'ISLAM AND THE WEST'
اسلام و غرب
سخنرانی شاه چارلز سوم (در زمان ولیعهدی) در تئاتر شلدونیان آکسفورد به مناسبت بازدید وی از مرکز مطالعات اسلامی آکسفورد: چهارشنبه ۲۷ اکتبر ۱۹۹۳
شاهزاده چارلز (پادشاه کنونی انگلستان) در سخنرانی خود با عنوان "اسلام و غرب" به تأثیرات تاریخی و فرهنگی دنیای اسلام بر تمدن غرب اشاره میکند. او به این نکته تأکید دارد که تاریخ اسلام و غرب ارتباط عمیقی با یکدیگر داشته و در طول قرون وسطی، دنیای اسلام پیشرفتهای علمی، فلسفی و هنری فراوانی داشته است که تأثیرات عمیقی بر دنیای غرب گذاشته است. علمای مسلمان با انتقال دانشهای مختلف در زمینههایی چون ریاضیات، ستارهشناسی و پزشکی به اروپا، نقش مهمی در شکلگیری انقلاب علمی در غرب ایفا کردند. همچنین، هنر و معماری اسلامی، به ویژه در مناطقی مانند اسپانیا و جنوب ایتالیا، تأثیرات چشمگیری بر سبکهای هنری غربی گذاشته است.
این سخنرانی نکاتی در بر دارد که اسلام ستیزان غرب زده که دچار بیماری خود تحقیری هستند و همواره ادعای عقب ماندگی مسلمانان و یا خروجی نداشتن اسلام را هم دارند،یا در مخیله شان این واقعیت ها نمی گنجد و یا ممکن است نشر این صحبت ها به مذاق بخشی از این ها که عناد و لجاجت دارند خوش نیاید.
در هر حال؛البته پادشاه انگلستان یا ... برای ما در مقام حجیت نیستند اما خب بدیهیاتی وجود دارد که بر کسی پوشیده نیست و جز فرد نادان،مغرض یا بیمار با آن ها سر ستیز ندارد.
سخنرانی در سال ۱۹۹۳ (۱۳۷۲ شمسی) ایراد شده است و در آن در مورد مسلمانان انگلستان بیان شده که :«این افراد، بانوان و آقایان، دارایی بزرگی برای بریتانیا هستند. آنها به تمامی بخشهای اقتصاد ما کمک میکنند - به صنعت، خدمات عمومی، مشاغل حرفهای و بخش خصوصی. ما آنها را به عنوان معلمان، پزشکان، مهندسان و دانشمندان میبینیم. آنها به رفاه اقتصادی کشورمان کمک میکنند و به غنای فرهنگی ملت ما میافزایند.»
صحت این اثر مثبت و محبوبیت اسلام و مسلمانان در جامعه اروپایی را به عنوان نمونه امروزه (در سال ۲۰۲۴ میلادی/۱۴۰۳ شمسی) در خبری منتشر شده از "اداره ملی آمار بریتانیا" می بینیم که «نام "محمد" در سال ۲۰۲۳ محبوبترین نامی بوده است که والدین بریتانیایی آن را برای فرزندان پسر خود انتخاب کردهاند». (این خبر توسط رسانه های مطرح خارجی و فارسی زبان دنیا منتشر شده است).
به دلیل طولانی بودن سخنرانی،به قسمت هایی مهم از آن می پردازیم:
«Ladies and gentlemen, it was suggested to me when I first began to consider the subject of this lecture, that I should take comfort from the Arab proverb, 'In every head there is some wisdom'. I confess that I have few qualifications as a scholar to justify my presence here, in this theatre, where so many people much more learned than I have preached and generally advanced the sum of human knowledge. I might feel more prepared if I were an offspring of your distinguished University, rather than a product of that 'Technical College of the Fens' - though I hope you will bear in mind that a chair of Arabic was established in 17th century Cambridge a full four years before your first chair of Arabic at Oxford. Unlike many of you, I am not an expert on Islam - though I am delighted, for reasons which I hope will become clear, to be a Vice Patron of the Oxford Centre for Islamic Studies. The Centre has the potential to be an important and exciting vehicle for promoting and improving understanding of the Islamic world in Britain, and one which I hope will earn its place alongside other centres of Islamic study in Oxford, like the Oriental Institute and the Middle East Centre, as an institution of which the University, and scholars more widely, will become justly proud.
Given all the reservations I have about venturing into a complex and controversial field, you may well ask why I am here in this marvellous Wren building talking to you on the subject of Islam and the West. The reason is, ladies and gentlemen, that I believe wholeheartedly that the links between these two worlds matter more today than ever before, because the degree of misunderstanding between the Islamic and Western worlds remains dangerously high, and because the need for the two to live and work together in our increasingly interdependent world has never been greater. At the same time I am only too well aware of the minefields which lie across the path of the inexpert traveller who is bent on exploring this difficult route. Some of what I shall say will undoubtedly provoke disagreement, criticism, misunderstanding and probably worse. But perhaps, when all is said and done, it is worth recalling another Arab proverb: 'What comes from the lips reaches the ears. What comes from the heart reaches the heart.'
خانمها و آقایان، زمانی که برای نخستین بار به فکر نوشتن سخنرانی در مورد موضوع این جلسه افتادم، به من پیشنهاد شد که از ضربالمثل عربی "در هر سر حکمتهایی هست" الهام بگیرم. باید اعتراف کنم که من صلاحیت علمی زیادی برای توجیه حضورم در اینجا، در این تئاتر، جایی که بسیاری از افراد فرهیختهتر از من سخنرانی کردهاند و به طور کلی به پیشرفت دانش بشری کمک کردهاند، ندارم. شاید اگر من فارغالتحصیل دانشگاه برجسته شما بودم، احساس آمادگی بیشتری میکردم، نه محصول آن "دانشگاه فنی فنز" – هرچند امیدوارم به یاد داشته باشید که کرسی زبان عربی در قرن هفدهم در کمبریج تأسیس شد، چهار سال پیش از تأسیس اولین کرسی زبان عربی در آکسفورد. برخلاف بسیاری از شما، من متخصص اسلام نیستم، اما خوشحالم که به دلایلی که امیدوارم روشن شود، به عنوان معاون حامی مرکز مطالعات اسلامی آکسفورد در اینجا حضور دارم. این مرکز ظرفیت آن را دارد که به ابزاری مهم و هیجانانگیز برای ارتقای درک و شناخت بهتر از جهان اسلام در بریتانیا تبدیل شود و امیدوارم که جایگاه خود را در کنار دیگر مراکز مطالعات اسلامی آکسفورد، مانند مؤسسه شرقشناسی و مرکز خاورمیانه، به عنوان نهادی که دانشگاه و دانشمندان به آن افتخار خواهند کرد، پیدا کند.
با توجه به تمام تردیدهایی که در مورد ورود به چنین موضوع پیچیده و بحثبرانگیزی دارم، ممکن است از خود بپرسید چرا من در این ساختمان زیبای ساخته شده توسط وِن، در مورد اسلام و غرب با شما صحبت میکنم. دلیل این است که من به طور کامل معتقدم که روابط میان این دو جهان امروز از هر زمانی اهمیت بیشتری دارد، زیرا میزان سوءتفاهم میان جهان اسلام و جهان غرب هنوز بسیار بالا است و نیاز به همکاری و همزیستی این دو در دنیای امروز که به شدت به هم وابسته است، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. در عین حال، من به خوبی از موانعی که در مسیر فردی ناآگاه و تازهکار قرار دارد، آگاه هستم. برخی از آنچه که خواهم گفت ممکن است منجر به مخالفت، انتقاد، سوءتفاهم و شاید بدتر شود. اما شاید در نهایت ارزش یادآوری ضربالمثل دیگری از عربی را داشته باشیم: "آنچه از لبها میآید به گوشها میرسد، اما آنچه از دل میآید، به دل میرسد."
The depressing fact is that, despite the advances in technology and mass communications of the second half of the 20th Century, despite mass travel, the intermingling of races, the ever growing reduction - or so we believe - of the mysteries of our world, misunderstandings between Islam and the West continue. Indeed, they may be growing. As far as the West is concerned, this cannot be because of ignorance. There are one billion Muslims worldwide. Many millions of them live in countries of the Commonwealth. Ten million or more live in the West, and around one million in Britain. Our own Islamic community has been growing and flourishing for decades. There are nearly 500 mosques in Britain. Popular interest in Islamic culture in Britain is growing fast. Many of you will recall - and I think some of you took part in - the wonderful Festival of Islam which Her Majesty The Queen opened in 1976. Islam is all around us. And yet distrust, even fear, persist.
واقعیت ناراحتکننده این است که علیرغم پیشرفتهای فناوری و ارتباطات جمعی در نیمه دوم قرن بیستم، علیرغم سفرهای انبوه، اختلاط نژادها و کاهش روزافزون معماهای جهان ما - یا حداقل اینطور که باور داریم - سوءتفاهمها بین اسلام و غرب همچنان ادامه دارد. در واقع، ممکن است که این سوءتفاهمها در حال افزایش باشند. از دیدگاه غرب، این نمیتواند ناشی از جهل باشد. یک میلیارد مسلمان در سراسر جهان وجود دارند. میلیونها نفر از آنها در کشورهای مشترکالمنافع زندگی میکنند. بیش از ده میلیون نفر در غرب زندگی میکنند و حدود یک میلیون نفر در بریتانیا. جامعه اسلامی خود ما برای دههها در حال رشد و شکوفایی بوده است. نزدیک به ۵۰۰ مسجد در بریتانیا وجود دارد. علاقه عمومی به فرهنگ اسلامی در بریتانیا به سرعت در حال افزایش است. بسیاری از شما به یاد دارید - و فکر میکنم برخی از شما در آن شرکت داشتید - جشنواره شگفتانگیز اسلام که ملکه محترمه در سال ۱۹۷۶ افتتاح کردند. اسلام در اطراف ما است. با این حال، بیاعتمادی و حتی ترس همچنان ادامه دارد.
… The rights of Muslim women to property and inheritance, to some protection if divorced, and to the conducting of business, were rights prescribed by the Qur'an twelve hundred years ago, even if they were not everywhere translated into practice. In Britain at least, some of these rights were novel even to my grandmother's generation!
... حقوق زنان مسلمان در زمینههای مالکیت و ارث، حق دریافت حمایت در صورت طلاق و حق انجام فعالیتهای تجاری، حقوقی بودند که قرآن بیش از هزار و دویست سال پیش برای زنان تعیین کرده بود، حتی اگر این حقوق در همه جا به درستی به اجرا درنیامده باشد. حداقل در بریتانیا، برخی از این حقوق حتی برای نسل مادربزرگ من هم نو و جدید بود!
… Ladies and gentlemen, if there is much misunderstanding in the West about the nature of Islam, there is also much ignorance about the debt our own culture and civilisation owe to the Islamic world. It is a failure which stems, I think, from the straightjacket of history which we have inherited. The mediaeval Islamic world, from Central Asia to the shores of the Atlantic, was a world where scholars and men of learning flourished. But because we have tended to see Islam as the enemy of the West, as an alien culture, society and system of belief, we have tended to ignore or erase its great relevance to our own history. For example, we have underestimated the importance of 800 years of Islamic society and culture in Spain between the 8th and 15th centuries. The contribution of Muslim Spain to the preservation of classical learning during the Dark Ages, and to the first flowerings of the Renaissance, has long been recognised. But Islamic Spain was much more than a mere larder where Hellenistic knowledge was kept for later consumption by the emerging modern Western world. Not only did Muslim Spain gather and preserve the intellectual content of ancient Greek and Roman civilisation, it also interpreted and expanded upon that civilisation, and made a vital contribution of its own in so many fields of human endeavour - in science, astronomy, mathematics, algebra (itself an Arabic word), law, history, medicine, pharmacology, optics, agriculture, architecture, theology, music. Averroes and Avenzoor, like their counterparts Avicenna and Rhazes in the East, contributed to the study and practice of medicine in ways from which Europe benefited for centuries afterwards.
... خانمها و آقایان، اگر در غرب درک نادرستی از ماهیت اسلام وجود دارد، همچنین بیخبری زیادی در مورد بدهیای که فرهنگ و تمدن خودمان به دنیای اسلام دارند، وجود دارد. به نظر من این کمبود از گرهخوردگی تاریخ ناشی میشود که ما به ارث بردهایم. دنیای اسلامی قرون وسطی، از آسیای میانه تا سواحل اقیانوس اطلس، دنیایی بود که در آن دانشمندان و اهل علم رونق داشتند. اما چون ما تمایل داشتیم اسلام را به عنوان دشمن غرب ببینیم، به عنوان فرهنگی بیگانه، جامعهای با سیستم اعتقادی متفاوت، تمایل داشتهایم که اهمیت آن را برای تاریخ خود نادیده بگیریم یا از بین ببریم. به عنوان مثال، ما اهمیت ۸۰۰ سال تمدن و فرهنگ اسلامی در اسپانیا را بین قرن هشتم تا پانزدهم دست کم گرفتهایم. مشارکت اسپانیای اسلامی در حفظ دانش کلاسیک در دوران تاریک قرون وسطی و در شکوفاییهای اولیه رنسانس، مدتهاست که شناخته شده است. اما اسپانیای اسلامی چیزی بیشتر از یک انبار ساده بود که در آن دانش هِلنیستی برای استفاده بعدی دنیای غرب مدرن نگهداری میشد. اسپانیای اسلامی نه تنها محتویات فکری تمدن یونان و روم باستان را جمعآوری و حفظ کرد، بلکه آن را تفسیر و گسترش داد و در بسیاری از زمینههای تلاش انسانی - در علوم، نجوم، ریاضیات، جبر (که خود یک واژه عربی است)، حقوق، تاریخ، پزشکی، داروشناسی، اپتیک، کشاورزی، معماری، الهیات و موسیقی - مشارکتهای حیاتی داشت. ابنرشد و ابنزهر، مانند همتایانشان ابنسینا و رازی در شرق، به مطالعه و عمل پزشکی کمک کردند بهگونهای که اروپا برای قرنها بعد از آن بهرهمند شد.
Islam nurtured and preserved the quest for learning. In the words of the tradition, 'the ink of the scholar is more sacred than the blood of the martyr'. Cordoba in the 10th century was by far the most civilised city of Europe. We know of lending libraries in Spain at the time King Alfred was making terrible blunders with the culinary arts in this country. It is said that the 400,000 volumes in its ruler's library amounted to more books than all the libraries of the rest of Europe put together. That was made possible because the Muslim world acquired from China the skill of making paper more than four hundred years before the rest of non-Muslim Europe. Many of the traits on which modern Europe prides itself came to it from Muslim Spain. Diplomacy, free trade, open borders, the techniques of academic research, of anthropology, etiquette, fashion, alternative medicine, hospitals, all came from this great city of cities. Mediaeval Islam was a religion of remarkable tolerance for its time, allowing Jews and Christians the right to practise their inherited beliefs, and setting an example which was not, unfortunately, copied for many centuries in the West. The surprise, ladies and gentlemen, is the extent to which Islam has been a part of Europe for so long, first in Spain, then in the Balkans, and the extent to which it has contributed so much towards the civilisation which we all too often think of, wrongly, as entirely Western. Islam is part of our past and present, in all fields of human endeavour. It has helped to create modern Europe. It is part of our own inheritance, not a thing apart.
اسلام به پرورش و حفظ جستجو برای علم پرداخته است. همانطور که در سنت آمده است، "دوات عالم از خون شهید مقدستر است." قرطبه در قرن دهم، بهطور قابلتوجهی، متمدنترین شهر اروپا بود. در آن زمان، وقتی شاه آلفرد در انگلستان در حال ارتکاب اشتباهات بزرگ در زمینه آشپزی بود، در اسپانیا کتابخانههای قرضی وجود داشت. گفته میشود که ۴۰۰,۰۰۰ جلد کتاب در کتابخانه حکمران قرطبه وجود داشت که بیشتر از مجموع کتابخانههای تمام اروپا در آن زمان بود. این امر ممکن شد زیرا دنیای اسلامی مهارت تولید کاغذ را از چین بهدست آورد، بیش از چهار قرن قبل از آن که سایر بخشهای غیرمسلمان اروپا این مهارت را بیاموزند. بسیاری از ویژگیهایی که امروزه اروپا به آنها میبالد، از اسپانیای اسلامی به این قاره منتقل شد. دیپلماسی، تجارت آزاد، مرزهای باز، روشهای پژوهش علمی، انسانشناسی، آدابورسوم، مد، طب جایگزین، بیمارستانها، همگی از این شهر بزرگ به اروپا آمدهاند. اسلام در دوران قرون وسطی دینی با تحمل چشمگیر برای زمان خود بود که به یهودیان و مسیحیان اجازه میداد باورهای خود را آزادانه دنبال کنند و نمونهای را ارائه میکرد که متأسفانه برای قرنها در غرب تکرار نشد.
شگفتآور است که اسلام تا این حد بخشی از تاریخ و فرهنگ اروپا بوده است، ابتدا در اسپانیا، سپس در بالکان، و تأثیر گستردهای که در شکلگیری تمدن غربی، که گاه به اشتباه کاملاً غربی تصور میشود، داشته است. اسلام جزئی از گذشته و حال ماست، در تمام زمینههای تلاشهای انسانی. این دین به شکلگیری اروپای مدرن کمک کرده و بخشی از میراث مشترک ماست، نه چیزی جدا از آن.
More than this, Islam can teach us today a way of understanding and living in the world which Christianity itself is poorer for having lost. At the heart of Islam is its preservation of an integral view of the Universe. Islam - like Buddhism and Hinduism - refuses to separate man and nature, religion and science, mind and matter, and has preserved a metaphysical and unified view of ourselves and the world around us.
بیشتر از این، اسلام میتواند امروز به ما راهی برای درک و زندگی در این دنیا بیاموزد که مسیحیت خود به دلیل از دست دادن آن فقیر شده است. در قلب اسلام، حفظ دیدگاهی یکپارچه از جهان نهفته است. اسلام - مانند بودیسم و هندوییسم - از تفکیک انسان و طبیعت، دین و علم، ذهن و ماده پرهیز میکند و دیدگاهی متافیزیکی و یکپارچه از خودمان و دنیای اطرافمان حفظ کرده است.
… But the West gradually lost this integrated vision of the world with Copernicus and Descartes and the coming of the scientific revolution. A comprehensive philosophy of nature is no longer part of our everyday beliefs. I cannot help feeling that, if we could now only rediscover that earlier, all-embracing approach to the world around us, to see and understand its deeper meaning, we could begin to get away from the increasing tendency in the West to live on the surface of our surroundings, where we study our world in order to manipulate and dominate it, turning harmony and beauty into disequilibrium and chaos. It is a sad fact, I believe, that in so many ways the external world we have created in the last few hundred years has come to reflect our own divided and confused inner state. Western civilisation has become increasingly acquisitive and exploitive in defiance of our environmental responsibilities. This crucial sense of oneness and trusteeship of the vital sacramental and spiritual character of the world about us is surely something important we can relearn from Islam. I am quite sure some will instantly accuse me, as they usually do, of living in the past, of refusing to come to terms with reality and modern life. On the contrary, ladies and gentlemen, what I am appealing for is a wider, deeper, more careful understanding of our world: for a metaphysical as well as material dimension to our lives, in order to recover the balance we have abandoned, the absence of which, I believe, will prove disastrous in the long term. If the ways of thought in Islam and other religions can help us in that search, then there are things for us to learn in this system of belief which I suggest we ignore at our peril.
... اما غرب به تدریج این دیدگاه یکپارچه از جهان را با کپرنیکوس و دکارت و ظهور انقلاب علمی از دست داد. یک فلسفه جامع از طبیعت دیگر جزو باورهای روزمره ما نیست. نمیتوانم از این احساس خودداری کنم که اگر اکنون میتوانستیم آن رویکرد پیشین و فراگیر به جهان اطرافمان را دوباره کشف کنیم، تا عمق معنای آن را ببینیم و درک کنیم، میتوانستیم شروع به رهایی از تمایل فزایندهای در غرب کنیم که به سطح محیطهای خود زندگی میکنیم، جایی که جهانمان را برای دستکاری و تسلط بر آن مطالعه میکنیم و هماهنگی و زیبایی را به عدم تعادل و هرج و مرج تبدیل میکنیم. این یک حقیقت غمانگیز است، به عقیده من، که در بسیاری از جنبهها، دنیای بیرونی که در چند صد سال گذشته ساختهایم، منعطف به وضعیت درونی تقسیمشده و گیج خودمان شده است. تمدن غربی به طور فزایندهای به دنبال تصاحب و بهرهبرداری است، در حالی که مسئولیتهای زیستمحیطی خود را نادیده میگیرد. این حس حیاتی از یگانگی و امانتداری در قبال ویژگیهای مقدس و روحانی جهان اطراف ما، بیشک چیزی مهم است که میتوانیم از اسلام بیاموزیم. من کاملاً مطمئنم که برخی فوراً من را متهم خواهند کرد، همانطور که معمولاً میکنند، به زندگی در گذشته و عدم پذیرش واقعیت و زندگی مدرن. برعکس، بانوان و آقایان، آنچه که من از آن درخواست میکنم، درک وسیعتر، عمیقتر و دقت بیشتری از دنیای خودمان است: برای بعد متافیزیکی و مادی زندگیمان، بهمنظور بازپسگیری تعادلی که رها کردهایم، عدم وجود آن که به باور من، در درازمدت فاجعهبار خواهد بود. اگر راههای تفکر در اسلام و دیگر ادیان میتواند به ما در آن جستجو کمک کند، آنگاه چیزهایی در این سیستم باور وجود دارد که پیشنهاد میکنم در خطر خود نادیده بگیریم.
… Britain is a multi-racial and multi-cultural society. I have already mentioned the size of our own Muslim communities who live throughout Britain, both in large towns like Bradford and in tiny communities in places as remote as Stornaway in Western Scotland. These people, ladies and gentlemen, are an asset to Britain. They contribute to all parts of our economy - to industry, the public services, the professions and the private sector. We find them as teachers, doctors, engineers and scientists. They contribute to our economic well-being as a country, and add to the cultural richness of our nation.
... بریتانیا یک جامعه چند نژادی و چند فرهنگی است. من قبلاً اشاره کردهام که جامعه مسلمانان ما در سرتاسر بریتانیا، هم در شهرهای بزرگ مانند برادفورد و هم در جوامع کوچکتر در مکانهایی دوردست مانند استورنوی در غرب اسکاتلند، حضور دارند. این افراد، بانوان و آقایان، دارایی بزرگی برای بریتانیا هستند. آنها به تمامی بخشهای اقتصاد ما کمک میکنند - به صنعت، خدمات عمومی، مشاغل حرفهای و بخش خصوصی. ما آنها را به عنوان معلمان، پزشکان، مهندسان و دانشمندان میبینیم. آنها به رفاه اقتصادی کشورمان کمک میکنند و به غنای فرهنگی ملت ما میافزایند.»
منبع:
http://eweb.furman.edu/~ateipen/pr_charles_speech.html
لینک ویدیوی سخنرانی در یوتیوب:
https://youtu.be/1YhTS7Ccumc?feature=shared