| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «"سِیَر أعلام النُّبَلاء"» ثبت شده است

عبداللطیف بغدادی (۵۵۷–۶۲۹ هـ / ۱۱۶۲–۱۲۳۱ م) رحمه‌الله، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های علمی و فرهنگی جهان اسلام در سدهٔ ششم و هفتم هجری، و یکی از کسانی که زندگی در دوران صلاح‌الدین ایوبی را تجربه کرد، روایت می‌کند:

«وقتی به قدس رسیدم، صلاح‌الدین در آنجا حضور داشت. پادشاهی را دیدم که دیدگان را از هیبت پر می‌کرد و دل‌ها را از محبت لبریز. در عین بلندمرتبگی، نزدیک می‌نمود، ساده‌خو و دوست‌داشتنی بود. یارانش به او اقتدا می‌کردند و در نیکی‌ پیشی می‌گرفتند، چنان‌که خداوند متعال فرموده است:
﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا﴾ [سوره حِجر، آیه ۴۷].

در نخستین شبی که به مجلسش راه یافتم، دیدم محفلی است پرشور از دانشمندان که به بحث و گفت‌وگو سرگرم‌اند، و او با دقت به سخنان آنان گوش می‌سپارد، مشارکت می‌کرد، و درباره‌ی چگونگی ساخت دیوارها و کندن خندق‌ها سخن می‌گفت. هر بار سخنی نو و اندیشه‌ای بدیع عرضه می‌داشت. به‌ویژه در ساخت دیوار و خندق اطراف بیت‌المقدس بسیار جدی و کوشا بود، چنان‌که خود شخصاً بر کار نظارت می‌کرد، حتی سنگ‌ها را بر دوش می‌نهاد و حمل می‌کرد. دیگران نیز از او پیروی می‌کردند، تا آنجا که قاضی فاضل و عماد نیز تا هنگام ظهر در کار مشارکت داشتند. آنگاه سفره پهن می‌شد، اندکی می‌آرمید و عصرگاه سوار می‌شد، سپس با نور مشعل‌ها بازمی‌گشت.

روزی یکی از صنعت‌کاران به او گفت: این سنگ‌هایی که از ته خندق بریده می‌شوند، سست و نرم‌اند.
او پاسخ داد: چنین است سنگ‌هایی که در کنار آب و در بستر نمناک‌اند؛ اما همین که آفتاب بر آن‌ها بتابد، سخت و استوار می‌شوند.

صلاح‌الدین، کتاب «حماسه» را از حفظ داشت و می‌پنداشت که هر فقیهی نیز آن را حفظ است. پس چون شعری از آن می‌خواند و در ادامه آن درنگ می‌کرد، از دیگران می‌خواست که آن را ادامه دهند، ولی کسی نمی‌توانست. چنین اتفاقی با قاضی فاضل نیز افتاد، چون آن را حفظ نداشت، برخاست و رفت، و تا آن را حفظ نکرد، بازنگشت.»

و اما نکته‌ای بسیار مهم، به‌ویژه برای عزیزانی که در مواجهه با خطاها و لغزش‌های خواهران ‌و برادران مسلمان‌شان، دچار یأس یا قضاوت‌های قطعی می‌شوند:

راوی در ادامه می‌گوید:

وَكَانَ صَلاَح الدِّيْنِ شِحْنَة دِمَشْق، فَكَانَ يَشرَب الخَمْر، ثُمَّ تَابَ.

«صلاح‌الدین قبلاً شَحنه‌ی دمشق بود (یعنی فرماندهٔ نظامی و مسئول انتظامات شهر). در آن دوره، شراب می‌نوشید، اما بعدها توبه کرد.»

منبع: سیر أعلام النبلاء، ج ۲۱، ص ۲۸۲.


این متن و جمله پایانی، ورای یک روایت تاریخی، حامل پیامی ژرف و ایمانی‌ست: آن‌که بعدها به این سلوک ایده‌آل رسیده و به الگوی دیانت، جهاد و عدالت بدل شد، در گذشته‌اش لغزش هم داشت. اما راه بازگشت را یافت. این‌گونه است که رحمت الهی، درهای توبه را به روی بندگان گشوده است؛ و هیچ گناه‌کاری را نباید پیش از بسته‌شدن پروندهٔ عمر، از دایرهٔ امید و هدایت خارج پنداشت.

  • حسین عمرزاده

تابعي بزرگوار، ابن جُریج روزی با مردی خوش‌سیما برخورد کرد. از او پرسید: "آیا خواهری داری؟"
آن مرد پاسخ داد: "بله."
ابن جریج با خواهر او ازدواج کرد و گفت: "شاید این زیبایی که در برادر هست، در خواهرش هم باشد."

منبع: سير أعلام النبلاء، ج ٩، ص ٢٦٩.

پ.ن اول: این گزارش تاریخی، هرچند در نگاه نخست ممکن است طنزآمیز به نظر برسد، اما در دل خود نکات ژرف و قابل تأملی را در بر دارد؛ نکاتی که بازتابی از بافت فرهنگی و اجتماعی جوامع مسلمان در آن دوران است.

نخست، این حکایت به روشنی گویای وضعیت ظاهری و پوشش زنان آن عصر است. آن‌گونه که از روایت برمی‌آید، بانوان مسلمان نه‌تنها به حجاب شرعی پایبند بودند، بلکه در جامعه نیز حضوری همراه با وقار و پوشیدگی داشتند؛ تا آن‌جا که چهره آنان حتی برای مردانی مانند ابن جریج، که اهل علم و دیانت بود، پوشیده می‌ماند. اگر غیر از این بود، یعنی اگر زنان با چهره‌ای آشکار در اجتماع ظاهر می‌شدند، نیازی به چنین ابتکار کنجکاوانه‌ای – مانند سنجش زیبایی خواهر از طریق برادر – احساس نمی‌شد. این خود نشانه‌ای از فضای عفاف‌مدار و متعهد آن زمان است.

نکته قابل توجه دیگر، سادگی و بی‌تکلفی در امر ازدواج است. در این روایت، خبری از معیارهای پیچیده و گاه غیرواقع‌بینانه نیست. ابن جریج تنها با مشاهده‌ی چهره‌ی برادر، به امید شباهت خانوادگی، اقدام به ازدواج با خواهر او می‌کند. این سادگی نه از سر سهل‌انگاری است، بلکه ناشی از نگاه واقع‌گرایانه و اولویت دادن به ارزش‌های اصیل است.

مردمان آن دوران، با وجود پایبندی عمیق به شرع و دین، ازدواج را به مسأله‌ای پیچیده و پرهزینه تبدیل نکرده بودند. این درسی است برای ما که در روزگار کنونی، گاه آن‌چنان معیارهای عجیب و فرساینده‌ای برای ازدواج می‌تراشیم که گویی باید فردی را به سفارش از کارخانه ساخت! در حالی که حقیقت آن است که ازدواج باید امری ساده، اسلامی، و متناسب با فطرت باشد؛ نه آزمونی طاقت‌فرسا که در نهایت، بسیاری را از اصل ماجرا دور می‌سازد.

پ.ن دوم: امام بخاری در صحیح خود بابی با عنوان «بَابُ عَرْضِ الإِنْسَانِ ابْنَتَهُ أَوْ أُخْتَهُ عَلَى أَهْلِ الخَيْرِ» (پیشنهاد نمودن دختر یا خواهر -برای ازدواج- از سوی انسان به افراد شایسته و نیکوکار) گشوده و در آن به این موضوع پرداخته است.

  • حسین عمرزاده

در واپسین لحظات زندگی صلاح‌الدین ایوبی، ابو جعفر قرطبی در کنار او نشسته بود و قرآن تلاوت می‌کرد. او همچنان به تلاوت ادامه داد تا آنکه به این آیه رسید:

«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَة»
او الله است که جز او معبودی (راستین) نیست، دانای غیب و آشکار است. [الحَشر : ۲۲]

در همان لحظه، صلاح‌الدین که پیش‌تر در بیهوشی فرو رفته بود، ناگهان چشمانش را گشود و با لحنی آرام گفت: «صحیح است».

سپس، دیده از جهان فرو بست.

[سِیَر أعلام النُّبَلاء، چاپ الرسالة، ج ۲۱، ص ۲۸۸]

درگذشت صلاح‌الدین ایوبی، همچون زندگی او، آمیخته با ایمان و یقین بود. آخرین کلام او، تصدیقی بر عقیده و حقیقتی بود که خود عمری در راه آن کوشید. او نه‌تنها در میدان نبرد و جهاد، بلکه در لحظه‌ی وداع نیز، با آرامشی برخاسته از باور، گام در وادی ابدیت نهاد. این صحنه، تصویری از روح یک فرمانده بزرگ را ترسیم می‌کند که نه فقط با قدرت شمشیر، بلکه با قوت ایمان، نامی ماندگار در تاریخ رقم زد.


رَحِمَهُ اللهُ تعالی

  • حسین عمرزاده


امام ذَهَبي،در زندگی‌نامه‌ی امام مُزَنِي (رَحِمَهُمَا الله) می‌نویسد:


وامتلأَتِ البِلاَدُ بـ (مختصَرِهِ) فِي الفِقْهِ، وَشرحَهُ عِدَّةٌ مِنَ الكِبَارِ، بِحَيْثُ يُقَالُ: كَانَتِ البِكْرُ يَكُوْنُ فِي جهَازِهَا نُسْخَةٌ بـ (مُخْتَصرِ) المُزَنِيِّ.


"کتاب «مختصر» او در فقه آن‌قدر فراگیر شد که بسیاری از بزرگان آن را شرح دادند. حتی می‌گفتند: نسخه‌ای از این کتاب را در جهیزیه‌ی دختران تازه‌عروس می‌گذاشتند!"


[سِیَر أعلامِ النُّبَلاء، چاپ مؤسسه الرسالة، ج ۱۲، ص ۴۹۳]

پ.ن:


اینکه در جهیزیه‌ی دختران تازه‌عروس نسخه‌ای از «مختصر» مزنی قرار می‌دادند، نشان‌دهنده‌ی چند نکته‌ی مهم درباره‌ی جامعه‌ی اسلامی آن روزگار است:


۱. اهمیت علم و دانش در فرهنگ اسلامی


قرار دادن یک کتاب فقهی در جهیزیه، نشان می‌دهد که علم، به‌ویژه علوم دینی، در میان مسلمانان جایگاه والایی داشته است. این نشان‌دهنده‌ی رواج سوادآموزی و ارزش قائل شدن برای یادگیری احکام شرعی حتی در میان زنان بوده است.


۲. جایگاه فقه و آموزه‌های دینی در زندگی خانوادگی


اینکه یک کتاب فقهی، به‌عنوان بخشی از جهیزیه‌ی یک دختر قرار می‌گرفت، نشان می‌دهد که احکام دینی، اصول زندگی روزمره و روابط خانوادگی را شکل می‌دادند. زنان برای اداره‌ی خانه، تربیت فرزندان، و تعاملات روزمره نیاز به آگاهی از احکام شرعی داشتند، و چنین کتاب‌هایی در این مسیر راهنما بودند.


۳. نقش زنان در حفظ و انتقال دانش دینی


این موضوع نشان می‌دهد که زنان فقط پیرو احکام نبودند، بلکه خودشان مسئول یادگیری و آموزش آن‌ها نیز بودند. در بسیاری از جوامع اسلامی، زنان در کنار مردان به فقه، حدیث و سایر علوم دینی علاقه داشتند و در انتقال این دانش به نسل‌های بعدی نقش مهمی ایفا می‌کردند.


۴. اهمیت جهیزیه فراتر از وسایل مادی


در بسیاری از فرهنگ‌ها، جهیزیه صرفاً شامل وسایل مادی مانند لباس، ظروف و وسایل خانه است. اما این روایت نشان می‌دهد که در جامعه‌ی اسلامی آن دوران، جهیزیه فقط شامل امور مادی نبود، بلکه محتواهای فکری و دینی نیز بخشی از آن را تشکیل می‌دادند. این بیانگر آن است که یک زندگی مشترک ایده‌آل، تنها بر پایه‌ی دارایی‌های مادی نیست، بلکه نیاز به دانش و آگاهی دینی نیز دارد.


۵. دسترسی زنان به منابع دینی و فقهی


وجود این کتاب در جهیزیه نشان می‌دهد که زنان به منابع معتبر فقهی دسترسی داشتند و مطالعه‌ی آن‌ها امری رایج و پذیرفته‌شده بوده است. این برخلاف برخی تصورات نادرست است که زنان در گذشته‌ی اسلامی از یادگیری علوم محروم بوده‌اند.


۶. جایگاه ویژه‌ی «مختصر مزنی» در میان مسلمانان


این موضوع نشان می‌دهد که کتاب «مختصر مزنی» به حدی در جامعه‌ی اسلامی مورد توجه و اعتماد بود که مردم آن را یک منبع ضروری برای زندگی می‌دانستند. محبوبیت این کتاب نشان از اعتبار علمی و فقهی آن دارد.


نتیجه:

این روایت تصویری روشن از اهمیت علم، نقش زنان در یادگیری دین، جایگاه فقه در زندگی روزمره، و ارزش‌های فرهنگی مسلمانان آن دوران ارائه می‌دهد. قرار دادن یک کتاب فقهی در جهیزیه، فراتر از یک سنت نمادین بوده و نشان از یک جامعه‌ی آگاه و متکی بر دانش دینی دارد.

  • حسین عمرزاده

شُرَیح رَحِمَهُ الله می‌گوید:

 

من دچار مصیبت می‌شوم و الله را برای آن مصیبت چهار بار حمد می‌گویم:

 

۱- حمدش می‌گویم که دچار مصیبتی بزرگتر نشدم،

 

۲- و حمدش می‌گویم که توفیق صبر را به من عطا کرد،

 

۳- و حمدش می‌گویم که به امید اجر و پاداش، توفیق گفتن «انا لله...» به من عطا کرد،

 

۴-  و حمدش گویم که این مصیبت را در دینم قرار نداد.

إِنِّي لأُصَابُ بِالمُصِيْبَةِ فَأَحْمَدُ اللهَ عَلَيْهَا أَرْبَعَ مَرَّاتٍ, أَحْمَدُ إِذْ لَمْ يَكُنْ أَعْظَمَ مِنْهَا, وَأَحْمَدُ إِذْ رَزَقَنِي الصَّبْرَ عَلَيْهَا, وَأَحْمُدُ إِذْ وَفَّقَنِي لِلاسْتِرْجَاعِ لِمَا أَرْجُو مِنَ الثَّوَابِ وَأَحْمَدُ إِذْ لَمْ يَجْعَلْهَا فِي دِيْنِي.

سِیَر أعلام النُّبَلاء ۵/ ۵۲

  • حسین عمرزاده

پیشوای محدث و زاهد،بِشر بن حارِث رَحِمَهُ الله:

برای آنکه یادت کنند کار [خیر] انجام نده. نیکی‌ات را بپوشان همانگونه که گناهت را می‌پوشانی!

لاَ تَعْمَلْ لِتُذْكَرَ، اكْتُمِ الحَسَنَةَ كَمَا تَكْتُمُ السَّيِّئَةَ.

 

سِیَر أعلام النُّبَلاء: ۱۰/ ٤٧٦

  • حسین عمرزاده

جوانی نزد ابن شاذان آمد و گفت: 

 

رسول الله ﷺ را در خواب دیدم و به من فرمودند: ابن شاذان را پیدا کن و هرگاه او را دیدی سلام مرا به او برسان، شیخ گریست و گفت:

هیچ عملی از خود سراغ ندارم که مرا مستحق چنین تشریفی کرده باشد جز صبرم بر قرائت حدیث و تکرار درود بر پیامبر ﷺ، هر بار که نام ایشان آورده می‌شود.

 

...فَدَخَلَ شَابٌّ، فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَالَ: أيكم أبو علي بن شاذان؟ فأشرنا إليه، فقال له: أَيُّهَا الشَّيْخُ! رَأَيْتُ رَسُوْلَ اللهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فِي المَنَامِ، فَقَالَ لِي: سَلْ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بنِ شَاذَانَ، فَإِذَا لَقِيْتَهُ، فَاقْرِهِ مِنِّي السَّلاَمَ، وَانْصَرَفَ الشَّابُّ، فَبَكَى الشَّيْخُ، وَقَالَ: مَا أَعْرِفُ لِي عَمَلاً أَسْتَحِقُّ بِهِ هَذَا، إلَّا أَنْ يَكُوْنَ صَبْرِي عَلَى قِرَاءةِ الحَدِيْث وَتكرير الصَّلاَة عَلَى النَّبِيِّ -صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسلَّم- كُلَّمَا ذُكِرَ.

سِيَر أعلام النُّبَلاء ج ١٣ ص ١٣٥

  • حسین عمرزاده

وَهْب بن مُنَبِّه رَحِمَهُ الله :

 

«هرگاه شنیدی کسی تو را برای آنچه نداری ستایش می‌کند، خود را ایمن ندان که تو را برای عیبی که نداری نکوهش کند!»

إِذَا سَمِعْتَ مَنْ يَمْدَحُكُ بِمَا لَيْسَ فِيْكَ، فَلاَ تَأْمَنْهُ أَنْ يَذُمَّكَ بِمَا لَيْسَ فِيْكَ.

 

سِیَر أعلامِ النُّبَلاء ٤/٥٥٠

  • حسین عمرزاده

ابن سَمّاک رَحِمَهُ الله :

 

دنیا همه‌اش اندکی بیش نیست، که از آن جز اندکی باقی نمانده،و از این باقی‌مانده جز اندکی به تو نرسیده،و از اندکِ تو جز اندکی نمانده است!

 

الدُّنْيَا كُلُّهَا قَلِيْلٌ، وَالَّذِي بَقِيَ مِنْهَا قَلِيْلٌ، وَالَّذِي لَكَ مِنَ البَاقِي قَلِيْلٌ، وَلَمْ يَبْقَ مِنْ قَلِيْلِكَ إِلاَّ قَلِيْلٌ...

 

سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۸/۳۳۰

  • حسین عمرزاده

به ابن مبارک رَحِمَهُ الله گفتند :

 

تا کی به نوشتن علم ادامه خواهی داد؟

 

گفت: «شاید کلمه‌ای را که از آن سود می‌برم هنوز ننوشته باشم»!

قِيْلَ لَهُ: إِلَى مَتَى تَكتُبُ العِلْمَ؟
قَالَ: لَعَلَّ الكَلِمَةَ الَّتِي أَنْتَفِعُ بِهَا لَمْ أَكتُبْهَا بَعْدُ.

 

سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۸/ ۴۰۷

  • حسین عمرزاده

سَلَمَةُ بن دینار رَحِمَهُ الله :

 

ببین به سبب چه کارهایی از مرگ بدت می‌آید ( و دوست نداری از دنیا بروی )

 

( همین الان ) آن کارها را ترک کن، سپس هیچ زیانی برایت ندارد که چه وقت از دنیا بروی!

 

انْظُرْ كُلَّ عَملٍ كَرهتَ المَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، فَاترُكْهُ، ثُمَّ لاَ يَضرُّكَ مَتَى مِتَّ.

سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء: ۶/ ۹۸

  • حسین عمرزاده

صالح فرزند امام احمد بن حَنبَل رَحِمَهُمَا الله :

 

«وقتی شخص زاهد و ساده زیستی نزد پدرم می‌آمد،کسی را به دنبال من می‌فرستاد که به آن شخص نگاه کنم. دوست داشت تا مثل او باشم».

 

كَانَ أَبِي يَبْعَثُ خَلْفِي إِذَا جَاءهُ رَجُلٌ زَاهدٌ أَوْ مُتَقَشِّفٌ لأَنْظُرَ إِلَيْهِ، يُحِبُّ أَنْ أَكُوْنَ مِثْلَهُ.

 

سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ج ۱۲ ص ۵۳۰

 

صالح بن احمد بن حنبل، شیبانی بغدادی با کُنیهٔ ابوالفضل، فقیه و قاضی در سدهٔ سوم هجری/نهم میلادی و فرزند بزرگتر امام احمد بن حنبل رحمه الله بود. نزد پدرش آموخت و از او حدیث فرا گرفت. سپس به قضاوت در اصفهان گمارده شد و همان‌جا درگذشت. 

  • حسین عمرزاده

بِلال بن سَعد رَحِمَهُ الله :

"به کوچک بودن گناه ننگر بلکه

به این بنگر که چه کسی را نافرمانی می‌کنی؟".

 

لَا تَنْظُرُ إِلَى صِغَرِ الْخَطِيئَةِ وَلَكِنْ انْظُرْ مَنْ عَصَيْتَ.

 

منبع: سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۹۱/۵

  • حسین عمرزاده

امام ذَهَبي رَحِمَهُ الله :

 

إذا وقعت الفتن ، فتمسّكْ بالسُّنة. ،

وألزمْ الصمت. ،

ولا تخضْ فيما لا يعنيك. ،

وما أشكل عليك فرُدَّه إلى الله ورسوله.

وقفْ، وقلْ: الله ورسوله أعلم.

هرگاه که فتنه ها (یی مثل بدعت و هرج مرج های سیاسی، که سبب سردرگمی در دین یا امور دنیا می شوند ) رخ دادند پس تو به سنت ( و راه و روش پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و یارانش ) متمسک شو ....

و سکوت را اختیار کن (و فورا  در هر مساله ای چه با قبول یا رد آن ، نظر نده )...

و در هر آنچه که به تو ارتباطی ندارد وارد نشو ...

و هر آنچه را که  سبب درماندگی و سردرگمی تو گشته است ،  به سوی الله (یعنی کلام او قرآن ) و پیامبرش ( یعنی سنت او ) ارجاع بده ...

و( در همان حد و حدود مشخصی که در قرآن و سنت ، برایت تعیین گشته و روشن می شود) بایست ....


(و برای موضوعاتی که هنوز برایت نامشخص است) بگو الله  از من نسبت به آن داناتر است ...

سِيَرُ أَعلامِ النُّبَلاء: ٢٠/١٤٢

  • حسین عمرزاده

ابن اسحاق -رَحِمَهُ الله- گوید:

«قاسم بن محمد -رحمه الله تعالی- را دیدم که نماز خواند، سپس یک اعرابی نزدش آمد و پرسید: چه کسی عالم‌تر است، تو یا سالم؟

فرمود: سبحان الله!

ابن اسحاق -رحمه الله- توضیح می‌دهد که او کراهت داشت بگوید من عالم‌ترم، زیرا تزکیه (تایید خود/خود ستایی) می‌بود. همچنین کراهت داشت که بگوید سالم عالم‌تر است، زیرا چنین نبود و دروغ به حساب می‌آمد!»

 

عن ابن إسحاق قال: رأيت القاسم بن محمد يصلي، فجاء أعرابي فقال: أيما أعلم أنت أم سالم؟ فقال: سبحان الله، كل سيخبرك بما علم، فقال: أيكما أعلم؟ قال: سبحان الله، فأعاد، فقال: ذاك سالم، انطلق، فسله، فقام عنه. قال ابن إسحاق: كره أن يقول: أنا أعلم، فيكون تزكية، وكره أن يقول: سالم أعلم مني فيكذب. وكان القاسم أعلمهما.

سير أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۵۶

  • حسین عمرزاده

شمس‌الدين الذَّهَبي رَحِمَهُ اللهُ تعالی:

نادان رتبه (و جایگاه) خود را هم نمی‌شناسد، چطور مرتبه‌ی دیگران را خواهد شناخت؟!

«الجاهل لا يعلم رتبة نفسه، فكيف يعرف رتبة غيره؟!»

سِیَر أعلام النُّبَلاء، الناشر: مؤسسة الرسالة، ج ۱۱، ص ۳۲۱

  • حسین عمرزاده

فُضَیل بن عیاض رَحِمَهُ اللّه:

 

والله برای تو جایز نیست به ناحق سگ یا خوکی را بیازاری ؛ پس چگونه مسلمانی را اذیت می کنی؟!

قال الفضيل بن عياض -رحمه الله-:

" واللهِ ما يَحِلُّ لكَ أن تُؤذي كلبًا ولا خنزيرًا بغيرِ حق؛ فكيفَ تُوذي مسلمًا ؟! ".

[سير أعلام النبلاء ٤٢٧/٨].

  • حسین عمرزاده

امام سُفیان ثَوری رَحِمَهُ الله:

«آرزو دارم که از تمام عمرم، فقط یک سال مانند ابن المبارک باشم، اما حتی نمی‌توانم سه روز هم مانند او زندگی کنم!»

إِنِّيْ لأَشتَهِي مِنْ عُمُرِي كُلِّهِ أَنْ أَكُوْنَ سَنَةً مِثْلَ ابْنِ المُبَارَكِ، فَمَا أَقْدِرُ أَنْ أَكُوْنَ وَلاَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ.


[سِیَر أعلام النُّبَلاء، ج ۸، ص ۳۸۹]

این جمله گویای عظمت شخصیت عبدالله بن مبارک است که حتی امام سفیان ثوری، با تمام مقام علمی و زهدش، خود را در مقایسه با او ناتوان می‌بیند. این نشان می‌دهد که ابن المبارک نه‌تنها در علم، بلکه در ورع، زهد، اخلاق و مجاهدت در راه خدا جایگاهی والا داشت.

ابن المبارک (رحمه‌الله) دانشمندی جامع بود: فقیه، محدث، زاهد، مجاهد و شاعر. وی هم در میدان جهاد حضور داشت، هم در میدان علم. مال و ثروتش را در راه خدا صرف می‌کرد، فقرا را یاری می‌داد و به شاگردانش کمک می‌کرد. از لحاظ اخلاقی و معنوی چنان در سطح بالایی بود که حتی بزرگان عصرش آرزو داشتند اندکی مانند او باشند.
این سخن امام سفیان ثوری نشان‌دهنده تواضع او و همین‌طور اهمیت زیست و آثار ابن المبارک است و به ما می‌آموزد که بزرگان نیز از اهل فضل و تقوا الهام می‌گرفتند و آنان را سرمشق خود قرار می‌دادند.

  • حسین عمرزاده

 

امام ذهبی رَحِمَهُ الله می‌فرماید: ابوبکر برقانی می‌گوید: دارقطنی "العلل" را از حفظ، بر من می‌خواند و من مکتوب می‌کردم! 

 

سپس ذهبی می‌فرماید: اگر کتاب "العلل" موجود را دارقطنی از حفظ بر او املاء می‌کرده؛ براستی که این امری عظیم است و باید گفت که او حافظ ترینِ مردم دنیاست!

 

منبع:"سیر أعلام النبلاء" (٤١٧/١٢) دار الحدیث-قاهرة

  • حسین عمرزاده

از خواهر امام مالک (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:

او در خانه بیشتر به چه کاری مشغول بود؟
گفت: به قرآن و تلاوت آن.


قِيْلَ لأُخْتِ مَالِكٍ: مَا كَانَ شُغْلُ مَالِكٍ فِي بَيْتِهِ؟
قَالَتْ: المُصْحَفُ، التِّلاَوَةُ.

سِيَر أَعلَامِ النُّبَلَاء، ج ۸، ص ۱۱۱

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest