| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فتوحات اسلامی» ثبت شده است

فاتحان مسلمان علیرغم جنگی که با قوای نظامی ساسانیان داشتند، اما ایرانیان را مجبور نکردند که مسلمان شوند، بلکه آنها با دادن جزیه در کنف حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند و بر زندگی عادی و کسب و کار و دین خود بودند.

 

در بررسی نحوه‌ی گسترش اسلام در ایران، یکی از شبهاتی که همواره از سوی جریان‌های باستان‌گرای اسلام‌ستیز مطرح شده، این ادعاست که ایرانیان به اجبار و از طریق خشونت و شمشیر به اسلام گرویدند. این روایت تحریف‌شده، با نادیده گرفتن مستندات تاریخی و شرایط اجتماعی ایران در دوره‌ی ساسانی، تصویری نادرست از این رویداد ارائه می‌دهد. در حالی که منابع معتبر نشان می‌دهند که ایرانیان در پذیرش اسلام آزادی داشتند و اسلام، همانند سایر سرزمین‌های فتح‌شده،تدریجاً و از طریق سازوکارهای گوناگون از جمله روابط اجتماعی، تساهل دینی، و نارضایتی از حاکمیت پیشین، گسترش یافت.


یکی از عواملی که در این فرایند تأثیر قابل‌توجهی داشت، نارضایتی گسترده‌ی مردم از سلطه‌ی موبدان زرتشتی بود. این روحانیون، که قدرت زیادی در حکومت ساسانی داشتند، با سخت‌گیری‌های شدید دینی، سرکوب عقاید مخالف، و حمایت از ساختار طبقاتی ناعادلانه، موجی از نارضایتی را در میان مردم ایجاد کرده بودند. همین مسئله سبب شد که جامعه‌ی ایران، نه از سر اجبار، بلکه از سر میل به رهایی از سلطه‌ی موبدان و اشرافیت و سلسله استبدادی پادشاهی وقت، به اسلام روی آورند.


برای درک بهتر این مسئله، در ادامه بخش‌هایی از کتاب تاریخ ادبی ایران نوشته‌ی ادوارد براون (به انگلیسی: Edward Granville Browne ؛ زادهٔ ۷ فوریهٔ ۱۸۶۲ – درگذشتهٔ ۵ ژانویهٔ ۱۹۲۶)،شرق شناس و ایران شناس بریتانیایی،آورده می‌شود که به تحلیل این شرایط پرداخته است:

«چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیّر می ساختند: اول قرآن، دوم شمشیر. ولی این تصور صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاهدارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملا عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مسلم خلفاء از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود، معافیت داشتند.

در کتاب فتوح البلدان البلاذری در صفحه ۶۹ نوشته است: «هنگامیکه یمن بیعت نمود پیامبر عده ای را بدانجا فرستاد تا مردم را به احکام و آداب شریعت اسلام آشنا سازند و از کسانیکه اسلام می آورند خمس و زکات مقرره را بخواهند،و از آنانکه به آیین مسیح و مجوس و یهود باقی می ماندند جزیه بگیرند. در مورد عمان نیز ابو زید را فرمان داد که از مسلمین وجوه بریه و از مجوس جزیه بستاند(صفحه۷۷). در بحرین مرزبان ایران و برخی از هموطنانش به آیین اسلام گرویدند ولی دیگران به کیش زردشت باقی ماندند و هر فرد بالغ و رشید یک دینار بطور سرشمار جزیه می داد. در صفحه ۷۹ چنین گوید: «مجوس و یهود مخالف اسلام بودند و ترجیح می دادند مالیات سرانه بدهند و ریاکاران عرب می گفتند پیامبر مدعی است که جزیه فقط از اهل کتاب گرفته می شود و حال آنکه از قوم مجوس و هجر نیز که اهل کتاب نیستند جزیه پذیرفته شده است؛ آنگاه این آیه نازل شد: «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمة ان اللّه علی کل شیء شهید».

پیمانی که میان حبیب بن مسلمه و اهالی دبیل واقع در ارمنستان منعقد گردید بدین مضمون است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.این نامه ایست از حبیب بن مسلمه به اهالی دبیل و نصاری و مجوس و یهود اعم از حاضرین و غائبین. بحقیقت سوگند که حفظ جان و مال و معابد و کنائس و دیوار شهرها را تضمین می کنم. شما در امان هستید و بر ما فرض است که این پیمان را تا زمانیکه شما رعایت کنید و جزیه و حق الارض بپردازید ما نیز از روی وفاداری و ایمان رعایت کنیم. خداوند گواه است و گواهی او کافیست». چنانکه از کتاب البلاذری بر می آید (صفحه ۲۶۷) عمر تردید داشت که با مجوس چگونه باید رفتار کند، لکن عبدالرحمن بن عوف برپاخاست و فریاد برآورد: «گواهی می دهم که رسول خدا فرمود با آنها هم مانند اهل کتاب رفتار کنید: سنوا بهم سنة اهل الکتاب غیر ناکحی نسائهم و لا آکلی ذبائحهم.»

 

اما برخورد مسلمین در فتوحات با کفار حربی و پیمان شکنان که برای کشتن مسلمانان و نابودی اسلام عمل می کردند چگونه بود؟

 

«سکنه شهرهایی که در برابر مسلمین مقاومت می کردند،خاصه آنانکه نخست تسلیم شدند و بعد بشوریدند،البته به آسانی نتوانستند بگریزند.بالاخص از شورشیان کلیه مردان و کسانی که اسلحه داشتند عموما از دم شمشیر گذشتند و زنان و کودکانشان را مسلمین به اسارت بردند.

ولی بنظر نمی رسد که زردشتیان به شدت مورد تعذیب و آزار قرار گرفته باشند و یا اینکه آیین اسلام بیشتر به زور شمشیر به ایران تحمیل شده باشد.این مساله را پروفسور آرنولد استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام (چاپ لندن به سال ۱۸۹۶ مسیحی صفحات ۱۷۷-۱۸۴) به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است.

آرنولد به بی تابی موبدان بی‌گذشت زردشتی اشاره می کند و می گوید موبدان نه تنها نسبت به علماء سایر ادیان بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی (گنوستیک) و امثالهم تعصب نشان می دادند و بدین سبب به شدت مورد بی‌مهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند.

رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر ادیان و مذاهب سبب شد که درباره آیین زردشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت می کردند حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلاء عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد.»

منبع:

تاریخ ادبی ایران، پرفسور ادوارد براون، جلد اول، ترجمه تحشیه و تعلیق از علی پاشا صالح استاد دانشگاه تهران، نشر کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۳۵، صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۰

 

همان‌طور که ادوارد براون نیز اشاره کرده، گسترش اسلام در ایران نه به‌واسطه‌ی اجبار، بلکه تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله فروپاشی نظام ساسانی، نارضایتی از موبدان، و اندیشه و سیاست تساهل مذهبی مسلمانان صورت گرفت. برخلاف آنچه جریان‌های مغرض ادعا می‌کنند، تاریخ نشان می‌دهد که در بسیاری از مناطق، ایرانیان خود به اسلام گرایش پیدا کردند و پذیرش این دین برای آنان نه یک تحمیل، بلکه یک انتخاب آگاهانه بود.
البته این به معنای آن نیست که در تمام مراحل فتوحات، خشونتی رخ نداده یا مقاومتی صورت نگرفته است. طبیعی است که در هر فتح نظامی، برخوردهایی رخ دهد و افرادی که در برابر فاتحان ایستادگی کردند، عواقبی را متحمل شوند. اما نکته‌ی اساسی اینجاست که اسلام نه با زور، بلکه با گذر زمان، تعامل فرهنگی، و تغییرات اجتماعی به آیین غالب در ایران تبدیل شد. اگر اسلام صرفاً از طریق اجبار و خشونت تحمیل شده بود، چگونه ممکن بود که پس از گذشت قرن‌ها، ایرانیان نه‌تنها این دین را حفظ کنند، بلکه خود به یکی از پیشگامان فرهنگ و تمدن اسلامی تبدیل شوند؟


در نهایت، پذیرش و گسترش اسلام در ایران را نمی‌توان به یک عامل واحد نسبت داد. روشنی و کامل بودن عقیده و آموزه های اخلاقی اسلام که برای دیگران کامل مشهود و تاثیر گذار بود، تحولات تاریخی، نارضایتی‌های اجتماعی، و فرصت‌هایی که دین جدید برای طبقات مختلف جامعه فراهم کرد، همگی در این روند نقش داشتند. بنابراین، روایت تحریف‌شده‌ای که برخی افراد بدون اتکا به منابع معتبر مطرح می‌کنند، چیزی جز نادیده گرفتن واقعیت‌های تاریخی و عناد و لجاجت نیست.

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

«عجیب‌ترین دولت اسلامی در عمق سرزمین‌های مسیحی»

 


دریای مدیترانه؛ دریایی کاملاً اسلامی


پس از فتح افریقیه و گسترش اسلام به اندلس، دریای مدیترانه به‌طور کامل به یک دریای اسلامی تبدیل شد. دریانوردان اندلسی و مغربی و بعدها ترک‌ها، چنان قدرتی به نمایش گذاشتند که موجب ترس و وحشت سراسر اروپا شدند. اروپایی‌ها چاره‌ای جز بستن پیمان‌های صلح و پرداخت سالانه خراج به فرماندهان مسلمان نداشتند.

ظهور امارت اسلامی فراکسینتوم

 


منابع تاریخی از حملات سریع و جسورانه دریانوردان مسلمان یاد می‌کنند که با شجاعت و دلیری کم‌نظیری همراه بوده است. اما یکی از جسورانه‌ترین و شگفت‌انگیزترین این اقدامات، تأسیس "امارت فراکسینتوم" یا "دولت جبل القلال" بود. این امارت به دست گروهی از دریانوردان اندلسی و مغربی در قلب اروپا تأسیس شد و به‌عنوان یکی از عجیب‌ترین دولت‌های اسلامی در اراضی مسیحیان توصیف شده است. این دولت توانست دهه‌ها در برابر حملات پادشاهان اروپایی مقاومت کند.

این امارت که در منابع اسلامی به "جبل القلال" و در منابع اروپایی به "فراکسینتوم" شهرت دارد، در شمال مارسی قرار داشت. به گفته مورخ "محمود شاکر"، این دولت از سواحل دریای مدیترانه تا سوئیس گسترش یافت و شامل شمال ایتالیا، جنوب شرقی فرانسه و بخش‌هایی از سوئیس بود. این امارت از سال دویست و هفتاد و هفت هجری (معادل هشتصد و نود میلادی) تا سال سیصد و شصت و پنج هجری (معادل نهصد و هفتاد و پنج میلادی) پابرجا بود.

منابع غربی این گروه را دسته‌ای از دریانوردان اندلسی معرفی می‌کنند که به‌طور مداوم به سواحل فرانسه و دهانه رود رون حمله می‌کردند. در این میان، سال‌نامه‌های «سان برتان» (Annales de Saint Bertin) مجموعه‌ای از حملات ناگهانی و سریع اندلسیان را در سال‌های هشتصد و چهل و دو، هشتصد و پنجاه، و هشتصد و شصت و نه میلادی ثبت کرده‌اند.

 

در سال ۲۷۸ هجری (۸۹۱ میلادی)، طبق گفته‌ی بروفنسال، گروهی از مسلمانان که تعدادشان حدود بیست نفر بود، موفق شدند به خلیج «سان تروپز - Saint Tropez» در ساحل پرووانس برسند. آنها در کوه «فراکسینتوم» که امروزه به نام «گارد فری‌نه - Garde Frienet» شناخته می‌شود، استقرار یافتند و سپس به فتح روستاها و حمله به نواحی «کنتیه - Frejus» پرداختند. این گروه به منطقه «مارسی - Marseille» حمله کردند. سپس در امتداد رود «رون - Rhône» پیش رفتند و وحشت را در دو استان «والنتان - Valentin» و «وین - Vienne» منتشر ساختند.

این اقدام یکی از کامل‌ترین تلاش‌های مسلمانان برای گسترش نفوذ خود به جنوب فرانسه بود و به سرعت، تقریباً تمام منطقه پرووانس تحت کنترل آنها قرار گرفت.

