یعنی:
«نه، جز این کفشی که میپوشی، زیرا در زمان رسولالله صلیالله علیه و سلم چنین چیزی
نبود.»۱
همسرش
نیز بلافاصله آن کفش را فروخت و کفشی سادهتر خرید و آن را میپوشید.
مشیّت
الهی چنین بود که این همسر (ریحانه) برای او فرزندی به دنیا بیاورد به نام
عبدالله؛ مردی ثقه و ثابت در روایت که بهتنهایی روایتکنندهی مسند پدرش بود و
نزدیک به ۲۷ هزار حدیث را از او نقل کرد.
امام
احمد، پیش از ازدواج با این بانو، همسر دیگری داشت به نام عَبَّاسَة که
از دنیا رفته بود.
فاتحان مسلمان علیرغم جنگی که با قوای نظامی ساسانیان داشتند، اما ایرانیان را مجبور نکردند که مسلمان شوند، بلکه آنها با دادن جزیه در کنف حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند و بر زندگی عادی و کسب و کار و دین خود بودند.
در بررسی نحوهی گسترش اسلام در ایران، یکی از شبهاتی که همواره از سوی جریانهای باستانگرای اسلامستیز مطرح شده، این ادعاست که ایرانیان به اجبار و از طریق خشونت و شمشیر به اسلام گرویدند. این روایت تحریفشده، با نادیده گرفتن مستندات تاریخی و شرایط اجتماعی ایران در دورهی ساسانی، تصویری نادرست از این رویداد ارائه میدهد. در حالی که منابع معتبر نشان میدهند که ایرانیان در پذیرش اسلام آزادی داشتند و اسلام، همانند سایر سرزمینهای فتحشده،تدریجاً و از طریق سازوکارهای گوناگون از جمله روابط اجتماعی، تساهل دینی، و نارضایتی از حاکمیت پیشین، گسترش یافت.
یکی از عواملی که در این فرایند تأثیر قابلتوجهی داشت، نارضایتی گستردهی مردم از سلطهی موبدان زرتشتی بود. این روحانیون، که قدرت زیادی در حکومت ساسانی داشتند، با سختگیریهای شدید دینی، سرکوب عقاید مخالف، و حمایت از ساختار طبقاتی ناعادلانه، موجی از نارضایتی را در میان مردم ایجاد کرده بودند. همین مسئله سبب شد که جامعهی ایران، نه از سر اجبار، بلکه از سر میل به رهایی از سلطهی موبدان و اشرافیت و سلسله استبدادی پادشاهی وقت، به اسلام روی آورند.
برای درک بهتر این مسئله، در ادامه بخشهایی از کتاب تاریخ ادبی ایران نوشتهی ادوارد براون (به انگلیسی: Edward Granville Browne ؛ زادهٔ ۷ فوریهٔ ۱۸۶۲ – درگذشتهٔ ۵ ژانویهٔ ۱۹۲۶)،شرق شناس و ایران شناس بریتانیایی،آورده میشود که به تحلیل این شرایط پرداخته است:
«چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیّر می ساختند: اول قرآن، دوم شمشیر. ولی این تصور صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاهدارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملا عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مسلم خلفاء از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود، معافیت داشتند.
در کتاب فتوح البلدان البلاذری در صفحه ۶۹ نوشته است: «هنگامیکه یمن بیعت نمود پیامبر عده ای را بدانجا فرستاد تا مردم را به احکام و آداب شریعت اسلام آشنا سازند و از کسانیکه اسلام می آورند خمس و زکات مقرره را بخواهند،و از آنانکه به آیین مسیح و مجوس و یهود باقی می ماندند جزیه بگیرند. در مورد عمان نیز ابو زید را فرمان داد که از مسلمین وجوه بریه و از مجوس جزیه بستاند(صفحه۷۷). در بحرین مرزبان ایران و برخی از هموطنانش به آیین اسلام گرویدند ولی دیگران به کیش زردشت باقی ماندند و هر فرد بالغ و رشید یک دینار بطور سرشمار جزیه می داد. در صفحه ۷۹ چنین گوید: «مجوس و یهود مخالف اسلام بودند و ترجیح می دادند مالیات سرانه بدهند و ریاکاران عرب می گفتند پیامبر مدعی است که جزیه فقط از اهل کتاب گرفته می شود و حال آنکه از قوم مجوس و هجر نیز که اهل کتاب نیستند جزیه پذیرفته شده است؛ آنگاه این آیه نازل شد: «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمة ان اللّه علی کل شیء شهید».
پیمانی که میان حبیب بن مسلمه و اهالی دبیل واقع در ارمنستان منعقد گردید بدین مضمون است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان.این نامه ایست از حبیب بن مسلمه به اهالی دبیل و نصاری و مجوس و یهود اعم از حاضرین و غائبین. بحقیقت سوگند که حفظ جان و مال و معابد و کنائس و دیوار شهرها را تضمین می کنم. شما در امان هستید و بر ما فرض است که این پیمان را تا زمانیکه شما رعایت کنید و جزیه و حق الارض بپردازید ما نیز از روی وفاداری و ایمان رعایت کنیم. خداوند گواه است و گواهی او کافیست». چنانکه از کتاب البلاذری بر می آید (صفحه ۲۶۷) عمر تردید داشت که با مجوس چگونه باید رفتار کند، لکن عبدالرحمن بن عوف برپاخاست و فریاد برآورد: «گواهی می دهم که رسول خدا فرمود با آنها هم مانند اهل کتاب رفتار کنید: سنوا بهم سنة اهل الکتاب غیر ناکحی نسائهم و لا آکلی ذبائحهم.»
اما برخورد مسلمین در فتوحات با کفار حربی و پیمان شکنان که برای کشتن مسلمانان و نابودی اسلام عمل می کردند چگونه بود؟
«سکنه شهرهایی که در برابر مسلمین مقاومت می کردند،خاصه آنانکه نخست تسلیم شدند و بعد بشوریدند،البته به آسانی نتوانستند بگریزند.بالاخص از شورشیان کلیه مردان و کسانی که اسلحه داشتند عموما از دم شمشیر گذشتند و زنان و کودکانشان را مسلمین به اسارت بردند.
ولی بنظر نمی رسد که زردشتیان به شدت مورد تعذیب و آزار قرار گرفته باشند و یا اینکه آیین اسلام بیشتر به زور شمشیر به ایران تحمیل شده باشد.این مساله را پروفسور آرنولد استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام (چاپ لندن به سال ۱۸۹۶ مسیحی صفحات ۱۷۷-۱۸۴) به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است.
آرنولد به بی تابی موبدان بیگذشت زردشتی اشاره می کند و می گوید موبدان نه تنها نسبت به علماء سایر ادیان بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی (گنوستیک) و امثالهم تعصب نشان می دادند و بدین سبب به شدت مورد بیمهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند.
رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر ادیان و مذاهب سبب شد که درباره آیین زردشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت می کردند حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلاء عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد.»
منبع:
تاریخ ادبی ایران، پرفسور ادوارد براون، جلد اول، ترجمه تحشیه و تعلیق از علی پاشا صالح استاد دانشگاه تهران، نشر کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۳۵، صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۰
همانطور که ادوارد براون نیز اشاره کرده، گسترش اسلام در ایران نه بهواسطهی اجبار، بلکه تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله فروپاشی نظام ساسانی، نارضایتی از موبدان، و اندیشه و سیاست تساهل مذهبی مسلمانان صورت گرفت. برخلاف آنچه جریانهای مغرض ادعا میکنند، تاریخ نشان میدهد که در بسیاری از مناطق، ایرانیان خود به اسلام گرایش پیدا کردند و پذیرش این دین برای آنان نه یک تحمیل، بلکه یک انتخاب آگاهانه بود. البته این به معنای آن نیست که در تمام مراحل فتوحات، خشونتی رخ نداده یا مقاومتی صورت نگرفته است. طبیعی است که در هر فتح نظامی، برخوردهایی رخ دهد و افرادی که در برابر فاتحان ایستادگی کردند، عواقبی را متحمل شوند. اما نکتهی اساسی اینجاست که اسلام نه با زور، بلکه با گذر زمان، تعامل فرهنگی، و تغییرات اجتماعی به آیین غالب در ایران تبدیل شد. اگر اسلام صرفاً از طریق اجبار و خشونت تحمیل شده بود، چگونه ممکن بود که پس از گذشت قرنها، ایرانیان نهتنها این دین را حفظ کنند، بلکه خود به یکی از پیشگامان فرهنگ و تمدن اسلامی تبدیل شوند؟
در نهایت، پذیرش و گسترش اسلام در ایران را نمیتوان به یک عامل واحد نسبت داد. روشنی و کامل بودن عقیده و آموزه های اخلاقی اسلام که برای دیگران کامل مشهود و تاثیر گذار بود، تحولات تاریخی، نارضایتیهای اجتماعی، و فرصتهایی که دین جدید برای طبقات مختلف جامعه فراهم کرد، همگی در این روند نقش داشتند. بنابراین، روایت تحریفشدهای که برخی افراد بدون اتکا به منابع معتبر مطرح میکنند، چیزی جز نادیده گرفتن واقعیتهای تاریخی و عناد و لجاجت نیست.
پروفسور آرتور کریستینسن (به دانمارکی: Arthur Emanuel Christensen ) ایرانشناس، زبانشناس و خاورشناس برجسته دانمارکی (۱۸۷۵–۱۹۴۵) بود که نقش مهمی در پژوهشها و تحقیقات مربوط به ایران باستان، ساسانیان و اسطورهشناسی ایرانی داشت. کریستینسن بهعنوان یکی از برجستهترین ایرانشناسان قرن بیستم شناخته میشود. تحقیقات او در حوزه زبانهای ایرانی، اسطورهشناسی زرتشتی و تاریخ ساسانیان بهعنوان منابع معتبر دانشگاهی در سراسر جهان شناخته شده است. او با بهرهگیری از منابع ایرانی، عربی، یونانی و سریانی، تحلیلی دقیق و جامع از ساختار سیاسی و فرهنگی ایران باستان ارائه داد. "ایران در زمان ساسانیان" (L’Iran sous les Sassanides, ۱۹۳۶)، یکی از منابع معتبر و ماندگار در تاریخ ساسانیان بهشمار میآید که اطلاعاتی دقیق درباره نظام حکومتی، دین، جامعه و سیاست این دوره ارائه میدهد. او در این کتاب به نحوه گردهمآوری مزدک و مزدکیان توسط قباد و انوشیروان ساسانی و در نهایت قتلعام آنان پرداخته است و مینویسد:
«دولتیان طریقه را،که بارها تجربه شده بود،پیش گرفتند.
انجمنی از روحانیان دعوت کردند و اندرزگر مزدکیان را با سایر رؤساء فرقه به آنجا خواندند و گروهی عظیم از آن طایفه را دعوت و جلب کردند،تا در مجلس مباحثه رسمی حاضر باشند.
کواذ شخصاً مجلس را اداره می کرد،اما خسرو که به ولایت عهد معین شده بود و حقوق خود را دستخوش توطئه و دسته بندی مزدکیان و کاوس می دید،تمام همت و همگی جهد خود را مصروف داشت،تا کار طوری به پایان رسد،که ضربتی هولناک و قطعی به فرقه مزدکی وارد آید.پس چند تن از مجادلین و مباحثین کار افتاده و آزموده را از میان موبدان پیش آورد.نام آنان از این قرار است:پسر ماهداذ،ویه شاهپور:داذهرمز،آذرفروغبغ،آذربذ،آذرمهر،بخت آفرید.موبدان موبد،گلونازس و بازانس اسقف مسیحیان ایران،که در این پیش آمد با زردشتیان همداستان شده بودند،در انجمن حضور داشتند.بازانس مورد توجه خاص کواذ بود،زیرا که از طبابت سررشته داشت.
طبعاً مدافعین کیش مزدکی مجاب و مغلوب شدند و در این اثنا افواج مسلحی،که پاسبان میدان مخصوص مزدکیان بودند،تیغ در کف بر سر آن طایفه ریختند.اندرزگر (که ظاهراً خود مزدک بود) به هلاکت رسید.عده حقیقی مزدکیان،که در این دام مقتول شدند،معلوم نیست.اعدادی که مورخان ایران و عرب آورده اند،مبنای صحیح ندارد،ولی ظاهراً همه رؤسا در این مکان عرضه هلاک شدند.
چنانکه بعد از این واقعه،که حکم کشتار عموم مزدکیان صادر شد،افراد این فرقه چون رئیس مطاع نداشتند،پراکنده گشتند و در مقابل دشمنان خود طاقت ایستادگی نیافتند.همه مضمحل شدند.دارایی آنها ضبط و کتب دینی آنها سوخته شد.»
منبع:آرتور امانوئل کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، دنیای کتاب، ۱۳۶۸، صفحات ۴۷۹ تا ۴۸۱
آنچه در این گزارش تاریخی از کتاب ایران در زمان ساسانیان میخوانیم، بهروشنی نشان میدهد که حکومت ساسانی و در دوران قباد و انوشیروان، نهتنها رویکردی اقتدارگرایانه و سرکوبگرانه نسبت به مخالفان سیاسی و دینی خود داشت، بلکه در مواجهه با اندیشههای متفاوت، از خشونتی افسارگسیخته بهره میبرد. نکته مهم در این رخداد تاریخی، ریشهکنی سیستماتیک مزدکیان است؛ این جنبش که در ابتدا مورد حمایت قباد بود، پس از تغییر شرایط سیاسی و قدرت گرفتن خسرو انوشیروان، با برنامهای دقیق و حسابشده، از طریق برگزاری مناظره نمایشی، قتلعام رهبران، نابودی پیروان و سوزاندن متون دینیشان، به کلی نابود شد. این رفتار، نمونهای آشکار از نابودسازی عقاید مخالف از طریق سرکوب خونین و نابودی میراث مکتوب آنها است. اما آنچه این ماجرا را بیش از پیش متناقض و متضاد میکند، شهرت خسرو انوشیروان به عنوان نماد "دادگری و عدالت" در منابع باستانگرایانه است. درحالیکه این پادشاه را با لقب "عادل" میستایند، تاریخ گواهی میدهد که او یکی از بزرگترین سرکوبگران اندیشه و مخالفان دگراندیشی در ایران باستان بود. این تناقض آشکار نشان میدهد که مفهوم عدالت در منابع هوادار ساسانیان، بیش از آنکه مبتنی بر حقیقت باشد، تحت تأثیر روایتهای اسطورهای و تبلیغات رسمی است. آنچه این واقعه را بیشتر قابل تأمل میکند، شباهت شگفتآور آن با ادعاهای امروزی باستانگرایان علیه فتوحات اسلامی است. این جریان فکری تلاش دارد مسلمانان را متهم به سوزاندن کتابها و از بین بردن فرهنگ ایران باستان کند، درحالیکه شواهد تاریخی نشان میدهد خود حکومت ساسانی، در دورهای که به عنوان نماد شکوه ایران پیش از اسلام معرفی میشود، دقیقاً همین اقدامات را علیه مزدکیان انجام داده است. نکته مهمتر اینجاست که بر اساس مستندات و منابع تاریخی، اتهام کتابسوزی علیه مسلمانان، دقیقاً از سوی همان گروههایی مطرح شده که در طول تاریخ، خود به چنین اعمالی دست زدهاند. حکومتهای استبدادی ایران باستان، همچون ساسانیان، و همچنین کلیسا و جریانهای مذهبی مسیحی، بارها و بارها در مسیر حذف عقاید مخالف، به نابودی متون دینی و فرهنگی دیگران روی آوردهاند. این سیاست نهتنها در ماجرای قتلعام مزدکیان و سوزاندن کتب آنان دیده میشود، بلکه در رفتارهای شدید کلیسا علیه آثار علمی و فلسفی در اروپای قرون وسطی نیز تکرار شده است. بهعبارتدیگر، کسانی که در طول تاریخ، کتابسوزی را همواره بهعنوان ابزار سرکوب مخالفان خود بهکار بردهاند، اکنون همان اتهام را علیه مسلمانان مطرح میکنند تا تاریخ را وارونه جلوه دهند و نقش واقعی خود را در این جنایات پنهان سازند. بنابراین، بر اساس مستندات تاریخی، میتوان نتیجه گرفت که نابودی اندیشههای مخالف، سرکوب خونین دگراندیشان و کتابسوزی، نه تنها در دوران ساسانی وجود داشته، بلکه بخشی از سیاست حکومتی آنان بوده است. افزون بر این، شهرت انوشیروان به دادگری، بیش از آنکه مبتنی بر واقعیت باشد، نتیجه یک روایتسازی تاریخی است که در تضاد آشکار با عملکرد واقعی او قرار دارد. اتهام کتابسوزی به اسلام نیز، بیش از آنکه مبتنی بر شواهد تاریخی باشد، یک حربه تبلیغاتی است که از سوی همان گروههایی مطرح شده که خود در عمل به چنین رفتارهایی شهره بودهاند. این حقیقتی است که محققین بیطرف و مستند به منابع، نمیتوانند از آن چشمپوشی کنند.
«آیت الله خامنه ای» (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)،رهبری «نظام جمهوری اسلامی ایران»،در یکی از سخنرانی ها به نمونه ای از دادگری های خسرو انوشیروان ساسانی و نحوه رفتارش با مزدک و مزدکیان می پردازد:
«یک روز هم پیدا می شود که همین انوشیروان - که سعی کردند اسم او را عادل بگذارند - بهخاطر یک کینه شخصی از دوره جوانی، در یک روز ده ها هزار مزدکی را به قتل می رساند!
نقل می کند که در دوره جوانی، پدرم - قباد - گفت به پای مزدک بیفت (چون قباد، مریدِ مزدک بود)؛ هنوز بوی گند پاىِ مزدک در شامّه من هست و اکنون که به سلطنت رسیدهام، انتقام می گیرم؛ نه از خودِ مزدک، از ده ها هزار مزدکی!»
احمد شاملو، شاعر،طی سخنرانی در دانشگاه برکلی آمریکا University of California Berkeley در سال ۱۹۹۰ م میگوید:
«واژگونه نشان دادن تاریخ سابقه ى بسیار دارد. ماجراى انوشیروان را همه مى دانند و مکرر نمى کنم. این حرام زاده ى آدم خوار با روحانیان مواضعه کرده که اگر او را به جاى برادرانش به سلطنت رسانند ریشه ى مزدکیان را براندازد. نوشته اند که تنها در یک روز به قولى یک صد و سى هزار مزدکى را در سراسر کشور به تزویر گرفتار کردند و از سر تا کمر، واژگونه در چاله هاى آهک کاشتند. این عمل چنان نفرتى به وجود آورد که دستگاه تبلیغاتى رژیم براى زدودن آثار آن به کار افتاد تا با نمایشات خر رنگ کنى از قبیل زنجیر عدل و غیره و غیره از آن دیو خون خوار فرشته اى بسازند. و ساختند هم. و چنان ساختند که توانستند شاید براى همیشه تاریخ را فریب بدهند؛ چنان که امروز هم وقتى نام انوشیروان را مى شنویم خواه و ناخواه کلمه ى عادل به ذهن ما متبادر مى شود…
قباد هنگام عبور از اصفهان شبى را با دختر دهقانى به سر مى برد و سال ها بعد خبر پیدا مى کند که هم خوابه ى یک شبه ى ... برایش یک پسر کاکل زرى به دنیا آورده که بعدها انوشیروان نام مى گیرد و به سلطنت مى رسد. خوب، این که نمى شود. مگر ممکن است یک چنان پادشاه جَمْجاهى همین جورى از یک زن هشت من نُه شاهى طبقه ى بقال چغال به دنیا آمده باشد؟ این است که قبلا به ترتیبى نژاد دختر مورد تحقیق قرار مى گیرد و بى درنگ کاشف به عمل مى آید که نخیر، هیچ جاى نگرانى نیست، دختره از تخم و ترکه ى جمشید است و خون شاهان در رگ هایش جارى است!»۱
شاملو در این سخنرانی به موضوع قتلعام مزدک و مزدکیان اشاره میکند که هرچه باشد، داد و عدالتپیشگی انوشیروان را نهتنها زیر سؤال میبرد، بلکه آن را کاملاً بیاعتبار میکند.
پیشینهی مزدک و نهضت مزدکیان
قبل از پرداختن به اصل موضوع، بهتر است نگاهی به پیشینهی مزدک و نهضت مزدکیان ( که به کمونیسم باستانی شهرت دارد ) بیاندازیم که به دوران قباد، پدر انوشیروان، بازمیگردد.
جامعهی ساسانی از آغاز بر دو پایه استوار بود: مالکیت و حفظ خون اشرافیت، و جلوگیری از آمیخته شدن خون با خون طبقات فرودست جامعه.
مذهب (آیین زرتشتی)، سیاست، فرهنگ حکومتی، قوانین جزایی و مقررات مختلف، مرزی بسیار محکم برای حفظ این پایهها میان نخبگان جامعه و بخش عظیم جامعهی ایران کشیده بود.
در واقع، نمونههایی در تاریخ دوران ساسانیان وجود دارد که حیرتآور است. مثلاً، نمونهای وجود دارد که در جریان جنگ، یکی از بازرگانان ثروتمند به انوشیروان پیشنهاد میکند که مخارج لشکر را تقبل کند، به شرطی که شاه اجازه دهد فرزندش تحصیل کند و از طبقهی بازارگان خارج شده، در طبقهی دبیران قرار گیرد.
حتماً میدانید که بازارگان در گذشتهی ایران قشری ثروتمند و دارای امکانات بسیار بودند. فردوسی این ماجرا را اینگونه روایت میکند:
یکی پور دارم رسیده بجای / بفرهنگ جوید همی رهنمای گوینده (بازرگان) میگوید که پسری دارد که به سن و جایگاه مناسبی رسیده و در طلب دانش و راهنمایی در زمینه فرهنگ و دبیری است.
اگر شاه باشد بدین دستگیر / که این پاک فرزند گردد دبیر او از شاه تقاضا میکند که در این مسیر از او حمایت کند تا پسرش بتواند در رده دبیران قرار بگیرد. ز یزدان بخواهم همی جان شاه / که جاوید باد این سزاوار گاه برای اینکه درخواستش مورد قبول واقع شود، بازرگان برای سلامتی و پایداری شاه دعا میکند. بدو گفت شاه ای خردمند مرد / چرا دیو چشم تو را تیره کرد اما شاه با واکنشی تند پاسخ میدهد و میگوید که او دچار توهم شده است (تیره شدن چشم به معنای کور شدن در تشخیص جایگاه اجتماعی). برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کزو سیم خواهیم و در شاه به او دستور میدهد که برود و شغل اصلیاش یعنی تجارت را ادامه دهد و تأکید میکند که ما از این راه (بازرگانی) طلا و نقره نمیخواهیم. چو بازارگان بچه گردد دبیر / هنرمند و بادانش و یادگیر سپس شاه استدلال میکند که اگر فرزند یک بازرگان دبیر شود و در هنر و دانش رشد کند، ممکن است در آینده جایگاه اجتماعی به هم بریزد. چو فرزند ما برنشیند بتخت / دبیری ببایدش پیروزبخت شاه بیان میکند که وقتی فرزند او پادشاه شود، باید دبیرانی داشته باشد که شأن و جایگاه مناسبی داشته باشند و از میان اشرافزادگان انتخاب شده باشند. هنر باید از مرد موزه فروش / بدین کار دیگر تو با من مکوش او باور دارد که «هنر» (در اینجا به معنای دانش و مهارت دبیری) نباید از بازارگان و پیشهوران آموخته شود، بلکه از طبقات بالای جامعه به دست آید. بدست خردمند و مرد نژاد / نماند به جز حسرت و سرد باد اگر افراد دونپایه (از دیدگاه او) به جایگاههای بالایی برسند، چیزی جز حسرت و شکست برای افراد شایسته (خردمند و نژاددار) باقی نمیماند. شود پیش او خوار مردم شناس / چو پاسخ دهد زو پذیرد سپاس در اینجا شاه نگرانی خود را از این موضوع بیان میکند که اگر افراد بیاصل و نسب (از نظر او) در مقام دبیری قرار گیرند، نظام اجتماعی دچار اختلال خواهد شد. بما بر پس از مرگ نفرین بود / چو آیین این روزگار این بود
در نهایت، شاه میگوید که اگر این سنتها را تغییر دهند و طبقات را به هم بریزند، پس از مرگ مورد نفرین قرار خواهند گرفت۲.
در هر حال، خسرو انوشیروان به دلیل حفظ مرزهای طبقات اجتماعی، پیشنهاد را نپذیرفت. دقت کنید که این پیشنهاد از سوی یکی از ثروتمندان جامعه برای تغییر طبقه و نزدیکتر شدن به رأس هرم قدرت بود. حال تصور کنید که مرزها در طبقات پایینتر چقدر مستحکمتر بوده است.
جامعهی ساسانی: ساختار و تضادها
در جامعهی ساسانی، شاه در حصار دیوار عظیمی از اشرافیت محصور بود. قدرت شاه قدرتی مطلق و سرگیجهآور بود؛ قدرتی سیاسی و مذهبی. طبقات مختلف خواص، اشراف و روحانیون پیرامون شاه بیشترین قدرت و ثروت را در دست داشتند.
هفت خاندان اصلی قدرتمند عبارت بودند از خانوادههای کارن، سورن، مهران، اسپندیار، سوخرا، سپهبد و زیک، که برخی از این خانوادهها همان خاندانهای اشرافی دوران اشکانیان بودند. پس از آن، نوبت به اشراف کوچکتر زمیندار، یعنی آزاتان، و قشر نظامی، یعنی ارتشتاران، کارمندان و دبیران میرسید. سپس بازرگانان و اهل حرفه، و در نهایت واستریوشان، یعنی کشاورزان، قرار داشتند.
برخی منابع نوشتهاند که ۸۰ درصد از جمعیت ایران در این دوران کشاورزی میکردند و زیر بار خراج و مالیاتهای سنگین به جان آمده بودند. شمار زیادی از کشاورزان، با رشد شهرهای بزرگ،به شهرها میگریختند. این مهاجرتها باعث گسترش سریع شهرها و مشکلاتی در تأمین خوراک و امکانات شهری شده بود.
در یک کلام، در دوران قباد، شکاف میان فقر و ثروت در دو سوی جامعه به حداکثر خود رسیده بود. قحطی وحشتناکی که در دوران سلطنت پیروز رخ داد و هفت سال به طول انجامید، خالی بودن خزانه، افزایش مالیاتها، جنگ با هیاطله و شکست ایران و پرداخت غرامت جنگ (که طبیعتاً از جیب مردم زحمتکش بیرون کشیده میشد)، تضاد و درگیری خاندانهای اشرافی بر سر قدرت، استبداد مذهبی شدید موبدان (روحانیون زرتشتی) و دخالت دائمی آنها در زندگی مردم، فعالیتهای روزافزون سازمان جاسوسان شاه، دستگیریها و مجازاتهای سنگین (که تصویرشان مو بر تن انسان راست میکند)، وضعیت اجتماعی زنان و بسیاری مصائب دیگر، جامعهی ایران آن روزگار را در دوران پیش از قباد و در آغاز حکومت او، جامعهای سرشار از تضادها و آمادهی انفجار کرده بود.
واقعیت این است که این جامعه یا میبایست به کلی نابود شود، یا با یک حرکت اجتماعی راهی به هوای قابل تنفس باز کند. این حرکت اجتماعی توسط مزدک بامدادان نیشابوری از سال ۴۹۴ میلادی آغاز شد؛ یعنی در اواخر قرن پنجم میلادی، و تا سال ۵۲۴ میلادی به مدت ۳۰ سال با قدرت ادامه یافت.
جنبش مزدکیان
مزدک در اصل یک موبد زرتشتی بود که دیدگاههای خود را به نام آیین مزدکی مطرح کرد. این جنبش، که الهامگرفته از تعالیم مانی و زرتشت بود، شعار عدالت اجتماعی، مالکیت اشتراکی، کاهش فاصلهی طبقاتی و حمایت از فرودستان جامعه را داشت. مزدکیان بهویژه مخالف تمرکز قدرت و ثروت در دست موبدان زرتشتی و اشراف ساسانی بودند، امری که با مخالفت جدی این نهادها روبهرو شد.
قباد یکم برای کاهش نفوذ اشراف و موبدان، مدتی از مزدکیان حمایت کرد، اما با فشارهای فزایندهی درباریان و زرتشتیان، از آنها فاصله گرفت. پس از مرگ قباد، فرزندش خسرو انوشیروان، که عمیقاً به نظام طبقاتی و اقتدار شاهنشاهی باور داشت، برای ریشهکن کردن مزدکیان اقدام کرد.
زمینه های سرکوب مزدکیان
بر اساس منابع زرتشتی، مانند کتاب هفتم دینکرد، مزدکیان به اشتراک اموال و زنان باور داشتند. دینکرد چنین نقل میکند:
«ایشان پیوند به مادران کنند(= تبار و نژاد را از سوی مادران می شمارند). ایشان زن را < مانند > گوسپند بخرند؛آن فرزند پسر او را برای بهره وری ببرند،یعنی که شما به اشتراک به ما داده شده اید؛ مجاز نیستید مگر که مشترک باشید:...ایشان نسبت به فرزندان دروغ گویند... و نسبت به خویشتن نیز < پیمان شکن باشند>».۳
از سوی دیگر، هاشم رضی در دانشنامهی ایران باستان، به دستور قباد برای اشتراک زنان اشاره میکند:
« قباد شاه ساسانی خود امر به اشتراک زنان داد و این بدان سبب بود که روحانیان و طبقات مرفه الحال و ثروتمند و اشراف و درباریان و ثروتمندان، هر یک شبستان و حرمسرایی داشتند که زنان عقدی و صیغه هایی فراوان، علاوه بر کنیزانی که بدون قید و شرط در اختیارشان بود، در این حرمسراها می زیستند.»۴
در منابع تاریخی دیگر، از جمله تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران۵ و سیاستنامهی خواجه نظامالملک۶، توصیفاتی دربارهی ازدواج اشتراکی مزدکیان ارائه شده است. بر اساس این منابع:
- هرگاه مردی وارد اتاق زنی میشد، کلاهش را دم در میگذاشت تا دیگران متوجه شوند که او در حال همبستری است.
- مزدکیان معتقد بودند که زنان نباید ملک شخصی یک مرد باشند.
- این عقاید از ایران شمالی و جلگههای خزر گرفته شده بود و در سراسر شاهنشاهی گسترش یافت.
با توجه به مطالبی که دربارهی باور مزدکیان به اشتراک زنان گفته شد و آنچه اوتاکر کلیما در کتاب تاریخ جنبش مزدکیان آورده است، خسرو اول (انوشیروان) نهتنها از نظر سیاسی، بلکه از لحاظ شخصی نیز کینهی شدیدی از مزدک در دل داشت.
انتقام انوشیروان
«روزی مزدک به ملاقات شاه آمد و در کنار او چشمش به نیواندخت،مادر خسرو افتاد.پیامبر دل در او بست و از شاه خواست تا نیواندخت را در اختیار او بگذارد.این عمل با رسوم مزدکی مطابقت کامل داشت.شاه موافقت کرد و مزدک عازم اطاق ملکه شد.خسرو به نزد مزدک شتافته به روی پاهایش افتاد و آنها را در بغل گرفته بوسه داد و با تضرع از مزدک تمنا کرد که از قصدش منصرف گردد.مزدک سرانجام خواهش او را اجابت کرد و از اجرای هوسش چشم پوشید،خسرو بدین ترتیب با خوار کردن خود مادرش را نجات داد،ولی این حادثه در نظرش خفت بسیار بزرگی بود که نژاد شاهان در برابر این سخنگوی خلق متحمل می شد.همین امر حس انتقام را در وی برانگیخت و روز بروز بر شدت آن افزوده شد.»۷
با به قدرت رسیدن خسرو انوشیروان، او برای انتقام از مزدک و پیروانش دست به اقدامی خونین زد. نخست مزدک و یارانش را به بهانهی مناظره به دربار دعوت کرد و به آنها وعدهی عفو داد. اما در واقع این نیرنگی برای نابودی جنبش مزدکی بود.
به گزارش ابنمسکویه، شاهنشاه،مزدک و تمامی مریدان و همفکرانش را به قتل رساند.۸ برخی گزارشها نیز میگویند که وی و یارانش را وارونه به دار آویختند یا در چاه انداختند.
عبدالحسین زرینکوب در جلد دوم کتاب "تاریخ ایران بعد از اسلام" مینویسد: «همه برگزیدگان آیین مزدک هلاک، و به روایتی زنده به گور شدند»۹
روایات تاریخی حاکی از آن است که ۱۰۰ هزار مزدکی در این کشتار و در یک روز جان خود را از دست دادند.
شاهنامهی فردوسی و قتلعام مزدکیان
شاهنامهی حکیم ابوالقاسم فردوسی ماجرا را اینگونه حکایت میکند:
بدو گفت هر كو برين دين اوست
مبادا يكى را بِتَن مغز و پوست
بدان راه بد نامور صدهزار
بفرزند گفت آن زمان شهريار
كه با اين سران هرچ خواهى بكن
ازين پس ز مزدك مگردان سخن
بدرگاه كسرى يكى باغ بود
كه ديوار او برتر از راغ بود
پس از اینکه مردمان مزدکی را در باغی گرد آوردند، همه را قتل عام نمودند:
بكشتندشان هم بسان درخت
ز بر پاى و زيرش سر آگنده سخت
در ادامه، سرانجام مزدک را بیان میکند:
نگون بخت را زنده بر دار كرد
سر مرد بىدين نگون سار كرد
ازآن پس بكشتش بباران تير
تو گر باهشى راه مزدک مگير۱۰
بقایای این جنبش به نقاط دوردست مانند خراسان، ماوراءالنهر و کوهستانهای ایران پناه بردند.
نتیجهگیری
کشتار و قتلعام مزدکیان، آن هم با نیرنگ و با پوشش دعوت به مناظره، توسط انوشیروان نمونهای از خشونت افسارگسیخته و بیقاعدهی او در قبال دگراندیشان است. این برخورد و امثال این رفتارها، که مورد تأیید موبدان زرتشتی نیز بود، توسط جریانات باستانگرای اسلامستیز با تحریف و دروغ، وارونه جلوه داده میشود. این رفتار، که مربوط به دادگرترین پادشاه دورهی ساسانیان است، تصویری بسیار روشن از وضعیت ایران پیش از اسلام به ما ارائه میکند. اگر انوشیروان با چنین رفتارهایی دادگر بوده، دیگر پادشاهان چگونه بودهاند؟!
موضوع بر سر تأیید مزدک و مزدکیان نیست. موضوع بر سر رفتار عادلانه و انسانی، و نه وحشیانه، حتی در مواجهه با مخالفین است. مردمی که از فرط بیعدالتی و گرسنگی (که محصول همین سلسله و البته مشخصاً پدر انوشیروان بود) به این چنین باور غلطی روی آورده بودند، کم نبودند.و بعد توسط خود این استبدادگران قتل عام شدند و نه فقط لقب دادگری، بلکه نام انوشیروان (نوشینروان) را هم به سبب همین رفتار، از جانب موبدها (روحانیون زرتشتی) به دست آورد!
آیا انوشیروان، پادشاهی دادگر بود؟ بررسی تاریخی یک ادعای کهن
در طول تاریخ، هیچ سیستم سیاسیای بدون استفاده از قدرت و قوه قهریه شکل نگرفته و نخواهد گرفت. قدرت همواره با دشمنانی همراه است که حکومتها ناگزیر از مواجهه با آنان هستند. اما آنچه اهمیت دارد، نحوه برخورد با مخالفان و دشمنان است. در اندیشه اسلامی، حتی در مواجهه با دشمنان نیز عدالت نباید فراموش شود:
«دشمنی با گروهی شما را بر آن ندارد که عدالت نکنید؛ عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیکتر است.» (سوره مائده، بخشی از آیه ۸)
حال اگر این اصل را معیار قرار دهیم، میتوانیم ادعای دادگری و عدلپیشگی برخی چهرههای تاریخی را محک بزنیم. یکی از این چهرهها، خسرو انوشیروان ساسانی است که برخی او را به لقب "دادگر" میشناسند. اما آیا او واقعاً یک پادشاه عادل بود؟ برای پاسخ به این پرسش، نگاهی به اسناد تاریخی میاندازیم.
روایات تاریخی از "دادگری" انوشیروان
پروفسور کریستین سن در کتاب خود "ایران در زمان ساسانیان"، گزارشی از رفتار خسرو انوشیروان با مخالفان، دشمنان و حتی نزدیکانش ارائه میدهد که شگفتآور و در عین حال تأملبرانگیز است. در یکی از این روایتها، طبری نقل میکند که انوشیروان برای اصلاح نظام مالیاتی شورایی برگزار کرد و از حاضران خواست اگر نظری دارند، بیان کنند. در ابتدا همه سکوت کردند، اما پس از تکرار درخواست، یکی از دبیران با احترام اشاره کرد که تحمیل مالیات دائمی بر اموال ناپایدار، در طول زمان به ظلم منجر خواهد شد. واکنش خسرو چه بود؟ او خشمگین شده و فریاد زد: «ای مرد ملعون و جسور! تو از چه طبقهای هستی؟» وقتی فرد پاسخ داد که از طبقه دبیران است، خسرو فرمان داد: «او را با قلمدان آنقدر بزنید تا بمیرد!» پس از اجرای این فرمان، سایر حاضران بهسرعت اظهار کردند که "خسرو، خراجهایی که مقرر فرمودی، همه مطابق عدالت است!". این اتفاق، تصویری واقعی از "عدالت" در حکومت انوشیروان ارائه میدهد.
قتل عام خانواده برای حفظ قدرت
یکی دیگر از جنبههای رفتار خسرو، برخوردش با اعضای خاندان سلطنتی است. او برای تحکیم قدرت خود، برادرانش، برادر زادگان و حتی پدربزرگ خود (اسپیدس) را به قتل رساند. تنها یکی از برادرزادگانش، کواذ، که مخفی شده بود، از این قتل عام جان سالم به در برد. اما وقتی بالاخره این راز فاش شد، خسرو دستور داد همان فردی که کواذ را پنهان کرده بود (آذر گنداذ، یکی از مقامات دربار) را نیز به قتل برسانند و مقام او را به پسرش بسپارند.
برخورد با فرزند خود؛ سرنوشت انوشگزاد
رفتار انوشیروان با فرزندش انوشگزاد نیز از نکات قابل توجه است. وقتی انوشگزاد علیه او شورش کرد، خسرو او را نکشت، اما مجازاتی برایش در نظر گرفت که کم از مرگ نداشت! بر اساس روایت پروکوپیوس، پادشاه دستور داد پلکهای انوشگزاد را با آهن گداخته بسوزانند تا دیگر نتواند پادشاهی را مطالبه کند. این مجازات به نوعی اطمینان حاصل کردن از محرومیت همیشگی او از سلطنت بود.
متن مستند از کریستین سن
برای آنکه هیچ تحریفی در منابع صورت نگیرد، عیناً متن روایت تاریخی را از کریستین سن نقل میکنیم:
**«آراء مردمان مطلع و اشخاص کاردان در نظر خسرو چندان ارزشی نداشت و حکایتی که طبری راجع به دفاتر مالیاتی جدید خسرو نقل کرده است،که اصلاح خراج مبتنی بر آن بود،این مطلب را می رساند.
خسرو شورایی منعقد کرد،که هرگاه کسی ایرادی دارد،اظهار کند.همه ساکت ماندند،چون پادشاه در دفعه سوم سوال خود را تکرار نمود،مردی از جای برخاست و با کمال احترام پرسید،که پادشاه خراج دائمی را بر اشیاء ناپایدار تحمیل فرموده و این به مرور زمان در اخذ خراج موجب ظلم خواهد شد.
آنگاه پادشاه فریاد بر آورد:«ای مرد ملعون و جسور!تو از چه طبقه مردمانی؟».آن مرد در جواب گفت:«از طبقه دبیرانم».پادشاه فرمود «او را با قلمدان آنقدر بزنید تا بمیرد!» . پس همه دبیران از جای برخاسته،آنقدر او را با قلمدان زدند تا هلاک شد.آنگاه همه حضار گفتند:«خسرو خراج هایی که مقرر فرمودی همه موافق عدالت است».
کاوس،که یکی از برادران خسرو بود و هوای تاج و تخت داشت،چنانکه دیدیم به قتل رسید.
برادر دیگرش ژم در میان بزرگان ایران،که از سلطنت خسرو ناراضی بودند،هواخواه داشت،لکن خسرو پیشدستی کرد و ژم را به قتل رسانید و برای اینکه از این گونه توطئه ها آسوده باشد،در عین حال همه برادران دیگرش را با پسرانشان و پدربزرگ خود اسپیدس را هلاک کرد.
فقط کواذ پسر ژم،که کنارنگ آذر گنداذ او را پنهان کرده بود،از این قتل عام نجات یافت.این راز آشکار نشد،مگر چند سال بعد.آنگاه به امر خسرو آذر گنداذ را،که پیری سالخورده بود،به قتل آوردند و مقام کنارنگی را به پسرش وهرام دادند.
... یکی دیگر از صاحبان مراتب،که به امر پدر خسرو دارای مقام شده بود،یعنی سرنخوارگان ماهبوذ،به همان نحو به قتل رسید.
...در زمان خسرو پسرش انوشگزاد طغیان کرد و این مصادف با وقتی بود،که خسرو به سختی مریض شده بود.خسرو شورش را فرو نشاند،اما انوشگزاد را هلاک نکرد و به کور نمودن او قناعت کرد،یا چنانکه پروکوپیوس حکایت نموده است،پلک چشم او را با آهن سرخ سوزانید و این باعث شد که انوشگزاد از جانشینی محروم گردد،یا به عبارت دیگر رسیدن به سلطنت بر او دشوار شود.»**
نتیجهگیری؛ آیا این رفتار، نشان عدالت است؟
جریانات باستانگرای اسلامستیز، همواره مسلمانان را به تعصب متهم میکنند. اما بررسی مستندات تاریخی نشان میدهد که این ادعاها تا چه حد گزینشی و غیرمنصفانه و در واقع به کیش خویش پنداشتن دیگران است. اگر آنچه خسرو انوشیروان انجام داد، "دادگری" است، پس ظلم و ستم چه معنایی دارد؟ وقتی پادشاهی، منتقدانش را با ضربات قلمدان به قتل میرساند، برای حفظ تاج و تخت دست به قتل عام خاندانش میزند و حتی فرزند خود را کور میکند،با مردم عادی که اکثریت در این نظام طبقاتی،جایگاهی نداشتند،چگونه برخورد می کرده؟!
آیا میتوان او را عادل نامید؟
تاریخ را باید با دقت خواند، نه با تعصب!
منبع: آرتور امانوئل کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، دنیای کتاب، ۱۳۶۸، صفحات ۵۰۴، ۵۰۵ و ۵۰۶.
ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری مشهور به کرخی (تاریخ فوت: ۳۴۰ ه.ق/۹۵۱م یا ۳۴۶ ه.ق/۹۵۷م) جغرافی دان و نقشهنگار برجسته ایرانی در سده۴ ه.ق/ ۱۰م است. نام او برگرفته از شهر باستانی اصطخر (استخر) در استان فارس ایران است.
اصطخری، که خود از ایرانیان بوده، گزارشی ارزشمند از چند قرن پس از فتح ایران ارائه میدهد که نشاندهنده فراوانی آتشکدهها در استان فارس است؛ بهگونهای که هر روستا و ناحیهای دارای آتشکده بوده است.
او می نویسد:
«هیچ ناحیتی و روستایی نیست که نه درو آتشگاهی هست.آنچه بزرگترست و معروف تر از آن یاد کنیم.
کاریان آتشگاهی است نزدیک برکه جور و آن را بارین خوانند و به زبان پهلوی بر آن نبشته اند کی سی هزار دینار بر آن هزینه شده است.
آتشگاهی بر در سابور هست شبرخشین خوانند.هم در سابور آنجا کی باب ساسان گویند آتشگاهی هست،گنبد کلوشن خوانند.
به کازرون آتشگاهی هست آن را چفته خوانند.و دیگری هست کلازن خوانند.
و به شیراز آتشکده ای هست مسوبان خوانند.
و در گبرکی چنانست کی هر زنی کی به وقت آبستنی یا به وقت حیض زنا کند پاک نشود تا آنگاه به آتشگاه آید و پیش هربذ ۱ برهنه شود و به گمیز گاو ۲ خویشتن را بشوید.»۳
پ.ن ها:
(۱) : هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ (پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته میشود. در نوشتههای پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده میشود. هیربد در جایگاه آموزگار دین مزدیسنا است و در رتبهٔ پایینتری نسبت به موبد (پیشوا) جای دارد. پس از آن موبد موبدان است که در جایگاه پیشوای پیشوایان دینی قرار دارد و تنها یک نفر میتواند چنین جایگاهی داشته باشد.
(۲) : منظور از گمیز،ادرار گاو است.
(۳) :منبع:مسالک و ممالک،ابواسحاق ابراهیم اصطخری،به اهتمام ایرج افشار،انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۰،بفرمان محمدرضا شاه پهلوی،ص۱۰۶
این نقل قولها نشان میدهند که در سالها و قرون پس از فتح ایران توسط مسلمانان، دین زرتشتی هنوز در بسیاری از مناطق ایران، بهویژه در استان فارس، پایدار بوده است و آتشکدهها به عنوان نمادهای فرهنگی و مذهبی در این مناطق فعال بودند و رسومات آیینی در این آتشکده ها بدون هیچگونه ممانعتی اجرا می شده اند.
این حقیقت تاریخی به وضوح نشان میدهد که ایرانیان با زور و اجبار مسلمان نشدند.
اسلام، در دوران فتح، با سیاستهایی مبتنی بر احترام به آزادی دینی و تحمل عقاید دیگران وارد ایران شد. مسلمین در مدتهای طولانی از طریق مباحثههای علمی، فرهنگی، و تجاری با ایرانیان تعامل داشتند، و در این روند، مردم ایران از روی میل و علاقه به اسلام گرایش پیدا کردند. آشنایی ایرانیان با اصول انسانی، اخلاقی، و اجتماعی اسلام، که بر پایه عدالت و صلح استوار بود، زمینهای فراهم کرد تا آنان بهطور قلبی و عمیق این دین را پذیرفته و به آن گرایش پیدا کنند.
این نوع رفتار و سیاستها به شکلگیری رابطهای مبتنی بر احترام متقابل و گرایش قلبی به اسلام در میان ایرانیان انجامید. از همین رو، اسلام در دل مردم ایران ریشه دواند و به تدریج در فرهنگ و زندگی آنان ادغام شد.
پروکوپیوس Procopius Caesarensis، تاریخنگار بیزانسی قرن ششم میلادی، در کتاب تاریخ جنگها، ماجرای فرار قباد اول (پدر خسرو انوشیروان)، شاهنشاه ساسانی، را با جزئیاتی جنجالی روایت میکند.
قباد ساسانی، پس از اختلافات عمیق با بزرگان و موبدان۱، از قدرت خلع و به زندانی در قلعهای دورافتاده افکنده شد. این زندان که به احتمال زیاد یکی از زندانهای فراموشی بود، بهعنوان مکانی برای از بین بردن کامل زندانیان از حافظه سیاسی و اجتماعی طراحی شده بود. زندانهای فراموشی در دوره ساسانی اغلب در مناطق کوهستانی و دورافتاده قرار داشتند و با دخمههایی نمور، تاریک و زیرزمینی ساخته میشدند.
زندان قباد نیز بر اساس شواهد تاریخی در چنین شرایطی قرار داشت؛ دخمهای سرد و مرطوب، با هوایی سنگین و فاقد نور طبیعی. این شرایط نه تنها از نظر جسمانی زندانی را تحلیل میبرد، بلکه او را از لحاظ روانی نیز به انزوا و فراموشی سوق میداد. این مکانها به گونهای طراحی شده بودند که زندانیان، حتی پیش از مرگ، بهنوعی به فراموشی سپرده شوند و هیچ امیدی به رهایی نداشته باشند.
پروکوپیوس روایت میکند که همسر قباد، برای نزدیک شدن به زندان، ابتدا بهانههایی همچون رساندن غذا، لباس و ادای احترام مذهبی را مطرح کرد. این کار به او امکان داد با نگهبانان زندان ارتباط نزدیک برقرار کند. در ادامه، او از روشهایی برای جلب اعتماد و توجه این نگهبانان استفاده کرد که از جمله آنها، برقراری روابط صمیمانه و حتی جنسی بود.
روش ها و رفتارهایی که نه تنها غیرت قباد را برنمی انگیزد بلکه همسرش را وادار به ادامه هرچه بیشتر این روند می کند!
پروکوپیوس می نویسد:
«هنگامی که قباد گرفتار بود همسر او از وی پرستاری می کرد.پیوسته در زندان به دیدن وی می رفت و خوراک و لوازم دیگر برایش می برد،قضا را زندان بان شیفتهٔ روی نیکوی وی گردید و هر زمان که وی به زندان می آمد با نگاهی پر از مهر به او می نگریست.
همسر قباد که از موضوع آگاه گردیده بود،شوی خود را از این امر مستحضر گردانید.لیکن قباد به وی دستور داد که با زندان بان به طریق مماشات رفتار نماید و میل و علاقه او را بیشتر برانگیزد.در نتیجه زندان بان با زن انس گرفت و رفته رفته آنقدر گرفتار عشق وی گردید که به او اجازه داد هروقت می خواهد بی هیچ مانع و اشکالی به نزد شوهر برود و هرکاری که او در بیرون زندان دارد برایش انجام دهد.
از قضا یکی از بزرگان ایران موسوم به «سوخرا» علاقه و مهر خاصی به قباد داشت و غالباً در اطراف زندان وی رفت و آمد می کرد و منتظر فرصت مناسبی بود تا تدبیری بیندیشد و وسیلهٔ رهایی او را فراهم سازد.
عاقبت یک روز به وسیلهٔ همسر قباد برای او پیغام فرستاد که در نقطهٔ معینی در نزدیکی زندان اسبی و غلامی و وسایل دیگری که برای فرار لازم است آماده ساخته است و هروقت بتواند از زندان قدم بیرون نهد به آسانی خواهد توانست راه فرار پیش گیرد.
بالاخره یکروز همینکه سیاهی شب ظاهر گردید قباد جامهٔ همسرش را پوشید و لباس خود را بر تن او کرد و او را به جای خویش در زندان گذاشت و با کمال آرامی از زندان خارج گردید.
نگهبانان به گمان اینکه وی همان زنیست که هر روز به زندان رفت و آمد می نماید متعرض او نگردیدند و بامدادان هم که زن را در جامهٔ شوهر دیدند او را خود قباد پنداشتند و روزی چند در این اشتباه باقی بودند.
...پس از کشف قضیه درست نمی دانم با آن زن چه معامله کردند و او را چگونه کیفر دادند.
...قباد به همراه «سوخرا» بی هیچ حادثهٔ ناگواری از خاک ایران خارج شد و به سرزمین هیاطله رسید.پادشاه هیاطله او را به اکرام و احترام پذیرفت و دختر خود را به زنی به وی داد.»۲
پ.ن ها:
(۱) :ناگفته نماند یکی از مهمترین اختلافات موبدان و بزرگان ساسانی با قباد،همسویی فکری او با جنبش مزدکیان (کمونیسم باستانی) و باور مشهور این فرقه مبنی بر اشتراک زنان بود.جنبش و تفکری که بعدها توسط فرزندش خسرو انوشیروان نابود و پیروانش قتل عام شدند.
(۲) :جنگهای ایران و روم،پروکوپیوس،ترجمه محمدسعیدی،انتشارات علمی و فرهنگی،ص ۳۲،۳۳و۳۴
آنقدر اجداد و هموطنان مان از دست پادشاهان خودکامه و خون ریز و روحانیون دینی ای که فقط شعار و ادعای نیکی پندار،گفتار و کردار را داشتند نه اعتقاد یا عمل به آن را،زجر و آزار دیده بودند،که هیچگونه تعلقی نسبت به اینان در خود سراغ نداشتند و برای همین هم در مواجهه با سپاه اسلام نه تنها دفاع قابل توجهی نکردند،بلکه در بسیاری جاها راه های مخفی ورود به شهرها را نیز به آن ها نشان می دادند.
یکی از مهمترین آورده های اسلام برای ایرانیان،احترام به حق داشتن عقیده متفاوت و آزادی انتخاب دین بود که مشاهده همین موضوع در مقابل تجسس و تفتیش عقایدی که ایرانیان از هر قشر و دینی،از حکومت ها و دیانت رسمی پیش از اسلام کشور (آیین زرتشتی/مزدیسنا) به خاطر داشتند از عوامل گرایش قلبی به اسلام شد.
پروفسور توماس واکر آرنولد (انگلیسی: Thomas Walker Arnold؛ ۱۹ آوریل ۱۸۶۴ – ۹ ژوئن ۱۹۳۰)،دانشمند و شرقشناس مطرح بریتانیایی،می نویسد:
«پس از سقوط ارتش ایران قشر جمعیت ایران مقاومت شدید و زیادی در برابر اعراب از خود نشان نداد.
سلطنت آخرین پادشاهان ساسانی با هرج و مرج ناراحت کننده ای همراه بود و احساسات مردم نیز نسبت به فرمانروایان خود غیر دوستانه بود،زیرا فرمان روایان نیروی خود را در راه تایید سیاست زجر و شکنجه به منظور تثبیت خود و تقویت دین دولتی و زرتشتی به کار می بردند.روحانیون زرتشتی قدرت وسیعی را در دستگاه دولت و دربار در اختیار داشتند و در شورای سلطنتی و دربار دارای نیرو و نفوذ فوق العاده ای شده بودند و برای خود سهم و نقش مهمی را در اداره امور مدنی و دولتی کشور اشغال کرده بودند.
آنان از قدرت خود به منظور زجر،شکنجه و فشار بر سایر گروه های دینی (که بسیار نیز بودند) که با آنان توافق نداشتند استفاده می نمودند.
علاوه بر پیروان فراوان ادیان قدیمی تر ایران،مسیحیان ،یهودیان،صابئین و فرق متعدد دیگر نیز که از تفکرات عرفا،مانویان و بودائیان متاثر بودند در ایران وجود داشتند.
این زجر و شکنجه و تجسس عقاید و دین در تمام مردم یک نوع حس تنفر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب به صورت یک نوع نجات،رهائی و آزادی جلوه نماید.
پیروان تمام این ادیان مختلف مجددا توانستند تحت حمایت حکومتی که آزادی دینی و معافیت از خدمت نظام اجباری را در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی برای آنان تامین نمود،نفس راحت و آزادی بکشند.
زیرا دین اسلام آزادی و حق استفاده از امنیت در برابر پرداخت جزیه را نه تنها برای مسیحیان و یهودیان تامین نمود،بلکه زرتشتیان،صابئین،بت پرستان،آتش پرستان و مجسمه و سنگ پرستان نیز می توانستند از این حق و امتیاز استفاده نمایند.»
منبع:سر توماس آرنولد،تاریخ گسترش اسلام،ترجمه دکتر ابوالفضل عزتی،انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۵۸،فصل هفتم،ص۱۴۹
«آیت الله خامنه ای» (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)، دومین رهبر «نظام جمهوری اسلامی ایران»،در یکی از خطبه های نماز جمعه تهران با موضوع «آزادی»،به وجود و نهادینه بودن این مفهوم در متن و صدر اسلام و در دوران حکمرانی خلیفه دوم،عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ،می پردازد:
و در معارف صدر اسلام و در تاریخ صدر اسلام، اینقدر این مفهوم با همین نام، با همین واژه و با همین خصوصیات تکرار شده که جای شک باقی نمی ماند.
در زمان خلیفهی دوم، استاندار مصر عمروعاص بود و پسر عمروعاص در یک ماجرائی، در یک گفتگوئی با یک جوان دهاتی حرفشان شد، یک سیلی بر صورت آن جوان روستائی مصری زد - حالا شما ببینید یک روستائی مصری که نمی دانم حالا عرب بوده یا غیر عرب بوده، شاید آنوقت هنوز عرب هم نبودند، آن هم نمایندهی خلیفه و استاندار مطلق - پسر به پدرش شکایت کرد. پدرش آمد پیش عمروعاص، گفت باید قصاص کنی؛ پسر من کتک خورده و بایستی پسر تو که زده، او هم کتک بخورد. او هم اعتنائی نکرد و اینها را بیرون کرد. بلند شدند آمدند مدینه در زمان خلیفهی دوم و پیش خلیفه توی مسجد، ماجرا را مطرح کردند. خلیفه فوراً نوشت تا آن حاکم یعنی عمروعاص و پسرش هر دو بیایند. آوردشان توی مسجد گفتش که این پسر دهاتی، آن پسر استاندار را قصاص کند، خود استاندار هم تعزیر بشود. گفت چرا خود من تعزیر بشوم؟ گفت برای خاطر اینکه به میخ قدرت تو، پسرت این کار را کرد و این حرکت را انجام داد؛ تو رو دادی به او.
بعد یک جملهای از قول خلیفه نقل شده که آن هم جملاتی است که توی تاریخ هست و او این است که خطاب می کند به عمروعاص می گوید: «متی استعبدتم النّاس و قد ولدتهم امّهاتهم احرارا؟» از کی شما این مردم را بندهی خودتان و بردهی خودتان قرار دادید، در حالی که مادرهاشان اینها را آزاد آفریدند؟
این منطق اسلام است. اگر این در اسلام به صورت یک فرهنگ رائج نبود، خلیفه برای یک کار به این مهمی که استاندار خودش را می خواهد مجازات کند، به این جمله، به این معرفت اسلامی استناد نمی کرد؛ پیداست این یک مطلبی بوده که همه این مطلب را می دانستند، جزو فرهنگ رائج و شناخته شدهی ملت اسلام در آنوقت بوده که انسانها آزادند، انسانها دارای حق آزادی هستند و از مادرها آزاد متولد شدند و کسی حق ندارد انسانها را برده و اسیر و بندهی خودش بکند و حق آزادی آنها را سلب کند که البته اینجا جرج جرداقِ مسیحی که دربارهی امیرالمؤمنین کتاب نوشته، بین این جمله و جملهی امیرالمؤمنین یک مقایسهی جالبی می کند که جای بحثش اینجا نیست و نشان دهندهی این هست که این مفهوم، این فرهنگ در اسلام وجود دارد. پس فرهنگ آزادی، مفهوم آزادی در اسلام یکی از آن مفاهیم قطعی و حتمی است.»
«از سوی دیگر روح آزادی خواهی و حریت در تمام دستورات اسلامی به چشم میخورد در تاریخ اسلام با مظاهری روبرو میشویم که گوئی به قرن هفدهم - دوران انقلاب کبیر فرانسه - و یا قرن بیستم - دوران مکاتب مختلف آزادیخواهی - متعلق است .
داستانی که جرج جرداق از خلیفه دوم نقل میکند و آن را با کلام امیرالمؤمنین مقایسه میکند در این زمینه نمونه خوبی است مشهور است در وقتی که عمروعاص حاکم مصر بود ، روزی پسرش با فرزند یکی از رعایا دعوایش میشود ، در ضمن نزاع پسر عمروعاص سیلی محکمی بگوش بچه رعیت میزند رعیت و پسرش برای شکایت پیش عمروعاص میروند ، رعیت میگوید پسرت به پسر من سیلی زده و طبق قوانین اسلامی ما آمده ایم تا انتقام بگیریم عمروعاص اعتنایی به حرف او نمیکند و هر دو را از کاخ بیرون میکند رعیت غیرتمند و پسرش برای دادخواهی راهی مدینه میشوند و یکسر بنزد خلیفه دوم میروند در حضور خلیفه رعیت شکایت میکند که این چه عدل اسلامی است که پسر حاکم ، پسر مرا سیلی میزند و حق دادخواهی را هم از ما میگیرد عمر دستور احضار عمروعاص و پسرش را میدهد ، بعد از پسر رعیت میخواهد که در حضور او سیلی پسر عمروعاص را تلافی کند آنگاه رو به عمروعاص میکند و میگوید : " متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احرارا " از کی تا بحال مردم را برده خودت قرار داده ای و حال آنکه از مادر آزاد زائیده شدهاند .
با مقایسه با انقلاب فرانسه ، میبینیم که درست همین طرز تفکر روح آن انقلاب را تشکیل میدهد از جمله این اعتقاد که " هر کس از مادر آزاد زائیده میشود و بنابراین آزاد است " از اصول اساسی انقلاب فرانسه بشمار میرود.»
منبع:پیرامون انقلاب اسلامی،نویسنده : مرتضی مطهری،جلد :۱ ، صفحه :۴۱و۴۲
با مخفی شدن پشت نام «ایران» جهت تحریک احساسات وطن دوستی ایرانیان و با یک سری شعار زیبا که واقعیت ندارند،ادعا می کنند که در ایرانِ پیش از اسلام،چیزی تحت عنوان برده و برده داری وجود نداشته و در نتیجه به مخاطبین شان القا می کنند که اسلام آغازگر یا مروج برده داری در ایران و دیگر نقاط جهان بوده است!
اگر این ادعاها با متن تاریخ و کتاب های دینی و حقوقیِ رسمی و دیگر آثار تاریخی باستانی به جای مانده ازآن روزگاران در تضاد باشند که هستند،جز شعارهایی فریبنده و دروغین نمی توان نامی دیگر بر آن نهاد.
مادیانِ هَزار دادِستان (mādayān ī hazār dādestān؛ به معنای «کتاب هزار رأی قضایی») کتابی است به پارسی میانه و تنها سند و مدرک کامل موجود در خصوص نظام حقوقی دوره ساسانیان (یعنی آخرین دوره حکومت پیش از اسلام در ایران) است.
این متن گذشته از مباحث بسیار گوناگون در حقوق مدنی، از جهات دیگر از جمله اشاره به مناصب و عناوین دولتی، شرح وظایف قضات، ضابطین قانون، مجریان قانون، وکلا و غیره نیز دارای اهمیت ویژه است. این مجموعه مباحث مربوط به احوال شخصی، اهلیت، حجر، قیومیت، ازدواج، طلاق، نفقه، ارث، مالکیت و غیره را در بر میگیرد. این کتاب به خط و زبان پهلوی ساسانی (پارسیک) و احتمالاً در دوره حکومت خسرو پرویز (۵۵۹–۶۲۸ میلادی) و بنا به نظر سعید عریان در دوران یزدگرد سوم،در گور (فیروزآباد کنونی) که مرکز استان (شهرب) فارس بوده، نوشته شدهاست.
این مجموعه نظریههای حقوقی ایران باستان در سال ۶۱۶ میلادی به صورت کتاب گردآوری شده و یک نسخه از آن بهدست ما رسیدهاست. این نسخه که میراث یک خانواده زرتشتی ایرانی بوده به صورت دو نیمه ناقص جداشده موجود است که برخی از واژههای آنها نیز آسیب دیده و ناخوانا شدهاست. مادیان هَزار دادِستان از مهمترین اسناد تاریخ حقوقی ایران باستان است.
به نظر می آید نویسنده آن فرخمرد بهرامان یک قاضی زمان خسرو پرویز است که در شهر گور و در منطقه جبل انارویه میزیسته و خود و پدرش در دستگاه قضایی ساسانی بودهاند و به اوراق و اسناد بایگانی قضایی دسترسی داشتهاند. وی در مقدمه کتاب نوشتهاست: [میخواستم] با ذکر قوانین چندی، بزرگی و نیکی و استواری قانونگذاران را آن چنانکه از کوشش بشر و نیروی اندیشه و خردِ خدادادهِ آدمی وضع گردیده نشان دهم. باشد که در منکوب کردن دروغ و ناراستی نائل آیم…
«فرخ مرد بهرامان» رأیهای صادر از دادگاههای دادگستری ایران ساسانی در سده سوم تا هفتم میلادی را از بایگانی دادگستری گور بیرون آورده و فشرده و کوتاه کرده و در این کتاب گردآوردهاست.
شمار این آرا و نظرها یا به اصطلاح رایج آن زمان، دادِستانها به هزار نمیرسد، ولی آن را کتاب هزار دادستان نامیدهاند که در ۴۴ باب (دَر) گردآوری و تدوین شدهاست.
توجه داشته باشید:گردآورنده بر آن بودهاست که گزارههای دادرسی، چه آنهایی که روی داده و چه آنهایی که میتوانسته روی دهد، را در کتاب گردآوری کند. دیدگاهها و آراء دهها حقوقدان ساسانی از نسلهای مختلف در این کتاب آورده شدهاست و نام بسیاری از آنها نیز ذکر شدهاست.
گردآورنده به برخی از منابع کتاب خود مانند خویشکارینامه موبَدان (رساله دربارهٔ وظایف روحانیون زرتشتی) و دادِستاننامه (رأینامه یا رساله فتوی قضایی) اشاره کردهاست.
آنچه در خور توجه است یاد شدن از برده و برده داری و قوانین مربوط به این قشر در جای جای این متن حقوقی است که مواردی،عیناً به عنوان نمونه نقل می گردد:
«بند ۱ـ بندگان کسانی شمرده می شوند که توسط رعایای شاهنشاهی در جنگ به اسارت در آمده باشند.
بند ۲ـ گفته اند تا هنگام بهرام غلام زادگان را به پدر منسوب می کردند و سوشانس (حقوق دان معروف قدیم ایران) به همین دلیل نسبت آنان را به پدر می دانست در صورتی که اکنون چنین اطفالی به مادر منسوب می شوند.
بند ۳ـ زن غلام (کنیز) را نشاید زد یا آزرد یا به او ستم روا داشت،مالک یا آقایی که چنین کند مستوجب عقوبت بوده و عمل او جرم محسوب می شود.
بند ۴ـ همان گونه که در هر ده روز یک روز غلام آزادی دارد دهمین فرزند کنیز نیز از قید بندگی آزادست.
بند ۵ـ اشخاص آزاد و بنده هر دو ممکن است خادم معابد گردند ولی بنده نمی تواند مانند آزاده قبول هدایا و تحف زوار کند.
بند ۶ـ هرگاه ترسا بنده ای (غلام مسیحی مذهب) به رضای خود دین مزدیسنی را بپذیرد یا با بهدینی زناشویی کند بر دیگر بهدینان است که او را خریداری و آزاد سازند ولی هرگاه بدون قبول دین زرتشتی با بهدینی ازدواج کند می تواند با پول خود آزادی خویش را خریداری کند.
بند ۷ـ فروش بندگان به اکدینان (کفار) ممنوعیت (در بندهش باب سی ام) شبیه به همین عقیده می فرماید:بنده پرستار را چون بخرند نشاید که پس از آن بجددینان (غیر زرتشتی) بفروشند.
بند ۸ـ هرگاه بندهٔ اکدینی (کافری) به همراهی آقای خود به دین مزدیسنی درآیند بنده در خدمت آقای خود باقی خواهد ماند.
... فصل ۲۱ بند ۱۳ـ بنده ای که به عنوان کارگر به دیگری کرایه داده شود کارفرما باید مزد او را به مالک بنده بدهد.
... فصل ۳۱ بند ۱۲ـ بندگان می توانند با اجازهٔ آقای خود آزادی خود را با پول خریداری نموده یا دیگری را حاضر نمایند قیمت آنان را به مالک پرداخته آزاد نمایند.
فصل ۴۲ بند ۱۱۸- هرگاه بنده ای قبل از فوت یا جنون دارائی خود را به دیگری انتقال نداده باشد آن مال متعلق به مالک آن بنده است.» ۱
«۸ـ چنانچه برده ای گفته باشد که:«می روم و کَلین (؟) را می کشم و سرور (او) گفته باشد که:«اگر معلوم شود که در انجام این کار ناتوانی باید دلایلی (موجهی) ارائه کنی،و برده رفته و آن مرد را کشته باشد، - در جایی نوشته شده است که در (دوره) موبدی بُرزگ (این امر) واقع شد و حکمی از سوی او (در این مورد) صادر شد و سپس زروان - داد گفت که (آن برده) ملزم به آزمایش الهی نیست، و نیز آن ها (یعنی برده و سرورش) از شمول آن حکم باید رها شوند.» ۲
«۷۹ـ علاوه بر آن نوشته شده است که چنانچه کسی بگوید که : «من تا یک سال (فلانی را به عنوان) برده از تو پذیرفتم»،(آنگاه) پس از انقضای یک سال تضمینی وجود نخواهد داشت و برده باید باز (به صاحب اول خود) سپرده شود.»۳
«۹۴ـ علاوه بر آن گفته شده است که چنانچه کسی بگوید که:«من نیمی از افزود - خدای را آزاد کردم و یک سوم (او) را نیز برای بندگی آتشکده واگذار کردم»،آنگاه یک سوم جزئی از آن نیمه ای که گفته شده بود «که من آزاد کردم»،نیست.»۴
«۱۱۳ـ ... چنانچه کسی که برده ای را می فروشد و (یا) چنانچه زنی را طلاق می دهد زیانی را متقبل شده باشد،(و) سپس (در این امر) شهرت یابد (؟ این سوء شهرت) از آنِ سرور و شوهر پیشین (برده و زن) خواهد بود.»۵
«۱۱۴ـ و علاوه بر این گفته شده است که چنانچه مالی پیش از آنکه سروری بنده ای را خریده باشد از سوی کس دیگری به بنده داده شده باشد و سرور (فعلی او) پذیرش (خود را نسبت به آن مال) اعلام نکرده باشد،(در این حال) اگر سرور پیشین پذیرش (خود را) اعلام کند (مال از آنِ) سرور پیشین و در غیر این صورت (آن مال) از آنِ بنده خواهد بود.»۵
«۱۱۸ـ ... چنانچه (برده ای) برای آزادی (خود) بحث (و استدلال) کند و رهایی (او) مستلزم آزمایش الهی باشد،(مراحل مربوطه) قانونی است،ولی (آزمایش الهی او به عنوان) شاهد شایسته نیست.»۶
«۱۲۶ـ ... چنانچه خواهان مدعی خوانده شود که: «تو برده من هستی» و خوانده در مورد شخص خاص دیگری بگوید که:«من برده او هستم». با (توجه به) گواهی او،در خصوص امور مربوط به خوانده،(دیگر) نباید دادرسی را ترتیب داد.»۷
«۱۸ـ زن برده،به گونه ای به زنی که قیم دوده است واگذار می شود که به دوده نرسد و پس از آن (چنانچه) زنِ برده فرزندی بزاید،(آنگاه) فرزندی که به آن صورت از (زنِ) برده زاییده می شود اگر جزئی از اموالی باشد که به آن صورت واگذار شده است،از آن سبب که برده (مذکور به عنوان) دارایی به مالکیت بانوی خانواده درآمده،پیوسته در مالکیت او خواهد بود و به دوده نمی رسد.» ۸
«۸ـ یکی آن که همان سیاوش گفته است که چنانچه شخصی اظهار کرده باشد که:«فرزندان من در فروختن این برده (زن) دارای اختیار نیستند»،فرزندان آنها و نوادگان آنها (نیز) در فروختن برده ای که آن (برده) زن می زاید مختار نیستند.» ۹
اما مورد آخر که بسیار وحشتناک تر از حقیقت وجود برده در ایران پیش از اسلام است،جواز واگذاری فرزند توسط پدر به بردگی است!
در فصل ۱۷ و بند ۱۰ ام می خوانیم:
«تنها پدر در واگذاری فرزند به بردگی اختیار دارد و (البته آنهم) در هنگام مرگ و معلولیت حق واگذاری دارد (و) تنها به کسی که به سبب فقر و فاقه مجاز به واگذاری به آنهاست.» ۱۰
آنچه اسلام ستیزان از هر قشری،سعی دارند به مخاطبین شان تلقین کنند این است که «اسلام آغازگر و مروج برده داری بوده است!» در حالیکه پیش از اسلام در دنیا این رفتار مرسوم بوده و از قبل وجود داشته است.
اسلام با آموزه هایش به تدریج و منظم،ابتدا نحوه تعامل با بردگان را بهبود بخشید (بر خلاف قوانین گذشته مربوط به بردگان) و هم زمان با برده داری مبارزه کرده و آن را ریشه کن می نمود. (جهت اطلاع بیشتر؛ به احکام و آموزه های مربوط به بردگان و اسرای جنگی که در آیات قرآن و احادیث صحیح موجود هستند مراجعه کنید.)
صحابی پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و دومین خلیفه راشد اسلام،فاتح ايران و روم،عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ سخن مشهوری دارد:
جمشید گرشاسب چوکسی (به انگلیسی: Jamsheed K. Choksy) (متولد هندوستان/بمبئی) پروفسور ایرانیشناس در بخش مطالعات اوراسیای مرکزی، تاریخ، هندیشناسی و دینشناسی و هیئت علمی خاورمیانه و اسلامشناسی و مطالعات بینالمللی در دانشگاه ایندیانا بلومینگتون است.
لیسانس خود را از دانشگاه کلمبیا و دکترایش را از دانشگاه هاروارد دریافت کردهاست.او رئیس بخش زبانها و فرهنگهای خاور نزدیک و سرپرست برنامههای مطالعاتی خاورمیانه است.
پروفسور چوکسی که خود نیز زرتشتی است می نویسد:
«عجیب نیست که اغلب معلوم می شد با حرارت ترین خرده گیران از دین زرتشتی،معتقدان قبلی آن دین بودند،یعنی کسانی که اسلام اختیار کردند و سپس مشتاقانه در صدد انتشار آن بر آمدند.
حتی یکی از افرادی که قبلاً زرتشتی بود و نام عربی عبداللیث (ابالیش) را برای خود اختیار کرده بود،در دربار مأمون با هودینان پیشوبای (پیشوای بهدینان) آذرفرنبغ به مباحثه پرداخت .سخنان آن مرتد چنان خطرناک بود که موبدان احساس کردند لازم است پاسخ های رهبر خود را در کتابی گردآوری کنند تا برای دفاع از اصول دین زرتشتی و خرده گیری متقابل از اسلام مورد استفادهٔ جامعهٔ زرتشتی قرار گیرد.
اما حتی پسر خود آذرفرنبغ،یعنی زردشت،پس از آن که منصب پدر را به ارث برد،به دلیل مجاب شدن،مسلمان شد.
زرتشتیان سدهٔ نهم میلادی/سوم هـ.ق با رساندن برادر او و هرامشاد به این منصب عالی در بغداد کوشیدند این وضعیت را جبران کنند.با وجود این،در آن زمان با تغییر دین داوطلبانهٔ زردشت - رویدادی که به نظر می رسد سرمشقی برای سایر زرتشتیان در عراق و خوزستان محسوب شده باشد - صدمهٔ قابل ملاحظه ای به روحیهٔ جامعهٔ زرتشتی در عراق و خوزستان وارد آمد.»
منبع:جمشید چوکسی،ستیز و سازش،ترجمه نادر میرسعیدی،انتشارات ققنوس۱۳۸۱،ص ۱۰۱و۱۰۲
دکتر عبدالحسین زرّینکوب (۲۹ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخنگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجستهٔ ایران معاصر می نویسد:
«افق تازه،طلوع دنیایی را اعلام می کرد که به حکم قرآن کریم می بایست در آن دیگر هرگز بعضی مردم بعض دیگر را به بندگی نگیرند،و موبدان ۱ و واسپوهران ۲ هرچه را به مینوگ و گیتیگ ۳ تعلق دارد بین خود چنان تقسیم ننمایند که واستریوشان و کشاورزان و شبانکارگان ملک از همه چیز محروم بمانند.
فرار بسیاری ازین واسپوهران و موبدان و آزاتان ۴ که همراه موکب یزدگرد شهریار یا به دنبال آن،با عجله از غرب به شرق و از ولایات پارس و ماد و فهله به خراسان و طبرستان و آنسوی رود آموی می گریختند و از ثروت و مکنت غارت کرده و «طی سالیان دراز اندوختهٔ» خود آنچه را قابل حمل بود با جان «نا قابل» خویش نجات می دادند و رعایای خود را در مقابل دشمن رها می کردند نیز نشانهٔ طلوع دنیایی بود که دیگر به نوبت آنها در «پنج روزهٔ» زندگی پر تجمل و اشرافی شان خاتمه می داد و دور تازه ای را برای مردم ایران آغاز می کرد.»
«درین دنیای تازه همه چیز در زمین و آسمان جا به جا شد اما همه چیز در پرتو نظمی دیگر،که صبغهٔ الهی و منشأ آسمانی داشت باز همچنان استوار و پابرجا ماند.
...اما باورهای تازه برای کسانی که تدریجاً آیین فاتحان را با میل و علاقه استقبال کردند امیدهای تازه و اندیشه های تازه آورد و آنان را نیز که بر کیش سابق پدران باقی ماندند با پرسش های تازه روبرو ساخت.
مع هذا آن کس که کیش خویش رها کرد و از آمده خویشتن را شادمان یافت،از گذشته نکرد دیگر یاد.آن کس هم که کیش خویش رها نکرد تا وقتی گزیت سر و خراج زمین خود را می پرداخت فاتحان را چندان مایهٔ آزار نمی دید.»
منبع:تاریخ مردم ایران،عبدالحسین زرینکوب،انتشارات امیرکبیر،چاپ ۱۱،ج۲،ص۱۲،۱۳و۱۴
پ.ن ها:
(۱): موبَد:پیشوای دینی زرتشتیان.
(۲): واسپوهر. ( اِ ) لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان.
(۳): مینوگ: معادل آخرت و گیتیگ: جهان مادی - دنیا .
اسلام ستیزان که در تاریخ پیش از اسلام سرزمین مان،نسبت به وضعیت پس از اسلام آن،چیزی برای ارائه و مباهات ندارند،سعی می کنند که پیدایش و وجود دانشمندان و شخصیت های برجسته علمی ایرانی مسلمان در زمینه های مختلف را نیز به نفع خود (نه به نفع اسلام) مصادره کنند!
مسلما ایرانیان هم همچون دیگر افراد بشر از همان ابتدا استعداد علمی داشته اند اما زمینه و ابزار شکوفایی و رشد این استعدادها را آیین ها و حکومت هایی که انحصار طلب و دیکتاتور بودند و خود را از دیگر مردمان بهتر می دانستند،مردم عادی را در حد خود نمی دیدند ومعتقد بودند بر اساس نظام طبقاتی،مردم عادی همیشه باید در خدمت اینان باشند از آنها دریغ کرده بودند.
خط پهلوی به عنوان خط زبان فارسی میانه که در میان سده های سوم تا هفتم میلادی زبان رسمی و دولتی و ادبی ایران بوده است به اشکال مختلفی همچون گشته دبیره،نامه دبیره و ... موجود بود و از این خط برای نامه نگاری و تحریر سنگ نبشته ها و... استفاده می شده است.
لیکن بنا بر متن زرتشتی صد در نثر و دستور هورمزد (اهورامزدا)،آموزش خط پهلوی جز به روحانیون دینی زرتشتی گناه شمرده شده است:
«اینکه موبدان و دستوران و ردان و هیربدان را نشاید که هرکس را پهلوی آموزند.
که زرتشت از هورمزد پرسید که پهلوی آموختن مر کسان را شاید هورمزد به افزونی جواب داد که هرکه از نسل تو باشد موبد و دستور و هیربدی که خردمند باشد دیگر هیچ کس را نشاید جز از اینکه گفته ام اگر دیگران را آموزد او را عظیم گناه باشد اگر بسیار کار کرفه * کرده باشد فرجام او را بدوزخ بود.»
منبع:متن زرتشتی سد در نثر و سد در بندهش،بخش ۹۹،ص ۶۶ و ۶۷
*کار کرفه:کار خیر. یعنی چنانچه این خط را به هرکسی غیر از این مقام های دینی زرتشتی آموزش بدهد هرچقدر هم کار خیر انجام داده باشد بازهم فرجامش دوزخ خواهد بود.
لازم به ذکر است:مقام روحانیت در آیین زرتشتی موروثی بوده است و این به این معناست که یادگیری و دانش خط پهلوی درواقع در انحصار کامل این قشر قرار داشته است.
این احکام را با آموزه های اسلام مقایسه کنید که فراگیری علم را بر هر مسلمان (اعم از زن و مرد) الزامی دانسته ۱ و ملاک ترقی و رسیدن به درجات بالا ۲ و حتی بها و بهانه ای خردمندانه برای آزادی از اسارت و بردگی را آموزش خواندن و نوشتن به دیگران ۳ می داند.
علمای مشهور حدیث،دانشمندان مطرح،پزشک ها و فیلسوف های نام آور ایرانی،و فردوسی و سعدی و... محصول این تفکر هستند که در کتاب آسمانی اش و ىر ابتدای سوره ای که «قلم» نام دارد،خداوند برای یادآوری ارزش و جایگاه علم به قلم و آنچه با آن نوشته می شود سوگند خورده ۴ و نعمت آموزش برای انسان حق و نعمتی خدا دادی عنوان شده ۵ نه منت و امتیازی حکومتی یا در انحصار قشری مستبد.
پ.ن ها:
(۱): طلبُ العِلمِ فريضةٌ على كلِّ مسلمٍ .[الجامع الصغير | الصفحة أو الرقم : ۵۲۴۶]
(۲): قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ - «بگو: «آیا کسانی که می دانند، و کسانی که نمی دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان پند می پذیرند.»[ آيه ۹ سوره الزُّمَر ]
يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ - «الله مقام (و درجات) کسانی را از شما که ایمان آورده اند و کسانی را که علم داده شده اند بالا میبرد.» [ آیه ۱۱ سوره االمُجادَلَة ]
(۳): كان ناسٌ من الأَسْرى يومَ بَدْرٍ لم يكُنْ لهم فِداءٌ، فجعَلَ رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ فِداءَهم أنْ يُعلِّموا أولادَ الأنصارِ الكتابةَ. [تخريج المسند لشعيب،الصفحة أو الرقم: ۲۲۱۶]
(۴): وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ - «سوگند به قلم وآنچه می نویسند.» [آیه ۱ سوره القَلَم]
(۵): الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - «(همان) کسی که بوسیلۀ قلم (نوشتن) آموخت.» - عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ - «به انسان آنچه را که نمی دانست آموخت.» [ آيات ۴ و ۵ سوره العَلَق]
در وبسایت نشریه بریتانیایی ایندیپندنت independent،و در بخش اخبار-علم می خوانیم:
How Islamic inventors changed the world
نوآوران جهان اسلام چه تأثیری بر جهان گذاشته اند؟
From coffee to cheques and the three-course meal, the Muslim world has given us many innovations that we take for granted in daily life. As a new exhibition opens, Paul Vallely nominates 20 of the most influential- and identifies the men of genius behind them.
جهان اسلام از قهوه گرفته تا چک و وعدههای غذایی سه گانه، نوآوریهای بسیاری را به ما تقدیم نمودهاند که در زندگی روزمره خود از آنها بهرهمند میشویم.این مقاله از میان تأثیرگذارترین نوآوریهای مسلمانان، به ۲۰ مورد از آنها اشاره میکند و همچنین مردان سرشار از ذکاوت که در پس پرده این نو آوریها بودهاند را به ما میشناساند.
1. نقل شده است که یک عرب به اسم خالد مشغول پرورش بزهایش در منطقه «کعفا» در جنوب اتیوپی کنونی (حبشه سابق) بوده است که متوجه میشود حیواناتش بعد از خوردن نوعی از دانههای خاص، سرزنده و پر جنب و جوشتر میشوند. او آن دانهها را جوشانید و به این ترتیب، اولین قهوه ساخته شد. به یقین، اولین مورد ثبت شده از این نوشیدنی مربوط به دانههایی بود که از اتیوپی به یمن صادر شد. صوفیهای یمن بمنظور انجام مراسم خاص عبادی باید تمام شب را بیدار میماندند که به همین دلیل به نوشیدن قهوه روی آوردند. در اواخر سده پانزده میلادی، قهوه وارد مکه و ترکیه و از آنجا مسیرش به ونیز گشوده شد (سال ۱۶۴۵). در سال ۱۶۵۰، یک مرد ترک با نام پاشا روزی با باز کردن اولین قهوه خانه در خیابان لامبارد شهر لندن، قهوه را به انگلستان آورد. قهوه عربی (القهوة؛ qahwa) به کهوه ترکی (kahve) و بعد به قهوه ایتالیایی (با طرز نگارش caffé) و بعد به قهوه انگلیسی (با املای coffee) تبدیل شد.
2. یونانیان باستان چنین تصور میکردند که چشمهای انسان مانند لیزر، پرتوها را بیرون فرستاده و منتشر میکنند، و اینگونه ما قادر به دیدن اجسام میشویم. اولین شخصی که پی برد نور وارد چشم میشود نه اینکه از چشم خارج شود، یک ریاضیدان، منجم و فیزیکدان مسلمان در سده ده میلادی با نام الهیثم بود. ایشان با مشاهده و دقت در نحوه عبور نور از سوراخی در پنجره های کرکرهای، اولین دوربین جعبهای یک سوراخه را اختراع کرد. هر چه سوراخ کوچکتر باشد، تصویر بهتر خواهد بود. او به تلاش پرداخت و اولین دوربین آبسکورا یا سوراخسوزنی را ساخت. (واژه Camera از کلمه عربی «قمرة : qamara» برای اشاره به اتاقی تاریک یا خصوصی گرفته شده است). همچنین تبدیل علم فیزیک از فعالیتهای فلسفی به تمرینات آزمایشگاهی نیز به ایشان نسبت داده میشود.
3. شکل خاصی از شطرنج در هند باستان بازی میشد اما شکلی که امروزه آن را می شناسیم در ایران به وجود آمد. از ایران تا غرب زمین و به اروپا رسید -مسلمانان اعراب شمال آفریقا که در اسپانیا (اندلس) ساکن بودند، در سده دهم میلادی این بازی را برای اولین بار در اروپا رواج دادند- و همچنین تا شرق زمین و به ژاپن رسید. واژه (قلعه : rook در شطرنج) از واژه فارسی (رخ : rokh) به معنای ارابه های جنگی گرفته شده است.
4. هزار سال پیش از برادران رایت، یک شاعر، منجم، موسیقیدان و مهندس مسلمان با نام عباس بن فرناس تلاشهای متعددی برای ساخت ماشین پرنده نمود. در سال ۸۵۲ او از مناره مسجد بزرگ قرطبه (کوردوبا اسپانیا) با استفاده از ردای گشادی که با بستهایی چوبی محکم شده بودند، پرید. او امیدوار بود بتواند مانند یک پرنده به پرواز در بیاید اما نتوانست. اما این ردا افتادنش را کُند نمود که همین امر اولین تصور از چتر نجات را شکل داد و او تنها جراحاتی بسیار کوچک برداشت. در سال ۸۷۵، در سن ۷۰ سالگی، بعد از اتمام ساخت ماشین پرندهای از ابریشم و پرهای عقاب با پریدن از روی کوه دوباره تلاش نمود. او ارتفاع قابل ملاحظهای را به پرواز در آمد و به مدت ۱۰ دقیقه بر فراز آسمان ماند اما هنگام فرود آمدن، به زمین اصابت نمود و او به این نتیجه رسید که علت این سقوط، عدم تعبیه دنبالهای برای وسیله پروازش بود که باعث شد هنگام فرود آمدن افتِ سریع پیدا کند. فرودگاه بین المللی بغداد و یکی از حفرههای واقع در کره ماه به اسم او نامگذاری شده اند.
5. شست و شو و استحمام از ضروریات دینی مسلمانان است. شاید به همین خاطر است که آنها طرز تهیه صابونی را که امروزه استفاده میکنیم، تکمیل نمودهاند. مصریان باستان نوعی صابون داشتند و همچنین رومیان که بیشتر صابون را بعنوان ضماد بکار می بردند. اما این اعراب بودند که روغنهای گیاهی را با سدیم هیدروکسید و مواد خوشبو مانند روغن آویشن ترکیب کردند. یکی از خصیصههای متمایز شرکت کنندگان در جنگهای صلیبی از اعراب، این بود که آنها خود را نمیشستند. یک مسلمان که حمامهای بخار هندی محمود را در سال ۱۷۵۹ در سواحل برایتون افتتاح نمود، شامپو را به انگلیس وارد کرد و به عنوان برمان پزشک ماساژ درمانی پادشاه جورج چهارم و پادشاه ویلیام چهارم منصوب شد.
6. چکانش (تقطیر) شیوهای برای جداسازی مایعات بر اساس تفاوتهایشان در نقطه جوش است. این شیوه حدود سال ۸۰۰ میلادی توسط یکی از مشهورترین دانشمندان مسلمان، جابر بن حیان برای اولین بار به کار گرفته شد. او با ابداع بسیاری از ساز افزارها و فرایندهای بنیادی که امروزه نیز همچنان مورد استفاده قرار می گیرد؛ مانند: آبگونه سازی، بلورسازی، چکانش یا تقطیر، پالایش، اکسایش، تبخیر و تصفیه، علم کیمیاگری را به علم شیمی تغییر ساختار داد. همچنین ایشان با کشف اسید سولفوریک و اسید نیتریک پالشگر را اختراع نمود و تاکنون نیز از این سازه ایشان در تهیه گلاب و دیگر عطرها و نوشابههای الکلی (البته نوشیدن آنها طبق دین اسلام حرام است) در تمام جهان استفاده میشود. ابن حیان بر شیوههای آزمایشگاهی بسیار تأکید میورزید و بنیانگذار شیمی نوین تلقی میشود.
7. دسته-لنگ یا میل-لنگ (crank-shaft) ابزاری برای تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی است و نه تنها در موتور اشتعال مرکزی، بلکه در بسیاری از ماشینهای عصر نوین، ابزاری محوری به شمار میآید. یکی از مهمترین نوآوریهای تاریخ بشر در عرصه ماشین آلات، توسط مهندس نوآفرین مسلمان، به نام الجزری اختراع شد که آب را بمنظور آبیاری جمع مینمود. او در کتابش با عنوان «دانش ابزارهای ماشینی ابتکاری» (۱۲۰۶) نشان میدهد که کاربرد دریچهها و پیستونها را نیز بهبود بخشیده و یا شیوهای نو برای کاربرد آنها معرفی نموده است. همچنین چند ساعتِ اولیهی ماشینی که با آب و وزنه حرکت میکردند، اختراع کرد و پدر علم ربات شناسی جهان محسوب میشود.
8. آژیدن شیوهای از دوختن دو لایه پارچه با لایهای از ماده عایق بندی در میان آنهاست. مشخص نیست که آیا از نوآوریهای جهان اسلام است و یا از طریق هند و یا چین وارد جهان اسلام شده باشد. اما آنچه که واضح است این است که در خلال جنگهای صلیبی وارد دنیای غرب شد. سربازان جنگهای صلیبی مشاهده کردند که جنگجویان مسلمان این روش را به کار میگرفتند و به جای زره، پیراهنهایی از پارچههای زبر و درشتبافت که با لایهای از شاخههای بوریا به هم دوخته میشدند، میپوشیدند. این پوشش علاوه بر اینکه نوعی حفاظ بود، سپری مؤثر در مقابل خراشهای ناشی از زرههای فلزی سربازان صلیبی و نیز عایق مناسبی به شمار میرفت. سربازان با بازگشت به سرزمینهای خود از این شیوه در ساخت خانههای ییلاقی در مناطقی با آب و هوای سردتر مانند بریتانیا و هلند در سطح گستردهای بهره گرفتند.
9. طاقهای قوسی سرتیز که مشخصه کلیساهای جامع به سبک معماری گوتیک است، یکی از نوآوری هایی است که از معماری اسلامی به عاریت گرفته شده است. این طاق بسیار مستحکمتر از طاقهای مدور معماری نورمنها و رومیان باستان بود، در نتیجه امکان ساخت بناهایی بزرگ و پیچیده و با شکوه و ارتفاعی بیشتر فراهم آورد. تاقبندیهای راه راه، پنجرههای چرخی و فناوریهای ساخت گنبد از دیگر عاریهای جهان غرب از نبوغ سرشار جهان اسلام است. قصرهای اروپا با اقتباس از قصرهای جهان اسلام ساخته شد. شکاف پیکان، کنگره بارو (دندانه های بالای دیوار قلعه) و دروازه و پل قلعهها و خاکریز جلوی استحکامات نیز از این دستهاند. قلعهها و برجهای دفاعی مربعی شکل بیشتر از قلعههای دایرهای شکل، امکان دفاع را تسهیل میبخشیدند. معمار قصر هنری پنجم یک مسلمان بود.
10. بسیاری از ابزارهای جراحی مدرن در واقع دقیقا با همان طراحی سده ۱۰ میلادی که توسط الزهراوی پزشک جراح مسلمان ساخته شد امروزه نیز به کار میروند. چاقوهای جراحی، ارههای استخوان، انبرکهای پزشکی و قیچیهای ظریف و باریک برای جراحی چشم و بسیاری از ۲۰۰ ابزاری که الزهراوی اختراع نمود، در جراحی مدرن بهکار برده میشوند. الزهراوی پی برد که روده تابیده (روده حیوانات که در بخیهزنی مورد استفاده قرار میگیرد) در بخیههای داخلی بطور طبیعی از هم پاشیده میشود. (وقتی که میمونش، تارهای عودش را خورد، به این کشف دست یافت) و دانست که میتوان از این ماده در ساخت کپسولهای دارویی بهره گرفت. در سده سیزدهم میلادی، پزشک مسلمان دیگر به نام ابن نفیس فرایند گردش خون را توصیف نمود، ۳۰۰ سال قبل از اینکه ویلیام هاروی به وجود آن پی ببرد. همچنین پزشکان مسلمان داروهای بیهوشی افیونی و ترکیبات الکلی را کشف و نیز سوزنهای میان خالی را برای مکش آب مروارید چشم ساختند و امروزه نیز از همان شیوهها و فناوریها بهره گرفته میشود.
11. برای نخستین بار آسیاب بادی در سال ۶۳۴ برای یکی از خلفای ایرانی ساخته شد و از آن برای آسیاب کردن ذرت و بالا کشیدن آب جهت آبیاری استفاده میکردند. در بیابانهای وسیع عربستان و زمانی که رودخانههای فصلی در آنها خشک میشدند، تنها منبع انرژی، باد بود که بطور پیوسته و مستمر به مدت چند ماه از یک مسیر وزیدن میگرفت. آسیاب ها ۶ یا ۱۲ پره داشتند که با پارچه یا لیف های خرما پوشانده میشدند. این سازه ها مربوط به ۵۰۰ سال پیش از اولین آسیاب بادی مشاهده شده در اروپا بود.
12. فناوری مایه کوبی یا Inoculation (روشی قدیمی برای واکسیناسیون و پیشگیری ابتلا به آبله) توسط جنر و پاستور ابداع نشد، بلکه در جهان اسلام ابداع گردید و از طریق ترکیه توسط همسر یکی از سفیران انگلستان در استانبول در سال ۱۷۲۴ به اروپا رسید. کودکان در ترکیه در مقابل آبلهی گاوی واکسینه شدند و بدین ترتیب به مصاف آبله کشنده رفتند و این ۵۰ سال قبل از این بود که غرب واکسیناسیون را کشف نمایند.
13. قلم خودنویس در سال ۹۵۳ میلادی پس از اینکه سلطان مصر درخواست خودکاری داد که دست ها و لباس هایش را لک نیاندازد، ساخته شد. جوهر آن در جوهردانی نگهداری میشد و مثل خودکارهای پیشرفته، در نتیجه همایی نیروی جاذبه زمین و خاصیت مویینگی، جوهر به نوک قلم میرسید.
14. نظام شماره گذاری مورد کاربرد در سراسر جهان احتمالا خاستگاهی هندی دارد، اما ساختار اعداد لاتین (...,1,2,3,4)، عربی هستند و اولین بار بصورت حکاکی در آثار ریاضیدانان مسلمان الخوارزمی و الکندی حوالی سال ۸۲۵ میلادی مشاهده گردید. الگوریتم از روی کتاب الخوارزمی، با عنوان «الجبر و المقابلة» نامگذاری شد. بسیاری از محتوای این کتاب همچنان مورد استفاده قرار میگیرد. ۳۰۰ سال بعد ریاضیدان ایتالیایی، فیبوناچی آثار دانشمندان ریاضی مسلمان را به اروپا آورد. مفهوم الگوریتم و بخش زیادی از قضیه مثلثات از جهان اسلام نشأت گرفته است. روش تحلیل بسامدی الکیندی همه مسائل و رموز ریاضیات در جهان باستان را حل کرد و مبنایی برای رمزشناسی نوین در اختیار گذاشت.
15. علی ابن نفیع که معمولاً با لقبش، زریاب (سیه پر) شناخته می شود، در سده نهم میلادی از عراق به کوردوبا آمد و با خود وعده غذایی سه بخشی را آورد: سوپ و بعد از آن ماهی یا گوشت صرف میشد و سپس میوه و آجیل در همان وعده غذایی خورده میشد. او همچنین لیوانهای کریستالی (که بعد از آزمایشات ابن فرناس بر روی سنگهای کریستالی ساخته شدند؛ به مورد ۴ مراجعه کنید) را با خود وارد اروپا نمود.
16. مسلمانان خاورمیانه، قالیچه را از مواهب بهشت میدانستند. به واسطه فناوریهای پیشرفته بافت و نساجی شان، رنگیزههای جدید محصولِ شیمی اسلامی و ادراک رشد یافتهشان از طرحواره و نقش و نگارهای هندسی پیچیده به سبک اسلامی، مبنای هنر غیرتجسمی اسلامی قرار گرفت. برعکس، تا قبل از ورود فرشهای عربی و ایرانی به اروپا، کف ساختمانهای اروپا بطور مشخص خاکی بود، اگر نگوییم بیآلایش بود. آنچنان که اراموس ثبت نموده است: در انگلستان کف ساختمان با «حصیر پوشانده میشدند و هر از گاهی با حصیر نو تعویض میشدند. اما گاهی به مدت ۲۰ سال، بطور ناتمام لایه پایینی دست نخورده باقی میماند و این در حالی بود که آب دهان، استفراغ و ترشحات دهان و بدن سگها و انسانها، قطرات آبجو، تکههای ماهی و دیگر مواد مشمئز کننده که ذکر آنها مناسب نیست، همانگونه بر روی حصیرها میماند.» پس جای شگفت نخواهد بود که فرشها به سرعت جذب بازارهای اروپا شدند.
17. چکهای جدید (check یا cheque) خاستگاهی عربی دارند و از کلمه «ثق» به معنای پیمان کتبی جهت پرداخت بهای اجناس هنگام تحویل آنها گرفته شده است و به این ترتیب از حمل و نقل پول در سفرهای خطرناک زمینی خودداری میشد. در سده نهم میلادی تاجری مسلمان در چین میتوانست چکی را که از بانکش در بغداد کشیده است، نقد کند.
18. در سده نهم میلادی، بسیاری از دانشمندان مسلمان پی بردند که زمین کروی است. منجم مسلمان، ابن حزم مینویسد: «سند این ادعا این است که خورشید همواره بر نقطهای خاص از زمین مماس و عمود میشود.» این نوشته مربوط به ۵۰۰ سال قبل از فهمی است که گالیله بدان دست یافته بود. (مسلمانان پنج قرن قبل از گالیله، کروی بودن زمین را اثبات کرده بودند) محاسبات منجمان مسلمان بسیار دقیق بود طوری که در سده نهم آنان محیط کره زمین را ۴۰،۲۵۳.۴ کیلومتر (کمتر از ۲۰۰ کیلومتر خطای محاسباتی) برآورد کرده بودند. در سال ۱۱۳۹ دانشمند مسلمان الادریسی یک کره جغرافیایی با تصویر جهان را به دربار پادشاه راجر، شاه سیسیلی برد.
19. اگرچه چینیها باروت شوره قلمی را اختراع کرده و از آن در آتشبازیها استفاده میکردند، اما این اعراب بودند که پیبردند میتوان با استفاده از نیترات پتاسیم آن را خالص نمود و در مصارف نظامی به کار گرفت. ابزارهای آتشزای مسلمانان، سربازان جنگهای صلیبی را غرق وحشت میساخت. در سده پانزدهم میلادی، آنها هم یک پرتابه جنگی که «تخم مرغ اشتعال زا و خود جنبش» نامیده میشد و هم یک مین ساختند. مورد اخیر یک بمب گلابی شکل و خود رانشی بود که نیزهای جلوی آن قرار میگرفت و به کشتیهای دشمن پرتاب و پس از محصور شدن در آن، منفجر میشد.
20. اروپای میانه در خانههای خود آشپزخانه و باغچههای گیاهان دارویی داشتند، اما این اعراب بودند که این اندیشه را بسط دادند که میتوان از باغچهها به عنوان مکانی برای زیبایی و ژرفایش روحی بهره گرفت. اولین باغچههای سلطنتی و مسرت بخش در اروپا توسط مسلمانان اسپانیا (اندلس) در سده یازدهم میلادی پا به عرصه وجود گذاشت. گلهایی که در اصل در باغچههای مسلمانان پرورش داده میشدند، عبارتند از: گل میخک و گل لاله...
منبع: سایت ایندیپندنت بریتانیا (چگونه اختراعات مسلمانان، جهان را تغییر داد)
می نویسند که معراج،قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم توسط موبدها (روحانیون) زرتشتی صورت گرفته بوده و مدعی هستند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از این موبدها و دیانت زرتشتی،کپی برداری کرده است!
مهمترین دلیل این ها هم برای این موضوع (موضوع تقلید از معراج در آیین زرتشتی)،وجود شباهت هایی در ماجرای ویراف و ارداویراف نامه است.
دانشنامهٔ ایرانیکا (به انگلیسی: Encyclopædia Iranica) یک پروژهٔ گروهیِ بینالمللی و بزرگ ترین و جامع ترینِ پروژهٔ ایران شناختی است که در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، ایالات متحدهٔ آمریکا، در حال انتشار است.
در وبسایت رسمی این دانشنامه،مطلبی با عنوان ARDĀ WĪRĀZ(ارداویراف) ثبت شده است که در واقع بصورت مختصر به شخصیت ویراز/ویراف و متن ارداویراف نامه می پردازد.
« The text in which Ardā Wīrāz figures is a report of his extra-terrestrial soul journey, including a description of heaven and hell. The context of this journey holds particular interest. Wīrāz was sent in order to verify (1) Zoroastrian belief about the invisible world, and (2) the efficacy of the rituals of the Zoroastrian community. This scene of piety troubled by religious uncertainty seems to be set some time after the fall of the Achaemenid empire»
«متن ارداویراز نامه گزارشی از سفر روح ویراز به جهان ماوراء الطبیعه است که شامل توصیف بهشت و دوزخ می شود.هدف این سفر بسیار جالب توجه است.:ویراز فرستاده شد تا (۱) باورهای زرتشتی درباره جهان غیب را تایید کند و (۲) کارآمدی آیین های زرتشتی را اثبات نماید.
این صحنه ای از ایمان مذهبی است که با تردیدهای دینی مواجه شده و احتمالا پس از سقوط امپراطوری هخامنشی رخ داده است.»
آنچه حائز اهمیت است و ما آن را «بستر اقتباس موبدها» از معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم می دانیم در ادامه می آید:
«but the final redaction of the text probably refers to the early Islamic period (see especially Ardā Wīrāz 1.23-27 for an explanation of the journey’s purposes.)»
« اما تدوین و گردآوری نهایی متن به احتمال زیاد به اوایل دوره اسلامی باز می گردد.(برای توضیح اهداف این سفر،به ارداویراز نامه ۱.۲۳-۲۷ مراجعه کنید).»
یعنی با اینکه اصل قصه (احکام و عادات زرتشتی موجود در قصه) مربوط است به پس از سقوط هخامنشیان،اما تدوین آن بصورت متن امروزی مربوط به دوران حکمرانی اسلام است.
نکته دیگر؛ویرایش چندین باره این متن و سر به مُهر نبودن آن (همچون دیگر متون زرتشتی/آن هم توسط خود روحانیون این آیین) است.
«The Ardā Wīrāz-nāmag, like many of the Zoroastrian works, underwent successive redactions. It assumed its definitive form in the 9th-10th centuries A.D»
«ارداویراز نامه،همچون بسیاری از متون زرتشتی،چندین بار ویرایش شده است.
شکل نهایی آن احتمالاً در قرن های ۹ و ۱۰ میلادی شکل گرفته.»
توجه کنید : شکل نهایی آن احتمالاً در قرن های ۹ و ۱۰ میلادی شکل گرفته.یعنی ۲ الی ۳ قرن بعد از ورود اسلام. (همان دو قرنی که اسلام ستیزان مدعی سکوت و وجود سانسور شدید هستند!)
علاوه بر همه این ها و تمام تلاشی که موبدها داشته اند تا نحوه روایت ماجرا به معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم شباهت هرچه بیشتر داشته باشد،اما آموزه ها و تعالیم دینی آنان که در متن ارداویراف نامه کاملا برجسته است به هیچ عنوان به اسلام شباهتی ندارند.
احکامی همچون مجازات کسی که بسیار حمام می کند و در نتیجه «گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند» (ترجمه واقعی) :گوه و مردار و چرک به خوردش می دادند! [Gignoux,Philippe,Le Livre D`Arda Viraz,Paris,Editions Recherche sur les civilisations,1984,Chapitre 41.] یا استفاده از نوشیدنی روان گردان مَنگ و ازدواج با هفت خواهر،آن هم به امید و انتظار ثواب که البته از فضیلت های ویراز/ویرافِ درستکار به شمار می رفته است! (اردا ویراز،به معنای ویراز درستکار یعنی مورد تایید و مبارک است).
«Wīrāz was chosen, because of his virtue, out of the entire community assembled at the fire temple of Ādur Farnbag and was required to drink the narcotic mang. His seven sisters, who were his wives (according to the pious practice of consanguineous marriage, xwēdōdah [q.v.])...»
«ARDĀ WĪRĀZ, “Wīrāz the just” (i.e., “the justified, the blessed”), principal character of the Zoroastrian Middle Persian text Ardā Wīrāz-nāmag (The Book of Ardā Wīrāz).»
ناگفته نماند؛قرآن به ما می گوید که این تردیدها و شک پراکنی ها ریشه دارد و الله متعال،خدای یکتا و بی همتا،قبلا پاسخ این ادعاها را داده است.پاسخی که همچنان قاطعیت و تازگی دارد:
به راستی (ما) می دانیم که آنها می گویند: «همانا بشری (این آیات را) به او آموزش می دهد » در حالی که زبان کسی که این ها به او نسبت می دهند عَجَمی (= غیر عربی) است ، و این (قرآن به) زبان عربی آشکار است . آیه ۱۰۳ سوره النَّحل
شاپور اول ساسانی،همسر خود را به وسیله موهایش به قتل می رساند!
تئودور نولدکه (Theodor Nöldeke)،از برجسته ترین شرق شناسان آلمانی،می نویسد:
«پس بفرمود تا مردی بر اسبی سرکش سوار شد،آنگاه گیسوان او را بر دم آن اسب ببستند و بعد اسب را بدوانیدند تا آنکه دختر قطعه قطعه شد.» ۱
ممکن است جریانات باستان گرای اسلام ستیز،علت این رفتار شاپور را،به نوعی توجیهی برای این مجازات بیان کنند!
بر اساس منابع، نضیره دختر ضیزان یا ساطرون (سنطروق دوم) پادشاه (مَلِک) هترا (حضر) بود. او در جریان محاصره شهر توسط سربازان شاپور، با دیدن پادشاه عاشق او میشود و به همین دلیل به پدر و شهرش خیانت میکند.
«آن دو در بیرون شهر یکدیگر را بدیدند و دلباختهٔ هم شدند.دختر بشاپور پیامی فرستاد و گفت:اگر تو را راهنمون شوم که دیوار این شهر را ویران کنی و پدرم را بکشی مرا چه خواهی داد؟ شاپور در پاسخ گفت: هرچه بخواهی؛ترا بر همهٔ زنان خود برتری دهم و از همهٔ آنان بخود نزدیکتر سازم.» ۲
نضیره پدرش و نگهبانان شهر را در یک مهمانی مست میکند و پس از آن به سربازان ساسانی راه ورود را نشان میدهد. شهر توسط شاپور فتح میشود و شاه دستور میدهد تا ملک شهر یعنی پدر نضیره را نیز بکشند.
«...دختر گفت:من به پاسبانان شهر شراب خواهم داد و چون (مست شدند) و افتادند تو همه را بکش و به درون شهر رو.شاپور چنین کرد و دیوار شهر فرو ریخت و شاپور آن را به زور بگشاد.همان روز ضیزن کشته شد و همهٔ شاخه های قبیله قُضاعه که با ضَیزَن بودند نیز نابود شدند و تاکنون کسی از آنان که شناخته باشد بر جای نیست.» ۳
پس از آن شاپور در عین التمر با نضیره ازدواج میکند.
یک شب، نضیره به شاپور میگوید که تختش بسیار زمخت است و بر روی آن راحت نیست، شاپور تخت را بررسی میکند و میبیند که یک برگ گیاه "مورد" است که باعث ناراحتی او شده است. پادشاه با دیدن طبع لطیف او، از نضیره میپرسد مگر پدرت چگونه با تو رفتار میکرد که چنین طبع لطیفی داری؟ و او نیز از مهربانیهای سنطروق برای شاپور میگوید.
«شاپور پرسید:پدرت چه خوراکی به تو می داد؟ دختر گفت: کره و مخ استخوان و انگبین زنبوران بکر و بادهٔ صاف.» ۴
پادشاه با دیدن ناسپاسی نضیره نسبت به پدرش که بسیار با او مهربان بوده، دستور میدهد تا او را همانطور که قبلا عرض شد اعدام کنند.
این خلاصه ماجرا بود.اما آیا برای اسلام ستیزان،در اینطور مواقع،حقوق بشر و حقوق زنان معنایی ندارد؟!
اگر آن دختر خیانت کار بود و شاپور هم به این موضوع مطلع بود،پس چرا اساسا با او ازدواج کرد؟
چرا پس از ازدواج و کامجویی به یاد درست و غلط افتاد؟!
اگر هم مستحق مجازات بود،باز هم آیا بستن موهای یک زن به دم اسبی سرکش و دوانیدن اسب تا جاییکه آن دختر قطعه قطعه شد،عادلانه و انسانی بوده است؟!
این ها حقایقی است که باستان گرای اسلام ستیز،با تحریف و ویرایش دلبخواهی تاریخ،در مقابل اسلام علم می کند و با شعار دروغین مبارزه با تحجر و ارتجاع،می خواهد ایران و ایرانی را به آن روزها برگرداند...
«البته مزایایی که مسلمین در دارالاسلام نسبت به سایر اهل کتاب می داشتند به اضافهٔ اهتمام و مجاهده ای که در نشر و تبلیغ اسلام می ورزیدند سبب شد که اندک اندک آن عده ای هم از اهل ولایات و قرای ایران که اسلام نیاورده بودند به دیانت اسلام در آیند.
علی الخصوص که طبقات کارگران و پیشه وران اهل شهر بر خلاف اهل بیوتات و خاندان های اشرافی و روحانی که زیاده در آیین مجوس تعصب می ورزیدند به تشکیلات روحانی و عقاید و مقررات موبدان چندان تعلقی نداشتند و چون این طبقات به سبب اشغال و اعمال روزانه خویش و تصادم و اصطکاک دایم با قوانین و مقرراتی که در آیین زرتشت راجع به اجتناب از آلودن آتش و خاک و آب وجود داشت در نظر موبدان و روحانیان زرتشتی بی مبالات و تا حدی سست اعتقاد به نظر می آمدند طبعاً دیانت تازه ای را که اعراب آورده بودند با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند و از آنجا که اسلام با بعضی عقاید قدیم آنها نیز تا حدی موافقت داشت و فی المثل اعتقاد به «الله» و «ابلیس» و «ملائکه» و «یوم دین» و «جهنم» و «بهشت» و حتی اجراء مراسم پنجگانهٔ نماز در طی شبانروز همه بیش و کم با عقاید و آداب آیین قدیم آنها شباهت می داشت*تدریجاً برای اکثر عامه که شاهد قوت نفس و ایمان مهاجمین عرب و ناظر فساد و تباهی تشکیلات اداری و روحانی ساسانی بودند در قبول اسلام تردیدی باقی نماند و بعد از مدتی تقریباً بیشترینهٔ مردم رفته رفته به دیانت تازه درآمدند.»
«باری بامداد روزی که اسلام هر شهری را - در ایران - می گشود تحولی شگرف در احوال «فرد» و در نظام «جامعه» روی می نمود.برای «فرد» حقوق تازه ای پدید می آمد که از آن بی خبر بود و وظایف تازه ای تعیین می شد که بدان آشنایی نداشت.
در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندان ها از بین می رفت و دین تازه فاصله ای را که بین کفشگر زاده و موبد زاده بود پر می کرد.
دیوار عظیم مالکیت های بزرگ که اهل بیوتات و اقطاع داران بزرگ را از رعایای خرد جدا می کرد بر سر هر دو طبقه فرو می ریخت.
این عرب های هولناک که غالباً با چهره های سوخته و جامه های ژنده از گرد راه فرا می رسیدند بسیاری از مفاسد و معایب نظام اجتماعی کهن را در موج خون غرق می کردند.می آمدند و با شمشیرهای خون آلود و با شترهای آرام و خسته ای که رخت و کالای خانه هاشان را در پشت گرد و غبار اردو های مهیب آنها به همراه می آورد همه جا روزهای تازه همراه می آوردند.
روزهایی تازه که امیدهای دیگر و چشم انداز های دیگر داشت.با آمدن آنها گویی همه چیز دگرگون می شد و همه چیز رنگ دیگر می یافت».
منبع:دکتر عبدالحسین زرینکوب،تاریخ ایران بعد از اسلام،انتشارات امیرکبیر۱۳۸۳،ج۴،ص ۳۷۲و۳۷۳
*:علت آنچه دکتر زرین کوب «شباهت» عقاید و احکام اسلام با آموزه های دینی ایران باستان (دیانت زرتشتی) عنوان کرده در حقیقت تلاش های خود موبدها (روحانیون زرتشتی) برای ادیت و ویرایش دین شان به خاطر جلوگیری از ریزش روزافزون پیروان این دیانت بوده است.
پروفسور کریستین سن،ایران شناس مطرح،توضیح می دهد:
«ما دین زرتشتی را از دو طریق مختلف می شناسیم،یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی،که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است،دیگر از راه کتب اجانب،که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبی نوشته اند.این دو طریق با هم تفاوت هایی دارند،ولی از مطالب مذکور سبب اختلاف آنان را در می یابیم.
شریعت زردشتی،که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور محسوب می شد،مبتنی بر اصولی بود،که در پایان این عهد بکلی میان تهی و بی مغز شده بود.انحطاط قطعی و ناگزیر بود.
هنگامی که غلبه اسلام دولت ساسانی را،که پشتیبان روحانیان بود واژگون کرد،روحانیون دریافتند،که باید کوشش فوق العاده برای حفظ شریعت خود از انحلال بنمایند.این کوشش صورت گرفت.
عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را،که به آن تعلق داشت،دور انداختند و آیین مزدیسنی را،بدون شائبه زروان پرستی،مجددا سنت قرار دادند.در نتیجه قصصی که راجع به تکوین جهان در میان بود،تبدیل یافت.پرستش خورشید را ملغی کردند،تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد،مقام میثر (مهر) را طوری قرار دادند،که موافق با مهر یشت عتیق باشد.بسی از روایات دینی را یا بکلی حذف کردند یا تغییر دادند و بخش هایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را،که آلوده به افکار زروانیه شده بود،در طاق نسیان نهادند،یا از میان بردند.این نکته قابل توجه است که یشت های مربوط به تکوین که خلاصه آنها در دینکرد باقی مانده،به قدری تحلیل رفته است،که چند سطری بیش نیست،و از آن هم چیزی مفهوم نمی شود.
همه این تغییرات در قرون تاریک بعد از انقراض ساسانیان واقع شده است.در هیچ یک از کتب پارسی اشاره بدین اصلاحات نرفته است.
این شریعت اصلاح شده زرتشتی را چنان وانمود کرده اند که همان شریعتی است که در همه ازمنه سابق برقرار بوده است.»
منبع:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص۵۷۱