در دنیا هیچ چیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد،احمق است.
و اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد، از آن هم احمقتر است ...
کتاب لبه تیغ-سامرست موام
- ۰ نظر
- ۳۰ تیر ۹۷ ، ۲۲:۳۵
در دنیا هیچ چیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد،احمق است.
و اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد، از آن هم احمقتر است ...
کتاب لبه تیغ-سامرست موام
مهم نیست چقدر پیر باشم ,تا زمانى که نفس بکشم,همواره نکته جدیدى در باره ى خود کشف خواهم کرد.
از دو که حرف مى زنم از چه حرف مى زنم-هاروکى موراکامى
داشتن و نداشتن دیگران به من مربوط نیست. به هیچکس مربوط نیست آقا. بعضی ها دارند. خیلی ها ندارند. من ندارم، چکار کنم؟ همه به آدم می گویند اگر می خواهی داشته باشی باید زرنگ باشی. زرنگی که می دانید یعنی چه. خوب معلوم است که می دانید. توی مدرسه به من می گفتند: «شاگرد زرنگ». بعد معلوم شد که معلم هایم معنی خیلی از کلمات را نمی دانند. چکار دارند که بدانند. اصلا چه لزومی دارد که بدانند؟
تضادهای درونی
دکتر شریعتی در باب خلافت و نوع حکومت ابوبکر صدیق رضی الله عنه می گوید:
بهترین سندی که میزان آزادی سیاسی و دموکراسی واقعی را در آغاز حکومت اسلامی نشان میدهد خطبهی خلیفهی اول است، وی پس از انتخاب به پیشوایی سیاسی مسلمانان به عنوان یک زمامدار، در یک نطق سیاسی چنین با مردم سخن میگوید: «یا ایهاالناس قد ولیتکم ولست بخیرکم و لقد وددت ان واحدا منکم قد کفانی هذا الامر فلو وجدتم فی اعوجاجا فقوموه»؛ (مردم! من بر شما حکومت یافتم، اما از شما بهتر نیستم. دوست میداشتم که کسی از شما مرا در این کار جانشین میشد. پس اگر در من کجی یافتید، آن را راست کنید.) عربی گمنام از میان توده بر میخیزد و فریاد بر میآورد که: اگر در تو کجی یافتم با این شمشیر آن را راست خواهم کرد و خلیفه او را دعا میکند.
مجموعه آثار۲۶، صفحه ۳۰۴ و ۳۰۳
این توهینات شرمناک و کذبیات وقیح در تورات، کتاب پیدایش، فصل ۳۲ چنین آمده است:
۲۱ پس ارمغان، پیش از او عبور کرد و او آن شب را در خیمهگاه بسر برد.
۲۲ و شبانگاه، خودش برخاست و دو زوجه و دو کنیز و یازده پسر خویش را برداشته، ایشان را از معبر یبوق عبور داد.
۲۳ ایشان را برداشت و از آن نهر عبور داد، و تمام مایملک خود را نیز عبور داد.
۲۴ و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فجر کشتی میگرفت.
۲۵ و چون او دید که بر وی غلبه نمییابد، کف ران یعقوب را لمس کرد، و کف ران یعقوب در کشتی گرفتن با او فشرده شد.
۲۶ پس گفت: «مرا رها کن زیرا که فجر میشکافد.» گفت: «تا مرا برکت ندهی، تو را رها نکنم.»
۲۷ به وی گفت: «نام تو چیست؟» گفت: «یعقوب.»
۲۸ گفت: «از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه اسرائیل، زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی.»
۲۹ و یعقوب از او سؤال کرده، گفت: «مرا از نام خود آگاه ساز.» گفت: «چرا اسم مرا میپرسی؟» و او را در آنجا برکت داد.
۳۰ و یعقوب آن مکان را «فِنیئیل» نامیده، (گفت:) «زیرا خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد.»
۳۱ و چون از «فِنوئیل» گذشت، آفتاب بر وی طلوع کرد، و بر ران خود میلنگید.
۳۲ از این سبب بنیاسرائیل تا امروزعِرقالنساء را که در کف ران است، نمیخورند، زیرا کف ران یعقوب را در عِرقالنسا لمس کرد.
توهین زشت و قبیح و افترای عظیم یهودیان به لوط علیه السلام، اینکه او با دو دختر خود زنا کرده است العیاذ بالله.
این افترای عظیم در تورات (عهد عتیق)، کتاب پیدایش، فصل ۱۹ چنین آمده است:
۲۹ و هنگامی که خدا شهرهای وادی را هلاک کرد، خدا ابراهیم را به یاد آورد، و لوط را از آن انقلاب بیرون آورد، چون آن شهرهایی را که لوط در آنها ساکن بود، واژگون ساخت.
۳۰ و لوط از صوغر برآمد و با دو دختر خود در کوه ساکن شد زیرا ترسید که در صوغر بماند. پس با دو دختر خود در مَغاره سُکْنی گرفت.
۳۱ و دختر بزرگ به کوچک گفت: «پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان، به ما در آید.
۳۲ بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم، و با او همبستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.»
۳۳ پس در همان شب، پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد.
۳۴ و واقع شد که روز دیگر، بزرگ به کوچک گفت: «اینک دوش با پدرم همخواب شدم، امشب نیز او را شراب بنوشانیم، و تو بیا و با وی همخواب شو، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم.»
۳۵ آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند، و دختر کوچک همخواب وی شد، و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد.
۳۶ پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند.
۳۷ و آن بزرگ، پسری زاییده، او را موآب نام نهاد، و او تا امروز پدر موآبیان است.
۳۸ و کوچک نیزپسری بزاد، و او را بنعَمّی نام نهاد. وی تا بحال پدر بنیعمون است.
کردها که در کتاب دینی خود مژده آمدن پیامبری از سرزمین درخت خرما و سرزمین شتر سرخ را شنیده بودند،مدام چشم انتظار بودند که این پیامبر عدل و داد ایشان را از ستم پادشاهان ستمگر خودی و روم برهاند این بود که با انتشار خبر پیامبری رسول الله(صلی الله علیه وسلم)جابانِ کُرد را به نمایندگی از طرف خود برای تحقیق و بررسی در مورد صدق این خبر روانه سرزمین عربستان کردند.و این برای ملت کُرد بسی جای خرسندی و افتخار است،در حالی که نزدیکان و خویشان رسول الله(صلی الله علیه وسلم)او را تکذیب و شکنجه می کردند،اما کُردها برای کشف حقیقت و راستی هزاران کیلومتر راه را طی کرده و خود را از هوای خنک و کوهستانی کردستان و کوههای سر به فلک کشیده آن به بیابان های گرم و سوزان عربستان می رسانند تا هدایت و نور را بیابند.
بخشی از جلد سوم سلسله کتب:نگاهی نو به تاریخ کُرد
ایرج افشار نویسنده ترک ساکن اورمیه در کتاب خود نگاهی به آذربایجان غربی می نویسد:
شاه اسماعیل صفوی ۸۰ هزار خانوار کورد ساکن تبریز را به مناطق خراسان،ورامین،تویسرکان کوچاند.
جابان کُردی(کابان کردی)اولین کُردی بود که ندای توحیدی اسلام را لبیک گفت،و به افتخار صحابه بودن پیامبر صلی الله علیه وسلم نائل گشت و در سال ١٨ ه.ق کردستان سرافراز را در آغوش گرفت و پرچم توحید و یکتا پرستی را بر بلندای قندیل و زاگرس برافراشت.
از پسرشان میمون کُردی نقل شده است که پدرش فقط ده بار حدیث پیامبر را نقل می کرد،دلیلش این بوده مبادا حدیث را کم و زیاد بازگو کند.
بخش هایی از جلد سوم کتاب:نگاهی نو به تاریخ کُرد
الف) محدثین
1- میمون بن جابان الکردی(ابوبصیر یا ابونصیر)
2- مهدی بن میمون الکردی
3- عمرو بن کردی(=عمرو بن ابی الحکیم)
4- جابر الکردی
5- ابن صلاح شهرزوری.
6- ابوحفص الکردی.
7- ابوالعباس احمد بن ابی علی بن مهدی الکردی الزرزاری.
8- حافظ العراقی.
ب) مفسرین
1- شهاب الدین ابو سعید ابن ابی الحسین مصری کردی الاصل.
2- شهاب الدین الشافعی سپس حنفی مفسر کردی الاصل، اهل شهرزور مربی سلطان محمد فاتح و سپس در ایام او قاضی شد.
ج)قضات
1- ابن حافظ العراقی احمد بن عبدالرحیم، قاضی دیار مصر، او فقیهی شافعی و اصولی بود که به تفسیر و حدیث و ادب آگاه بود.
2- قاضی، امام عمادالدین ابوعمرو الکردی شافعی قاضی دمیاط.
3- قاضی القضاة بدرالدین ابوالمحاسن السنجاری.
4- قاضی تاج الدین اربلی الکردی قاضی شهرهای حمص، بعلبک و حلب.
5- شمس الدین الکردی الشافعی قاضی غزه.
6- صدرالدین الوالقاسم عبدالملک بن عیسی بن درباس الکردی موصلی قاضی القضاه مصر.
7- قاضی القضاه ابوالعباس شمس الدین احمد بن محمد، ابن مستوفی خانواده ابن خلکان را کرد می داند.
د) فقها
1- علامه جلال الدین ابوعمر بن حاجب الکردی دوینی الاصل مقری، مالکی، نحوی، اصولی و فقیه.
2- فقیه، احمد بن عمر ابوالعباس الکردی الشافعی که از بزرگترین فقیهان بود.
3- فقیه صالح، عمر بن ابی بکر بن جعفر علاء الدین الکردی.
4- فقیه، امام زین الدین یوسف بن ابراهیم بن یوسف ابوالحجاح الکردی الحصکفی الشافعی.
5- فقیه، ابوالحسن حمیدی الکردی حلبی حنفی که از بزرگان حنفی بود.
6- فقیه، شمس الدین محمد بن ابراهیم الشافعی الکردی که از بزرگان شافعی بوده است.
7- جمال الدین ابو اسحاق ابراهیم، که فقیه، محدث، شاعر و برادرزاده صدرالدین قاضی القضاه مصر بود.
ﻫ ) حکمرانان
1- حسنویه الکردی.
2- بدر بن حسنویه.
3- نصرالدوله احمد بن مروان.
4- صلاح الدین یوسف.
بخش هایی از کتاب مفید:کُردها و اسلام،ستیز یا سازش؟؟!! / مؤلف: دانا مهرنوس / انتشارات: آراس 1390.
منابع تاریخی در میان کُردها به صحابه ای چون جابان الکُردی اشاره کرده اند که پسر او نامش میمون و کنیه او ابو بصیر یا ابونصیر بوده است.از جمله کسانی که به جابان والد میمون ابوبصیر اشاره کرده اند عبارتند از: ابونعیم اصفهانیابن اثیر،ابن حجر و آلوسی. و از جمله محققان معاصر نیز کسانی چون محمد امین زکی بیگ و استاد حسن محمود محمد کریم می باشند.و نیز از جمله کسانی که به میمون بن جابان الکُردی اشاره کرده،عبارتند از احمد حنبل،بخاری،ابویعلی،ابن حبان، بیهقی،خطیب بغدادی،ابن اثیر،ذهبی،ابن حجر و سیوطی.هدف از ذکر منابع در مورد جابان کُردی و پسر او ابوبصیر این بود که "کسانی" نوشته اند در هیچ کدام از کتب معتبر اسلامی نام آن ها نیامده است.بنابراین شخصیت وی را خیالی تعریف کرده اند.اما همچنانکه دیدیم بسیاری از منابع معتبر اسلامی به ذکر نام ابوبصیر و پدر او پرداخته اند،بنابراین آشنایی کُردها با اسلام به دوره قبل از فتوحات و زمان پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم برمی گردد.در دوره فتوحات نیز همچنانکه به آن اشاره شد و محقق شهیر عراقی نیز در کتاب معروف خود به نام کُردستان در برابر فتوحات اسلامی به آن پرداخته است مناطق کُردنشین به سهولت در اختیار مسلمین قرار گرفته است.
از جمله اینکه منابع به کُرد بودن مادر آخرین خلیفه اموی اشاره کرده اند.(ذهبی،سیر اعلام النبلاء،ج 6، ص 77؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج10، ص46)
مهمتر از آن اینکه محدثین در اسناد خود به موثقینی اشاره کرده اند که کُرد بوده اند.از جمله مهدی بن میمون می باشد که ذهبی این گونه از او می گوید: امام، حافظ، ثقه و یکی از معمرین می باشد او کُرد بوده و در سال 172ق وفات کرده است.از جمله کسانی که به مهدی اشاره کرده اند عبارتند از: ابن سعد، المزی و ابن حجر. از جمله کُردان دیگری که محدثان در اسناد خود از آن ها روایت کرده اند عبارتند از عمرو بن کُردی که کسانی چون احمد حنبل، ابن حبّان، ابوحاتم، طبرانی و ابن حجر از او نام برده اند و نیز جابر الکُردی که کسانی چون اسلم بن سهل، دار قطنی، طبری و سلفی از او نام برده اند.
بخش هایی از کتاب مفید:کُردها و اسلام،ستیز یا سازش؟؟!! / مؤلف: دانا مهرنوس / انتشارات: آراس 1390.
ایلیا ابوماضی میگوید:
کم تشتکی وتقول أنک معدم | والأرض ملک والسماء والأنجم |
«چقدر شکایت میکنی و میگویی که فقیر هستم و حال آنکه زمین و آسمان و ستارهها، از آنِ تو هستند».
ولک الحقول وزهرها وأریجها | ونسیمها والبلبل المترنم |
«باغها و گلها و عطر و نسیم آن و بلبل نغمه خوان همه از آن تو هستند».
والماء حولک فضه رقراقه | والشمس فوقک عسجد یتضرم |
«و آب اطرافت، همچون نقره ای میدرخشد و خورشید بالای سرت، طلایی درخشان میباشد».
والنور یبنی فی السفوح وفی الذرا | دورا مزخرفه وحینا یهدم |
«و نور در دامنهها و قلهها، خانههای زیبا و آراستهای بنا میکند و گاهی آن خانهها را از بین میبرد».
هشت لک الدنیا فما لک واجما؟ | وتبسمت فعلام لا تتبسم؟ |
«دنیا به روی تو لبخند میزند؛ پس تو چرا افسرده و دل شکسته هستی؟ دنیا لبخند میزند؛ پس تو چرا لبخند نمیزنی»؟
إن کنت مکتئبا لعز قد مضی | هیهات یرجعه إلیک تندم |
«اگر به خاطر چیز باارزشی که گذشته، افسرده هستی، پشیمانی، آن را به تو باز نمیگرداند».
أو کنت تشفق من حلول مصیبه | هیهات یمنع أن یحل تجهم |
«یا اگر از بروز بلایی ناراحت هستی، چنین نیست که اخم کردن، مانع آمدن بلا باشد».
أو کنت جاوزت الشباب فلا تقل | شاخ الزمان فإنه لا یهرم |
«اگر دوران جوانی را پشت سر گذاشتهای، نگو که زمانه، پیر شده؛ چون زمانه، پیر نمیشود».
أنظر فما زالت تطل من الثری | صور تکاد لحسنها تتکلم |
«نگاه کن همواره از بالا تصویرهایی سر میکشند که از بس زیبا هستند، نزدیک است، حرف بزنند».
تعداد تابعین بسیار زیادند و امکان محصور کردن آنها به تعداد مشخصی وجود ندارد، و آنها سه طبقه هستند: کبری و صغری و مابین آن دو.
طبقهی کبری: کسانی هستند که بیشتر روایتشان از صحابی است، مثل: سعید بن مسیب، وعروه بن زبیر، وعلقمه بن قیس.
طبقهی صغری: کسانی هستند که بیشتر روایتشان از تابعین بوده و جز تعداد کمی از صحابه را ملاقات نکردهاند، مثل: ابراهیم نخعی، وابی الزناد، ویحیى بن سعید.
طبقهی وسط: کسانی که روایتهای زیادی را هم از صحابی و هم از کبار تابعین نقل کردهاند، مانند: حسن بصری، ومحمد بن سیرین، و مجاهد، و عکرمه، و قتاده، و شعبی، و زهری، و عطاء، و عمر بن عبد العزیز، و سالم بن عبد الله بن عمر بن الخطاب.
۱– برخی از علما مثل ابن سعد تابعین را به چهار طبقه تقسیم کردهاند، و برخی دیگر مثل حاکم آنها را به پانزده طبقه تقسیم کرده است که اولین طبقه آنهایی هستند که ده نفر از صحابه را ملاقات کرده باشند. (تیسیر مصطلح الحدیث، ص۱۷۹).
۲– از جمله کبار تابعین میتوان به فقهای سبعه اشاره نمود که عبارتند از: سعید بن المسیب، قاسم بن محمد، عروه بن الزبیر، خارجه بن زید، ابوسلمه بن عبدالرحمن، عبیدالله بن عتبه و سلمان بن یسار.
افضل تابعین:
علما در تعین افضل تابعین اقوال گوناگونی دارند، و قول مشهور آنست که افضل آنها سعید بن مسیب است. و ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی گفته:
الف: اهل مدینه میگویند: سعید ابن مسیب.
ب: اهل کوفه میگویند: اویس قرنی.
ج: و اهل بصره میگویند: حسن بصری افضل تابعین است.
و ابوبکر بن ابی داود گفته: سیدهی تابعیات «حفصه بنت سیرین» و «عمره بنت عبدالرحمن» هستند که مادر آنها ام درداء صغری (که اسم او هجیمه یا جهیمه زن أبی درداء صحابی) است. (تیسیر مصطلح الحدیث؛ ص ۱۸۰).
اگه فهمیدی مسیرو اشتباه رفتى زود برگرد حتى اگه برگشتن ده ها سال هم طول بکشه باید برگردی؛
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه؛
نترس از این که هیچی به دست نیاری ...
جزء از کل/استیو تولتز
هر انسانى باید بداند که براى چه چیزى مبارزه مى کند ، شاید آنچه که من برایش مى جنگم براى دیگرى بى ارزش باشد ، اما من مى دانم که چه میکنم ...
مردی به نام اُوِه-فردریک بکمن