| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۵۵ مطلب با موضوع «جریانات باستان گرایی» ثبت شده است

وقتی مغز و بدن عادت به عیش و نوش مفرط و بدون قاعده کند در نتیجه در مواجهه با هر مساله ای علت را هم در بود و نبود ما یحتاج شکم و مسائل مادی می جوید.غافل از آنکه غذای روح و اندیشه در نظر اهل آن،بسیار گرانبها تر از غذای شکم است.

ساسانیان به دفعات گرسنگی و مسائل مادی را دلیل نبرد مسلمانان عنوان می کردند و سعی داشتند با ارائه پیشنهادات مادی،جبهه مقابل را از جنگ منصرف کنند.اما از آنجاییکه هدف این نوع موارد پیش پا افتاده نبود اعراب مسلمان آن را نا چیز می شمردند و هنگام مواجهه با این گونه پیشنهادات و بیان گذشته شان،نه تنها برخورد احساسی و حس حقارت نمی کردند بلکه از تغییر جدیدی که در وجودشان رخ داده سخن می گفتند.

 

دکتر عبدالحسین زرین کوب:

 

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

«... می نویسند رستم پیامی نزد سعد فرستاد که کسی را نزد من فرست تا با او سخن گویم.مغیره بن شعبه را فرستادند.مغیره بیامد و موی جدا کرده و گیسوان چهار پاره فروهشته بود.رستم با وی گفت شما عربان در سختی و رنج بودید و نزد ما به سوداگری و مزدوری می آمدید چون نان و نعمت ما بخوردید برفتید و یاران و کسان خود را نیز بیاوردید.مثل شما و ما داستان آن مردست که پاره ای باغ داشت.روزی روباهی در آن دید گفت یک روباه را چه قدر باشد؟و باغ مرا از آن چه زیان افتد.او را از آن جا نراند.پس از آن روباه برفت و روباهان جمع کرد و به باغ آورد،باغبان فراز آمد و چون کار بدان گونه دید،در باغ فراز کرد و رخنه ها بر بست و آن روباهان را تمام بکشت.گمان دارم که آنچه شما را بدین سرکشی وا داشته است سختی و رنج است.بازگردید شما را نان و جامه دهیم.اکنون به دیار خود بروید و بیش موجب آزار ما نشوید.

 

مغیره جواب سخت داد و گفت:از سختی و بدبختی آنچه گفتی ما بدتر از آن بودیم تا پیغامبری در میان ما آمد و حال ما دیگر شد.ما را فرمان داد که شما را به دین حق بخوانیم یا با شما پیکار کنیم.اگر بپذیرید،بلاد شما هم شما راست جز با دستوری شما اندر آن نباشیم وگرنه باید جزیه دهید یا پیکار کنید تا فرجام کار چه شود؟

 

رستم بر آشفت و گفت هرگز گمان نکردمی که چندان بزیم که چنین سخنی بشنوم.»

 

«عربی دیگر،نامش ربعی بن عامر که به رسالت نزد رستم آمد،گفت شما ایرانیان کار خور و نوش را بزرگ گرفته اید و ما آن همه را به چیزی نداریم و این گونه سخن رستم و یارانش را از سادگی رفتار و استواری رای این مشتی مردم ساده بیابان گرد که جامه ژنده و رای بلند داشتند سخت به اعجاب افکند.

 

این سخنان شورانگیز و رفتار دلیرانه نشان می داد که دیر یا زود تازیان ملک خسروان را به زیر سلطه خویش در می آوردند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۶-۵۷

 

  • حسین عمرزاده

نویسنده دو قرن سکوت معتقد است نحوه رفتار،سادگی و بی آلایشی و در عین حال حکمت،دوراندیشی و هوشیاری مسلمانان در مقابل سپاه ساسانی،موجب ترس و شگفتی رستم و سپاهیانش می شد:

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

«این برخوردهای گستاخ و این سخنان پر شور،ملازمان رستم و سپاهیان ایران را می ترساند و به شگفت می انداخت وقتی مغیره بن شعبه از جانب عربان به رسالت آمد گستاخ پیش رفت و بر کرسی رستم و در کنار او نشست.ملازمان سپهبد او را فرو کشیدند و ملامت کردند.

 

مغیره گفت«ما شما را خردمند می انگاشتیم اکنون نادان تر از شما کس نمی بینم.از ما تازیان هیچکس دیگری را بنده نیست گمان کردم شما نیز چنین باشید.بهتر آن بود که از اول می گفتید که برخی از شما بندگان برخی دیگرید.از رفتار شما دانستم که کار شما بشد و ملک با چنین شیوه و آیین نماند».

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۶

 

  • حسین عمرزاده

اگر صادقند در برابر ایشان هیچکس تاب ندارد...

رستم دو احتمال در مورد صحابه فرض می کند که نتیجه نهایی نبرد به تعبیری به واقعیت پیوستن یکی از آن فرضیه هاست.

 

دکتر زرین کوب:

 

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

«روزی رستم با یکی از رسولان که نیزه در دست داشت گفت این دوک که در دست تست چیست؟او گفت آتش پاره را از کوچکی و بزرگی عیبی نباشد و با دیگری گفت غلاف شمشیر ترا بسی کهنه می بینم رسول گفت اگر چه کهنه است اما تیغ نو است و جودت شمشیر در نفس او باشد نه در غلاف متکلف.

 

رستم از جوابهای مسکت ایشان متأثر شد و یاران خود را گفت:«این جماعت اعراب را در آن چه می گویند و مردم را به آن دعوت می کنند حال از دو بیرون نباشد یا صادق باشند یا کاذب.

 

اگر کاذبند قومی که بر محافظت عهد و کتمان سر تا این غایت بکوشند و از هیچ کس از ایشان حرفی که مخالف دیگران باشد نتوان شنود در غایت حزم و شهادت باشند.

و اگر صادقند در برابر ایشان هیچکس تاب ندارد.

 

لشکر عجم از این سخن به غایت گرفته شدند و بانگ برآوردند و گفتند این سخن بیش مگوی و از نوادری که از این مجهولان می شنوی متعجب مشو و بر محاربت ایشان تصمیم عزم واجب دار.

رستم گفت:این سخن با شما نه از آن می گویم که بر مقاتله ایشان جازم نیستم بلکه شما را از حال ایشان تنبیه می کنم و سخنی که در دل من است با شما می گویم...»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۵-۵۶

 

  • حسین عمرزاده

رستم فرمانده ای عاقل و منطقی بود و علی رغم داشتن موضع مخالف،متوجه درست بودن راه و اندیشه مسلمانان شده بود و از همین روی آنها را چندین بار و به روش های گوناگون آزموده بود.

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

«رستم مردی عاقل بود.در سخنان ایشان تأمل کردی همه بر قانون حکمت و حزم یافتی و از آن بیندیشیدی و هراس بر او مستولی گشت و از جمله یکی آن بود که از پیش سعد هر نوبت رسولی دیگر می آمد و یک کس را دو نوبت نمی فرستاد.

 

رستم به یکی از رسولان گفت چه سبب است که امیر شما در هر نوبت رسولی دیگر می فرستد و یک کس دو بار به رسالت نمی آید،رسول گفت سبب آن است که امیر ما در راحت و زحمت میان سپاه عدل و سویت می کند و روا نمی دارد که یک شخص را متعاقب زحمت دهد و دیگران آسوده باشند و رستم ازین سخن و از استقامت سیرت ایشان منفعل شد و بدانست که بناء عرب بر اصلی محکم است.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۵

 

  • حسین عمرزاده

از عادات استبداد،تکبر و خودشیفتگی مفرط و نگاه از بالا به پایین است تا حدی که ظاهربین می شوند و هیچ وقت گمان سقوط و شکست به ذهن شان راه نمی دهند.

تکبر و غرور و شخصیت پرستی از ویژگی های برجسته ساسانیان،از راس تا مراتب پایین حکومت بود و تاریخ نمونه هایی از این رفتارها را در هنگام مواجهه با سپاه مسلمانان روایت می کند.

جالب است که حتی در جنگ و میدان نبرد هم از تجملات دست بر نمی داشتند!

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«نوشته اند،که در قادسیه «چون هر دو لشکر به هم رسیدند و عجم ترتیب آلات و اسلحه عرب را مشاهده کردند بدیشان می خندیدند و نیزه های ایشان را به دوک زنان تشبیه می کردند.»

 

«رسولان سعد پیش رستم تردد آغاز نهادند.هر که به رسالت آمدنی رستم را دیدی بر تخت زرین نشسته تاج بر سر،و بالش های به زر بافته نهاده بساط های مذهب انداخته و تمامت لشکر او را آراسته به سلاح های نیکو و جامه های با تکلف و پیلان در بارگاه داشته،رسول سعد شمشیر حمایل کرده و نیزه در دست گرفته بیامدی و شتر نزدیک تخت رستم ببستی.عجم بانگ بر آوردی،رستم ایشان را منع کردی و رسول را نزدیک خواندی رسول همچنان با سلاح پیش او رفتی.آهن بن نیزه را بر بساط نهادی.وقت بودی که بساط را سوراخ کردی و بر نیزه تکیه کرده با رستم سخن گفتی.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۴-۵۵

 

  • حسین عمرزاده

آشفتگی حکومت ساسانیان بیش از پیش شده بود و سپاه و روحانیت ساسانی با فتنه جویی،استارت و آغاز جنگ با مسلمانان را رقم می زدند.

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«وقتی عمر به خلافت نشست کار ایران آشفته تر و پریشان تر بود.یزدگرد شهریار در مدائن بر تخت نشسته بود اما سپاهیان و موبدان هیچ یک از شر انگیزی و فتنه جویی باز ننشسته بودند.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۲

 

  • حسین عمرزاده

قبل از آنکه ایران توسط مسلمانان فتح شود اوضاع کشور آشفته بود.

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

«معهذا،در سال هایی که اوضاع ایران آشفته بود،و هر چند روز یکی از سرداران شورشی می کرد و با شاهزاده ای دیگر بر تخت می نشست...»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۱-۵۲

 

  • حسین عمرزاده

حتی اگر کسی سرعت گسترش و وسعت فتوحات اسلامی در زمان خلفای راشدین را معجزه و امداد غیبی نداند باز هم آن قدر دلیل منطقی برای پیروزی صحابه و شکست مغلوبین وجود دارد که فرد محقق را اقناع کند.

پیروزی ای که بنا به نظر دکتر زرین کوب ریشه در وحدت و ایمان صحابه داشت و شکستی که محصول فساد درونی سران و بزرگان ساسانی بود.

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«آیا این پیروزی شگفت انگیز نابیوسیده ای که در جنگ با ایران بهره عرب گشت و همه جهان را به عبرت و شگفتی افکند تأیید آسمانی بود؟

کسی که به نیروی غیبی اعتقاد می ورزد درین باره شک ندارد.»

«اما محقق کنجکاوی که برای هر امری علتی روشن می جوید،این گفته را باور نمی کند.

این قدر می توان گفت که آن چه شکست ایران را درین ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به هم در انداخته بود و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل آیین تازه ای بود که محمد مردم را بدان می خواند.

این دعوی را از تحقیق در ماجرای این جنگ ها می توان تأیید کرد.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۱

 

  • حسین عمرزاده

اسلام راه کامیابی و یکرنگی است و آیینی است که مردم را از یوغ مخلوق پرستی به سرافرازی یکتاپرستی می رهاند و نتیجتا آنها را به رفعت و وحدت می کشاند.

 
دکتر زرین کوب :
 
| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "
 
 

«این مژده آسمانی،قبل از هر چیز عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود بسوی رفعت و وحدت کشانید.»

«درست است که محمد حتی پیش از آن که مکه و طائف را فتح کند و تمام اعراب را در زیر لوای خویش در آورد به پرویز و هرقل نامه نوشت و آنها را به آیین خویش خواند اما هم در آن هنگام بر وی روشن بود که راه وی راه کامیابی و راه یکرنگی است.»

«در این نامه ای که به سال ششم یا هفتم هجری،نزد پرویز فرستاد او را به آیین خویش خواند و هم بیم داد که اگر آیین خدا را نپذیرد با او به جنگ برخواهد خاست.

گفته اند که پرویز از خشم و نخوت نامه پیغمبر را پاره کرد و به باذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را به بند نهد و نزد او فرستد.

خشم پرویز از آن بود این مرد تازی،با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و به او پیغام و نامه ای چنین نوشته است.»

«پرویز نمی دانست که آیین این عرب جهان را می گیرد و رسم مخلوق پرستی را بر می اندازد و ملک و دولت او را نیز تا چند سال بعد به کلی از هم می گسلد و پاره پاره می کند.معهذا چنین واقعه ای اتفاق افتاد و فرمانروایان صحرا شهرها و کاخهای عظیم کشور خسروان را به زیر نگین خویش در آوردند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰-۵۱

 

  • حسین عمرزاده

دکتر زرین کوب اسلام را پیامی دلنشین می داند که در آن روزگاران،نه تنها عرب ها،بلکه ایرانیان نیز به آن احتیاج داشتند:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق،کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید سروش خدایی بیابان نوردان عرب را از جاده کفر و نفاق به راه هدایت و نجات می خواند.عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی می خواند در زیر لوای دینی که محمد آورده بود،در راه وحدت و عظمت گام می زد.»

«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست همه جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد.»

«نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود،در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰

 

  • حسین عمرزاده

قبل از آنکه مسلمانان ایران را فتح کنند،موریانه های فساد موبدها (روحانیون زرتشتی) و سپاه ساسانی،کشور را دچار تباهی کرده بود و هرچه که از عظمت و شکوه آن دوران گفته می شود درواقع شکوه و عظمتی ظاهری است.

 

دکتر زرین کوب در این مورد می نویسد:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«دولت ساسانی بر رغم شکوه و عظمت ظاهری که داشت،به سختی روی به پستی و پریشانی می رفت.در پایان سلطنت نوشیروان،ایران وضعی سخت متزلزل داشت.سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت.فسادی که در وضع روحانی بود،از قدرت و نفوذ موبدان بر میخاست.تشتت و اختلاف در عقاید و آرا پدید آمده بود.و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند و مزدک و پیش از او مانی برای آن که تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند خود کوششی کردند اما نتیجه ای نگرفتند.کار مزدک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت.رای و تدبیر نوشیروان که با خشونتی بی اندازه توأم بود این فتنه را به ظاهر فرو نشاند اما عدالتی که در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ریشه ظلم و فساد را یکسره از بن بر آورد.ازین رو با مرگ او باز روحانیان و سپاهیان سر به فتنه انگیزی بر آوردند.

سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان برآمد و پرویز نیز با آن که در جنگها کامیابی هایی داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد.جنگ های بیهوده او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود،جز آن که خزانه مملکت را تهی کند نتیجه ای نداد،فتنه ای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود.

و از آن پس،این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود.سرداران سپاه مانند شهر براز و پیروز و فرخ هرمزد همان راهی را که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود پیش گرفتند و هر یک روزی چند تاج و تخت را غصب کردند.

اردشیر خردسال پسر شیرویه،و بوراندخت و آزرمیدخت،نیز قدرت آن را نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران بر آیند.چند تن دیگر نیز که برین تخت لرزان بی ثبات بر آمدند یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند.یزدگرد آخرین بازمانده تاجداری بود که از تخمه ساسانیان مانده بود.اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانیان را یکسره از میان برد.

بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند.

پیشه وران و کشاورزان نیز،که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام توفان حوادث بیفکند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۴۸ و ۴۹

 

  • حسین عمرزاده

حبشی ها سیف ذی یزن که حاکم تحت فرمان حکومت ساسانی در یمن بود را به قتل می رسانند و آنچه در خور تامل است نحوه رفتار انوشیروان با این مساله است.رفتاری وحشتناک و غیر قابل تصور که هرچه باشد مطمئنا از داد و عدل به دور است و حقیقتا جز قتل عام و جنایت جنگی نمی شود نامی بر آن نهاد.

 

دکتر عبدالحسین زرین کوب،نمونه ای ازعدالت انوشیروان عادل و فرماندهان مشهور سپاهش را روایت می کند:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

«خبر به نوشیروان شد.سخت تافته شد و باز وهرز را به یمن فرستاد با چهار هزار مرد و بفرمود که هرکه به یمن اندر است از حبشه همه را بکش پیر و جوان و مرد و زن و بزرگ و خرد و هر زنی که از حبش بار دارد شکمش بشکاف و فرزندان بیرون آور و بکش و هرکه اندر یمن موی بر سر او جعد است چنانکه از آن حبشیان بود و ندانی که او از حبشیان و فرزندان ایشان است همه را بکش و هرکه دانی که اندر یمن هوای ایشان خواهد و بدیشان میل دارد همه را بکش تا به یمن اندر از حبشی کس نماند.»

 

دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۴۵

 

«می گویند انوشیروان بعد از وهرز زرین را عامل کرد و او جبار و مسرف بود.وقتی می خواست برنشیند کسی را می کشت و از میان اندام های بریده او می گذشت.»

 

دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۴۶

 

 

 

  • حسین عمرزاده

سعدی شیرازی، یکی از بزرگ‌ترین حکیمان و شاعران ادب فارسی، در آثار خود با نگاهی ژرف به مسائل اخلاقی و اجتماعی می‌پردازد و از قدرت بیان و خردمندی خویش برای تبیین درس‌های تاریخ بهره می‌گیرد. او در اشعارش، بی‌عدالتی و ستم را به‌عنوان بزرگ‌ترین آفت حکومت‌ها و جوامع انسانی معرفی کرده و سرانجام شوم آن را به‌روشنی تصویر می‌نماید.

در ابیاتی که در ادامه آمده است، شاعر به‌طور ویژه به ظلم و ستم شاهان ایران باستان/ایران پیش از اسلام، اشاره دارد.

او با نگاهی عبرت‌آموز به سرگذشت پادشاهان پیش از اسلام سرزمین مان، این حقیقت را بازگو می‌کند که قدرت و شوکت آنان، به دلیل بی‌عدالتی و بیدادگری، به نابودی انجامید. سعدی از تاریخ عبرت گرفته و از خسروان عجم که به زیردستان ستم روا می‌داشتند، یاد می‌کند و با بیانی حکیمانه تأکید دارد که نه آن شکوه باقی ماند و نه آن ظلم پایدار.

این اشعار، از یک‌سو تصویری از فرجام حتمی بیدادگری و زوال حکومت‌های ظالم است و از سوی دیگر، ستایشی از عدل و عدالت‌طلبی که در تعالیم اسلامی به آن سفارش شده است. سعدی با استفاده از این نمونه تاریخی، پیامی اخلاقی و جهانی ارائه می‌دهد که همواره در دل فرهنگ اسلامی و آموزه‌های دینی جایگاهی برجسته داشته است.

بی‌گمان، این ابیات نمایانگر دیدگاه تاریخی و اجتماعی سعدی درباره ضرورت عدالت در هر حکومتی است و یادآور این نکته که پایداری دولت‌ها در گرو مهرورزی، انصاف و رعایت حقوق مردم است.

 

 

خبر داری از خسروان عجم

که کردند بر زیردستان ستم؟

 

نه آن شوکت و پادشایی بماند

نه آن ظلم بر روستایی بماند

 

خطا بین که بر دست ظالم برفت

جهان ماند و با او مظالم برفت

 

خنک روز محشر تن دادگر

که در سایهٔ عرش دارد مقر

 

به قومی که نیکی پسندد خدای

دهد خسروی عادل و نیک رای

 

چو خواهد که ویران شود عالمی

کند ملک در پنجهٔ ظالمی

 

سگالند از او نیکمردان حذر

که خشم خدای است بیدادگر

 

بزرگی از او دان و منت شناس

که زایل شود نعمت ناسپاس

 

اگر شکر کردی بر این ملک و مال

به مالی و ملکی رسی بی زوال

 

وگر جور در پادشایی کنی

پس از پادشایی گدایی کنی

 

حرام است بر پادشه خواب خوش

چو باشد ضعیف از قوی بارکش

 

میازار عامی به یک خردله

که سلطان شبان است و عامی گله

 

چو پرخاش بینند و بیداد از او

شبان نیست،گرگ است،فریاد از او

 

بدانجام رفت و بد اندیشه کرد

که با زیر دستان جفا،پیشه کرد

 

به سختی و سستی بر این بگذرد

بماند بر او سالها نام بد

 

نخواهی که نفرین کنند از پست

نکو باش تا بد نگوید کست

 

منبع:کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی،چاپخانهٔ بروخیم،۱۳۲۰،تهران،باب اول،ص۳۸-۳۹

 

  • حسین عمرزاده

در نقش فعال حقوق بشر و زنان مصاحبه ( و به مخاطبین القاء ) می کرد و می گفت که:«حجاب،فرهنگ ما (ایرانی ها) نیست»!

بماند که با توجه به ویدئوهای موجود تا همین صد سال پیش (صرف نظر از نوع دین و آیین) در همان کشوری که این خانم پناهنده شده هم زنان متشخص،در حد خودشان محجبه (پوشیده) بوده اند اما صد در صد ادعای نا پوشیدگی بانوان ایرانی در ایران پیش از اسلام که مد نظر اوست،از پایه کذب و دروغ محض است.

اگر در اسلام دستور به رعایت یک پوشش مشخص داده شده،در ایران پیش از اسلام،نه تنها زن آزاد و شریف ایرانی پوشیده بوده بلکه غالبا از ترس دست درازی شاهان و اصحاب قدرت هوس ران زمانه،مخفی نگاه داشته می شده است!

باستان گرایان اسلام ستیز همیشه ( به دروغ ) سنگ فردوسی و شاهنامه را به سینه می زنند.

فردوسی در اشعارش که علاوه بر افسانه ها،به بیان تاریخ ایران نیز می پردازد داستان شیرین،همسر خسرو پرویز شاه ساسانی را حکایت می کند.

شیرویه (قباد دوم) فرزند بزرگ خسرو پرویز بود که به رسم پیشینیان خود،به طمع قدرت و تحریک موبدان زرتشتی،پدر و ۱۸ پسر خسرو،از جمله ۴ فرزند شیرین،همسر مسیحی پدرش را در طی یک کودتا به قتل می رساند.

بعد از گذشت ۵۳ روز از کشته شدن خسرو،شیرویه با هدف تصاحب همسر پدر،کسی را نزد شیرین فرستاد و گفت:در ایران از تو گناهکارتر نیست.تو شاه را به نیستی کشاندی.اکنون نزد من بیا.

 

چو پنجاه و سه روز بگذشت زین

که شد کشته آن شاه با آفرین

 

به شیرین فرستاد شیروی کس

که ای نره جادوی بی دست رس

 

همه جادویی دانی و بدخویی

به ایران گنکارتر کس تویی

 

به تنبل همی داشتی شاه را

به چاره فرود آوری ماه را

 

بترس ای گنهکار و نزد من آی

به ایوان چنین شاد و ایمن مپای

 

شیرین ازشنیدن پیغام و دشنام های او آشفته شد و گفت:کسی که به پدرش رحم نکند لایق بزرگی نیست.من نمی خواهم او را چه از دور و چه از نزدیک ببینم.

 

برآشفت شیرین ز پیغام او

وزان پر گنه زشت دشنام او

 

چنین گفت کنکس که خون پدر

بریزد مبادش بالا و بر

 

نبینم من آن بدکنش را ز دور

نه هنگام ماتم نه هنگام سور

 

شیرین، که زهری در صندوق خود نگه‌داشته بود،ابتدا پیامی به شیرویه داد و گفت:از سخنانت شرم کن و از خداوند پوزش بخواه.اما شیرویه عصبانی شد و گفت:چاره ای نداری.بیا و پادشاهی مرا ببین.

همی داشت لختی به صندوق زهر

که زهرش نبایست جستن به شهر

همی داشت آن زهر با خویشتن

همی دوخت سرو چمن را کفن

فرستاد پاسخ به شیروی باز

که ای تاجور شاه گردن فراز

سخنها که گفتی تو برگست و باد

دل و جان آن بدکنش پست باد

...

ز گفتار چونین سخن شرم دار

چه بندی سخن کژ بر شهریار

ز دادار نیکی دهش یاد کن

به پیش کس اندر مگو این سخن

ببردند پاسخ به نزدیک شاه

براشفت شیروی زان بیگناه

چنین گفت کز آمدن چاره نیست

چو تو در زمانه سخن خواره نیست

شیرین گفت:نزد تو به تنهایی نمی آیم مگر با عده ای و در صورتی که دانایان و کارآزمودگان در پیش تو باشند.سپس لباس کبود و سیاه پوشید و به همراه پنجاه نفر در درگاه شیرویه حضور یافت و فورا به گلشن شادگان،که جایگاه آزادگان گوینده بود رفت و همچون مردمان پارسا در پشت پرده نشست.

چنین داد پاسخ که نزد تو من

نیایم مگر با یکی انجمن

 

که باشند پیش تو دانندگان

جهاندیده و چیز خوانندگان

 

فرستاد شیروی پنجاه مرد

بیاورد داننده و سالخورده

...

چو شیرین شنید آن کبود و سیاه

بپوشید و آمد به نزدیک شاه

 

بشد تیز تا گلشن شادگان

که با جای گوینده آزادگان

 

نشست از پس پرده ای پادشا

چناچون بود مردم پارسا

شاه گفت:دو ماه از سوگ خسرو گذشت حالا باید همسر من شوی.من نیز مانند پدرم تو را گرامی می دارم.

شیرین گفت:پاسخم را بده سپس در خدمتت هستم.تو گفتی من زن بد و جادوگری هستم.شیرویه گفت:از تندی من کینه مگیر.

شیرین به کسانی که آنجا بودند،گفت:آیا شما از من بدی دیدید؟مدتها بانوی ایران بودم و جز راستی نجستم.

بزرگان همه از شیرین به خوبی یاد کردند.

 

بسی سال بانوی ایران بدم

بهر کار پشت دلیران بدم

 

نجستم همیشه جز از راستی

ز من دوری بد کژی و کاستی

 

بسی کس به گفتار من شهر یافت

ز هر گونه ای از جهان بهر یافت

 

به ایران که دید از بنه سایه ام

و گر سایه تاج و پیرایه ام

 

بگوید هر آنکس که دید و شنید

همه کار ازین پاسخ آمد پدید

 

بزرگان که بودند در پیش شاه

ز شیرین به خوبی نمودند راه

 

که چون او زنی نیست اندر جهان

چه در آشکار و چه اندر نهان

 

شیرین سپس سه ویژگی را برای شایستگی و وقار زنان برشمرد و گفت:سه چیز باعث می شود زن زیبا و شایسته تخت شاهی و سروری شود.

اول اینکه شرم داشته باشد.دوم اینکه پسر به دنیا آورد.سوم اینکه بر و رو داشته باشد و موهایش پوشیده باشد.

 

چنین گفت شیرین که ای مهتران

جهان گشته و کار دیده سران

 

بسه چیز باشد زنان را بهی

که باشند زیبای گاه مهی

 

یکی آنک با شرم و باخواستست

که جفتش بدو خانه آراستست

 

دگر آنک فرخ پسر زاید او

ز شوی خجسته بیفزاید او

 

سه دیگر که بالا و رویش بود

به پوشیدگی نیز مویش بود

 

این را می گوید و برای اثبات گفته خود که هرگز کسی موی او را ندیده است چادر خود را از سر بر می دارد ومی گوید:روی و موی من این است که تا کنون کسی ندیده بود.

همه از دیدن رخسار شیرین خیره شدند.

 

بگفت این و بگشاد چادر ز موی

همه روی ماه و همه پشت موی

 

سه دیگر چنین است رویم که هست

یکی گر دروغست بنمای دست

 

مرا از هنر موی بد در نهان

که آن را ندیدی کس اندر جهان

...

نه کس موی من پیش ازین دیده بود

نه از مهتران نیز بشنیده بود

 

ز دیدار پیران فرو ماندند

خیو زیر لبها بر افشاندند

شیرویه  پس از دیدن روی و موی شیرین گفت:جز تو کسی را نمی خواهم.

شیرین گفت:دو درخواست دارم.شیرویه گفت:جان بخواه.شیرین پاسخ داد:همه اموالی که داشتم به من پس بدهی و باید جلوی همه با خط خود این را تایید کنی.شیرویه هم چنین کرد.شیرین هرچه داشت به درویش داد و بنده ها را آزاد کرد و به شیرویه پیغام داد در دخمه شاه را باز کن که می خواهم او را ببینم.

شیرویه پذیرفت و در دخمه را گشودند و شیرین مویه کنان چهره بر چهره خسرو نهاد و زهر هلاهل را خورد و در حالیکه کنار خسرو نشسته و تکیه بر دیوار داشت جان سپرد.شیرویه از شنیدن خبر مرگ شیرین بیمار شد.مدتی نگذشت که به شیرویه زهر دادند و او را هم کشتند.

 

بشومی بزاد و بشومی بمرد

همان تخت شاهی پسر را سپرد

 

اما نکته هایی که مد نظر ماست و این حکایت و ابیاتی که با موضوع حجاب در بر دارد را با هم مرور می کنیم:

 

  • شیرین وقتی به دربار شیرویه می رود پشت یک پرده و حائل می نشیند:

 

نشست از پس پرده ای پادشا

چناچون بود مردم پارسا

  • شیرین ۳ ویژگی را نشانه شایستگی و وقار زنان معرفی می کند که یکی از آن سه مورد،پوشیدگی موهاست:

سه دیگر که بالا و رویش بود

به پوشیدگی نیز مویش بود

  • او چادر به سر داشته و می گوید که موها و رویش را پیش از این،کسی در جهان ندیده بوده است:

بگفت این و بگشاد چادر ز موی

همه روی ماه و همه پشت موی

سه دیگر چنین است رویم که هست

یکی گر دروغست بنمای دست

مرا از هنر موی بد در نهان

که آن را ندیدی کس اندر جهان

...

نه کس موی من پیش ازین دیده بود

نه از مهتران نیز بشنیده بود

 

  • با توجه به ابیات شاهنامه،حتی شیرویه که فرزند همسرش بوده هم تا آن موقع،حداقل موهای شیرین را ندیده بوده است:

 

چو شیروی رخسار شیرین بدید

روان نهانش ز تن بر پرید

 

حال باید اندیشید و پرسید آیا واقعا حجاب (پوشیدگی) جزئی از فرهنگ ما نیست؟وقتی زنان اشراف و قدرتمند این چنین پوشیده بوده اند،وضعیت پوشش طبقات عوام جامعه،چه به لحاظ اصول اخلاقی و چه به لحاظ وجود امنیت کمتر نسبت به زنان اشراف،چگونه بوده است؟

آنچه واضح است نه تنها ناپوشیدگی،مرسوم و وقار نبوده،بلکه در واقع نشانه بارز بی فرهنگی (پشت کردن به فرهنگ و اصول اخلاقی ابتدایی پیشینیان) محسوب می شده است.

 

 

منابع:

.داستان های شاهنامه فردوسی،فریناز جلالی

.شاهنامه فردوسی،پادشاهی شیرویه،بخش۶

 

تصاویر منابع:

  • حسین عمرزاده

جلال آل احمد در سفری که در سال ۱۳۳۷ به یزد داشته سری هم به دخمه های یزد زده و آنچه در ادامه می آید از کتاب «ارزیابی شتاب زده» و مقاله «سفری به شهر بادگیرها» می باشد :

 

«...از دخمه هاشان دیدن کرده بودیم.یعنی از برج های فراموشی - از خانه های ابدی اموات زردشتیان که در آنها به بدوی ترین وضعی هنوز مردگان را در اختیار آفتاب و پرندگان می گذارند.

یزدی های زردشتی دو تا دخمه دارند.یکی دخمه گلستان که دایر است و دیگری دخمه مانکجی Manok-ji که بسته است.و هرکدام بر سر تپه ای دور از شهر.

تا پشت در دخمه ها رفتیم و آداب و رسوم دفن را پرسیدیم و از اناری که پشت سر میت روی زمین می ترکانند خوشمان آمد ولی از دهانمان در رفت و گفتیم که در کاخ فیروزه تهران رسم بهتری برای دفن اموات زردشتی دارند و بکمک سیمان گوری از سنگ می سازند و کلاه شرعی اش را یافته اند که خاک را چگونه نباید آلود.

راهنمای ما که خودش نیمچه دستوری بود (موبد مانند) سر درد و دلش باز شد و از خرافات حرفها زد و از این که حتی در کرمان هم رسم تهران را عمل می کنند ولی یزدیها عجب پابندند و هنوز می انگارند که هرچه زودتر لاشخور چشمهاشان را از کاسه در آورد زودتر به (بهشت مینو) واصل می شوند.»

 

منبع:جلال آل احمد،ارزیابی شتابزده،سفری به شهر بادگیرها،ص۱۶۴

مطالب مرتبط:نحوه تدفین مردگان در ایران باستان و دیانت زرتشتی


  • حسین عمرزاده
این که برخی اصرار دارند بِگویند اعراب کتابخانه های ما را آتش زدند، صحیح نیست.زیرا ایرانیان تا پیش از حمله ی اعراب با ادب شفاهی مأنوس بودند و علاقه ای به ادب مکتوب و نوشتن نداشتند.
بعد از یورش اعراب بود که ایرانیان و جامعه ی زرتشتی روی به سوی ادب مکتوب آوردند و خیلی از این داستان های شفاهی و کتب دینی در طی کتابت دچار تغییر و کم و کاستی شدند.
همچنین پیچیدگی های زبان پهلوی و شلختگی ها و کم کاری‌ها را در نثر آن زمان نیز باید اضافه کرد و نکته ی مهم آن که در دوره ی ساسانیان بیشترعامّه ی مردم بی سواد بودند.
نبود کتابخانه ها را در ایران باستان باید نتیجه ی این مسأله و تنبلی ایرانیان در نوشتن و نثرِ خوب دانست.
پرویز رجبی،نویسنده،مترجم،تاریخ دان و ایران شناس:

«بسیاری از مورخان ایرانی خواسته اند به هر وسیله ای که شده است،عرب ها را مسئول نابودی کتاب های ایرانی بدانند... با این همه باید با قاطعیّت گفت که داستان هرگز این گونه که به نمایش گذاشته می شود نبوده است.


...معمولا بیش از حد درباره ی از میان رفتن نوشته های پیش از اسلام مرثیه خوانده شده است.در صورتی که به نظر من پیش از اسلام به سبب رونق ادب شفاهی،به ادب مکتوب توجه چندانی نمی شده است و نبود کتاب های گوناگون را باید نتیجه این مساله و تنبلی و کندی ایرانیان در نوشتن دانست.البته گناه این تنبلی و کندی را می توان پای ناهنجار بودن خطّ پهلوی نوشت.از همین روی است که در همه ی متن هایی که از زمان ساسانیان بر جای مانده اند نوعی شلختگی و عدم تمایل به درک زیبایی های نثر به چشم می خورد.
 
در جلد پنجم هزاره های گمشده،به هنگام گزارش ادب دوره ی ساسانی گفتیم که حتما نهضت فرهنگی بزرگی که در زمان انوشیروان به وجود آمد،وجود دانشگاه جندی شاپور،رفت و آمد دانشمندان خارجی،رابطه ی فرهنگی همه جانبه با شبه قارّه ی هند و گرمی میدان داد و ستدهای علمی و فرهنگی نیز در جهان بینی و پیرامون نگری مردم دوره ی ساسانی بی تاثیر نبوده است.
 
اما به رغم این تحول در این هم نباید تردید که پیش از اسلام بیش تر مردم عامّی و بی سواد بوده اند.کلا مساله ی سواد و همگانی بودن خواندن و نوشتن تا روشن شدن تکلیف و چگونگی خطّی همگانی همچنان بلاتکلیف خواهد ماند.
 
...با این همه کتاب هنوز در زمان ساسانیان به مرحله ای نرسیده بوده است که بتوان سخن از کتابخانه به میان آورد.در حقیقت دوره ی ساسانی را باید دوره ی احتضار زبان فارسی (مکتوب و غیر مکتوب) به شمار آورد.
 
...به گمان من نثر ایرانیان پیش از اسلام به مراتب بدتر از نثر پس از اسلام بوده است.امروز کسانی که متنی پهلوی را به فارسی بر می گردانند به راستی معجزه می کنند.ادب شفاهی و نبود عادت به خواندن،دیگر جایی را برای ادب مکتوب نگذاشته بود.
 
...هنجار انفعالی نثر فارسی را پس از آمدن اسلام به ایران،باید در زبونی نثر پهلوی جست که تنها در گهواره لرزیده بود و هرگز بزرگ نشده بود.
 
سماجتی کودکانه است که هنوز هم برخی می کوشند،گناه خامی نثر پارسی را به گردن عرب و ترک و مغول بیندازند،که آمدند سوختند و کشتند و بردند و گویا زبانمان را هم بند آوردند.و در جای دیگر رجز می خوانیم که زبان رسمی دربار خلفا و مغول ها و ایلخانان ترک،فارسی بوده است.
 
می خواهم بگویم که ایرانیان نخست پس از اسلامی شدن و تحت تاثیر موقعیّت خاصّی،که عرب ها و اسلام در زندگی اجتماعی ایرانیان فراهم آوردند،با نوشتن مانوس شدند و با آن خوی گرفتند.
 
حتی به قیمت انگیختن خشم برخی،نمی توانم باور نداشته باشم که ما نوشتن و تا حدودی سرودن را مرهون عرب ها هستیم.
 
ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم.منظور ما از جاهلیت متفاوت است از منظور عرب ها!
 
همین عرب ها بودند که با تماس با کاغذ دیگر دل از آن نکندند.آبشخور خطّ بیش تر ملت های جهان آرامی و سامی است.سه دین توحیدی بزرگ جهان نیز،که با رخنه به سراسر جهان جغرافیای سیاسی و مدنی و فرهنگی دنیا را دگرگون کرده اند،آبشخوری سامی دارند.
 
این را هم هرگز فراموش نکنیم که ما از مردمی جاهل نمی توانستیم شکست بخوریم.
 
عرب ها ظرف ده سال تا فرغانه را مانند کف دست خود می شناختند.ما بیش از یک هزاره با یونان و روم کَل کَل زدیم و کاری از پیش نبردیم،اما عرب ها در آغاز کار خود از جبل الطّارق گذشتند و قرطبه و غرناطه را چنان آذین بستند که هنوز هم این دو شهر مایه ی غرور اسپانیایی ها هستند و علی الحساب روزیشان دست توریست هایی است که از بناهای دوره ی اسلامی این دو شهر دیدن می کنند.ما دیر یا زود باید از اصطلاح عرب جاهلیّت فاصله بگیریم!»
 
منبع:سده های گمشده،جلد اول،پرویز رجبی،نشر پژواک کیوان،ص ۱۲۹تا۱۳۳
تصاویر مدارک:
  • حسین عمرزاده
وقتی می خواهند به جریان فتح ایران و در ادامه به اسلام و مسلمانان بتازند طوری قضیه را وارونه جلوه می دهند که مخاطب تصور می کند ایران پیش از اسلام چه بهشت برینی بوده و مردم در چه آسایش رویایی و آن چنانی ای به سر می بردند و بنابر ادعا اعراب (مسلمانان) ایرانیان را به بردگی و فلاکت سوق دادند.
خلاصهٔ نتیجه هدف و خواست و مقصود تمام سعی و تلاش ها و قصه پردازی های این افراد.


حسن پیرنیا ملقب به مشیر الدوله،سیاست مدار،حقوقدان و تاریخ نگار ایرانی و نخست وزیر ایران در اواخر عهد قاجار بود.


او در کتاب "ایران باستان-تاریخ ایران قدیم از آغاز تا انقراض ساسانیان" که تاکنون نیز بارها به چاپ رسیده است بصورت خلاصه به نحوه تشکیل نهضت مسلمین به طرف ایران و فتح دو دولت نامی آن زمان/دو آقای دنیای قدیم یعنی ایران و روم و دلایل اصلی فروپاشی حکومت ساسانی می پردازد و می نویسد :

«...ولی نهضت واقعی و بزرگ اعراب به خارج شبه جزیره عربستان بعد از طلوع اسلام یعنی از ربع دوم قرن هفتم میلادی شروع شد و مسلمین در این نهضت بزرگ خود با دو دولت نامی آن زمان مواجه شدند - دو دولتی که به قول پروفسور زارّه دو آقای دنیای قدیم بودند.
یکی امپراطوری روم و دیگری شاهنشاهی ایران در این ممالک زمینه ای برای فتوحات مسلمین تهیه شده بود زیرا هر دو دولت در حال انحطاط بودند و به واسطهٔ جنگ های متواتر متمادی با یکدیگر رمقی نداشتند.از طرف دیگر اعراب مردمانی بودند تازه نفس و معتاد به سختی ها و مشقت های زندگانی کویر عربستان و صحراگردی و با صرف نظر از این خصوصیات به تازه گی دارای مذهبی شده بودند که اصول تساوی و وحدت عقیده را ما بین آنها ایجاد و از خود گذشتگی و فداکاری را با علی درجه تشویق می نمود.چه اجر کشتن و کشته شدن را بهشت برین قرار می داد و غنائم و ذخائر بی شماری را در صورت فتح از خزانه این دولت های قدیم به تصرف فاتحین در می آمد.

این بود که نهضت عربی کاری کرد که سابقه نداشت.
شاهنشاهی ساسانیان واژگون و امپراطوری روم تقریبا تمام مستملکات خود را در آسیا و آفریقا فاقد گردید (اگر مسلمین دارای بحریهٔ قوی بودن. دولت روم هم منقرض می گردید) و مسلمین دولتی تشکیل دادند که از پشت دیوار چین تا جبل طارق وسعت آن بود.

در این جا به خودی خود مسئله طرح می شود ایران آن زمان در چه حالی بود؟در دو کلمه می توان آن را توصیف کرد.ایران این زمان درست فاقد تمام چیزهائی بود که مزایای مسلمین محسوب می شد زیرا آن چه در ایران آن زمان دیده می شود این است:

۱) هرج و مرج عقاید و افکار به واسطه تشتتات مذهبی (مذهب زرتشت با فرق مختلفه آن مثل زروانیان و گیومرثیان و غیره - مذهب مانی - مذهب مزدک - مذهب عیسوی - مذهب بودائی - چنان که از فصل دوم این باب معلوم خواهد شد).

۲) هرج و مرج سیاسی و نفوذ فوق العاده نجبا و روحانیین و فقدان شاه عاقل و قوی الاراده که زمام امور را به دست گرفته اصلاحاتی بنماید.بهترین دلیل این وضع تغییر دوازده شاه است در مدت چهار سال.

۳) فرسودگی و خرابی قشون از جنگ های بیهودهٔ خسرو پرویز.

۴) فقر و پریشانی مردم از دادن مالیات ها و عوارض سنگین و سرباز و و سوار که خسرو پرویز بر مردم تحمیل کرد.

۵) بالنتیجه کثرت ظلم و جور - انحطاط زراعت و تجارت و صنایع».

منبع:ایران باستان تاریخ ایران قدیم،مشیر الدوله پیرنیا،انتشارات دبیر۱۳۸۷،ص ۲۲۸-۲۲۷


  • حسین عمرزاده

اگر ضعف اخلاقی در یک جامعه را مشکلی بزرگ و ناهنجاری بدانیم مطمئنا عدم وجود حرمت و امنیت اخلاقی در نظام خانوادگی یک جامعه،بحران و خطر محض است که در حقیقت به مرگ آینده و تمدن و پیشرفت آن اجتماع خواهد انجامید.

صرف نظر از دیدگاه شرعی،تصور کنید خانواده ای را که پدر یا پسر خانواده به دید جنسی به دختران یا خواهرانش نگاه می کند؟آیا می توان به آینده چنین خانواده ای خوش بین و امیدوار بود؟

حالا اگر مجوز همین مساله را یک سلسله حکومت یا آیین صادر کند وضعیت اخلاقی اجتماعی آن جامعه به چه صورت خواهد بود؟

 

بر اساس منابع مختلف خوَیدودَه یا ازدواج با محارم،از جمله مواردی بود که در ایران باستان/ایران پیش از اسلام،رواج داشت.موضوعی که به گفته پروفسور کریستن سن،ایران شناس شهیر دانمارکی،پارسیان (زردشتیان) امروزی از آن احساس شرم و شناعت می کنند و به همین دلیل سعی در انکار چنین مساله ای دارند.اما انکاری بی اساس و سبک سرانه!

 

کمبوجیه،دومین شاه دودمان هخامنشی و فرزند ارشد کوروش بود و از مشهورترین رفتارهای زشت این شاه دیوانه،آغاز و ترویج ازدواج با محارم است.

 

خانم پروفسور،مری بویس ( Mary Boyce )،استاد دانشگاه و پژوهشگر برجسته در رشته مطالعات زرتشتی به بیان این قضیه می پردازد و می نویسد:

 

 

«کمبوجیه گستردن شاهنشاهی پدر را پی گرفت...یونانیان (منبع اصلی ما برای تاریخ هخامنشی) نیکی های چندانی از وی یاد نکرده اند و تا آنجا که به کیش زردشتی مربوط است،مهم ترین ادعا دربارهٔ وی این که،نخستین کسی بود که عمل خْوَئِتْوَدَثَه،یعنی زناشویی با نزدیکان،را انجام داده است.

بر اساس متون پهلوی،این نوع زناشویی،شایان ستایش بسیار است و چه بهتر که میان اعضای خانواده،یعنی میان پدر و دختر،برادر و خواهر،و حتی مادر با پسر،انجام شود.

...بنابراین نخستین زناشویی این چنینی،که محقق شده،زناشویی پسر وی،یعنی کمبوجیه،با دو تن از خواهرانش است.

به گفته هرودوت (Herodotus III.31) وی دلباختهٔ یکی از خواهرانش شده بود و می خواست با او زناشویی کند،ولی چون نقشه اش بر خلاف عرف روزگار بود،پس قاضیان را فرا خواند و از آنان پرسید که آیا قانونی هست که اجازه دهد مردی با خواهر خود -که راضی باشد- زناشویی کند.آنان پاسخی به وی دادند که هم جانشان را ایمن می داشت و هم مطابق عدالت بود.

آنان گفتند که قانونی نیافته اند که زناشویی خواهر و برادر را جایز شمارد،ولی قانون دیگری یافته اند که اجازه می دهد شاه پارس ها،می تواند،هرچه دلش خواست،انجام دهد».

به همین سبب،کمبوجیه،نخست با این خواهر و سپس با خواهر دیگرش (آتسا) زناشویی کرد.

اگر جزئیات گزارش هرودوت قابل اعتماد باشد،نشان می دهد که تا پیش از روزگار کمبوجیه،خوئتودثه برای ایرانیان غربی ناشناخته بود.

با این همه شگفت خواهد بود که عملی برخواسته از بلهوسی یک پادشاه،وظیفه ای دینی و لازمه ایمان انگاشته شود.

وانگهی خانتوس لیدیایی که هم روزگار هرودوت بوده است نیز چنین اشاره می کند:

«مغان با مادران خویش همبستر می شوند.آنان ممکن است چنین رابطه ای هم با دختران و خواهران خود داشته باشند.»

وجود عمل زناشویی همخونی،آن هم به صورت گسترده،در میان جوامع باستانی اثبات شده است».

 

منبع:مری بویس،زردشتیان باورها و آداب دینی آنها،ترجمه:عسکر بهرامی،تهران،ققنوس،۱۳۸۱،ص ۸۱-۸۰

 

 

 

پی نوشت ها:

 

.پندار نیک؟کردار نیک؟!

.الله،خداوند یکتا را شکر،به خاطر نعمت اسلام

  • حسین عمرزاده

 

سید روح الله موسوی خمینی،رهبری و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران،شناخته شده به امام خمینی،در مورد ارتش صدر اسلام (اهل بیت و صحابه) و پیروزی شگفت انگیز این ارتش در مقابل دو ابر قدرت آن زمان،یعنی ایران (ساسانی) و روم،می گوید:

 

 

«ارتش اسلام در صدر اسلام، با آنكه ارتشى ضعيف بود به حسب ساز و برگ، شايد هر چند نفر يك شمشير داشتند، هر چند نفر يك اسب داشتند لكن چون قوّت ايمان داشتند، در ظرف كمتر از نيم قرن بر تمام قدرتهايى كه در آن وقت بود غلبه كردند؛ تمام قدرتها را خاضع كردند.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۳۱

 

. ملت صدر اسلام،خالص ایمان بود و ایمان بود که غلبه می کرد:

 

«من از خداى تبارك و تعالى میخواهم كه ماها را بيدار كند و ما را به صورت صدر اول اسلام درآورد و ملتهاى ما را مثل ملت صدر اول اسلام كند كه خالصْ ايمان بود و خالصْ قدرت ايمانى بود و قدرت اسلامى بود؛ كه غلبه كردند يك جمعيت چند هزار نفرى بر يك امپراتورى كه بيشتر از تمام جمعيت اين مسلمينى كه می خواستند جنگ بروند [بود]. دو مقابلِ اين جمعيت پيشقدمهايشان بودند، و در عقبْ ... زايدِ بر اين داشتند! اين پيشقدمهايشان دو مقابلِ تمام جمعيت اسلام بود و مع ذلك اينها بر آنها غلبه كردند! و اين نبود جز اينكه ايمان بود كه غلبه پيدا می كرد.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶،ص ۵۰۴

 

. صدر اسلام را مطالعه کنید...

. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود:

 

«صدر اسلام را مطالعه كنيد ببينيد چه جور بوده وضع آنهايى كه ممالك را فتح كردند، آنهايى‏ كه دنيا را گرفتند، آنهايى كه قدرتشان را بر عالَم نشان دادند، زندگیشان چه جور بود؟ وقتى حرير فرش كرده بودند در يكى از دار السلطنه‏ ها؛ اين جوان هاى اسلام آمدند آنجا گفتند: «اگرچه حرام نفرموده است فرش حرير را لكن چون لباس حرير را- اينطور نقل می کنند- حرام فرموده، ما روى فرش حرير هم نمی نشینیم». با سر شمشير در حضور سلطان كنار گذاشتند اينها را و روى زمين نشستند. اينها آدم بودند، اينها قوى بودند. آن كسى كه در رأس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۶، ص ۳۳۰-۳۲۹

 

. در جایی دیگر می گوید:

 

« در صدر اسلام، اصحاب رسول اكرم و ارتش رسول اكرم پاسدار اسلام و قرآن بود.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۸۴

 

. چه وقت می شود :

 

« چه وقت می شود كه مسلمانها توجه بكنند به تعليمات اسلام؟ توجه بكنند به اينكه صدر اسلام چه جور بود؟ چه وقت توجه می کنند به اينكه وضع رسول اكرم، وضع ائمه ما و وضع خلفا، كه چه جور بودند آنها؟ چه جور زندگى می کردند و چه جور پيشبرد كردند ...؟ يك مشت جمعيتى كه هيچ چيز نداشتند چطور دو امپراتورى را اينطور از بين بردند ..» 

 

منبع:صحیفه امام،ج ۷،ص ۳۹۴

 

. در مورد نحوه تعامل آنها با مردم می گوید:

 

« [در صدر اسلام] ارتشِ اسلام مردم از آنها خوفى نداشتند. مردم با هم رفيق و برادر بودند ... از آن طرف قدرت اينطور بود كه ايران را، آن امپراتورى بزرگ ايران را، شكست دادند، آن امپراتورى بزرگ روم را هم شكست دادند. در عين حالى كه وضع يك وضع سادهای بود، بين خودشان به دستور قرآن رحمت بود، و بر ديگران شدت ..»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۱۲۷

 

. همه اش عدالت بود:

 

« ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همان جور حكومتهايى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همه اش عدالت بود و زايد بر آن، آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد...»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۸،ص ۴۱۶

 

. در مورد علت جنگ های صدر اسلام هم می گوید:

 

«جنگهايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است، و مقصد كشورگشايى هم نبود. مقصد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه، احكام خدا جارى بشود باشد.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۱۱۰

 

. و این ها غلبه کردند چون قوی بودند و ایمان داشتند :

 

«این‌ها غلبه کردند بر این دو امپراتورى بزرگ که امپراتورى روم بود و ایران و بزرگ‌ترین امپراتوری‌هاى آن وقت این‌ها بودند. این یک مشتى عرب از باب اینکه قوى بودند و ایمان داشتند و از ملت بودند و این طور نبود که بخواهند براى استفاده یک کارى بکنند، این‌ها می‏خواستند خدمت بکنند.»

 

منبع:صحیفه امام،ج ۹،ص ۲۱۶

 

پی نوشت: هدف از این پست،صرفا جنبه علمی داشته و به هیچ وجه به منظور موضع گیری سیاسی نیست.

  • حسین عمرزاده

 

پروفسور کریستین سن در کتاب معتبر خود "ایران در زمان ساسانیان" می نویسد:

 

«اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده، یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار میرفت، تا حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را خویذو گدس (در اوستا خوایت ودث) می خواندند.

این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان. اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بوده.

... بطریق ماربها هم عصر انوشیروان در کتاب حقوق سریانی که راجع به ازدواج است گوید: عدالت خاصه پرستندگان "اهورمزد" به نحوی جاری می شود ، که مرد مجاز است با مادر و خواهر و دختر خود مزاوجت کند.

... با وجود اسناد معتبری که در منابع زرتشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده میشود،کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل،یعنی وصلت با اقارب می کنند، بی اساس و سبک سرانه است».

 

منبع:آرتور کریستن سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،تهران،دنیای کتاب،۱۳۶۸،ص ۴۳۵-۴۳۴-۴۳۳

 

 

 

 

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest