| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن» ثبت شده است

از او پرسیدند: «شما چرا این‌قدر از ازدواج سخن می‌گویید و آن را دوست دارید؟»

 

گفت: «چون ما مردمی هستیم که زِنا نمی‌کنیم.»

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

 

 

در ارتباط با موضوع ازدواج، چه برای بار اول و چه به‌منظور تعدد زوجات، فکر می‌کنم یک قضیه‌ای هست که بسیار راه‌گشا عمل می‌کند.


ببینید، هر کسی دنبال مثل و عین خود است؛ یعنی همان‌طور که افراد غیرمتدین با وقاحت به دنبال همچون خودشان هستند، افراد متدین و باتقوا نیز با فخر و شرف، به دنبال نمونه‌هایی هم‌سو با اعتقادات و سبک زندگی خودشان می‌گردند.
 

این یک فرمول است:

 

{الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ...}

زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک (نیز) برای زنان ناپاک هستند، و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاک‌اند. [سورٔ نور: آیهٔ ۲۶]


بنابراین شما (آقا یا خانم) دین‌دار، برای ازدواج باید در محیط خودتان به دنبال همسر باشید؛ یعنی در میان افراد دین‌مدار.
 

حالا آن قضیه‌ی راه‌گشایی که عرض کردم، و بسیاری گمان می‌کنم از آن غافل‌اند ـ و همین موضوع، ازدواج و یافتن همسر مناسب را برایشان به معادله‌ای لاینحل تبدیل کرده ـ این است که آقایان در میان آقایان (ترجیحاً علما) و خانم‌ها در میان خانم‌ها (باز هم ترجیحاً علما = خانم‌های عالم) جست‌وجو و پرس‌وجو نمی‌کنند!
در حالی‌که بسیاری از ازدواج‌های خوبِ افراد دیندار، دقیقاً به همین شکل صورت گرفته است.
به‌عنوان مثال، یک آقا در میان برادران دینی خود بیان می‌کند یا به عالمی می‌گوید که قصد ازدواج دارد و به دنبال خانمی متدین با ویژگی‌های خاصی است. آنان نیز اگر چنین موردی بشناسند ـ که اغلب در میان خود سراغ دارند ـ به او معرفی می‌کنند.

 

البته نکته‌ای که اصلاً نباید از آن غفلت کرد این است که شیطان از هر چیزی، حتی حلال‌ترین و غیر‌قابل‌انتظار‌ترین امور دینی هم سعی می‌کند سوءاستفاده کند و به انسان آسیب بزند.
او حتی از نماز هم اختلاس و دزدی می‌کند!
بنابراین در این موضوع نیز باید بسیار مراقب بود که از چارچوب شرع تعدّی نشود.
یعنی همان‌گونه که در هر امر دیگری جوانب احتیاط و اعتماد را در نظر می‌گیریم، این موضوع هم به همان صورت است.
و اگر به‌فرض موردی هم معرفی شد، قرار نیست این مجوزی باشد برای چت یا ارتباطات به بهانه‌ی آشنایی و... بلکه باید هر مرحله‌ای به‌لحاظ شرعی پیش برود.
چنانچه موردی معرفی شد، بلافاصله باید از راه خواستگاری رسمی اقدام کرد.
(که البته قطعاً کسی که هدفش ازدواج است، دنبال توجیه و بهانه نخواهد بود و جز از این مسیر عمل نخواهد کرد.)

 

بنابراین، خواهران و برادران مسلمانم، این راهکار را نیز ـ باز هم تأکید می‌کنم: در چارچوب ضوابط و قواعد شرعی ـ امتحان کنید و زود ناامید نشوید.
بدانید و یقین داشته باشید که خداوند همسر شما را برایتان مقدر کرده است.
فقط دعا کنید که تا زمان ازدواج، خداوند صبر بر پاک‌دامنی و ایمان به تقدیر را عطا کند، و پس از آن همسری روزی‌تان کند که مایه‌ی آرامش دنیا و یاری‌گر شما در مسیر آخرت باشد.

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

 

گاهی دعوتگر مسلمان، ناخودآگاه از فضای رسانه‌ای و گفتمان مهندسی شده‌ی اسلام‌ستیزان تأثیر می‌پذیرد و رنگ می‌گیرد.
به عنوان مثال، آن‌قدر عبارت‌هایی چون «حجاب اجباری» را از زبان رسانه‌ها و افراد مختلف شنیده که خود نسبت به همین ترکیب، نوعی حساسیت یا پیش‌داوری پیدا کرده است؛ بی‌آنکه در معنای واقعی این عبارت یا اهداف نهفته در پسِ آن تأمل کند.
این همان مکانیزمی است که دشمنان دین، در بسیاری از مفاهیم مشابه نیز به کار می‌گیرند؛ نظیر واژه‌ی «اسلام‌گرا» که در حقیقت حربه‌ای زبانی برای حمله به خود «مسلمان» است.

 

اما مگر هر امر و نهی اجتماعی یا اخلاقی باید اختیاری باشد؟
اگر بنا باشد همه‌چیز را بر مدار اختیار محض بچرخانیم، دیگر قانون‌مداری و در مقابلش «هرج‌ومرج» چه معنا خواهد داشت؟
از همین رو، ما نه‌تنها با تعبیر «حجاب اجباری» مشکلی نداریم، بلکه این تعبیر را از اساس نادرست نمی‌دانیم. چراکه پوشیدگی و حیا، از فطرت انسان سالم، شریف و اصیل برمی‌خیزد.
چه بسا روزی بشنویم که کسانی از «پاکدامنی اجباری» هم سخن بگویند!

 

حجاب، فریضه‌ای الهی است بر دختر و زن مسلمان، که از روی ایمان و باور قلبی به اوامر پروردگارش آن را می‌پذیرد و عمل می‌کند. برخلاف آنچه اسلام‌ستیزان می‌کوشند با واژه‌ی «اجباری» در ذهن‌ها القا کنند، مؤمن با افتخار و طیب نفس، آن را برمی‌گزیند و می‌پوشد، نه از سر کراهت بلکه از سر ایمان.

 

اما آن دسته از دعوتگران که از «آزادی بی‌حجابی» سخن می‌گویند، اغلب نه از سر شناخت و باور عمیق به آزادی دینی و مدارا، بلکه بیشتر برای اعلام موضع سیاسی یا همراهی با جریان غالب اجتماعی چنین می‌کنند.
باور آنان به «آزادی دینی» معمولاً ریشه در دو کاستی دارد:
۱. شناخت ناکافی از حدود و ضوابط آزادی دینی و مدارا در اسلام.
۲. ناآگاهی از مسئله‌ی تطبیق شریعت و چگونگی تحقق آن در جامعه.

نکته‌ی نخست، یعنی شناخت حدود آزادی، کلید فهم این گره فکری است. رفتار پیامبرمانﷺ و شاگردانش ــ صحابه رضی‌الله‌عنهم، تابعین و تبع‌تابعین رحمهم‌الله، که دوران آنان را «خیرالقرون» نامیده‌اند ــ می‌تواند بهترین راهنما باشد. آنان در برابر منکرات، از جمله بی‌حجابی و بدپوششی، همواره رفتاری حکیمانه، مؤدبانه و در عین حال قاطع داشتند.

اما نکته‌ی مهم دیگر این است که حتی در شناخت ما از پوشش زنان پیرو ادیان دیگر نیز رسانه‌ها نقش تعیین‌کننده‌ای یافته‌اند.
اگر به منابع مستند و ویدیوهای تاریخی (نه فیلم‌ها و سریال‌های نمایشیِ فیلمنامه نویسی و کارگردانی شده) مراجعه کنیم، خواهیم دید که حتی در جوامع غربی و غیرمسلمان نیز پوشش زنان در یک قرن گذشته، به‌مراتب کامل‌تر و آبرومندانه‌تر از آن چیزی بوده که امروز با عنوان «حجاب اجباری» به سخره گرفته می‌شود.
کافی است به تصاویر زنان لندن در صد سال پیش نگاهی بیندازیم تا دریابیم آنچه امروز در خیابان‌ها می‌بینیم، نه لباس بیرون، بلکه لباس اتاق خواب است؛ لباسی که هیچ دختر و زن اصیل و شریف، حتی در حضور پدر و برادر خود در خانه نیز به پوشیدن آن رضایت نمی‌دهد.
زیرا هدف از طراحی این لباس‌ها، آشکارا تحریک، جلب توجه و برهنگی هرچه بیشتر است.

 

پس منطقی نیست که از یک سو، با شور و جدیت به «امر به معروف» بپردازیم ــ چنان‌که حرکت‌های بسیار مبارکی در این زمینه در جریان است، از مراسم‌های ترویج حجاب گرفته تا فعالیت‌های فرهنگی متعدد، که خداوند از همه‌ی عاملانشان راضی باد ــ و از سوی دیگر، برای «منکر» مجوز و یا تبصره‌هایی ناآگاهانه صادر کنیم.
چگونه می‌توان در یک زمان هم مردم را به پوشیدگی و عفاف تشویق کرد و هم گفت: «اگر گروهی در جامعه بی‌حجاب بودند، مانعی ندارد»؟
پزشک حاذق، تنها به تجویز دارو بسنده نمی‌کند؛ بلکه هم‌زمان با درمان، عامل بیماری را نیز برمی‌چیند.

البته این سخن به هیچ‌وجه به معنای آن نیست که در برابر بی‌حجابی باید با خشونت افسارگسیخته و رفتار غیرشرعی برخورد کرد.
اسلام خود شیوه‌ی مواجهه با گناه و خلاف شرع را نیز آموخته است.
پس نگاه ما باید جامع باشد، نه تک‌بعدی؛ هم بر شفقت و اخلاق استوار، و هم بر قاطعیت در حفظ ارزش‌ها.

به‌گمان من، این رویکرد نه‌تنها در موضوع حجاب، بلکه در بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی دیگر نیز راهگشاست.
کافی است از خود بپرسیم: اگر پیامبرمان ﷺ یا صحابه‌ی بزرگوار، چون عمر بن خطاب و علی مرتضی رضی‌الله‌عنهما، در جامعه‌ای با بی‌حجابی روبه‌رو می‌شدند، چگونه رفتار می‌کردند؟
بی‌تردید، آنان هرگز رفتار نابجا و ناشایست نشان نمی‌دادند؛ اما آیا می‌توان تصور کرد که بی‌تفاوت می‌ماندند و واکنشی نشان نمی‌دادند؟
در روزگاری که حتی مردمان غیرمسلمان، بسیاری از ارزش‌های اخلاقی را محترم می‌شمردند و برهنگی و بی‌بندوباری را مایه‌ی سقوط انسانیت می‌دانستند، قطعاً آنان نیز در برابر چنین پدیده‌ای ساکت نمی‌نشستند.

 

در پایان، باید همواره هوشیار باشیم که در دام واژگان و تله‌های روانی اسلام‌ستیزان گرفتار نشویم.

مبادا با صدور مجوزهای ضمنی و در نتیجه عادی‌سازی برای برخی معاصی، ناخواسته گناهی بزرگ‌تر از خودِ گناه انجام دهیم؛ یعنی گناهِ توجیه و تسهیلِ گناه.
بله، دعوتگریِ مؤمنانه، نیازمند عقیده و بصیرت و درایتی است که میان دلسوزی و سازش، مرزی روشن بکشد.

 

وفقنا الله لما یحب و یرضی

  • حسین عمرزاده

"مردانی که خداوند درباره [و در شأن] آنها قرآن نازل کرد."

 


مَرثَد بن أبی مرثد الغنوی - رضي الله عنه - مردی شجاع، درست‌کردار و وفادار بود. پیش از اسلام در مکه می‌زیست و با زنی مشرک و بدکاره از آن شهر، به نام «عَناق»، سابقه‌ی دوستی و رابطه‌ی نامشروع داشت. اما هنگامی که نور اسلام در مکه تابید، قلبش به حق گرایید و ایمان آورد و همراه پیامبر خدا ﷺ به مدینه هجرت کرد.

روزی رسول خدا ﷺ او را به مأموریتی بسیار دشوار فرستاد: باید شبانه به مکه می‌رفت تا چند تن از مسلمانانی را که هنوز در بند مشرکین بودند آزاد کرده و پنهانی به مدینه بازگرداند. مرثد بی‌درنگ پذیرفت؛ چراکه از مردان فداکار و شجاع پیامبر بود و ایمانش در برابر هیچ خطری نمی‌لرزید.

 

مرثد شبانه وارد مکه شد و در سایه‌ی کوه‌ها پنهان گشت تا شناخته نشود. در همان هنگام، ناگهان صدایی آشنا شنید:
«مرثد! تویی؟»
برگشت و دید عناق است. او هنوز مرثد را به یاد داشت. به او گفت: «بیا، امشب نزد من بمان!»
مرثد با آرامی پاسخ داد: «عناق! خداوند زنا را حرام کرده است.»
عناق که به مرادش نرسید، خشمگین شد و با فریاد مردم قریش را خبر کرد:
«ای مردم! این همان مردی است که اسیران شما را آزاد کرده و با خود می‌برد!»
مشرکین از هر سو به دنبالش تاختند. مرثد، با زیرکی در تاریکی پنهان شد و خود را از چنگ آنان رهانید. تا فروکش کردن جست‌وجو، در میان سایه‌ی کوه‌ها ماند، سپس یکی از مسلمانان اسیر را برداشت و شبانه از مکه بیرون برد و او را به مدینه رساند.

 

وقتی به مدینه رسید، نزد پیامبر خدا ﷺ رفت و ماجرا را تعریف کرد؛ از مأموریت و نجات اسیر گرفته تا دیدار با عناق. سپس پرسید:


«یا رسول‌الله، آیا اجازه می‌دهی با عناق ازدواج کنم؟»
دو بار سؤالش را تکرار کرد. پیامبر ﷺ چیزی نفرمودند تا آن‌که این آیه نازل شد؛ آیه‌ای از سوره‌ی نور:

{الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ  وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ}

یعنی: «مرد زنا‌کار جز با زن زنا‌کار یا مشرک ازدواج نمی کند، و زن زنا‌کار را جز مرد زنا‌کار یا مشرک به ازدواج خود در نمی‌آورد، و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است.» [النور : ۳]

سپس پیامبر ﷺ به مرثد فرمود که ازدواج با آن زن برای او روا نیست.
مرثد هم فوراً و بی‌ چون و چرا، با فروتنی و ایمان پذیرفت و اطاعت کرد.

 

مرثد پس از آن، از یاران دلاور در میدان‌های جهاد ماند و در راه خدا پایدار بود. او نمونه‌ی انسانی است که در میان خواسته‌های نفس و فرمان الهی، راه بندگی را برگزید؛ ایمانی راستین که در برابر عشق و گذشته استوار ماند، و قلبی که پاکی و رضای خدا را بر هر میل و خواهش شخصی مقدم داشت.

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

 

به قول یکی از علما: ورد زبونشون شده آزادی آزادی آزادی؛ آزادیِ چه چیزی؟ جز اینه که منظورشون از آزادی، آزادیِ زِناست؟!

ابزاری هم که خودشون رو به آب و آتش می‌زنن تا ترویجش کنن — از بی‌حجابی گرفته تا مشروب و رقاصی و ... — همه برای تسهیل همینه. برای زِنا.

دقت هم اگر بکنید؛ بین‌شون آدم سالم هم نمی‌بینید. یا همجنس‌بازها هستن، یا زنان و مردانی که سوابق فحشا دارند و حتی در بین اطرافیان خودشون هم آبرو و جایگاهی ندارند. و چون مبتلا هستند، می‌خوان همه رو هم شبیه خودشون کنن.

 

تعارف نداریم؛ باید صریح باشیم. تویی که از پوشیدگی فرار می‌کنی و به سمت برهنگی خیز برداشتی، هدفت چیه؟ این پوشیدگی چه محدودیتی برات میاره؟ مطمئنا که تحصیل و پیشرفت علمی و هر بعدی از رشد فردی‌ـ‌اجتماعی نیست.

 

یا اونی که زور می‌زنه رقص و بدن‌نمایی رو برای دختر و زنِ جامعه، یک «فرهنگ» و موضوعِ عادی جلوه بده، مگه غیر از چشم‌چرانی و فحشا و به گند کشیدنِ جامعه، هدفِ دیگه‌ای داره؟

 

نذارید قُبح این کاراشون از بین بره. رسواشون کنید؛ اهداف کثیف‌شون رو تو صورتشون جار بزنید تا فکر نکنن پشت ژست و ادعای روشنفکری می‌تونن قایم بشن.

  • حسین عمرزاده

 

 

امام حسن بصری رحمه‌الله می‌فرماید:

 

روزی در مکه برای خرید لباس وارد مغازه‌ای شدم. فروشنده آن‌قدر از اجناسش تعریف می‌کرد و بی‌جهت قسم می‌خورد که از خرید نزد او منصرف شدم و با خود گفتم: شایسته نیست از چنین کسی خرید کنم. بنابراین از فرد دیگری لباس خریدم.

 

دو سال بعد، دوباره برای حج به مکه آمدم و باز گذرم به همان شخص افتاد. این بار هیچ تعریفی از کالا و هیچ قسمی از او نشنیدم. به او گفتم:
«آیا شما همان کسی نیستید که چند سال پیش نزدتان آمده بودم؟»
گفت: «بله.»
گفتم: «چه شد که دیگر نه تعریف می‌کنی و نه قسم می‌خوری؟»

مرد گفت: «من همسری داشتم که اگر با درآمد کم به خانه می‌رفتم، آن را ناچیز می‌شمرد و تحقیر می‌کرد؛ و اگر با درآمد زیاد بازمی‌گشتم، باز هم آن را اندک می‌پنداشت. تا این‌که خداوند او را از دنیا برد.

 

پس از او، همسر دیگری گرفتم. هر روز صبح که به بازار می‌رفتم، لباسم را مرتب می‌کرد و می‌گفت:

 

ای فلانی! تقوای الهی داشته باش و جز روزی پاک و حلال برای ما نیاور. اگر اندک چیزی آوردی، آن را بسیار می‌دانیم؛ و اگر چیزی هم نیاوردی، من با دوک نخ‌ریسی تو را یاری می‌کنم.»

 

المجالسة و جواهر العلم، ج ۵، ص ۲۵۱.


 

دوک نخ‌ریسی، ابزاری بود که در گذشته با آن از پشم گوسفندان نخ می‌بافتند.

 

«زن در حقیقت به شوهرش می‌گفت: تنها روزی حلال برای ما بیاور؛ اگر در توانت نبود، خود به کار می‌پردازم و با نخ‌ریسی، یاری‌ات می‌کنم تا خرج خانه فراهم شود.»

  • حسین عمرزاده

احمد بن سعید عابد از پدرش نقل می‌کند:

 

در کوفه جوانی بود اهل عبادت، همیشه در مسجد جامع بود و هیچ وقت آن‌جا را ترک نمی‌کرد. او چهره‌ای زیبا، قامتی خوش و رفتاری پسندیده داشت. زنی زیبارو و خردمند او را دید و دلش به او بست. این علاقه مدت‌ها در دلش ماند.

روزی جوان از مسجد به خانه می‌رفت. زن جلوی راهش ایستاد و گفت: «ای جوان! چند کلمه از من بشنو، بعد هر طور خواستی عمل کن.» جوان بی‌اعتنا گذشت. بار دیگر هم همان‌طور جلوی راهش ایستاد و همان حرف را زد. این بار جوان مدتی سکوت کرد و بعد گفت: «اینجا جای تهمت است. من دوست ندارم خودم را در معرض تهمت قرار دهم.»

زن گفت: «به خدا سوگند، من از روی نادانی اینجا نیامده‌ام. پناه بر خدا که اهل عبادت به چنین کاری آلوده شوند. اما حقیقت این است که چیزی مرا واداشت به سراغت بیایم: می‌دانم کوچک‌ترین لغزش شما نزد مردم بزرگ جلوه می‌کند. شما عبادت‌پیشگان مثل شیشه‌اید، کوچک‌ترین ضربه شما را می‌شکند. خلاصه‌ی حرفم این است که تمام وجودم به تو مشغول شده. پس خدا را در نظر بگیر، هم در حق من و هم در حق خودت.»

جوان به خانه رفت و خواست نماز بخواند، اما نتوانست تمرکز کند. پس کاغذی برداشت و چیزی نوشت. وقتی بیرون آمد، زن را دوباره همان‌جا دید. نامه را به سمت او انداخت و برگشت. در نامه نوشته بود:

 

«بسم الله الرحمن الرحیم.


ای زن! بدان که خداوند تبارک و تعالی وقتی بنده‌اش گناه می‌کند، صبر می‌کند. اگر گناه تکرار شود، باز می‌پوشاند. اما اگر بنده در گناه پافشاری کند، خداوند چنان خشم می‌گیرد که از شدت آن آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها و درختان و همه موجودات به لرزه می‌افتند. چه کسی توان تحمل چنین خشمی را دارد؟

اگر حرف‌هایت دروغ باشد، من تو را به یاد روزی می‌اندازم که آسمان چون فلز گداخته می‌شود، کوه‌ها مثل پشم نرم فرو می‌ریزند، و همه امت‌ها در برابر خدای بزرگ به زانو درمی‌آیند. به خدا قسم، من حتی از اصلاح نفس خود ناتوانم؛ پس چگونه می‌توانم دیگری را اصلاح کنم؟

و اگر حرفت راست باشد، تو را به پزشکی راهنمایی می‌کنم که بهترین درمانگر زخم‌ها و دردهاست. او الله، پروردگار جهانیان است. به سوی او برو و با صدق دعا کن. زیرا من خود سرگرم این فرمایش خدای متعال هستم:

 

{وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطَاعُ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تخفي الصُّدُور}
 

{و آنان را از روز نزدیک (= قیامت) بترسان، آنگاه که دلها لبریز از غم به حنجره ها رسد، برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود.(خداوند) خیانت چشم ها و آنچه را که سینه ها پنهان می دارند، می داند.


پس کجا می‌توان از این آیه گریخت؟»

 

چند روز بعد، زن دوباره سر راهش ایستاد. وقتی جوان او را از دور دید، خواست برگردد تا او را نبیند. زن گفت: «ای جوان! برنگرد! دیگر هیچ دیداری بین ما نخواهد بود، مگر در پیشگاه خدا.» سپس بسیار گریست و گفت: «از خدایی که کلید قلبت در دست اوست می‌خواهم کار دشوارت را آسان کند.»

بعد به دنبالش رفت و گفت: «بر من منّت بگذار و پندی به من بده که همیشه به یاد داشته باشم، و وصیتی کن تا به آن عمل کنم.»

جوان گفت: «توصيه می‌کنم که خود را از نفس خود حفظ کنی، و یادت می‌آورم این فرمايش خدا را:

 

{وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جرحتم بِالنَّهَارِ}


{و او کسی است که (روح) شما را درشب ( هنگام خواب) می گیرد و آنچه در روز کرده اید می داند}.»

 

زن سر به زیر انداخت و گریست؛ سخت‌تر از بار پیش. بعد آرام شد، به خانه برگشت و به عبادت پرداخت.

هر وقت اندوه بر او چیره می‌شد، نامه‌ی جوان را بر چشم می‌گذاشت. به او می‌گفتند: «آیا این فایده‌ای برایت دارد؟» می‌گفت: «آیا درمانی جز این برایم هست؟»

شب‌ها در محراب می‌ایستاد و عبادت می‌کرد، تا اینکه از شدت غم از دنیا رفت.

 

جوان هر وقت یادش می‌افتاد، می‌گریست. به او می‌گفتند: «تو که از او چشم پوشیدی، چرا گریه می‌کنی؟» می‌گفت: «من از همان آغاز امیدم را از او بریدم و این کار را ذخیره‌ای برای خود نزد خدا قرار دادم. و حالا از خدا شرم دارم که ذخیره‌ای را که نزد او سپرده‌ام پس بگیرم.»

 


ذم الهوى، ابن الجوزي، ص ۵۱۲-۵۱۴.

  • حسین عمرزاده

 

 


داشت از ادب و نزاکت پسرمون در مقایسه با بچه‌های خودش تعریف می‌کرد (الحمدلله، و هذا من فضل ربّنا).

اما همین خانم وقتی همسر محجبه‌ی من رو دید، با تعجب گفت: «چقدر خودش رو می‌پوشونه!»

انتقادها ــ یا بهتر بگم گستاخی‌های ــ دیگه‌ش نسبت به نماز و باقی موضوعات دینی هم بماند.

خب سرکار خانم! فرزندی که شما از ادب و رفتار درستش تعریف می‌کنید، نتیجه‌ی سبک زندگی همون مادره؛ از نوع پوشش گرفته تا ...

مشکل اینجاست که بعضی‌ها خیال می‌کنن ارزش‌ها خودشون به‌ خودی‌ِ خود و بدون تکیه به یک سبک زندگی خاص به وجود میان.

مگه می‌شه درختی که به آب و خاکش بی‌اهمیتی بشه، ثمره‌ای شایسته داشته باشه؟!

و الحمدلله، که ما مفتخریم به نعمت و منت اسلام؛ دینی کامل که هم آخرت ابدی‌مونو تضمین می‌کنه، هم زندگی موقت دنیوی‌مونو توی همه‌ی ابعاد، و از هر لحاظ، ارتقا می‌ده.

 

  • حسین عمرزاده

از امّ سلمه رضي‌الله‌عنها روایت است که:

هنگامی که آیه‌ی:

﴿يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ﴾


(ای پیامبر ! به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنان بگو) «چادرهای خود را بر خویش فرو افکنند، (و با آن سر و صورت و سینه هایشان را بپوشانند) [سوره احزاب، آیه ۵۹]

نازل شد،

خرجَ نساءُ الأنصارِ كأنَّ علَى رؤوسِهِنَّ الغِربانَ منَ الأَكْسِيَة.

زنان انصار چنان از خانه بیرون آمدند که گویی کلاغ‌هایی بر سرشان نشسته،
از بس که پوشش‌هایشان سیاه و یکدست بود.

سنن أبي داود (۶/ ۱۹۷) (۴۱۰۱).


صاحب کتاب عون المعبود في شرح سنن أبي داود در شرح عبارت:

كأن على رءوسهن الغربان (گویی بر سرشان کلاغ‌هایی بود) چنین گفته است:

( كأن على رءوسهن الغربان ) : جمع غراب ( من الأكسية ) : جمع كساء شبهت الخُمُر [ جمع خمار ] في سوادها بالغراب .

هذا ولا يُشترط اللون الأسود في حجاب المرأة ولكنه قد يكون أجود في السّتر من غيره.

مراد از «الغر‌بان»، جمع غراب (کلاغ) است،
و مراد از «الأَكْسِیَة»، جمع کساء (روپوش یا چادر).

در این جمله، خُمُر (جمع خمار، یعنی روسری‌ها یا پوشش‌های سر)
به سبب سیاهی‌رنگ‌شان، به کلاغ تشبیه شده‌اند.

و آنگاه می‌افزاید:

اگرچه در پوشش زن، رنگ سیاه شرط واجب نیست،
اما این رنگ از دیگر رنگ‌ها در پوشاندن و پوشش‌دهی، مناسب‌تر و کارآمدتر است.

پی‌نوشت:

معمولاً در بحث پیرامون موضوع حجاب، چه در مصادیق حجاب ناقص (که زمینه‌ساز معاصی نیز هست) و چه در حجاب کامل و مطابق با خواست و دستور شریعت، با چند طیف فکری مواجه‌ایم:

۱. گروهی که به‌صورت علنی با اسلام و آموزه‌های آن ـ از جمله حجاب ـ دشمنی و عناد دارند.

۲. کسانی که هرچند ظاهرِ عنادشان پنهان است، اما با سوءاستفاده از ناآگاهی و کم‌اطلاعی دینیِ جامعه، و از طریق تحریف، تقطیع و تفسیر به رأیِ آیات و روایات، درصدد نفی حکم حجاب‌اند.

۳. افراد ناآگاه و خودباخته‌ای از میان مسلمانان، که یا به شیوه‌ای ناجوانمردانه و از سر جهل، آیات را تلبیس می‌کنند، باطل را در پوشش حق عرضه می‌دارند، و دل‌های ناآگاه را به بیراهه می‌کشانند، یا کسانی که به دلیل ناتوانی در تطبیق روایات صحیح با زیست فردی و اجتماعی، منکر حجیت حدیث می‌شوند و خود را ناحق «قرآنی» می‌نامند؛ در حالی که تفصیل و صورت‌بندی بسیاری از احکام شرعی، تنها در سنت و حدیث محفوظ است.

۴. و سرانجام، گروهی دیگر که در خودباختگی با دسته‌ی پیشین شریک‌اند، اما با تظاهر به میانه‌روی و ادعای اعتدال‌گراییِ ساختگی (که عملاً با شریعت در تضاد است)، حقیقت را پنهان می‌کنند. آنان ذره‌بین شبهه به‌دست گرفته‌اند تا شاید بتوانند با تحریف معنای یک روایت یا مصادره به مطلوب، استدلالی نادرست برای اقناع هم‌فکران خود یا عوام جامعه فراهم آورند.

در مسیر فهم دین و حدود شریعت، باید به زنان و مردانی اقتدا کرد که شاهد نزول وحی بر پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وسلم بودند؛ همان‌هایی که بی‌هیچ تعلل و سستی، گام‌به‌گام و جزء‌به‌جزء، در پی رضایت خداوند، اجر اخروی، و دوری از بدعت و گناه، احکام الهی را به‌تمامی به‌جا می‌آوردند. باید به سیره‌ی خاندان و صحابه‌ی شریف رسول خدا صلی الله علیه وسلم و رضي الله عنهم أجمعین رجوع کرد؛ آنان که معیار دین‌داری را در عمل معنا کردند، نه در ظاهرسازی و جدل.

  • حسین عمرزاده

روایت سقوط یک دل: داستان عبدة بن عبدالرحیم

در یکی از برگ‌های تاریخ، در سال ۲۷۸ هجری، ابن‌کثیر ـ مورخ بزرگ اسلامی ـ در کتاب سترگ البدایة و النهایة، ماجرایی عجیب و تلخ را ثبت کرده است؛ ماجرایی که آغازش نور بود و پایانش تاریکی... همه‌چیز از یک نگاه شروع شد، و به سقوط کامل ایمان انجامید.

شخص این ماجرا عبدة بن عبدالرحیم است؛ مردی که در روزگار خود، به روزه‌داری و شب‌زنده‌داری شهره بود. حافظ قرآن بود و اهل جهاد، به‌ویژه در مرزهای سرزمین روم. مردی که عبادتش زبان‌زد بود، مجاهداتش مشهور، و دل‌سپردگی‌اش به کتاب خدا، ستوده. اما ابن‌کثیر، با تمام آشنایی‌اش به فضائل این مرد، هنگامی که خبر مرگش را در حوادث سال ۲۷۸ نقل می‌کند، با صراحتی شگفت‌انگیز می‌نویسد: «قَبَّحهُ الله»؛ خدا خوارش کند!

چرا؟ مگر چنین مردی شایسته لعن است؟ حافظ قرآن، شب‌زنده‌دار، مجاهد در راه خدا؟!

پاسخ ابن‌کثیر در ادامه روایت روشن می‌شود؛ داستانی که عبرتی‌ست برای دل‌هایی که در غفلت‌اند.

در یکی از نبردها، مسلمانان در حال محاصره یکی از دژهای روم بودند. عبده، همچون همیشه، در کنار مجاهدین حضور داشت. در همین هنگام، زنی از رومیان، از پنجره‌ای ظاهر شد. زنی زیبا، از اهالی سرزمین دشمن. و عبده... نگاهی کرد. نگاهی ساده، اما بلند. همان نگاهی که بسیاری آن را بی‌اهمیت می‌شمارند.

همین نگاه، آغاز سقوط بود.

كل الحوادث مبداها من النظر ... ومعظم النار من مستصغر الشرر

كم نظرة فتكت في قلب صاحبها ... فتك السهام بلا قوس ولا وتر

والمرء ما دام ذا عين يقلبها ... في أعين الغيد موقوف على الخطر

يسر مقلته ما ضر مهجته ... لا مرحبا بسرور عاد بالضرر

چه بسیار آتشی که از جرقه‌ای کوچک زاده می‌شود. چه بسیار نگاهی که بی‌کمان و بی‌وتر (زِه)، همچون تیر، دل را می‌شکافد. انسان تا چشم دارد و در چشمان زیبارویان می‌نگرد، همیشه در معرض خطر است. آن‌چه چشم را می‌رباید، چه بسا دل را می‌سوزاند؛ و چه شادی‌ای است که با اندوه بازگردد؟

عبده به زن نگریست، نگریست و نگریست... و نگاه، به عشق انجامید. دلش به دام افتاد. آن‌قدر که با آن زن مکاتبه کرد.

و زن، برای عشقش یک شرط گذاشت: باید از اسلام خارج شوی.

عبده، مردی که حافظ قرآن بود، مردی که در رکاب مسلمانان شمشیر زده بود، یک‌باره دل از همه برید. ناگهان مسلمانان دیدند که او دیگر در صف‌شان نیست. کنار همان زن ایستاده بود. و نه‌تنها از اسلام تبرّی جسته، بلکه آشکارا نصرانیت خود را اعلام کرده بود.

خبر، همچون صاعقه‌ای، دل مجاهدین را لرزاند. کسی که تا دیروز «لا إله إلا الله» می‌گفت، امروز «خدا یکی از سه خداست» را فریاد می‌زند! مردی که بر توحید می‌بالید، اکنون صلیب به گردن آویخته! کسی که گوشت حرام را نمی‌نگریست، اینک خوک می‌خورد!

و این پایان ماجرا نبود.

مدتی گذشت. یکی از مسلمانان، به‌تصادف، او را دید. در همان حال، در همان لباس، با همان صلیب. دلش لرزید. به‌سراغش رفت و گفت: ای فلانی، نمازهایت چه شد؟! خواست یاد گذشته را در دلش زنده کند؛ روزهایی که شب‌ها را به شب‌زنده‌داری می‌گذراند، در حلقه صالحین می‌نشست، و انس‌اش با قرآن بود؛ با کلام خداوند عزیز. گفت: روزه‌هایت چه شد؟ قرآن در سینه‌ات کجاست؟ هیچ نمانده؟ همه‌چیز رفت؟!

و پاسخ عبده، لرزه بر جان می‌اندازد.

گفت: بدان که من تمام قرآن را فراموش کرده‌ام، و هیچ‌چیز از آن در سینه‌ام باقی نمانده... جز یک آیه:


 رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ

ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ

چه بسا کسانی که کافر شدند دوست دارند (و آرزو می کنند) که ای کاش مسلمان بودند.

بگذار آنها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها (ی دراز) سرگرم (وغافل) شان سازد، پس بزودی خواهند دانست. [آیات ۲ و ۳ سوره‌ی الحِجر]

خدا، همه قرآن را از یادش برد، جز همین یک آیه؛ آیه‌ای که همچون آتش در دلش می‌سوخت.

پایانی سهمناک برای مردی که با قرآن آغاز کرده بود...

پناه می‌بریم به خدا. و از او عفو و سلامتی می‌طلبیم.

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

به یاد داشته باشیم:

دشمنِ بی‌دین و خدا‌نشناس، از زن ـ  فاسد ـ در برابر مردان باایمان، به‌عنوان سلاح بهره می‌گیرد.

اما برخلاف تصور رایج، این سلاح لزوماً در قالب ظاهری آرایش‌شده و فسادانگیز ظاهر نمی‌شود؛ بلکه گاه، بسته به موقعیت و مخاطب، ممکن است در پوششی کاملاً دیندارانه، با حجابی کامل و زبانی آراسته به «قال الله» و «قال الرسول» و... ، ایفای نقش کند.

از همین‌رو، تنها راه مصون‌ماندن از این فتنه‌ها، تمسک به تقوا، پایبندی عملی به آموزه‌های اسلام و رعایت دقیق توصیه‌های پیشگیرانه‌ی دینی است؛ چراکه بسیاری از فتنه‌ها، حتی به ذهن نیز خطور نمی‌کنند، اما انسان را به‌آسانی در کام خود فرو می‌برند.

  • حسین عمرزاده

خداوند در قرآن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید:

قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

«به زنان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.» (سوره نور، آیه ۳۱)

ابن کثیر رحمه‌الله در تفسیر این آیه می‌نویسد:

هذا أمر من الله تعالى للنساء المؤمنات ، وغيرة منه لأزواجهن ، عباده المؤمنين ، وتمييز لهن عن صفة نساء الجاهلية وفعال المشركات .

«این فرمانی است از سوی خداوند متعال برای زنانِ مؤمن، و نیز بیانگر غیرت الهی نسبت به همسرانِ آنان، بندگانِ مؤمن اوست؛ و نیز وسیله‌ای برای متمایز ساختن آنان از ویژگی‌های زنانِ جاهلیت و رفتارهای زنان مشرک.»

فقوله تعالى : ( وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ) أي : عما حرم الله عليهن من النظر إلى غير أزواجهن . ولهذا ذهب [ كثير من العلماء ] إلى أنه : لا يجوز للمرأة أن تنظر إلى الأجانب بشهوة ولا بغير شهوة أصلا . واحتج كثير منهم بما رواه أبو داود والترمذي ، من حديث الزهري ، عن نبهان - مولى أم سلمة - أنه حدثه : أن أم سلمة حدثته : أنها كانت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم وميمونة ، قالت : فبينما نحن عنده أقبل ابن أم مكتوم ، فدخل عليه ، وذلك بعدما أمرنا بالحجاب ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " احتجبا منه " فقلت : يا رسول الله ، أليس هو أعمى لا يبصرنا ولا يعرفنا؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " أو عمياوان أنتما؟ ألستما تبصرانه " .

ثم قال الترمذي : هذا حديث حسن صحيح

«در مورد فرمایش خداوند متعال که می‌فرماید:

وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن
«و به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.»(سوره‌ی نور، آیه‌ی ۳۱)

یعنی:

از آنچه خداوند نگاه کردن به آن را بر آنان حرام کرده، چشم‌پوشی کنند؛
از جمله، نگاه به مردان بیگانه‌ای که همسر آنان نیستند.

و به همین دلیل، بسیاری از علما بر این نظرند که:
برای زن جایز نیست که به مردان نامحرم نگاه کند،
خواه با شهوت و خواه بی‌هیچ قصد شهوت، در هر حال جایز نیست.

و گروه زیادی از علما به این روایت برای اثبات نظر خود استدلال کرده‌اند؛
روایتی که ابو داود و ترمذی نقل کرده‌اند، از طریق زهری، از نُبهان ـ غلام آزادشده‌ی امّ‌سلمه ـ
که او از امّ‌سلمه، همسر پیامبر، روایت کرده که گفت:

ما (یعنی من و میمونه) نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودیم. در همین هنگام، ابن‌ام‌مکتوم وارد شد، و این در زمانی بود که دستور حجاب به ما داده شده بود. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "خودتان را از او بپوشانید (حجاب کنید)."
من گفتم: ای رسول خدا! مگر او نابینا نیست؟ ما را نمی‌بیند و نمی‌شناسد.
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "مگر شما دو نفر هم نابینا هستید؟ آیا او را نمی‌بینید؟"

و ترمذی در پایان می‌گوید:
این حدیث، حسن و صحیح است.»

  • حسین عمرزاده

امام ابن حجر رحمه‌الله می‌نویسد:

"يُقَالُ إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ لِأَنَّ الَّذِي لَا يَتَّقِي يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَنَحْوِهِ."

گفته‌اند:

هر اندازه انسان نسبت به خداوند پارساتر و پرهیزکارتر باشد، نیروی شهوت در او قوی‌تر و بیشتر خواهد بود؛
زیرا کسی که اهل تقوا نیست، بخشی از خواسته‌های نفسانی خود را از راه چشم‌چرانی و سرگرم شدن به لذت‌های سطحی – چون نگاه‌های آلوده و مشابه آن – فرو می‌نشاند و تخلیه می‌کند.

(اما فرد باتقوا، نگاه را فرو می‌گیرد و دل را از آن سرگرمی‌های ظاهری بازمی‌دارد؛
و درست از همین رو، شهوت در درونش فشرده‌تر و شعله‌ورتر باقی می‌ماند.)

فتح الباری، جلد ۶، صفحه ۴۶۲


امام قرطبی رحمه‌الله نیز گفته است:

"وَيُقَالُ: إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ، لِأَنَّ الَّذِي لَا يَكُونُ تَقِيًّا فَإِنَّمَا يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَالْمَسِّ، أَلَا تَرَى مَا رُوِيَ فِي الخبر: (العينان تزنيان واليدان تَزْنِيَانِ). فَإِذَا كَانَ فِي النَّظَرِ وَالْمَسِّ نَوْعٌ مِنْ قَضَاءِ الشَّهْوَةِ قَلَّ الْجِمَاعُ، وَالْمُتَّقِي لَا يَنْظُرُ وَلَا يَمَسُّ فَتَكُونُ الشَّهْوَةُ مُجْتَمِعَةٌ فِي نَفْسِهِ فَيَكُونُ أَكْثَرَ جِمَاعًا. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الْوَرَّاقُ: كُلُّ شَهْوَةٍ تُقَسِّي الْقَلْبَ إِلَّا الْجِمَاعَ فَإِنَّهُ يُصَفِّي الْقَلْبَ، وَلِهَذَا كَانَ الْأَنْبِيَاءُ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ."

و نیز چنین گفته‌اند:

هر که تقوایش بیشتر باشد، میل جنسی‌اش نیز شدیدتر است؛
زیرا انسانی که از تقوا تهی‌ست، خواهش‌های خود را از راه‌هایی چون نگاه شهوت‌آلود و تماس بدنی فرو می‌نشاند و به آرامش ظاهری می‌رسد.
آیا نشنیده‌ای آنچه در حدیث آمده است: «چشم‌ها زنا می‌کنند، و دست‌ها نیز زنا می‌کنند»؟
پس اگر نگاه و لمس، بخشی از شهوت را ارضا کند، میل به آمیزش کاهش می‌یابد.
اما آن‌که اهل تقواست، نه چشم به حرام می‌گشاید و نه دست به لمس می‌برد،
و همین پرهیز، آتشِ میل را در درون او انباشته می‌سازد؛
از این رو، آمیزش جنسی در او بیشتر، و نیاز درونی‌اش افزون‌تر است.

و نیز ابوبکر وَرّاق گفته است:

هر شهوتی دل را تیره و سخت می‌کند، مگر آمیزش، که دل را صیقل می‌دهد و پاک می‌گرداند؛
و از همین رو بود که پیامبران بدان روی می‌آوردند.

تفسیر قرطبی، جلد ۵، صفحه ۲۵۳


نکته‌ی پایانی:

یادآوری این نکته ضروری‌ست که آنچه در بالا گفته شد، به هیچ‌وجه به معنای نسبت دادن ضعف اراده یا ناتوانی به اهل تقوا نیست.
برعکس، تقوا یعنی داشتن نیروی اراده برای ایستادن در برابر خواهش‌های نفس و پرهیز از نافرمانی خدا.
کسانی که اهل تقوا هستند، این تمایلات را انکار نمی‌کنند، بلکه با آگاهی و انتخابی درست، آن‌ها را از راهی سالم، مشروع و حلال پاسخ می‌دهند.

از نکات قابل تأملی که می‌توان از این سخنان برگرفت، دو نکته‌ شایان توجه‌اند:

۱. افراد باتقوا نباید نسبت به این‌گونه تمایلات طبیعی دچار اضطراب، احساس گناه یا درگیری ذهنی بیش از حد شوند.
این میل‌ها بخشی از سرشت انسان‌اند، و آنچه مهم است، شیوه‌ی مواجهه و مدیریت آن‌هاست، نه صرف وجودشان.

۲. در عین حال، نباید هم به نفس خود اعتماد بی‌جا داشت یا خیال کرد که چون انسان باتقواست، دیگر از خطر لغزش‌ها در امان است.
این‌گونه تمایلات نیز مانند بسیاری از عرصه‌های زندگی، می‌توانند آزمونی الهی باشند؛ فرصتی برای رشد، پاداش معنوی، و نزدیک‌تر شدن به خداوند.

  • حسین عمرزاده

عبدالله بن مسعود رضي الله عنه:



لو لم يبقَ من الدهر إلا ليلة، لأحببتُ أن يكون لي في تلك الليلة امرأة.


«اگر از روزگار جز شبی باقی نمانده باشد، دوست دارم در آن شب، زنی (همسری) داشته باشم.»


مصنف ابن أبي شيبة، ج ٩، ص ١٥٨.

  • حسین عمرزاده

أم البنين بنت عبد العزيز بن مروان أخت عمر

 

عن علي بن أبي جملة قال: سمعت أم البنين ابنة عبد العزيز بن مروان تقول: أف للبخل، لو كان قميصاً ما لبسته، ولو كان طريقاً ما سلكته.

 

«علی بن ابی‌جمله روایت می‌کند که شنیدم اُم‌البنین، دختر عبدالعزیز بن مروان، می‌گفت:

از بخل بیزارم!

اگر بخل، لباس بود، هرگز آن را بر تن نمی‌کردم؛

و اگر راه بود، هرگز قدم در آن نمی‌گذاشتم.»

 

سعيد بن مسلمة بن هشام الأموي قال: كانت أم البنين ابنة عبد العزيز بن مروان تبعث إلى نسائها فيجتمعن ويتحدثن عندها وهي قائمة تصلي ثم تنصرف إليهن فتقول: أحب حديثكم فإذا قمت في صلاتي لهوت عنكن ونسيتكن. قال: وكانت تكسوهن الثياب الحسنة وتعطيهن الدنانير وتقول: الكسوة لكن والدنانير اقسمنها بين فقرائكن. وكانت تقول: جعل لكل قوم نهمة في شيء، وجعلت نهمتي في البذل والإعطاء، والله للصلة والمواساة أحب إلي من الطعام الطيب على الجوع، ومن الشراب البارد على الظمأ، وكانت تقول: وهل ينال الخير إلا باصطناعه؟ وكانت تقول: ما حسدت أحداً قط على شيء، إلا أن يكون ذا معروف فإني كنت أحب أن أشركه في ذلك.

 

سعید بن مسلمه بن هشام اموی روایت می‌کند:

 

«اُم‌البنین، دختر عبدالعزیز بن مروان، گاهی به زنان نزدیک به خود پیام می‌داد تا گرد هم آیند و با هم گفتگو کنند. در همین زمان او ایستاده نماز می‌خواند. وقتی از نماز فارغ می‌شد، رو به آن‌ها می‌کرد و می‌گفت: گفت‌وگوی شما را دوست دارم، اما وقتی در نماز هستم، از شما غافل می‌شوم و فراموشتان می‌کنم.

 

او برای آن زنان لباس‌های زیبا می‌فرستاد و به آن‌ها دینار می‌بخشید و می‌گفت: لباس‌ها برای خودتان، اما دینارها را میان نیازمندان‌تان تقسیم کنید.

 

همیشه می‌گفت: خدا برای هر گروهی میل و علاقه‌ای در چیزی قرار داده است، و علاقه من در بخشیدن و عطا کردن است. سوگند به خدا، پیوند با مردم و کمک به دیگران برایم شیرین‌تر و دوست‌داشتنی‌تر است از خوردن غذای لذیذ هنگام گرسنگی، و از نوشیدن آب خنک هنگام تشنگی.

 

و می‌گفت: مگر می‌شود به نیکی و خیر رسید، جز با انجام دادنِ کارهای نیک؟

 

و باز می‌گفت: هرگز به کسی برای چیزی حسد نبرده‌ام، مگر به انسانِ نیکوکار؛ چرا که دوست داشتم در کار خیر با او شریک باشم.»

 

قال يوسف: وحدثني سعيد بن مسلمة بن هشام بن عبد الملك قال: حدثتني امرأة من أهلي قالت: سمعت أم البنين تقول: ما تحلى المتحلون بشيء أحسن عليهم من عظم مهابة الله في صدورهم.

 

یوسف می‌گوید: سعید بن مسلمه بن هشام بن عبد الملک برای من نقل کرد که یک زن از اهل خانواده‌ام به من گفت:

شنیدم که اُم‌البنین می‌گفت:

 

هیچ چیز برای انسان بهتر و زیباتر از این نیست که در دل‌هایشان عظمت و مهابت خداوند را احساس کنند.»

 

منبع:‌‌ صفة الصفوة، ابن‌الجوزي، ج ٢، صص ۴۳۰و۴۳۱.

  • حسین عمرزاده

امام ابن حَزم اندلسی رَحِمَهُ الله:


«الدَّيُّوثُ مُشتَقٌّ من التَّدييثِ، وهو التَّسهيلُ، وما بَعْدَ تَسهيلِ مَن تَسمَحُ نفسُه بهذا الشَّأنِ تَسهيلٌ! ومنه بَعيرٌ مُدَيَّثٌ، أي: مُذَلَّلٌ. ولَعَمْري إنَّ الغَيرةَ لَتُوجَدُ في الحيوانِ بالخِلقةِ، فكيف وقد أكَّدَتْها عندنا الشَّريعةُ؟! وما بَعْدَ هذا مُصابٌ.»


«الدَّيُّوث» واژه‌ای است که از «التَّدييث» گرفته شده است، و «التَّدييث» به معنای تسهیل و آسان کردن است. هر کس که نفسش اجازه دهد چنین عملی را انجام دهد، در واقع او نیز در این کار تسهیل‌کننده است. از این رو، «بَعيرٌ مُدَيَّثٌ» به معنای شتری است که کاملاً تسهیل شده و رام شده است.


و به خدا قسم، غیرت در حیوانات نیز به طور طبیعی وجود دارد، پس چگونه ممکن است که در انسان‌ها که شریعت نیز آن را تأکید کرده است، وجود نداشته باشد؟! و هیچ چیزی بدتر از این مصیبت نیست.


منبع: طوق الحمامة، ص ۲۷۹.

  • حسین عمرزاده

امام احمد بن حنبل (رَحِمَهُ‌الله) یکی از زنان محرم خود را فرستاد تا از زنی خواستگاری کند.

وقتی برگشت، گفت: «او را پسندیدم.»

امام احمد پرسید: «آیا هنگام گفت‌وگوی شما کسی حضور داشت؟»

پاسخ داد: «بله، خواهرش هم آنجا بود، اما او یک‌چشم است!»

امام احمد گفت: «برو و همان خواهر یک‌چشم را برای من خواستگاری کن!»

بنابراین، آن زن رفت و برای او همان خواهر را خواستگاری کرد و امام احمد با او ازدواج نمود.

پس از هفت سال زندگی مشترک، همسرش از او پرسید:

«پسرعمو! آیا تاکنون چیزی در من دیده‌ای که تو را ناراحت کرده باشد؟»

امام احمد پاسخ داد:

«نه، فقط کفش تو هنگام راه‌رفتن صدا می‌دهد!»

یعنی تنها چیزی که پس از هفت سال زندگی مشترک او را ناراحت کرده بود، صدای کفش همسرش هنگام راه‌رفتن بود!

در روایت دیگری نیز آمده است که گفت:

لَا، إلَّا هَذا النَّعْلُ الَّذيْ تَلْبِسِيْنَهُ، لَم يَكُنْ عَلَى عَهْدِ رَسُوْلِ الله

یعنی: «نه، جز این کفشی که می‌پوشی، زیرا در زمان رسول‌الله صلی‌الله علیه و سلم چنین چیزی نبود.»۱

همسرش نیز بلافاصله آن کفش را فروخت و کفشی ساده‌تر خرید و آن را می‌پوشید.

 

مشیّت الهی چنین بود که این همسر (ریحانه) برای او فرزندی به دنیا بیاورد به نام عبدالله؛ مردی ثقه و ثابت در روایت که به‌تنهایی روایت‌کننده‌ی مسند پدرش بود و نزدیک به ۲۷ هزار حدیث را از او نقل کرد.

 

امام احمد، پیش از ازدواج با این بانو، همسر دیگری داشت به نام عَبَّاسَة که از دنیا رفته بود.

درباره‌ی آن همسرش نیز چنین می‌گفت:

أَقَامَتْ أمُّ صَالِحٍ مَعِي عِشْرِيْنَ سَنَةً فَمَا اختَلَفْتُ أَنَا وَهِيَ في كَلِمَةٍ.

یعنی: «مادر صالح ۲۰ سال با من زندگی کرد و در این مدت حتی در یک کلمه هم با یکدیگر اختلاف نداشتیم.»۲


درست و زیبا زندگی کردند، و با به جای گذاشتن نسلی نامدار و آثاری ارزشمند، به زیبایی هم دنیا را ترک کردند.

رَحِمَهُمُ اللهُ تَعالی

 

منابع:

۱) مناقب الإمام أحمد، ص ۴۰۳-۴۰۴ و طبقات الحنابلة، ج ٢، ص ۵۸۴

۲) طبقات الحنابلة، ج ٢، ص ۵۸۳

  • حسین عمرزاده

یکی از حکمت‌های عمیق شریعت اسلام، تأکید بر حفظ فاصله‌های اجتماعی میان زن و مرد و تعیین چارچوب‌هایی است که ضامن سلامت اخلاقی فرد و جامعه باشد. این آموزه‌ها نه‌تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز سپری در برابر فتنه‌ها و لغزش‌ها هستند. برخلاف تصور برخی، این احکام محدودیت‌های بی‌دلیل و دست و پا گیر نیستند، بلکه برای حفظ کرامت، حیا، و پاکدامنی در جامعه تشریع شده‌اند.

برای درک اهمیت این موضوع، کافی است به زمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بازگردیم، دوره‌ای که بهترین و سالم‌ترین دوران تاریخ بشر بود و مردان و زنان آن نسل، از برگزیده‌ترین انسان‌ها بودند. با این حال، حتی در آن فضای ایده‌آل، بر حفظ حریم‌ها تأکید ویژه‌ای می‌شد.

 

ماجرای قَیلَه (رَضِيَ اللهُ عَنها): درسی برای مردان و زنان

 

یکی از روایت‌های روشنگر در این زمینه، ماجرای قَیله بنت مَخرَمه تمیمیه (رَضِيَ اللهُ عَنها) است که خود داستان ورودش به اسلام و نخستین حضورش در مسجد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) را نقل می‌کند:

«به مدینه رسیدیم و وارد مسجد پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) شدیم. آن زمان، پیامبر در حال اقامه نماز صبح بود و صف‌های مسلمانان پشت سر او ایستاده بودند. تاریکی چنان بود که مردم به سختی یکدیگر را تشخیص می‌دادند و ستاره‌ها هنوز در آسمان دیده می‌شدند. من که تازه از دوران جاهلیت خارج شده بودم، بی‌آنکه متوجه باشم، در کنار مردان ایستادم و صف بستم. در این هنگام، مردی که کنارم بود، با تعجب پرسید: "تو مردی یا زن؟" پاسخ دادم: "زن هستم." او گفت: "إنَّكِ قد كدْتِ تفتنيني فَصلِّي في صَفِّ النِّساءِ وراءَكِ" "نزد زنان برو و در کنار آنان نماز بگزار، که نزدیک بود مرا دچار فتنه سازی!" وقتی نگاهی به اطراف انداختم، متوجه صفی از زنان در کنار حجره‌های پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) شدم که هنگام ورود ندیده بودم، پس به آنان پیوستم.»۱

این ماجرا نکات بسیار مهمی را روشن می‌کند. نخست اینکه، حتی در زمان حیات پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) و در مسجد ایشان، در روزگاری که جامعه در پاک‌ترین حالت خود بود، مسلمانان آن زمان که صحابه (رَضِيَ اللهُ عَنهُم) بودند و خداوند در قرآن بر قبولی آنها در امتحان و آزمون ایمان تصریح کرده۲،بر حفظ فاصله‌ها و رعایت حریم‌ها حساس بودند. نکته دوم اینکه، این حساسیت تنها مربوط به زنان نبود، بلکه مردان نیز مسئولیت داشتند تا ایمان خود را حفظ کنند و از موقعیت‌های فتنه‌آمیز دوری نمایند.

 

تأکید پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بر رعایت فاصله‌ها

 

اهمیت این موضوع در تعالیم پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) به‌ وضوح دیده می‌شود. در صحیح مسلم نقل شده است که پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) فرمود:

«خَيْرُ صُفُوفِ الرِّجالِ أوَّلُها، وشَرُّها آخِرُها، وخَيْرُ صُفُوفِ النِّساءِ آخِرُها، وشَرُّها أوَّلُها»
«بهترین صف مردان، صف نخست آن‌ها و بدترین صفشان، صف آخر است. و بهترین صف زنان، صف آخر آن‌ها و بدترین‌شان، صف نخست است.»۳

این حدیث، حکمت مهمی را آشکار می‌کند؛ هرچه فاصله میان زنان و مردان بیشتر باشد، مصونیت از فتنه‌ها بیشتر خواهد شد.

همچنین در صحیح بخاری از ام‌سَلَمه (رَضِيَ اللهُ عَنها) نقل شده است که :

« هنگامی که رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) سلام نماز را می‌داد، زنان بلافاصله پس از سلام برخاسته و خارج می‌شدند، در حالی که پیامبر کمی مکث می‌کرد و سپس بلند می‌شد.»۴
امام ابن شِهاب زُهري رحمه الله (که خود از راویان این حدیث است) می‌گوید:
«نَرَى - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - أَنَّ ذَلِكَ كَانَ لِكَيْ يَنْصَرِفَ النِّسَاءُ ، قَبْلَ أَنْ يُدْرِكَهُنَّ أَحَدٌ مِنَ الرِّجَال»
 گمان می‌کنم - و الله داناتر است - که این مکث کردن پیامبر به این دلیل بود که زنان فرصت داشته باشند تا از مسجد خارج شوند پیش از آنکه مردانی که از نماز بازمی‌گشتند، به آنان برسند.

این تدبیر و توجه پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) حتی به جزئی‌ترین مسائل نشان می‌دهد که رعایت فاصله و حریم‌ها ، امری ضروری و تأثیرگذار در حفظ پاکدامنی و سلامت اخلاقی جامعه است.

 

درس‌هایی برای دنیای امروز

 

اگر در زمان پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) که جامعه‌ای سرشار از ایمان،تقوا، پاکدامنی و حیا بود، چنین حساسیتی بر رعایت حریم‌ها وجود داشت، امروز که فسادهای اخلاقی در قالب‌های مختلف در حال گسترش است، چقدر بیشتر باید به این تعالیم پایبند باشیم؟

رعایت این اصول، نه‌تنها برای زنان، بلکه برای مردان نیز ضرورتی حیاتی است. همان‌گونه که قَیله (رَضِيَ اللهُ عَنها) بی‌درنگ به صف زنان پیوست، آن صحابی پیامبر نیز از اینکه ممکن بود دچار فتنه شود، فورا عکس العمل لازم را نشان داد. این نشان می‌دهد که هر فردی در برابر ایمان و تقوای خود مسئول است و باید از شرایطی که ممکن است باعث لغزش شود، دوری کند.

 

چرا رعایت این اصول ضروری است؟

 

حفظ کرامت انسان: اسلام، زن و مرد را گوهری ارزشمند می‌داند و دستورات آن برای صیانت از شخصیت، وقار و جایگاه آنان است.
ایجاد آرامش روانی: رعایت مرزهای اخلاقی، محیطی سالم‌تر و امن‌تر برای زندگی اجتماعی فراهم می‌کند و از پیدایش بسیاری از مشکلات روحی و اجتماعی پیشگیری می‌کند.
تقویت بنیان خانواده: حفظ حیا و پاکدامنی و سلامت اخلاقی، از سستی و گسستگی روابط خانوادگی و بروز خیانت‌ها جلوگیری می‌کند و اساس خانواده را مستحکم می‌سازد.
پیشگیری از فتنه‌ها و انحطاط: تاریخ نشان داده است که هرگاه جامعه‌ای در این مسائل سهل‌انگاری کرده، به انحطاط و فروپاشی اخلاقی و نهایتا شکست دچار شده است.

 

در نتیجه: 

 

امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیازمند بازگشت به این آموزه‌های ناب هستیم. آنچه در جامعه دیده می‌شود، زنگ خطری است که نشان می‌دهد اگر این اصول را نادیده بگیریم، نه‌تنها ایمان فردی، بلکه سلامت جامعه را از دست خواهیم داد.
پس می‌بایست ارزش این تعالیم را درک کنیم، به آن پایبند باشیم، و همان‌گونه که بهترین نسل‌های تاریخ، یعنی صحابه (رَضِيَ اللهُ عَنهُم)، با جان و دل از آن پاسداری کردند، ما نیز این میراث ارزشمند را زنده نگه داریم. این اصول، نه‌تنها دستوراتی دینی، بلکه راهکاری حیاتی برای حفظ شأن و ارزش انسان‌ها و ایجاد جامعه‌ای پاک، آرام و سعادتمند هستند.

 

منابع:


۱) أخرجه ابن سعد في ((الطبقات الكبرى)) (۱/ ۲۷۴)، وابن أبي خيثمة في ((التاريخ الكبير)) (۲/ ۸۲۹)، والطبراني (۱) (۲۵/۸)
۲)  أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ [الحُجُرات:آیه ۳]
۳)  [صحیح مسلم:۴۴۰]
۴)  كانَ رَسولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ إذَا سَلَّمَ قَامَ النِّسَاءُ حِينَ يَقْضِي تَسْلِيمَهُ، ومَكَثَ يَسِيرًا قَبْلَ أنْ يَقُومَ [صحیح بخاری:۸۳۷]

  • حسین عمرزاده

این داستان زنی است که بی‌شک دوستش داری و از عمق وجودت او را بزرگ می‌داری. چرا که او دختر محبوب‌ترین انسان نزد خداوند، پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم)،فاطمه زهرا (رَضِيَ اللهُ عَنها) است.
خواهر گرامی، هنگام خواندن این متن، سعی کن خودت را در فضای آن قرار دهی، انگار سخنان او را می‌شنوی و احساساتش را درک می‌کنی.
روزی فاطمه در کنار اسماء بنت عُمَیس (رَضِيَ اللهُ عَنهُما) نشسته بود. اسماء با شوق درباره روزهایشان در حبشه صحبت می‌کرد: «در حبشه این اتفاق افتاد و آن ماجرا پیش آمد.» اما ناگهان متوجه شد که فاطمه در فکر فرو رفته و توجهی به حرف‌های او ندارد.
اسماء پرسید: «ای فاطمه! چرا به حرف‌هایم گوش نمی دهی؟»
فاطمه پاسخی داد که عمق احساسش را نشان می‌دهد. او گفت: «معذرت می‌خواهم، ای اسماء، داشتم به چیزی فکر می‌کردم!»
آیا می‌دانی چه چیزی ذهن او را مشغول کرده بود؟

آیا به لباسی که قرار است در مجلسی بپوشد فکر می‌کرد؟ یا به مدل مو و آرایش؟
او گفت: «ای اسماء، به این فکر می‌کردم که فردا، وقتی از دنیا رفتم، چه خواهد شد؟! به الله قسم، از اینکه روز روشن مرا در کفن بپیچند و در مقابل مردان بیرون ببرند، شرم دارم!»
سبحان‌الله! او حتی برای زمان مرگ، و موقعی که بدنش در پنج لایه پارچه کفن باشد، شرم داشت!

چه چیزی از او نمایان می‌شد؟

چه کسانی او را حمل می‌کردند؟

آیا در این حالت، ممکن بود فتنه‌ای ایجاد شود؟
نه در بازار خواهد بود، نه در پارک و نه در جایی برای تفریح. بلکه در موقعیتی از اندوه و حزن قرار می گرفت.
اسماء گفت: «آیا برایت چیزی بسازم که در حبشه دیده‌ام؟

چهار ستون روی تابوت می‌گذاریم و پارچه‌ای روی آن می‌کشیم تا بدن تو کاملاً پوشیده باشد و هیچ چیزی دیده نشود.»
فاطمه از خوشحالی پاسخ داد: «خدایا، همان‌طور که مرا پوشاندی، او را نیز بپوشان!»
ببینید، حتی برای لحظه مرگ نیز شرم و حیا داشت. اما چرا زنده ها شرم نمی کنند؟!
تصور کن اگر امروز فاطمه (رَضِيَ اللهُ عَنها) در خیابان‌ها یا بازارهای ما قدم می‌زد و زنانی را می‌دید که چادرهایشان را تنگ و رنگارنگ کرده‌اند، در راه رفتن جلوه‌گری می‌کنند، بلند می‌خندند و بوی تند عطرشان فضا را پر کرده است، چه می‌گفت؟
آیا کسانی که زنان محجبه و با شرم و حیا را محدود یا خانه‌نشین می‌خوانند، می دانند که فاطمه هم همین‌گونه بود؟ آیا او هم افراطی و محدود بود؟

اگر چنین است، خوشا به حال کسانی که مثل او هستند!
زیرا خداوند به پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم) پیامی داد که در آن بشارتی عظیم بود: «فاطمه را بشارت ده که او سرور زنان بهشت است.»
الله اکبر!

سرور زنان بهشت!

چه چیزی او را به این مقام رساند؟
پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم) فرمود: «حیا فقط خیر و خوبی به همراه می‌آورد.»
حالا از خودت بپرس، ای خواهر عزیز، آیا تو هم از زنان اهل بهشت هستی؟

کمی فکر کن.

آیا جایگاه تو نزد خداوند، مانند جایگاه فاطمه (رَضِيَ اللهُ عَنها) است؟

یا شبیه کسانی است که دنباله‌رو بازیگران و خوانندگان شده‌اند؟
پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم) فرمود: «هر کس خود را شبیه گروهی کند، از آنان خواهد بود.»

پ.ن ها:

- حاكم در المستدرك و بيهقي در سنن و ابو نعيم در الحلية وابن عبد البر در الاستيعاب به این ماجرا اشاره و پرداخته اند.

- أَمَا تَرْضَيْنَ أنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أهْلِ الجَنَّةِ -أوْ نِسَاءِ المُؤْمِنِينَ؟ فَضَحِكْتُ لذلكَ.

الراوي : عائشة أم المؤمنين | المحدث : البخاري | المصدر : صحيح البخاري،الصفحة أو الرقم: ۳۶۲۳
- الْحَياءُ خَيْرٌ كُلُّهُ. قالَ: أوْ قالَ: الحَياءُ كُلُّهُ خَيْرٌ
الراوي : عمران بن الحصين | المحدث : مسلم | المصدر : صحيح مسلم | الصفحة أو الرقم : ۳۷
- من تشبَّهَ بقومٍ فهوَ منهم
الراوي : عبدالله بن عمر،أخرجه أبو داود (۴۰۳۱) واللفظ له، وأحمد (۵۱۱۴)
  • حسین عمرزاده

گوستاو لو بُن (به فرانسوی: Gustave Le Bon (۱۸۴۱-۱۹۳۱میلادی) فیلسوف، مورخ، جامعه‌شناس و پزشک فرانسوی:

«اسلام اولین مذهبی است که در اصلاح حال زنان و ترقی و تعالی آنان قدم های خیلی وسیعی برداشته است زیرا این مطلب مسلم است که در میان تمام مذاهب و اقوامی که قبل از اسلام آمده اند وضع و حالت زن زیاده از حد ضایع و خراب بوده است.

...یونانیان عموماً زن را یک مخلوق خیلی پست و فرومایه خیال می کردند که فایدهٔ وجودش فقط خدمت خانه و تکثیر نسل بوده است و اگر از یک زن بچهٔ ناقص الخلقه بوجود می آمد آن زن را به قتل می رسانیدند.

مسیو تروپ لنگ می نویسد که در اسپارت اگر از یک زن بدبختی چنین امیدی نبود که از وی سرباز قوی بنیه ای به وجود خواهد آمد آن زن را اعدام می نمودند.نویسندهٔ مذکور می نویسد که اگر زنی ولود می شد می توانستند او را عاریةً از شوهرش بگیرند تا از تخمهٔ دیگری نیز برای میهن خود صاحب اولاد گردد.زمان عروج تمدن یونان هم غیر از زنان سازنده و نوازنده از هیچ زنی احترام نمی نمودند و به همین جهت غیر از طبقهٔ زنان مزبوره در هیچ طبقه هم رسم آموزش و پرورش (تعلیم و تربیت) جاری نبوده است.

تمام قانون گذاران ادوار قدیمه هم به زن همین طور خشونت و سختی اظهار داشته اند مثلا قانون هنود می گوید:قضاء حتمی،طوفان،موت،جهنم،سم،مار گزنده و آتش سوزان در میان تمام آنها هیچکدام از جنس زن بدتر نیست.

در کتاب مقدس تورات هم در همین حدود با زن رفتار شده و خشونت و سختی که در آن دیده می شود کمتر از خشونت و سختی نیست که در فوق ذکر شد چه می نویسد که زن تلخ تر از مرگ است و در باب واعظ کتاب مقدس می نویسد که هرکسی که نزد خداوند محبوب است خود را از شر زن محفوظ خواهد داشت و در میان هزار نفر مرد یک نفر پیدا می شود که نزد خدا محبوب باشد اما در میان تمام زنان عالم یک زن هم پیدا نخواهد شد که نزد خدا محبوبه باشد.

امثال متعلقه به ملل و اقوام مختلفه هم نسبت به زن احساسات خوبی بروز نداده و از آن مثل ها ابداً بوی محبت و مهربانی استشمام نمی شود .

میان چینیان معروف است که حرف زن را باید گوش داد ولی به آن اعتقاد نباید نمود.

میان روس ها مثل است که هر ده زن دارای یک روح می باشند.

در ایطالی مثل است اسب بد باشد یا خوب مهمیز لازم دارد زن هم خوب باشد یا بد چوب لازم دارد.

و در زبان اسپانیولی مثل است که از زنان بد بباید حذر کرد و به زن خوب هم نباید هیچوقت اعتماد نمود.

قوانین یونان و روم و هنود و نیز تمام قوانین ملل حاضره زن را مثل بنده و یا صغیر تصور نموده اند.»

 

منبع:تمدن اسلام و عرب،گوستاو لوبون،ترجمه:فخر داعی گیلانی،چاپ سوم،چاپخانه علمی،طهران۱۳۱۸،ص۵۳۳ تا ۵۳۶

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest