تعصب و خامی نوشته.هرچند که صرف نظر از مقدمه،در متن کتاب هم نکات حائز اهمیت بسیاری وجود دارد که قبلا هم به آن ها اشاره شده است اما این افراد از استناد به «کارنامه اسلام» که نویسنده به تعبیری برای جبران اشتباهاتش در دو قرن سکوت،در سال ۱۳۴۸ آن را تالیف کرده هراس و واهمه دارند.

 

 

در این پست قبل از پرداختن به متن کتاب،به نظرم بهتر است نگاهی به مقدمه مولف بیاندازیم.چرا که مقدمه هر کتابی،خلاصه ای از دیدگاه خود نویسنده و مطالب کتاب به شمار می آید.

 

ابتدا قصد داشتم نکات مهم تر را در تصاویر صفحات هایلایت کنم اما حقیقتا می توان گفت تمام این مقدمه مهم است و قابل تامل.

ضمنا باید عرض کنم جناب دکتر علی رغم برخورداری از سطح علمی بالا و صداقت و اخلاق والا برای ما در مقام حجیت نیستند و انتقادات بسیاری هم به ایشان داریم بنابراین هدف از استناد به شخص و کتب ایشان ( حتی همین مقدمه ) صرفا جنبه بررسی علمی دارد و امیدوارم که مفید واقع شود.

 

 

مقدمه دکتر عبدالحسین زرین کوب بر «کارنامه اسلام» :

 

« محققی که با دنیای اسلام آشنایی درست دارد پروایی ندارد که اسلام را دینی بیابد مناسب با احوال انسانی؛ حتی بیش از آنچه راجع به فرهنگ فرانسوی ادعا می کنند قبایی به قامت انسانیت. این نتیجه را عرب فقط بعد از رهایی از تعصبهای کهن خویش می تواند بگیرد و شرق تنها آنگاه که ازین بیماری خفت انگیز که عرب زدگی می خوانند شفا بیابد. آنچه دنیا به اسلام و مسلمانان مدیونست آن اندازه هست که نشان دهد برخلاف بعضی دعویها اسلام هرگز جریان فرهنگ انسانی را سد نکرده است و حتی آن را نیز به پیش رانده است. در ارزیابی آنچه اسلام به جهان داده است البته مبالغه و تعصب نارواست اما که می تواند انکار کند که اسلام هر چه هست و هر چه بوده است یک مرحله از تکامل انسانیت را نشان می دهد که از هیچ مرحله ی دیگر کم اهمیت تر نیست؟اگر اکنون دنیای مرحله ی ارزش و حیثیت خود را درست نمی شناسد تا حدی از آن روست که از معنویت خویش جدا مانده است. کارنامه ی اسلام در قرنهای درخشان آن، کارنامه ی یک فرهنگ انسانی است،

 

 

یک فرهنگ جامع که بقول قون گرونه باوم  – مثل آنچه در باب فرهنگ فرانسه ادعا کرده اند –یک فرهنگ است به قدر قامت انسان.این نکته که اسلام در طی قرنهای دراز موجد یک فرهنگ پیشرو بوده است چیزیست که از تاریخ فرهنگ انسانی بدرستی بر می آید. حتی هارتمان که اعتقاد توحید را منافی ترقی یافته است تصدیق دارد که توحید قویترین جلوه ی خویش را در اسلام داشته است. اگوست کنت که چندین علاقه یی به آنچه مربوط به اسلام است نشان نمی دهد باز وقتی از مراحل سه گانه ی مدنیت صحبت می کند اسلام را به عنوان مترقی ترین ادوار مرحله ی ربانی (Théologique) تلقی می کند و مقدمه یی برای نیل به مرحله یی که وی آن را ما بعد طبیعی (Métaphysique) می خواند. مراحل سه گانه ی اگوست کنت امروز دیگر کهنه است اما این که در تکامل انسانیت اسلام لااقل در یک مرحله ی خطیر تأثیر داشته است در نزد وی جای شک نیست.مسأله ی نفوذ اسلام در تمدن مغرب در حقیقت پژوهش در قلمرویست که حدود و ثغور آن مکرر و حتی به قول سرهمیلتون گیب گهگاه نیز از روی هوس بررسی شده است. با اینهمه، شک نیست که آنچه به زبان مسلمین نوشته می شد طی قرنهای دراز وسیله ی عمده یی بشمار می آمد برای نقل علوم زنده به عالم. چنانکه کار عمده ی عهد اسکولاستیک عبارت بود از نقل، شرح، و احیاناً رد آنها، به نفع مسیحیت نه به نفع حقیقت. بدینگونه، چنانکه کارل بکر می گوید، آنچه را قرون وسطی می خوانیم از بسیاری جهات – اگر نه از همه حیث – چیز دیگری نیست جز شرقی مآب شدن غرب.

 

 

این نفوذ از حدود سال ۸۰۰ میلادی آغاز شد؛ همان وقت که به قول اسوالد اشپنگلر مورخ و فیلسوف اخیر آلمان «تمدن عربی مثل آفتابی از شهرهای جهان شرق بر فراز بلاد غرب گذر کرد.»پیشرفت عجیب تمدن اسلامی را نیز – مثل پیشرفت فرهنگ یونانی – نوعی معجزه خوانده اند؛ معجزه ی اسلامی. عبث نیست که جینولوریا، یک محقق ایتالیائی، فصلی از تاریخ ریاضیات خویش را، آنجا که در باب ریاضیات مسلمین سخن می گوید، در قیاس با آنچه معجزه ی یونانی می گویند، معجزه ی عربی (II Miracolo Arabo) خوانده است، یعنی معجزه ی اسلامی. در واقع، اگر این معجزه ی اسلامی نیز به اندازه معجزه ی یونانی درست است برای آنست که درین مورد نیز مثل دوران یونانی، آنچه روی داد چنان سریع و چنان شگرف بود که منطق و تعبیر عادی از عهده تفسیر آن بر نمی آمد. این که بعضی مسلمین پیدایش اسلام و فرهنگ آن را به مثبت و تقدیر ربانی نسبت داده اند و ابن النفیس دمشقی داستان فاضل بن ناطق خویش را که بعنوان نظیره ی بحی بن بقظان ساخته است در بیان همین نکته آورده است بحقیقت نشان آنست که این مایه ی تعالی در تمدن چنان با میزان امکانات و مقتضیات آن اعصار ناسازگار بوده است که آن را جز با مشیت و تقدیر ربانی نمی توانسته اند تفسیر کنند.تأثیر فرهنگ اسلامی در پیشرفت علوم ریاضی، طب، و شیمی شواهد بسیار دارد.

 

 

حتی در قرن سیزدهم ترجمه ی کتب اسلامی و شروح آنها در مدارس عالی آکسفورد، با شوق و علاقه دنبال می شد. مایکل سکات بعضی آثار ابن سینا، ابن رشد و ابن البطرجی را به لاتینی ترجمه کرد، روبرت گروس تسته به ترجمه کتب حکماء اسلامی اشتغال داشت، و راجربیکن که جادوگر علم و فلسفه اروپا بود نیز به فلسفه و حکمت اسلامی مربوط بود. ویلیام اکام در آنچه برای تأیید اعتقاد به کشف و شهود، و یا در انتقاد از مسأله ی علت و علیت (Causalité) نوشته است از اقوال اشعری و غزالی متأثر بوده. گیوم دوورنی آثار ابن جبرول را مطالعه می کرد و به ابن سینا و ابن رشد جواب می داد. راجربیکن تصریح می کرد که فلسفه را باید از کتب عربی آموخت و یک حکیم معاصر او، جان آوسالیسبوری هم مکرر دینی را که نسبت به حکماء اسلام دارد خاطرنشان می نمود. دانشگاه پاریس نیز مدتهای دراز با حکمت اسلامی اشتغال داشت، چنانکه گیوم دو کسر (Guillaume d’ Auxerre) و فیلیپ دو گرو (Ph de Greve) رهبران این فعالیت بودند. در طی قرن ۱۲ و ۱۳ میلادی فلسفه ی اسلامی در فرهنگ غربی رویهمرفته چنان غلبه داشت که یک عکس العمل نتیجه ی قهری آن بود. این عکس العمل عبارت بود از آنچه در قرن پانزدهم به نام رنسانس ظاهر شد: گرایش به یونانی مآبی برای فرار از اسلام مآبی. همین عکس العمل بود که حتی اذهان روشنان اعصار بعد را نسبت به اسلام خشمگین می داشت و وامی داشت به تعریض و حمله. در دنبال این احوال بود که فی المثل لایب نیتس، در کتاب معروف تئودیسه ی (Theodiceé) خویش وقتی مسأله ی جبر را مطرح کرد اسلام را به عنوان یک آیین جبری انتقاد نمود و آنچه را وی جبر محمدیان (Fatum Mohammetanum) می خواند نفی نمود.

 

 

بیکن و ولتر خرافات ناروایی را که عامه ی اهل اروپا در باب اسلام داشتند بیش از حد ضرورت جدی گرفتند و اینهمه حاکی بود از عکس العمل اذهان نسبت به نفوذ فرهنگ اسلام. با اینهمه، صدای عدالت گهگاه – هر چند ضعیف – در کلام بعضی دوستداران حقیقت منعکس شد. چنانکه گوته نمایشنامه ی محمد را مثل یک نوع پاسخ برای درام ولتر که نیز به همین عنوان بود نوشت و با شوق و علاقه بیشتری از اسلام سخن راند و کارلایل که عقاید خصمانه ی اروپائیان را نسبت به اسلام و نسبت به آن کس که وی او را «قهرمان انبیا» می خواند ذکر می کند اعتراف دارد که چنین اعتقادی برای ما موجب خجالت است.در واقع کافرماجراییهای قرون وسطی تا حدی نیز برای آن است که تا شانه از بارمنت مربیان خویش خالی کند. بهرحال، اگر آنچه اروپا در قرون وسطی و بعد از آن، در ریاضی، طب، و شیمی، به مسلمین مدیونست جمع آید بی شک رقم قابل ملاحظه یی است اما در فلسفه و عرفان اروپا نیز این نفوذ اسلام کم اهمیت نیست.از جمله تأثیر ابن سینا در ابن رشد و ابن باجه و غزالی را در پیدایش آنچه فلسفه ی غرب، یا فلسفه ی جدید، می خوانند نمی توان نادیده گرفت. مجسمه ی کندیاک یک موضع از رساله ی حی بن یقظان ابن طفیل را بخاطر می آورد.

 

 

بیان معروف شیخ در کتاب شفا و همچنین در اشارات که وی طی آن انسانی را فرض می کند که یکدفعه بطور کامل خلق شده است اما در خلاء معلق است و از مشاهده ی خارج محجوب نزد دانش طلبان شرق معروف است. بموجب قول شیخ، چنین وجودی در اثبات و ادراک وجود خود که بهیچ وجه متضمن فرض و ادراک اعضاء و احشاء و جوارح وی نیست شک نمی کند. ابن بیان با تفصیلی که شیخ در کتب خویش در آن باب دارد یادآور قول دکارت است که می گوید اگر هر دریافت دیگر من خطا باشد این دریافت که از وجود خویش دارم خطا نیست. بدینگونه قضیه ی معروف می اندیشم پس هستم که اساس حکمت دکارت بشمارست و در کلام اگوستین و کامپانلا نیز به وجه دیگر بیان شده بود نزد شیخ نیز سابقه دارد در واقع اگر نیز دکارت و کندیاک از ابن سینا و ابن باجه تأثیر مستقیم نیافته باشند این مایه آشنایی که بین اساس فلسفه آنها با اقوال شیخ الرئیس هست حاکی است از اهمیت و عمق آراء حکماء اسلام. بعلاوه، ترجمه ی کتب شیخ و ابن رشد به لاتینی و عبری نیز بی شک نمی توانسته است در اذهان مستعدان اهل اروپا حتی بعد از پایان عهد اسکولاستیک بی تأثیر بماند. چنانکه ترجمه ی حی بن یقظان ابن طفیل به لاتینی که در ۱۶۷۱ بوسیله ی (Eduardo Pocchochio) تحت عنوان (Philosophus Autodidactus) انتشار یافت، و به انگلیسی و هلندی نیز نقل شد در اروپا چندین کتاب مشابه بوجود آورد که از آنجمله بود اتلانتیس اثر فرانسیس بیکن و تا حدی رابینسون کروزوئه اثر دانیل دفو.

 

 

نفوذی که فرهنگ اسلامی در ریاضی، شیمی، طب و فلسفه ی اروپا داشته است تا حدی طبیعی است اما آنچه شاید خلاف انتظار می نماید نفوذی است که فرهنگ اسلام در ادبیات اروپا داشته است و آن خود بهیچوجه چیز بی اهمیتی نیست. ادبیات رمانتیک پایان قرون وسطی را غالباً‌ منتقدان خاص اروپا می شمارند اما بحقیقت هر چه بیشتر در آن تأمل کنند بیشتر به وجود یک اصل شرقی در آن پی می برند. در واقع، پاره یی از قصه های مربوط به شاه آرثرریشه ی شرقی دارد. قصه ی معروف فلوار و بلانش فلور، و همچنین داستان (Aucussin et Nicolette) که یکی از دلپذیرترین داستانهای قدیم اروپاست ریشه ی اسلامی دارد. قهرمان داستان نام واقعیش القاسم (Al – Qasim) است و محبوبه ی او – که در آغاز یک کنیز بی نام و نشان می نماید – در واقع یک شاهزاده خانم مسلمان است، از اهل تونس. نه تنها شکل و قالب آنچه اعراب زجل می خواندند در اروپا در شعر تروبادورها منعکس شد بلکه این سرایندگان بی نشان، چنانکه یک محقق اسپانیائی بدرستی بیان می کند، از مضامین عربی نیز استفاده کردند. از جمله مفهوم عشق در تروبادورها با مفهوم آنچه عرب الحب العذری می خواند و در حقیقت رنگ عشق افلاطونی دارد ارتباط داشت .آثار و افکار دو تن از نام آوران اروپا در قرن ۱۴ با افکار و آثار محیی الدین ابن عربی ارتباط نزدیک دارد و این دو تن عبارتند از دانت و ریمون لول. این که ریمون لول با حکمت اسلامی سرو کار داشته است جای شک نیست و تأثیر آن در بعضی آثارش هست.

 

 

آسین پالاسیوس محقق اسپانیائی و بعضی دیگر از اهل تحقیق نشان داده اند که دانته تا حد زیادی از ابن العربی خاصه از کتاب الاسراء و فتوحات مکیه او تأثر یافته است. این دعوی البته مورد قبول ستایشگران دانته و کسانی مانند اتین ژیلسون نیست. اما قول پالاسیوس، در پرتو تحقیقات دیگر تقریباً مسلم است که مطالعات ا.چرولی که متن معراج نامه ی مورد استفاده ی آن عصر را منتشر کرده است در اصل قضیه جای شک باقی نمی گذارد در کلام دانته درست است که تأثیر اسلام بیشتر شاید از نوع اقتباسهایی بوده است از مواد ثانوی و احتمال آنکه فی المثل رساله الغفران معری هم در ایجاد آن اثر نفوذی داشته باشد بعید است اما در اصل نفوذ هیچ جای انکار نیست.بعلاوه، از شاعران بزرگ ایتالیا تنها دانته نیست که به فرهنگ اسلامی مدیون است؛ پترارک هم نه فقط با علم و فلسفه اسلامی بیش و کم مأنوس بوده است بلکه خود وی در یک مکتوب که به دوستی می نویسد و رنان آن را در کتاب ابن رشد خویش نقل می کند اعتراف کرده است که با شعر شاعران عرب هم آشنایی دارد هر چند آن را نمی پسندد.

از اینگونه شواهد در ادب اروپا حتی در ادب دورهٔ خود آگاهی آن هست که حاکی است از نفوذ عمیق فرهنگ اسلام.بدین ترتیب تمدن امروز دنیا در ادب،در فلسفه،در عرفان و در علم تا حد زیادی به اسلام و فرهنگ اسلامی مدیون است.نه آیا وقت آنست که این حساب هرچند به اجمال،یک جا بررسی شود؟»

 

 

منبع:زرینکوب،کارنامه اسلام،مقدمه،شرکت سهامی انتشار،شماره ۱۰۰