| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

نیما یوشیج از دزدان شعر می گوید


می‌پرسید: شعر دزدها چه‌گونه‌اند؟ سابقاً این را گفته بودم. چون از من سوآل کرده‌اید باز می‌گویم. به طور اختصار شعردزدها چند قسم هستند:


یک دسته می‌دزدند فکر را یا طرز تلفیق عبارت را و برای دیگران به اسم خودشان می‌خوانند. اینها دزدهای احتیاط‌کار و قابل رقت هستند.


دومیها می‌دزدند و در پیش روی آدم می‌خوانند. اینها دزدهای بی‌احتیاط هستند و باید- اگر نمی‌رنجند- آنها را به این زبان نصیحت کرد که در خودتان غرق شوید... اینها بیشترشان خجول هستند وقتی که دزدی آنها را به رخ آنها می‌کشید.


سومیها می‌دزدند و در پیش روی آدم می‌خوانند و اگر به روی آنها بیاورید، اعترافی در کار نیست. اینها دزدهای بی‌انصاف هستند. وقت خود را برای نصیحت کردن آنها تلف نکنید. آنها شعر را ابزار قوی معیشت مادی قرار داده‌اند.


اما دسته‌ی دیگری هم هستند که از همین دسته ریشه گرفته‌اند. به محض شنیدن مضمونی از دهان شما، با کمال بی‌شرمی لبخند آورده، سر تکان داده و چشمهای دریده را به هم گذارده، می‌گویند: مثل همان مضمون که من در فلان غزل یا قصیده به کار برده‌ام. این دسته دقت ندارند که چه می‌نویسند. راست یا دروغ چیزی را که در زندگی خود ندیده و نشناخته‌اند، می‌نویسند به رسم و آداب دیگران، به اشخاص داستان خود رسوم و آداب می‌دهند.


طرز کار هریک از اینها روزی اهل نظر را بیدار می‌کند. سعی کنید که خودتان باشید. دروغ نگویید آن‌چه را که داستان نیست و راجع به خودتان است. خودتان باشید در شعرتان، ولو بدترین مردم. چون خودتان هستید شعر شما با شما زنده شده است ولی در صورت دیگر، به عکس این است.


دزدهایی هستند که حتی این گونه حرفها را هم می‌دزدند...!


بهمن۱۳۲۴ - کتاب: حرفهای همسایه / نیما یوشیج 


دریافت
حجم: ۶۱.۵ کیلوبایت

معلّمی وارد کلاس شد، تصمیم داشت از علم روانشناسی که آموخته بود استفاده کند. پس رو به کودکان خردسال کرده گفت:

"هر کس که تصوّر می‌کند احمق است، برخیزد بایستد."

کسی تکان نخورد و جوابی نداد.


بعد از لحظاتی، کودکی برخاست. معلّم با حیرت از او پرسید، "تو واقعاً تصوّر می‌کنی احمقی؟"


کودک گفت : 

"خیر آقا؛ ولی دوست نداشتم شما تنها کسی باشید که ایستاده است! "


یک مرد مجرد از یک متاهل پرسید:

آیا واقعا اینگونه است که مرد, تنها وقتی همسر می آید ،مصیبت ها را می فهمد ؟

گفت:بلکه ارزش همسر خوب را تنها وقتی می فهمد که مصیبت ها می آید.

---------------------------------------

سال عازب متزوجا :

احقا ما یقال ان الرجل لا یعرف المصائب الا حین تاتیه الزوجه ؟

قال :بل لایعرف قیمه الزوجه الصالحه الا حین تاتیه المصائب

عالمی را پرسیدند :

خوب بودن را کدام روز بهتر است؟


عالم فرمود : 

یک روز قبل از مرگ

دیگران حیران شدند و گفتند :

ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند


عالم فرمود :

پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن 

و خوب باش شاید فردایی نباشد


امثال و حکم

مرد ملاک وارد روستا شد. آوازه اش را از ماهها پیش شنیده بودند. 


زمینها را می خرید. خانه ها را ویران می کرد و ساختمانهایی مدرن بر آنها بنا می کرد.

پیشنهادهایش آنقدر جذاب بود که همه را وسوسه می کرد. روستاها یکی پس از دیگری به دست او ویران شده بود. نوعی حرص عجیب داشت. حرص برای زمینخواری...


همه می دانستند که پیشنهادهای مالی جذابش، این روستا را نیز نابود خواهد کرد.


کدخدا آمد. روبروی مرد ایستاد. مرد در حالی که به دامنه کوه خیره شده بود گفت: کدخدا! همه این املاک را با هم چند می فروشی؟


کدخدا سکوتی کرد و گفت: در ده ما زمین مجانی است. سنت این است که خریدار، محیط زمین را پیاده می رود و به نقطه اول باز می گردد. هر آنچه پیموده به او واگذار می شود.


مرد ملاک گفت: مرا مسخره می کنی؟


کدخدا گفت: ما نسلهاست به این شیوه زمین می فروشیم.


مرد ملاک به راه افتاد. چند ساعتی راه رفت. گاهی با خود فکر می کرد که زودتر دور بزند و به نقطه شروع بازگردد، اما باز وسوسه می شد که چند گامی بیشتر برود و زمینی بزرگتر را از آن خود کند. تمام کوهپایه را پیمود.


غروب بود. روستاییان و کدخدا در انتظار بودند. سایه ای از دور نمایان شد. مرد ملاک کم کم به کدخدا و روستاییان نزدیک می شد.زمانی که به کدخدا رسید، نمی توانست بایستد، زانو زد. حتی نمی توانست حرف بزند. بر روی زمین دراز کشید و جان داد.


نگاهش هنوز به دوردستها، به کوهپایه ها، خیره مانده بود.


کوهپایه هایی که دیگر از آن او نبودند ...


تولستوی


دریافت
حجم: ۱۰۵ کیلوبایت

دزدی مرتبا به دهکده ای میزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، 

ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.


ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:

 ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، 

ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. 

ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ.


یک زوج، روز بعد ازدواجشان تصمیم گرفتند :که در را به روی هیچ کس باز نکنند ..!

وخانواده ی مرد آمدند ودر را کوبیدند .هریک از زن ومرد به دیگری نگاهی کردند که نشان از اجرای تصمیم داشت ودر راباز نکردند 

وچیزی نگذشت که خانواده زن آمدند ودر را کوبیدند 

مرد به زن نگاه کرد :ودید اشک میریزد ومی گوید :به خدا برایم آسان نیست که پدر ومادرم روی پا بایستند ودر را باز نکنم .مرد سکوت کرد .وزن در را به روی پدرومادرش گشود

سالها گذشت وصاحب چهار پسر شدند..

وپنجمی آنها دختر بود که پدر بسیار خوشحال شد

مردم باتعجب از او پرسیدند :

علت اینکه خوشحالی تو نسبت به فرزند دختر بیش از فرزند پسر است ،چیست ؟  جواب داد:این دختر همان کسی است که در را به روی من بازمیکند ".. هرکس زن رانشناسد قدرش را نمی داند


-----------------------------------------------


اتفق زوجان فی الصباح التالی لزواجهما :أن لا یفتحا الباب لأی زائر کان .. ! !

وبالفعل جاء أهل الزوج یطرقون الباب فنظر کل من الزوجین لبعضهما نظرة تصمیم لتنفیذ الإتفاق و لم یفتحا الباب . .

لم یمض إلا قلیل حتى جاء أهل الزوجة یطرقون الباب 

فنظر الزوج إلى زوجته : فإذا بها تذرف الدموع  و تقول : و الله ما یهون علی وقوف أبوی امام  الباب ولا أفتح لهما .سکت الزوج . و فتحت لأبویها الباب .. !

مضت السنوات و قد رزقوا بأربع أولاد ..

و کانت خامستهم '' طفلة ''فرح بها الأب فرحاً شدیداً.. ! !

فسأله الناس متعجبین : : ما سبب فرحک بالبنت ،الذی غلب على فرحتک بأولادک الذکور .. ؟

فأجاب :" هذه هی التی ستفتح لی الباب "..

من لا یفهم الأنثى لا یعرف قدرها .. !

 
دریافت
عنوان: ای خداوند منان
حجم: ۱۰۱۹ کیلوبایت
توضیحات: سرود اسلامی فارسی - ترکی

الاغ طلحک را دزدیدند. مردم دورش جمع شدند و هرکس چیزی میگفت یکی میگفت: گناه از توست که در نگهداری اش کوتاهی کردی. دیگری میگفت گناه اصلی و مهمتر را کسی کرده که در طویله را باز گذاشته. دیگری می گفت: گناهکار اصلی کسی است که نتوانسته دزد را بگیرد و دزد به راحتی فرار کرده. ناگهان طلحک عصبانی شده و گفت: در اینصورت دزد کاملا بی گناه است.


عبید زاکانی


دریافت
حجم: ۱۰۳ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۶۴.۳ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۲۳۵ کیلوبایت



دریافت
حجم: ۸۸.۴ کیلوبایت


علم و فرق بین گوشت خوک و چهارپایان اهلی:



حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِکُمْ فِسْقٌ 


(گوشت) مردار، و خون و گوشت خوک و آنچه (هنگام ذبح) نام غیر الله بر آن برده شود، و (حیوانات) خفه شده، و با ضربه مرده، و از بلندی افتاده، و به ضرب شاخ (حیوان دیگری) مرده، و آنچه درندگان خورده باشند،- مگر آنکه ذبح (شرعی) کرده باشید- ، و آنچه برای بتها ذبح شده، و آنکه با تیرهای فال؛ بخت و قسمت طلب کنید (همه) بر شما حرام شده، و (روی آوردن به تمام) اینها فسق و نافرمانی است.


بخشی از آیه شماره ۳ المائدة


همه ما می دانیم که خداوند متعال بدنی به خوک داده که سازگار با هضم چیزهای آلوده و پس-مانده ها و کثافتهایی است که بعنوان یک منبع طبیعی غذایی آنها را می خورد و بدین گونه انسان را از این کثافتها در مزارع و... خلاص می کند، به همین دلیل مشاهده می کنیم که بدن خوک دارای اختلافاتی با بقیه پستانداران دیگر بویژه چهارپایانی است که کشاورزان پرورش می دهند و از گوشت آنها می خورند، و این اختلافات در بدن خوک بصورتی طبیعی است که با آن متولد می شود و می میرد صرف نظر از نوع چیزهایی که می خورد (یعنی فرقی به حال خوک نمی کند اگر در مکان پاکی آن را پرورش بدهی و غذای پاکی به آن بخورانی باز هم چنین است) و سؤالی که اکنون سعی داریم بدان برسیم اینست که:

گوشت خوک عملا (و از لحاظ علمی) تا چه حدی با گوشت چهارپایان اهلی تفاوت دارد؟ و گوشتش تا چه اندازه برای انسان مضر است؟


ابتدا با مقایسه بین خوک و چهارپایان و حالتهای انتقال ویروسهای التهاب معده (نورو ویروس) توسط آنها، بحث را آغاز می کنیم..

چنانکه تحقیقی که دانشمندانی از کانادا انجام دادند و در شماره ۶ این مجله در سطح جهان در زمینه علوم بیماریهای مسری منتشر کردند بین میانگین انتشار ویروسهای التهاب معده Noroviruses در خوک و چهارپایان مقایسه صورت داده است.


عنوان:

Human Noroviruses in Swine and Cattle


لینک:

https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC2828081/


چنانکه ویروسهای التهاب معده سبب التهابی می شود که عوارض آن: استفراغ، درد شکم و ضعف در کل بدن می باشد و بسیاری از بیمارانی که بدان مبتلا هستند برای درمان در بیمارستانها بستری می شوند و گاها نیز سبب وفات شخص می گردد بویژه اینکه کودکان را نیز مبتلا ساخته و بدین دلیل در معرض فشار و آزار دو چندان قرار می گیرند.


منبع:

Norovirus Disease in the United States


لینک:

https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3739528/


خلاصه پژوهش مذکور به شرح زیر می باشد:


۱. ویروسهای التهاب معده خوک با ویروسهایی که انسان را مبتلا می سازد نزدیک و شبیه است طوری که خوک را یکی از عوامل اصلی ابتلای انسان به این ویروس قرار می دهد.


منبع:

Porcine noroviruses related to human noroviruses


لینک:

https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/16485473/


۲. ویروسهای التهاب معده در چهارپایان کمترین شباهت را به ویروسهایی دارد که انسان را مبتلا می سازد به گونه ای که فرصتهای ابتلای انسان به این بیماری از طریق گوشت چهارپایان را کاهش می دهد.


منبع:

Molecular characterization of bovine enteric caliciviruses: a distinct third genogroup of noroviruses (Norwalk-like viruses) unlikely to be of risk to humans


لینک:

https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/12552024/


۳. هنگام انجام آزمایشات و تحقیقات بر روی مدفوع خوکها و گاوها در مزارع کانادا دریافتند که در یک چهارم خوکها (25%)، ویروسهایی وجود دارد که انسان را مبتلا می کند.. در مقابل دریافتند که در چهارپایان، فقط (1.6%) از این ویروسها وجود دارد!! (یعنی این نسبت بیش از ۱ تا ۱۵ برابر بین خوک و گاو است).


۴. بهمین دلیل پژوهشگران ترجیح دادند که خوکها، عامل انتقال این ویروسها به انسان از طریق خوردن گوشتشان یا تماس با آنها یا با محیطی است که خوک ممکن است آلوده کرده باشد.

ستیتة محاملی بغدادی، فقیه، عالم و ریاضی دان برجسته (رحمها الله):

وی محدث، فقیه، عالم و حافظ کتاب الله "قرآن کریم" بود، و در علم ریاضیات، به ویژه در علم حساب و فرائض (علم تقسیم ارث بر ورثه) سرآمد گردید.


امام خطیب بغدادی (رحمه الله) می‌گوید:


"او قرآن و نیز فقه بر مذهب شافعی و فرائض و حساب و نحو و علوم دیگر را حفظ نمود و زنی بخشنده بود، بسیار صدقه می داد، اهل خیر بود و حدیث از وی به نگارش درآمده است." [۱]


حافظ ابن کثیر (رحمه الله) درباره‌ی او اظهار داشته است:


"قرآن را خواند و فقه و فرایض و حساب و نحو و... را حفظ نمود، و از عالم‌ترین افراد زمان خود به مذهب شافعی بود." [۲]


امام صفدی (رحمه الله) نیز درباره‌ی وی می‌گوید:


"امة الواحد دختر قاضی ابوعبدالله حسین بن اسماعیل محاملی، از پدرش و اسماعیل وراق و عبدالغافر بن سلامه روایت نموده و قرآن را حفظ کرد و در مذهب شافعی به فقاهت رسید و در علم فرائض و علوم زبان عربی و دیگر علوم اسلامی به شهرت رسید، و حسن بن عبدالله بن خلال و دیگران از او روایت نموده‌اند. و او مادر قاضی ابوالحسین محمد بن احمد بن قاسم محاملی و نامش سُتیته است، که برقانی گوید: او به همراه ابوعلی ابن ابوهریره فتوا می‌داد، و در ماه رمضان سال ۳۷۷ وفات یافت." [۳]


بنت المحاملی به مقام فتوادادن رسیده بود، امام ذهبی (رحمه الله) گوید:

"دختر محاملی، أمة الواحد دختر حسین، عالم، فقیه ومفتی بود، او نزد پدرش فقه آموخت و از وی و اسماعیل وراق و عبدالغافر حمصی روایت کرد. قرآن و نیز فقه شافعی را حفظ نمود و در علم فرایض و علوم زبان عربی سرآمد شد. نامش ستیته است... و دیگران گفته‌اند: از فقیه‌ترین افراد بود." [۴]



پی‌نوشت‌ها:

[۱] تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی (۴۶۳ ه‍ــ)، دار الکتب العلمیة، ج ۱۴، ص ۴۴۳

[۲] البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی (۷۷۴ ه‍ــ)، دار الفکر، ج ۱۱، ص ۳۰۶

[۳] الوافی الوفیات، صلاح الدین الصفدی (۷۶۴ ه‍ــ)، دار إحیاء التراث، ج ۹، ص ۲۲۱

[۴] سیر أعلام النبلاء، شمس الدین الذهبی (۷۴۸ ه‍ــ)، مؤسسة الرسالة، ج ۱۵، ص ۲۶۴


دریافت
حجم: ۷۳ کیلوبایت

شبی حسن بصری رحمه الله تعالی دعا مى کرد: "یا الله! از کسانى که به من ظلم کرده اند، درگذر" و این دعا را بسیار تکرار مى کرد. 

 

شخصی به او گفت: 


اى پدر سعید! امشب شنیدم که براى دشمنانت آن قدر *دعاى عفو و بخشش* کردی که آرزو نمودم اى کاش از کسانی بودم که به تو ستم کرده اند. چه چیزى تو را به چنین دعایی واداشت؟


پاسخ داد: فرمایش پروردگارم که فرموده است:


فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ


"پس هر کس *گذشت کند و اصلاح نماید،* پاداش او با الله است."( یعنی الله پاداش خاص و ویژه ای برای او مقرر فرموده است).[سورة الشورى ٤٠]


شرح بخاری از  ابن بطال (۵۷۵/۶ )

امیرالمومنین عمر رضی الله عنه:


«اگر دیدی شخصی نمازش را ضایع می‌سازد، به الله سوگند چیزهای دیگر را بیشتر ضایع خواهد ساخت».


[التهجد وقیام اللیل]



گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه‌ای
عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیده‌اند
من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم بپای
کاش میپرسید کس، کایشان بچند ارزیده‌اند
دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین
ای عجب! آن سنگها را هم ز من دزدیده‌اند
سنگ میدزدند از دیوانه با این عقل و رای
مبحث فهمیدنیها را چنین فهمیده‌اند
عاقلان با این کیاست، عقل دوراندیش را
در ترازوی چو من دیوانه‌ای سنجیده‌اند
از برای دیدن من، بارها گشتند جمع
عاقلند آری، چو من دیوانه کمتر دیده‌اند
جمله را دیوانه نامیدم، چو بگشودند در
گر بدست، ایشان بدین نامم چرا نامیده‌اند
کرده‌اند از بیهشی بر خواندن من خنده‌ها
خویشتن در هر مکان و هر گذر رقصیده‌اند
من یکی آئینه‌ام کاندر من این دیوانگان
خویشتن را دیده و بر خویشتن خندیده‌اند
آب صاف از جوی نوشیدم، مرا خواندند پست
گر چه خود، خون یتیم و پیرزن نوشیده‌اند
خالی از عقلند، سرهائی که سنگ ما شکست
این گناه از سنگ بود، از من چرا رنجیده‌اند
به که از من باز بستانند و زحمت کم کنند
غیر ازین زنجیر، گر چیزی بمن بخشیده‌اند
سنگ در دامن نهندم تا در اندازم بخلق
ریسمان خویش را با دست من تابیده‌اند
هیچ پرسش را نخواهم گفت زینساعت جواب
زانکه از من خیره و بیهوده، بس پرسیده‌اند
چوب دستی را نهفتم دوش زیر بوریا
از سحر تا شامگاهان، از پیش گردیده‌اند
ما نمیپوشیم عیب خویش، اما دیگران
عیبها دارند و از ما جمله را پوشیده‌اند
ننگها دیدیم اندر دفتر و طومارشان
دفتر و طومار ما را، زان سبب پیچیده‌اند
ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست
عاقلان با این گرانسنگی، چرا لغزیده‌اند


پروین اعتصامی


دریافت
عنوان: شیخین و صهرین
تالیف: سید عبدالرحیم خطیب رحمه الله

حجم: ۳.۳۳ مگابایت
توضیحات: 

دو کتاب در یک فایل زیپ

در وصف خلفاء اربعه رضی الله عنهم

إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ ۖ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا...

اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید، باز به خود کرده اید

بخشی از آیه شماره ۷ سوره الاسراء


زن کره ۱ کیلویی آماده می کرد و مرد آن را به بقالی می برد و به جای آن مایحتاج خود را فراهم می کرد 

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد . اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.

او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمیخرم کره ۹۰۰ گرم بود 

مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت:

ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن را به عنوان وزنه قرار مى دادیم ...