| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تربیت نفس» ثبت شده است

امام بخاری در سال‌های پایانی زندگی‌اش، در معرض آزار و سخت‌گیری شدید از سوی برخی حاکمان قرار گرفت؛ به‌ویژه در شهرهایی چون نیشابور، بخارا و سمرقند.
از جمله دلایل این رفتار، امتناع او از تدریس فرزندان حکام در کاخ‌هایشان بود.

او قاطعانه می‌گفت:
«دانش باید خواسته شود، نه آن‌که خود به درگاه‌ها رود.»

در کنار این، برخی دیگر، از شهرت و جایگاه معنوی او در میان مردم دچار حسد شدند، و این نیز به مخالفت‌ها دامن زد.

در سن ۶۲ سالگی، حاکم نیشابور فرمانی صادر کرد که امام باید فوراً شهر را ترک کند و ادامه‌ی حضورش در آن‌جا «غیرقابل‌قبول» است.

امام، نیشابور را ترک کرد و رهسپار زادگاهش بخارا شد.
مردم شهر با شور و اشتیاق فراوان به استقبالش آمدند، دروازه‌های شهر را آذین بستند، بر او پول و شکر پاشیدند، و طلاب و محدثین گرد وجودش حلقه زدند؛ چنان‌که حلقه‌های درس دیگران خلوت شد، و این خشم و کینه‌ی برخی را برانگیخت.

اما دیری نپایید که حاکم بخارا نیز از محبوبیت فزاینده‌ی امام ناراضی شد.
از نیشابور نیز نامه‌هایی رسید و از حاکم بخارا خواسته شد که همچون آن شهر، بخاری را از بخارا نیز تبعید کند.

فرستاده‌ی حاکم، به خانه‌ی امام آمد و با لحن شتاب‌زده‌ای خواست تا بی‌درنگ شهر را ترک کند؛
چنان‌که حتی فرصتی برای جمع‌آوری و سامان‌دادن کتاب‌هایش نیافت.

او از شهر بیرون رفت و سه روز در خیمه‌ای در اطراف بخارا اقامت کرد تا کتاب‌هایش را مرتب کند، بی‌آنکه بداند مقصد بعدی‌اش کجاست.

سپس تصمیم گرفت به سوی سمرقند حرکت کند؛
اما به درون شهر نرفت، بلکه به روستایی در حومه‌ی آن به نام خرتنگ رفت و میهمان خویشاوندان خود شد؛
در همراهی با یار وفادارش، ابراهیم بن معقل.

چندان نگذشت که مأموران حاکم سمرقند به خانه‌ای که امام در آن اقامت داشت رسیدند.
این بار نیز فرمان بر آن بود که امام باید از همه‌ی نواحی و روستاهای وابسته به سمرقند خارج شود.

این شب، شب عید فطر بود.
اما دستور، تعویق‌ناپذیر بود: «باید همین حالا شهر را ترک کند، نه بعد از عید.»

امام که نمی‌خواست باعث آسیب یا آزار خویشاوندان میزبانش شود، تصمیم گرفت برود.

ابراهیم بن معقل، کتاب‌های او را بر پشت یکی از مرکب‌ها نهاد و مرکب دوم را برای خود امام آماده کرد.

سپس بازگشت تا او را برای خروج همراهی کند.
امام که به‌شدت ناتوان شده بود، با کمک یار خود حرکت کرد و به سوی مرکب رفتند.

اما پس از مقداری راه رفتن، امام احساس ضعف و خستگی شدید کرد.
به ابن معقل گفت:
«اجازه بده چند دقیقه‌ای کنار راه بنشینم تا اندکی استراحت کنم...»

امام بخاری، در کنار جاده نشست و خوابش برد.

اما دقایقی بعد، هنگامی که ابن معقل خواست او را بیدار کند...
دریافت که روحش به سوی پروردگار پر کشیده است.

رحمت خدا بر او باد.
او در کنار راه، در شب عید فطر، اول شوال سال ۲۵۶ هجری، در حالی که از شهری به شهر دیگر رانده می‌شد، و در سن بیش از ۶۲ سالگی، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

امروز دیگر کسی نام آن حاکمان نیشابور و بخارا و سمرقند را نمی‌داند...
اما نام امام بخاری، تا ابد در تاریخ اسلام جاودانه است.

رحمت خدا بر او باد، و جایگاهش را در اعلی علیین، در کنار پیامبران، شهدا و صالحین قرار دهد.


برخی منابع:

- شرح حال امام بخاری در کتاب سیر أعلام النبلاء نوشته‌ی امام ذهبی
- شرح حال امام بخاری در کتاب البدایة و النهایة اثر امام ابن کثیر
- مقدمه‌ی کتاب فتح الباري بشرح صحیح البخاري نوشته‌ی امام ابن حجر عسقلانی
- مقدمه‌ی کتاب عمدة القاري في شرح صحیح البخاري تألیف امام بدرالدین عینی
- رساله‌ای درباره‌ی مناقب امام بخاری به نام مناقب البخاري نوشته‌ی امام عیدروسی
- رساله‌ای دیگر در فضائل امام بخاری به نام مناقب البخاري اثر امام بکری

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

یکی از موضوعاتی که خیلی‌ها امروزه دچارش هستند و درگیرش شده‌اند، مسأله‌ی وسواس است؛ به‌ویژه وسواس در غسل، وضو و نماز.
بخش عمده‌ای از این مشکل، ریشه در استرس‌ها و تنش‌های فکری شدید دارد؛ و بخشی دیگر به ناآگاهی فرد از دین و احکام آن بازمی‌گردد. دینی که برای هر مشکل و مانعی، راه‌حل ارائه کرده و هیچ‌گاه آموزه‌ها و احکامش به‌گونه‌ای نبوده‌اند که فرد را در تنگنا و مشقت بیندازند.

شخصی را تصور کنید که ساعت‌ها وقت صرف انجام یک غسل می‌کند، اما باز هم در پایان کار دچار تردید است که آیا بخشی از بدنش خشک مانده یا نه؛ یا اصلاً آن را شسته یا خیر. در وضو نیز همین وضعیت پیش می‌آید؛ و در نماز، پیوسته در تعداد رکعات یا سایر اجزاء نماز شک و دودلی دارد.
این وسواس‌ها، در نهایت منجر می‌شوند - نعوذبالله - به ترک شدن برخی از فرائض، ناتوانی در انجام سنت‌ها و عبادات بیشتر، و مهم‌تر از همه، نچشیدن شیرینی و حلاوت عبادت.

این مسأله به‌گونه‌ای‌ست که اگر از راه درست درمان نشود، نه تنها ثابت نمی‌ماند، بلکه با گذر زمان شدت بیشتری می‌گیرد.
تأکید من بر "درمان از راه درست" به این دلیل است که گاهی افرادی پیدا می‌شوند که خودشان درک درستی از وسواس و راهکارهای آن ندارند، اما با این حال، اقدام به راهنمایی دیگران می‌کنند.
این نوع راهنمایی‌های ناآگاهانه، باعث می‌شود فرد بیشتر درگیر وسواس شود. به عنوان نمونه، خودم شخصاً شاهد بودم افرادی که شخصی مبتلا به وسواس طهارت را - که فقط پس از استفاده از توالت نسبت به قطرات مشکوک بود - بلافاصله بیمار به "سَلَس‌ُالبول" (یعنی ناتوانی در کنترل ادرار) تشخیص دادند.
چنین قضاوت‌های نادرستی می‌تواند آن فرد را سالیان سال در مشقت و رنج نگه دارد.

وسواس شدید از جانب شیطان است. و گاهی ممکن است ریشه در گناهانی داشته باشد که خود فرد بهتر از هرکسی از آن‌ها آگاه است، یا ناشی از تنش‌های ذهنی و فکری غیرعادی باشد که درگیر آن شده.
در هر حال، فرد باید بدون تأخیر برای درمان اقدام کند؛ چرا که این وسواس در بلندمدت منجر به فرسایش روانی و حتی جسمی می‌شود. و جالب آن‌که وقتی درمان آغاز شود، حتی بسیاری از همان درگیری‌های فکری و بی‌تمرکزی‌های ذهنی نیز از بین می‌رود.

اگر شما هم با این مشکل درگیر هستید، اصلاً ناامید نشوید.
اگر واژه‌هایی مانند «الوسواس القهري»، «الوسواس أثناء الغسل»، «الوسواس أثناء الوضوء» و «الوسواس أثناء الصلاة» را در اینترنت جست‌وجو کنید، خواهید دید که این مسأله در میان بسیاری از افراد - با توجه به معضلات زندگی مدرن - وجود دارد، و خوشبختانه راهکارهای مفید، امیدوارکننده، و در عین حال سریع و مؤثری برای آن ارائه شده است.

یکی از مهم‌ترین آن‌ها، آگاهی از میزان آبی‌ست که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم برای غسل و وضو استفاده می‌کردند، و نیز شناخت روش مواجهه‌ی ایشان و صحابه با فراموشی و سهو در عبادت؛ که همگی در چارچوب آسان‌گیری شرع قرار می‌گیرد و برای انسان بسیار راه‌گشاست.

و نباید فراموش کرد که اگر شیطان به سراغ کسی می‌آید، بی‌دلیل نیست. قطعاً در وجود او خیری دیده که می‌خواهد سد راهش شود.

در دوران تحصیل، هر هفته برای خودسازی و تهذیب نفس، به همراه دوستان و به توصیه‌ی اساتید، به محضر یکی از علما می‌رفتیم.
خوب یادم هست که یک بار فرمودند: «دزد هیچ‌گاه به خانه‌ای که در آن چیزی نیست و ویرانه است، وارد نمی‌شود. دزد به خانه‌ای می‌زند که می‌داند در آن مال و جواهر وجود دارد.»
و بعد ادامه دادند: «ماجرای شیطان با افراد دیندار و دلشان هم همین است. چون می‌داند اگر این فرد به دینش عمل کند، نه تنها خودش رشد می‌کند، بلکه می‌تواند برای دیگران هم موجب خیر و تقویت ایمان شود.»

خیلی از این وسوسه‌ها، از شدت دقت و علاقه‌ی فرد به درست انجام دادن عبادات ناشی می‌شود. و این خود نشان‌دهنده‌ی دینداری‌ست.
اما نباید با این مسأله به‌سادگی و سهل‌انگاری برخورد کرد. بلکه باید فوراً با مراجعه به علما و افراد آگاه و متخصص در این زمینه، مشکل را به‌درستی شناخت و هرچه زودتر برای درمان اقدام کرد، تا مبادا گسترش یابد و درمانش دشوارتر شود.

در نهایت، باید به این نکته توجه داشت که وسواس، هرچقدر هم که پیچیده و طاقت‌فرسا به نظر برسد، قابل درمان است. راه‌حل آن در آگاهی از احکام دین، صبوری در برخورد با مشکلات و عمل به راهنمایی‌های درست و اصولی است. زیرا شک‌ها و تردیدهایی که انسان درگیرشان می‌شود، در حقیقت تنها راهی برای فرسایش روان و دلسردی هستند.
چنانچه فرد با توکل به خداوند متعال و اعتماد به آموزه‌های دینی صحیح، گام‌های خود را در مسیر درمان این مشکل بردارد، مطمئناً کمک‌های الهی در راه خواهد بود.
اصل دین آسان است و خدایی که این دین را برای ما فرستاده، از خود ما به ما مهربان‌تر است.

إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون

بی گمان او (شیطان) بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می کنند ، (هیچ) تسلطی ندارد.[النحل : ۹۹]

  • حسین عمرزاده

نماز تراویح (که جمع ترويحة است) از نظر ساختار و منشأ، همان نماز شب است و عبادتی برخلاف سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم نیست. این نماز اساساً به این دلیل «تراویح» نام گرفت که صحابه و پیشینیان نیک ما در ماه رمضان آن را بسیار طولانی‌تر از امروزه می‌خواندند و پس از هر چهار رکعت، کمی استراحت (مکث) می‌کردند.


در موطأ امام مالک (رحمه‌الله) روایت شده است که اهل مدینه در ماه رمضان نماز تراویح را طولانی برگزار می‌کردند، به حدی که از شدت ایستادن زیاد مجبور می‌شدند بر عصا تکیه کنند!


‏أَمَرَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ ‏أُبَيَّ بْنَ كَعْبٍ ‏‏وَتَمِيمًا الدَّارِيَّ ‏أَنْ يَقُومَا لِلنَّاسِ بِإِحْدَى عَشْرَةَ رَكْعَةً قَالَ وَقَدْ كَانَ الْقَارِئُ يَقْرَأُ ‏بِالْمِئِينَ ‏‏حَتَّى كُنَّا نَعْتَمِدُ عَلَى الْعِصِيِّ مِنْ طُولِ الْقِيَامِ وَمَا كُنَّا نَنْصَرِفُ إِلَّا فِي فُرُوعِ الْفَجْرِ ‏.۱


عمر بن خطاب، اُبَیّ بن کعب و تمیم داری را مأمور کرد تا برای مردم یازده رکعت نماز (تراویح) برپا کنند.

راوی می‌گوید: «امام در نماز از سوره‌های مِئین (سوره‌هایی که تعداد آیات آنها بیش از صد آیه است) می‌خواند، تا جایی که ما از شدت ایستادن طولانی مجبور می‌شدیم به عصا تکیه کنیم، و جز در اوقات پایانی شب (نزدیک طلوع فجر) نماز را به پایان نمی‌رساندیم.»


پی‌نوشت‌:


(وَقَدْ كَانَ الْقَارِيُّ يَقْرَأُ بِالْمِئِينَ) بِكَسْرِ الْمِيمِ وَقَدْ تُفْتَحُ وَالْكَسْرُ أَنْسَبُ بِالْمُفْرَدِ وَهُوَ مِائَةٌ وَكَسْرُ الْهَمْزَةِ وَإِسْكَانُ التَّحْتِيَّةِ أَيِ السُّوَرِ الَّتِي تَلِي السَّبْعَ الطُّوَلَ أَوِ الَّتِي أَوَّلُهَا مَا يَلِي الْكَهْفَ لِزِيَادَةِ كُلٍّ مِنْهَا عَلَى مِائَةِ آيَةٍ أَوِ الَّتِي فِيهَا الْقَصَصُ وَقِيلَ غَيْرُ ذَلِكَ.۲


(وَقَدْ كَانَ الْقَارِيُّ يَقْرَأُ بِالْمِئِينَ) و قاری قرآن، سوره‌های مِئین را تلاوت می‌کرد. واژه «المئین» با کسر میم (مِئین) تلفظ می‌شود، هرچند که فتح آن (مَئین) نیز جایز است، اما کسر آن مناسب‌تر است، زیرا با مفرد آن، یعنی «مائة» (صد)، سازگارتر است. همچنین، همزه آن مکسور (مِئین) و یاء ساکن است.منظور از «المئین»، سوره‌هایی است که پس از هفت سوره طولانی (السبع الطوال) قرار دارند، یا آن دسته از سوره‌هایی که نخستین آن‌ها پس از سوره کهف قرار دارد، زیرا هر یک از این سوره‌ها بیش از صد آیه دارند. یا این‌که سوره‌هایی هستند که در آن‌ها داستان‌هایی (قصص) بیان شده است. و درباره‌ی این تعریف، نظرات دیگری نیز مطرح شده است.

منابع:


۱) 

الموطأ، امام مالک، جلد ۱، صفحه ۱۱۵
۲) شرح الزرقاني على الموطأ، ج ۱، صص ۴۱۹-۴۲۰

  • حسین عمرزاده

از ابن مبارک (رحمه‌الله) پرسیدند:


«چرا وقتی با ما نماز می‌خوانی، در کنار ما نمی‌نشینی؟»


او پاسخ داد:

«من نزد صحابه و تابعین می‌روم.»


گفتند: «مگر صحابه و تابعین کجا هستند؟!»


گفت: «به دانشم (و کتاب‌هایم) سر می‌زنم، آثار و سخنانشان را می‌خوانم و از آن‌ها بهره می‌برم.

چرا با شما بنشینم، در حالی که شما غیبت مردم را می‌کنید؟»


قِيلَ لِابْنِ الْمُبَارَكِ: إِذَا صَلَّيْتَ مَعَنَا لِمَ لَا تَجْلِسُ مَعَنَا؟: قَالَ: " أَذْهَبُ مَعَ الصَّحَابَةِ وَالتَّابِعِينَ , قُلْنَا لَهُ: وَمِنَ أَيْنَ الصَّحَابَةُ وَالتَّابِعُونَ , قَالَ: أَذْهَبُ أَنْظُرُ فِي عِلْمِي فَأُدْرِكُ آثَارَهُمْ وَأَعْمَالَهُمْ فَمَا أَصْنَعُ مَعَكُمْ أَنْتُمْ تَغْتَابُونَ النَّاسَ.


الحلیة، ج ۸، ص ۱۶۴

  • حسین عمرزاده

الزِّرِکلي، نویسنده کتاب الأعلام، در زندگی نامه امام عبدالله بن مبارک رحمه الله (جلد ۴، صفحه ۱۱۵) می نویسد:

«الحَافظ، شيخ الإسلام، المجاهد التاجر، صاحب التصانيف والرحلات. أفنى عمره في الأسفار، حاجا ومجاهدا وتاجرا. وجمع الجديث والفقه والعربية وأيام الناس والشجاعة والسخاء. كان من سكان خراسان، ومات بهيت (على الفرات) منصرفا من غزو الروم. له كتاب في " الجهاد " وهو أول من صنف فيه، و " الرقائق - خ " في مجلد.»

«او، حافظ، شیخ‌الاسلام، مجاهد و تاجری بود که تألیفات و سفرهای بسیاری داشت. عمر خود را در سفر گذراند؛ گاه در حج، گاه در جهاد و گاه در تجارت. حدیث، فقه، زبان عربی، تاریخ مردم، شجاعت و سخاوت را در خود جمع کرده بود. از ساکنان خراسان بود و در شهر "هِیت" (واقع بر فرات) هنگام بازگشت از جنگ با رومیان درگذشت. کتابی در ارتباط با جهاد دارد که نخستین اثر در این موضوع است و کتاب الرقائق که در یک مجلد نگاشته شده است.»

امام ابن مبارک (رحمه‌الله) دانشمندی جامع بود: فقیه، محدث، زاهد، مجاهد و شاعر.
از او قصیده ای بسیار زیبا و پر معنا به جای مانده که ممکن است آن را از طریق اناشید شنیده یا در کتب دینی خوانده باشید؛ قصیده معروف «یا عابد الحرمین».

ابن عَساكِر در تاریخ دمشق (جلد ۳۲، صفحات ۴۴۹-۴۵۰) به نقل از محمد بن ابراهیم بن ابی سکینه می نویسد که :

«املى علي عبد الله بن المبارك هذه الأبيات بطرسوس وودعته للخروج وانفذها معي إلى الفضيل بن عياض في سنة سبعين ومائة وفي حديث أبي الغنائم سنة سبع وسبعين. يا عابد الحرمين لو ابصرتنا...
فلقيت الفضيل بن عياض في مسجد الحرام بكتابه فلما قرأه ذرفت عيناه ثم قال صدق أبو عبد الرحمن ونصحني.»

عبدالله بن مبارک در شهر طرسوس این ابیات (یا عابد الحرمین ...) را برای من املا کرد، آن‌گاه که از او خداحافظی کردم (یعنی هنگام رفتن به حج)، و مرا فرستاد تا آن‌ها را نزد فضیل بن عیاض برسانم. این در سال ۱۷۰ یا ۱۷۷ هجری بود.
پس از آن، فضیل بن عیاض را در مسجدالحرام دیدم و نامه ابن مبارک را به او دادم. هنگامی که آن را خواند، چشمانش از اشک پر شد و گفت:
«ابوعبدالرحمن (ابن مبارک) راست گفت و مرا نصیحت کرد.»

محبت ابن مبارک به استادش، او را واداشت که این پیام شاعرانه و بسیار عمیق را برایش بفرستد، بی‌آنکه قصد کوچک شمردن عبادت فضیل را داشته باشد و اصلاً چنین چیزی در نیت او نبود.
اینکه گفت «در بازی مشغولی»، نه از سر تمسخر بود و نه استهزا، بلکه از حقیقتی سخن می‌گفت که همگان می‌دانند: هیچ عبادتی با جهاد در راه خدا برابری نمی‌کند.
شاید ابن مبارک، از شدت علاقه‌ای که به استادش داشت، آرزو می‌کرد که فضیل هم در ثواب و فضیلت جهاد شریک باشد. و همین‌گونه باید سخنان بندگان صالحی را که به ورع، تقوا و درستکاری شناخته شده‌اند، درک کرد و معنا نمود.

در ادامه، این ابیات آموزنده را به همراه ترجمه‌ی فارسی‌شان با هم مرور می‌کنیم:

يا عابدَ الحَرَمينِ لوْ أبصرْتَنا
لَعلمْتَ أنّك في العبادةِ تَلْعبُ
مَنْ كان يَخْضِبُ خدَّهُ بدموعِهِ
فَنُحُورُنا بِدِمَائِنا تَتَخَضَّبُ
أو كان يُتْعِبُ خيلَهُ في باطلٍ
فخيولُنا يومَ الصَّبِيْحَةِ تَتْعبُ
رِيْحُ العَبِيْرِ لكمْ ونحنُ عبيرُنا
رَهْجُ السَّنابكِ والغبارُ الأطْيبُ
ولقد أتانا مِنْ مَقالِ نبيِّنا
قَوْلٌ صحيحٌ صادقٌ لا يُكْذَبُ
لا يَسْتَوِي وغُبارُ خَيْلِ اللهِ في
أَنْفِ امرئٍ ودُخَانُ نارٍ تَلْهَبُ
هذا كتابُ اللهِ ينطِقُ بَيْنَنا
ليس الشَّهيدُ بميِّتٍ لا يُكْذَبُ

ای که در حرمین به عبادت مشغولی، اگر ما را می‌دیدی،
می‌فهمیدی که عبادت تو در برابر ما، چیزی جز بازی نیست.

آن‌که گونه‌هایش را با اشک تر می‌کند،
ما سینه‌هایمان را با خون خود رنگین کرده‌ایم.

اگر کسی اسبش را بیهوده خسته کند،
اسب‌های ما در میدان نبرد از تلاش به ستوه می‌آیند.

عطر شما مشک و عبیر است، اما عطر ما،
گرد و غباری است که از سُم‌های اسب‌ها برمی‌خیزد و خوشبوتر است.

از پیامبرمان سخنی به ما رسیده که راست و انکارناپذیر است:
گرد و غبار میدان جهاد، با دودی که از آتش دنیا برمی‌خیزد، برابر نیست.

و این کتاب خداست که میان ما گواهی می‌دهد:
شهید، مرده نیست.



دریافت

دریافت



دریافت

  • حسین عمرزاده

بتقـوى الإلـه نجا من نجا
وفـاز وصـار إلـى ما رَجَا
ومـن يتـق اللـه يجعل لهُ
كمـا قـال مِن أمره مخرجا
ويرزقـه مـن حيث لا يحتسب
وإن ضـاق أمـر بـه فرَّجـا
وأيُّ الخلائق إلاَّ غــــــدا
إلـى اللـه مفتقراً أحوجا
فبـالله فاسـتغنِ عن خلقه
فلا نفـع مـن غيـره يرتجى
ووجِّــه بصـدق إلـى بـابه
فلـم يلفـه مرتـجٍ مرتجـا
إليـهِ التجـئ وارتـج
إنَّهُ هـو المرتجى وهو الملتجا
وكن إن توالت إليك الهمومُ
مَليّـاً بـذكراه مستبهجا
ونفسـك مـن شـؤمِها صـَفِّها
وكــن لدسائســها مُخرِجـا
ومن ذُلِّ عصيانهِا أخرجْ بهَا
إلـى عـز طاعـةِ ربِّ الحجا
إذا خلـت النفس من اثمها
تجلـى الضُّحى وتولى الدُّجى
ونفـس الفـتى مسـكن مظلم
ومـن يُحْيِـه بالتقى أسرجا
ومـن يَحْـظَ من رَبّه بالهُدى
نجـا والموفّـق من قد نجا

 

 

با تقوای الهی، هر که نجات یافت، رستگار شد و به آرزویش رسید.
هر که از خدا پروا کند، چنان‌که فرموده است، راهی برای رهایی‌اش می‌گشاید.
و از جایی که گمان نمی‌برد، روزی‌اش می‌دهد؛
و اگر در تنگنا باشد، گره از کارش باز می‌کند.

کدام آفریده‌ای است که روزی نیازمند و محتاج درگاه او نگردد؟
پس تنها به خدا دل ببند و از خلق بی‌نیاز باش،
که جز او هیچ‌کس سودی نمی‌رساند.

با صدق و اخلاص به درگاهش برو،
که هیچ امیدواری، ناامید از درگاهش بازنگشته است.
به او پناه ببر و امیدت را تنها به او بدار،
که اوست پناهگاه و امید راستین.

اگر غم‌ها بر تو هجوم آورد،
دل را با یاد او آرام کن و شادمان باش.
روحت را از تیرگی‌ها پاک کن،
و از وسوسه‌های پنهان، آن را برهان.

از خواری نافرمانی بیرون بیا
و به عزت بندگی پروردگارِ حکمت و بینش برس.
چون نفس از گناه پاک شود،
روشنی بر آن می‌تابد و تاریکی فرو می‌رود.

دل آدمی خانه‌ای تاریک است،
و آن‌که آن را با تقوا بیاراید، چراغ هدایت در آن روشن می‌سازد.
آن‌که از پروردگار خود هدایت یابد، نجات خواهد یافت،
و رستگار (و موفق حقیقی) آن کسی است که به توفیق الهی راه نجات را یافته باشد.



دریافت فایل
حجم: 927 کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

مشورت‌هایی که زندگی را ویران می‌کنند...


# خط ـ نوشته


چند وقت پیش در صف نانوایی که بودم ناخواسته گفتگوی دو نفر را شنیدم. صدایشان بلند بود، یکی مردی جوان که به نظر می‌رسید با همسرش به مشکل خورده و کارشان به دادگاه کشیده شده بود، و دیگری مردی مسن که داشت به او مشورت می‌داد. انتظار داشتم از یک فرد با تجربه و ریش‌سفید، حرف‌هایی بشنوم که به صلح و درستی ختم شود، اما چیزی که شنیدم حیرت‌انگیز و تاسف‌بار بود.
آن مرد مسن به جای آنکه جوان را به انصاف، گذشت و حل مشکل از راه درست دعوت کند، به او توصیه می‌کرد که "زرنگ باشد"، "سیاست داشته باشد"، "فعلاً مدارا کند و زن را به خانه برگرداند"، و بعد که مسئله‌ی دادگاه و مهریه منتفی شد، هر طور که خواست با او رفتار کند، هر انتقامی که دلش می‌خواهد بگیرد!
حرف‌هایش برایم شوکه‌کننده بود. همیشه فکر می‌کردم افراد بزرگ‌تر کسانی هستند که راه درست را نشان می‌دهند، تجربه‌ی زندگی را انتقال می‌دهند و به جای کینه و نیرنگ، مسیر انصاف را توصیه می‌کنند. اما اگر این افراد به جای خیرخواهی، راهنمایی‌های نادرست بدهند، دیگر چه امیدی می‌توان داشت؟
وای به حال زمانی که جوانمردی، انصاف و حق‌شناسی فراموش شود. زمانی که آدم‌ها برای رسیدن به اهداف خودخواهانه‌شان، حاضر شوند هر کاری بکنند، حتی اگر حق کسی را پایمال کنند. وقتی مهریه‌ای که حق یک زن است، به چشم یک بار اضافی دیده شود و مردی برای فرار از پرداخت آن، به دروغ و تهمت متوسل شود، حتی به همسر خودش اتهام اخلاقی بزند، فقط برای اینکه چند میلیون تومان از جیبش نرود!
شنیدن چنین چیزهایی آدم را محتاط‌تر می‌کند. دیگر نمی‌شود ساده‌لوحانه به هر توصیه‌ای اعتماد کرد، فقط به این دلیل که گوینده فردی مسن یا باتجربه به نظر می‌رسد. امروز، دیگر زمان آن نیست که کورکورانه به حرف‌های دیگران گوش دهیم. ملاک باید دین، انصاف، عقل و منطق باشد. باید دید که آیا این توصیه‌ها، حقی را ضایع می‌کند یا نه. آیا کسی که از او مشورت می‌گیریم، واقعاً خیرخواه است یا ناآگاهانه - حتی آگاهانه - زندگی ما را به سمت اشتباه سوق می‌دهد؟
همان‌طور که آدم می‌تواند "باقیاتُ الصّالِحات" و نیکی‌های ماندگار برای خود باقی بگذارد، می‌تواند با یک مشورت نادرست، زندگی چندین نفر را از بین ببرد. مشورتی که باعث شود حق کسی پایمال شود، مشورتی که گناهی را در کارنامه‌ی ما ثبت کند، چیزی نیست که بتوان ساده از کنارش گذشت.
و در نهایت، مهم‌ترین چیزی که می‌تواند از بسیاری از این مشکلات جلوگیری کند، زیست دینی است. پایبندی واقعی به اخلاق و حلال و حرام، نه فقط در ظاهر، بلکه در عمل. آموزه‌های دین، آن هم نه هر آیینی، بلکه اسلام که به هر موضوعی نگاه دقیق، عادلانه و منظم دارد، راه‌چاره‌ای ریشه‌ای برای این مشکلات است. اگر کسی حقیقتاً به این آموزه‌ها پایبند باشد، این یک بازدارنده‌ی استثنائی خواهد بود؛ چرا که فرد را وادار می‌کند حتی در جایی که هیچ‌کس حضور ندارد، هیچ قدرت یا زوری هم اعمال نمی‌شود، خداوند را ناظر بر اعمال خود ببیند و در نتیجه، نه‌تنها حقی را ضایع نکند، بلکه در برخورد با دیگران نیز با دقت و شناخت رفتار کند.
این پایبندی، تنها به رفتار شخصی محدود نمی‌شود، بلکه باعث می‌شود فرد در مواجهه با افراد جامعه - خواه در پوشش مشاور، بزرگ‌تر، یا هر فرد تأثیرگذاری - با دقت و بصیرت سخنان آن‌ها را بسنجد و هر توصیه‌ای را بی‌چون‌وچرا نپذیرد. چراکه نه سن و سال، نه جایگاه اجتماعی، بلکه حق و انصاف  باید معیار پذیرش یک سخن باشد. و این همان راه‌چاره‌ای است که می‌تواند بسیاری از این ناهنجاری‌ها را از ریشه اصلاح کند.

  • حسین عمرزاده

شیخ عبدالله الأرمني رَحِمَهُ الله:

 

در سفری که داشتم از کنار راهبی عبور کردم.

راهب گفت:ای مسلمان!از نظر شما نزدیک ترین راه به سوی الله -عَزَّ وَ جَل- کدام است؟

گفتم:مخالفت با نفس،و او نیز پس از شنیدن این پاسخ سرش را به درون صومعه اش باز گرداند.

وقتیکه در زمان حج در مکه حضور داشتم،نزد کعبه دیدم که مردی به من سلام می کند.

پرسیدم:که هستی؟

گفت:همان راهب هستم.

گفتم:چگونه به اینجا رسیدی؟!

گفت:با عمل به آنچه که خودت گفتی.

 

در روایتی هم نقل شده که راهب گفت:اسلام را بر نفسم عرضه کردم اما او امتناع کرد

آن وقت فهمیدم که اسلام حق است و مسلمان شدم و با نفسم مخالفت کردم.

 

البِدایَة وَ النِّهایَة ۱۳/۱۴۲

  • حسین عمرزاده

امام عبدالله بن مبارک می‌گوید: سفیان ثوری رَحِمَهُ الله به من نوشت:

 

علمت را منتشر کن، و از شهرت بترس.

«بُثَّ عِلْمَكَ , وَاحْذَرِ الشُّهْرَةَ»

حِلیَةُ الأولیاء: ۷/ ۷۰

  • حسین عمرزاده

وقتیکه تابِعي بزرگوار،رَبیع بن خُثَیم رَحِمَهُ الله به درب خانه ابن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنه می رفت کنیزش می گفت :

 

آن نابینا پشت در است !

 

ابن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ می گفت :

 

او نابینا نیست،بلکه رَبیع بن خُثَیم است.

وَكَانَ الرّبيع إِذا جَاءَ إِلَى بَاب بن مَسْعُود يسْتَأْذن قَالَت لَهُ الْجَارِيَة ذَاك الْأَعْمَى بِالْبَابِ فَيَقُول لَيْسَ ذَلِك أعمى ذَاك ربيع بن خثيم.

[العجلي، الثقات للعجلي ط الدار، ٣٥١/١-٣٥٢]

  • حسین عمرزاده

بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :

"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه

به این بنگر که چه کسی را نافرمانی می‌کنی؟".

 

لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.

 

منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵

  • حسین عمرزاده

امام سُفیانُ بنُ عُیَینَة رَحِمَهُ الله :

 

اگر سِتر ( و عیب پوشی) الله عَزَّ وَ جَل نبود ( که گناهان ما را از مردم می پوشاند ) ، هیچ کس با ما همنشین نمی شد.

عن محمود بن آدم قال: سمعت سفيان بن عيينة، يقول: لولا ستْر الله عزَّ وجلَّ ما جالسَنا أحدٌ.

 

شُعَب الإيمان للبيهقي (٦/٢٩٠) (٤٢٠٣).

  • حسین عمرزاده

مَسروقُ بنُ الأَجدَع رَحِمَهُ الله :

برای جهل یک فرد همین بس که از دانش خود،دچار عُجب و خودشیفتگی گردد

و برای علم اش همین بس که از الله بترسد.

بِحَسْبِ الْمَرْءِ مِنَ الْجَهْلِ أَنْ يَعْجَبَ بِعِلْمِهِ

وَبِحَسْبِهِ مِنَ الْعِلْمِ أَنْ يَخْشَى اللَّهَ

[ المُصَنَّف لِابنِ أبي شَيبَة ٣٦٠٢٣ ]

  • حسین عمرزاده

به امام شافعی رَحِمَهُ الله گفته شد :

 

چرا با اینکه ضعیف نیستی همیشه عصا به دست داری؟

گفت:

تا به یاد داشته باشم که مسافر هستم. (یعنی در این دنیا)

قيل للإمام الشَّافعيِّ: 

مالكَ تُدمِنُ إِمسَاكَ العَصَا وَلَستَ بِضَعِيفٍ! 

فَقَالَ: « لِأَذكُرَ أَنِّي مُسَافِرٌ » يَعنِي فِي الدُّنْيَا.

⌯ المجموع شرح المهذب (٥٥٧/١).

  • حسین عمرزاده

يا لَها مِن رِحلةٍ


تَبدأُ مِن ظَهرِ الأبِ إلى بَطنِ الأُمِّ
و مِن بَطنِ الأُمِّ إلى ظَهرِ الأَرضِ
و مِن ظَهرِ الأَرضِ إلى بَطنِ الأَرضِ
و مِن بَطنِ الأَرضِ إلى يَومِ العَرضِ
وَ في كُلِّ مَحَطَّةٍ تَرى العَجَبَ
وَ في النِّهايةِ تَحُطُّ الرِّحالَ
إمّا إلى الجَنَّةِ
وَ إمّا إلى النّارِ

چه سفر عجیبی!
سفری که از پشت پدر آغاز می‌شود و به شکم مادر می‌رسد.
از شکم مادر به پشت زمین،
از پشت زمین به دل خاک،
و از دل خاک به روز قیامت...
و در هر ایستگاه، شگفتی‌ها خواهی دید!
و سرانجام، کاروان این سفر در یکی از دو منزلگاه فرود می‌آید:
یا بهشت...
یا دوزخ...

  • حسین عمرزاده

سُفيان الثَّوري رَحِمَهُ اللّه :

 

زمانیکه تصمیم گرفتی کاری از کارهای مربوط به آخرت ( منظور کار خیر) انجام بدهی شتاب کن

پیش از آنکه شیطان بین تو و انجام دادنش مانع شود.

 

" إذا هممتَ بأمرٍ مِن أمورِ الآخرةِ فشمِّر إليهِ وأسرِع، قبل أن يَحولَ بينهُ وبينكَ الشيطان ".

[حليةُ الأولياء ٨٣/٧].

  • حسین عمرزاده

امام ابن حَجَر رَحِمَهُ اللّه :

"مَنْ نَسَبَ لِنَفْسِهِ عَمَلًا صَالِحًا لَمْ يَفْعَلْهُ، وَادَّعَى خَيْرًا لَمْ يَصْنَعْهُ، فَإِنَّ اللَّهَ يَفْضَحُهُ وَيُظْهِرُ كَذِبَهُ".

هر کس کار نیکی را به خود نسبت دهد، در حالی که آن را انجام نداده، و ادعای خیری کند که در واقع به جا نیاورده، الله او را رسوا کرده و دروغش را آشکار خواهد کرد.


[فَتحُ الباري، جلد یازدهم، صفحه ۳۳۷]

  • حسین عمرزاده

سُفيان الثَّوري - رَحِمَهُ اللّه - :

 

در گذشته اینگونه بود که اگر مردم با یکدیگر دیدار می داشتند نفع و سودشان به همدیگر می رسید

اما حقیقتا امروزه این چنین نیست و از نظر ما نجات و سلامتی (از فتنه ها و آسیب ها) در فاصله گرفتن است...

" كانَ النّاسُ إذا التقوا انتفعَ بعضهم ببعض، فأمّا اليوم فقد ذهب ذَلك والنَّجاةُ في تركهم فيما نرى ".

[ حلية الأولياء ٩٣١٨ ]

  • حسین عمرزاده

امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :

 

از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .

مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ.

[ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]

  • حسین عمرزاده

گفت: وقتی غلامی خریدم. از وی پرسیدم: «چه نامی؟». گفت: « تا چه خوانی!».

گفتم: «چه خوری؟». گفت: «تا چه خورانی!». گفتم: «چه پوشی؟». گفت: «تا چه پوشانی!» گفتم: «چه کار کنی؟». گفت: «تا چه کار فرمایی!». گفتم: «چه خواهی ؟». گفت: «بنده را با خواست چه کار؟». پس با خود گفتم: ای مسکین! تو در همهٔ عمر خدای - تعالی - را چنین بنده بوده ای؟ بندگی، باری از وی بیاموز. چندان بگریستم که هوش از من زایل شد.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest