| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تقوا» ثبت شده است

امام احمد (شمارهٔ ۲۲۱۰۱)، ترمذی (۱۱۷۴)، ابن ماجه (۲۰۱۴)، طبرانی در «المعجم الکبیر» (۲۲۴)، و ابونعیم در «حلیة الأولیاء» (۵/۲۲۰)، این حدیث را از طریق اسماعیل بن عیّاش، از بحیر بن سعد، از خالد بن معدان، از کثیر بن مرّه، از معاذ بن جبل، از پیامبر خدا ﷺ روایت کرده‌اند که فرمود:


«هیچ زنی در دنیا همسرش را آزار نمی‌دهد، مگر آن‌که همسر او از حورالعین می‌گوید:

 

 

"لَا تُؤْذِيهِ قَاتَلَكِ اللهُ ؛ فَإِنَّمَا هُوَ عِنْدَكِ دَخِيلٌ يُوشِكُ أَنْ يُفَارِقَكِ إِلَيْنَا."


او را میازار، خدا تو را بکشد؛
زیرا او نزد تو تنها مهمانی گذراست،
و به‌زودی تو را ترک می‌کند و به سوی ما می‌آید.»

 

منبع:


این روایت دارای سندی نیکو و معتبر است؛ تمامی راویان آن ثقه و مورد اعتمادند. ترمذی این حدیث را «حَسَن» دانسته و ذهبی نیز در سیر أعلام النبلاء (ج ۵، ص ۱۲) تصریح کرده است: «سند آن صحیح و متصل است.»

  • حسین عمرزاده

سعد بن عُباده رضی‌الله‌عنه گفت:

 

"لو رأيتُ رجلًا مع امرأتي لضَربْتُه بالسَّيفِ غيرَ مُصْفِحٍ."

«اگر مردی را با همسرم ببینم، او را با لبه‌ی تيز شمشير خواهم زد.»


این سخن به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم رسید. پیامبر فرمودند:

 

"أَتَعْجَبُونَ مِن غَيْرَةِ سَعْدٍ، فَوَاللَّهِ لأَنَا أَغْيَرُ منه، وَاللَّهُ أَغْيَرُ مِنِّي، مِن أَجْلِ غَيْرَةِ اللهِ حَرَّمَ الفَوَاحِشَ، ما ظَهَرَ منها، وَما بَطَنَ."

«آیا از غيرت سعد تعجب مى‌كنيد؟ قسم به الله من از او با غيرت‌تر هستم و الله از من با غيرت‌تر مى‌باشد؛ و به خاطر غيرت الله است كه فواحش را حرام کرده است چه مواردی که آشكار انجام می‌شوند و چه مواردی که در نهان صورت می‌گیرد.»


 

متفق علیه.

  • حسین عمرزاده

عمر بن خطاب رضي الله عنه، سلیمان بن ابی حَثمه را در نماز جماعت صبح ندید. صبح، راهی بازار شد — خانه سلیمان بین بازار و مسجد پیامبر ﷺ قرار داشت — که در راه به شفاء، مادر سلیمان، برخورد.

 

پرسید: «امروز سلیمان را در نماز صبح ندیدم!»

 

او پاسخ داد: «تمام شب را به نماز ایستاده بود و خواب بر چشمانش غلبه کرد.»

 

عمر گفت:

 

"لأن أشهَدَ صَلاةَ الصُّبحِ في الجَماعةِ أحَبُّ إليَّ مِن أن أقومَ لَيلةً."

«برای من، حضور در نماز جماعت صبح، از شب‌زنده‌داریِ تمام شب نیز محبوب‌تر است.»

 

 

الموطأ، امام مالک، ج ۱، ص ۱۳۱.

  • حسین عمرزاده

از ابوعثمان نَهْدی روایت شده است که:

 

 

"أَنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، رَحِمَهُ اللَّهُ كَانَ يَقُومُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، وَتَقُومُ امْرَأَتُهُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، وَيَقُومُ ابْنُهُ ثُلُثَ اللَّيْلِ، إِذَا نَامَ هَذَا قَامَ هَذَا."

 

«ابوهریره رضی‌الله‌عنه، همسرش و پسرش، هر کدام یک‌سومِ شب را به عبادت می‌پرداختند؛ به‌گونه‌ای که هرگاه یکی می‌خوابید، دیگری برای عبادت برمی‌خاست.»

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۱۴۵، ش ۹۸۸.

  • حسین عمرزاده

نیک‌فرجامی و عاقبت‌بخیری (حُسنُ الخاتمة)، از توفیق خداوند متعال برای بنده است؛
و این نیک‌فرجامی، ثمره‌ی تلاش آشکار و پنهان انسان در راه طاعت خداوند است.

اما بدفرجامی (سوءُ الخاتمة) از بی‌نصیب ماندن از توفیق الهی سرچشمه می‌گیرد،
و نتیجه‌ی سستی در فرمان‌برداری از خدا و غفلت از تسلیم کردن دل و اعضای بدن در برابر اوست.

 

سهل بن سعد رضی‌الله‌عنه روایت می‌کند که:


پیامبر خدا ﷺ با مشرکین در یکی از جنگ‌ها روبه‌رو شد و نبردی درگرفت.
پس از پایان جنگ، پیامبر به سوی سپاهش بازگشت و مشرکین نیز به اردوگاه خود رفتند.

در میان یاران رسول خدا، مردی بود به نام قُزمان؛
او هیچ‌یک از مشرکین را ـ نه آن‌که از میان جمع جدا شده بود و نه آن‌که تنها و دورافتاده بود ـ رها نمی‌کرد،
بلکه همه را دنبال می‌کرد و با شمشیرش می‌زد.

قزمان مردی نیرومند و دلیر بود؛
کسی در برابرش قرار نمی‌گرفت جز آن‌که او را می‌کشت.

مردم از شجاعت و دلاوری این مرد سخن می‌گفتند و می‌گفتند که:
 

"ما أَجْزَأَ مِنَّا اليومَ أَحَدٌ كما أَجْزَأَ فُلَانٌ."

«امروز هیچ‌کس به اندازه‌ی فلانی برای اسلام کارساز و مفید نبود!»

اما پیامبر ﷺ، توسط وحی از جانب خداوند عزوجل، فرمود:
 

"إنَّه مِن أَهْلِ النَّارِ."

«او از اهل آتش است!»

مردی از میان صحابه ـ که او أکثم بن أبی‌الجون خزاعی رضی‌الله‌عنه بود ـ گفت:
من مراقب او می‌مانم؛ همراهش می‌روم تا ببینم چرا او از اهل آتش است،
در حالی که ظاهر کارهایش خیر و پیروزی است و پیامبر او را از اهل دوزخ خوانده است.

 

او می‌گوید: دنبالش رفتم و زیر نظرش داشتم؛
هرگاه می‌ایستاد، من هم می‌ایستادم، و هرگاه تند می‌رفت، با او می‌رفتم.

تا آن‌که در جنگ زخمی سخت برداشت.
چون درد و خون‌ریزی بر او چیره شد و طاقت نیاورد، مرگ را بر خود شتابانید:
نوک شمشیرش را بر زمین نهاد و تیغه‌ی آن را میان دو سینه‌اش گذاشت، سپس بر آن خم شد و خود را بر شمشیر فشرد تا جان سپرد.

 

مرد همراه، نزد رسول خدا ﷺ آمد و گفت:
 

"أشْهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللَّهِ."

«گواهی می‌دهم که شما حقیقتاً پیامبر الله هستید.»

 

پیامبر فرمود:

 

"وما ذَاكَ."
«چه چیز تو را به گفتن این واداشت؟»

 

او ماجرا را بازگو کرد. مردم از شنیدن آن سخت شگفت‌زده شدند و گفتند:
«ما خود دیدیم که او چگونه می‌جنگید!»

آن مرد گفت:
«من گفتم: من حقیقتش را برایتان روشن می‌کنم. پس بیرون رفتم و ماجرا را دیدم و آنچه رخ داد، همین بود.»

 

در این‌جا پرسشی پیش می‌آید:


چگونه ممکن است پیامبر ﷺ با قاطعیت بگوید که او از اهل دوزخ است،
در حالی که تنها گناهش خودکشی بود، و مؤمن با ارتکاب گناه، کافر نمی‌شود؟

 

پاسخ آن است که پیامبر ﷺ به وحی الهی آگاه شده بود که او در حقیقت مؤمن نبوده،
بلکه منافق بوده است؛ یا این‌که در آینده مرتد می‌شد و خودکشی را حلال می‌شمرد.

 

سپس پیامبر ﷺ فرمود:

 

"إنَّ الرَّجُلَ لَيَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ الجَنَّةِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وإنَّه لَمِنْ أهْلِ النَّارِ، ويَعْمَلُ بعَمَلِ أهْلِ النَّارِ، فِيما يَبْدُو لِلنَّاسِ، وهو مِن أهْلِ الجَنَّةِ."

 

«بعضی از مردم، ظاهراً اعمال بهشتی انجام می‌دهند ولی در‌واقع، دوزخی هستند. و گروهی از مردم، ظاهراً رفتار دوزخی دارند ولی حقيقتاً اهل بهشت‌اند». [متفق عليه]

 

یعنی: آدمی گاه کارهایی انجام می‌دهد که به ظاهر، اعمال اهل بهشت است ـ چون طاعت‌ها و نیکی‌ها ـ،
اما در واقع چنین نیست؛ آن‌گونه اعمال، در حقیقت برای ریا یا انگیزه‌ای فاسد انجام می‌شود،
پس در باطن، او از اهل دوزخ است.
و گاه کسی کارهایی می‌کند که در ظاهر، شبیه اعمال اهل دوزخ است ـ مانند گناه یا کوتاهی در عبادت ـ،
ولی در حقیقت، نزد خدا از اهل بهشت است؛
چرا که خداوند او را در پایان عمر به توبه‌ی راستین و اعمال نیک توفیق می‌دهد.

 

نتیجه و پیام حدیث:

 

این حدیث و قصه، هشدار می‌دهد که هیچ‌کس نباید به ظاهر اعمال خود مغرور شود و بر آن تکیه کند؛
زیرا پایان کار، در دست خداوند است و ممکن است حال انسان دگرگون شود.

و نیز می‌آموزد که خداوند به ظاهرِ اعمال نمی‌نگرد، بلکه به نیت‌ها و درون دل‌ها می‌نگرد،
و بر همان اساس بندگانش را پاداش یا کیفر می‌دهد.

  • حسین عمرزاده

امام حسن بصری رحمه‌الله:

 

 

"كُنَّا نُحَدَّثُ أَنَّهُ مَنْ عَيَّرَ أَخَاهُ بِذَنْبٍ قَدْ تَابَ إِلَى اللَّهِ مِنْهُ ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ."

 

«به ما گفته می‌شد: هر کس برادرش را به گناهی ملامت کند که او از آن توبه کرده است، الله عزوجل همان گناه را وسیلهٔ آزمایش و ابتلای او قرار می‌دهد.»

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۲۸، ش ۱۶۱۰.

  • حسین عمرزاده

عطاء رحمه الله:

 

 

"إن الرجل ليتكلم في غضبه بكلمة يهدم بها عمل ستين سنة أو سبعين سنة."

«چه‌بسا انسان در هنگام خشم و عصبانیت، سخنی بر زبان آورد که عملِ شصت یا هفتاد ساله‌اش را تباه کند.»

 

 

فتح الباري، ابن رجب رحمه الله، ج ۱، ص ۲۰۰.

  • حسین عمرزاده

ابن مسعود ـ رضی‌الله عنه ـ می‌گوید:

 

"اقْتِصَادٌ فِي سَنَةٍ خَيْرٌ مِنِ اجْتِهَادٍ فِي بِدْعَةٍ."

«کم کاری (و عمل اندکِ) مطابق سنت برتر است از تلاش و کوشش بسیار (بر عمل) مبتنی بر بدعت.»

 

به روایت طبرانی در المعجم الکبیر (۱۰/۲۰۷).

 

یعنی پایبندی مسلمان به کمترین عملی که مطابق با سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم باشد، همراه با اعتدال و میانه‌روی، نزد خداوند بهتر و محبوب تر است از تلاش بسیار در عملی نو و بدعت‌آمیز که ممکن است نیکو یا افزایندهٔ دین به نظر برسد، اما در حقیقت مخالف سنت است. اصل، پیروی از سنت است، نه نوآوری.

 

  • حسین عمرزاده

فضیل بن عیاض رحمه الله:

 

"كَانَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا يَحْفَظُ كَلَامَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَى الْجُمُعَةِ."

«برخی از یاران ما (آن‌قدر کم و سنجیده حرف می‌زدند که)  می‌توانستند حرف‌هایشان را از یک جمعه تا جمعه‌ی بعد به خاطر بسپارند.»

 

 

الصمت وآداب اللسان، ابن أبی الدنیا، شم ٤٣٦.

  • حسین عمرزاده

از او پرسیدند: «شما چرا این‌قدر از ازدواج سخن می‌گویید و آن را دوست دارید؟»

 

گفت: «چون ما مردمی هستیم که زِنا نمی‌کنیم.»

  • حسین عمرزاده

دارقطنی می گوید:

 

 

أصول أحاديث الإسلام أربعة: حديث «إنما الأعمال بالنيات» ، وحديث «من حسن إسلام المرء تركه ما لا يعنيه» ، وحديث «الحلال بين والحرام بين» وحديث «ازهد في الدنيا يحبك الله».


اصول و پایه های احادیث اسلام چهار تا است:

 

الف: انما الاعمال بالنیات …”(یعنی ارزش هر عملی در گرو نیتی است که آن عمل با خود دارد)
ب: ” من حسن إسلام المرء تركه ما لا يعنيه… (از نشانه‌های نیکو بودن اسلام فرد این است که آنچه به او مربوط نیست، رها کند)
ج:” الحلال بین والحرام بین….”(حلال واضح و آشکار است و حرام هم آشکار و واضح است)
د: ” ازهد فی الدنیا یحبک الله…”(به دنیا بی رغبت باش تا خداوند دوستت بدارد).


 

شرح البخاري للسفيري المجالس الوعظية في شرح أحاديث خير البرية - المجلس الرابع، ج ۱، ص ۱۰۸.

  • حسین عمرزاده

ابو خلاد رحمه الله:

 


"ما من قوم فيهم من يتهاون بالصلاة ولا يأخذون على يديه إلا كان أول عقوبتهم إن ينقص من أرزاقهم."

«هیچ قومی نیست که در میانشان کسانی نماز را سبک بشمارند و دیگران آنان را باز ندارند، مگر آن‌که نخستین مجازات‌شان این است که از رزق و روزی‌شان کاسته می‌شود.»

 

 

فتح الباری، ابن رجب، ج ۳، ص ۱۴۴.

  • حسین عمرزاده

"مردانی که خداوند درباره [و در شأن] آنها قرآن نازل کرد."

 


مَرثَد بن أبی مرثد الغنوی - رضي الله عنه - مردی شجاع، درست‌کردار و وفادار بود. پیش از اسلام در مکه می‌زیست و با زنی مشرک و بدکاره از آن شهر، به نام «عَناق»، سابقه‌ی دوستی و رابطه‌ی نامشروع داشت. اما هنگامی که نور اسلام در مکه تابید، قلبش به حق گرایید و ایمان آورد و همراه پیامبر خدا ﷺ به مدینه هجرت کرد.

روزی رسول خدا ﷺ او را به مأموریتی بسیار دشوار فرستاد: باید شبانه به مکه می‌رفت تا چند تن از مسلمانانی را که هنوز در بند مشرکین بودند آزاد کرده و پنهانی به مدینه بازگرداند. مرثد بی‌درنگ پذیرفت؛ چراکه از مردان فداکار و شجاع پیامبر بود و ایمانش در برابر هیچ خطری نمی‌لرزید.

 

مرثد شبانه وارد مکه شد و در سایه‌ی کوه‌ها پنهان گشت تا شناخته نشود. در همان هنگام، ناگهان صدایی آشنا شنید:
«مرثد! تویی؟»
برگشت و دید عناق است. او هنوز مرثد را به یاد داشت. به او گفت: «بیا، امشب نزد من بمان!»
مرثد با آرامی پاسخ داد: «عناق! خداوند زنا را حرام کرده است.»
عناق که به مرادش نرسید، خشمگین شد و با فریاد مردم قریش را خبر کرد:
«ای مردم! این همان مردی است که اسیران شما را آزاد کرده و با خود می‌برد!»
مشرکین از هر سو به دنبالش تاختند. مرثد، با زیرکی در تاریکی پنهان شد و خود را از چنگ آنان رهانید. تا فروکش کردن جست‌وجو، در میان سایه‌ی کوه‌ها ماند، سپس یکی از مسلمانان اسیر را برداشت و شبانه از مکه بیرون برد و او را به مدینه رساند.

 

وقتی به مدینه رسید، نزد پیامبر خدا ﷺ رفت و ماجرا را تعریف کرد؛ از مأموریت و نجات اسیر گرفته تا دیدار با عناق. سپس پرسید:


«یا رسول‌الله، آیا اجازه می‌دهی با عناق ازدواج کنم؟»
دو بار سؤالش را تکرار کرد. پیامبر ﷺ چیزی نفرمودند تا آن‌که این آیه نازل شد؛ آیه‌ای از سوره‌ی نور:

{الزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ  وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ}

یعنی: «مرد زنا‌کار جز با زن زنا‌کار یا مشرک ازدواج نمی کند، و زن زنا‌کار را جز مرد زنا‌کار یا مشرک به ازدواج خود در نمی‌آورد، و این (امر) بر مؤمنان حرام شده است.» [النور : ۳]

سپس پیامبر ﷺ به مرثد فرمود که ازدواج با آن زن برای او روا نیست.
مرثد هم فوراً و بی‌ چون و چرا، با فروتنی و ایمان پذیرفت و اطاعت کرد.

 

مرثد پس از آن، از یاران دلاور در میدان‌های جهاد ماند و در راه خدا پایدار بود. او نمونه‌ی انسانی است که در میان خواسته‌های نفس و فرمان الهی، راه بندگی را برگزید؛ ایمانی راستین که در برابر عشق و گذشته استوار ماند، و قلبی که پاکی و رضای خدا را بر هر میل و خواهش شخصی مقدم داشت.

  • حسین عمرزاده

آمرزش گناهان، فرزند و اموال بسیار، باران و باغ‌های سیراب و سرسبز و پرثمر می‌خواهی؟

زیاد استغفار کن و همواره بگو: «أستغفر الله».

 

 

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا

پس (به آنها) گفتم: «از پروردگار خویش آمرزش بخواهید، بی‌گمان او بسیار آمرزنده است. [نوح : ۱۰]


 

يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا

تا از آسمان (باران) پی‌در‌پی بر شما بفرستد. [نوح : ۱۱]


 

وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا

و شما را با اموال و فرزندان بسیار مدد کند، به شما باغ‌های (سرسبز) بدهد، و برای شما نهرهای (جاری) قرار دهد. [نوح : ۱۲]

  • حسین عمرزاده

از سفیان ثوری (رحمه‌الله) نقل شده که امام جعفر صادق (رحمه‌الله) فرمودند:


 

" إِذَا جَاءَكَ مَا تُحِبُّ؛ فَأَكْثِرْ مِنَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»"

«وقتی چیزی را که دوست داری به دست آوردی، زیاد بگو: الحمدُ لله (خدا را شکر).


 

"وَإِذَا جَاءَكَ مَا تَكْرَهُ؛ فَأَكْثِرْ مِنْ: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»"

وقتی با چیزی روبه‌رو شدی که دوستش نداری، زیاد بگو: لا حولَ ولا قوّةَ إلّا بالله (هیچ نیرو و توانی جز به یاری خدا نیست).

 

 

"وَإِذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ؛ فَأَكْثِرْ مِنَ «الاسْتِغْفَارِ»"

و اگر احساس کردی که رزق و روزی‌ات کم است، زیاد بگو: أستغفرُ الله (از خدا آمرزش می‌خواهم).»

 

 

سفیان (رحمه‌الله) در ادامه می‌گوید:

«از این نصیحت، بهره‌ بردم.»

 


المجالسة وجواهر العلم، ج ۴، ص ۵۳۰.

  • حسین عمرزاده

 

 

امام حسن بصری رحمه‌الله می‌فرماید:

 

روزی در مکه برای خرید لباس وارد مغازه‌ای شدم. فروشنده آن‌قدر از اجناسش تعریف می‌کرد و بی‌جهت قسم می‌خورد که از خرید نزد او منصرف شدم و با خود گفتم: شایسته نیست از چنین کسی خرید کنم. بنابراین از فرد دیگری لباس خریدم.

 

دو سال بعد، دوباره برای حج به مکه آمدم و باز گذرم به همان شخص افتاد. این بار هیچ تعریفی از کالا و هیچ قسمی از او نشنیدم. به او گفتم:
«آیا شما همان کسی نیستید که چند سال پیش نزدتان آمده بودم؟»
گفت: «بله.»
گفتم: «چه شد که دیگر نه تعریف می‌کنی و نه قسم می‌خوری؟»

مرد گفت: «من همسری داشتم که اگر با درآمد کم به خانه می‌رفتم، آن را ناچیز می‌شمرد و تحقیر می‌کرد؛ و اگر با درآمد زیاد بازمی‌گشتم، باز هم آن را اندک می‌پنداشت. تا این‌که خداوند او را از دنیا برد.

 

پس از او، همسر دیگری گرفتم. هر روز صبح که به بازار می‌رفتم، لباسم را مرتب می‌کرد و می‌گفت:

 

ای فلانی! تقوای الهی داشته باش و جز روزی پاک و حلال برای ما نیاور. اگر اندک چیزی آوردی، آن را بسیار می‌دانیم؛ و اگر چیزی هم نیاوردی، من با دوک نخ‌ریسی تو را یاری می‌کنم.»

 

المجالسة و جواهر العلم، ج ۵، ص ۲۵۱.


 

دوک نخ‌ریسی، ابزاری بود که در گذشته با آن از پشم گوسفندان نخ می‌بافتند.

 

«زن در حقیقت به شوهرش می‌گفت: تنها روزی حلال برای ما بیاور؛ اگر در توانت نبود، خود به کار می‌پردازم و با نخ‌ریسی، یاری‌ات می‌کنم تا خرج خانه فراهم شود.»

  • حسین عمرزاده

احمد بن حرب رحمه الله:

 

 

عَبَدْتُ اللهَ خَمْسِيْنَ سَنَةً، فَمَا وَجَدْتُ حَلاَوَةَ العِبَادَةِ حَتَّى تَرَكْتُ ثَلاَثَةَ أَشيَاءٍ:


«پنجاه سال خداوند را عبادت کردم، اما شیرینی و حلاوت عبادت را نیافتم مگر آن‌گاه که سه چیز را ترک کردم:

 


تَرَكْتُ رِضَى النَّاسِ حَتَّى قَدِرْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ بِالحَقِّ،


۱. خشنودی مردم را رها کردم تا توانستم به حق سخن بگویم،

 

 

وَتَرَكْتُ صُحْبَةَ الفَاسِقِيْنَ حَتَّى وَجَدْتُ صُحْبَةَ الصَّالِحِيْنَ


۲. همنشینی با فاسقان را وانهادم تا مصاحبت صالحان را دریافتم،

 

 

وَتَرَكْتُ حَلاَوَةَ الدُّنْيَا حَتَّى وَجَدْتُ حَلاَوَةَ الآخِرَةِ.


۳. شیرینی دنیا را ترک کردم تا شیرینی آخرت را یافتم.»

 

 

سير أعلام النبلاء، ج ١١، ص ۳۴.

  • حسین عمرزاده

احمد بن سعید عابد از پدرش نقل می‌کند:

 

در کوفه جوانی بود اهل عبادت، همیشه در مسجد جامع بود و هیچ وقت آن‌جا را ترک نمی‌کرد. او چهره‌ای زیبا، قامتی خوش و رفتاری پسندیده داشت. زنی زیبارو و خردمند او را دید و دلش به او بست. این علاقه مدت‌ها در دلش ماند.

روزی جوان از مسجد به خانه می‌رفت. زن جلوی راهش ایستاد و گفت: «ای جوان! چند کلمه از من بشنو، بعد هر طور خواستی عمل کن.» جوان بی‌اعتنا گذشت. بار دیگر هم همان‌طور جلوی راهش ایستاد و همان حرف را زد. این بار جوان مدتی سکوت کرد و بعد گفت: «اینجا جای تهمت است. من دوست ندارم خودم را در معرض تهمت قرار دهم.»

زن گفت: «به خدا سوگند، من از روی نادانی اینجا نیامده‌ام. پناه بر خدا که اهل عبادت به چنین کاری آلوده شوند. اما حقیقت این است که چیزی مرا واداشت به سراغت بیایم: می‌دانم کوچک‌ترین لغزش شما نزد مردم بزرگ جلوه می‌کند. شما عبادت‌پیشگان مثل شیشه‌اید، کوچک‌ترین ضربه شما را می‌شکند. خلاصه‌ی حرفم این است که تمام وجودم به تو مشغول شده. پس خدا را در نظر بگیر، هم در حق من و هم در حق خودت.»

جوان به خانه رفت و خواست نماز بخواند، اما نتوانست تمرکز کند. پس کاغذی برداشت و چیزی نوشت. وقتی بیرون آمد، زن را دوباره همان‌جا دید. نامه را به سمت او انداخت و برگشت. در نامه نوشته بود:

 

«بسم الله الرحمن الرحیم.


ای زن! بدان که خداوند تبارک و تعالی وقتی بنده‌اش گناه می‌کند، صبر می‌کند. اگر گناه تکرار شود، باز می‌پوشاند. اما اگر بنده در گناه پافشاری کند، خداوند چنان خشم می‌گیرد که از شدت آن آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها و درختان و همه موجودات به لرزه می‌افتند. چه کسی توان تحمل چنین خشمی را دارد؟

اگر حرف‌هایت دروغ باشد، من تو را به یاد روزی می‌اندازم که آسمان چون فلز گداخته می‌شود، کوه‌ها مثل پشم نرم فرو می‌ریزند، و همه امت‌ها در برابر خدای بزرگ به زانو درمی‌آیند. به خدا قسم، من حتی از اصلاح نفس خود ناتوانم؛ پس چگونه می‌توانم دیگری را اصلاح کنم؟

و اگر حرفت راست باشد، تو را به پزشکی راهنمایی می‌کنم که بهترین درمانگر زخم‌ها و دردهاست. او الله، پروردگار جهانیان است. به سوی او برو و با صدق دعا کن. زیرا من خود سرگرم این فرمایش خدای متعال هستم:

 

{وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطَاعُ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تخفي الصُّدُور}
 

{و آنان را از روز نزدیک (= قیامت) بترسان، آنگاه که دلها لبریز از غم به حنجره ها رسد، برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود.(خداوند) خیانت چشم ها و آنچه را که سینه ها پنهان می دارند، می داند.


پس کجا می‌توان از این آیه گریخت؟»

 

چند روز بعد، زن دوباره سر راهش ایستاد. وقتی جوان او را از دور دید، خواست برگردد تا او را نبیند. زن گفت: «ای جوان! برنگرد! دیگر هیچ دیداری بین ما نخواهد بود، مگر در پیشگاه خدا.» سپس بسیار گریست و گفت: «از خدایی که کلید قلبت در دست اوست می‌خواهم کار دشوارت را آسان کند.»

بعد به دنبالش رفت و گفت: «بر من منّت بگذار و پندی به من بده که همیشه به یاد داشته باشم، و وصیتی کن تا به آن عمل کنم.»

جوان گفت: «توصيه می‌کنم که خود را از نفس خود حفظ کنی، و یادت می‌آورم این فرمايش خدا را:

 

{وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جرحتم بِالنَّهَارِ}


{و او کسی است که (روح) شما را درشب ( هنگام خواب) می گیرد و آنچه در روز کرده اید می داند}.»

 

زن سر به زیر انداخت و گریست؛ سخت‌تر از بار پیش. بعد آرام شد، به خانه برگشت و به عبادت پرداخت.

هر وقت اندوه بر او چیره می‌شد، نامه‌ی جوان را بر چشم می‌گذاشت. به او می‌گفتند: «آیا این فایده‌ای برایت دارد؟» می‌گفت: «آیا درمانی جز این برایم هست؟»

شب‌ها در محراب می‌ایستاد و عبادت می‌کرد، تا اینکه از شدت غم از دنیا رفت.

 

جوان هر وقت یادش می‌افتاد، می‌گریست. به او می‌گفتند: «تو که از او چشم پوشیدی، چرا گریه می‌کنی؟» می‌گفت: «من از همان آغاز امیدم را از او بریدم و این کار را ذخیره‌ای برای خود نزد خدا قرار دادم. و حالا از خدا شرم دارم که ذخیره‌ای را که نزد او سپرده‌ام پس بگیرم.»

 


ذم الهوى، ابن الجوزي، ص ۵۱۲-۵۱۴.

  • حسین عمرزاده

مشکلات داری؟

 

یکی از راه‌حل‌هاش: 👇👇👇

 

علت:


«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ»


پس اما کسی که (در راه خدا) بخشید و پرهیزگاری کرد.

 

 

حاصل:


«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ»


پس ما او را برای (راه) آسان توفیق می‌دهیم. [اللیل: آیات ۵ و ۷]

  • حسین عمرزاده

رهبران و طلایه‌داران آن نسل، حتی یک لحظه با نفس خود تساهل نداشته‌اند، چون ایشان خوب می‌دانستند که هرگونه تساهلی تربیت نفس را دشوارتر می‌کند. به همین دلیل است که رابعۀ عدوی از بستر خواب برمی‌خیزد و خطاب به نفس می‌گوید:

 

"يا نفس كم تنامين؟ وإلى كم تقومين؟ يوشك أن تنامي نومة لا تقومين منها إلا لصرخة يوم النشور."

«ای نفس! چقدر می‌خوابی؟ و کی از خواب بر می‌خیزی؟ می‌ترسم چندان بخوابی که فقط شیپور روز قیامت تو را از این خواب گران بیدار کند».

 

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۴۵.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest