سفیان ثوری فرمودند:
«اگر در اجتماع اساتید و بزرگان، جوانی حاضِرجَواب را حینِ اظهار فضل دیدی، به خیرش دل نبند، چرا که گستاخ و بیشرم است.»
المدخل (از بیهقی) ص ۳۸۸
سفیان ثوری فرمودند:
«اگر در اجتماع اساتید و بزرگان، جوانی حاضِرجَواب را حینِ اظهار فضل دیدی، به خیرش دل نبند، چرا که گستاخ و بیشرم است.»
المدخل (از بیهقی) ص ۳۸۸
شُعبة از أعمَش، [و او] از مجاهد روایت کرده که: عبداللهبنعبّاس به سعیدبنجُبَیر گفت: «حَدِّثْ/بازگو!»
[سعید] گفت: حدیثِ رسول ﷺ بگویم و شما حاضرید؟
[ابنعبّاس] گفت: آیا این از نعمتِ الله [بر تو] نیست که در نزد من مذاکرهی حدیث کُنی! پس اگر درست گفتی [و فهمیدى] که چه بهتر، و اگر اشتباه کنی، تو را بیاموزم.
سیرأعلامالنبلاء:ج۴-۳۳۵
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
نصیحت شیخ عبدالقادر گیلانی رَحِمَهُ الله به فرزندش
در آخرین لحظات زندگی
به پسرشان عبدالوهاب گفتند:
ابوحنیفه ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعالی ـ حکایت خود را چنین زیبا و دلپذیر بیان میکند:
زنی مرا فریب داد، زنی مرا فقیه کرد و زنی مرا عبادتگزار بار آورد!
اوّلی: زمانی که من در راه از او سبقت گرفتم، به سویم اشاره کرد تا چیزی را که در راه افتاده بود، بردارم. فکر کردم آن زن لال است و این چیز مال اوست، هنگامی که آن را برداشته و خواستم به او بدهم، گفت: آن را نگاه دار تا به صاحبش برسانی.
اما دومی: از من نسبت به مسألهای دربارهی عادت ماهیانه سؤال کرد، من نتوانستم جوابش را بدهم، به من سخنی گفت که به خاطر آن به فراگیری فقه رو آوردم.
اما سومی: روزی در راه میرفتم، که گفت: این همان شخصی است که با وضوی عشاء، نماز صبح را میخواند. پس چنین کردم تا اینکه معمولم همین شد.
الأشباه والنظائر، لابن نجیم: ۳۶۵
یحیی ابن معین رحمه الله تعالی:
اشتباهی از کسی نمی دیدم مگر اینکه آن را می پوشاندم، و دوست داشتم کار وی را زینت ببخشم، و با کسی روبرو نمی شدم با چیزی که او را ناراحت می کرد،اما اشتباه او را تنهایی بین خودم و بین او بیان می نمودم، و اگر آن را می پذیرفت ( خوب بود) و اگر نمی پذیرفت او را رها می کردم.
سیر أعلام النبلاء ١١/٨٣
ملاقاتِ مردم با تبسم و خوشرویی از اخلاق پیامبران است که تکبر را دور کرده و صمیمیت ایجاد می کند.
[شرح صحیح البخاری لابن بطال: ۱۹۳/۵]
منظور از تعدیل صحابه، یعنی آنها بصورت عمدی مرتکب کذب و انحراف در روایات خود از پیامبر صلی الله علیه وسلم نمیشوند. چه کسانی از آنها که در زمان فتنه و اختلاف حضور نداشتند و چه آنهایی که در این اختلافات بودند، زیرا حضور آنها در آن مشاجرات بر اجتهاد آنها حمل میشود. ابن عبدالبر/ میگوید: «اهل حق یعنی اهل سنت و جماعت اجماع کردهاند که همه اصحاب عادل و درستکارند». (الاستیعاب ۱/۸).
خطیب بغدادی میگوید:
اگر الله چیزی در مورد آنها نمیگفت باز هم هجرت و جهاد و جانفدایی آنها برای اسلام و بذل اموال در راه الله و جنگیدن با پدران و برادران و خیرخواهی در راه دین و قوّت ایمان و یقین، دلیلی قطعی برای عدالت آنهاست و باید در پرتو آن به پاکی و اینکه آنها از همه پاکان و درستکارانی که بعد از آنها تا ابد خواهند آمد افضل و بهتر است باید معتقد بود.
(الکفایة فی علم الروایة ص ۹۶).
حافظ ابن حجر عسقلانی رَحِمَهُ الله:
«اهل سنت همه بر این اتفاق دارند که همهی اصحاب عادل و درستکارند، و در این مورد جز افرادی از اهل بدعت کسی مخالفت نکرده است».
(الاصابة ۱/۱۷).
روزی که سخنرانی می کرد، گفت:
«ای مردم گوش دهید و اطاعت نمایید» مردی برخاست و گفت: «امروز نه گوش می گیریم و نه اطاعت می کنیم ای پسر خطاب!».
عمر گفت: چرا؟
آن مرد گفت: تو در تقسیم اموال برای خود تبعیض قایل شده ای چنانکه به هریک از ماه یک دست لباس داده ای، اما خودت بیشتر برده ای! آیا این درست است؟
عمر گفت: عبدالله! بلند شو و جواب بده.
عبدالله بن عمر گفت: لباس پدرم کوتاه بود و من سهم خود را به او دادم تا آن را تکمیل کند.
آن مرد گفت: بفرما از این پس گوش می دهیم و اطاعت می کنیم.
الفاروق عمر: ۲/ ۱۹۴، در مناقب عمر آمده است که آن مرد سلمان فارسی بوده است ص ۱۴۶، فخری در الآداب السلطانیه، ص ۱۹
در طبقات ابن سعد آمده است که:
سعید بن جبیر در مورد علوم حضرت ابن عباس رضی الله عنهما فرمودند:
زمانی که من در محضر ابن عباس رضی الله عنهما بودم و از محضر ایشان کسب فیض و استفاده میکردم علم او را چنان وسیع و گسترده و با ارزش دیدم که تمام آن اوراقی که همراه من بودند پر میشدند اما بحث ایشان ادامه داشت و من مجبور میشدم تا ادامه مباحث را بر روی دامن خود بنویسم.
شیخ عبدالقادر گیلانی رَحِمَهُ الله:
وای بر تو، شرم نمی کنی از غیر الله درخواست می کنی حال آنکه او از هر کسی به تو نزدیکتر است،از مخلوقی درخواست می کنی که هیچ نیازی به او نداری؟……
فتح الربانی وفیض الرحمانی- طبعه المکتبه العصریه-:۱۲۹/المجلس الثامن والثلاثون
مسلم و ابن ابی شیبه از عایشه رضی الله عنها روایت کردهاند که: پیامبر صلی الله علیه وسلم در آخرین بیماری خود و در هنگام وفات فرمود:
«لَعَنَ اللهُ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ».
«الله یهودیان و مسیحیان را لعنت و نفرین کند که قبور پیامبران خود را سجدهگاه قرار دادند»
صحیح بخاری (۱۳۹۰) و صحیح مسلم (۵۲۹).
حضرت علی رضی الله عنه به کسانی که با ایشان ملاقات میکردند، آنان را به موارد زیر توصیه میفرمود:
تاریخ الخلفاء از علامه سیوطی ص ۱۸۶٫
صاحب بدائع الصنائع میگوید: ابو یوسف از ابو حنیفه رحمهالله روایت کرده این عبارت را که میگوید:
«کان أبو حنیفه رضی الله عنه یقول: لا عذر لأحد من الخلق فی جهله معرفه خالقه لأن الواجب على جمیع الخلق معرفه الرب –سبحانه وتعالى- وتوحیده لما یرى من خلق السموات والأرض وخلق نفسه وسائر ما خلق الله –سبحانه وتعالى- فأما الفرائض فمن لم یعلمها ولم تبلغه فإن هذا لم تقم علیه حجه حکمیه بلفظه».
ترجمه: «ابو حنیفه رضی الله عنه میگفت: برای احدی از خلق عذری در جهلش به شناخت خالقش وجود ندارد، برای اینکه بر جمیع خلق، شناخت پروردگار و توحیدش سبحانه و تعالی، به خاطر آنچه از خلقت آسمانها و زمین و خلقت نفس خودش و سایر آنچه که خداوند خلق کرده است، واجب است. و اما فرائض، پس کسی که فرائض را نداند و به او ابلاغ نشود، پس در این مورد، بر او حجت حکیمانه ای با زبان او بر او اقامه نشده است».
– بدائع الصنائع جـ۷ ص۱۳۲ –دار الکتب العلمیه.
امام نووی در تعلیق بر حدیث: «اذهب بنعلی هاتین فمن لقیت من وراء هذا الحائط یتشهد أن لا إله إلا الله مستیقناً بها قلبه فبشره بالجنه»؛ «(خطاب به ابوهریره) با این دو کفش من برو و هرکسی را بیرون این باغ دیدی و او به یگانگی معبود گواهی دهد و قلباً اطمینان داشته باشد، او را به بهشت بشارت بده»… میگوید: این حدیث دلالت آشکاری برای مذهب اهل حق دارد به اینکه اعتقاد توحید بدون نطق کردن نفع نمیرساند و نه نطق کردن بدون اعتقاد نفع میرساند، بلکه باید بین آن دو را جمع کند که توضیح آن در ابتدای باب آمد.
– صحیح مسلم بشرح النووی جـ۱ ص۲۳۷٫
رنجوری را گفتند دلت چه میخواهد؟
گفت آنکه دلم چیزی نخواهد...
گلستان سعدی
در دنیا هیچ چیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد،احمق است.
و اما اگر از آنچه که برای مدت کوتاهی دارد لذت نبرد، از آن هم احمقتر است ...
کتاب لبه تیغ-سامرست موام
مهم نیست چقدر پیر باشم ,تا زمانى که نفس بکشم,همواره نکته جدیدى در باره ى خود کشف خواهم کرد.
از دو که حرف مى زنم از چه حرف مى زنم-هاروکى موراکامى
داشتن و نداشتن دیگران به من مربوط نیست. به هیچکس مربوط نیست آقا. بعضی ها دارند. خیلی ها ندارند. من ندارم، چکار کنم؟ همه به آدم می گویند اگر می خواهی داشته باشی باید زرنگ باشی. زرنگی که می دانید یعنی چه. خوب معلوم است که می دانید. توی مدرسه به من می گفتند: «شاگرد زرنگ». بعد معلوم شد که معلم هایم معنی خیلی از کلمات را نمی دانند. چکار دارند که بدانند. اصلا چه لزومی دارد که بدانند؟
تضادهای درونی