 



قدرت‌گیری و گسترش امارت فراکسینتوم


به گفته مورخان اروپایی، این گروه که در ابتدا حدود بیست نفر بودند، پس از مشاهده موفقیت‌هایشان، از اندلس درخواست کمک کردند. در نتیجه، صد نفر دیگر به آنان پیوستند. آنان نه‌تنها به حملات خود ادامه دادند، بلکه توانستند استحکامات و برج‌های دفاعی در کوهستان فراکسینتوم ایجاد کنند. این قلعه‌ها به آنان اجازه می‌داد تا حملات بیشتری را به فرانسه، سوئیس و ایتالیا ترتیب دهند.

"شکیب ارسلان" در کتاب خود درباره این گروه می‌نویسد: "آنان توانستند با شجاعت و استقامت بی‌نظیر خود، استحکامات فراوانی بنا کنند که هنوز آثار آن در منطقه باقی است. موقعیت استراتژیک فراکسینتوم به آنان امکان کنترل مسیرهای مهم از خلیج مدیترانه به شمال اروپا را می‌داد."

 


حملات آنان تا عمق اروپا گسترش یافت و حتی به سوئیس نیز رسید. در سال سیصد و بیست و هفت هجری (نهصد و سی و نه میلادی)، مسلمانان به منطقه "سنت گالن-St. Gallen" در سوئیس حمله کردند. این اولین باری بود که مسلمانان به سوئیس رسیده و یکی از شهرهای آن را فتح کردند.

پایان امارت فراکسینتوم


قدرت و نفوذ مسلمانان در این منطقه باعث شد که امپراتور آلمان، پاپ و دیگر پادشاهان اروپایی برای مقابله با آنان متحد شوند. در نهایت، در سال سیصد و شصت و پنج هجری (نهصد و هفتاد و پنج میلادی)، امارت فراکسینتوم توسط "ویلیام"، کنت پرووانس، سقوط کرد.

به گفته دکتر حسین مؤنس در کتاب "تاریخ مسلمانان در دریای مدیترانه": "این امارت یکی از جسورانه‌ترین تلاش‌های مسلمانان برای نفوذ به عمق اروپا بود که شجاعت و توانایی آنان را در مقابله با قدرت‌های مسیحی به نمایش گذاشت."

كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِين

«چه بسا گروه کوچکی که به فرمان الله بر گروهی بسیار پیروز شدند و الله با بردباران است».[بخشی از آیه ۲۴۹ البَقَرَة]

  • حسین عمرزاده

ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری مشهور به کرخی (تاریخ فوت: ۳۴۰ ه‍.ق/۹۵۱م یا ۳۴۶ ه‍.ق/۹۵۷م) جغرافی دان و نقشه‌نگار برجسته ایرانی در سده۴ ه‍.ق/ ۱۰م است. نام او برگرفته از شهر باستانی اصطخر (استخر) در استان فارس ایران است.

اصطخری، که خود از ایرانیان بوده، گزارشی ارزشمند از چند قرن پس از فتح ایران ارائه می‌دهد که نشان‌دهنده فراوانی آتشکده‌ها در استان فارس است؛ به‌گونه‌ای که هر روستا و ناحیه‌ای دارای آتشکده بوده است.

 

او می نویسد:

 

«هیچ ناحیتی و روستایی نیست که نه درو آتشگاهی هست.آنچه بزرگترست و معروف تر از آن یاد کنیم.

کاریان آتشگاهی است نزدیک برکه جور و آن را بارین خوانند و به زبان پهلوی بر آن نبشته اند کی سی هزار دینار بر آن هزینه شده است.

آتشگاهی بر در سابور هست شبرخشین خوانند.هم در سابور آنجا کی باب ساسان گویند آتشگاهی هست،گنبد کلوشن خوانند.

به کازرون آتشگاهی هست آن را چفته خوانند.و دیگری هست کلازن خوانند.

و به شیراز آتشکده ای هست مسوبان خوانند.

و در گبرکی چنانست کی هر زنی کی به وقت آبستنی یا به وقت حیض زنا کند پاک نشود تا آنگاه به آتشگاه آید و پیش هربذ ۱ برهنه شود و به گمیز گاو ۲ خویشتن را بشوید.»۳

 

پ.ن ها:

(۱) : هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ (پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته می‌شود. در نوشته‌های پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده می‌شود. هیربد در جایگاه آموزگار دین مزدیسنا است و در رتبهٔ پایین‌تری نسبت به موبد (پیشوا) جای دارد. پس از آن موبد موبدان است که در جایگاه پیشوای پیشوایان دینی قرار دارد و تنها یک نفر می‌تواند چنین جایگاهی داشته باشد.

(۲) : منظور از گمیز،ادرار گاو است.

(۳) :منبع:مسالک و ممالک،ابواسحاق ابراهیم اصطخری،به اهتمام ایرج افشار،انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۰،بفرمان محمدرضا شاه پهلوی،ص۱۰۶

 

این نقل قول‌ها نشان می‌دهند که در سال‌ها و قرون پس از فتح ایران توسط مسلمانان، دین زرتشتی هنوز در بسیاری از مناطق ایران، به‌ویژه در استان فارس، پایدار بوده است و آتشکده‌ها به عنوان نمادهای فرهنگی و مذهبی در این مناطق فعال بودند و رسومات آیینی در این آتشکده ها بدون هیچگونه ممانعتی اجرا می شده اند.

این حقیقت تاریخی به وضوح نشان می‌دهد که ایرانیان با زور و اجبار مسلمان نشدند.

اسلام، در دوران فتح، با سیاست‌هایی مبتنی بر احترام به آزادی دینی و تحمل عقاید دیگران وارد ایران شد. مسلمین در مدت‌های طولانی از طریق مباحثه‌های علمی، فرهنگی، و تجاری با ایرانیان تعامل داشتند، و در این روند، مردم ایران از روی میل و علاقه به اسلام گرایش پیدا کردند. آشنایی ایرانیان با اصول انسانی، اخلاقی، و اجتماعی اسلام، که بر پایه عدالت و صلح استوار بود، زمینه‌ای فراهم کرد تا آنان به‌طور قلبی و عمیق این دین را پذیرفته و به آن گرایش پیدا کنند.

این نوع رفتار و سیاست‌ها به شکل‌گیری رابطه‌ای مبتنی بر احترام متقابل و گرایش قلبی به اسلام در میان ایرانیان انجامید. از همین رو، اسلام در دل مردم ایران ریشه دواند و به تدریج در فرهنگ و زندگی آنان ادغام شد.

تصاویر مستندات:

  • حسین عمرزاده

حیله گری و نیرنگ،رفتار همیشگی مخالفین اسلام  که این آیین را مانعی در رسیدن به منافع شخصی می بینند بوده است.

در ابتدای ورود اسلام به ایران،مدعیان پندار نیک،گفتار و کردار نیک که از گرایش ایرانیان و به ویژه زرتشتیان پیشین به اسلام حال و دل خوشی نداشتند،با شیطنت هایی همواره سعی می کردند اسلام و مسلمانان را دین و مردمی زورگو و چپاول گر نشان بدهند.

سپاه مسلمانان ترجیح می داد در سرزمین های فتح شده،اداره امور به دست مردم همان مناطق باشد.از این جهت وظیفه جمع آوری جزیه و مالیات را به کدخدایان محلی و موبدها (روحانیون زرتشتی) محول کرده بود.

دکتر زرین کوب درباره شیطنت،حیله گری و خیانت این ها (کدخداهای محلی و موبدها) به هموطنان شان و وارد کردن فشار به ایرانیانی که مسلمان می شدند می نویسد:

«شهرهای طبسین،قهستان،نیشابور تا ابیورد،طوس،و هرات و مرو در قبال تعهد پرداخت مبلغی ثابت که هنگام فتح شدن هریک از آنها جداگانه معین شده بود و اضافه و نقصانی بدان راه نداشت،تسلیم مسلمین شدند.

برخلاف سواد که مسلمین تعداد مزارع و مساحت آنها را در ضمن دفاتر ضبط دیوان عراق در دست داشتند و مأموران آنها مستقیماً در جمع آوری خراج مداخله می کردند،در خراسان کار جمع آوری مالیات در دست کدخدایان محلی بود که با همکاری موبدان و کاهنان این کار را انجام می دادند.

این جماعت مالیات هر ناحیه ای را به قرار سابق و یا به طریقی که خودشان مایل بودند جمع آوری می کردند و از تمام آنچه جمع می شد تنها مبلغی را که به موجب عهدنامه های سابق - عهد نامه های منعقد در هنگام فتوح - مقرر شده بود به مسلمین می پرداختند.در عمل هم قسمتی از آنچه آنها از مردم اخذ می کردند به عنوان جزیهٔ سرانه بود و قسمت دیگر مربوط بود به مالیات ارضی.اما آنچه اهل هر شهری جمعاً به اعراب می پرداختند مبلغ ثابتی بود تقریباً شامل تخمینی از مجموع این دو نوع مالیات.

البته اسلام آوردن هریک از اهل کتاب در اینجا نیز مثل عراق می بایست قسمتی از مالیاتی را که بر عهدهٔ او بود،لااقل جزیه را،از گردنش ساقط کند،اما متصدیان مالیات که در عمل نظارت دقیقی بر کار آنها وجود نداشت این قاعده را اجرا نمی کردند و اگر هم ظاهراً می کردند غالباً به بهانه های مختلف معادل همان جزیهٔ کسر شده را به عناوین دیگر از آنها مطالبه می کردند به علاوه چون خودشان اهل ذمه بودند گرویدن اهل ذمه را به اسلام بر خلاف منافع خویش می دیدند و وقتی یک تن از آنها اسلام می آورد نه تنها در عمل او را از مالیات معاف نمی کردند بلکه به بهانه و حیله بار کسانی را که بر کیش خویش باقی مانده بودند تخفیف می دادند و به هر بهانه ای ممکن می شد همان را بر ذمی نو مسلمان تحمیل می نمودند.»

منبع:تاریخ مردم ایران،عبدالحسین زرین‌کوب،انتشارات امیرکبیر،چاپ ۱۱،ج۲،ص۵۴

پ.ن: به نظرتان آیا این نوع شیطنت ها برای ایجاد بد بینی در بین مردم نسبت به اسلام،امروزه ممکن نیست به مراتب گسترده تر از گذشته وجود داشته باشد؟

تنها راهکار منطقی،تحقیق،بررسی و مقایسه با متن شریعت اسلام است.

تصاویر مستندات:

حیله گری و فشار موبدان بر تازه مسلمانان

  • حسین عمرزاده

آنقدر اجداد و هموطنان مان از دست پادشاهان خودکامه و خون ریز و روحانیون دینی ای که فقط شعار و ادعای نیکی پندار،گفتار و کردار را داشتند نه اعتقاد یا عمل به آن را،زجر و آزار دیده بودند،که هیچگونه تعلقی نسبت به اینان در خود سراغ نداشتند و برای همین هم در مواجهه با سپاه اسلام نه تنها دفاع قابل توجهی نکردند،بلکه در بسیاری جاها راه های مخفی ورود به شهرها را نیز به آن ها نشان می دادند.

یکی از مهمترین آورده های اسلام برای ایرانیان،احترام به حق داشتن عقیده متفاوت و آزادی انتخاب دین بود که مشاهده همین موضوع در مقابل تجسس و تفتیش عقایدی که ایرانیان از هر قشر و دینی،از حکومت ها و دیانت رسمی پیش از اسلام کشور (آیین زرتشتی/مزدیسنا) به خاطر داشتند از عوامل گرایش قلبی به اسلام شد.

توماس واکر آرنولد

پروفسور توماس واکر آرنولد (انگلیسی: Thomas Walker Arnold؛ ۱۹ آوریل ۱۸۶۴ – ۹ ژوئن ۱۹۳۰)،دانشمند و شرق‌شناس مطرح بریتانیایی،می نویسد:

«پس از سقوط ارتش ایران قشر جمعیت ایران مقاومت شدید و زیادی در برابر اعراب از خود نشان نداد.

سلطنت آخرین پادشاهان ساسانی با هرج و مرج ناراحت کننده ای همراه بود و احساسات مردم نیز نسبت به فرمانروایان خود غیر دوستانه بود،زیرا فرمان روایان نیروی خود را در راه تایید سیاست زجر و شکنجه به منظور تثبیت خود و تقویت دین دولتی و زرتشتی به کار می بردند.روحانیون زرتشتی قدرت وسیعی را در دستگاه دولت و دربار در اختیار داشتند و در شورای سلطنتی و دربار دارای نیرو و نفوذ فوق العاده ای شده بودند و برای خود سهم و نقش مهمی را در اداره امور مدنی و دولتی کشور اشغال کرده بودند.

آنان از قدرت خود به منظور زجر،شکنجه و فشار بر سایر گروه های دینی (که بسیار نیز بودند) که با آنان توافق نداشتند استفاده می نمودند.

علاوه بر پیروان فراوان ادیان قدیمی تر ایران،مسیحیان ،یهودیان،صابئین و فرق متعدد دیگر نیز که از تفکرات عرفا،مانویان و بودائیان متاثر بودند در ایران وجود داشتند.

این زجر و شکنجه و تجسس عقاید و دین در تمام مردم یک نوع حس تنفر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب به صورت یک نوع نجات،رهائی و آزادی جلوه نماید.

پیروان تمام این ادیان مختلف مجددا توانستند تحت حمایت حکومتی که آزادی دینی و معافیت از خدمت نظام اجباری را در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی برای آنان تامین نمود،نفس راحت و آزادی بکشند.

زیرا دین اسلام آزادی و حق استفاده از امنیت در برابر پرداخت جزیه را نه تنها برای مسیحیان و یهودیان تامین نمود،بلکه زرتشتیان،صابئین،بت پرستان،آتش پرستان و مجسمه و سنگ پرستان نیز می توانستند از این حق و امتیاز استفاده نمایند.»

منبع:سر توماس آرنولد،تاریخ گسترش اسلام،ترجمه دکتر ابوالفضل عزتی،انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۵۸،فصل هفتم،ص۱۴۹

تصاویر منبع:

  • حسین عمرزاده

جمشید گرشاسب چوکسی (به انگلیسی: Jamsheed K. Choksy) (متولد هندوستان/بمبئی) پروفسور ایرانی‌شناس در بخش مطالعات اوراسیای مرکزی، تاریخ، هندی‌شناسی و دین‌شناسی و هیئت علمی خاورمیانه و اسلام‌شناسی و مطالعات بین‌المللی در دانشگاه ایندیانا بلومینگتون است.

لیسانس خود را از دانشگاه کلمبیا و دکترایش را از دانشگاه هاروارد دریافت کرده‌است.او رئیس بخش زبان‌ها و فرهنگ‌های خاور نزدیک و سرپرست برنامه‌های مطالعاتی خاورمیانه است.

پروفسور چوکسی که خود نیز زرتشتی است می نویسد:

«عجیب نیست که اغلب معلوم می شد با حرارت ترین خرده گیران از دین زرتشتی،معتقدان قبلی آن دین بودند،یعنی کسانی که اسلام اختیار کردند و سپس مشتاقانه در صدد انتشار آن بر آمدند.

حتی یکی از افرادی که قبلاً زرتشتی بود و نام عربی عبداللیث (ابالیش) را برای خود اختیار کرده بود،در دربار مأمون با هودینان پیشوبای (پیشوای بهدینان) آذرفرنبغ به مباحثه پرداخت .سخنان آن مرتد چنان خطرناک بود که موبدان احساس کردند لازم است پاسخ های رهبر خود را در کتابی گردآوری کنند تا برای دفاع از اصول دین زرتشتی و خرده گیری متقابل از اسلام مورد استفادهٔ جامعهٔ زرتشتی قرار گیرد.

اما حتی پسر خود آذرفرنبغ،یعنی زردشت،پس از آن که منصب پدر را به ارث برد،به دلیل مجاب شدن،مسلمان شد.

زرتشتیان سدهٔ نهم میلادی/سوم هـ.ق با رساندن برادر او و هرامشاد به این منصب عالی در بغداد کوشیدند این وضعیت را جبران کنند.با وجود این،در آن زمان با تغییر دین داوطلبانهٔ زردشت - رویدادی که به نظر می رسد سرمشقی برای سایر زرتشتیان در عراق و خوزستان محسوب شده باشد - صدمهٔ قابل ملاحظه ای به روحیهٔ جامعهٔ زرتشتی در عراق و خوزستان وارد آمد.»

منبع:جمشید چوکسی،ستیز و سازش،ترجمه نادر میرسعیدی،انتشارات ققنوس۱۳۸۱،ص ۱۰۱و۱۰۲

تصاویر صفحات:

ستیز و سازش

  • حسین عمرزاده

دکتر عبدالحسین زرّین‌کوب (۲۹ اسفند ۱۳۰۱ – ۲۴ شهریور ۱۳۷۸) ادیب، تاریخ‌نگار، منتقد ادبی، نویسنده و مترجم برجستهٔ ایران معاصر می نویسد:

«افق تازه،طلوع دنیایی را اعلام می کرد که به حکم قرآن کریم می بایست در آن دیگر هرگز بعضی مردم بعض دیگر را به بندگی نگیرند،و موبدان ۱ و واسپوهران ۲ هرچه را به مینوگ و گیتیگ ۳ تعلق دارد بین خود چنان تقسیم ننمایند که واستریوشان و کشاورزان و شبانکارگان ملک از همه چیز محروم بمانند.

فرار بسیاری ازین واسپوهران و موبدان و آزاتان ۴ که همراه موکب یزدگرد شهریار یا به دنبال آن،با عجله از غرب به شرق و از ولایات پارس و ماد و فهله به خراسان و طبرستان و آنسوی رود آموی می گریختند و از ثروت و مکنت غارت کرده و «طی سالیان دراز اندوختهٔ» خود آنچه را قابل حمل بود با جان «نا قابل» خویش نجات می دادند و رعایای خود را در مقابل دشمن رها می کردند نیز نشانهٔ‌ طلوع دنیایی بود که دیگر به نوبت آنها در «پنج روزهٔ» زندگی پر تجمل و اشرافی شان خاتمه می داد و دور تازه ای را برای مردم ایران آغاز می کرد.»

«درین دنیای تازه همه چیز در زمین و آسمان جا به جا شد اما همه چیز در پرتو نظمی دیگر،که صبغهٔ الهی و منشأ آسمانی داشت باز همچنان استوار و پابرجا ماند.

...اما باورهای تازه برای کسانی که تدریجاً آیین فاتحان را با میل و علاقه استقبال کردند امیدهای تازه و اندیشه های تازه آورد و آنان را نیز که بر کیش سابق پدران باقی ماندند با پرسش های تازه روبرو ساخت.

مع هذا آن کس که کیش خویش رها کرد و از آمده خویشتن را شادمان یافت،از گذشته نکرد دیگر یاد.آن کس هم که کیش خویش رها نکرد تا وقتی گزیت سر و خراج زمین خود را می پرداخت فاتحان را چندان مایهٔ آزار نمی دید.»

منبع:تاریخ مردم ایران،عبدالحسین زرین‌کوب،انتشارات امیرکبیر،چاپ ۱۱،ج۲،ص۱۲،۱۳و۱۴

پ.ن ها:

(۱): موبَد:پیشوای دینی زرتشتیان.

(۲): واسپوهر. ( اِ ) لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان.

(۳): مینوگ: معادل آخرت و گیتیگ: جهان مادی - دنیا .

(۴): آزاتان: بزرگان و شورای عامه .

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

دکتر عبدالحسین زرین کوب:

«البته مزایایی که مسلمین در دارالاسلام نسبت به سایر اهل کتاب می داشتند به اضافهٔ اهتمام و مجاهده ای که در نشر و تبلیغ اسلام می ورزیدند سبب شد که اندک اندک آن عده ای هم از اهل ولایات و قرای ایران که اسلام نیاورده بودند به دیانت اسلام در آیند.

علی الخصوص که طبقات کارگران و پیشه وران اهل شهر بر خلاف اهل بیوتات و خاندان های اشرافی و روحانی که زیاده در آیین مجوس تعصب می ورزیدند به تشکیلات روحانی و عقاید و مقررات موبدان چندان تعلقی نداشتند و چون این طبقات به سبب اشغال و اعمال روزانه خویش و تصادم و اصطکاک دایم با قوانین و مقرراتی که در آیین زرتشت راجع به اجتناب از آلودن آتش و خاک و آب وجود داشت در نظر موبدان و روحانیان زرتشتی بی مبالات و تا حدی سست اعتقاد به نظر می آمدند طبعاً دیانت تازه ای را که اعراب آورده بودند با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند و از آنجا که اسلام با بعضی عقاید قدیم آنها نیز تا حدی موافقت داشت و فی المثل اعتقاد به «الله» و «ابلیس» و «ملائکه» و «یوم دین» و «جهنم» و «بهشت» و حتی اجراء مراسم پنجگانهٔ نماز در طی شبانروز همه بیش و کم با عقاید و آداب آیین قدیم آنها شباهت می داشت* تدریجاً برای اکثر عامه که شاهد قوت نفس و ایمان مهاجمین عرب و ناظر فساد و تباهی تشکیلات اداری و روحانی ساسانی بودند در قبول اسلام تردیدی باقی نماند و بعد از مدتی تقریباً بیشترینهٔ مردم رفته رفته به دیانت تازه درآمدند.»

 

«باری بامداد روزی که اسلام هر شهری را - در ایران - می گشود تحولی شگرف در احوال «فرد» و در نظام «جامعه» روی می نمود.برای «فرد» حقوق تازه ای پدید می آمد که از آن بی خبر بود و وظایف تازه ای تعیین می شد که بدان آشنایی نداشت.

در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندان ها از بین می رفت و دین تازه فاصله ای را که بین کفشگر زاده و موبد زاده بود پر می کرد.

دیوار عظیم مالکیت های بزرگ که اهل بیوتات و اقطاع داران بزرگ را از رعایای خرد جدا می کرد بر سر هر دو طبقه فرو می ریخت.

این عرب های هولناک که غالباً با چهره های سوخته و جامه های ژنده از گرد راه فرا می رسیدند بسیاری از مفاسد و معایب نظام اجتماعی کهن را در موج خون غرق می کردند.می آمدند و با شمشیرهای خون آلود و با شترهای آرام و خسته ای که رخت و کالای خانه هاشان را در پشت گرد و غبار اردو های مهیب آنها به همراه می آورد همه جا روزهای تازه همراه می آوردند.

روزهایی تازه که امیدهای دیگر و چشم انداز های دیگر داشت.با آمدن آنها گویی همه چیز دگرگون می شد و همه چیز رنگ دیگر می یافت».

منبع:دکتر عبدالحسین زرین‌کوب،تاریخ ایران بعد از اسلام،انتشارات امیرکبیر۱۳۸۳،ج۴،ص ۳۷۲و۳۷۳

*:علت آنچه دکتر زرین کوب «شباهت» عقاید و احکام اسلام با آموزه های دینی ایران باستان (دیانت زرتشتی) عنوان کرده در حقیقت تلاش های خود موبدها (روحانیون زرتشتی) برای ادیت و ویرایش دین شان به خاطر جلوگیری از ریزش روزافزون پیروان این دیانت بوده است.

پروفسور کریستین سن،ایران شناس مطرح،توضیح می دهد:

«ما دین زرتشتی را از دو طریق مختلف می شناسیم،یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی،که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است،دیگر از راه کتب اجانب،که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبی نوشته اند.این دو طریق با هم تفاوت هایی دارند،ولی از مطالب مذکور سبب اختلاف آنان را در می یابیم.

شریعت زردشتی،که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور محسوب می شد،مبتنی بر اصولی بود،که در پایان این عهد بکلی میان تهی و بی مغز شده بود.انحطاط قطعی و ناگزیر بود.

هنگامی که غلبه اسلام دولت ساسانی را،که پشتیبان روحانیان بود واژگون کرد،روحانیون دریافتند،که باید کوشش فوق العاده برای حفظ شریعت خود از انحلال بنمایند.این کوشش صورت گرفت.

عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را،که به آن تعلق داشت،دور انداختند و آیین مزدیسنی را،بدون شائبه زروان پرستی،مجددا سنت قرار دادند.در نتیجه قصصی که راجع به تکوین جهان در میان بود،تبدیل یافت.پرستش خورشید را ملغی کردند،تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد،مقام میثر (مهر) را طوری قرار دادند،که موافق با مهر یشت عتیق باشد.بسی از روایات دینی را یا بکلی حذف کردند یا تغییر دادند و بخش هایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را،که آلوده به افکار زروانیه شده بود،در طاق نسیان نهادند،یا از میان بردند.این نکته قابل توجه است که یشت های مربوط به تکوین که خلاصه آنها در دینکرد باقی مانده،به قدری تحلیل رفته است،که چند سطری بیش نیست،و از آن هم چیزی مفهوم نمی شود.

همه این تغییرات در قرون تاریک بعد از انقراض ساسانیان واقع شده است.در هیچ یک از کتب پارسی اشاره بدین اصلاحات نرفته است.

این شریعت اصلاح شده زرتشتی را چنان وانمود کرده اند که همان شریعتی است که در همه ازمنه سابق برقرار بوده است.»

منبع:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص۵۷۱

تصاویر مستندات (به ترتیب) :

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

  • حسین عمرزاده

روزگارانی که نژاد امتیاز نبود و همه در زیر سایه عقیده اسلامی،متحد بودند.



فرمانروای تُرک آرزو می کند و فرمانروای کُرد به آن جامه عمل می پوشاند!



منبر نورالدین زنگی

این منبر را منبر صلاح الدین نیز می‌خوانند. نورالدین زنگی (فرمانروای مسلمان ترک) پیش از آزادسازی بیت المقدس منبر مذکور را ساخته بود تا آن را در مسجدالاقصی قرار دهد، اما خود پیش از فتح بیت المقدس درگذشت و سرانجام صلاح الدین ایوبی (فرمانروای مسلمان کُرد) منبر فوق را در مسجدالاقصی قرار داد و قاضی دمشق محیی الدین بن زنگی پس از نود سال بر آن خطبه‌ی جمعه خواند.



منبر نورالدین از چوب درخت آبنوس و بدون استفاده از میخ توسط ماهرترین نجاران و هنرمندان در حلب ساخته شد.

این منبر راز عجیبی دارد و آن اينكه در زمان ساخت آن بیش از ۳۵۶۸ قطعه چوبی به کار برده شده است بدون اینکه حتی یک میخ به آن کوبیده شود.

بالکن چوبی دارای ۱۲ هزار قطعه در هم تنیده است که منبر را جلوه ای از هنر و زیبایی به نمایش می گذارد و دارای نوشته های قرآنی و تاریخی است.

منبر الاقصی بیش از ۲۰ سال قبل از فتح قدس توسط ملک العدل نورالدین محمود بن زنگی - رَحِمَهُ الله - در حلب ساخته شد و صلاح الدین پس از آزادسازی مسجد مبارک الاقصی آن را نصب کرد. در جای خود در قبله مسجد.

صنعتگران در ساختن آن سرآمد بودند و در طی دو سال آن را به پایان رساندند و مردم از ساختن این چنین منبری تعجب می کردند!چون سربازان صلیبی سرزمین های اسلامی را تحت اشغال داشتند و عده ای نور الدین زنگی را به خاطر ساخت این منبر و چنین آرزویی مسخره می کردند و می گفتند:وقتی این لشکریان در سرزمین اسلام مستقر هستند، الاقصی آزاد می شود؟! نورالدین به آنها پاسخ می داد:

إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُون

«اگر ما را مسخره می کنید ، پس ما (نیز) شما را مسخره خواهیم کرد؛ همین گونه که مسخره می کنید»قسمتی از آیه ۳۸ سوره هود


این منبر تا حدود پنجاه سال پیش در مسجدالاقصی قرار داشت اما در پی یک آتش سوزی عمدی در تاریخ ۲۱ آگست سال ۱۹۶۹ میلادی توسط یک استرالیایی به نام دنیس مایکل روهان در آتش سوخت. این آتش سوزی در حدود ۱۵۰۰ متر از مسجد گسترش یافت و به قسمتی از محراب و گنبد داخلی و برخی ستون‌ها و ۴۸ پنجره‌ی مسجد آسیب رساند و منبر نورالدین را تقریبا از بین برد.

بعدها ملک حسین پادشاه اردن دستور به بازسازی این منبر داد. بیش از چهل محقق و مهندس و صنعتگر با استفاده از تصاویر منبر اصلی و چوب گردو و آبنوس و عاج، به همان روش، منبر نورالدین را بازسازی نمودند. این منبر در فوریه‌ی سال ۲۰۰۷ در جای قبلی خود در مسجدالاقصی قرار داده شد. هم اکنون این منبر را «منبر صلاح الدین» می‌خوانند. منبر جدید از ۱۶۵۰۰ قطعه‌ی کوچک چوبی و بدون استفاده از میخ ساخته شده است.

ابن شامة در کتاب "الروضتين في أخبار الدولتين" می نویسد:«بنى نور الدين وصلاح الدين من المساجد والمدارس بقدر ما بنيا من القلاع والحصون»

یعنی:نورالدین زنگی و صلاح الدین ایوبی رَحِمَهُمَا الله،به همان تعداد و اندازه که قلعه و دژ جنگی ساختند،مسجد و مدرسه بنا کردند.

و حکمت این کار و رفتار در این است که؛قلعه‌ها و پادگان ها نیازمند سربازان عقیده مندی هستند که در مرگ و شهادت خوب باشند و بدانند که چگونه الله مؤمنان را بر کافران یاری می‌کند، پس صبر و استقامت کنند و با خون و دارایی های خود بهشت ​​و پیروزی را بخرند.

  • حسین عمرزاده

دکتر ذبیح الله صفا (۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ – ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸)،پژوهشگر و استاد ممتاز وقت دانشگاه تهران و البته از نویسندگان اصلی دانشنامه ایرانیکا،از وضعیف آشفته و نابسامان اجتماعی،سیاسی و دینی ایران در دوره ساسانیان (پیش از اسلام) که محصول باورها و رفتارهای دو طبقه موبدها (روحانیون زرتشتی) و دولت و شاهنشاهی ساسانی بوده می نویسد:

 

 

«وضعیت اجتماعی ایران نیز در این ایام به هیچ روی بهتر از وضع سیاست و دربار نبود.

حکومت طبقاتی که از دیرباز در ایران وجود داشته و در دورهٔ ساسانیان به شدیدترین وجهی در آمده بود،مایهٔ افتراق طبقات اشراف و روحانیان از طبقهٔ سوم یعنی پیشه وران و زارعین شده بود.تحمیلات دربار و اشراف بر مردم خاصه در اواخر عهد ساسانی به درجه ای رسیده بود که تحمل ناپذیر می نمود.تمامی مقامات منحصر به طبقات اشراف و روحانیان و آزادگان و دهقانان و نظایر این طبقات عالیه بود و باقی جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگ ها وظیفهٔ دیگری نداشتند.

نفوذ طبقات اشرافی و روحانی نه تنها در میان طبقهٔ سوم محسوس بود بلکه آنان در وضع دربار نیز بی نهایت مؤثر بودند و علی الخصوص بعد از خسرو پرویز می توان یکی از علل وضع آشفتهٔ دولت ساسانی را بیش از هر چیز دخالت ها و تصرفات سوء این دو طبقه دانست.

تحصیل دانش تقریباً منحصر به خاندان های اشرافی و روحانیان و دهقانان بود و دیگران که از این نعمت استفاده ای نمی توانستند کرد ناگزیر به تحصیل آن نیز رغبتی نداشتند.مشاغل و مناصب موروث بود و کسی حق نداشت از طبقات پست به طبقات عالی راه جوید.

اشکال بزرگتری که در اواخر عهد ساسانی نباید از ذکر آن غافل بود تشتت و اختلاف آراء دینی است.در عهد ساسانی دین رسمی و عمومی ملت آیین زرتشتی بود.این آیین از طرف دربار به شدت حمایت می شد و به همین سبب نیز روحانیان زرتشتی خاصه موبدان موبد در دربار نفوذی فراوان داشتند.

نفوذ روحانیان در امور کشور به حدی بود که اگر پادشاهی را مانند قباد مخالف آیین زرتشتی و یا نفوذ خویش می شمردند با وی از در خلاف در می آمدند و مانعی بزرگ بر سر راه فرمانروایی و اقتدار او می شدند و حتی در اینگونه موارد عزل شاهنشاه نیز برای آنان دشوار نبود.با این حال و با همهٔ نفوذی که موبدان و هیربدان در کشور داشتند،شاید بر اثر تحمیلات و رفتارهای نابهنجار آنان و یا در نتیجهٔ قدمت آیین زرتشتی به تدریج اختلاف کلمه در میان پیروان آن کیش بروز کرد و روز به روز شدت یافت.اختلاف کلمهٔ ایرانیان در آیین زرتشتی علی الخصوص از آن ایام آغاز شد که آیین مسیحی در ایران راه جست.

...آیین خارجی دیگری نیز که در ایران ساسانی نفوذ داشت دین بودا بود که پیروان آن در نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانی پراکنده بودند و مهمترین بت‌کدهٔ آنان نوبهار بلخ بوده است که رؤسای آن لقب برمک داشتند و خاندان برمکی اصلاً ریاست همین بت‌کده را داشتند.ظهور ادیان و مذاهب داخلی دیگری مانند دین مانی (در آغاز سلطنت شاپور)‌ و دین مزدک (در عهد قباد) و مذاهب زروانی و گیومرثی نیز مایهٔ تشتت تازه ای در میان ایرانیان آن عصر گردیده بود.

با توجه به این مقدمات ملاحظه می شود که جامعهٔ ایرانی مقارن حملهٔ عرب وضع آشفته ای داشت و آثار بی نظمی در امور سیاسی و درباری و نظامی و دینی و اجتماعی آشکار شده و دولت ساسانی را مستعدّ شکست کرده و شاهنشاهی بزرگ ایران را به کنار پرتگاه انقراض کشانیده بود.»

 

منبع:تاریخ ادبیات در ایران،دکتر ذبیح الله صفا،انتشارات فردوس،چاپ دهم،ج۱،ص۵،۶و۷

 

همانطور که ملاحظه کردید وضعیت آن روزگار برای مردم «تحمل ناپذیر» شده بود و با توجه به منابع تاریخی،قبل از ورود اسلام و گرایش ایرانیان به اسلام،ادیان دیگری نیز در ایران وجود داشتند اما مطمئنا در نظر ایرانیان به اندازه اسلام مقبولیت نداشته اند.همچنانکه سلمان فارسی،که خود زرتشتی اهل اصفهان بود،قبل از گرایش به اسلام به آیین مسیحیت گرویده بود و چون اقناع و متقاعد نشده بود سرانجام در پی یافتن اسلام،راهیِ سرزمین گرم و خشک حجاز شد.

 

تصاویر صفحات (به ترتیب):

 

 

 

 

 

  • حسین عمرزاده

جناب مرتضی مطهری،سخن گفتن علیه فتوحات اسلامی (از جمله فتح ایران توسط سپاه اسلام) را مزدورانه و استعمار گرایانه می داند...

«احدی در آن زمان نمی توانست آن شکست عظیم ایران را به دست اعراب مسلمان پیش بینی کند.

در اینجا ممکن است گفته شود که علت پیروزی مسلمانان شور ایمانی و هدف های روشن و ایمان و اعتقاد آنها به رسالت تاریخی شان و اطمینان کامل به پیروزی و بالاخره ایمان و اعتقاد محکم آنان نسبت به خدا و روز جزا بود.

البته در اینکه این حقیقت در این پیروزی خیلی دخیل بوده حرفی نیست،فداکاری ها و جانبازی های آنان و سخنانی که از آنان در آن اوقات باقی مانده نشان می دهد که ایمان آنان به خدا و قیامت و صدق رسالت نبی اکرم و رسالت تاریخی خودشان کامل بوده است،معتقد بوده اند جز خدا را نباید پرستش کرد و مللی را که غیر خدا را به هر شکل و هر صورت پرستش می کنند باید نجات داد،برای خود رسالتی قائل بوده اند که توحید الهی و عدل اجتماعی را برقرار کنند،طبقات مظلوم را از چنگ طبقات ستمگر رها سازند.

سخنانی که در مواقع مختلف در مقام تشریح هدف های خود گفته اند نشان می دهد که صد در صد آگاهانه گام بر می داشته اند و هدف مشخص و معینی داشته اند و واقعاً به تمام معنی نهضتی را رهبری می کرده اند،واقعاً آنچنان بوده اند که علی علیه السلام توصیف می کند:«و حملوا بصائرهم علی اسیافهم» . همانا بینش های روشن خویش را بر دوش شمشیرهای خویش حمل می کردند.

اما جیره خواران استعمار ناجوانمردانه نهضت اسلامی را در ردیف حملهٔ اسکندر و مغول قرار می دهند.»

منبع:خدمات متقابل اسلام و ایران،مرتضی مطهری،انتشارات صدرا،۱۳۵۷،ص۹۶و۹۷

  • حسین عمرزاده

توماس واکر آرنولد (انگلیسی: Thomas Walker Arnold؛ ۱۹ آوریل ۱۸۶۴ – ۹ ژوئن ۱۹۳۰) دانشمند و شرق‌شناس بریتانیایی می نویسد:

توماس واکر آرنولد

«موقعی که ارتش مسلمانان به دره اردن رسید و ابوعُبَیده در محل اردوگاه خود را مستقر نمود،سکنه مسیحی منطقه نامه ای به این مضمون برای مسلمانان ارسال داشتند:

«ای مسلمانان،ما شما را بر بیزانس ها ترجیح می دهیم،هرچند آنان هم کیش ما هستند،زیرا شما ما را در دین و ایمان خود آزاد گزارده و با ما با ترحم و مهربانی بیشتر رفتار می کنید و از اعمال زور و ظلم در مورد ما خودداری می نمائید و حکم شما بر ما به مراتب بهتر است از حکومت بیزانس ها،زیرا آنان اموال ما را به غارت برده و خانه های ما را تصاحب نمودند».

اهالی امسا دروازه های شهرهای خود را بر لشگر هراکلیوس بستند و به مسلمانان اطلاع دادند که حکومت و عدالت اسلامی را بر بی عدالتی و فشار و تعدیات یونانیان ترجیح می دهند.»

منبع:تاریخ گسترش اسلام،سر توماس آرنولد،ترجمه ابوالفضل عزتی،انتشارات دانشگاه تهران،ص۴۲

تصاویر مستندات:

  • حسین عمرزاده

«دینکَرد» یکی از کتاب های مهم زرتشتی است که آن را به جهت گستردگی و دربرگیری مطالب و موضوعات مختلف،«دایرة المعارف،دانشنامه و درسنامه مزدیسنا» می نامند.به تعبیری؛اگر بخواهیم با حقیقت این آیین و نحوه دین داری پیروان آن در ایران پیش از اسلام (به ویژه ساسانیان) آشنا شویم،می بایستی مطالب و نوشته های این کتاب را مد نظر قراردهیم.

در کرده (باب) هشتادم از کتاب سوم دینکرد به این عنوان بر می خوریم:

«اعتراض یک یهودی بر هیربد در عیب دانستنِ خُـوَیدودَه یا نیز اعتراض یک یهودی بر هیربد درباره‌ی بن‌انگیزه‌ی خویدوده و چرایی آن را از وی خواستار شدن؛ و پاسخ هیربد برابر آموزه‌ی دین بهی»۱.

بر اساس این عنوان،ظاهرا یک یهودی در مقابل هیربُد (از پیشوایان آیین زرتشتی) به خویدوده ایراد گرفته و چرایی و علت آن را می پرسد.با توجه به ادامه متن متوجه می شویم که منظور شخص یهودی از خویدوده همان «ازدواج با محارم» است که همچنانکه در عنوان ذکر شده،هیربد «برابرِ آموزه های دین بِهی» و زرتشتی به این اعتراض و خرده گیری پاسخ می دهد.

او ابتدا می گوید که برای پاینده و رستگار بودن نسب و دوده و حفظ نژاد،ضروری است که افراد هم خون با خویشان و طبقه اول و نزدیک تر پیوند ببندند و ازدواج کنند و سپس ادامه می دهد:

«من (= منِ هیربد) بویژه سه گونه همپیوندی < از گونه خویدودَه > را در نظر گرفته ام که اینانند:

۱. همپیوندیِ پدر با دختر

۲. همپیوندیِ پسر با مادر

۳. همپیوندیِ برادر با خواهر»۲

او حتی چگونه نامیدن فرزندان حاصل چنین ازدواج هایی را هم با استدلالی عجیب به داستان آفرینش انسان از دیدگاه زرتشتی بیان می کند و می نویسد:

«< خداوند> خود،پدر سْپَنْدَرْمَذ،زمین،است؛همان زمینی که از آفرینش (az-dahišn/خلقتاً) مادینه <بوده> است.

خداوند از او (= از زمین) نر را آفرید؛کیومرث را،که نامش به «مرد نخستین» ترجمه می شود.

...و در این زمانه،نیز اگر پدری از دختر < ِ خود> نر آفریند،بر آن،نامِ «خُویدودَهیِ پدر-دختر» می نهند.

این را نیز برابرِ یکی از آموزه های دین بر می گویم که:زمانی که کیومرث بمُرد،نطفه <ی او>  - که تخمک نامیده می شود - اندر سپندرمذ،زمین،افتاد؛یعنی نطفه اش بر مادرش <فرو افتاد>؛و به سبب آن،<تخمکِ> مَشْیْ و مَشْیانه <در دامان سپندرمذ،زمین> به یکدیگر در پیوست؛مَشْیْ و مَشْیانه ای که پسر و دخترِ کیومرث و سپندرمذ اند:بر آن،نامِ «خویدودهیِ پسر-مادر» نهاده اند.»۳

سپس برای تشویق مردم و البته ایجاد نوعی ترس برای پیشبرد این موضوع،ثواب و توجیه می تراشد و انجام ازدواج با محارم را راهی برای در امان ماندن از پتیارگی (هرزگی و بدکاره بودن) می شمارد!

«من ( = هیربد) می گویم که:دیوان،دشمنانِ مردمان اند؛دیوان تباهی خواه هستند و در این تباهی خواهی بسی کوشای اند؛اما اگر کسی خویدوده بورزد،آنگاه است که دیوان آن کردارِ اندازه شناسانه ی آغازین را به یاد خواهند آورد؛همان کرداری که افزایش شمارِ مردمان از آن بود؛و از آنجایی که دیوان دشمن < ِ افزایش شمارِ مردمان> اند،بر آنان،<از خُویدودَه وَرزی> بیم و رنج و دردی سخت درافتد؛نیرویِ شان کاستی گیرد و نیز کم تر خواهانِ پتیارگی و گزند بر مردم شوند.

از این روی این مسلم است که:رنجور و دردمند و بیمناک کردن و ستیزش با دیوان ثواب دارد؛و این است آن راهی که ثوابکاران پاداش و مزد < ِ ثواب> را از آنِ خویش می کنند.»۴

او معتقد است تنها با ازدواج محارم است که ویژگی های اخلاقی و جسمی در یک خانواده می توانند پاک و محفوظ بمانند و بعد برای توضیح و اثبات حقانیت این اعتقاد،مثال هایی از دنیای حیوانات بیان می کند!

«من ( = هیربد) می گویم:سرشت و کالبد و < میلِ به > نیکی کردن و خرد و خیم و آزرم و مهر و هنرها < ی اخلاقی> و قوا < یِ خدادادی> و دیگر چونی هایِ فرزندان،هر اندازه که به بن تخمه ی زایندگان شان نزدیک تر باشد،به همان اندازه <آن چونی ها را> درستینه تر <از پیشینیان> به ارث می برند.

...نمونه ی دیگر،<جفت گیریِ> سگ با گرگ است که،<توله ی این جفت گیری>،نه مانندِ گرگ توانا به گوسپندْرُبایی و نه مانندِ سگ،گرگْ زور خواهد شد؛و <آن توله> نه کالبد گرگی دارد و نه کالبدِ سگی.

نمونه دیگر،آن <کُرّه> هایی اند که از <جفت گیری> اسبِ تازی و اسبِ شهری زاییده می شود؛<آن کُرّه یِ زاییده شده> نه،تازنده مانندِ اسبِ تازی است و نه مانندِ اسبِ شهری،پایا <در زیرِ بار> و نه نیز کالبدی درست دارد.

نمونه ی دیگر،استرِ <زاییده شده از نزدیکیِ> اسب و خر است که به هیچ یک از زایندگانِ خود همانَسته نیست؛و به سببِ این <نا خُوَیدودَهی> نطفه اش ستَروَن است و نتواند که <دوده و تبار> به پسینیان پیوند دهد؛این است سودِ پاکیزه پاسیِ دوده و تبار.»۵

در ادامه پس از آنکه برای ازدواج خواهر با برادر ۴ فایده ! نام می برد۶ سعی می کند با تحریک احساسات ناموسی و غیرت مردم،این نوع ازدواج ها را توجیه کند:

«اگر کسی بگوید این کار در نهادِ خود زشت است،و در همان زمان زخمی بر آلتِ مادر یا خواهر یا دخترِ خویش ببیند،و ببیند که هیچ چاره ای نیست جز آنکه مردِ پزشکی،زخم بند بر آن زخم نهد،<آیا مردِ بیگانه> سزاوارتر است یا که پدر،پسر یا برادرش در امرِ پزشکی به فریاد رسند؟

...در این میان،کدام <گزینه> در نهاد خویش زشت تر است؟که آن جا <یِ زخمین> را <پدر یا پسر یا برادر> با دست بپرماسند و زخم بند بر آن جا نهند،یا آنکه یک مرد <یا پزشکِ> بیگانه؟

<به همان گونه> اگر جفت گزیدن به زمان بایستگی رسیده باشد،کدام کار،که در نهادِ خویش زشت تر است،کم تر زیانمند خواهد بود؟»۷

یعنی می گوید همانگونه که هنگام بستن پانسمان بر دستگاه تناسلی مادر،دختر یا خواهر،هیچ مرد با غیرتی به پزشکی بیگانه اجازه نمی دهد تا دستگاه تناسلی ناموس او را معاینه و مداوا کند،به همان شکل،در ازدواج و پیوند زناشویی هم اینان بر دیگران و بیگانگان ارجحیت و اولویت دارند!

از جمله دیگر دلایل او برای مشروعیت و درستیِ این ازدواج،این است که زنِ خودی و محرم،رازها و اسرار شوهرش را فاش نساخته و همچون زن بیگانه بدی های او را بازگو نمی کند.خواهر بدی های برادر را تحمل می‌کند.مادر زشتی‌ها ی پسر را و دختر بدی‌ های پدر را ! در حالیکه زنانِ بیگانه چنین شکیبایی و محبتی در حق شوهران خود ندارند!و حتی ممکن است در مقبل کاستی های زندگی آبروی شوهر را ببرند.اما مادر و خواهر و دختر هیچگاه آبروی پسر یا برادر یا پدر خود را نمی‌برد.۸

هیربد که خود می داند این اعتقادات اش نادرست هستند و قطعا بیشتر مردم دنیا آن را قبول نخواهند داشت (گویی برای آماده ساختن ذهنیت پیروانش) می گوید:

«و اگر کسی بگوید:با همه این <گواه> هایی که <شما> می نمایانید،هستند کسانی که این <کردار> را در باور زشت می انگارند؛هرکس می‌باید بداند که زشتی و نکویی - به بیشترین -  نه در گوهرِ <چیزها>، که برآمدِ <شیوه‌ی> دریافت و سُهِش و گِرَوِش و خویمندیِ باشندگان است».۹

در ادامه (همچون دیگر استدلال های سراسر مغلطه اش) مثالی می زند که در بعضی سرزمین ها پوشیده بودن ناپسند و عیب به شمار می رود در حالیکه ما پوشیده هستیم و برهنگی را ناپسند می دانیم و یا در بعضی جاها ممکن است بینی پهن یا کشیده را زیبایی بدانند و بالعکس،سپس می گوید که این اعتقاد هم مخالفینی دارد و مخالفت دیگران اصلا مهم نیست.۱۰

او حتی سخن کسی که می گوید ایزد گفته است خویدوده نکنید را به این شکل رد می کند و آن را سخنی پوچ و بی ارزش می داند:

«و اگر کسی بگوید <این همه که می گویید درست ولی> ایزد،پس از آن فرموده است که:«خویدوده نورزید»؛هرکس چنین فرمانی را دانشمندانه بداند و رواج دهد،ما،آن فرمان را دانشمندانه نه،که پوچ و بی ارزش می دانیم.»۱۱

ابراهیم پورداوود،ایران شناس و پدر اوستا شناسی ایران،در اهمیت مطالب و نوشته های دینکرد می نویسد:

«به خصوصه مندرجات دینکرد راجع به اوستا بسیار مهم است. از حیث مطالب علمی سرآمد کتب پهلوی است.پس از تحقیقات مستشرقین اروپا غالب مطالب آن راجع به اوستا به صحت پیوسته است.

دینکرد ابداً در امور دینی مرمت کاری ندارد پایبند تعصب هم نیست.»۱۲

نتیجتا؛سوالی که در مقابل ایرادگیری جریانات باستان گرا و اسلام ستیز درباره فتوحات اسلامی ،اسلام اختیاری ایرانیان و البته استقبال ایرانیان از سپاه مسلمانان مطرح می شود اینکه؛ چرا یک ایرانی نباید از دست این چنین باورهایی به آغوش دین بی شائبه و پاکیزه اسلام پناهنده می شد؟آیا در آن شکل خانواده ها،اعتماد و امنیت و حرمت معنا و جایگاهی داشته است؟اگر متن و نَصّی اسلامی (از آیات قرآن یا احادیث صحیح) این چنین و با استدلال به زندگی و نحوه جفت گیری حیوانات و...شهوت و بی بند و باری جنسی را توجیه و ترویج می کرد چه می گفتیم؟

البته این جماعت باستان گرا و مدعی دروغین مطالعه و تحقیق،تاریخ را نوشته فاتحان و در نتیجه بی اعتبار می دانند و این متون به جای مانده را هم انکار و تحریف می کنند.انکاری بی فایده که از نگاه و قلم متخصصین و جهانیان هم دور و بی پاسخ نمانده است.

پروفسور کریستین سن می نویسد:

«اهتمام در پاکی نسب و خون خانواده، یکی از صفات بارز جامعه ایرانی به شمار میرفت، تا حدی که ازدواج با محارم را جایز می شمردند و چنین وصلتی را خویذو گدس (در اوستا خوایت ودث) می خواندند.
این رسم از قدیم معمول بود حتی در عهد هخامنشیان. اگر چه معنی لفظ خوایت ودث در اوستای موجود مصرح نیست ولی در نسکهای مفقود مراد از آن بی شبهه مزاوجت با محارم بوده.

در بغ نسک و ورشتمان سرنک اشاره به اجر این عمل رفته،مثلا اینکه مزاوجت بین برادر و خواهر بوسیله فره ایزدی روشن می شود و دیوان را بدور می راند.نرسی برزمهر مفسر ادعا کرده،که خویذوگدس معاصی کبیره را محو می کند.در زمان ساسانیان نه تنها در کتب معاصران مثل آگاثیاس و کتاب منسوب بابن دیصان ذکر این عمل رفته،بلکه در وقایع آن دوره هم شواهدی چند می بینیم.

یکی از اولیاء آن عهد اردای ویراز،که هفت خواهر خود را به زنی گرفته بود،ممکن است وجود خارجی نداشته باشد،اما وهرام چوبین خواهر خود گردیگ (گردیه) را گرفت و مهران گشنسپ نیز پیش از گرویدن به کیش نصاری «بنابر عادت ناشایست و ناپاکی،که این گمراهان آن را قانونی و بحق می پندارند» خواهرش را عقد کرده بود.
بطریق ماربها هم عصر انوشیروان در کتاب حقوق سریانی که راجع به ازدواج است گوید: عدالت خاصه پرستندگان "اهورمزد" به نحوی جاری می شود ، که مرد مجاز است با مادر و خواهر و دختر خود مزاوجت کند؛و مثالهایی آورده است،که زردشتیان برای تأیید و تقدیس این امر روایت می کرده اند.
با وجود اسناد معتبری که در منابع زرتشتی و کتب بیگانگان معاصر عهد ساسانی دیده میشود،کوششی که بعضی از پارسیان جدید برای انکار این عمل،یعنی وصلت با اقارب می کنند، بی اساس و سبک سرانه است.

...محتمل است،که قول هیون تسیانگ چینی در اوایل قرن هفتم میلادی،که گوید ازدواج ایرانیان عصر او بسیار آشفته است،ناظر به همین رسم باشد»۱۳.

منابع:

۱:کتاب سوم دین‌کرد، دفتر اول، به اهتمام فریدون فضیلت، تهران: انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱. ص۱۴۳

۲:همان،ص ۱۴۳و۱۴۴

۳:همان،ص ۱۴۴

۴:همان،ص ۱۴۵

۵:همان،ص ۱۴۵و۱۴۶

۶:همان،ص ۱۴۶

۷:همان،ص ۱۴۷

۸:همان،ص ۱۴۷و۱۴۸

۹:همان،ص ۱۴۸

۱۰:همان،ص ۱۴۸و۱۴۹

۱۱:همان،ص ۱۴۹

۱۲:گاتها کهن ترین بخش اوستا،ابراهیم پورداود،تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۸. ص۵۱

۱۳:ایران در زمان ساسانیان،آرتور کریستن سن،ترجمه رشید یاسمی،تهران،دنیای کتاب،۱۳۶۸،ص ۴۳۵-۴۳۴-۴۳۳

تصاویر مدارک،به ترتیب:

  • حسین عمرزاده

از "Gemini" در مورد صحت و سقم افسانه کتابسوزی ایران و مصر پرسیدم که متن پرسش و پاسخ صورت گرفته را با هم می خوانیم؛

 

  • من:سلام

لطفا برایم از درستی یا نادرستی ماجرای کتاب سوزی توسط مسلمانان در اثنای فتوحات اسلامی در ایران و مصر یا دیگر نقاط جهان بگو...

 

  • Gemini:

 

«سلام


ماجرای کتاب‌سوزی در فتوحات اسلامی: یک ادعای بحث‌برانگیز


ادعای کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی، به‌ویژه در مورد کتابخانه‌های بزرگ مانند اسکندریه، یکی از بحث‌برانگیزترین موضوعات در تاریخ است. این ادعا اغلب برای نشان دادن تضاد بین اسلام و دانش و تمدن‌های پیشین استفاده می‌شود. با این حال، بررسی دقیق منابع تاریخی و شواهد موجود، تصویر پیچیده‌تری از این رویداد ارائه می‌دهد.


دلایل تردید در صحت این ادعا:


* نبود شواهد تاریخی اولیه: هیچ منبع تاریخی اولیه و معتبری از قرن‌های اولیه اسلامی وجود ندارد که به‌صراحت و با جزئیات به کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان اشاره کند. اغلب روایت‌های موجود قرن‌ها پس از وقایع مورد ادعا نوشته شده‌اند.

* تعارض با آموزه‌های اسلامی: اسلام بر اهمیت دانش و یادگیری تأکید فراوان دارد. بسیاری از آیات قرآن و احادیث پیامبر (ص) مسلمانان را به کسب دانش و تفکر تشویق می‌کنند.

* وجود مراکز علمی در جهان اسلام: پس از فتوحات اسلامی، بسیاری از مراکز علمی و دانشگاهی در جهان اسلام تأسیس شد و دانشمندان مسلمان در زمینه‌های مختلف علمی پیشرفت‌های چشمگیری داشتند. این امر با ادعای نابودی سیستماتیک دانش توسط مسلمانان در تضاد است.

* وجود روایت‌های متناقض: روایت‌های مختلفی درباره کتاب‌سوزی در اسکندریه وجود دارد که با هم تناقض دارند. برخی مورخان معتقدند کتابخانه اسکندریه پیش از حمله مسلمانان به دلیل جنگ‌ها و آتش‌سوزی‌های قبلی تخریب شده بود.


دلایل مطرح شدن این ادعا:


* پیش‌داوری‌های غربی: برخی مورخان غربی در قرن‌های گذشته با هدف تخریب چهره اسلام و تمدن اسلامی، این ادعا را مطرح کردند.

* تلاش برای توجیه شکست‌ها: برخی از گروه‌ها و حکومت‌ها برای توجیه شکست خود در برابر مسلمانان، این ادعا را مطرح کردند تا نشان دهند که مسلمانان به دانش و فرهنگ اهمیت نمی‌دهند.

* ابهامات تاریخی: نبود اطلاعات کافی در مورد بسیاری از رویدادهای تاریخی، زمینه را برای شکل‌گیری افسانه‌ها و روایت‌های اغراق‌آمیز فراهم کرده است.


نتیجه‌گیری:


با توجه به شواهد موجود، نمی‌توان به‌طور قطعی ادعای کتاب‌سوزی گسترده توسط مسلمانان در دوران فتوحات اسلامی را تأیید یا رد کرد. با این حال، شواهد تاریخی و منطقی بیشتر از آن حمایت نمی‌کند که مسلمانان به‌طور سیستماتیک و با هدف نابودی دانش، کتابخانه‌ها را به آتش کشیده باشند.


نکات مهم:


* تعمق در منابع تاریخی: برای قضاوت در مورد هر رویداد تاریخی، باید به منابع اولیه و معتبر مراجعه کرد و از تعمیم‌دهی و قضاوت‌های عجولانه پرهیز کرد.

* پرهیز از تعصب: در بررسی مسائل تاریخی، باید از پیش‌داوری‌ها و تعصبات دینی، ملی و ایدئولوژیک اجتناب کرد.

* اهمیت گفتگوی بین‌المللی: برای روشن شدن بسیاری از ابهامات تاریخی، نیاز به گفتگو و همکاری میان محققان و اندیشمندان مختلف از سراسر جهان است.


در نهایت، این موضوع یک بحث پیچیده و چند وجهی است که نیازمند بررسی‌های بیشتر و دقیق‌تر است.»

 

سپس مجددا درخواست دیگری از او کردم که پاسخ اش به منزله ردی محکم بر این افسانه واهی است؛

چرا که مسلمانان نه تنها کتابخانه ای را به آتش نکشیدند و با علم و دانش دشمنی ای نداشته اند بلکه کتب پیشین سرزمین های فتح شده (از جمله کتب دینی زرتشتی و...) را هم به لحاظ علمی و تحقیقی ترجمه کرده و در دسترس دیگران قرار دادند.

 

  • من:

لطفا در مورد نهضت ترجمه در تمدن اسلامی هم برایمان بگو...

 

  • Gemini:

 

«نهضت ترجمه در تمدن اسلامی: دریچه‌ای به دنیای دانش و اندیشه


نهضت ترجمه یکی از مهم‌ترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که با هدف جمع‌آوری و ترجمه آثار علمی و فلسفی تمدن‌های پیشین، به‌ویژه یونان و ایران باستان، صورت گرفت. این حرکت گسترده در قرون اولیه اسلامی، به‌ویژه در دوره عباسیان، باعث انتقال دانش و اندیشه‌های مختلف به جهان اسلام شد و زمینه‌ساز شکوفایی علمی و فرهنگی در این تمدن گردید.


انگیزه‌های شکل‌گیری نهضت ترجمه


* توجه به دانش و حکمت: آموزه‌های اسلامی بر کسب دانش و حکمت تأکید فراوان دارند. مسلمانان با مطالعه آثار دانشمندان پیشین، به دنبال فهم بهتر جهان و ارتقاء سطح دانش خود بودند.

* توسعه قلمرو اسلامی: فتح سرزمین‌های مختلف توسط مسلمانان، آنان را با تمدن‌ها و فرهنگ‌های گوناگونی آشنا کرد. این امر موجب شد تا مسلمانان به اهمیت دانش و فناوری‌های موجود در این تمدن‌ها پی ببرند.

* حمایت خلفا و حاکمان: خلفای عباسی و برخی حاکمان دیگر، با حمایت از مترجمان و تأسیس کتابخانه‌های بزرگ، نقش مهمی در گسترش نهضت ترجمه ایفا کردند.


اهمیت و تأثیرات نهضت ترجمه


* توسعه علوم: ترجمه آثار علمی یونانی و ایرانی در زمینه‌های مختلفی مانند فلسفه، ریاضیات، نجوم، پزشکی و... باعث شد تا مسلمانان به پیشرفت‌های علمی دست یابند و نظریه‌های جدیدی را مطرح کنند.

* پیدایش علوم اسلامی: دانشمندان مسلمان با تلفیق آموزه‌های اسلامی و دانش‌های یونانی و ایرانی، علوم اسلامی را پایه‌گذاری کردند.

* شکوفایی تمدن اسلامی: نهضت ترجمه، یکی از عوامل اصلی شکوفایی تمدن اسلامی در قرون وسطی بود و باعث شد تا مسلمانان در زمینه‌های مختلف علمی و فرهنگی پیشرو شوند.

* انتقال دانش به غرب: بسیاری از آثار علمی و فلسفی که توسط مسلمانان ترجمه شده بود، بعدها به زبان‌های لاتین ترجمه شد و به این ترتیب، دانش و اندیشه‌های اسلامی به غرب انتقال یافت.


مراحل و ویژگی‌های نهضت ترجمه


نهضت ترجمه در چند مرحله و با ویژگی‌های خاصی همراه بود:


* مرحله اولیه: در این مرحله، آثار به صورت تحت‌اللفظی و بدون توجه به تفاوت‌های فرهنگی ترجمه می‌شد.

* مرحله میانی: در این مرحله، مترجمان به تفاوت‌های فرهنگی توجه بیشتری نشان می‌دادند و سعی می‌کردند تا مفاهیم را به زبان عربی روان ترجمه کنند.

* مرحله نهایی: در این مرحله، دانشمندان مسلمان با استفاده از دانش خود، آثار ترجمه شده را ویرایش و تکمیل می‌کردند و نظریه‌های جدیدی را بر اساس آن‌ها ارائه می‌دادند.


نتیجه‌گیری


نهضت ترجمه، یکی از مهم‌ترین رویدادهای علمی و فرهنگی در تاریخ تمدن اسلامی است که تأثیر شگرفی بر توسعه دانش و اندیشه در جهان اسلام داشته است. این حرکت نشان می‌دهد که مسلمانان در طول تاریخ همواره به دنبال کسب دانش و حکمت بوده‌اند و برای رسیدن به این هدف از هیچ تلاشی فروگذار نکرده‌اند.»

 

جهت اطلاع بیشتر به پست های منتشر شده گذشته در این خصوص با عنوان #افسانه-کتابسوزی مراجعه بفرمایید.

 

 

دریافت ویدیو

  • حسین عمرزاده

آرنولد توین بی (Arnold Joseph Toynbee) تاریخ دان و نویسنده مشهور انگلیسی:

«ساکنین بومی ایران در خراسان و طخارستان (پارتیا و باکتریای سابق) با اعراب برادروار به زندگی پرداختند.

...مسلمین همچنین نسبت به اقوامی که دارای کتاب آسمانی بودند راه مساهله پیش گرفتند و آنها را اهل الذمه نامیدند که تحت حمایت جامعه اسلامی بودند...این عقیده از یهودیان و مسیحیان فراتر رفته و شامل حال زردشتیان و بالاخره هندوان نیز شد.

...در مناطق مفتوحه،گرایش به اسلام حالت دلبخواهی داشت.»

منبع:آرنولد توین بی،تاریخ تمدن،ترجمه یعقوب آژند،انتشارات مولیٰ،چاپ اول۱۳۶۲،ص۴۴۹

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

برناردین کیلتی (Bernardine Kielty) :

«چون دین اسلام همه مسلمانان را برادران یکدیگر خوانده بود،مردمان هیچ گونه اختلافی در رنگ چهره و نژاد و ملیت خویش قایل نبودند.

مسلمانان بنا بر دستورهای دین خود با مسیحیان و یهودیان مناطقی که بتدریج فتح می کردند به گذشت و اغماض زندگی می کردند.اینان فقط مالیاتی به نام جزیه می پرداختند که در راه خیر همه به مصرف می رسید».

منبع:سقوط قسطنطنیه،برناردین کیلتی،ترجمه مصطفی مقربی،انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،چاپ سوم۱۳۸۴،ص۵۲

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

از ایران باستان (پیش از اسلام) چه آثار مکتوبی بر جای مانده است؟

کلیپ مصاحبه رادیو فرانسه با دکتر محمدعلی کاتوزیان،استاد تاریخ و ادبیات ایران در دانشگاه آکسفورد انگلستان

نکاتی از این مصاحبه:

 

  • این ادعا که حکومت های باستانی ما آثار مکتوب زیادی در زمینه های مختلف علمی و فلسفی و ادبی و غیره از خود بر جای گذاشتند،اما اعراب این آثار را تماما سوزانده اند،شایعه و در واقع افسانه ای بیش نیست.

  • و اگر واقعا دانشمندانی در این زمینه ها می داشتیم،دست کم اسامی آن ها به ما می رسید.

  • آثار بسیاری (در زمینه دین زرتشتی و...) که مربوط به تاریخ باستان ایران هستند پس از فتح ایران توسط سپاه مسلمانان و در قرون اول اسلامی در ایران به عربی ترجمه و منتشر شدند و دوره درخشان ادبیات و فرهنگ و علوم ایرانی هم مربوط به ایران پس از اسلام است و اصلا قابل مقایسه با وضعیت پیش از اسلام نیست!


دریافت فایل
حجم: 38.9 مگابایت

  • حسین عمرزاده

از ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی!

 

در طول تاریخ،دیانت زرتشتی بارها به جهت مقابله با ادیان ابراهیمی و به دلیل وجود زشتی ها و موارد خلاف عقلی که دارا بوده است و همین موضوع موجب شرمساری پیروان و ترک دین افراد می شده،اصطلاحا آپدیت و بروز رسانی شده است.۱

جریانات باستانگرای اسلام ستیز،علی رغم موجود بودن متن شرعیِ خلاف عقل و فطرت انسانی آیین رسمی پیش از اسلام ایران،همواره سعی دارند چهره ای رویایی با شعار زیبا و فریبنده: پندار،گفتار و کردار نیک۲ به آیین باستانی پیش از اسلام این سرزمین ببخشند!

در این بین،بسیاری مواقع کار از توجیه و تحریف موضوع فراتر می رود و تمام صورت مساله انکار می شود!

مسائلی همچون مشروعیت خویدوده (ازدواج با محارم)۳ و استعمال مواد مخدر و مست کننده (بنگ و حشیش و هوم)۴،نظام طبقاتی و کاستی شدید۵ که مردم را از رشد و پیشرفت باز می داشته،اهریمنی و دیو پرست خواندن پیروان دیگر ادیان و نسل کشی بی رحمانه آنان به همین بهانه۶،جواز قتل و طرد معلولان جسمی و ذهنی به بهانه ایجاد یک سرزمین آرمانی و نمونه۷ (آریایی) و...

یکی از این موارد که بنا به قلم نویسندگان مطرح همواره وجود داشته و به خاطر زشتی و قباحت بسیار،برای خود عوام زرتشتیان امروزی هم قابل قبول و باور نیست استعمال و جایگاه ویژه ادرار گاو،آن هم نه فقط محدود به شستشو،بلکه نوشیدن آن با هدف رهایی از پلیدی ! بوده است.

گاو پرستی هندوها را به تمسخر می گیرند غافل از اینکه این تقدس گاو ریشه در اعتقادی باستانی و مشترک با خودشان دارد و با قصد و غرض و پنهان شدن پشت شعار حیوان دوستی و حمایت از حقوق حیوانات،به موضوع نجاست و آلودگی سگ در اسلام (که عقلا و منطقا حقی هم از این حیوان ضایع نمی سازد) حمله می کنند،و در مقابل «نگاه سگ» را نجات بخش از دیو و اهریمن می دانند!

بر پایه تفکر مزدیسنایی (زرتشتی) وقتی کسی می میرد دیوی به نام نَسو (Nasu) بر تن مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.بر اساس این اعتقاد این دیو هنگامی که در تن کسی حلول و رسوخ می کرد،آن فرد می مرد. به همین جهت به همان اندازه ای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد و هر کس از سه قدمی به مرده ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و برشنوم که غسل مس میت (و به وسیله ادرار گاو) بود۸ درباره اش انجام شود تا پاک شود.

شرق شناس آمریکایی،ویلیام جکسن که نتیجه مشاهداتش از زندگی زرشتتیان یزد را در سفرنامه اش روایت می کند،درباره رسم ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی با هدف راندن دیو نسو می نویسد:

«آداب تدفین زرتشتیان یزد عملاً ادامه همان رسم قدیم اوستایی است،و در اساس مانند آداب پارسیان هند است،به استثنای بعضی اختلافات کوچک که ناشی از مقتضیات محلی یا وضع کنونی در مقابل اوضاع گذشته است.

... چون شخصی به حالت مرگ می افتد معمولاً موبدی را فرا می خوانند تا آداب و اعمال واپسین را بجای آورد.موبد دعای «توبه گناهان» (پتیت پشیمانی) را می خواند،و آداب تدهین مرگ را با ریختن قطرات گمیز بر روی لبان مرده انجام می دهد.

...اندکی بعد از فوت،جسد شخص مرده را که اینک جز مسئولین امر کسی نباید بدان دست زند،در یک طرف اتاق می گذارند و می شویند.

...شخصی که بدن مرده را می شوید دستکشی پشمین بر دست دارد.که دستیارش در حالی که او به بدن مرده دست می کشد بر آن به وسیله ملاقه دسته بلند برنجینی گمیز (شاش گاو) می ریزد.در شستن مرده هرگز آب به کار نمی رود...مرده شوها،چون کارشان به پایان رسید،خود را به طور کامل می شویند تا از آلودگی ناشی از دست زدن به مرده پاک گردند.

آنگاه برای اولین مرتبه مراسم سگ دید به عمل می آید.این آیین قدیمی،که قدمتش به عهد اوستا می رسد،چنان است که باید سگی به جسد مرده نگاه کند،زیرا معتقدند نگاه او تأثیر خاصی در راندن نسو،دیو پلیدی،دارد.

...در یزد برای مراسم «سگ دید» سگ خاصی را به کار نمی برند؛بلکه معمولا سگ های ولگرد عادی را به کار می گیرند.لقمه هایی از نان در اطراف جسد،یا به رسم قدیمتر در روی سینه مرده،می گذارند تا سگ آنها را بخورد.»۹

سوال همیشگی ای که مطرح می شود؛چرا نباید ایرانی،آیین به اصطلاح آباء و اجدادی اش را ترک می کرد و اسلام را نمی پذیرفت؟!

زمانی عدم رغبت و تمایل ایرانیان به دفاع از پادشاهی،و در مقابل،استقبال از اسلام و سپاه مسلمانان و رهایی بخش دانستن آنان را می فهمیم،که نسبت به وضعیت دینی و اجتماعی سیاسی حاکم بر گذشته سرزمین مان آگاه و مطلع باشیم.

نکته دیگر این که:متون کتاب ها و مدارک با آنچه ویدیوها و ادعاهای متعصبانه روایت می کنند کاملا متفاوت است.

 

منابع و پی نوشت ها:

 

(۱):کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۲۰۸،۲۰۹و۵۷۱

(۲):این شعار،یک شعار دینی است تا اخلاقی.پروفسور کریستین سن می نویسد که:در سه اصل «اندیشه نیک»،«گفتار نیک» و «پندار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است.

بنگرید به:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،انتشارات نگاه۱۳۸۴،ص۴۶

(۳):علاوه بر مدارک دینی،به قلم کریستین سن این موضوع به حدی ثابت و آشکار است که کوشش بعضی از پارسیان جدید برای انکار آن،بی اساس و سبک سرانه است.

بنگرید به: کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۴۳۳،۴۳۴و۴۳۵

(۴):بنگرید به:ارداویراف نامه،ترجمه رشید یاسمی،ص ۱۱ و روزگاران،عبدالحسین زرین کوب،ص۳۲ و دینکرد هفتم،موبد آذر فرنبغ،ترجمه راشد محصل،ص۲۴۵ و ۲۴۶ و ...

(۵):متن نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷،۶۴،۶۵و۷۰

(۶):طبق اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،آبان یشت ص ۳۱۱ ،شماره ۷۶ و ۷۷:«ویستورو» پسر نوذر از شاهان پیشدادی می گوید:به اندازه موهای سرم دیوپرستان (غیر زرتشتی ها) را بر خاک افکندم و قتل عام کردم.

سلسله اشکانیان هم که به دست اردشیر بابکان و ساسانیان قتل عام و نسل کشی شدند به خاطر فاصله گرفتن از دین زرتشت بود.

بنگرید به: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

علت رویارویی اسفندیار (قهرمان دین زرتشت) با رستم دستان نیز نپذیرفتن آیین زرتشت از سوی رستم بود که شاهنامه به آن پرداخته است.ادعای پیامبری زرتشت در زمان گشتاسب،پدر اسفندیار صورت می گیرد و پس از آنکه گشتاسب با نوشیدن «هوم و حشیش» و نشئه شدن و مشاهده رویاهایی به زرتشت ایمان می آورد، در حقیقت فرایند زرتشتی کردن مردم به زور شمشیر (که باستانگرایان سعی می کنند این نوع رفتار را به فاتحان مسلمان نسبت دهند) از این زمان آغاز می شود.همچنانکه اسفندیار در مقابل رستم و از روی مباهات می گوید:

کنون کارهـــایی که مـن کرده ام

ز گردنکشـــان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهــــر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین

کس از جنگ جویان گیتــــی ندید

که از کشتگان خاک شد ناپدید

نکته در خور تامل این که؛ این رویارویی و نبرد در زمان زرتشت اتفاق می افتد و زرتشت همان پیامبری که مدعی هستند اهل گفتگو و دیپلماسی بوده و به جنگ و خونریزی رغبتی نداشته،تلاشی برای جلوگیری از این درگیری نمی کند.اسفندیار هم زمانیکه که یکی از اطرافیانش توصیه به پشیمانی از نبرد با رستم می کند گویا در راستای ابلاغ عقیده زرتشت این چنین می گوید:

چنین گفت کز مردم پاک دیــــن

همـانا نزیبـد که گویــــــــد چنین

گر ایدونک دســـتـور ایران تـــوی

دل و گوش و چشم دلیـران توی

همــی خوب داری چنیـن راه را

خـــــــــــرد را و آزردن شــــــاه را

همه رنج و تیمار ما باد گشــت

همان دین زردشت بیداد گشت

که گوید که هر کو ز فرمان شاه

بپیـــــچد به دوزخ بــود جایـگـاه

خانم دکتر میترا مهرآبادی در توضیح این گفتار و شرح این ابیات شاهنامه می‌گوید: «بر مردم پاک کیش زیبنده نیست که این چنین سخن بگویند. اگر تو که دستور ایران و دل و چشم و گوش دلیران هستی، این آزردن شاه را خوب بدانی. پس به راستی که دیگر همه آن رنج و اندوه ما باد شد و کیش زردشت بیداد گشت. چرا که زردشت می‌گوید هر که سر از فرمان شاه بپیچد، جایگاهش در دوزخ خواهد بود.»

بنگرید به:مهرآبادی میترا، شرح شاهنامه، نشر روزگار، تهران ،جلد 2،صفحه 542

لازم به ذکر است دو خواهر اسفندیار در شاهنامه یاد شده‌اند که به‌آفرید و همای هستند. گشتاسپ به هر کسی که بتواند ارجاسپ را در جنگ نخست از ایران بیرون براند، زناشویی با همای را نوید می‌دهد.چون اسفندیار در بیرون راندن سپاه ارجاسپ کامیاب می‌شود، همای و برادرش اسفندیار با یکدیگر پیوند زناشویی می‌بندند. هر دو خواهر اسفندیار در جنگ دوم با ارچاسپ به بند کشیده شده و به دز رویین برده می‌شوند. هر دو آن‌ها در رشته رخدادهای سوگواری پس از مرگ اسفندیار پدیدار می‌شوند. آنچنان که خالقی مطلق گفته، به‌آفرید که اسفندیار او را از بند رهانده، هم در کنار همای، همسر اسفندیار بوده‌است، ولی فردوسی از آن چیزی سخن نگفته تا با اسلام ناسازگار نباشد، هرچند که هنگامی که درباره سوگواری پس از مرگ اسفندیار در دربار سخن می‌راند، با برابر شمردن شمار خواهران اسفندیار با شمار همسران او، به گونه ضمنی می‌گوید که به‌آفرید هم همسر اسفندیار بوده.

(۷):به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این  انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

(۸): برِشنوم یا برِسنوم؛ از جمله مراسم مذهبی و از آیین های غسل و تطهیر در دیانت زرتشت است که با ادرار گاو (گمیز)،گرد وغبار و آب به مدت ۹ شب انجام می شد و به «برشنوم نه شب»معروف بوده است.

این غسل در گذشته در میان زرتشتیان به صورت گسترده انجام می شده است و اعضای هر خانواده باید آن را حداقل یک بار انجام می دادند.

(۹)سفرنامه جکسن،ابراهم و ویلیامز جکسن،ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای،انتشارات خوارزمی،ص۴۳۸-۴۳۹

دریافت نسخه P.D.F نوشتار

تصاویر منابع:

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

  • حسین عمرزاده

فعالیت جدی جریانات باستانگرایی و زردشتی بازی ها از دوره ناصری آغاز و شدت آن در دوره پهلوی بود.بطوری که تحت نام روشنفکری و وطن دوستی،تاریخ پیش از اسلام ایران که باید از آن درس گرفته شود و مایه عبرت باشد تحریف و برجسته می شد و با تالیف کتاب هایی که امروزه هم مورد استناد جریانات باستانگراست،به اسلام تاخته می شد.

 

 

جناب مرتضی مطهری در کتاب "پیرامون انقلاب اسلامی" توضیح می دهد رژیم پهلوی چگونه از افشای دروغین بودن ادعای سوزاندن کتاب های ساسانیان در فتح ایران، جلوگیری می کرد:

«...در یکى از کنفرانس ها بعد از تمام شدن صحبت،دانشجوئى پرسید اگر اسلام به عنوان یک ایدئولوژى قادر بود ملت را نجات دهد و تمدنى بوجود آورد،چرا در طول چهارده قرن،چنین کارى انجام نداد ؟ در جواب او گفتم به دلیل همین بی خبرى من و شما از تاریخ اسلام،همین که شما و امثال شما نمی دانند که اسلام،یکى از عظیم ترین تمدن هاى تاریخ بشر را در طى پنج قرن بوجود آورده از جمله عوامل عقیم ماندن این فرهنگ است.

اگر ملت ما با فرهنگ اصیل خود قطع ارتباط نکرده بود،محال بود این چنین زیر بار سلطه ابرقدرتها برود تمام تلاش کشورهاى استعمارگر در بریدن و پاره کردن بندهاى وابستگى فرهنگى یک ملت به میراث هاى فرهنگى خویش است شما شاهد بودید که در جریان به اصطلاح جشن هاى دو هزار و پانصد ساله،رژیم چه تلاش گسترده اى را براى نفى تمدن اسلامى بکار برد در خصوص این گونه تلاش هاى رژیم ذکر موردى که براى خودم پیش آمده،بى مناسبت نیست.

در سالهاى گذشته آن زمان که حسینیه ارشاد به تعطیل کشانده نشده بود،اتفاق نیفتاد که در هیچ موردى موضوع سخنرانیها به روزنامه ها داده شود و آنها اعلان را چاپ نکنند جز در دو هفته اى که قرار شد من در مورد کتاب سوزی هاى مصر و ایران سخنرانى بکنم و تشریح کنم که داستان این کتاب سوزی ها مجعول است.

روزى که قرار بود سخنرانى انجام شود اعلان آن به روزنامه ها داده شد اما شب که روزنامه ها درآمد،هیچکدام اعلان را چاپ نکرده بودند وقتى موضوع را پرس و جو کردیم،گفتند از بالا دستور داده اند در همان زمان ما نتوانستیم در کتاب (( خدمات متقابل ایران و اسلام )) که در دست چاپ بود جریان کتاب سوزى را بنویسیم زیرا اعلام کرده بودند که اجازه چاپ نخواهند داد.

رژیم سالها در میان ما تبلیغ می کرد که اسلام نه تنها تمدنى را پایه گذارى نکرد بلکه تمدن هاى گذشته را هم نابود کرد من به آن برادر دانشجو گفتم که اگر اسلام در طول تاریخ و در بدو ظهور خود هیچ تمدنى ایجاد نکرده بود،حرف شما صحیح می بود اما ما پنج قرن بر جهان سیادت علمى و فرهنگى داشتیم،تا آنجا که اروپاى امروز خود را مدیون تمدن و فرهنگ اسلامى می داند.

من در موضوعاتى که مورد تحقیقم بوده اند برایم مثل روز روشن است که فلسفه هاى اجتماعى اسلام،بمراتب مترقى تر از فلسفه هاى زندگى غربى است.
اقبال لاهورى , فلسفه اى دارد به نام فلسفه خودى و منظورش از این فلسفه بازگرداندن ملت هاى مسلمان به خود اسلامى خودشان است...»


منبع: صفحه ۹۷ کتاب پیرامون انقلاب اسلامی نسخه چاپی و صفحه ۱۲۲ و۱۲۳نسخه الکترونیکی

  • حسین عمرزاده

بسیاری از شبهات (دروغ ها وعوام فریبی های) اسلام ستیزان در گذشته پاسخ داده شده اند و به راحتی می توان با استفاده از اینترنت و جستجویی نه چندان سخت به آن پاسخ ها و استدلال های صورت گرفته در آنها دست یافت.

یکی از این شبهات که با آب و تاب هم مطرح می شود و در حقیقت در بردارنده نوع رفتار و اعمال خود این جریانات اسلام ستیز در مقابل جوامع و ملت ها هست که در طول تاریخ روا داشته اند و به خاطر ضربه فکری ای که از اسلام خورده اند و ضعف عقیدتی در مقابل اسلام سعی می کنند،از روی ناجوانمردی و عناد به اسلام و مسلمانان نسبت مذبوحانه و بی حاصل بدهند؛افسانه کتاب سوزان و دشمنی با کتاب و دانش (مشهور به افسانه کتابسوزی ایران و مصر) است.

 

 

ویل دورانت (William James Durant) نویسنده و تاریخ نگار برجسته آمریکایی که تقریبا همگان با اثر پر آوازه اش «تاریخ تمدن» آشنا هستند با طرح این سوال که :آیا واقعا عَمرو بن عاص (رَضِيَ اللهُ عَنهُ،سردار و صحابی گرامی پیامبر اسلام ) کتابخانهٔ اسکندریه را به سوختن داد؟ به بررسی و پاسخ این ادعا و افسانه می پردازد:

 

«آیا واقعاً عمرو کتابخانهٔ اسکندریه را به سوختن داد؟

 

این قضیه اول بار در کتاب عبداللطیف بغدادی (۵۵۸-۶۲۹ه ق ،۱۱۶۲-۱۲۳۱م)،یکی از علمای اسلام،آمده است.پس از آن ابن العبری (۶۲۴-۶۸۵ه ق،۱۲۲۶-۱۲۸۶م)،یک مسیحی یهودی نژاد از مردم مشرق شام،که به نام ابوالفرج یک تاریخ مختصر عالم به عربی نوشته بود،قصه را با تفصیل بیشتر نقل کرد و گفت که یکی از مردم اسکندریه به نام یوحنا فیلوپونوس از عمرو تقاضا کرد نسخه های کتابخانه را به او ببخشد،عمرو نامه ای به خلیفه نوشت و از او اجازه خواست،و به گفتهٔ روایت عمرو بدو جواب داد:«اما دربارهٔ کتابها،اگر مندرجات آن موافق کتاب خداست که احتیاجی بدان نداریم،و اگر مخالف آن است که به کار نمی خورد؛همه را بسوزان.»و این حکایت افسانه مانند،این جواب افسانه آمیز را چنین خلاصه می کند:«همه را بسوزان که مندرجاتشان در یک کتاب،یعنی قرآن،هست.»به گفتهٔ ابن العبری،عمرو فرمان داد تا کتابها را بین حمامهای شهر توزیع کردند تا به جای سوخت به کار رود،و تا مدت شش ماه طومارهای پاپیروس و پارشمن سوخت ۴۰۰۰ کوره بود (۲۲ه ق،۶۴۲م).

از جمله دلایل ضعف این روایت این است که:

۱) قسمت مهم کتابخانهٔ اسکندریه را مسیحیان متعصب به دروان بطرک تئوفیلوس به سال ۳۹۲ میلادی سوزانیده بودند؛

۲) باقیماندهٔ کتابخانه همچنان مورد بی اعتنایی و دستبرد کسان بود و پیش از سال ۶۴۲ میلادی قسمت اعظم آن از بین رفته بود؛

۳) در مدت پنج قرنی که از وقوع تا ثبت حادثهٔ مفروض در کتاب عبداللطیف بغدادی فاصله بود،هیچ یک از تاریخنویسان مسیحی دربارهٔ آن سخن نیاورده اند،در صورتی که سعید بن البطریق،تاریخنویس مسیحی،که از سال ۳۲۱ ه ق (۹۳۳ م) اسقف اعظم اسکندریه بود،فتح این شهر به دست اعراب را با تفصیل فراوان نقل کرده است.به همین جهت،غالب تاریخنویسان این قضیه را نمی پذیرند و آن را افسانه می پندارند

 

منبع:تاریخ تمدن،ویل دورانت،ابوالقاسم پاینده،انتشارات علمی و فرهنگی۱۳۸۱،ج۴،بخش اول،ص۳۶۱

 

تاریخ تمدن ویل دورانت

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest