اما لذت و شکوهِ گفتنِ «آمین» در مسجد و نماز جمعه...
تصور کن همهی نمازها اینگونه باشد؛
صفوف یکدست، پاها بههم چسبیده، و «آمین»ی که همزمان از دل و زبان همه برمیخیزد...
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۰۴ ، ۱۳:۵۱
اما لذت و شکوهِ گفتنِ «آمین» در مسجد و نماز جمعه...
تصور کن همهی نمازها اینگونه باشد؛
صفوف یکدست، پاها بههم چسبیده، و «آمین»ی که همزمان از دل و زبان همه برمیخیزد...
ابو خلاد رحمه الله:
"ما من قوم فيهم من يتهاون بالصلاة ولا يأخذون على يديه إلا كان أول عقوبتهم إن ينقص من أرزاقهم."
«هیچ قومی نیست که در میانشان کسانی نماز را سبک بشمارند و دیگران آنان را باز ندارند، مگر آنکه نخستین مجازاتشان این است که از رزق و روزیشان کاسته میشود.»
فتح الباری، ابن رجب، ج ۳، ص ۱۴۴.
پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - فرمود:
«مَنْ خَافَ أنْ لا يَقُومَ مِنْ آخِرِ اللَّيْلِ، فَلْيُوتِرْ أوَّلَهُ، وَمَنْ طَمِعَ أنْ يَقُومَ آخِرَهُ فَلْيُوتِرْ آخِرَ اللَّيلِ، فَإنَّ صَلاَةَ آخِرِ اللَّيْلِ مَشْهُودَةٌ، وذَلِكَ أفْضَل»
«هرکس بيم دارد که آخر شب بيدار نشود، اول شب نماز وتر را بخواند و هرکس اميدوار بود که آخر شب بيدار میشود، نماز وتر را آخِر شب بخواند؛ زيرا نمازِ پايانِ شب با حضور ملائکه است و اين بهتر میباشد». صحیح مسلم.
باز هم روايت است که پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - به ابوبکر - رضي الله عنه - فرمود:
«کی نماز وتر را میخوانی؟» گفت: اول شب بعد از نماز عشاء، فرمود: «و تو ای عمر»، او گفت: آخر شب میخوانم. ايشان فرمودند:
«أما أنت يا أبا بكر فأخذت بالثقة وأما أنت يا عمر فأخذت بالقوة»
«اما تو ای ابوبکر با اطمينان و احتياط کار میکنی و قصد داری که نماز شب را نيز بخوانی، و اما تو ای عمر با قدرت عمل می کنی و بر قدرت خود متکی هستی که آخر شب آن را بخوانی». به روايت احمد و ابوداود و حاکم و او گفته به شرط مسلم صحيح است.
در اواخر عمر، پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - بهنگام سحر نماز وتر را میخواند.
امالمؤمنین عايشه - رضي الله عنها - فرموده است: «پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - در اول و در وسط و در آخر شب نماز وتر را خوانده است سپس در آخر عمرش «وتر» او به «وقت سحر منتهی گرديد». به روايت گروه محدثين.
بهرحال پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - به ياران خود توصيه میفرمود که احتياطاً پيش از خواب، نماز «وتر» خود را بخوانند.
وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا
و (بندگان خاصِ الله رحمان) کسانی (هستند) که شب را برای پروردگارشان سجدهکنان و قیامکنان میگذرانند. [الفرقان/۶۴]
ابن عباس رضي الله عنهما در تفسیر این آیه میفرماید:
«من صلی رکعتین أو أکثر بعد العشاء فقد بات لله ساجدًا أو قائمًا.»
هر فردی که بعد از نماز عشاء دو رکعت یا بیشتر بهجای بیاورد، مسلماً (مشمول آیه شده و) شب را برای الله سبحانه و تعالی در سجده و قیام سپری کرده است.
تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۲.
احمد بن سعید عابد از پدرش نقل میکند:
در کوفه جوانی بود اهل عبادت، همیشه در مسجد جامع بود و هیچ وقت آنجا را ترک نمیکرد. او چهرهای زیبا، قامتی خوش و رفتاری پسندیده داشت. زنی زیبارو و خردمند او را دید و دلش به او بست. این علاقه مدتها در دلش ماند.
روزی جوان از مسجد به خانه میرفت. زن جلوی راهش ایستاد و گفت: «ای جوان! چند کلمه از من بشنو، بعد هر طور خواستی عمل کن.» جوان بیاعتنا گذشت. بار دیگر هم همانطور جلوی راهش ایستاد و همان حرف را زد. این بار جوان مدتی سکوت کرد و بعد گفت: «اینجا جای تهمت است. من دوست ندارم خودم را در معرض تهمت قرار دهم.»
زن گفت: «به خدا سوگند، من از روی نادانی اینجا نیامدهام. پناه بر خدا که اهل عبادت به چنین کاری آلوده شوند. اما حقیقت این است که چیزی مرا واداشت به سراغت بیایم: میدانم کوچکترین لغزش شما نزد مردم بزرگ جلوه میکند. شما عبادتپیشگان مثل شیشهاید، کوچکترین ضربه شما را میشکند. خلاصهی حرفم این است که تمام وجودم به تو مشغول شده. پس خدا را در نظر بگیر، هم در حق من و هم در حق خودت.»
جوان به خانه رفت و خواست نماز بخواند، اما نتوانست تمرکز کند. پس کاغذی برداشت و چیزی نوشت. وقتی بیرون آمد، زن را دوباره همانجا دید. نامه را به سمت او انداخت و برگشت. در نامه نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
ای زن! بدان که خداوند تبارک و تعالی وقتی بندهاش گناه میکند، صبر میکند. اگر گناه تکرار شود، باز میپوشاند. اما اگر بنده در گناه پافشاری کند، خداوند چنان خشم میگیرد که از شدت آن آسمانها و زمین و کوهها و درختان و همه موجودات به لرزه میافتند. چه کسی توان تحمل چنین خشمی را دارد؟
اگر حرفهایت دروغ باشد، من تو را به یاد روزی میاندازم که آسمان چون فلز گداخته میشود، کوهها مثل پشم نرم فرو میریزند، و همه امتها در برابر خدای بزرگ به زانو درمیآیند. به خدا قسم، من حتی از اصلاح نفس خود ناتوانم؛ پس چگونه میتوانم دیگری را اصلاح کنم؟
و اگر حرفت راست باشد، تو را به پزشکی راهنمایی میکنم که بهترین درمانگر زخمها و دردهاست. او الله، پروردگار جهانیان است. به سوی او برو و با صدق دعا کن. زیرا من خود سرگرم این فرمایش خدای متعال هستم:
{وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلا شَفِيعٍ يُطَاعُ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الأَعْيُنِ وَمَا تخفي الصُّدُور}
{و آنان را از روز نزدیک (= قیامت) بترسان، آنگاه که دلها لبریز از غم به حنجره ها رسد، برای ستمکاران نه دوستی وجود دارد، و نه شفیعی که (شفاعتش) پذیرفته شود.(خداوند) خیانت چشم ها و آنچه را که سینه ها پنهان می دارند، می داند.
پس کجا میتوان از این آیه گریخت؟»
چند روز بعد، زن دوباره سر راهش ایستاد. وقتی جوان او را از دور دید، خواست برگردد تا او را نبیند. زن گفت: «ای جوان! برنگرد! دیگر هیچ دیداری بین ما نخواهد بود، مگر در پیشگاه خدا.» سپس بسیار گریست و گفت: «از خدایی که کلید قلبت در دست اوست میخواهم کار دشوارت را آسان کند.»
بعد به دنبالش رفت و گفت: «بر من منّت بگذار و پندی به من بده که همیشه به یاد داشته باشم، و وصیتی کن تا به آن عمل کنم.»
جوان گفت: «توصيه میکنم که خود را از نفس خود حفظ کنی، و یادت میآورم این فرمايش خدا را:
{وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جرحتم بِالنَّهَارِ}
{و او کسی است که (روح) شما را درشب ( هنگام خواب) می گیرد و آنچه در روز کرده اید می داند}.»
زن سر به زیر انداخت و گریست؛ سختتر از بار پیش. بعد آرام شد، به خانه برگشت و به عبادت پرداخت.
هر وقت اندوه بر او چیره میشد، نامهی جوان را بر چشم میگذاشت. به او میگفتند: «آیا این فایدهای برایت دارد؟» میگفت: «آیا درمانی جز این برایم هست؟»
شبها در محراب میایستاد و عبادت میکرد، تا اینکه از شدت غم از دنیا رفت.
جوان هر وقت یادش میافتاد، میگریست. به او میگفتند: «تو که از او چشم پوشیدی، چرا گریه میکنی؟» میگفت: «من از همان آغاز امیدم را از او بریدم و این کار را ذخیرهای برای خود نزد خدا قرار دادم. و حالا از خدا شرم دارم که ذخیرهای را که نزد او سپردهام پس بگیرم.»
ذم الهوى، ابن الجوزي، ص ۵۱۲-۵۱۴.
در کتابهای فقه که الحمدلله بصورت فارسی هم موجوده، بگرد و بخش اذکار و اوراد پس از نماز رو بخون.
بطور مثال، احادیثی که در اهمیت خوندن آیة الکرسی بعد از نمازهای فرض وارد شده:
"من قرأ آیة الكرسی دبر كل صلاة لم یمنعه من دخول الجنة إلا أن یموت."
«کسی که بعد از هر نمازی «آیة الکرسی» بخواند، همینکه مرد، داخل بهشت میشود.» [بروایت نسائی و طبرانی]
یا این حدیث شریف که:
"من قرأ آیة الكرسی فی دبر الصلاة المكتوبة كان فی ذمة الله إلى الصلاة الاخرى."
«هرکس بعد از نماز فرض «آیة الکرسی» بخواند، تا نماز بعدی در حفظ و پناه خداوند است.» [بروایت طبرانی با اسنادی «حسن»]
و تو تصور کن که با خوندن یک بار آیة الکرسی، از نمازی تا نماز بعدی، در پناه و تحت حفاظت و عنايت ویژه خداوند قرار میگیری. فکر کن، مثلاً از نماز صبح تا موقع نماز ظهر. مگر مدت کم یا بیاهمیتیه در طول روز؟
و باقی اذکار و اوراد که وقت چندانی هم نمیگیرند.
به این شکل و با خوندن علت و فضیلت هر کدوم، بیشتر حریص و علاقمند میشی به رعایت و مداومت بر اونها، و البته با احتساب و در نتیجه، درک حلاوت و لذت انجام شون. ان شاء الله
بارك الله فیك.
پس از آنکه اسلام آورد و شهادتین بر زبان جاری ساخت، یکی از تأثیرگذارترین چهرهها در مسیر ایمانش، مادربزرگش بود؛ بانویی سالمند، بیمار و بستری در بیمارستان، با قلبی ناتوان که روزهای واپسین زندگیاش را سپری میکرد.
با وجود شرایط جسمانی دشوار، هر بار که نوهاش به ملاقاتش میرفت، نسخهای از ترجمهی انگلیسی قرآن را همراه میبرد و برایش میخواند. مادربزرگ، پس از هر بار شنیدن کلام قرآن میگفت:
«هر بار که این کتاب را برایم میخوانی، قلبم قویتر میشود. آنها نمیدانند من چه زمانی از اینجا خواهم رفت؛ تنها یک خداست که از آن آگاه است.»
او دیگر توان برخاستن نداشت، اما با این حال، اگر نوهاش برای اقامهی نماز صبح از خواب برنمیخاست، گویی خود نیز نمیتوانست از بستر جدا شود. همیشه پیش از طلوع آفتاب بیدار میشد، عصای چوبیاش را محکم بر زمین میکوبید و نوهاش را با لحنی جدی صدا میزد:
«هوارد! برخیز! برو کاری را که در حمام میکنی انجام بده، اندکی آب به صورتت بزن و برای نماز آماده شو... وقت زیادی باقی نمانده است.»
انگار همواره در کنار او بود تا به پیش راندش، تا او را در راه نگه دارد، وا ندارد که درنگ کند.
پیوسته تشویقش میکرد، سوقش میداد، و از ایستادن بازش میداشت...
هُل میداد، هُل میداد، هُل میداد...
تا آنکه روزی، هنگامیکه نوهاش به خانه بازگشت، مادربزرگ به چشمان او نگریست و گفت:
«هوارد، من آمادهام.»
او که نگران شد، پاسخ داد:
«نه، مادر بزرگ... تو نخواهی مُرد، مگر آنکه الله بخواهد.»
اما زن سالمند با آرامشی خاص گفت:
«من آمادهی مرگ نیستم... آمادگی آن را دارم که شبیه تو شوم.»
پرسید:
«چه میخواهی بگویی؟»
پاسخ داد:
«میخواهم مانند تو باشم. باید چه کنم؟»
و نوهاش با طمأنینه گفت:
«فقط پس از من تکرار کن:
لا إلهَ إلّا الله، محمدٌ رسولُ الله.»
# خط ـ نوشته
یکی از موضوعاتی که خیلیها امروزه دچارش هستند و درگیرش شدهاند، مسألهی وسواس است؛ بهویژه وسواس در غسل، وضو و نماز.
بخش عمدهای از این مشکل، ریشه در استرسها و تنشهای فکری شدید دارد؛ و بخشی دیگر به ناآگاهی فرد از دین و احکام آن بازمیگردد. دینی که برای هر مشکل و مانعی، راهحل ارائه کرده و هیچگاه آموزهها و احکامش بهگونهای نبودهاند که فرد را در تنگنا و مشقت بیندازند.
شخصی را تصور کنید که ساعتها وقت صرف انجام یک غسل میکند، اما باز هم در پایان کار دچار تردید است که آیا بخشی از بدنش خشک مانده یا نه؛ یا اصلاً آن را شسته یا خیر. در وضو نیز همین وضعیت پیش میآید؛ و در نماز، پیوسته در تعداد رکعات یا سایر اجزاء نماز شک و دودلی دارد.
این وسواسها، در نهایت منجر میشوند - نعوذبالله - به ترک شدن برخی از فرائض، ناتوانی در انجام سنتها و عبادات بیشتر، و مهمتر از همه، نچشیدن شیرینی و حلاوت عبادت.
این مسأله بهگونهایست که اگر از راه درست درمان نشود، نه تنها ثابت نمیماند، بلکه با گذر زمان شدت بیشتری میگیرد.
تأکید من بر "درمان از راه درست" به این دلیل است که گاهی افرادی پیدا میشوند که خودشان درک درستی از وسواس و راهکارهای آن ندارند، اما با این حال، اقدام به راهنمایی دیگران میکنند.
این نوع راهنماییهای ناآگاهانه، باعث میشود فرد بیشتر درگیر وسواس شود. به عنوان نمونه، خودم شخصاً شاهد بودم افرادی که شخصی مبتلا به وسواس طهارت را - که فقط پس از استفاده از توالت نسبت به قطرات مشکوک بود - بلافاصله بیمار به "سَلَسُالبول" (یعنی ناتوانی در کنترل ادرار) تشخیص دادند.
چنین قضاوتهای نادرستی میتواند آن فرد را سالیان سال در مشقت و رنج نگه دارد.
وسواس شدید از جانب شیطان است. و گاهی ممکن است ریشه در گناهانی داشته باشد که خود فرد بهتر از هرکسی از آنها آگاه است، یا ناشی از تنشهای ذهنی و فکری غیرعادی باشد که درگیر آن شده.
در هر حال، فرد باید بدون تأخیر برای درمان اقدام کند؛ چرا که این وسواس در بلندمدت منجر به فرسایش روانی و حتی جسمی میشود. و جالب آنکه وقتی درمان آغاز شود، حتی بسیاری از همان درگیریهای فکری و بیتمرکزیهای ذهنی نیز از بین میرود.
اگر شما هم با این مشکل درگیر هستید، اصلاً ناامید نشوید.
اگر واژههایی مانند «الوسواس القهري»، «الوسواس أثناء الغسل»، «الوسواس أثناء الوضوء» و «الوسواس أثناء الصلاة» را در اینترنت جستوجو کنید، خواهید دید که این مسأله در میان بسیاری از افراد - با توجه به معضلات زندگی مدرن - وجود دارد، و خوشبختانه راهکارهای مفید، امیدوارکننده، و در عین حال سریع و مؤثری برای آن ارائه شده است.
یکی از مهمترین آنها، آگاهی از میزان آبیست که پیامبر صلیاللهعلیهوسلم برای غسل و وضو استفاده میکردند، و نیز شناخت روش مواجههی ایشان و صحابه با فراموشی و سهو در عبادت؛ که همگی در چارچوب آسانگیری شرع قرار میگیرد و برای انسان بسیار راهگشاست.
و نباید فراموش کرد که اگر شیطان به سراغ کسی میآید، بیدلیل نیست. قطعاً در وجود او خیری دیده که میخواهد سد راهش شود.
در دوران تحصیل، هر هفته برای خودسازی و تهذیب نفس، به همراه دوستان و به توصیهی اساتید، به محضر یکی از علما میرفتیم.
خوب یادم هست که یک بار فرمودند: «دزد هیچگاه به خانهای که در آن چیزی نیست و ویرانه است، وارد نمیشود. دزد به خانهای میزند که میداند در آن مال و جواهر وجود دارد.»
و بعد ادامه دادند: «ماجرای شیطان با افراد دیندار و دلشان هم همین است. چون میداند اگر این فرد به دینش عمل کند، نه تنها خودش رشد میکند، بلکه میتواند برای دیگران هم موجب خیر و تقویت ایمان شود.»
خیلی از این وسوسهها، از شدت دقت و علاقهی فرد به درست انجام دادن عبادات ناشی میشود. و این خود نشاندهندهی دینداریست.
اما نباید با این مسأله بهسادگی و سهلانگاری برخورد کرد. بلکه باید فوراً با مراجعه به علما و افراد آگاه و متخصص در این زمینه، مشکل را بهدرستی شناخت و هرچه زودتر برای درمان اقدام کرد، تا مبادا گسترش یابد و درمانش دشوارتر شود.
در نهایت، باید به این نکته توجه داشت که وسواس، هرچقدر هم که پیچیده و طاقتفرسا به نظر برسد، قابل درمان است. راهحل آن در آگاهی از احکام دین، صبوری در برخورد با مشکلات و عمل به راهنماییهای درست و اصولی است. زیرا شکها و تردیدهایی که انسان درگیرشان میشود، در حقیقت تنها راهی برای فرسایش روان و دلسردی هستند.
چنانچه فرد با توکل به خداوند متعال و اعتماد به آموزههای دینی صحیح، گامهای خود را در مسیر درمان این مشکل بردارد، مطمئناً کمکهای الهی در راه خواهد بود.
اصل دین آسان است و خدایی که این دین را برای ما فرستاده، از خود ما به ما مهربانتر است.
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون
بی گمان او (شیطان) بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل می کنند ، (هیچ) تسلطی ندارد.[النحل : ۹۹]
نماز تراویح (که جمع ترويحة است) از نظر ساختار و منشأ، همان نماز شب است و عبادتی برخلاف سنت پیامبر صلیاللهعلیهوسلم نیست. این نماز اساساً به این دلیل «تراویح» نام گرفت که صحابه و پیشینیان نیک ما در ماه رمضان آن را بسیار طولانیتر از امروزه میخواندند و پس از هر چهار رکعت، کمی استراحت (مکث) میکردند.
در موطأ امام مالک (رحمهالله) روایت شده است که اهل مدینه در ماه رمضان نماز تراویح را طولانی برگزار میکردند، به حدی که از شدت ایستادن زیاد مجبور میشدند بر عصا تکیه کنند!
أَمَرَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أُبَيَّ بْنَ كَعْبٍ وَتَمِيمًا الدَّارِيَّ أَنْ يَقُومَا لِلنَّاسِ بِإِحْدَى عَشْرَةَ رَكْعَةً قَالَ وَقَدْ كَانَ الْقَارِئُ يَقْرَأُ بِالْمِئِينَ حَتَّى كُنَّا نَعْتَمِدُ عَلَى الْعِصِيِّ مِنْ طُولِ الْقِيَامِ وَمَا كُنَّا نَنْصَرِفُ إِلَّا فِي فُرُوعِ الْفَجْرِ .۱
عمر بن خطاب، اُبَیّ بن کعب و تمیم داری را مأمور کرد تا برای مردم یازده رکعت نماز (تراویح) برپا کنند.
راوی میگوید: «امام در نماز از سورههای مِئین (سورههایی که تعداد آیات آنها بیش از صد آیه است) میخواند، تا جایی که ما از شدت ایستادن طولانی مجبور میشدیم به عصا تکیه کنیم، و جز در اوقات پایانی شب (نزدیک طلوع فجر) نماز را به پایان نمیرساندیم.»
پینوشت:
(وَقَدْ كَانَ الْقَارِيُّ يَقْرَأُ بِالْمِئِينَ) بِكَسْرِ الْمِيمِ وَقَدْ تُفْتَحُ وَالْكَسْرُ أَنْسَبُ بِالْمُفْرَدِ وَهُوَ مِائَةٌ وَكَسْرُ الْهَمْزَةِ وَإِسْكَانُ التَّحْتِيَّةِ أَيِ السُّوَرِ الَّتِي تَلِي السَّبْعَ الطُّوَلَ أَوِ الَّتِي أَوَّلُهَا مَا يَلِي الْكَهْفَ لِزِيَادَةِ كُلٍّ مِنْهَا عَلَى مِائَةِ آيَةٍ أَوِ الَّتِي فِيهَا الْقَصَصُ وَقِيلَ غَيْرُ ذَلِكَ.۲
(وَقَدْ كَانَ الْقَارِيُّ يَقْرَأُ بِالْمِئِينَ) و قاری قرآن، سورههای مِئین را تلاوت میکرد. واژه «المئین» با کسر میم (مِئین) تلفظ میشود، هرچند که فتح آن (مَئین) نیز جایز است، اما کسر آن مناسبتر است، زیرا با مفرد آن، یعنی «مائة» (صد)، سازگارتر است. همچنین، همزه آن مکسور (مِئین) و یاء ساکن است.منظور از «المئین»، سورههایی است که پس از هفت سوره طولانی (السبع الطوال) قرار دارند، یا آن دسته از سورههایی که نخستین آنها پس از سوره کهف قرار دارد، زیرا هر یک از این سورهها بیش از صد آیه دارند. یا اینکه سورههایی هستند که در آنها داستانهایی (قصص) بیان شده است. و دربارهی این تعریف، نظرات دیگری نیز مطرح شده است.
ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی در کتاب ارزشمند خود "تاریخ تمدن - The Story of Civilization" در بخش The Age Of Faith - عصر ایمان،تحت عنوان "اوضاع کشورهای اسلامی" معلومات و مشاهداتش از کیفیت ایمان و نحوه نمازگزاری مسلمانان را با خوانندگان به اشتراک می گذارد و می نویسد:
«پس از مال و زن،علاقه به رستگاری اخروی در آرزوهای انسانی مقامی معتبر دارد.وقتی که معده از غذا انباشته شد و غریزهٔ جنسی سیری گرفت،انسان فرصت کافی به دست می آورد که به سوی خدا توجه کند.با وجود تعدد زوجات،مسلمین وقت کافی برای اندیشیدن به پروردگار خویش داشتند و مبادی اخلاقی و شریعت و حکومتشان را بر اساس دین استوار می کردند.
اسلام از همهٔ دین ها روشنتر و ساده تر است.بر اساس اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است،و در مرحلهٔ دوم ایمان به قرآن و مندرجات آن.
...
حدیثی هست که جبرائیل از پیامبر پرسید: «حقیقت اسلام چیست؟» و او جواب داد: «اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله،نماز کردن،زکات دادن،روزهٔ رمضان،و حج خانۀ خداست برای کسی که مستطیع باشد » . بنابراین نماز و زکات و روزه و حج «چهار عمل واجب» است که بر هر مسلمانی مقرر است و با شهادت الوهیت و نبوت «ارکان پنجگانۀ اسلام» به شمار می روند.
پیش از نماز وضو باید گرفت و چون در روز پنج نماز باید گزارد، نظافت، بحق از لوازم ایمان است.
...
پیامبر مسلمانان را از اهمال در کار وضو بر حذر می داشت و می فرمود که خدا نماز بی وضو را نمی پذیرد.تأکید می کرد که پیش از نماز دندان ها را تمیز کنند، ولی مسواك را از واجبات وضو قرار نداد. واجبات وضو، شستن صورت و دست و پاست ( مائده، 6). جُنُب باید غسل کند. زنی که از حیض پاك شده یا بار نهاده باشد باید پیش از نماز غسل کند.
در جامعه های اسلامی سپیده دم و ظهر و عصر و غروب آفتاب و هنگام خواب مؤذن بر گلدسته بالا می رود و به وسیلۀ اذان مسلمانان را به نماز می خواند. اذان چنین است :
الله اکبر الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله . حي علی الصلوة. حي علی الصلوة. حي علی الفلاح. حي علی الفلاح. الله اکبر الله اکبر. لا اله الا الله .
براستی چه نیرومند و شریف است این دعوت که مردم را پیش از طلوع آفتاب به بیداری دعوت می کند؛ چه خوب است انسان به هنگام نیمروز از کار بازایستد، و چه بزرگ و باشکوه است که خاطر انسان در سکوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه کند.
چه خوشاهنگ است صدای مؤذنان در گوش مسلمان و غیرمسلمان که این جانهای محبوس در پیکر خاکی را از فراز هزاران مسجد دعوت می کند که به سوی بخشندهٔ زندگی و عقل توجه کنند و به جان با او پیوند گیرند.
در این پنج وقت، هر مسلمانی در هر گوشۀ دنیا باید از کار خود، هر چه هست، دست بردارد، تطهیر کند، رو به جانب کعبه بایستد، و رسوم و تشریفات نماز را به همان صورت که مسلمانان دیگر در اوقات مختلف روز عمل می کنند به انجام برساند .
هر که وقت دارد و بخواهد، برای نماز به مسجد می رود؛ معمولا همیشه مسجد برای نمازگزاران گشوده است و هر مسلمان سنی یا بدعتگذاری برای وضو و نماز یا استراحت به آنجا می رود.
در زیر سقف مسجد مدرسان به شاگردان خود تعلیم می دادند، قاضیان دعاوی را حل و فصل می کردند، و فرمان یا سیاست خلیفه اعلام می شد. مردم در آنجا جمع می شدند تا دربارهٔ مسائل مورد علاقۀ خود سخن گویند، اخبار تازه بشنوند،و احیاناً دربارهٔ کارهای بازرگانی و مالی گفتگو کنند؛ زیرا مسجد، چون کنیسۀ یهود، مرکز کارهای روزانه و خانۀ عام جماعت بود.
روز جمعه، نیم ساعت پیش از نیمروز، مؤذن به پا می ایستد و، از پس صلوات پیامبر و خاندان و اصحاب وی، مسلمانان را به نماز می خواند.
به روز جمعه بهتر است نمازگزاران پیش از حضور در مسجد غسل کنند، لباس پاکیزه بپوشند، و عطر بزنند. اگر غسل نکرده باشند، باید در مسجد وضو بگیرند.رسم چنین است که وقتی مردان به مسجد می روند، زنان در خانه بمانند تا حضورشان ولو در حجاب، بعضی مردان را از توجه کامل به خدا باز ندارد.
نمازگزاران کفش خود را دم در بیرون می آورند و پابرهنه یا با جوراب وارد می شوند و، چون وقت نماز می رسد، پهلوی هم، به یک یا چند صف، رو به محراب که به سوی قبله است می ایستند.
امام جماعت به پا می خیزد و ضمن خطبۀ کوتاهی مردم را وعظ می کند.
آنگاه نماز به پا می شود و امام جماعت آیاتی از قرآن می خواند؛نمازگزاران دیگر نیز به دنبال او می خوانند، یا فقط به خواندن سورهٔ فاتحه اکتفا می کنند، و نماز را با رسوم معین از رکوع و سجود و تشهد و سلام به سر می برند.
در نماز مسلمانان سرود، تشریفات، آیین های مقدس، و نیمکت مخصوص نیست.چون به نزد مسلمانان دین و دولت یکی است، مخارج کارهای دینی از اموال عمومی پرداخت می شود.
امام مانند کشیش مسیحی موظف نیست، یک مرد معمولی است که معاش خود را از کاری دنیایی به دست می آورد؛ برای مدتی از طرف متولی مسجد به امامت مسجد تعیین می شود و دستمزد مختصری می گیرد .دین اسلام رسوم کاهنی و کشیشی ندارد. بعد از نماز مسلمانان آزادند و می توانند دنبال کار خود بروند. همین قدر کافی است که ساعتی به خدای خود توجه کرده اند و جانشان از کارهای اقتصادی و اختلافات اجتماعی اوج گرفته و،بدون آنکه توجه کنند، به وسیلۀ شرکت در مراسم نماز جماعت، دلهایشان به یکدیگر الفت یافته است.»
منبع:
William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 210-211-212-213-214
تصاویر منابع:
پس از پایان ماه عسل، مادرشوهر با لبخند به عروسش گفت:
— تو در عرض سی روز توانستی پسرم را به خواندن نماز در مسجد پایبند کنی… کاری که من طی سی سال تلاش نتوانستم انجام دهم!
و چشمانش پر از اشک شد.
عروس مهربانانه پاسخ داد:
— مادرجان، داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟
روزی سنگ بزرگی راه مردم را سد کرده بود. مردی تصمیم گرفت آن را از سر راه بردارد. پتکی سنگین برداشت و با تمام توان ضربه زد… یک بار، دو بار، ده بار… نود و نه ضربه! اما سنگ تکان نخورد. خسته و ناامید کنار رفت.
در همین لحظه، رهگذری رسید و گفت: «بگذار من امتحان کنم.»
او تنها یک ضربه زد… و ناگهان سنگ شکست! اما چیزی که انتظارش را نداشتند، آشکار شد: گنجی زیر سنگ پنهان بود.
مرد دوم با خوشحالی گفت: «من پیدایش کردم! این طلاها مال من است!»
مرد اول اعتراض کرد: «اما من نود و نه ضربه زدم! تو فقط یک ضربه زدی!»
کارشان به قاضی کشید. قاضی با دقت به سخنان هر دو گوش داد و سپس حکم داد:
— نود و نه سهم از این گنج، متعلق به مرد اول است، زیرا اگر تلاش او نبود، سنگ هرگز نمیشکست. و مرد دوم، تنها یک سهم دارد، چرا که ضربه آخر را زده است.
عروس ادامه داد:
— مادرجان، تو سی سال بیوقفه در گوش پسرت خواندی که نماز بخواند. تو خسته و ناامید نشدی. من فقط ضربه آخر را زدم…
مادر با شنیدن این سخنان آرام گرفت. احساس کرد تلاشش بیثمر نبوده است.
چه عروس فهمیده و خوشبیانی! شاید اگر فرد دیگری جای او بود، میگفت: «بله مادر، من توانستم، تو نتوانستی!» اما او حقیقت را دید و حق را به صاحبش داد.
اخلاق اصیل، از انسان اصیل سرچشمه میگیرد.
چقدر جای تأمل دارد… چه افرادی که تلاش دیگران را به نام خود تمام میکنند. اما خداوند حتی به وزن ذرهای نیز حساب خواهد کرد.
از میمون بن مهران (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
چه زمانی بیمار میتواند نماز را نشسته بخواند ؟
او پاسخ داد:
زمانی که اگر دنیا (و ثروت) به او پیشنهاد شود، برای رسیدن به آن هم توان برخاستن نداشته باشد.
سُئل میمون بن مهران رحمه الله:
ما حدُّ المریضِ أن یُصلِّي جالسًا؟
فقال:"حدُّه : لو کانت دنیا تَعرض له لم یقم إلیها"٠
مصنّف ابن أبی شیبة٤٨١/٣
(زمانی که دعوت رسول الله صلی الله علیه وسلم هنوز آشکار نشده بود) مسلمانان براى خواندن نماز به درّه ها و کوهها می رفتند و در خفاء و پنهانى نماز می خواندند.
پس روزى همچنان که سعد بن ابى وقاص با جمعى از مسلمانان مشغول نماز بودند چند تن از مشرکان سر رسیدند، و بدانها که مشغول نماز بودند ناسزا گفته و بر این کارشان آنها را ملامت و عیبجوئى کردند.
سخن دنباله پیدا کرد و کم کم کار به زد و خورد کشید پس سعد بن ابى وقاص با استخوان فک شترى که در آنجا افتاده بود به سر مردى از مشرکین زده و سرش را بشکست، و این نخستین خونى بود که بخاطر اسلام ریخته شد.(1)
حمد الله مستوفی متوفی قرن هشتم این وقایع را به نظم درآورده که شایسته است ذکر گردد:
به کوه حرى مؤمنان چند تن
برفتند با سعد از آن انجمن
به کار پرستیدن کردگار
بکردند بر وى نماز آشکار
کهن کافرى بود آن جایگاه
از ایشان شد از کین دین رزمخواه
بزد سنگ بر سعد وقّاص مرد
دو نوبت چو حقّ را همى سجده کرد
چو شد سعد فارغ ز کارِ نماز
مکافات را دست کردش دراز
یکى استخوان مردِ یزدانشناس
بزد بر سر کافرِ ناسپاس
شکسته شدش سر بدان استخوان
فرورفت خونش ز سر بر رخان
بُد این اوّلین زخم کاسلامیان
زدند از پىِ دین برآن کافران
پُر از خون سر و جامه، کافر برفت
از آنگه به مکّه شتابید تفت
بر او گِرد گشتند آن کافران
همى هریکى کرد تیزى در آن
ولیکن ز بیم بنى زهره کس
ندیدند بر سعد کس دسترس
که سردارِ آن قوم بود و بزرگ
به تن بود مردى دلیرِ ستُرگ (2)
___________________________________
(1)السیرة النبویة، ابن هشام(متوفی 218) ترجمه: سید هاشم رسولی، تهران: انتشارات کتابچی، چاپ پنجم، 1375ش، ج1،ص 165.
و تاریخ بناکتى، ابو سلیمان داود بن ابى الفضل محمد بناکتى(متوفی 730هـ) تصحیح جعفر شعار، تهران: انجمن آثار ملى، 1348 ش، ص 83.
(2) ظفرنامه قسم الاسلامیه، حمد الله مستوفى قزوینى، تصحیح مهدى مداینى و پروین باقرى و منصور شریف زاده، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چاپ اول، 1380ش، ج 1، ص 54-55.
باری حجاج در کنار سعید بن مسیب نماز میخواند - پیش از آنکه عهدهدار بخشی از امور مسلمانان باشد - که قبل از امام برخاسته و پیش از وی سجده میکرد؛ چون سلام داد، سعید گوشهی لباسش را گرفته و مشغول اذکار بعد از نماز شد درحالیکه لباس حجاج را گرفته بود و حجاج همواره تلاش میکرد لباسش را آزاد کند، تا اینکه سعید اذکارش را به پایان رساند. پس به حجاج روی آورده و با گفتگو به نکوهش و تادیب وی پرداخت. پس از این ماجرا حجاج به وی چیزی نگفت تا اینکه زمامدار امور در حجاز گردید و زمانیکه به عنوان زمامدار وارد مدینه شد، چون وارد مسجد شد به مجلس سعید بن مسیب رفت و جلوی وی نشست و به سعید گفت: تو صاحب (همان) کلمات هستی؟ سعید با دستش به سینهی حجاج زده و گفت: بله؛ حجاج گفت:الله تو را که معلم و مودِّب خوبی بودی، پاداش نیکو دهد. پس از تو هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه سخنانت را به یاد آوردم؛ سپس برخاسته و رفت(۱).
به سعید بن مسیب گفته شد: چگونه حجاج کسی را در پی تو نفرستاده و تو را تحریک نکرده و مورد اذیت و آزار قرار نمیدهد؟ سعید گفت: به الله سوگند نمیدانم، جز اینکه روزی همراه پدرش وارد مسجد شد و نمازی خواند که نه رکوع آنرا کامل میکرد و نه سجدهاش را، پس مشت ریگی بهسوی وی پرتاب کردم. (و پس از آن به وی روش درست نماز خواندن را آموختم). حجاج (بعدها) گفت: پس از آن پیوسته نماز را درست و صحیح میخواندم(۲).
۱-نگا: البدایة والنهایة (۹/۱۱۹)؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی (۴/۲۲۶).
۲-نگا: الطبقات، ابن سعد (۵/۱۲۹)؛ حلیة الأولیاء، أبونعیم (۲/۱۶۵)؛ سیر أعلام النبلاء (۴/۲۲۶).
امام مسروق بن اجدَع رحمه الله سجده را بسیار دوست داشت، زیرا بهترین حالتی که انسان در آن از همۀ حالات به الله نزدیکتر است سجده است.
«نقل است که به سفر حج رفت، تا روزی که برگشت جز بر هیئت سجده نخوابید.»
سیر أعلام النبلاء: جلد ۴، صفحه ۶۵.
انس بن سیرین از همسر مسروق بن اجدع نقل میکند که گفته است:
كَانَ مَسْرُوْقٌ يُصَلِّي حَتَّى تَوَرَّمَ قَدَمَاهُ، فُرُبَّمَا جَلَسْتُ أَبْكِي مِمَّا أَرَاهُ يَصْنَعُ بِنَفْسِهِ.
«مسروق آنقدر نماز میخواند که هردو پای او ورم میکرد، و بسیاری اوقات من از حسرت مینشستم و دلم به حال او سوخته و برایش میگریستم».
سیر أعلام النبلاء: ۴/۶۵.
امام زین العابدین رَضِیَ اللهُ عَنه در اثر ترسی که از الله داشت، هر وقت وضو میگرفت چهرهاش به زردی میگرایید، اهل بیتش عرض میکردند: «این چه حالتی است که در هنگام وضو برایت حادث میشود؟» در پاسخ گفت:
تدرون بين يدي من أريد أن أقوم؟
«میدانید که میخواهم در پیشگاه چه کسی بایستم؟!».
صفة الصفوة: ۱/۳۵۴.
«در زمان معاویه ـ رضياللهعنه ـ مردم دچار قحطی شدند. معاویه برای نماز استسقاء همراه آنان بیرون آمد. چون به مصلا رسیدند، معاویه به ابومسلم گفت: میبینی مردم را چه حالی فرا گرفته است؟ پس دعایی کن.
ابومسلم پاسخ داد: با همه کوتاهیام این کار را میکنم. آنگاه برخاست، کلاهش را از سر برداشت، دستانش را بالا برد و گفت:
«خدایا! از تو باران میطلبیم، و من با گناهانم به سوی تو آمدهام؛ مرا ناامید مگردان.»
راوی گوید: هنوز مردم بازنگشته بودند که باران بارید.
آنگاه ابومسلم گفت: «خدایا! معاویه مرا در جایگاهی نشانْدار ساخت (جایگاه شهرت و آوازه). اگر نزد تو برای من خیری هست، مرا به سوی خود ببر.»
راوی گوید: آن روز، روز پنجشنبه بود؛ و پنجشنبه بعد، ابومسلم ـ رحمه الله ـ درگذشت.»
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۳۱۸، ش ۲۳۱۹.
پینوشت: او از این که شهرت و آوازهاش در میان مردم منتشر شود و بگویند: در اثر دعای ابومسلم بود که خداوند باران نازل کرد، ترسید و ترجیح داد مرگ فرا رسد، ولی چنین چیزی در میان مردم پخش نشود، چون ترس آن را داشت که این شایعه او را در دام عجب و خود بزرگبینی گرفتار کند.
ربیع بن خُثَیم، پس از آنکه نیمی از بدنش بر اثر بیماری از کار افتاده بود، هر بار با تکیه بر دو نفر، آرامآرام به مسجد محل برده میشد.
یاران عبدالله بن مسعود به او میگفتند: «ای ابا یزید! برای تو رخصت و اجازه هست که نمازت را در خانه بخوانی.»
ربیع پاسخ میداد: «بله، همانگونه است که میگویید؛ امّا من شنیدهام که مؤذّن ندا سر میدهد: حَیَّ عَلَى الفَلَاح؛ یعنی: بشتابید به سوی رستگاری.
پس هر کس این ندا را بشنود، باید آن را اجابت کند ـ حتی اگر شده با خزیدن بر زمین یا بر دست و زانو رفتن.»
الزهد لأحمد بن حنبل: ص ۲۷۵، ش ۱۹۹۵.