| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حدیث» ثبت شده است

امام احمد (شمارهٔ ۲۲۱۰۱)، ترمذی (۱۱۷۴)، ابن ماجه (۲۰۱۴)، طبرانی در «المعجم الکبیر» (۲۲۴)، و ابونعیم در «حلیة الأولیاء» (۵/۲۲۰)، این حدیث را از طریق اسماعیل بن عیّاش، از بحیر بن سعد، از خالد بن معدان، از کثیر بن مرّه، از معاذ بن جبل، از پیامبر خدا ﷺ روایت کرده‌اند که فرمود:


«هیچ زنی در دنیا همسرش را آزار نمی‌دهد، مگر آن‌که همسر او از حورالعین می‌گوید:

 

 

"لَا تُؤْذِيهِ قَاتَلَكِ اللهُ ؛ فَإِنَّمَا هُوَ عِنْدَكِ دَخِيلٌ يُوشِكُ أَنْ يُفَارِقَكِ إِلَيْنَا."


او را میازار، خدا تو را بکشد؛
زیرا او نزد تو تنها مهمانی گذراست،
و به‌زودی تو را ترک می‌کند و به سوی ما می‌آید.»

 

منبع:


این روایت دارای سندی نیکو و معتبر است؛ تمامی راویان آن ثقه و مورد اعتمادند. ترمذی این حدیث را «حَسَن» دانسته و ذهبی نیز در سیر أعلام النبلاء (ج ۵، ص ۱۲) تصریح کرده است: «سند آن صحیح و متصل است.»

  • حسین عمرزاده

پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ فرمودند:

 

 

"إِنَّ الدِّينَ يُسْرٌ، وَلَنْ يُشَادَّ الدِّينَ أَحَدٌ إِلَّا غَلَبَهُ، فَسَدِّدُوا وَقَارِبُوا، وَأَبْشِرُوا، وَاسْتَعِينُوا بِالْغَدْوَةِ وَالرَّوْحَةِ وَشَيْءٍ مِنَ الدُّلْجَةِ."

 

«دين آسان است؛ و هرکس دین را بر خود سخت بگيرد، سرانجام مغلوبش می‌کند (یعنی خسته و درمانده می‌شود). پس راه درست و ميانه را در پيش بگيريد و [به درستکاری و ميانه‌روی] شاد باشيد و از عبادت صبح و شام و پاسی از شب کمک بگيريد». [صحيح البخاري - ۳۹]

 

 

ابن المُنَيِّر رحمه‌الله می‌گوید:

 

 

"في هذا الحَديثِ عَلَمٌ مِن أعلامِ النُّبوَّةِ؛ فقد رَأينا ورَأى النَّاسُ قَبلَنا أنَّ كُلَّ مُتَنَطِّعٍ في الدِّينِ ينقَطِعُ، وليس المُرادُ مَنعَ طَلَبِ الأكمَلِ في العِبادةِ؛ فإنَّه مِنَ الأُمورِ المَحمودةِ، بل مَنعَ الإفراطِ المُؤَدِّي إلى المَلالِ، أوِ المُبالَغةِ في التَّطَوُّعِ المُفضي إلى تَركِ الأفضَلِ، أو إخراجِ الفَرضِ عن وقتِه، كمَن باتَ يُصَلِّي اللَّيلَ كُلَّه، ويُغالبُ النَّومَ إلى أن غَلَبَته عَيناه في آخِرِ اللَّيلِ، فنامَ عن صَلاةِ الصُّبحِ في الجَماعةِ، أو إلى أن خَرَجَ الوقتُ المُختارُ، أو إلى أن طَلَعَتِ الشَّمسُ فخَرَجَ وقتُ الفريضةِ."

 

«در این حدیث، نشانه‌ای از نشانه‌های نبوت نهفته است. ما و مردمان پیش از ما مشاهده کرده‌ایم که هر کس در دین سخت‌گیری بی‌رویه کند، رهاشده از آن بازمی‌ماند. منظور [از نهی در این حدیث] جلوگیری از طلب بهترین حالت در عبادت نیست — زیرا این خود امری پسندیده است — بلکه مقصود، بازداشتن از زیاده‌رویِ ملال‌آور یا افراط در نوافل است که ممکن است به ترکِ عمل برتر یا خارج شدن فریضه از وقتش بینجامد. مانند کسی که تمام شب را به نماز می‌ایستد و با خواب می‌جنگد تا آنکه در پایان شب، خواب بر چشمانش چیره می‌شود و از نماز صبح در جماعت بازمی‌ماند، یا تا زمانی که وقت اختیاری [نماز] می‌گذرد، یا تا طلوع خورشید که وقتِ فریضه به پایان می‌رسد.»

 

 

فتح الباری، ابن حجر، ج ۱، ص ۹۴.

  • حسین عمرزاده

سعد بن عُباده رضی‌الله‌عنه گفت:

 

"لو رأيتُ رجلًا مع امرأتي لضَربْتُه بالسَّيفِ غيرَ مُصْفِحٍ."

«اگر مردی را با همسرم ببینم، او را با لبه‌ی تيز شمشير خواهم زد.»


این سخن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم رسید. پیامبر فرمودند:

 

"أَتَعْجَبُونَ مِن غَيْرَةِ سَعْدٍ، فَوَاللَّهِ لأَنَا أَغْيَرُ منه، وَاللَّهُ أَغْيَرُ مِنِّي، مِن أَجْلِ غَيْرَةِ اللهِ حَرَّمَ الفَوَاحِشَ، ما ظَهَرَ منها، وَما بَطَنَ."

«آیا از غيرت سعد تعجب مى‌كنيد؟ قسم به الله من از او با غيرت‌تر هستم و الله از من با غيرت‌تر مى‌باشد؛ و به خاطر غيرت الله است كه فواحش را حرام کرده است چه مواردی که آشكار انجام می‌شوند و چه مواردی که در نهان صورت می‌گیرد.»


 

متفق علیه.

  • حسین عمرزاده

نیک‌فرجامی و عاقبت‌بخیری (حُسنُ الخاتمة)، از توفیق خداوند متعال برای بنده است؛
و این نیک‌فرجامی، ثمره‌ی تلاش آشکار و پنهان انسان در راه طاعت خداوند است.

اما بدفرجامی (سوءُ الخاتمة) از بی‌نصیب ماندن از توفیق الهی سرچشمه می‌گیرد،
و نتیجه‌ی سستی در فرمان‌برداری از خدا و غفلت از تسلیم کردن دل و اعضای بدن در برابر اوست.

 

سهل بن سعد رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که:


پیامبر خدا ﷺ با مشرکین در یکی از جنگ‌ها روبه‌رو شد و نبردی درگرفت.
پس از پایان جنگ، پیامبر به سوی سپاهش بازگشت و مشرکین نیز به اردوگاه خود رفتند.

در میان یاران رسول خدا، مردی بود به نام قُزمان؛
او هیچ‌یک از مشرکین را ـ نه آن‌که از میان جمع جدا شده بود و نه آن‌که تنها و دورافتاده بود ـ رها نمی‌کرد،
بلکه همه را دنبال می‌کرد و با شمشیرش می‌زد.

قزمان مردی نیرومند و دلیر بود؛
کسی در برابرش قرار نمی‌گرفت جز آن‌که او را می‌کشت.

مردم از شجاعت و دلاوری این مرد سخن می‌گفتند و می‌گفتند که:
 

"ما أَجْزَأَ مِنَّا اليومَ أَحَدٌ كما أَجْزَأَ فُلَانٌ."

«امروز هیچ‌کس به اندازه‌ی فلانی برای اسلام کارساز و مفید نبود!»

اما پیامبر ﷺ، توسط وحی از جانب خداوند عزوجل، فرمود:
 

"إنَّه مِن أَهْلِ النَّارِ."

«او از اهل آتش است!»

مردی از میان صحابه ـ که او أکثم بن أبی‌الجون خزاعی رضی‌الله‌عنه بود ـ گفت:
من مراقب او می‌مانم؛ همراهش می‌روم تا ببینم چرا او از اهل آتش است،
در حالی که ظاهر کارهایش خیر و پیروزی است و پیامبر او را از اهل دوزخ خوانده است.

 

او می‌گوید: دنبالش رفتم و زیر نظرش داشتم؛
هرگاه می‌ایستاد، من هم می‌ایستادم، و هرگاه تند می‌رفت، با او می‌رفتم.

تا آن‌که در جنگ زخمی سخت برداشت.
چون درد و خون‌ریزی بر او چیره شد و طاقت نیاورد، مرگ را بر خود شتابانید:
نوک شمشیرش را بر زمین نهاد و تیغه‌ی آن را میان دو سینه‌اش گذاشت، سپس بر آن خم شد و خود را بر شمشیر فشرد تا جان سپرد.

 

مرد همراه، نزد رسول خدا ﷺ آمد و گفت:
 

"أشْهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللَّهِ."

«گواهی می‌دهم که شما حقیقتاً پیامبر الله هستید.»

 

پیامبر فرمود:

 

"وما ذَاكَ."
«چه چیز تو را به گفتن این واداشت؟»

 

او ماجرا را بازگو کرد. مردم از شنیدن آن سخت شگفت‌زده شدند و گفتند:
«ما خود دیدیم که او چگونه می‌جنگید!»

آن مرد گفت:
«من گفتم: من حقیقتش را برایتان روشن می‌کنم. پس بیرون رفتم و ماجرا را دیدم و آنچه رخ داد، همین بود.»

 

در این‌جا پرسشی پیش می‌آید:


چگونه ممکن است پیامبر ﷺ با قاطعیت بگوید که او از اهل دوزخ است،
در حالی که تنها گناهش خودکشی بود، و مؤمن با ارتکاب گناه، کافر نمی‌شود؟

 

پاسخ آن است که پیامبر ﷺ به وحی الهی آگاه شده بود که او در حقیقت مؤمن نبوده،
بلکه منافق بوده است؛ یا این‌که در آینده مرتد می‌شد و خودکشی را حلال می‌شمرد.

 

سپس پیامبر ﷺ فرمود:

 

"إنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنَّةِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وإنَّه لَمِنْ أهْلِ النَّارِ، ويَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ النَّارِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وهو مِن أهْلِ الجَنَّةِ."

 

«بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام می‌دهند ولی در‌واقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقيقتاً اهل بهشت‌اند». [متفق عليه]

 

یعنی: آدمی گاه کارهایی انجام می‌دهد که به ظاهر، اعمال اهل بهشت است ـ چون طاعت‌ها و نیکی‌ها ـ،
اما در واقع چنین نیست؛ آن‌گونه اعمال، در حقیقت برای ریا یا انگیزه‌ای فاسد انجام می‌شود،
پس در باطن، او از اهل دوزخ است.
و گاه کسی کارهایی می‌کند که در ظاهر، شبیه اعمال اهل دوزخ است ـ مانند گناه یا کوتاهی در عبادت ـ،
ولی در حقیقت، نزد خدا از اهل بهشت است؛
چرا که خداوند او را در پایان عمر به توبه‌ی راستین و اعمال نیک توفیق می‌دهد.

 

نتیجه و پیام حدیث:

 

این حدیث و قصه، هشدار می‌دهد که هیچ‌کس نباید به ظاهر اعمال خود مغرور شود و بر آن تکیه کند؛
زیرا پایان کار، در دست خداوند است و ممکن است حال انسان دگرگون شود.

و نیز می‌آموزد که خداوند به ظاهرِ اعمال نمی‌نگرد، بلکه به نیت‌ها و درون دل‌ها می‌نگرد،
و بر همان اساس بندگانش را پاداش یا کیفر می‌دهد.

  • حسین عمرزاده

عبدالله‌بن‌عبّاس به سعیدبن‌جُبَیر رضی‌الله‌عنهما گفت:

 

"حَدِّثْ."

«حدیث نقل کن!»

 

سعید پرسید:

 

"أُحَدِّثُ وَأَنْتَ هَا هُنَا؟!"

«با اینکه شما اینجا حضور دارید، حدیث بگویم؟»


ابن عباس پاسخ داد:

 

"أَوَلَيْسَ مِنْ نِعْمَةِ اللهِ عَلَيْكَ أَنْ تُحِدِّثَ وَأَنَا شَاهِدٌ، فَإِنْ أَصَبْتَ فَذَاكَ، وَإِنْ أَخْطَأْتَ عَلَّمْتُكَ."

«آیا این از نعمت‌های خداوند بر تو نیست که در حضور من حدیث بازگو کنی؟
اگر درست گفتی که بسیار خوب، و اگر اشتباه کردی، تو را راهنمایی خواهم کرد.»

 

 

سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۳۵.

 

پی‌نوشت: این روایت، افزون بر بُعد آموزشی، بر نکته‌ای لطیف نیز تأکید دارد: رعایت ادب علمی در برابر کسی که از نظر علم یا تقوا برتر است. امتناع اولیهٔ سعید بن جبیر از روایت، نشان ادب شاگرد در حضور استادی بزرگ چون ابن‌عباس است؛ و پاسخ ابن‌عباس هم نمونه‌ای از تواضع عالم راستین که نه تنها از پرسش و گفت‌وگوی شاگرد نمی‌رنجد، بلکه آن را نعمتی الهی و فرصتی برای پرورش علمی او می‌شمارد.

  • حسین عمرزاده

کرّامیه فرقه‌ای منسوب به محمد بن کرّام سجستانی بودند که جعلِ حدیث را جایز می‌دانستند و برای توجیه آن به روایتی که در برخی طرق آمده و متن آن چنین است: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدًا لِيُضِلَّ بِهِ النَّاسَ»، استناد می‌کردند.

برخی از آنان بر این باور بودند که مقصودِ حدیث این نیست که هرکس بر پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم) دروغ ببندد مشمول وعید است، بلکه منظور آن است که کسی ـ نعوذبالله ـ ایشان را شاعر یا مجنون بخواند.

افزون بر این، گروهی از آنان ادعا می‌کردند که ما بر پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم) دروغ نمی‌بندیم، بلکه دروغ را به سود ایشان (و به نفع دین) می‌گوییم!

 

 

ر. ک: تدریب الراوی، سیوطی، ج ۱، ص ۳۳۴.

  • حسین عمرزاده

مردی از صحابه گفت: کاش نماز می‌خواندم تا راحت می‌شدم.

 

کسانی که اطراف او بودند این سخن را بد دانستند و بر او عیب گرفتند، پس او گفت: شنیدم که پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ می‌فرمود:

 

"يا بلالُ، أقِمِ الصَّلاةَ، أرِحْنا بها."

ای بلال، نماز را اقامه کن، ما را با آن راحت کن.

 

 

أخرجه أبو داود (۴۹۸۵)، وابن أبي شيبة في ((مسنده)) (۹۴۰)، والإسماعيلي في ((معجم الشيوخ)) (۲۱۱) واللفظ لهم تامًا.

  • حسین عمرزاده

دارقطنی می گوید:

 

 

أصول أحاديث الإسلام أربعة: حديث «إنما الأعمال بالنيات» ، وحديث «من حسن إسلام المرء تركه ما لا يعنيه» ، وحديث «الحلال بين والحرام بين» وحديث «ازهد في الدنيا يحبك الله».


اصول و پایه های احادیث اسلام چهار تا است:

 

الف: انما الاعمال بالنیات …”(یعنی ارزش هر عملی در گرو نیتی است که آن عمل با خود دارد)
ب: ” من حسن إسلام المرء تركه ما لا يعنيه… (از نشانه‌های نیکو بودن اسلام فرد این است که آنچه به او مربوط نیست، رها کند)
ج:” الحلال بین والحرام بین….”(حلال واضح و آشکار است و حرام هم آشکار و واضح است)
د: ” ازهد فی الدنیا یحبک الله…”(به دنیا بی رغبت باش تا خداوند دوستت بدارد).


 

شرح البخاري للسفيري المجالس الوعظية في شرح أحاديث خير البرية - المجلس الرابع، ج ۱، ص ۱۰۸.

  • حسین عمرزاده

عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِی اللهُ عَنهُ قَالَ: خَدَمْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَشْرَ سِنِينَ، فَمَا قَالَ لِي أُفٍّ قَطُّ، وَمَا قَالَ لِشَيْءٍ صَنَعْتُهُ: لِمَ صَنَعْتَهُ، وَلاَ لِشَيْءٍ تَرَكْتُهُ: لِمَ تَرَكْتَهُ، وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ خُلُقًا، وَلاَ مَسَسْتُ خَزًّا وَلاَ حَرِيرًا قَطُّ، وَلاَ شَيْئًا كَانَ أَلْيَنَ مِنْ كَفِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلاَ شَمَمْتُ مِسْكًا قَطُّ، وَلاَ عِطْرًا كَانَ أَطْيَبَ مِنْ عَرَقِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.


انس بن مالک رضي الله عنه می‌گوید: ده سال، خدمتگزار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم بودم؛ و در این مدت (حتی یک بار) به من نگفتند: آه (از دست شما).
و هرگز در قبال کاری که انجام داده بودم برای من نفرمودند: چرا این کار را کرده‌ای؟ و در قبال کاری که انجام نداده بودم، برای من نگفتند:چرا این کار را نکرده‌ای؟

و پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم از خوش اخلاق‌ترین و نرم خوی‌ترین مردمان بود؛ و هرگز پارچه‌ی ابریشیمی و حریر و دیبا و چیز دیگری را نرم‌تر از کف دستان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم در تمام عمر لمس نکرده‌ام؛ همچنین، هرگز مشک و عنبر و بوی خوش و عطری را خوشبوی‌تر از بوی خوشِ عرق پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم استشمام نکرده‌ام!

 


الشمائل المحمّدیة، ترجمه و شرح: فیض محمّد بلوچ، ج ۲، ص ۱۷۶-۱۷۷.

  • حسین عمرزاده

ابن وهب می‌گوید:

 

"نَذَرتُ أَنِّي كُلَّمَا اغْتَبْتُ إِنْسَاناً أَنْ أَصُوْمَ يَوْماً، فَأَجْهَدَنِي، فَكُنْتُ أَغْتَابُ وَأَصُوْمُ، فَنَوَيْتُ أَنِّي كُلَمَّا اغْتَبتُ إِنْسَاناً، أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ، فَمِنْ حُبِّ الدَّرَاهِمِ تَرَكتُ الغِيْبَةَ."

 

نذر کرده بودم که هرگاه غیبت کسی را بکنم، یک روز روزه بگیرم. اما این کار برایم طاقت‌فرسا شد؛ چرا که غیبت می‌کردم و سپس روزه می‌گرفتم. پس تصمیم گرفتم که هر بار غیبت کسی را کردم، یک درهم صدقه بدهم. و چون به درهم‌ها علاقه داشتم، غیبت را ترک کردم.

 

راوی (نقل‌کننده‌ی سخن) می‌گوید:

 

"قُلْتُ: هَكَذَا -وَاللهِ- كَانَ العُلَمَاءُ، وَهَذَا هُوَ ثَمَرَةُ العِلْمِ النَّافِعِ، وَعَبْدُ اللهِ حُجَّةٌ مُطْلَقاً، وَحَدِيْثُهُ كَثِيْرٌ فِي الصِّحَاحِ، وَفِي دَوَاوِيْنِ الإِسْلاَمِ، وَحَسْبُكَ بِالنَّسَائِيِّ وَتَعَنُّتِهِ فِي النَّقْدِ حَيْثُ يَقُوْلُ: وَابْنُ وَهْبٍ ثِقَةٌ، مَا أَعْلَمُهُ رَوَى عَنِ الثِّقَاتِ حَدِيْثاً مُنْكَراً."

 

به‌خدا سوگند، چنین بودند عالمان راستین. و این، ثمره‌ی علم نافع است. عبدالله (ابن وهب) در هر حال حجّت است؛ و احادیث او، هم در کتاب‌های صحیح حدیث و هم در سایر منابع معتبر اسلامی بسیار آمده است. و همین بس که نسائی – با آن دقت و سخت‌گیری مشهورش در نقد حدیث – درباره‌اش گفته: «ابن وهب ثقه (قابل اعتماد) است؛ و من سراغ ندارم که او حدیثی منکر از ثقات روایت کرده باشد.»

 

سیر أعلام النبلاء، جلد ۹، صفحه ۲۲۸.

  • حسین عمرزاده

از امّ سلمه رضي‌الله‌عنها روایت است که:

هنگامی که آیه‌ی:

﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾


(ای پیامبر ! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو) «چادرهای خود را بر خویش فرو افکنند، (و با آن سر و صورت و سینه هایشان را بپوشانند) [سوره احزاب، آیه ۵۹]

نازل شد،

خرجَ نساءُ الأنصارِ كأنَّ علَى رؤوسِهِنَّ الغِربانَ منَ الأَكْسِيَة.

زنان انصار چنان از خانه بیرون آمدند که گویی کلاغ‌هایی بر سرشان نشسته،
از بس که پوشش‌هایشان سیاه و یکدست بود.

سنن أبي داود (۶/ ۱۹۷) (۴۱۰۱).


صاحب کتاب عون المعبود في شرح سنن أبي داود در شرح عبارت:

كأن على رءوسهن الغربان (گویی بر سرشان کلاغ‌هایی بود) چنین گفته است:

( كأن على رءوسهن الغربان ) : جمع غراب ( من الأكسية ) : جمع كساء شبهت الخُمُر [ جمع خمار ] في سوادها بالغراب .

هذا ولا يُشترط اللون الأسود في حجاب المرأة ولكنه قد يكون أجود في السّتر من غيره.

مراد از «الغر‌بان»، جمع غراب (کلاغ) است،
و مراد از «الأَكْسِیَة»، جمع کساء (روپوش یا چادر).

در این جمله، خُمُر (جمع خمار، یعنی روسری‌ها یا پوشش‌های سر)
به سبب سیاهی‌رنگ‌شان، به کلاغ تشبیه شده‌اند.

و آنگاه می‌افزاید:

اگرچه در پوشش زن، رنگ سیاه شرط واجب نیست،
اما این رنگ از دیگر رنگ‌ها در پوشاندن و پوشش‌دهی، مناسب‌تر و کارآمدتر است.

پی‌نوشت:

معمولاً در بحث پیرامون موضوع حجاب، چه در مصادیق حجاب ناقص (که زمینه‌ساز معاصی نیز هست) و چه در حجاب کامل و مطابق با خواست و دستور شریعت، با چند طیف فکری مواجه‌ایم:

۱. گروهی که به‌صورت علنی با اسلام و آموزه‌های آن ـ از جمله حجاب ـ دشمنی و عناد دارند.

۲. کسانی که هرچند ظاهرِ عنادشان پنهان است، اما با سوءاستفاده از ناآگاهی و کم‌اطلاعی دینیِ جامعه، و از طریق تحریف، تقطیع و تفسیر به رأیِ آیات و روایات، درصدد نفی حکم حجاب‌اند.

۳. افراد ناآگاه و خودباخته‌ای از میان مسلمانان، که یا به شیوه‌ای ناجوانمردانه و از سر جهل، آیات را تلبیس می‌کنند، باطل را در پوشش حق عرضه می‌دارند، و دل‌های ناآگاه را به بیراهه می‌کشانند، یا کسانی که به دلیل ناتوانی در تطبیق روایات صحیح با زیست فردی و اجتماعی، منکر حجیت حدیث می‌شوند و خود را ناحق «قرآنی» می‌نامند؛ در حالی که تفصیل و صورت‌بندی بسیاری از احکام شرعی، تنها در سنت و حدیث محفوظ است.

۴. و سرانجام، گروهی دیگر که در خودباختگی با دسته‌ی پیشین شریک‌اند، اما با تظاهر به میانه‌روی و ادعای اعتدال‌گراییِ ساختگی (که عملاً با شریعت در تضاد است)، حقیقت را پنهان می‌کنند. آنان ذره‌بین شبهه به‌دست گرفته‌اند تا شاید بتوانند با تحریف معنای یک روایت یا مصادره به مطلوب، استدلالی نادرست برای اقناع هم‌فکران خود یا عوام جامعه فراهم آورند.

در مسیر فهم دین و حدود شریعت، باید به زنان و مردانی اقتدا کرد که شاهد نزول وحی بر پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم بودند؛ همان‌هایی که بی‌هیچ تعلل و سستی، گام‌به‌گام و جزء‌به‌جزء، در پی رضایت خداوند، اجر اخروی، و دوری از بدعت و گناه، احکام الهی را به‌تمامی به‌جا می‌آوردند. باید به سیره‌ی خاندان و صحابه‌ی شریف رسول خدا صلی الله علیه وسلم و رضي الله عنهم أجمعین رجوع کرد؛ آنان که معیار دین‌داری را در عمل معنا کردند، نه در ظاهرسازی و جدل.

  • حسین عمرزاده

امام بخاری در سال‌های پایانی زندگی‌اش، در معرض آزار و سخت‌گیری شدید از سوی برخی حاکمان قرار گرفت؛ به‌ویژه در شهرهایی چون نیشابور، بخارا و سمرقند.
از جمله دلایل این رفتار، امتناع او از تدریس فرزندان حکام در کاخ‌هایشان بود.

او قاطعانه می‌گفت:
«دانش باید خواسته شود، نه آن‌که خود به درگاه‌ها رود.»

در کنار این، برخی دیگر، از شهرت و جایگاه معنوی او در میان مردم دچار حسد شدند، و این نیز به مخالفت‌ها دامن زد.

در سن ۶۲ سالگی، حاکم نیشابور فرمانی صادر کرد که امام باید فوراً شهر را ترک کند و ادامه‌ی حضورش در آن‌جا «غیرقابل‌قبول» است.

امام، نیشابور را ترک کرد و رهسپار زادگاهش بخارا شد.
مردم شهر با شور و اشتیاق فراوان به استقبالش آمدند، دروازه‌های شهر را آذین بستند، بر او پول و شکر پاشیدند، و طلاب و محدثین گرد وجودش حلقه زدند؛ چنان‌که حلقه‌های درس دیگران خلوت شد، و این خشم و کینه‌ی برخی را برانگیخت.

اما دیری نپایید که حاکم بخارا نیز از محبوبیت فزاینده‌ی امام ناراضی شد.
از نیشابور نیز نامه‌هایی رسید و از حاکم بخارا خواسته شد که همچون آن شهر، بخاری را از بخارا نیز تبعید کند.

فرستاده‌ی حاکم، به خانه‌ی امام آمد و با لحن شتاب‌زده‌ای خواست تا بی‌درنگ شهر را ترک کند؛
چنان‌که حتی فرصتی برای جمع‌آوری و سامان‌دادن کتاب‌هایش نیافت.

او از شهر بیرون رفت و سه روز در خیمه‌ای در اطراف بخارا اقامت کرد تا کتاب‌هایش را مرتب کند، بی‌آنکه بداند مقصد بعدی‌اش کجاست.

سپس تصمیم گرفت به سوی سمرقند حرکت کند؛
اما به درون شهر نرفت، بلکه به روستایی در حومه‌ی آن به نام خرتنگ رفت و میهمان خویشاوندان خود شد؛
در همراهی با یار وفادارش، ابراهیم بن معقل.

چندان نگذشت که مأموران حاکم سمرقند به خانه‌ای که امام در آن اقامت داشت رسیدند.
این بار نیز فرمان بر آن بود که امام باید از همه‌ی نواحی و روستاهای وابسته به سمرقند خارج شود.

این شب، شب عید فطر بود.
اما دستور، تعویق‌ناپذیر بود: «باید همین حالا شهر را ترک کند، نه بعد از عید.»

امام که نمی‌خواست باعث آسیب یا آزار خویشاوندان میزبانش شود، تصمیم گرفت برود.

ابراهیم بن معقل، کتاب‌های او را بر پشت یکی از مرکب‌ها نهاد و مرکب دوم را برای خود امام آماده کرد.

سپس بازگشت تا او را برای خروج همراهی کند.
امام که به‌شدت ناتوان شده بود، با کمک یار خود حرکت کرد و به سوی مرکب رفتند.

اما پس از مقداری راه رفتن، امام احساس ضعف و خستگی شدید کرد.
به ابن معقل گفت:
«اجازه بده چند دقیقه‌ای کنار راه بنشینم تا اندکی استراحت کنم...»

امام بخاری، در کنار جاده نشست و خوابش برد.

اما دقایقی بعد، هنگامی که ابن معقل خواست او را بیدار کند...
دریافت که روحش به سوی پروردگار پر کشیده است.

رحمت خدا بر او باد.
او در کنار راه، در شب عید فطر، اول شوال سال ۲۵۶ هجری، در حالی که از شهری به شهر دیگر رانده می‌شد، و در سن بیش از ۶۲ سالگی، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

امروز دیگر کسی نام آن حاکمان نیشابور و بخارا و سمرقند را نمی‌داند...
اما نام امام بخاری، تا ابد در تاریخ اسلام جاودانه است.

رحمت خدا بر او باد، و جایگاهش را در اعلی علیین، در کنار پیامبران، شهدا و صالحین قرار دهد.


برخی منابع:

- شرح حال امام بخاری در کتاب سیر أعلام النبلاء نوشته‌ی امام ذهبی
- شرح حال امام بخاری در کتاب البدایة و النهایة اثر امام ابن کثیر
- مقدمه‌ی کتاب فتح الباري بشرح صحیح البخاري نوشته‌ی امام ابن حجر عسقلانی
- مقدمه‌ی کتاب عمدة القاري في شرح صحیح البخاري تألیف امام بدرالدین عینی
- رساله‌ای درباره‌ی مناقب امام بخاری به نام مناقب البخاري نوشته‌ی امام عیدروسی
- رساله‌ای دیگر در فضائل امام بخاری به نام مناقب البخاري اثر امام بکری

  • حسین عمرزاده

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند:


إنَّ في الجَنَّةِ لَسُوقًا، يَأْتُونَها كُلَّ جُمُعَةٍ، فَتَهُبُّ رِيحُ الشَّمالِ فَتَحْثُو في وُجُوهِهِمْ وثِيابِهِمْ، فَيَزْدادُونَ حُسْنًا وجَمالًا، فَيَرْجِعُونَ إلى أهْلِيهِمْ وقَدِ ازْدادُوا حُسْنًا وجَمالًا، فيَقولُ لهمْ أهْلُوهُمْ: واللَّهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ بَعْدَنا حُسْنًا وجَمالًا، فيَقولونَ: وأَنْتُمْ، واللَّهِ لَقَدِ ازْدَدْتُمْ بَعْدَنا حُسْنًا وجَمالًا.


«در بهشت بازاری است که هر جمعه بهشتیان به آنجا می‌روند. پس بادی از سمت شمال می‌وزد و بر چهره‌ها و لباس‌هایشان می‌نشیند، و آنان را زیباتر و نیکوتر می‌سازد.

سپس نزد خانواده‌هایشان بازمی‌گردند، در حالی که بر زیبایی و جمالشان افزوده شده است. پس خانواده‌هایشان به آنان می‌گویند:

"به خدا سوگند! شما پس از رفتن از نزد ما، زیباتر و نیکوتر شده‌اید!"

و آنان نیز پاسخ می‌دهند:

"و شما نیز، به خدا سوگند! پس از دوری از ما، زیباتر و نیکوتر شده‌اید!"


منبع: صحیح مسلم، حدیث شماره ۲۸۳۳


پی‌نوشت:


باد بهشتی به شمال نسبت داده شده است، زیرا در میان عرب‌ها، باد باران‌آور معمولاً از سمت شام می‌وزید و همراه با آن ابرهای باران‌زا می‌آمدند. آنان همیشه ابرهای باران‌آور شام را امیدوارانه انتظار می‌کشیدند، زیرا از بهترین بادها نزد عرب‌ها بود.

این نسیم بهشتی، عطر مشک و زعفران و دیگر نعمت‌ها و بوهای خوش بهشت را در فضا منتشر می‌کند و آن را بر چهره‌ها و بدن‌هایشان می‌نشاند. ذکر چهره در اینجا به‌دلیل شرافت و ارزش والای آن است. همچنین این باد خوشبو بر لباس‌هایشان می‌نشیند و باعث می‌شود که زیبایی و جمالشان افزون گردد.

  • حسین عمرزاده

کودکان مهاجرین و انصار در دامان اسلام پرورش یافتند، چراکه یاران پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم)، که برترین انسان‌ها پس از پیامبران بودند، آنان را تربیت می‌کردند. این کودکان پیامبر را در میان خود می‌دیدند، با محبت او رشد می‌کردند و از همان کودکی فداکاری در راه او را می‌آموختند.

یکی از جلوه‌های این حقیقت را در حدیثی از عبدالرحمن بن عوف (رَضِيَ اللهُ عَنهُ) درباره‌ی نبرد بدر می‌بینیم. او روایت می‌کند که در آن روز، که نخستین جنگ میان مسلمانان و مشرکین قریش بود، در صف رزمندگان ایستاده بود. هنگامی که به راست و چپ خود نگریست، دو نوجوان از انصار را در کنار خود دید. در دل آرزو کرد که ای کاش به‌جای آن‌ها، دو مرد نیرومند و جنگ‌آزموده کنارش بودند، چراکه مردان میانسال در میدان نبرد استوارتر و برای همرزمانشان مفیدترند.

این دو نوجوان، مُعاذُ بنُ عَمرِو بنِ جَموح و مُعاذُ بنُ عَفراء (رَضيَ اللهُ عَنهُما) بودند. یکی از آن‌ها با اشاره‌ای آرام توجه عبدالرحمن را جلب کرد و پرسید:
«ای عمو! آیا ابوجهل را می‌شناسی؟»
عبدالرحمن پاسخ داد: «بله، اما چرا از او می‌پرسی، پسر برادرم؟»
نوجوان با لحنی استوار گفت: «شنیده‌ام که او به پیامبر خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) دشنام می‌دهد. سوگند می‌خورم که اگر او را ببینم، تا زمانی که یکی از ما زنده باشد، از او جدا نخواهم شد!»

عبدالرحمن از این سخنان شگفت‌زده شد. اندکی بعد، نوجوان دیگر نیز همین پرسش را مطرح کرد و همان سخنان را گفت.

زمانی نگذشت که عبدالرحمن در میان لشکر مشرکین، ابوجهل را دید. بی‌درنگ او را به این دو نوجوان نشان داد. آنان بلافاصله شمشیرهایشان را کشیدند و به سوی او حمله بردند. در این نبرد جانانه، ابوجهل به خاک افتاد.

پس از آن، آن دو نوجوان نزد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) رفتند و خبر این پیروزی را دادند. پیامبر از آنان پرسید:
«کدام‌یک او را کشته است؟»
هر دو پاسخ دادند: «من او را کشته‌ام!»

پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) فرمود: «آیا شمشیرهایتان را از خون پاک کرده‌اید؟»
گفتند: «نه.»

پس پیامبر شمشیرهایشان را بررسی کرد تا ببیند کدام ضربه‌ی نهایی را زده است. سپس فرمود که هر دو در این پیروزی شریک‌اند، اما غنیمت جنگی را به معاذ بن عمرو بن جموح سپرد، چراکه شمشیر او ضربه‌ی آخر را وارد کرده بود. با این‌حال، پیامبر با گفتن «هر دو او را کشته‌اید»، دل دیگری را نیز شاد کرد و نشان داد که او نیز در این پیروزی سهم دارد.

در حدیثی که در صحیحین آمده است، روایت شده که پس از آن، عبدالله بن مسعود (رَضِيَ اللهُ عَنهُ) ابوجهل را درحالی‌که رمقی در بدن داشت، یافت و کار او را تمام کرد و سرش را برید.

منبع:أخرجه البخاري (۳۱۴۱)، ومسلم (۱۷۵۲)

پیامی برای امروز

امروز بیش از هر زمان دیگری، وظیفه‌ی والدین، معلمان و مربیان این است که آگاهانه انتخاب کنند چه داستان‌ها و الگوهایی را در ذهن کودکان و نوجوانان پرورش می‌دهند. آیا باید نسل آینده را با افسانه‌های خیالی و بی‌ریشه‌ای سرگرم کرد که آنها را از واقعیت دور کرده و هویتشان را متزلزل می‌سازد؟ یا باید با روایت‌هایی که ریشه در حقیقت دارند و ارزش‌های متعالی را منتقل می‌کنند، آنها را برای ساختن آینده‌ای روشن‌تر و باایمان‌تر آماده ساخت؟

داستان‌هایی همچون این روایت از نوجوانان انصاری در بدر، نه‌تنها بخشی از هویت و تاریخ ما هستند، بلکه ابزار تربیتی ارزشمندی‌اند که شجاعت، غیرت، ایمان و استواری را در نسل‌های جدید زنده نگه می‌دارند. این داستان‌ها کودکان و نوجوانان را به واقعیت متصل می‌کنند، به آن‌ها نشان می‌دهند که افتخار، عزت و ارزش‌های انسانی در ایستادگی بر اصول نهفته است، نه در پیروی از جریان‌های مخربی که ریشه در فرهنگ‌های بیگانه دارند.

نسل فردا را داستان‌هایی می‌سازند که امروز برایشان روایت می‌کنیم. بگذاریم نسل آینده، قهرمانانی واقعی را بشناسد، نه شخصیت‌هایی خیالی یا تحریف شده، که ذهنشان را از حقیقت منحرف می‌کنند.

  • حسین عمرزاده

معتقدم درک و فهم انسان به مرور زمان در ارتباط با سخن ها یا متون و کتاب ها تغییر می کند و اغلب این درک و فهم اصطلاحا پخته تر می شود.
بنابراین به نظرم باید برخی سخن ها و متون مفید را بصورت دوره ای مرور کرد.
سال ها پیش وقتی استاد،حدیث ذیل را تدریس می کرد آنچه که از متن یا توضیح حدیث متوجه‌می شدم محدود به دانش ترجمه لغات از عربی به فارسی بود اما این روزها که روزهای پایانی ۳۰ سالگی ام را سپری می کنم درک دیگری نسبت به این روایت دارم.نه تنها کهنه نشده و گرد و غبار نگرفته بلکه تازگی دوچندان پیدا کرده و برایم سرشار از درس است.
دوست دارم این درس زیبا و خردمندانه را با شما نیز به اشتراک بگذارم.

پیامبر صلی الله علیه وسلم دست بر روی شانه یار و صحابی گرانقدرشان عبدالله فرزند عمر بن خطاب رَضِيَ اللهُ عَنهُما گذاشتند و در قالب پند به ایشان فرمودند:

كُنْ في الدُّنيا كأنَّك غريبٌ أو كعابرِ سبيلٍ

یعنی ای عبدالله؛در دنیا همچون فردی غریب یا یک رهگذر و مسافر باش.

عبدالله رَضِيَ اللهُ عَنهُ هم با الگو قرار دادن این فرمایش پیامبر صلی الله علیه وسلم به دیگران می گفت:

إذا أصبحتَ فلا تنتظِرِ المساءَ ، وإذا أمسيْتَ فلا تنتظِرِ الصَّباحَ ، وخُذْ من صِحَّتِك لمرضِك ، وفي حياتِك لموتِك

یعنی:وقتی بامداد بر تو آمد،منتظر شب نباش
و وقتی شب شد،منتظر صبح نباش
در موقع تندرستی و سلامتی،برای روزهای بیماری ات توشه برگیر
و در زندگی،برای مرگ و مردنت هم توشه فراهم کن.

منبع : صحیح بُخاري ۶۴۱۶

پ ن:این روایت به معنای به اصطلاح بریدن از زندگی یا القای افسردگی و نا امیدی نیست
بلکه می توان برداشت های مثبت بسیاری از آن داشت.
وقتی ارزش وقت و فرصت را بدانی آن را غنیمت می شماری
صبح هنگام آغاز کار و زندگی یا شب هنگام استراحت و خواب به بهانه داشتن عمر و فرصتی طولانی برای جبران،بدی یا گناه نمی کنی و تمام سعی و تلاش ات را بر فراهم کردن توشه ای نیک و خوب می گذاری و نعمت سلامتی و داشتن وقت را غنیمت می شماری.

  • حسین عمرزاده

جوانی نزد ابن شاذان آمد و گفت: 

 

رسول الله ﷺ را در خواب دیدم و به من فرمودند: ابن شاذان را پیدا کن و هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان، شیخ گریست و گفت:

هیچ عملی از خود سراغ ندارم که مرا مستحق چنین تشریفی کرده باشد جز صبرم بر قرائت حدیث و تکرار درود بر پیامبر ﷺ، هر بار که نام ایشان آورده می‌شود.

 

...فَدَخَلَ شَابٌّ، فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: أيكم أبو علي بن شاذان؟ فأشرنا إليه، فقال له: أَيُّهَا الشَّيْخُ! رَأَيْتُ رَسُوْلَ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِي المَنَامِ، فَقَالَ لِي: سَلْ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بنِ شَاذَانَ، فَإِذَا لَقِيْتَهُ، فَاقْرِهِ مِنِّي السَّلاَمَ، وَانْصَرَفَ الشَّابُّ، فَبَكَى الشَّيْخُ، وَقَالَ: مَا أَعْرِفُ لِي عَمَلاً أَسْتَحِقُّ بِهِ هَذَا، إلَّا أَنْ يَكُوْنَ صَبْرِي عَلَى قِرَاءةِ الحَدِيْث وَتكرير الصَّلاَة عَلَى النَّبِيِّ -صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسلَّم- كُلَّمَا ذُكِرَ.

سِيَر أعلام النُّبَلاء ج ١٣ ص ١٣٥

  • حسین عمرزاده

مردی در مجلس عبدالله بن مبارک رَحِمَهُ الله عطسه کرد اما «الحمدلله» نگفت. ابن مبارک به او گفت: پس از عطسه چه می‌گویند؟

 

گفت: الحمدلله

 

ابن مبارک گفت: یَرحَمُكَ الله!

عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ ابْنِ الْمُبَارَكِ فَلَمْ يَحْمَدِ اللهِ , فَقَالَ ابْنُ الْمُبَارَكِ: " إِيشِ يَقُولُ الْعَاطِسُ إِذَا عَطَسَ؟ قَالَ: يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللهُ "

 

حِلیَةُ الأولیاء: ۸/ ۱۷۰

هدف ابن مبارک این بود که بدون یادآوری مستقیم به آن مرد و خجالت‌زده شدن او، بر اساس سنت پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم پاسخ عطسه‌اش را بگوید.

 

رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَلْيَقُلْ: الْحَمْدُ لله، وَلْيَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: يَرْحَمُكَ الله، فإذا قال لَهُ: يَرْحَمُكَ الله، فَلْيَقُلْ: يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»: «هرگاه يکی از شما عطسه زد، بايد بگويد: "الْحَمْدُلله" و برادر يا دوستش به او بگويد: "يَرْحَمُكَ الله" و چون (برادر يا دوستش) به او "يَرْحَمُكَ الله" گفت، عطسه زننده باید بگويد: "يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ"». [يعنی: الله شما را هدايت کند و احوال تان را اصلاح بگرداند.]

صحيح بخاري ٦٢٢٤

  • حسین عمرزاده

پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمودند :

 

الْعِبادَةُ في الهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إلَيَّ.

 

«عبادت در هرج و مرج،مانند هجرت به سوی من است.» [صحیح مسلم ۲۹۴۸]

 

امام نَوَوي رَحِمَهُ الله می گوید :

 

الْمُرَادُ بِالْهَرْجِ هُنَا الْفِتْنَةُ وَاخْتِلَاطُ أُمُورِ النَّاسِ وَسَبَبُ كَثْرَةِ فَضْلِ الْعِبَادَةِ فِيهِ أَنَّ الناس يغفلون عنها ويشتغلون عنها ولايتفرغ لها إلا أفراد.

 

«مراد از هرج در اینجا فتنه و آشفتگی امور مردم است و سبب فضیلت زیاد عبادت در این زمان این است که مردم از آن غافل اند و جز افراد کمی به آن نمی پردازند».

 

شرحُ النَّوَوي علی مُسلِم ۱۸/۸۸

  • حسین عمرزاده

جایگاه کاشت نهال و اهتمام به محیط زیست در دین اسلام چگونه است؟


پیامبر (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «ما من مسلم يغرس غرسا، أو يزرع زرعا، فيأكل منه طير أو إنسان أو بهيمة، إلا كان له به صدقة» 

صحیح البخاري، ج۳، ص۱۰۳ ح۲۳۲۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۸۹ ح۱۵۵۳.


ترجمه: «هيچ مسلمانى نيست كه نهالى بكارد يا زراعتى كشت كند و پرنده‌اى يا انسانى يا چهارپايى از آن بخورد، جز اينكه آن برايش صدقه به شمار مى‌رود.»


رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «إن قامت الساعة وبيد أحدكم فسيلة، فإن استطاع أن لا يقوم حتى يغرسها فليفعل» 

مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۲۰، ص۲۹۶ح۱۲۹۸۱؛ الأدب المفرد للبخاري، ص۱۶۸ح۴۷۹: «حدیث صحیح».


ترجمه: « اگر قیامت فرا رسد و در دست یکی از شما نهالی باشد، چنانچه بتواند برنخیزد تا آن را بکارد، باید آن را انجام دهد.»


رسول الله (صلی الله علیه وسلم) فرمودند: «سبع يجري للعبد أجرهن من بعد موته، وهو في قبره: من علم علما، أو كرى نهرا، أو حفر بئرا، أو غرس نخلا، أو بنى مسجدا، أو ورث مصحفا، أو ترك ولدا يستغفر له بعد موته.»

مسند البزار، ج۱۳، ص۴۸۳ح۷۲۸۹: «حدیث حَسَن»


ترجمه: «هفت چیز است که پاداش آن براى بنده در قبر او و پس از مرگش دوام دارد: کسى که علمى تعلیم دهد، یا نهرى به جریان آورد یا چاهى حفر کند یا نخلى بکارد یا مسجدى بسازد یا مصحفى به ارث گذارد یا فرزندى به جا نهد که پس از مرگش براى او آمرزش خواهد.»


رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمودند: «ما مِنْ مُسْلِمٍ يَغْرِسُ غَرْساً إلاَّ كانَ ما أُكِلَ مِنْهُ لهُ صدقةً، وما سُرِقَ مِنْه لَه صدقَةً، ولا يرْزَؤُهُ أَحَدٌ إلاَّ كَانَ له صدقةً»:


«هر مسلمانی درختی بکارد، هرچه از آن بخورند صدقه ای برای او به شمار می رود؛ و هرچه از آن بدزدند، برای او صدقه است يا هرکس چيزی از آن بکاهد، برای صاحبش صدقه محسوب می شود».

[به روایت مسلم - متفق علیه]

  • حسین عمرزاده

رسولُ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم فرمودند :

 

«إنَّ رَبّكُمْ حَييٌّ كريمٌ يَسْتَحي من عبده إذا رفعَ إلَيْه يَديْه أَنْ يرُدَّهُما صفْراً»:

 

«قطعاً پروردگار شما بسيار با حيا و بخشنده است، وقتی بنده دست هايش را به سوی او بلند کند، شرم می کند که آنها را خالی برگرداند».

 

منبع: [به روایت ابن ماجه - به روایت تِرمِذي - به روایت ابو داوود]

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest