| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیشینیان نیک» ثبت شده است

 

یحیی الغساني می گوید:

زمانی که عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله مرا والی موصل کرد، وارد شهر شدم و دیدم که یکی از شهرهای پر از دزدی و سرقت است!

پس به او نامه نوشتم و وضعیت مردم را شرح دادم و از او پرسیدم: آیا مردم را بر اساس ظن و گمان بازداشت کنم و آن‌ها را به خاطر اتهاماتی که به آن‌ها وارد است، تنبیه کنم یا باید طبق دلیل واضح و آشکار و همان‌طور که سنت ایجاب می‌کند عمل کنم؟

او در پاسخ نوشت که باید مردم را بر اساس مدرک روشن دستگیر کنی و مطابق با سنت عمل کنی. اگر حقیقت نتوانست آن‌ها را اصلاح کند، الله آنها را اصلاح نکند.

یحیی می گوید: پس من همین کار را انجام دادم و پیش از آنکه از موصل خارج شوم، آنجا به یکی از اصلاح‌شده‌ترین شهرها تبدیل شد و سرقت و دزدی در آن به طرز چشمگیری کاهش یافت.۱

در روایت دیگری این چنین آمده که:

یکی از کارگزاران نامه‌ای به عمر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله نوشت که :

«عده ای از کارگزاران بخشی از مال خداوند (بیت المال) را به‌ ناحق تصاحب کرده‌اند و مقدار آن بسیار زیاد است.

من نمی‌توانم آن را از آنان بازپس گیرم مگر اینکه مجازات یا سختی‌ای بر آنان وارد شود. اگر امیرالمؤمنین اجازه دهد، ممکن است در این مورد اقدام کنم؟»

عمر به او نوشت:

«اما بعد، شگفتا! اینکه تو از من برای شکنجه انسان‌ها اجازه می‌خواهی !

گویی من برای تو سپری در برابر عذاب الله هستم، و گویی رضایت من تو را از خشم الله نجات خواهد داد.

پس بنگر: هرکس که گواهی و مدرکی علیه او وجود دارد، طبق همان مدرک عمل کن. هرکس به گناهی اقرار کرد، او را بر اساس همان اقرار مجازات کن. اما اگر کسی منکر شد، او را به الله متعال سوگند بده و سپس او را رها کن.

به الله سوگند، اینکه آنان با گناهانشان الله را ملاقات کنند، برای من خوشایندتر است از اینکه من،با ریختن خون آنان الله را ملاقات کنم.»۲

 

پ.ن ها:

(۱) : تاریخ الخلفاء،جلال الدین سیوطي،ص ۱۷۸

(۲) :سیرة عبدالملك بن عمر بن عبدالعزيز،ابن رجب حنبلي،ص ۵۰۲

ابوبکر صديق رَضِيَ اللهُ عَنهُ غلامی داشت که - با دستور و رضايت ابوبکر - کار می کرد و بخشی از درآمدِ روزانه اش را برای ابوبکر می آورد و ابوبکر از آن می خورد - و باقیمانده ی اين درآمد برای خودِ غلام بود.

روزی چيزی آورد و ابوبکر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از آن خورد.

غلام به ابوبکر گفت: آيا می دانی اين چيست؟ ابوبکر پرسيد: چيست؟ پاسخ داد: من در جاهليت برای شخصی پيشگويی کردم؛ البته کهانت و پيشگويی را خوب ياد نداشتم، بلکه او را فريب دادم. - امروز - مرا ديد و اين را که از آن خوردی، به من داد. پس ابوبکر انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود، بالا آورد.

 


كَانَ لِأَبِي بَكْرٍ غُلَامٌ يُخْرِجُ لَهُ الْخَرَاجَ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يَأْكُلُ مِنْ خَرَاجِهِ فَجَاءَ يَوْمًا بِشَيْءٍ فَأَكَلَ مِنْهُ أَبُو بَكْرٍ.فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ: أَتَدْرِي مَا هَذَا؟فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَمَا هُوَ؟قَالَ: كُنْتُ تَكَهَّنْتُ لِإِنْسَانٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَمَا أُحْسِنُ الْكِهَانَةَ إِلَّا أَنِّي خَدَعْتُهُ فَلَقِيَنِي فَأَعْطَانِي بِذَلِكَ فَهَذَا الَّذِي أَكَلْتَ مِنْهُ فَأَدْخَلَ أَبُو بَكْرٍ يَدَهُ فَقَاءَ كُلَّ شَيْءٍ فِي بَطْنِهِ.
 

صحيح بخاري ٣٨٤٢

«فاطمه دختر منذر بن زبير بن عوام»:

همسرش هشام بن عروه می‌گوید: «با من ازدواج کرد و هیچ مردی او را ندید تا این که به دیدار الله شتافت».

 

«ما رآها رجل حتى لقيت الله.»


- ابن عدي
(الكامل: ۷/۲۵۶)



*فاطمه بنت منذر بن زبیر،یکی از محدثان تابعین بود و احادیثش در کتب ششگانهٔ حدیث آمده است و بیشترین حدیثی که روایت کرده‌ از مادربزرگش «اسماء بنت أبی بكر» رَضِيَ اللهُ عَنهُما است.

سفیان ثوری نزد ابراهیم بن ادهم رَحِمَهُمَا الله که می رفت به او می گفت:


ای ابراهیم ! از الله بخواه ما را در حالیکه موحد و یکتاپرست هستیم از دنیا ببرد.



«كَانَ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ يَأْتِي إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَدْهَمٍ فَيَقُولُ يَا إِبْرَاهِيمُ ادْعُ اللَّهَ أَنْ يَقْبِضَنَا عَلَى التَّوْحِيدِ.»



الثبات عند الممات،ابن الجوزي،ص ۸۰

امام حسن بصری رَحِمَهُ الله :

"آیا زنان‌تان را رها می‌کنید که در بازارها با مردان بیگانه و بیماردل قاطی شوند؟!
الله زشت گرداند چهره‌ی کسی را که غیرت ندارد".


أتدعون نساءكم ليزاحمن العلوج في الأسواق،قبح الله من لا يغار


منبع: إحیاء علوم الدین  ج۲ ص۴۶

ابودَرداء - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - شتری داشت به نام دَمُونْ، هرگاه کسی آن را از او به عاریه می‌گرفت به ایشان می‌فرمود: «بار زیاد سوارش نکنید.» وقتی که ابودَرداء - رَضِيَ اللهُ عَنهُ - در بستر مرگ بود، خطاب به شترش فرمود: «ای دَمُون! فردا روز نزد پروردگارم مرا مخاصمه نکنی، چراکه من جز آنچه که در توانت بود بار اضافی سوارت نکردم.»

كَانَ لِأَبِي الدَّرْدَاءِ جَمَلٌ يُقَالُ لَهُ الدَّمُونُ، فَكَانَ إِذَا اسْتَعَارَهُ مِنْهُ رَجُلٌ قَالَ: لَا تَحْمِلْ عَلَيْهِ إِلَّا طَاقَتَهُ، فَلَمَّا كَانَ عِنْدَ الْمَوْتِ، قَالَ: «يَا دَمُونُ لَا تُخَاصِمْنِي عِنْدَ رَبِّي؛ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ أَحْمِلْ عَلَيْكَ، إِلَّا مَا كُنْتَ تُطِيقُ».



الورع لابن أبي الدنیا، ص۱۱۰؛ تاریخ دمشق لابن عساکر، ج۴۷، صص۱۸۵ – ۱۸۶


عالم زاهد و حاکم عادل مسلمان،عُمَر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله که در تاریخ به تقوا و دادگری مشهور است به یکی از کارگزارانش نوشت:


«مهمان خانه هایی در ولایت خویش مهیا کن تا هر مسلمانی از مناطق تحت قلمروی تو عبور کند،یک شبانه روز از او میزبانی و به چهارپایانش رسیدگی شود.


از کسانی که مشکلی داشتند دو شبانه روز میزبانی کنید و اگر وسیله نقلیه شان از دست رفته بود،به آنان کمک کرده و مجهزشان سازید تا به سرزمینشان برسند.»


اعمل خانات في بلادك فمن مر بك من المسلمين فأقروهم يوما وليلة، وتعهدوا دوابهم، فمن كانت به علة فأقروه يومين وليلتين، فإن كان منقطعا به فقووه بما يصل به إلى بلده.


منبع:تاریخ الرسل والملوك،ابن جریر الطبري،ج۶،ص۵۶۷ و ترجمه ابوالقاسم پاینده،ج۹،ص۳۹۶۹



امام شافعی رَحِمَهُ الله:


از جمله اسباب ذلیل ساختن علم، این است که با هر کس که با تو مناظره کرد مناظره کنی و با هرکس که با تو بحث کرد بحث کنی.


من إِذَالَةِ العلم أن تناظر كلَّ من ناظرك وتُقاوِلَ كلَّ من قَاوَلَك.

مناقب الشافعي للبيهقي ١٥١/٢
علي ابي طالب رَضِيَ اللهُ عَنهُ در ماجرای فتح نهاوند :

«ما از عهد پیغمبر باز،هرگز به کثرت سپاه بر دشمن پیروز نشده ایم که پیروزی ما به حق بوده است نه به زور.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۸

ابن رجب رَحِمَهُ الله :

 

«محمدﷺ،سراج مُنیر (چراغ فروزان/تابان) نام گرفته است،زیرا نور [معنویتش] برای جهان مانند خورشید همه‌گیر، بلکه کامل‌تر، گسترده‌تر و سودمندتر است.»

 

 

سُمّي مُحَمداًﷺ سِراجًا مُنيرًا؛لأنَّ نورَه للدُّنيَا كَنُورِ الـشَّمسِ وأتَمّ وأَعظَم وأَنفَع.

 

فتح الباري ۴/۳۴۰


ابن رجب رَحِمَهُ الله :


چگونه انسان مؤمن در فراق رمضان اشکش سرازیر نشود، درحالی که نمی داند آیا عمرش باقی خواهد ماند تا دوباره رمضان دیگری را دریابد یا نه؟!


كيف لا تجري للمؤمن على فراق رمضان دموع ؛ وهو لا يدري هل بقي له في عمره إليه رُجوع.

لطائف المعارف ٢١٧

دو دختر عاصم بن علی برایش نامه‌ای نوشتند:


«پدر عزیزمان، خبر به ما رسیده که معتصم احمد بن حنبل را زندانی کرده است و او را شلاق می‌زند تا که بگوید قرآن مخلوق است، پس تقوای الهی پیشه کن و اگر چنین چیزی را از تو نیز خواست مبادا به او پاسخ دهی که قسم به الله برای ما در سوگ تو نشستن خوشایندتر از این است که بگویی قرآن مخلوق است».


يا أبانا، إنَّه بلغنا أنَّ هذا الرَّجلَ أخذَ أحمد بن حنبل، فضربَه بالسَّوطِ على أن يقولَ: القرآنَ مخلوقٌ، فاتّق الله، ولا تُجبه إن سألك، فو الله لأن يأتِينا نعيك أحبُّ إلينا من أن يأتِينا أنّك قُلتَ القرآن مخلوق.

تهذیب الکمال: ۵۱۵/۱۳

یونس الصَّدفي رَحِمَهُ الله می گوید:

 

«عاقل تر از شافعی ندیدم،یک روز در مورد موضوعی با او مناظره کردم سپس از هم جدا شدیم

 

با من که روبرو شد دستم را گرفت و گفت:

 

ای ابو موسی؛مگر امکان پذیر نیست که برادر باشیم حتی اگر در مساله ای با هم به توافق نرسیده باشیم!»

 

ما رأيت أعقل مِن الشَّافعي، ناظرته يومًا في مسألة، ثمَّ افترقنا، ولقيني، فأخذ بيدي، ثمَّ قال: يا أبا موسى، ألَا يستقيم أن نكون إخوانًا وإن لم نتَّفق في مسألة.

سِيَر أعلامِ النُّبَلاء للذَّهَبي ١٠/١٦

معتقدم درک و فهم انسان به مرور زمان در ارتباط با سخن ها یا متون و کتاب ها تغییر می کند و اغلب این درک و فهم اصطلاحا پخته تر می شود.
بنابراین به نظرم باید برخی سخن ها و متون مفید را بصورت دوره ای مرور کرد.
سال ها پیش وقتی استاد،حدیث ذیل را تدریس می کرد آنچه که از متن یا توضیح حدیث متوجه‌می شدم محدود به دانش ترجمه لغات از عربی به فارسی بود اما این روزها که روزهای پایانی ۳۰ سالگی ام را سپری می کنم درک دیگری نسبت به این روایت دارم.نه تنها کهنه نشده و گرد و غبار نگرفته بلکه تازگی دوچندان پیدا کرده و برایم سرشار از درس است.
دوست دارم این درس زیبا و خردمندانه را با شما نیز به اشتراک بگذارم.

پیامبر صلی الله علیه وسلم دست بر روی شانه یار و صحابی گرانقدرشان عبدالله فرزند عمر بن خطاب رَضِيَ اللهُ عَنهُما گذاشتند و در قالب پند به ایشان فرمودند:

كُنْ في الدُّنيا كأنَّك غريبٌ أو كعابرِ سبيلٍ

یعنی ای عبدالله؛در دنیا همچون فردی غریب یا یک رهگذر و مسافر باش.

عبدالله رَضِيَ اللهُ عَنهُ هم با الگو قرار دادن این فرمایش پیامبر صلی الله علیه وسلم به دیگران می گفت:

إذا أصبحتَ فلا تنتظِرِ المساءَ ، وإذا أمسيْتَ فلا تنتظِرِ الصَّباحَ ، وخُذْ من صِحَّتِك لمرضِك ، وفي حياتِك لموتِك

یعنی:وقتی بامداد بر تو آمد،منتظر شب نباش
و وقتی شب شد،منتظر صبح نباش
در موقع تندرستی و سلامتی،برای روزهای بیماری ات توشه برگیر
و در زندگی،برای مرگ و مردنت هم توشه فراهم کن.

منبع : صحیح بُخاري ۶۴۱۶

پ ن:این روایت به معنای به اصطلاح بریدن از زندگی یا القای افسردگی و نا امیدی نیست
بلکه می توان برداشت های مثبت بسیاری از آن داشت.
وقتی ارزش وقت و فرصت را بدانی آن را غنیمت می شماری
صبح هنگام آغاز کار و زندگی یا شب هنگام استراحت و خواب به بهانه داشتن عمر و فرصتی طولانی برای جبران،بدی یا گناه نمی کنی و تمام سعی و تلاش ات را بر فراهم کردن توشه ای نیک و خوب می گذاری و نعمت سلامتی و داشتن وقت را غنیمت می شماری.

عُروَةُ بنُ الزُّبَیر رَحِمَهُ الله :

 

بهترین و مطلوب ترین نعمتی که در دنیا به بندگان اعطا شده،عقل

و ارزشمندترین نعمت در آخرت،رضایت و خشنودی الله عَزَّ وَ جَلّ است.

 

«أَفْضَلُ مَا أُعْطِيَ الْعِبَادُ فِي الدُّنْيَا الْعَقْلُ وَأَفْضَلُ مَا أُعْطُوا فِي الْآخِرَةِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ»

 

منبع:كتاب العقل و فضله،لابن أبي الدنيا-٣٣

ذو النّون مصری - رَحِمَهُ الله - :

 

«صُدُورُ الْأَحْرَارِ قُبُورُ الْأَسْرَارِ»

 

سینه مردمان آزاده،گورستان رازهاست.

 

[الحِلیَة ۹/۳۷۷]

 

نبش قبر در شریعت روا نیست،بنابراین چون رازی به دل سپرده شد کتمان آن لازم و افشای آن نارواست.

شیخ عبدالله الأرمني رَحِمَهُ الله:

 

در سفری که داشتم از کنار راهبی عبور کردم.

راهب گفت:ای مسلمان!از نظر شما نزدیک ترین راه به سوی الله -عَزَّ وَ جَل- کدام است؟

گفتم:مخالفت با نفس،و او نیز پس از شنیدن این پاسخ سرش را به درون صومعه اش باز گرداند.

وقتیکه در زمان حج در مکه حضور داشتم،نزد کعبه دیدم که مردی به من سلام می کند.

پرسیدم:که هستی؟

گفت:همان راهب هستم.

گفتم:چگونه به اینجا رسیدی؟!

گفت:با عمل به آنچه که خودت گفتی.

 

در روایتی هم نقل شده که راهب گفت:اسلام را بر نفسم عرضه کردم اما او امتناع کرد

آن وقت فهمیدم که اسلام حق است و مسلمان شدم و با نفسم مخالفت کردم.

 

البِدایَة وَ النِّهایَة ۱۳/۱۴۲

از دعاهای همیشگی ابراهیم بن ادهَم رَحِمَهُ الله این بود که:

 

اللَّهُمَّ انْقِلْنِي مِنْ ذُلِّ مَعْصِيَتِكَ إِلَى عِزِّ طَاعَتِكَ

 

خداوندا !

 

مرا از ذلت و خواری معصیت خود،به شکوه و سربلندی فرمانبرداری ات برسان.

 

التَّوبَة لابن أبي الدُّنيا ٦٩/٥٥

دو تابِعي* بزرگوار،مالک بن دینار و محمد بن واسِع رَحِمَهُمَا الله در جایی گرد هم آمدند.


مالک گفت:من غبطه می خورم به حال مردی که دینش را همراه دارد،مقداری درآمد برای گذران زندگی دارد و از پروردگارش عَزَّ وَ جَلّ هم خشنود است.


محمد بن واسع گفت:(اما) من به حال آن مردی غبطه می خورم که دین (و اعتقاداتش) را به همراه دارد و (بنا به هر دلیلی) هیچ چیزی از (مال و اموال) دنیا ندارد و با این همه باز هم از پروردگارش خشنود و خرسند است!


اجْتَمَعَ مَالِكُ بْنُ دِينَارٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ وَاسِعٍ قَالَ مَالِكٌ: " إِنِّي لَأَغْبِطُ رَجُلًا مَعَهُ دِينُهُ، لَهُ قَوَامٌ مِنْ عَيْشٍ رَاضٍ عَنْ رَبِّهِ عَزَّ وَجَلَّ. فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ وَاسِعٍ: إِنِّي لَأَغْبِطُ رَجُلًا مَعَهُ دِينُهُ لَيْسَ مَعَهُ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا رَاضٍ عَنْ رَبِّهِ ".

حِلیَةُ الأولیاء ۲/۳۴۹


* تابِعي به صورت مفرد و تابعین به صورت جمع:در فرهنگ اعتقادی اهل سنت و جماعت،به افرادی گفته می شود که با یک یا چند تن از صحابه و یاران پیامبر صلی الله علیه وسلم ملاقات و توفیق همراهی داشته اند،به نیکی از آنها پیروی کرده اند و با ایمان نیز از دنیا رفته اند.

زنی از تابعین این چنین مناجات می کرد و می گفت :

 
سبحانك، ما أضيق الطريق على من لم تكن دليله! سبحانك ما أوحش الطريق على من لم تكن أنيسه!.
 
خداوندا؛مسیر و راه چه تنگ است برای آنکس که تو راهنمایش نباشی!
 
و چه وحشتناک است برای کسی که تو انیس و دلارامش نباشی!.
 
عُیونُ الأخبار ۳۱۶-۳۱۵ / ۲