مغرور نشو:
پنجشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۳۲ ب.ظ
یکی تعریف می کرد :
وقتی ازنماز جماعت صبح برمی گشتم، جماعتی را دیدم که به زور قصد سوارکردن گاو نری را در ماشین داشتند.
گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود سوارماشین بشود. من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم . گاو مطیع و سوار ماشین شد.
من مغرور شدم و پیش خودم گفتم: این به خاطر نماز امروزم است!
وقتی رسیدم خانه، دیدم مادرم گریه و زاری میکند.
علت را که جویا شدم ،گفت:گاومان را دزدیدند!
گاو مرا شناختهبود، ولی من او را نشناخته بودم!!
۹۸/۰۱/۱۵