| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زرتشتی گری» ثبت شده است

فاتحان مسلمان علیرغم جنگی که با قوای نظامی ساسانیان داشتند، اما ایرانیان را مجبور نکردند که مسلمان شوند، بلکه آنها با دادن جزیه در کنف حمایت حکومت اسلامی قرار داشتند و بر زندگی عادی و کسب و کار و دین خود بودند.

 

در بررسی نحوه‌ی گسترش اسلام در ایران، یکی از شبهاتی که همواره از سوی جریان‌های باستان‌گرای اسلام‌ستیز مطرح شده، این ادعاست که ایرانیان به اجبار و از طریق خشونت و شمشیر به اسلام گرویدند. این روایت تحریف‌شده، با نادیده گرفتن مستندات تاریخی و شرایط اجتماعی ایران در دوره‌ی ساسانی، تصویری نادرست از این رویداد ارائه می‌دهد. در حالی که منابع معتبر نشان می‌دهند که ایرانیان در پذیرش اسلام آزادی داشتند و اسلام، همانند سایر سرزمین‌های فتح‌شده،تدریجاً و از طریق سازوکارهای گوناگون از جمله روابط اجتماعی، تساهل دینی، و نارضایتی از حاکمیت پیشین، گسترش یافت.


یکی از عواملی که در این فرایند تأثیر قابل‌توجهی داشت، نارضایتی گسترده‌ی مردم از سلطه‌ی موبدان زرتشتی بود. این روحانیون، که قدرت زیادی در حکومت ساسانی داشتند، با سخت‌گیری‌های شدید دینی، سرکوب عقاید مخالف، و حمایت از ساختار طبقاتی ناعادلانه، موجی از نارضایتی را در میان مردم ایجاد کرده بودند. همین مسئله سبب شد که جامعه‌ی ایران، نه از سر اجبار، بلکه از سر میل به رهایی از سلطه‌ی موبدان و اشرافیت و سلسله استبدادی پادشاهی وقت، به اسلام روی آورند.


برای درک بهتر این مسئله، در ادامه بخش‌هایی از کتاب تاریخ ادبی ایران نوشته‌ی ادوارد براون (به انگلیسی: Edward Granville Browne ؛ زادهٔ ۷ فوریهٔ ۱۸۶۲ – درگذشتهٔ ۵ ژانویهٔ ۱۹۲۶)،شرق شناس و ایران شناس بریتانیایی،آورده می‌شود که به تحلیل این شرایط پرداخته است:

«چه بسا تصور کنند که جنگجویان اسلام اقوام و ممالک مفتوحه را در انتخاب یکی از دو راه مخیّر می ساختند: اول قرآن، دوم شمشیر. ولی این تصور صحیح نیست زیرا گبر و ترسا و یهود اجازه داشتند آیین خود را نگاهدارند و فقط مجبور به دادن جزیه بودند و این ترتیب کاملا عادلانه بود، زیرا اتباع غیر مسلم خلفاء از شرکت در غزوات و دادن خمس و زکات که بر امت پیامبر فرض بود، معافیت داشتند.

در کتاب فتوح البلدان البلاذری در صفحه ۶۹ نوشته است: «هنگامیکه یمن بیعت نمود پیامبر عده ای را بدانجا فرستاد تا مردم را به احکام و آداب شریعت اسلام آشنا سازند و از کسانیکه اسلام می آورند خمس و زکات مقرره را بخواهند،و از آنانکه به آیین مسیح و مجوس و یهود باقی می ماندند جزیه بگیرند. در مورد عمان نیز ابو زید را فرمان داد که از مسلمین وجوه بریه و از مجوس جزیه بستاند(صفحه۷۷). در بحرین مرزبان ایران و برخی از هموطنانش به آیین اسلام گرویدند ولی دیگران به کیش زردشت باقی ماندند و هر فرد بالغ و رشید یک دینار بطور سرشمار جزیه می داد. در صفحه ۷۹ چنین گوید: «مجوس و یهود مخالف اسلام بودند و ترجیح می دادند مالیات سرانه بدهند و ریاکاران عرب می گفتند پیامبر مدعی است که جزیه فقط از اهل کتاب گرفته می شود و حال آنکه از قوم مجوس و هجر نیز که اهل کتاب نیستند جزیه پذیرفته شده است؛ آنگاه این آیه نازل شد: «انّ الذین آمنوا و الذین هادوا و الصابئین و النصاری و المجوس و الذین اشرکوا ان اللّه یفصل بینهم یوم القیمة ان اللّه علی کل شیء شهید».

پیمانی که میان حبیب بن مسلمه و اهالی دبیل واقع در ارمنستان منعقد گردید بدین مضمون است:

«به نام خداوند بخشنده مهربان.این نامه ایست از حبیب بن مسلمه به اهالی دبیل و نصاری و مجوس و یهود اعم از حاضرین و غائبین. بحقیقت سوگند که حفظ جان و مال و معابد و کنائس و دیوار شهرها را تضمین می کنم. شما در امان هستید و بر ما فرض است که این پیمان را تا زمانیکه شما رعایت کنید و جزیه و حق الارض بپردازید ما نیز از روی وفاداری و ایمان رعایت کنیم. خداوند گواه است و گواهی او کافیست». چنانکه از کتاب البلاذری بر می آید (صفحه ۲۶۷) عمر تردید داشت که با مجوس چگونه باید رفتار کند، لکن عبدالرحمن بن عوف برپاخاست و فریاد برآورد: «گواهی می دهم که رسول خدا فرمود با آنها هم مانند اهل کتاب رفتار کنید: سنوا بهم سنة اهل الکتاب غیر ناکحی نسائهم و لا آکلی ذبائحهم.»

 

اما برخورد مسلمین در فتوحات با کفار حربی و پیمان شکنان که برای کشتن مسلمانان و نابودی اسلام عمل می کردند چگونه بود؟

 

«سکنه شهرهایی که در برابر مسلمین مقاومت می کردند،خاصه آنانکه نخست تسلیم شدند و بعد بشوریدند،البته به آسانی نتوانستند بگریزند.بالاخص از شورشیان کلیه مردان و کسانی که اسلحه داشتند عموما از دم شمشیر گذشتند و زنان و کودکانشان را مسلمین به اسارت بردند.

ولی بنظر نمی رسد که زردشتیان به شدت مورد تعذیب و آزار قرار گرفته باشند و یا اینکه آیین اسلام بیشتر به زور شمشیر به ایران تحمیل شده باشد.این مساله را پروفسور آرنولد استاد دارالفنون علیگره در کتاب نفیس خود درباره تعلیمات اسلام (چاپ لندن به سال ۱۸۹۶ مسیحی صفحات ۱۷۷-۱۸۴) به وجه بسیار خوبی ثابت نموده است.

آرنولد به بی تابی موبدان بی‌گذشت زردشتی اشاره می کند و می گوید موبدان نه تنها نسبت به علماء سایر ادیان بلکه در برابر کلیه فرق مخالف ایران و مانویان و مزدکیان و عرفای مسیحی (گنوستیک) و امثالهم تعصب نشان می دادند و بدین سبب به شدت مورد بی‌مهری و نفرت جماعات زیادی قرار گرفته بودند.

رفتار ستمگرانه موبدان نسبت به پیروان سایر ادیان و مذاهب سبب شد که درباره آیین زردشت و پادشاهانی که از مظالم موبدان حمایت می کردند حس بغض و کینه شدید در دل بسیاری از اتباع ایران برانگیخته شود و استیلاء عرب به منزله نجات و رهایی ایران از چنگال ظلم تلقی گردد.»

منبع:

تاریخ ادبی ایران، پرفسور ادوارد براون، جلد اول، ترجمه تحشیه و تعلیق از علی پاشا صالح استاد دانشگاه تهران، نشر کتابخانه ابن سینا، تهران ۱۳۳۵، صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۰

 

همان‌طور که ادوارد براون نیز اشاره کرده، گسترش اسلام در ایران نه به‌واسطه‌ی اجبار، بلکه تحت تأثیر عوامل متعددی از جمله فروپاشی نظام ساسانی، نارضایتی از موبدان، و اندیشه و سیاست تساهل مذهبی مسلمانان صورت گرفت. برخلاف آنچه جریان‌های مغرض ادعا می‌کنند، تاریخ نشان می‌دهد که در بسیاری از مناطق، ایرانیان خود به اسلام گرایش پیدا کردند و پذیرش این دین برای آنان نه یک تحمیل، بلکه یک انتخاب آگاهانه بود.
البته این به معنای آن نیست که در تمام مراحل فتوحات، خشونتی رخ نداده یا مقاومتی صورت نگرفته است. طبیعی است که در هر فتح نظامی، برخوردهایی رخ دهد و افرادی که در برابر فاتحان ایستادگی کردند، عواقبی را متحمل شوند. اما نکته‌ی اساسی اینجاست که اسلام نه با زور، بلکه با گذر زمان، تعامل فرهنگی، و تغییرات اجتماعی به آیین غالب در ایران تبدیل شد. اگر اسلام صرفاً از طریق اجبار و خشونت تحمیل شده بود، چگونه ممکن بود که پس از گذشت قرن‌ها، ایرانیان نه‌تنها این دین را حفظ کنند، بلکه خود به یکی از پیشگامان فرهنگ و تمدن اسلامی تبدیل شوند؟


در نهایت، پذیرش و گسترش اسلام در ایران را نمی‌توان به یک عامل واحد نسبت داد. روشنی و کامل بودن عقیده و آموزه های اخلاقی اسلام که برای دیگران کامل مشهود و تاثیر گذار بود، تحولات تاریخی، نارضایتی‌های اجتماعی، و فرصت‌هایی که دین جدید برای طبقات مختلف جامعه فراهم کرد، همگی در این روند نقش داشتند. بنابراین، روایت تحریف‌شده‌ای که برخی افراد بدون اتکا به منابع معتبر مطرح می‌کنند، چیزی جز نادیده گرفتن واقعیت‌های تاریخی و عناد و لجاجت نیست.

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

احمد شاملو، شاعر،طی سخنرانی در دانشگاه برکلی آمریکا University of California Berkeley در سال ۱۹۹۰ م می‌گوید:

«واژگونه نشان دادن تاریخ سابقه ى بسیار دارد. ماجراى انوشیروان را همه مى دانند و مکرر نمى کنم. این حرام زاده ى آدم خوار با روحانیان مواضعه کرده که اگر او را به جاى برادرانش به سلطنت رسانند ریشه ى مزدکیان را براندازد. نوشته اند که تنها در یک روز به قولى یک صد و سى هزار مزدکى را در سراسر کشور به تزویر گرفتار کردند و از سر تا کمر، واژگونه در چاله هاى آهک کاشتند. این عمل چنان نفرتى به وجود آورد که دستگاه تبلیغاتى رژیم براى زدودن آثار آن به کار افتاد تا با نمایشات خر رنگ کنى از قبیل زنجیر عدل و غیره و غیره از آن دیو خون خوار فرشته اى بسازند. و ساختند هم. و چنان ساختند که توانستند شاید براى همیشه تاریخ را فریب بدهند؛ چنان که امروز هم وقتى نام انوشیروان را مى شنویم خواه و ناخواه کلمه ى عادل به ذهن ما متبادر مى شود…


قباد هنگام عبور از اصفهان شبى را با دختر دهقانى به سر مى برد و سال ها بعد خبر پیدا مى کند که هم خوابه ى یک شبه ى ... برایش یک پسر کاکل زرى به دنیا آورده که بعدها انوشیروان نام مى گیرد و به سلطنت مى رسد. خوب، این که نمى شود. مگر ممکن است یک چنان پادشاه جَمْجاهى همین جورى از یک زن هشت من نُه شاهى طبقه ى بقال چغال به دنیا آمده باشد؟ این است که قبلا به ترتیبى نژاد دختر مورد تحقیق قرار مى گیرد و بى درنگ کاشف به عمل مى آید که نخیر، هیچ جاى نگرانى نیست، دختره از تخم و ترکه ى جمشید است و خون شاهان در رگ هایش جارى است!»۱ 

شاملو در این سخنرانی به موضوع قتل‌عام مزدک و مزدکیان اشاره می‌کند که هرچه باشد، داد و عدالت‌پیشگی انوشیروان را نه‌تنها زیر سؤال می‌برد، بلکه آن را کاملاً بی‌اعتبار می‌کند. 

  • پیشینه‌ی مزدک و نهضت مزدکیان

قبل از پرداختن به اصل موضوع، بهتر است نگاهی به پیشینه‌ی مزدک و نهضت مزدکیان ( که به کمونیسم باستانی شهرت دارد ) بیاندازیم که به دوران قباد، پدر انوشیروان، بازمی‌گردد. 

جامعه‌ی ساسانی از آغاز بر دو پایه استوار بود: مالکیت و حفظ خون اشرافیت، و جلوگیری از آمیخته شدن خون با خون طبقات فرودست جامعه.

مذهب (آیین زرتشتی)، سیاست، فرهنگ حکومتی، قوانین جزایی و مقررات مختلف، مرزی بسیار محکم برای حفظ این پایه‌ها میان نخبگان جامعه و بخش عظیم جامعه‌ی ایران کشیده بود. 

در واقع، نمونه‌هایی در تاریخ دوران ساسانیان وجود دارد که حیرت‌آور است. مثلاً، نمونه‌ای وجود دارد که در جریان جنگ، یکی از بازرگانان ثروتمند به انوشیروان پیشنهاد می‌کند که مخارج لشکر را تقبل کند، به شرطی که شاه اجازه دهد فرزندش تحصیل کند و از طبقه‌ی بازارگان خارج شده، در طبقه‌ی دبیران قرار گیرد. 

حتماً می‌دانید که بازارگان در گذشته‌ی ایران قشری ثروتمند و دارای امکانات بسیار بودند. فردوسی این ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند: 

یکی پور دارم رسیده بجای / بفرهنگ جوید همی رهنمای
گوینده (بازرگان) می‌گوید که پسری دارد که به سن و جایگاه مناسبی رسیده و در طلب دانش و راهنمایی در زمینه فرهنگ و دبیری است.

اگر شاه باشد بدین دستگیر / که این پاک فرزند گردد دبیر
او از شاه تقاضا می‌کند که در این مسیر از او حمایت کند تا پسرش بتواند در رده دبیران قرار بگیرد.
ز یزدان بخواهم همی جان شاه / که جاوید باد این سزاوار گاه
برای اینکه درخواستش مورد قبول واقع شود، بازرگان برای سلامتی و پایداری شاه دعا می‌کند.
بدو گفت شاه ای خردمند مرد / چرا دیو چشم تو را تیره کرد
اما شاه با واکنشی تند پاسخ می‌دهد و می‌گوید که او دچار توهم شده است (تیره شدن چشم به معنای کور شدن در تشخیص جایگاه اجتماعی).
برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کزو سیم خواهیم و در
شاه به او دستور می‌دهد که برود و شغل اصلی‌اش یعنی تجارت را ادامه دهد و تأکید می‌کند که ما از این راه (بازرگانی) طلا و نقره نمی‌خواهیم.
 چو بازارگان بچه گردد دبیر / هنرمند و بادانش و یادگیر
سپس شاه استدلال می‌کند که اگر فرزند یک بازرگان دبیر شود و در هنر و دانش رشد کند، ممکن است در آینده جایگاه اجتماعی به هم بریزد.
 چو فرزند ما برنشیند بتخت / دبیری ببایدش پیروزبخت
شاه بیان می‌کند که وقتی فرزند او پادشاه شود، باید دبیرانی داشته باشد که شأن و جایگاه مناسبی داشته باشند و از میان اشراف‌زادگان انتخاب شده باشند.
هنر باید از مرد موزه فروش / بدین کار دیگر تو با من مکوش
او باور دارد که «هنر» (در اینجا به معنای دانش و مهارت دبیری) نباید از بازارگان و پیشه‌وران آموخته شود، بلکه از طبقات بالای جامعه به دست آید.
بدست خردمند و مرد نژاد / نماند به جز حسرت و سرد باد
اگر افراد دون‌پایه (از دیدگاه او) به جایگاه‌های بالایی برسند، چیزی جز حسرت و شکست برای افراد شایسته (خردمند و نژاددار) باقی نمی‌ماند.
شود پیش او خوار مردم شناس / چو پاسخ دهد زو پذیرد سپاس
در اینجا شاه نگرانی خود را از این موضوع بیان می‌کند که اگر افراد بی‌اصل و نسب (از نظر او) در مقام دبیری قرار گیرند، نظام اجتماعی دچار اختلال خواهد شد.
بما بر پس از مرگ نفرین بود / چو آیین این روزگار این بود

در نهایت، شاه می‌گوید که اگر این سنت‌ها را تغییر دهند و طبقات را به هم بریزند، پس از مرگ مورد نفرین قرار خواهند گرفت۲

در هر حال، خسرو انوشیروان به دلیل حفظ مرزهای طبقات اجتماعی، پیشنهاد را نپذیرفت. دقت کنید که این پیشنهاد از سوی یکی از ثروتمندان جامعه برای تغییر طبقه و نزدیک‌تر شدن به رأس هرم قدرت بود. حال تصور کنید که مرزها در طبقات پایین‌تر چقدر مستحکم‌تر بوده است. 

  • جامعه‌ی ساسانی: ساختار و تضادها

در جامعه‌ی ساسانی، شاه در حصار دیوار عظیمی از اشرافیت محصور بود. قدرت شاه قدرتی مطلق و سرگیجه‌آور بود؛ قدرتی سیاسی و مذهبی. طبقات مختلف خواص، اشراف و روحانیون پیرامون شاه بیشترین قدرت و ثروت را در دست داشتند. 

هفت خاندان اصلی قدرتمند عبارت بودند از خانواده‌های کارن، سورن، مهران، اسپندیار، سوخرا، سپهبد و زیک، که برخی از این خانواده‌ها همان خاندان‌های اشرافی دوران اشکانیان بودند. پس از آن، نوبت به اشراف کوچک‌تر زمین‌دار، یعنی آزاتان، و قشر نظامی، یعنی ارتشتاران، کارمندان و دبیران می‌رسید. سپس بازرگانان و اهل حرفه، و در نهایت واستریوشان، یعنی کشاورزان، قرار داشتند. 

برخی منابع نوشته‌اند که ۸۰ درصد از جمعیت ایران در این دوران کشاورزی می‌کردند و زیر بار خراج و مالیات‌های سنگین به جان آمده بودند. شمار زیادی از کشاورزان، با رشد شهرهای بزرگ،به شهرها می‌گریختند. این مهاجرت‌ها باعث گسترش سریع شهرها و مشکلاتی در تأمین خوراک و امکانات شهری شده بود. 

در یک کلام، در دوران قباد، شکاف میان فقر و ثروت در دو سوی جامعه به حداکثر خود رسیده بود. قحطی وحشتناکی که در دوران سلطنت پیروز رخ داد و هفت سال به طول انجامید، خالی بودن خزانه، افزایش مالیات‌ها، جنگ با هیاطله و شکست ایران و پرداخت غرامت جنگ (که طبیعتاً از جیب مردم زحمت‌کش بیرون کشیده می‌شد)، تضاد و درگیری خاندان‌های اشرافی بر سر قدرت، استبداد مذهبی شدید موبدان (روحانیون زرتشتی) و دخالت دائمی آن‌ها در زندگی مردم، فعالیت‌های روزافزون سازمان جاسوسان شاه، دستگیری‌ها و مجازات‌های سنگین (که تصویرشان مو بر تن انسان راست می‌کند)، وضعیت اجتماعی زنان و بسیاری مصائب دیگر، جامعه‌ی ایران آن روزگار را در دوران پیش از قباد و در آغاز حکومت او، جامعه‌ای سرشار از تضادها و آماده‌ی انفجار کرده بود. 

 

واقعیت این است که این جامعه یا می‌بایست به کلی نابود شود، یا با یک حرکت اجتماعی راهی به هوای قابل تنفس باز کند. این حرکت اجتماعی توسط مزدک بامدادان نیشابوری از سال ۴۹۴ میلادی آغاز شد؛ یعنی در اواخر قرن پنجم میلادی، و تا سال ۵۲۴ میلادی به مدت ۳۰ سال با قدرت ادامه یافت. 

  • جنبش مزدکیان

مزدک در اصل یک موبد زرتشتی بود که دیدگاه‌های خود را به نام آیین مزدکی مطرح کرد. این جنبش، که الهام‌گرفته از تعالیم مانی و زرتشت بود، شعار عدالت اجتماعی، مالکیت اشتراکی، کاهش فاصله‌ی طبقاتی و حمایت از فرودستان جامعه را داشت. مزدکیان به‌ویژه مخالف تمرکز قدرت و ثروت در دست موبدان زرتشتی و اشراف ساسانی بودند، امری که با مخالفت جدی این نهادها روبه‌رو شد. 

قباد یکم برای کاهش نفوذ اشراف و موبدان، مدتی از مزدکیان حمایت کرد، اما با فشارهای فزاینده‌ی درباریان و زرتشتیان، از آن‌ها فاصله گرفت. پس از مرگ قباد، فرزندش خسرو انوشیروان، که عمیقاً به نظام طبقاتی و اقتدار شاهنشاهی باور داشت، برای ریشه‌کن کردن مزدکیان اقدام کرد. 

  • زمینه های سرکوب مزدکیان

بر اساس منابع زرتشتی، مانند کتاب هفتم دینکرد، مزدکیان به اشتراک اموال و زنان باور داشتند. دینکرد چنین نقل می‌کند: 

«ایشان پیوند به مادران کنند(= تبار و نژاد را از سوی مادران می شمارند). ایشان زن را < مانند > گوسپند بخرند؛آن فرزند پسر او را برای بهره وری ببرند،یعنی که شما به اشتراک به ما داده شده اید؛ مجاز نیستید مگر که مشترک باشید:...ایشان نسبت به فرزندان دروغ گویند... و  نسبت به خویشتن نیز < پیمان شکن باشند>».۳

از سوی دیگر، هاشم رضی در دانشنامه‌ی ایران باستان، به دستور قباد برای اشتراک زنان اشاره می‌کند: 

« قباد شاه ساسانی خود امر به اشتراک زنان داد و این بدان سبب بود که روحانیان و طبقات مرفه الحال و ثروتمند و اشراف و درباریان و ثروتمندان، هر یک شبستان و حرمسرایی داشتند که زنان عقدی و صیغه هایی فراوان، علاوه بر کنیزانی که بدون قید و شرط در اختیارشان بود، در این حرمسراها می زیستند.»۴

در منابع تاریخی دیگر، از جمله تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران۵ و سیاست‌نامه‌ی خواجه نظام‌الملک۶، توصیفاتی درباره‌ی ازدواج اشتراکی مزدکیان ارائه شده است. بر اساس این منابع: 

- هرگاه مردی وارد اتاق زنی می‌شد، کلاهش را دم در می‌گذاشت تا دیگران متوجه شوند که او در حال هم‌بستری است. 

- مزدکیان معتقد بودند که زنان نباید ملک شخصی یک مرد باشند. 

- این عقاید از ایران شمالی و جلگه‌های خزر گرفته شده بود و در سراسر شاهنشاهی گسترش یافت. 

با توجه به مطالبی که درباره‌ی باور مزدکیان به اشتراک زنان گفته شد و آنچه اوتاکر کلیما در کتاب تاریخ جنبش مزدکیان آورده است، خسرو اول (انوشیروان) نه‌تنها از نظر سیاسی، بلکه از لحاظ شخصی نیز کینه‌ی شدیدی از مزدک در دل داشت. 

  • انتقام انوشیروان

«روزی مزدک به ملاقات شاه آمد و در کنار او چشمش به نیواندخت،مادر خسرو افتاد.پیامبر دل در او بست و از شاه خواست تا نیواندخت را در اختیار او بگذارد.این عمل با رسوم مزدکی مطابقت کامل داشت.شاه موافقت کرد و مزدک عازم اطاق ملکه شد.خسرو به نزد مزدک شتافته به روی پاهایش افتاد و آنها را در بغل گرفته بوسه داد و با تضرع از مزدک تمنا کرد که از قصدش منصرف گردد.مزدک سرانجام خواهش او را اجابت کرد و از اجرای هوسش چشم پوشید،خسرو بدین ترتیب با خوار کردن خود مادرش را نجات داد،ولی این حادثه در نظرش خفت بسیار بزرگی بود که نژاد شاهان در برابر این سخنگوی خلق متحمل می شد.همین امر حس انتقام را در وی برانگیخت و روز بروز بر شدت آن افزوده شد.»۷

با به قدرت رسیدن خسرو انوشیروان، او برای انتقام از مزدک و پیروانش دست به اقدامی خونین زد. نخست مزدک و یارانش را به بهانه‌ی مناظره به دربار دعوت کرد و به آن‌ها وعده‌ی عفو داد. اما در واقع این نیرنگی برای نابودی جنبش مزدکی بود. 

به گزارش ابن‌مسکویه، شاهنشاه،مزدک و تمامی مریدان و همفکرانش را به قتل رساند.۸  برخی گزارش‌ها نیز می‌گویند که وی و یارانش را وارونه به دار آویختند یا در چاه انداختند. 

عبدالحسین زرین‌کوب در جلد دوم کتاب "تاریخ ایران بعد از اسلام" می‌نویسد: «همه برگزیدگان آیین مزدک هلاک، و به روایتی زنده به گور شدند»۹  

روایات تاریخی حاکی از آن است که ۱۰۰ هزار مزدکی در این کشتار و در یک روز جان خود را از دست دادند. 

  • شاهنامه‌ی فردوسی و قتل‌عام مزدکیان

شاهنامه‌ی حکیم ابوالقاسم فردوسی ماجرا را این‌گونه حکایت می‌کند: 

 

بدو گفت هر كو برين دين اوست

مبادا يكى را بِتَن مغز و پوست‏

 

بدان راه بد نامور صدهزار

بفرزند گفت آن زمان شهريار

 

كه با اين سران هرچ خواهى بكن

ازين پس ز مزدك مگردان سخن

 

بدرگاه كسرى يكى باغ بود

كه ديوار او برتر از راغ بود

 

پس از اینکه مردمان مزدکی را در باغی گرد آوردند، همه را قتل عام نمودند: 

 

بكشتندشان هم بسان درخت

ز بر پاى و زيرش سر آگنده سخت

 

در ادامه، سرانجام مزدک را بیان می‌کند: 

 

نگون بخت را زنده بر دار كرد

سر مرد بى‏‌دين نگون سار كرد

 

ازآن پس بكشتش بباران تير

تو گر باهشى راه مزدک مگير۱۰

 

بقایای این جنبش به نقاط دوردست مانند خراسان، ماوراءالنهر و کوهستان‌های ایران پناه بردند. 

 

نتیجه‌گیری 

کشتار و قتل‌عام مزدکیان، آن هم با نیرنگ و با پوشش دعوت به مناظره، توسط انوشیروان نمونه‌ای از خشونت افسارگسیخته و بی‌قاعده‌ی او در قبال دگراندیشان است. این برخورد و امثال این رفتارها، که مورد تأیید موبدان زرتشتی نیز بود، توسط جریانات باستان‌گرای اسلام‌ستیز با تحریف و دروغ، وارونه جلوه داده می‌شود. این رفتار، که مربوط به دادگرترین پادشاه دوره‌ی ساسانیان است، تصویری بسیار روشن از وضعیت ایران پیش از اسلام به ما ارائه می‌کند. اگر انوشیروان با چنین رفتارهایی دادگر بوده، دیگر پادشاهان چگونه بوده‌اند؟! 

موضوع بر سر تأیید مزدک و مزدکیان نیست. موضوع بر سر رفتار عادلانه و انسانی، و نه وحشیانه، حتی در مواجهه با مخالفین است. مردمی که از فرط بی‌عدالتی و گرسنگی (که محصول همین سلسله و البته مشخصاً پدر انوشیروان بود) به این چنین باور غلطی روی آورده بودند، کم نبودند.و بعد توسط خود این‌ استبدادگران قتل عام شدند و نه فقط لقب دادگری، بلکه نام انوشیروان (نوشین‌روان) را هم به سبب همین رفتار، از جانب موبدها (روحانیون زرتشتی) به دست آورد!

 

پی‌نوشت‌ها و منابع:

 

     مستند صوتی از اسماعیل یغمایی،باستان شناس

۱)     سخنرانی در دانشگاه برکلی آمریکا University of California, Berkeley در سال ۱۹۹۰ م

۲)     فردوسی،شاهنامه،پادشاهی کسری نوشین روان،بخش ۱۲،ابیات ۱۱۸ تا ۱۲۸

https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/anooshirvan/sh12

۳)     کتاب هفتم دینکرد، موبد آذرفرنبغ فرخزادان، صفحه ۲۵۹، بند ۲۵.

۴)     دانشنامه‌ی ایران باستان، هاشم رضی، جلد یک، صفحه ۳۸۳.

۵)     تاریخ اجتماعی روابط جنسی در ایران، ویلم فلور، ترجمه محسن مینوخرد، صفحات ۲۵ تا ۳۰.

۶)      سیاست‌نامه‌ی خواجه نظام‌الملک،باهتمام هیوبرت دارک،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،بفرمان محمدرضا شاه پهلوی،ص ۲۶۰ و ۲۶۱

۷)     تاریخ جنبش مزدکیان. تالیف: اوتاکر کلیما. ترجمه: جهانگیر فکری ارشاد‌. صفحه ۲۷۴ _ ۲۷۵

۸)     تجارب الامم ابن مسکویه،تصحیح رضا انزابی نژاد و یحیی کلانتری،انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد،۱۳۷۳،ص ۲۷۴

۹)     تاریخ ایران بعد از اسلام، عبدالحسین زرین‌کوب، جلد دوم، صفحات ۱۸۱-۱۸۲.

۱۰) فردوسی،شاهنامه،پادشاهی قباد چهل و سه سال بود،بخش ۲،ابیات ۱۲۷ تا ۱۳۹

https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/qobad/sh2

تصاویر مستندات:



  • حسین عمرزاده

ابواسحاق ابراهیم بن محمد فارسی اصطخری مشهور به کرخی (تاریخ فوت: ۳۴۰ ه‍.ق/۹۵۱م یا ۳۴۶ ه‍.ق/۹۵۷م) جغرافی دان و نقشه‌نگار برجسته ایرانی در سده۴ ه‍.ق/ ۱۰م است. نام او برگرفته از شهر باستانی اصطخر (استخر) در استان فارس ایران است.

اصطخری، که خود از ایرانیان بوده، گزارشی ارزشمند از چند قرن پس از فتح ایران ارائه می‌دهد که نشان‌دهنده فراوانی آتشکده‌ها در استان فارس است؛ به‌گونه‌ای که هر روستا و ناحیه‌ای دارای آتشکده بوده است.

 

او می نویسد:

 

«هیچ ناحیتی و روستایی نیست که نه درو آتشگاهی هست.آنچه بزرگترست و معروف تر از آن یاد کنیم.

کاریان آتشگاهی است نزدیک برکه جور و آن را بارین خوانند و به زبان پهلوی بر آن نبشته اند کی سی هزار دینار بر آن هزینه شده است.

آتشگاهی بر در سابور هست شبرخشین خوانند.هم در سابور آنجا کی باب ساسان گویند آتشگاهی هست،گنبد کلوشن خوانند.

به کازرون آتشگاهی هست آن را چفته خوانند.و دیگری هست کلازن خوانند.

و به شیراز آتشکده ای هست مسوبان خوانند.

و در گبرکی چنانست کی هر زنی کی به وقت آبستنی یا به وقت حیض زنا کند پاک نشود تا آنگاه به آتشگاه آید و پیش هربذ ۱ برهنه شود و به گمیز گاو ۲ خویشتن را بشوید.»۳

 

پ.ن ها:

(۱) : هیربُد یا هیربَد یا هیربَذ (پارسی میانه: hērbed، اوستایی: aēθrapaiti) یکی از پیشوایان آئین مزدیسنا است. در اوستا به صورت ائثَرپئتی به معنی آموزگار یا استاد یا آموزنده آمده و در زبان پهلوی ایرپت یا هیرپت و در فارسی هیربد گفته می‌شود. در نوشته‌های پهلوی از واژهٔ هیربد غیر از مفهوم آموزگار، پیشوای دینی نیز اراده می‌شود. هیربد در جایگاه آموزگار دین مزدیسنا است و در رتبهٔ پایین‌تری نسبت به موبد (پیشوا) جای دارد. پس از آن موبد موبدان است که در جایگاه پیشوای پیشوایان دینی قرار دارد و تنها یک نفر می‌تواند چنین جایگاهی داشته باشد.

(۲) : منظور از گمیز،ادرار گاو است.

(۳) :منبع:مسالک و ممالک،ابواسحاق ابراهیم اصطخری،به اهتمام ایرج افشار،انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۰،بفرمان محمدرضا شاه پهلوی،ص۱۰۶

 

این نقل قول‌ها نشان می‌دهند که در سال‌ها و قرون پس از فتح ایران توسط مسلمانان، دین زرتشتی هنوز در بسیاری از مناطق ایران، به‌ویژه در استان فارس، پایدار بوده است و آتشکده‌ها به عنوان نمادهای فرهنگی و مذهبی در این مناطق فعال بودند و رسومات آیینی در این آتشکده ها بدون هیچگونه ممانعتی اجرا می شده اند.

این حقیقت تاریخی به وضوح نشان می‌دهد که ایرانیان با زور و اجبار مسلمان نشدند.

اسلام، در دوران فتح، با سیاست‌هایی مبتنی بر احترام به آزادی دینی و تحمل عقاید دیگران وارد ایران شد. مسلمین در مدت‌های طولانی از طریق مباحثه‌های علمی، فرهنگی، و تجاری با ایرانیان تعامل داشتند، و در این روند، مردم ایران از روی میل و علاقه به اسلام گرایش پیدا کردند. آشنایی ایرانیان با اصول انسانی، اخلاقی، و اجتماعی اسلام، که بر پایه عدالت و صلح استوار بود، زمینه‌ای فراهم کرد تا آنان به‌طور قلبی و عمیق این دین را پذیرفته و به آن گرایش پیدا کنند.

این نوع رفتار و سیاست‌ها به شکل‌گیری رابطه‌ای مبتنی بر احترام متقابل و گرایش قلبی به اسلام در میان ایرانیان انجامید. از همین رو، اسلام در دل مردم ایران ریشه دواند و به تدریج در فرهنگ و زندگی آنان ادغام شد.

تصاویر مستندات:

  • حسین عمرزاده

حیله گری و نیرنگ،رفتار همیشگی مخالفین اسلام  که این آیین را مانعی در رسیدن به منافع شخصی می بینند بوده است.

در ابتدای ورود اسلام به ایران،مدعیان پندار نیک،گفتار و کردار نیک که از گرایش ایرانیان و به ویژه زرتشتیان پیشین به اسلام حال و دل خوشی نداشتند،با شیطنت هایی همواره سعی می کردند اسلام و مسلمانان را دین و مردمی زورگو و چپاول گر نشان بدهند.

سپاه مسلمانان ترجیح می داد در سرزمین های فتح شده،اداره امور به دست مردم همان مناطق باشد.از این جهت وظیفه جمع آوری جزیه و مالیات را به کدخدایان محلی و موبدها (روحانیون زرتشتی) محول کرده بود.

دکتر زرین کوب درباره شیطنت،حیله گری و خیانت این ها (کدخداهای محلی و موبدها) به هموطنان شان و وارد کردن فشار به ایرانیانی که مسلمان می شدند می نویسد:

«شهرهای طبسین،قهستان،نیشابور تا ابیورد،طوس،و هرات و مرو در قبال تعهد پرداخت مبلغی ثابت که هنگام فتح شدن هریک از آنها جداگانه معین شده بود و اضافه و نقصانی بدان راه نداشت،تسلیم مسلمین شدند.

برخلاف سواد که مسلمین تعداد مزارع و مساحت آنها را در ضمن دفاتر ضبط دیوان عراق در دست داشتند و مأموران آنها مستقیماً در جمع آوری خراج مداخله می کردند،در خراسان کار جمع آوری مالیات در دست کدخدایان محلی بود که با همکاری موبدان و کاهنان این کار را انجام می دادند.

این جماعت مالیات هر ناحیه ای را به قرار سابق و یا به طریقی که خودشان مایل بودند جمع آوری می کردند و از تمام آنچه جمع می شد تنها مبلغی را که به موجب عهدنامه های سابق - عهد نامه های منعقد در هنگام فتوح - مقرر شده بود به مسلمین می پرداختند.در عمل هم قسمتی از آنچه آنها از مردم اخذ می کردند به عنوان جزیهٔ سرانه بود و قسمت دیگر مربوط بود به مالیات ارضی.اما آنچه اهل هر شهری جمعاً به اعراب می پرداختند مبلغ ثابتی بود تقریباً شامل تخمینی از مجموع این دو نوع مالیات.

البته اسلام آوردن هریک از اهل کتاب در اینجا نیز مثل عراق می بایست قسمتی از مالیاتی را که بر عهدهٔ او بود،لااقل جزیه را،از گردنش ساقط کند،اما متصدیان مالیات که در عمل نظارت دقیقی بر کار آنها وجود نداشت این قاعده را اجرا نمی کردند و اگر هم ظاهراً می کردند غالباً به بهانه های مختلف معادل همان جزیهٔ کسر شده را به عناوین دیگر از آنها مطالبه می کردند به علاوه چون خودشان اهل ذمه بودند گرویدن اهل ذمه را به اسلام بر خلاف منافع خویش می دیدند و وقتی یک تن از آنها اسلام می آورد نه تنها در عمل او را از مالیات معاف نمی کردند بلکه به بهانه و حیله بار کسانی را که بر کیش خویش باقی مانده بودند تخفیف می دادند و به هر بهانه ای ممکن می شد همان را بر ذمی نو مسلمان تحمیل می نمودند.»

منبع:تاریخ مردم ایران،عبدالحسین زرین‌کوب،انتشارات امیرکبیر،چاپ ۱۱،ج۲،ص۵۴

پ.ن: به نظرتان آیا این نوع شیطنت ها برای ایجاد بد بینی در بین مردم نسبت به اسلام،امروزه ممکن نیست به مراتب گسترده تر از گذشته وجود داشته باشد؟

تنها راهکار منطقی،تحقیق،بررسی و مقایسه با متن شریعت اسلام است.

تصاویر مستندات:

حیله گری و فشار موبدان بر تازه مسلمانان

  • حسین عمرزاده

آنقدر اجداد و هموطنان مان از دست پادشاهان خودکامه و خون ریز و روحانیون دینی ای که فقط شعار و ادعای نیکی پندار،گفتار و کردار را داشتند نه اعتقاد یا عمل به آن را،زجر و آزار دیده بودند،که هیچگونه تعلقی نسبت به اینان در خود سراغ نداشتند و برای همین هم در مواجهه با سپاه اسلام نه تنها دفاع قابل توجهی نکردند،بلکه در بسیاری جاها راه های مخفی ورود به شهرها را نیز به آن ها نشان می دادند.

یکی از مهمترین آورده های اسلام برای ایرانیان،احترام به حق داشتن عقیده متفاوت و آزادی انتخاب دین بود که مشاهده همین موضوع در مقابل تجسس و تفتیش عقایدی که ایرانیان از هر قشر و دینی،از حکومت ها و دیانت رسمی پیش از اسلام کشور (آیین زرتشتی/مزدیسنا) به خاطر داشتند از عوامل گرایش قلبی به اسلام شد.

توماس واکر آرنولد

پروفسور توماس واکر آرنولد (انگلیسی: Thomas Walker Arnold؛ ۱۹ آوریل ۱۸۶۴ – ۹ ژوئن ۱۹۳۰)،دانشمند و شرق‌شناس مطرح بریتانیایی،می نویسد:

«پس از سقوط ارتش ایران قشر جمعیت ایران مقاومت شدید و زیادی در برابر اعراب از خود نشان نداد.

سلطنت آخرین پادشاهان ساسانی با هرج و مرج ناراحت کننده ای همراه بود و احساسات مردم نیز نسبت به فرمانروایان خود غیر دوستانه بود،زیرا فرمان روایان نیروی خود را در راه تایید سیاست زجر و شکنجه به منظور تثبیت خود و تقویت دین دولتی و زرتشتی به کار می بردند.روحانیون زرتشتی قدرت وسیعی را در دستگاه دولت و دربار در اختیار داشتند و در شورای سلطنتی و دربار دارای نیرو و نفوذ فوق العاده ای شده بودند و برای خود سهم و نقش مهمی را در اداره امور مدنی و دولتی کشور اشغال کرده بودند.

آنان از قدرت خود به منظور زجر،شکنجه و فشار بر سایر گروه های دینی (که بسیار نیز بودند) که با آنان توافق نداشتند استفاده می نمودند.

علاوه بر پیروان فراوان ادیان قدیمی تر ایران،مسیحیان ،یهودیان،صابئین و فرق متعدد دیگر نیز که از تفکرات عرفا،مانویان و بودائیان متاثر بودند در ایران وجود داشتند.

این زجر و شکنجه و تجسس عقاید و دین در تمام مردم یک نوع حس تنفر علیه دین رسمی زرتشتی و خاندان پادشاهی که به تحمیل آن بر مردم کمک می نمود به وجود آورده بود و موجب آن شد که فتح اعراب به صورت یک نوع نجات،رهائی و آزادی جلوه نماید.

پیروان تمام این ادیان مختلف مجددا توانستند تحت حمایت حکومتی که آزادی دینی و معافیت از خدمت نظام اجباری را در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی برای آنان تامین نمود،نفس راحت و آزادی بکشند.

زیرا دین اسلام آزادی و حق استفاده از امنیت در برابر پرداخت جزیه را نه تنها برای مسیحیان و یهودیان تامین نمود،بلکه زرتشتیان،صابئین،بت پرستان،آتش پرستان و مجسمه و سنگ پرستان نیز می توانستند از این حق و امتیاز استفاده نمایند.»

منبع:سر توماس آرنولد،تاریخ گسترش اسلام،ترجمه دکتر ابوالفضل عزتی،انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۵۸،فصل هفتم،ص۱۴۹

تصاویر منبع:

  • حسین عمرزاده

با مخفی شدن پشت نام «ایران» جهت تحریک احساسات وطن دوستی ایرانیان و با یک سری شعار زیبا که واقعیت ندارند،ادعا می کنند که در ایرانِ پیش از اسلام،چیزی تحت عنوان برده و برده داری وجود نداشته و در نتیجه به مخاطبین شان القا می کنند که اسلام آغازگر یا مروج برده داری در ایران و دیگر نقاط جهان بوده است!

اگر این ادعاها با متن تاریخ و کتاب های دینی و حقوقیِ رسمی و دیگر آثار تاریخی باستانی به جای مانده ازآن روزگاران در تضاد باشند که هستند،جز شعارهایی فریبنده و دروغین نمی توان نامی دیگر بر آن نهاد.

مادیانِ هَزار دادِستان (mādayān ī hazār dādestān؛ به معنای «کتاب هزار رأی قضایی») کتابی است به پارسی میانه و تنها سند و مدرک کامل موجود در خصوص نظام حقوقی دوره ساسانیان (یعنی آخرین دوره حکومت پیش از اسلام در ایران) است.

این متن گذشته از مباحث بسیار گوناگون در حقوق مدنی، از جهات دیگر از جمله اشاره به مناصب و عناوین دولتی، شرح وظایف قضات، ضابطین قانون، مجریان قانون، وکلا و غیره نیز دارای اهمیت ویژه است. این مجموعه مباحث مربوط به احوال شخصی، اهلیت، حجر، قیومیت، ازدواج، طلاق، نفقه، ارث، مالکیت و غیره را در بر می‌گیرد. این کتاب به خط و زبان پهلوی ساسانی (پارسیک) و احتمالاً در دوره حکومت خسرو پرویز (۵۵۹–۶۲۸ میلادی) و بنا به نظر سعید عریان در دوران یزدگرد سوم،در گور (فیروزآباد کنونی) که مرکز استان (شهرب) فارس بوده، نوشته شده‌است.

این مجموعه نظریه‌های حقوقی ایران باستان در سال ۶۱۶ میلادی به صورت کتاب گردآوری شده و یک نسخه از آن به‌دست ما رسیده‌است. این نسخه که میراث یک خانواده زرتشتی ایرانی بوده به صورت دو نیمه ناقص جداشده موجود است که برخی از واژه‌های آن‌ها نیز آسیب دیده و ناخوانا شده‌است. مادیان هَزار دادِستان از مهم‌ترین اسناد تاریخ حقوقی ایران باستان است.

به نظر می آید نویسنده آن فرخ‌مرد بهرامان یک قاضی زمان خسرو پرویز است که در شهر گور و در منطقه جبل انارویه می‌زیسته و خود و پدرش در دستگاه قضایی ساسانی بوده‌اند و به اوراق و اسناد بایگانی قضایی دسترسی داشته‌اند. وی در مقدمه کتاب نوشته‌است: [می‌خواستم] با ذکر قوانین چندی، بزرگی و نیکی و استواری قانونگذاران را آن چنان‌که از کوشش بشر و نیروی اندیشه و خردِ خدادادهِ آدمی وضع گردیده نشان دهم. باشد که در منکوب کردن دروغ و ناراستی نائل آیم…

«فرخ مرد بهرامان» رأی‌های صادر از دادگاه‌های دادگستری ایران ساسانی در سده سوم تا هفتم میلادی را از بایگانی دادگستری گور بیرون آورده و فشرده و کوتاه کرده و در این کتاب گردآورده‌است.

شمار این آرا و نظرها یا به اصطلاح رایج آن زمان، دادِستان‌ها به هزار نمی‌رسد، ولی آن را کتاب هزار دادستان نامیده‌اند که در ۴۴ باب (دَر) گردآوری و تدوین شده‌است.

توجه داشته باشید:گردآورنده بر آن بوده‌است که گزاره‌های دادرسی، چه آن‌هایی که روی داده و چه آن‌هایی که می‌توانسته روی دهد، را در کتاب گردآوری کند. دیدگاه‌ها و آراء ده‌ها حقوق‌دان ساسانی از نسل‌های مختلف در این کتاب آورده شده‌است و نام بسیاری از آن‌ها نیز ذکر شده‌است.

گردآورنده به برخی از منابع کتاب خود مانند خویشکاری‌نامه موبَدان (رساله دربارهٔ وظایف روحانیون زرتشتی) و دادِستان‌نامه (رأی‌نامه یا رساله فتوی قضایی) اشاره کرده‌است.

آنچه در خور توجه است یاد شدن از برده و برده داری و قوانین مربوط به این قشر در جای جای این متن حقوقی است که مواردی،عیناً به عنوان نمونه نقل می گردد:

«بند ۱ـ بندگان کسانی شمرده می شوند که توسط رعایای شاهنشاهی در جنگ به اسارت در آمده باشند.

بند ۲ـ گفته اند تا هنگام بهرام غلام زادگان را به پدر منسوب می کردند و سوشانس (حقوق دان معروف قدیم ایران) به همین دلیل نسبت آنان را به پدر می دانست در صورتی که اکنون چنین اطفالی به مادر منسوب می شوند.

بند ۳ـ زن غلام (کنیز) را نشاید زد یا آزرد یا به او ستم روا داشت،مالک یا آقایی که چنین کند مستوجب عقوبت بوده و عمل او جرم محسوب می شود.

بند ۴ـ همان گونه که در هر ده‌ روز یک روز غلام آزادی دارد دهمین فرزند کنیز نیز از قید بندگی آزادست.

بند ۵ـ اشخاص آزاد و بنده هر دو ممکن است خادم معابد گردند ولی بنده نمی تواند مانند آزاده قبول هدایا و تحف زوار کند.

بند ۶ـ هرگاه ترسا بنده ای (غلام مسیحی مذهب) به رضای خود دین مزدیسنی را بپذیرد یا با بهدینی زناشویی کند بر دیگر بهدینان است که او را خریداری و آزاد سازند ولی هرگاه بدون قبول دین زرتشتی با بهدینی ازدواج کند می تواند با پول خود آزادی خویش را خریداری کند.

بند ۷ـ فروش بندگان به اکدینان (کفار) ممنوعیت (در بندهش باب سی ام) شبیه به همین عقیده می فرماید:بنده پرستار را چون بخرند نشاید که پس از آن بجددینان (غیر زرتشتی) بفروشند.

بند ۸ـ هرگاه بندهٔ اکدینی (کافری) به همراهی آقای خود به دین مزدیسنی درآیند بنده در خدمت آقای خود باقی خواهد ماند.

... فصل ۲۱ بند ۱۳ـ بنده ای که به عنوان کارگر به دیگری کرایه داده شود کارفرما باید مزد او را به مالک بنده بدهد.

... فصل ۳۱ بند ۱۲ـ بندگان می توانند با اجازهٔ آقای خود آزادی خود را با پول خریداری نموده یا دیگری را حاضر نمایند قیمت آنان را به مالک پرداخته آزاد نمایند.

فصل ۴۲ بند ۱۱۸- هرگاه بنده ای قبل از فوت یا جنون دارائی خود را به دیگری انتقال نداده باشد آن مال متعلق به مالک آن بنده است.» ۱

«۸ـ چنانچه برده ای گفته باشد که:«می روم و کَلین (؟) را می کشم و سرور (او) گفته باشد که:«اگر معلوم شود که در انجام این کار ناتوانی باید دلایلی (موجهی) ارائه کنی،و برده رفته و آن مرد را کشته باشد، - در جایی نوشته شده است که در (دوره) موبدی بُرزگ (این امر) واقع شد و حکمی از سوی او (در این مورد) صادر شد و سپس زروان - داد گفت که (آن برده) ملزم به آزمایش الهی نیست، و نیز آن ها (یعنی برده و سرورش) از شمول آن حکم باید رها شوند.» ۲

«۷۹ـ علاوه بر آن نوشته شده است که چنانچه کسی بگوید که : «من تا یک سال (فلانی را به عنوان) برده از تو پذیرفتم»،(آنگاه) پس از انقضای یک سال تضمینی وجود نخواهد داشت و برده باید باز (به صاحب اول خود) سپرده شود.»۳

«۹۴ـ علاوه بر آن گفته شده است که چنانچه کسی بگوید که:«من نیمی از افزود - خدای را آزاد کردم و یک سوم (او) را نیز برای بندگی آتشکده واگذار کردم»،آنگاه یک سوم جزئی از آن نیمه ای که گفته شده بود «که من آزاد کردم»،نیست.»۴

«۱۱۳ـ ... چنانچه کسی که برده ای را می فروشد و (یا) چنانچه زنی را طلاق می دهد زیانی را متقبل شده باشد،(و) سپس (در این امر) شهرت یابد (؟ این سوء شهرت) از آنِ سرور و شوهر پیشین (برده و زن) خواهد بود.»۵

«۱۱۴ـ و علاوه بر این گفته شده است که چنانچه مالی پیش از آنکه سروری بنده ای را خریده باشد از سوی کس دیگری به بنده داده شده باشد و سرور (فعلی او) پذیرش (خود را نسبت به آن مال) اعلام نکرده باشد،(در این حال) اگر سرور پیشین پذیرش (خود را) اعلام کند (مال از آنِ) سرور پیشین و در غیر این صورت (آن مال) از آنِ بنده خواهد بود.»۵

«۱۱۸ـ ... چنانچه (برده ای) برای آزادی (خود) بحث (و استدلال) کند و رهایی (او) مستلزم آزمایش الهی باشد،(مراحل مربوطه) قانونی است،ولی (آزمایش الهی او به عنوان) شاهد شایسته نیست.»۶

«۱۲۶ـ ... چنانچه خواهان مدعی خوانده شود که: «تو برده من هستی» و خوانده در مورد شخص خاص دیگری بگوید که:«من برده او هستم». با (توجه به) گواهی او،در خصوص امور مربوط به خوانده،(دیگر) نباید دادرسی را ترتیب داد.»۷

«۱۸ـ زن برده،به گونه ای به زنی که قیم دوده است واگذار می شود که به دوده نرسد و پس از آن (چنانچه) زنِ برده فرزندی بزاید،(آنگاه) فرزندی که به آن صورت از (زنِ) برده زاییده می شود اگر جزئی از اموالی باشد که به آن صورت واگذار شده است،از آن سبب که برده (مذکور به عنوان) دارایی به مالکیت بانوی خانواده درآمده،پیوسته در مالکیت او خواهد بود و به دوده نمی رسد.» ۸

«۸ـ یکی آن که همان سیاوش گفته است که چنانچه شخصی اظهار کرده باشد که:«فرزندان من در فروختن این برده (زن) دارای اختیار نیستند»،فرزندان آنها و نوادگان آنها (نیز) در فروختن برده ای که آن (برده) زن می زاید مختار نیستند.» ۹

اما مورد آخر که بسیار وحشتناک تر از حقیقت وجود برده در ایران پیش از اسلام است،جواز واگذاری فرزند توسط پدر به بردگی است!

در فصل ۱۷ و بند ۱۰ ام می خوانیم:

«تنها پدر در واگذاری فرزند به بردگی اختیار دارد و (البته آنهم) در هنگام مرگ و معلولیت حق واگذاری دارد (و) تنها به کسی که به سبب فقر و فاقه مجاز به واگذاری به آنهاست.» ۱۰

آنچه اسلام ستیزان از هر قشری،سعی دارند به مخاطبین شان تلقین کنند این است که «اسلام آغازگر و مروج برده داری بوده است!» در حالیکه پیش از اسلام در دنیا این رفتار مرسوم بوده و از قبل وجود داشته است.

اسلام با آموزه هایش به تدریج و منظم،ابتدا نحوه تعامل با بردگان را بهبود بخشید (بر خلاف قوانین گذشته مربوط به بردگان) و هم زمان با برده داری مبارزه کرده و آن را ریشه کن می نمود. (جهت اطلاع بیشتر؛ به احکام و آموزه های مربوط به بردگان و اسرای جنگی که در آیات قرآن و احادیث صحیح موجود هستند مراجعه کنید.)

صحابی پیامبر اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم و دومین خلیفه راشد اسلام،فاتح ايران و روم،عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ سخن مشهوری دارد:

مَتَى اسْتَعْبَدتُّمُ النَّاسَ وَقَدْ وَلَدتْهُمْ أَمَّهَاتُهُمْ أَحْرَارًا

یعنی:از کی شما مردم را بنده‌ و برده‌ی خودتان قرار دادید، در حالی که مادرهاشان این ها را آزاد آفریده اند؟

منابع:

(۱):قانون‌مدنی‌‌زرتشتیان (گفتاری‌درباره‌کتاب‌ ماتیکان‌هزار‌داتستان)،موبد رستم‌شهزادی،به کوشش مهرانگیز شهزادی،نشر فرَوَهَر،چاپ دوم،ص۶۵ و ۶۶

(۲):مادیان هزار دادستان،فرخ مرد بهرامان،پژوهش:سعید عریان،انتشارات علمی،چاپ دوم،فصل اول،ص ۶۹

(۳):همان،فصل ۴۲،ص ۳۶۳ و ۳۶۴

(۴):همان،ص ۳۶۶

(۵):همان،ص ۳۶۸

(۶):همان،ص ۳۶۸ و ۳۶۹

(۷):همان،ص ۳۶۹

(۸):همان،فصل ۴۳،ص ۳۸۷

(۹):همان،فصل ۴۴،ص ۳۹۲

(۱۰):همان،فصل،۱۷،ص ۱۷۴

تصاویر منابع (به ترتیب):

  • حسین عمرزاده

جمشید گرشاسب چوکسی (به انگلیسی: Jamsheed K. Choksy) (متولد هندوستان/بمبئی) پروفسور ایرانی‌شناس در بخش مطالعات اوراسیای مرکزی، تاریخ، هندی‌شناسی و دین‌شناسی و هیئت علمی خاورمیانه و اسلام‌شناسی و مطالعات بین‌المللی در دانشگاه ایندیانا بلومینگتون است.

لیسانس خود را از دانشگاه کلمبیا و دکترایش را از دانشگاه هاروارد دریافت کرده‌است.او رئیس بخش زبان‌ها و فرهنگ‌های خاور نزدیک و سرپرست برنامه‌های مطالعاتی خاورمیانه است.

پروفسور چوکسی که خود نیز زرتشتی است می نویسد:

«عجیب نیست که اغلب معلوم می شد با حرارت ترین خرده گیران از دین زرتشتی،معتقدان قبلی آن دین بودند،یعنی کسانی که اسلام اختیار کردند و سپس مشتاقانه در صدد انتشار آن بر آمدند.

حتی یکی از افرادی که قبلاً زرتشتی بود و نام عربی عبداللیث (ابالیش) را برای خود اختیار کرده بود،در دربار مأمون با هودینان پیشوبای (پیشوای بهدینان) آذرفرنبغ به مباحثه پرداخت .سخنان آن مرتد چنان خطرناک بود که موبدان احساس کردند لازم است پاسخ های رهبر خود را در کتابی گردآوری کنند تا برای دفاع از اصول دین زرتشتی و خرده گیری متقابل از اسلام مورد استفادهٔ جامعهٔ زرتشتی قرار گیرد.

اما حتی پسر خود آذرفرنبغ،یعنی زردشت،پس از آن که منصب پدر را به ارث برد،به دلیل مجاب شدن،مسلمان شد.

زرتشتیان سدهٔ نهم میلادی/سوم هـ.ق با رساندن برادر او و هرامشاد به این منصب عالی در بغداد کوشیدند این وضعیت را جبران کنند.با وجود این،در آن زمان با تغییر دین داوطلبانهٔ زردشت - رویدادی که به نظر می رسد سرمشقی برای سایر زرتشتیان در عراق و خوزستان محسوب شده باشد - صدمهٔ قابل ملاحظه ای به روحیهٔ جامعهٔ زرتشتی در عراق و خوزستان وارد آمد.»

منبع:جمشید چوکسی،ستیز و سازش،ترجمه نادر میرسعیدی،انتشارات ققنوس۱۳۸۱،ص ۱۰۱و۱۰۲

تصاویر صفحات:

ستیز و سازش

  • حسین عمرزاده

اسلام ستیزان که در تاریخ پیش از اسلام سرزمین مان،نسبت به وضعیت پس از اسلام آن،چیزی برای ارائه و مباهات ندارند،سعی می کنند که پیدایش و وجود دانشمندان و شخصیت های برجسته علمی ایرانی مسلمان در زمینه های مختلف را نیز به نفع خود (نه به نفع اسلام) مصادره کنند!

مسلما ایرانیان هم همچون دیگر افراد بشر از همان ابتدا استعداد علمی داشته اند اما زمینه و ابزار شکوفایی و رشد این استعدادها را آیین ها و حکومت هایی که انحصار طلب و دیکتاتور بودند و خود را از دیگر مردمان بهتر می دانستند،مردم عادی را در حد خود نمی دیدند ومعتقد بودند بر اساس نظام طبقاتی،مردم عادی همیشه باید در خدمت اینان باشند از آنها دریغ کرده بودند.

خط پهلوی به عنوان خط زبان فارسی میانه که در میان سده های سوم تا هفتم میلادی زبان رسمی و دولتی و ادبی ایران بوده است به اشکال مختلفی همچون گشته دبیره،نامه دبیره و ... موجود بود و از این خط برای نامه نگاری و تحریر سنگ نبشته ها و... استفاده می شده است.

لیکن بنا بر متن زرتشتی صد در نثر  و دستور هورمزد (اهورامزدا)،آموزش خط پهلوی جز به روحانیون دینی زرتشتی گناه شمرده شده است:

«اینکه موبدان و دستوران و ردان و هیربدان را نشاید که هرکس را پهلوی آموزند.

که زرتشت از هورمزد پرسید که پهلوی آموختن مر کسان را شاید هورمزد به افزونی جواب داد که هرکه از نسل تو باشد موبد و دستور و هیربدی که خردمند باشد دیگر هیچ کس را نشاید جز از اینکه گفته ام اگر دیگران را آموزد او را عظیم گناه باشد اگر بسیار کار کرفه * کرده باشد فرجام او را بدوزخ بود.»

منبع:متن زرتشتی سد در نثر و سد در بندهش،بخش ۹۹،ص ۶۶ و ۶۷

*کار کرفه:کار خیر. یعنی چنانچه این خط را به هرکسی غیر از این مقام های دینی زرتشتی آموزش بدهد هرچقدر هم  کار خیر انجام داده باشد بازهم فرجامش دوزخ خواهد بود.

لازم به ذکر است:مقام روحانیت در آیین زرتشتی موروثی بوده است و این به این معناست که یادگیری و دانش خط پهلوی درواقع در انحصار کامل این قشر قرار داشته است.

این احکام را با آموزه های اسلام مقایسه کنید که فراگیری علم را بر هر مسلمان (اعم از زن و مرد) الزامی دانسته ۱ و ملاک ترقی  و رسیدن به درجات بالا ۲  و حتی بها و بهانه ای خردمندانه برای آزادی از اسارت و بردگی را آموزش خواندن و نوشتن به دیگران ۳ می داند.

علمای مشهور حدیث،دانشمندان مطرح،پزشک ها و فیلسوف های نام آور ایرانی،و فردوسی و سعدی و... محصول این تفکر هستند که در کتاب آسمانی اش و ىر ابتدای سوره ای که «قلم» نام دارد،خداوند برای یادآوری ارزش و جایگاه علم به قلم و آنچه با آن نوشته می شود سوگند خورده ۴ و نعمت آموزش برای انسان حق و نعمتی خدا دادی عنوان شده ۵ نه منت و امتیازی حکومتی یا در انحصار قشری مستبد.

 

پ.ن ها:

(۱): طلبُ العِلمِ فريضةٌ على كلِّ مسلمٍ .[الجامع الصغير | الصفحة أو الرقم : ۵۲۴۶]

(۲): قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ - « بگو: «آیا کسانی که می دانند، و کسانی که نمی دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان پند می پذیرند.»[ آيه ۹ سوره الزُّمَر ]

يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ - «الله مقام (و درجات) کسانی را از شما که ایمان آورده اند و کسانی را که علم داده شده اند بالا می‌برد.» [ آیه ۱۱ سوره االمُجادَلَة ]

(۳): كان ناسٌ من الأَسْرى يومَ بَدْرٍ لم يكُنْ لهم فِداءٌ، فجعَلَ رسولُ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ فِداءَهم أنْ يُعلِّموا أولادَ الأنصارِ الكتابةَ. [تخريج المسند لشعيب،الصفحة أو الرقم: ۲۲۱۶]

(۴): وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ - «سوگند به قلم وآنچه می نویسند.» [آیه ۱ سوره القَلَم]

(۵): الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ - «(همان) کسی که بوسیلۀ قلم (نوشتن) آموخت.» - عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ - «به انسان آنچه را که نمی دانست آموخت.» [ آيات ۴ و ۵ سوره العَلَق]

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

می نویسند که معراج،قبل از پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم توسط موبدها (روحانیون) زرتشتی صورت گرفته بوده و مدعی هستند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از این موبدها و دیانت زرتشتی،کپی برداری کرده است!

 

 

مهمترین دلیل این ها هم برای این موضوع (موضوع تقلید از معراج در آیین زرتشتی)،وجود شباهت هایی در ماجرای ویراف و ارداویراف نامه است.

دانشنامهٔ ایرانیکا (به انگلیسی: Encyclopædia Iranica) یک پروژهٔ گروهیِ بین‌المللی و بزرگ‌ ترین و جامع‌ ترینِ پروژهٔ ایران‌ شناختی است که در دانشگاه کلمبیا در نیویورک، ایالات متحدهٔ آمریکا، در حال انتشار است.

در وبسایت رسمی این دانشنامه،مطلبی با عنوان ARDĀ WĪRĀZ (ارداویراف) ثبت شده است که در واقع بصورت مختصر به شخصیت ویراز/ویراف و متن ارداویراف نامه می پردازد.

 

در این سایت و صفحه می خوانیم:

 

« The text in which Ardā Wīrāz figures is a report of his extra­-terrestrial soul journey, including a description of heaven and hell. The context of this journey holds particular interest. Wīrāz was sent in order to verify (1) Zoroastrian belief about the invisible world, and (2) the efficacy of the rituals of the Zoroastrian community. This scene of piety troubled by religious uncertainty seems to be set some time after the fall of the Achaemenid empire»

 

 

«متن ارداویراز نامه گزارشی از سفر روح ویراز به جهان ماوراء الطبیعه است که شامل توصیف بهشت و دوزخ می شود.هدف این سفر بسیار جالب توجه است.:ویراز فرستاده شد تا (۱) باورهای زرتشتی درباره جهان غیب را تایید کند و (۲) کارآمدی آیین های زرتشتی را اثبات نماید.

این صحنه ای از ایمان مذهبی است که با تردیدهای دینی مواجه  شده و احتمالا پس از سقوط امپراطوری هخامنشی رخ داده است.»

 

آنچه حائز اهمیت است و ما آن را «بستر اقتباس موبدها» از معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم می دانیم در ادامه می آید:

 

«but the final redaction of the text probably refers to the early Islamic period (see especially Ardā Wīrāz 1.23-27 for an explanation of the journey’s purposes.)»

 

« اما تدوین و گردآوری نهایی متن به احتمال زیاد به اوایل دوره اسلامی باز می گردد.(برای توضیح اهداف این سفر،به ارداویراز نامه ۱.۲۳-۲۷ مراجعه کنید).»

 

یعنی با اینکه اصل قصه (احکام و عادات زرتشتی موجود در قصه) مربوط است به پس از سقوط هخامنشیان،اما تدوین آن بصورت متن امروزی مربوط به دوران حکمرانی اسلام است.

 

نکته دیگر؛ویرایش چندین باره این متن و سر به مُهر نبودن آن (همچون دیگر متون زرتشتی/آن هم توسط خود روحانیون این آیین) است.

 

«The Ardā Wīrāz-nāmag, like many of the Zoroastrian works, underwent successive redactions. It assumed its definitive form in the 9th-10th centuries A.D»

 

«ارداویراز نامه،همچون بسیاری از متون زرتشتی،چندین بار ویرایش شده است.

شکل نهایی آن احتمالاً در قرن های ۹ و ۱۰ میلادی شکل گرفته.»

 

توجه کنید : شکل نهایی آن احتمالاً در قرن های ۹ و ۱۰ میلادی شکل گرفته.یعنی ۲ الی ۳ قرن بعد از ورود اسلام. (همان دو قرنی که اسلام ستیزان مدعی سکوت و وجود سانسور شدید هستند!)

 

علاوه بر همه این ها و تمام تلاشی که موبدها داشته اند تا نحوه روایت ماجرا به معراج پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم شباهت هرچه بیشتر داشته باشد،اما آموزه ها و تعالیم دینی آنان که در متن ارداویراف نامه کاملا برجسته است به هیچ عنوان به اسلام شباهتی ندارند.

احکامی همچون مجازات کسی که بسیار حمام می کند و در نتیجه «گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند» (ترجمه واقعی) :گوه و مردار و چرک به خوردش می دادند! [Gignoux,Philippe,Le Livre D`Arda Viraz,Paris,Editions Recherche sur les civilisations,1984,Chapitre 41.]  یا استفاده از نوشیدنی روان گردان مَنگ و ازدواج با هفت خواهر،آن هم به امید و انتظار ثواب که البته از فضیلت های ویراز/ویرافِ درستکار به شمار می رفته است! (اردا ویراز،به معنای ویراز درستکار یعنی مورد تایید و مبارک است).

 

«Wīrāz was chosen, because of his virtue, out of the entire community assembled at the fire temple of Ādur Farnbag and was required to drink the narcotic mang. His seven sisters, who were his wives (according to the pious practice of consanguineous marriage, xwēdōdah [q.v.])...»

 

«ARDĀ WĪRĀZ, “Wīrāz the just” (i.e., “the justified, the blessed”), principal character of the Zoroastrian Middle Persian text Ardā Wīrāz-nāmag (The Book of Ardā Wīrāz).»

 

* البته قبلا در ارتباط با ادیت و کپی برداری دیانت زرتشتی توسط موبدها از اسلام،با استناد به متخصصین این حوزه،مطالبی تقدیم شده است.

ناگفته نماند؛قرآن به ما می گوید که این تردیدها و شک پراکنی ها ریشه دارد و الله متعال،خدای یکتا و بی همتا،قبلا پاسخ این ادعاها را داده است.پاسخی که همچنان قاطعیت و تازگی دارد:

 

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ

 

 به راستی (ما) می دانیم که آنها می گویند: «همانا بشری (این آیات را) به او آموزش می دهد » در حالی که زبان کسی که این ها به او نسبت می دهند عَجَمی (= غیر عربی) است ، و این (قرآن به) زبان عربی آشکار است . آیه ۱۰۳ سوره النَّحل

 

و همچنین این دو آیه :

 

قَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا

 

و گفتند:«(این همان) افسانه های پیشینیان است که آن را رونویسی کرده و هر صبح و شام بر او املا می شود»

 

قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا

 

 (ای پیامبر!) بگو :« کسی آن را نازل کرده که راز (نهان) آسمانها و زمین را می داند، بی گمان اوآمرزنده ی مهربان است.

 

آیات ۵ و ۶ سوره الفُرقان

  • حسین عمرزاده

دکتر عبدالحسین زرین کوب:

«البته مزایایی که مسلمین در دارالاسلام نسبت به سایر اهل کتاب می داشتند به اضافهٔ اهتمام و مجاهده ای که در نشر و تبلیغ اسلام می ورزیدند سبب شد که اندک اندک آن عده ای هم از اهل ولایات و قرای ایران که اسلام نیاورده بودند به دیانت اسلام در آیند.

علی الخصوص که طبقات کارگران و پیشه وران اهل شهر بر خلاف اهل بیوتات و خاندان های اشرافی و روحانی که زیاده در آیین مجوس تعصب می ورزیدند به تشکیلات روحانی و عقاید و مقررات موبدان چندان تعلقی نداشتند و چون این طبقات به سبب اشغال و اعمال روزانه خویش و تصادم و اصطکاک دایم با قوانین و مقرراتی که در آیین زرتشت راجع به اجتناب از آلودن آتش و خاک و آب وجود داشت در نظر موبدان و روحانیان زرتشتی بی مبالات و تا حدی سست اعتقاد به نظر می آمدند طبعاً دیانت تازه ای را که اعراب آورده بودند با زندگی خویش سازگار و به مذاق خود گوارا یافتند و از آنجا که اسلام با بعضی عقاید قدیم آنها نیز تا حدی موافقت داشت و فی المثل اعتقاد به «الله» و «ابلیس» و «ملائکه» و «یوم دین» و «جهنم» و «بهشت» و حتی اجراء مراسم پنجگانهٔ نماز در طی شبانروز همه بیش و کم با عقاید و آداب آیین قدیم آنها شباهت می داشت* تدریجاً برای اکثر عامه که شاهد قوت نفس و ایمان مهاجمین عرب و ناظر فساد و تباهی تشکیلات اداری و روحانی ساسانی بودند در قبول اسلام تردیدی باقی نماند و بعد از مدتی تقریباً بیشترینهٔ مردم رفته رفته به دیانت تازه درآمدند.»

 

«باری بامداد روزی که اسلام هر شهری را - در ایران - می گشود تحولی شگرف در احوال «فرد» و در نظام «جامعه» روی می نمود.برای «فرد» حقوق تازه ای پدید می آمد که از آن بی خبر بود و وظایف تازه ای تعیین می شد که بدان آشنایی نداشت.

در جامعه نظم طبقات و امتیاز خاندان ها از بین می رفت و دین تازه فاصله ای را که بین کفشگر زاده و موبد زاده بود پر می کرد.

دیوار عظیم مالکیت های بزرگ که اهل بیوتات و اقطاع داران بزرگ را از رعایای خرد جدا می کرد بر سر هر دو طبقه فرو می ریخت.

این عرب های هولناک که غالباً با چهره های سوخته و جامه های ژنده از گرد راه فرا می رسیدند بسیاری از مفاسد و معایب نظام اجتماعی کهن را در موج خون غرق می کردند.می آمدند و با شمشیرهای خون آلود و با شترهای آرام و خسته ای که رخت و کالای خانه هاشان را در پشت گرد و غبار اردو های مهیب آنها به همراه می آورد همه جا روزهای تازه همراه می آوردند.

روزهایی تازه که امیدهای دیگر و چشم انداز های دیگر داشت.با آمدن آنها گویی همه چیز دگرگون می شد و همه چیز رنگ دیگر می یافت».

منبع:دکتر عبدالحسین زرین‌کوب،تاریخ ایران بعد از اسلام،انتشارات امیرکبیر۱۳۸۳،ج۴،ص ۳۷۲و۳۷۳

*:علت آنچه دکتر زرین کوب «شباهت» عقاید و احکام اسلام با آموزه های دینی ایران باستان (دیانت زرتشتی) عنوان کرده در حقیقت تلاش های خود موبدها (روحانیون زرتشتی) برای ادیت و ویرایش دین شان به خاطر جلوگیری از ریزش روزافزون پیروان این دیانت بوده است.

پروفسور کریستین سن،ایران شناس مطرح،توضیح می دهد:

«ما دین زرتشتی را از دو طریق مختلف می شناسیم،یکی از راه اوستای فعلی و کتب دینی پهلوی،که بعد از ساسانیان به رشته تحریر آمده است،دیگر از راه کتب اجانب،که راجع به این شریعت در زمان ساسانیان مطالبی نوشته اند.این دو طریق با هم تفاوت هایی دارند،ولی از مطالب مذکور سبب اختلاف آنان را در می یابیم.

شریعت زردشتی،که در زمان ساسانیان دین رسمی کشور محسوب می شد،مبتنی بر اصولی بود،که در پایان این عهد بکلی میان تهی و بی مغز شده بود.انحطاط قطعی و ناگزیر بود.

هنگامی که غلبه اسلام دولت ساسانی را،که پشتیبان روحانیان بود واژگون کرد،روحانیون دریافتند،که باید کوشش فوق العاده برای حفظ شریعت خود از انحلال بنمایند.این کوشش صورت گرفت.

عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را،که به آن تعلق داشت،دور انداختند و آیین مزدیسنی را،بدون شائبه زروان پرستی،مجددا سنت قرار دادند.در نتیجه قصصی که راجع به تکوین جهان در میان بود،تبدیل یافت.پرستش خورشید را ملغی کردند،تا توحید شریعت اوهرمزدی بهتر نمایان باشد،مقام میثر (مهر) را طوری قرار دادند،که موافق با مهر یشت عتیق باشد.بسی از روایات دینی را یا بکلی حذف کردند یا تغییر دادند و بخش هایی از اوستای ساسانی و تفاسیر آن را،که آلوده به افکار زروانیه شده بود،در طاق نسیان نهادند،یا از میان بردند.این نکته قابل توجه است که یشت های مربوط به تکوین که خلاصه آنها در دینکرد باقی مانده،به قدری تحلیل رفته است،که چند سطری بیش نیست،و از آن هم چیزی مفهوم نمی شود.

همه این تغییرات در قرون تاریک بعد از انقراض ساسانیان واقع شده است.در هیچ یک از کتب پارسی اشاره بدین اصلاحات نرفته است.

این شریعت اصلاح شده زرتشتی را چنان وانمود کرده اند که همان شریعتی است که در همه ازمنه سابق برقرار بوده است.»

منبع:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص۵۷۱

تصاویر مستندات (به ترتیب) :

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

  • حسین عمرزاده

دکتر ذبیح الله صفا (۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ – ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸)،پژوهشگر و استاد ممتاز وقت دانشگاه تهران و البته از نویسندگان اصلی دانشنامه ایرانیکا،از وضعیف آشفته و نابسامان اجتماعی،سیاسی و دینی ایران در دوره ساسانیان (پیش از اسلام) که محصول باورها و رفتارهای دو طبقه موبدها (روحانیون زرتشتی) و دولت و شاهنشاهی ساسانی بوده می نویسد:

 

 

«وضعیت اجتماعی ایران نیز در این ایام به هیچ روی بهتر از وضع سیاست و دربار نبود.

حکومت طبقاتی که از دیرباز در ایران وجود داشته و در دورهٔ ساسانیان به شدیدترین وجهی در آمده بود،مایهٔ افتراق طبقات اشراف و روحانیان از طبقهٔ سوم یعنی پیشه وران و زارعین شده بود.تحمیلات دربار و اشراف بر مردم خاصه در اواخر عهد ساسانی به درجه ای رسیده بود که تحمل ناپذیر می نمود.تمامی مقامات منحصر به طبقات اشراف و روحانیان و آزادگان و دهقانان و نظایر این طبقات عالیه بود و باقی جز پرداخت مالیات و شرکت در جنگ ها وظیفهٔ دیگری نداشتند.

نفوذ طبقات اشرافی و روحانی نه تنها در میان طبقهٔ سوم محسوس بود بلکه آنان در وضع دربار نیز بی نهایت مؤثر بودند و علی الخصوص بعد از خسرو پرویز می توان یکی از علل وضع آشفتهٔ دولت ساسانی را بیش از هر چیز دخالت ها و تصرفات سوء این دو طبقه دانست.

تحصیل دانش تقریباً منحصر به خاندان های اشرافی و روحانیان و دهقانان بود و دیگران که از این نعمت استفاده ای نمی توانستند کرد ناگزیر به تحصیل آن نیز رغبتی نداشتند.مشاغل و مناصب موروث بود و کسی حق نداشت از طبقات پست به طبقات عالی راه جوید.

اشکال بزرگتری که در اواخر عهد ساسانی نباید از ذکر آن غافل بود تشتت و اختلاف آراء دینی است.در عهد ساسانی دین رسمی و عمومی ملت آیین زرتشتی بود.این آیین از طرف دربار به شدت حمایت می شد و به همین سبب نیز روحانیان زرتشتی خاصه موبدان موبد در دربار نفوذی فراوان داشتند.

نفوذ روحانیان در امور کشور به حدی بود که اگر پادشاهی را مانند قباد مخالف آیین زرتشتی و یا نفوذ خویش می شمردند با وی از در خلاف در می آمدند و مانعی بزرگ بر سر راه فرمانروایی و اقتدار او می شدند و حتی در اینگونه موارد عزل شاهنشاه نیز برای آنان دشوار نبود.با این حال و با همهٔ نفوذی که موبدان و هیربدان در کشور داشتند،شاید بر اثر تحمیلات و رفتارهای نابهنجار آنان و یا در نتیجهٔ قدمت آیین زرتشتی به تدریج اختلاف کلمه در میان پیروان آن کیش بروز کرد و روز به روز شدت یافت.اختلاف کلمهٔ ایرانیان در آیین زرتشتی علی الخصوص از آن ایام آغاز شد که آیین مسیحی در ایران راه جست.

...آیین خارجی دیگری نیز که در ایران ساسانی نفوذ داشت دین بودا بود که پیروان آن در نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانی پراکنده بودند و مهمترین بت‌کدهٔ آنان نوبهار بلخ بوده است که رؤسای آن لقب برمک داشتند و خاندان برمکی اصلاً ریاست همین بت‌کده را داشتند.ظهور ادیان و مذاهب داخلی دیگری مانند دین مانی (در آغاز سلطنت شاپور)‌ و دین مزدک (در عهد قباد) و مذاهب زروانی و گیومرثی نیز مایهٔ تشتت تازه ای در میان ایرانیان آن عصر گردیده بود.

با توجه به این مقدمات ملاحظه می شود که جامعهٔ ایرانی مقارن حملهٔ عرب وضع آشفته ای داشت و آثار بی نظمی در امور سیاسی و درباری و نظامی و دینی و اجتماعی آشکار شده و دولت ساسانی را مستعدّ شکست کرده و شاهنشاهی بزرگ ایران را به کنار پرتگاه انقراض کشانیده بود.»

 

منبع:تاریخ ادبیات در ایران،دکتر ذبیح الله صفا،انتشارات فردوس،چاپ دهم،ج۱،ص۵،۶و۷

 

همانطور که ملاحظه کردید وضعیت آن روزگار برای مردم «تحمل ناپذیر» شده بود و با توجه به منابع تاریخی،قبل از ورود اسلام و گرایش ایرانیان به اسلام،ادیان دیگری نیز در ایران وجود داشتند اما مطمئنا در نظر ایرانیان به اندازه اسلام مقبولیت نداشته اند.همچنانکه سلمان فارسی،که خود زرتشتی اهل اصفهان بود،قبل از گرایش به اسلام به آیین مسیحیت گرویده بود و چون اقناع و متقاعد نشده بود سرانجام در پی یافتن اسلام،راهیِ سرزمین گرم و خشک حجاز شد.

 

تصاویر صفحات (به ترتیب):

 

 

 

 

 

  • حسین عمرزاده

بُنْدَهِشْن یا بُنْدَهِش نام کتابی است به پهلوی که تدوین نهایی آن در سدهٔ سوم هجری قمری انجام شده‌است ولی اصل آن در اواخر دورهٔ ساسانی تألیف شده‌ بود. نویسنده (تدوین‌کنندهٔ نهایی) آن «فَرْنْبَغ»،فرزند «دادویه» نام داشت.۱

بندهشن به معنی «آفرینش آغازین» یا «آفرینش بنیادین» است. نام اصلی کتاب، چنان‌که در ابتدای متن کتاب آمده،احتمالاً «زند آگاهی» به معنی «آگاهی مبتنی بر زند» بوده‌ است. این خود می‌ رساند که نویسنده اساس کار خود را بر تفسیر اوستا قرار داده‌است.

در بخش نهم و در قسمت «درباره چگونگی زنان» که در مورد آفرینش زنان سخن گفته است،با نگاه هرمزد (اهورامزدا/خدای زرتشتیان)،دیانت مَزدَیَسنا (زرتشتی) و به ویژه وضعیت زنان در اواخر دوره ساسانی (یعنی سلسله پیش از سرنگونی توسط سپاه اسلام و قرون اولیه اسلام در ایران به لحاظ زمان تدوین نهایی کتاب) شناخت پیدا می کنیم.

در این فصل آمده است:

«هرمزد،هنگامی که زن را آفرید،گفت که:«ترا نیز آفریدم (در حالی) که تو را سردهٔ پتیاره۲ از جَهی است.

تو را نزدیک کون دهانی آفریدم که جفت گیری تو را چنان پسند افتد که به دهان مزهٔ شیرین ترین خورش ها؛(و) از من تو را یاری است،زیرا مَرد از تو زاده شود؛(با وجود این،) مرا نیز که هرمزدم،بیازاری.

اما اگر مخلوقکی را می یافتم که مَرد را از او کنم،آنگاه هرگز تو را نمی آفریدم،که تو را آن سردهٔ پتیاره از جهی است.اما در آب و زمین وگیاه و گوسفند، بر بلندی کوهها و نیز آن ژرفایِ روستا خواستم و نیافتم مخلوقکی که مَردِ پرهیزگار از او باشد جز زن (که) از (سردۀ) جَهیِ پتیاره است.»۳

آنچه که در این متن زرتشتی و متون مشابه  به روشنی دیده می شود این است که آفرینش زن بنیادی اهریمنی داشته و زن از نسل اهریمن است وهدف از آفرینش او تنها بخاطر بستر بودن برای بوجود آوردن مردان است.

دومین نکته ای که در این متن جلوه گری می نماید این است که اهورا مزدا اذعان می دارد که زن او را بیازارد.

سوم اینکه هرمزد اعلام می دارد که اگر می توانست مخلوق دیگری را برای بوجود آوردن مردان بیافریند هرگز زن را نمی آفرید ، و ایجاد زن از روی ناچاری در یافتن بستری برای  بوجود آوردن مردان است. 

منابع و پی نوشت ها:

۱:در فصلی دیگر (بخش بیست و یکم،ص ۱۵۳و۱۵۴) که سخن از تبار و دودمان موبدان و روحانیون زرتشتی به میان آمده است،نویسنده می‌گوید: «مادری که من از او زاده شدم دختر فره ماه (موبد) است»؛ و سپس پدران او را بر می‌ شمارد و پس از آن می‌ گوید: «همه موبدان دیگر که نامشان در خداینامه (آمده است) از همین دوده اند؛ و گویند از تخمه منوچهرند...» آنگاه کلماتی به این صورت نوشته است: که آوانوشته آن چنین است: nand ¦ a w X ¦ i y ¦ ud man farroba h ¦ i dag ¦ da = و من فرنبغ [ام] که خوانند دادگی.

۲:در مورد واژه "پتیاره" که به دفعات در متن آورده شده و در بین مردم به بدکارگی و هرزگی معنی می شود،به جهت ارتباط با محتوای متن صفحاتی که تقدیم شد،دهخدا نیز اینگونه پتیاره را تعریف کرده است:پتیاره . [ پ َت ْ رَ / رِ ] (اِ) در پهلوی پتیارَک بمعنی مخالفت و بغضاء و ستیز و خصوصاً مخلوقات اهریمنی که برای تباه کردن آفریدگان اهورمزدا پدید آمده اند و اصل اوستائی آن پئی تیارَ است. (لغت نامه دهخدا)

۳:بندهش،فرنبغ دادگی،مهرداد بهار،انتشارات توس،چاپ پنجم۱۳۹۵،ص۸۳و۸۴

تصاویر مدارک:

  • حسین عمرزاده

با عنوان شکستن تابو و خرافات (بخوانید ترویج بی فرهنگی و بی شرمی) و عادی سازی مطلع کردن دیگران از پریود بودن،مثلا می خواهند مشخصاً بگویند که اسلام آزادی و راحتی زنان را سلب کرده!در حالیکه لزوما هیچ نیازی به اطلاع رسانی این موضوع نیست!و نه تنها اسلام این موقعیت و حالت زنان را وضعیتی عادی و طبیعی دانسته بلکه ضمن ملزم دانستن اطرافیان به رعایت حال آنان،برخی تکالیف و عبادات مهم را نیز از دوش شان برداشته است.

در مقابل؛اما در دیگر ادیان (تحریف شده) ودر دیانت رسمی پیش از اسلام سرزمین مان ایران،زن و دختر به هنگام دچار شدن به این حالت،اهریمنی،نجس و پلید شمرده شده و حقیقتا با توجه به منابع و متون دینی و تاریخی مهم آن دوران،متحمل شکنجه ها و اهانت های سختی می شده است.

برای درک بهتر این شرایط خودتان را در آن زمان پیش از اسلام جامعه تان تصور کنید نه شرایط امروزی تان و دوش حمام روزانه و استفاده از عطر و خوشبویی مداوم و تنفر از آلودگی و ناپاکی که همه محصول آموزه های اسلام است.

جناب هاشم رضی،ایران شناس،نویسنده و مترجم برجسته ایرانی با استناد به متن دینی-زرتشتی "شایست ناشایست"،شرایط زنان و دختران آن روزگار را به تصویر کشیده و می نویسد: 

«به موجب کتاب پهلوی شایست ناشایست (بخش سوم) محدودیت ها و محرمات جهت زن دشتانی که در قرنطینه و گوشه انزواست [اَرمیشت گاه Armišt.gâh] بسیار سخت و دردناک می باشد،به گونه ای که حتی حق نگاه کردن به آتش را ندارد و هرگاه به آتش نزدیک شود،کمترین کفاره گناهش کشتن دویست جانور موذی است.

زن در فصل زمستان،آشکار است که با چه دشواری و محرومیتی مواجه می شد.به ویژه که در بستر و پارچه و زیرانداز و روانداز نیز با محدودیت های سختی روبه‌رو بود.هرگاه فرزند یا فرزندان خرسالی داشت نیز از سرپرستی و مواظبت کودکان محروم بود و هر ماه،یک چهارم ایام آن،با چنین مصیبتی روبه‌رو می شد.زن حایض به هیچ وجه نباید کودکی را لمس کند،حتی به او نزدیک شود.

...زن دشتان دیوزده بود و پلیدیِ شیطانی داشت و موجب سیاهروزی و نافرجامی کودک می شد(دینکرد،کتاب۸-فرگرد۳۱-بند۲۲-۲۱-از هوسپارم نسک) به موجب بند ۵۹ به بعد از فرگرد ۵ برای زن حایض در ایام حیض تنها روپوشی حقیرانه برای پوشیدن تهیه می شود که پس از ایام انزوا،نیز نجس است و استفاده از آن ممنوع می باشد.

چنانکه اشاره شد در کتاب شایست ناشایست،بخش سوم،درباره احکام زن دشتان و مسایل شرعی مطالبی نقل شده است:

۱.زنی که دشتان می شود،اگر لباسی برای استفاده برگیرد،ناپاک است.اما آن پوشاکی را که هنگام دشتان شدن در بر داشته ناپاک نیست.

۵ـ۲. اگر زنی بالای فرش و بالشی نشسته باشد و دشتان شود،هرگاه پس از دشتان مندی،پای بر آن بالش و فرش نهد،هر دو ناپاک شود.در این مورد احکامی تفصیلی هست که چه مواقعی،چنین چیزهایی در تماس،پاک است و یا ناپاک و یا پوشاک وی و زینت آلات وی و...

۱۰ـ۶. اگر زنی در هر جایی که هست،دانست که دشتان شده،باید همان گاه همه لباس ها و ملزوماتی را که با خود دارد،به در آورده و لباس ویژه دشتان مندی پوشیده و به دشتانستان رود و باج بگیرد،یعنی اوستا بخواند...

۱۲ـ۱۱. در این بند،فاصله قانونی و شرعیِ زن دشتان با بَرسم که پانزده گام است آمده که هرگاه این فاصله کمتر شود،آیا برسم ناپاک می شود یا نه و چه گونه باید تطهیر شود.نیز خوراک پخته که در سه گام فاصله با زن دشتان باشد ناپاک است.خوراکی را که بامدادان خورده،اگر مانده ای داشته باشد،برای شام جایز نیست بخورد و اگر از شام باقی ماند،برای بامدادان.و برای دیگران نیز ناپاک است و نشاید خوردن.اگر آب در سه گامی وی باشد،برای استفاده جایز است.

۱۳. اگر کسی با جامه و پوشاک خود با زن دشتان برخورد کند،آن پوشاک باید با گومیز شسته* و طاهر شود.اما اگر پوشاک وی،با پوشاک بدون تنِ دیگری تماس حاصل کند،ناپاک نمی شود.

۱۴. هرگاه زنی دشتان مند،به دشتانستان شود و پس از سه شب و روز از دشتان پاک شود،غسل شست و شو را باید در روز پنجم انجام دهد.به همین طریق هر روزی که پاک شد،غسل دو روز بعد انجام می شود.مدت سه روز نیز پس از پاکی باید جدا از دیگران باشد.

۱۵. هرگاه زنی بزاید یا بچه سقط کند،تا هر زمانی که ناپاکی ببیند،باید آن را از دشتان دانست و شامل احکام دشتان است.اگر تا چهل روز نیز لکه ببیند،بداند که از دشتان است و از چهل روز به بعد هم اگر ادامه یابد،بازهم در شمار دشتان خواهد بود.

۱۶. اگر ایام دشتان مندی به مدت یک ماه ادامه یافت،زن باید همچنان در دشتانستان جدا بنشیند.هرگاه پس از یک ماه پاک شد،پس دوباره دشتان شد،این دوره ای تازه است و باید از روز نخست حساب شده و پس از پنج روز،در صورتی که پاک شد،غسل کند تا پاک باشد.

۱۷. اگر زنی در موعد معمول،پس از سه روز دشتان شدن،پاک شده و از انزوا خارج شود و دوباره دشتان شود ( = نو دشتان )،حکم شرع آن است که از آغاز شروع کند.چهار روز در دشتانستان بنشیند و در صورت پاکی و اطمینان،روز پنجم غسل کند.

۱۸.اگر دیگر بار دشتان شد،پس از نه شبانه روز در مجموع،دیگر ضرورتی ندارد - یک روز صبر کند،پس غسل نماید.

۱۹. زردی پیش از دشتان نیز،پس از آن در حکم دشتان بوده و ناپاک است و ایام پرهیز و پاکی را شامل می شود.شست و شو پس از پاکی کامل باید انجام شود.

۲۰. پاکی هنگامی است که با اطمینان از قطع دشتان و آثار حاصل شده و مراسم غسل و تطهیر انجام شود.در چنین هنگامی است که منع ها برداشته شده و می تواند برسم و...را مطابق معمول نزدیک شود.

۲۱. هرگاه سرمای شدید باشد،برای زن دشتان،پیش از غسل کردن،جایز است که کنار آتش بنشیند-اما مستقیم و غیر مستقیم آتش را لمس نکند.در چنین مواقعی،واجب است واج گرفتن و اوستا خواندن و دست را با گومیز شستن.اما اگر دست را با آب شست گناه کرده و کفاره تعلق می گیرد و باید دویست خرفستر را بکشد تا گناه جبران شود.

۲۳ـ۲۲. اگر زنی را هنگام دشتان مندی،به پس افتد و در تأخیر ناپاکی ببیند،اگر مطمئن به آبستنی باشد،ناپاکی او مسلم است و باید مطابق معمول با گومیز و آب غسل کند.اما اگر اطمینان به آبستنی نداشته باشد - حکم درباره وی،همان حالت دشتان مندی است.

۲۷ـ۲۵. اگر کسی زن دشتان را که با گومیز و آب غسل نکرده،و یا کسی را که باید به گومیز و آب تطهیر شده باشد،و نشده لمس کند،شست استیر [۶۰سیر] گناه مرتکب شده است.اگر کسی دانسته با زن دشتان نزدیکی کند،پانزده تنافور و شست استیر گناه کرده است.

اگر زن دشتان به آتش نگاه کند،یک فرمان گناه کرده است.اگر به سه گام نزدیک شود،یک تنافور و اگر دست بر آتش نهد - پانزده تنافور گناه کرده است.نیز همین مقدار گناه است اگر دست بر خاکستر و آتشدان نهد.

۲۸. اگر دشتان مندی به آب نگاه کند،یک فرمان گناه کرده است.اگر در آب رود پانزده تنافور گناه مرتکب شده است.اگر در باران رود یا ایستد،برای هر یک قطره باران که بر او بریزد - پانزده تنافور گناه کرده است.

۲۹. اگر به خورشید یا هر روشنی دیگر ( = ماه و ستارگان)،یا به چارپا و گیاه بنگرد و یا با مرد اشو هم سخن شود،گناه کرده و ناپاکی را به آنان منتقل کرده است.چون دروج دشتان ( = دیو دشتان) بسیار نیرومند و مسری است و در حالی که در تن دشتان مندی است،از نگاه او به هر چیز سرایت کند و ناپاک نماید.

۳۰. در خانه ای که زن دشتان باشد (در اطاق) آتش نباید افروخت.باقی مانده خوراک زن دشتان نیز قابل استفاده،برای خودش نمی باشد.

۳۱. پارچه ای یا سفره ای،که نزد وی گسترده شده،اگر مورد لمس واقع نشود،پاک است.ظرف خوراک اگر روی لباس قرار گیرد و با تن مستقیم لمس نشود پاک است.

۳۲. هنگام دْرون یشتن،هرگاه برسم را از برسم دان برداشته باشد و دشتان شود،بلافاصله برسم را بر جای نهد،که آن ناپاک نباشد.

۳۳. به هنگام دشتان مندی،باید رعایت کند تا پانزده گام از آب و آتش و برسم،و سه گام از مردم اشو فاصله داشته باشد.

۳۴. ظرفی که بدان برای زن دشتان خوراک می برند،از آهن یا سرب باشد و آن که خوراک می برد،فاصله سه گام را با وی حفظ کند که ناپاک نشود.»

خواننده با خود می اندیشد؛علت این برخورد و رفتار سراسر خشونت و تحقیرآمیز با این چنین پیشامدی چه ممکن است باشد؟!در واقع پاسخ نه فقط در نوع نگاه به موضوع عادت ماهیانه،بلکه در چگونگی نگاه به جنسیت و موجودیت زن نهفته است!

در ادامه جناب هاشم رضی با استناد به متن دینی-زرتشتی بُنْدَهِش می نویسند:

«دشتان اصل و بنیادی اهریمنی دارد.نه بر آن که حالت حیض از دیدگاه مغان که به ویژه در اساطیرِ مغانه نیز ضبط است بنیادی شیطانی دارد،بلکه به موجب بُنْدَهِش،آفرینش زن نیز بنیادی اهریمنی داشته و زن از نسل اهریمن پدید آمده است.در جایی از بُنْدَهِش (نقل از کتاب اساطیر ایران-نوشته مهرداد بهار،ص۷۵است)آمده است:

پس از آن که جَهی jahi ( = دختر اهریمن) که ظاهراً زنان از او پدید آمده اند یا سهمی از او را در خود دارند،بدکرداری و پتیارگی خود را به تفصیل بر اهریمن بر شمرد:اهریمن آرام شد و از آن سستی فراز جَست،سرِ جَهی را بر بوسید [که از آن] این ریمنی که دشتان ( = حیض) خوانند بر جَهی پیدا شد.اهریمن به جَهی گفت که تو را چه کامه است بخواه تا تو را دهم.آن گاه هرمزد به خرد همه آگاه دانست که بدان زمان آن چه را جهی خواهد،اهریمن تواند دادن؛و بدان سود بزرگ،از آن تن زشت وزغ مانند،اهریمن مردی جوان و پانزده ساله وار به جَهی نمود و آن جَهی اندیشه بدوبست ( = دل به او بست)؛و جَهی گفت به اهریمن که مَردکامگی به من ده تا به سروری او اندر خانه بنشینم.»

استقبال ایرانیان از سپاه اسلام را که در کتب تاریخی نوشته شده را غیرقابل باور و بی اساس می دانند و بازگو کردن این واقعیت های دینی سیاسی آن دوران را هم تحمل نمی کنند!چرا؟چون خوب می دانند آنچه را غیر قابل باور و بی اساس معرفی می کنند،پس از بازگو شدن حقایق دینی و تاریخی و توضیح شرایطی که مردم آن دوران با آن دست و پنجه نرم می کردند،آن قدر هم عجیب و غیر قابل باور نخواهد بود.

منابع و پی نوشت ها:

دانشنامه ایران باستان،پژوهش و نوشته هاشم رضی،انتشارات سخن۱۳۸۱،جلد۲،ص ۹۴۴،۹۴۵و۹۴۶

*:منظور از شستشو با «گومیز»،شستشو با ادرار گاو است!

تصاویر مستندات (به ترتیب):

 

شایست ناشایست

  • حسین عمرزاده

داستان سفر و ایمان (از آتشکده تا محراب) سلمان فارسی رَضِيَ اللهُ عَنهُ از زبان خودش...

مکان: درختی درهم پیچیده با سایه ‏ای پر، در مقابل منزلی ساده در مدائن که در زیر آن صاحب منزل وجود دارد – مردی مسن با هیبت و آراسته به وقار- که مردم دور او نشسته و ساکت و آرام به داستان زیبا و مهاجرتش به دنبال حقیقت گوش می‏ دهند، او نقل می‏ کند که چگونه دین قوم خود (فارس‌ها) را رها کرده،ابتدا از دین زرتشتی به سوی مسیحیت و سپس به طرف اسلام رفت. او بیان می‏ کند که چگونه در راه نیل به حقیقت سرزمین پدری اش را فدا کرد و خود را به دامن فقر انداخت تا با دیدن حقیقت عقل و روح پاکش آرام بگیرد. و اینکه به خاطر رسیدن به حقیقت چگونه در بازار بردگان فروخته شد... چگونه رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم را ملاقات کرد و به او ایمان آورد. او سلمان فارسی، "سلمان الخیر" صحابی رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم است. او اسوه ‏ای زیبا برای جویندگان حقیقت با صدق و اخلاص و تجرد از دنیا است. بیایید به مجلسش نزدیک شویم و به اخبار جالبی که نقل می‏ کند گوش فرا دهیم.

سلمان رَضِيَ اللهُ عَنهُ (خطاب به ابن عباس رَضِيَ اللهُ عَنهُما) می‏ گوید:

 من مردی فارسی نژاد در یکی از روستاهای اطراف اصفهان به نام (جی) بودم. پدرم کدخدای روستا بود. او من را بسیار دوست می ‏داشت به اندازه ‏ای که مرا مانند دختران در خانه حبس کرده بود. من در آئین مجوسیت تلاش زیادی کرده بودم تا اینکه سرپرست آتشکده شدم و آن را رها نمی‏ کردم تا خاموش نشود. پدرم زمین حاصلخیزی داشت، روزی در خانه مشغول کار شد به من گفت امروز در خانه مشغول کار هستم تو به جای من به زمین سر بزن و از آن باخبر شو. او بعضی کارهای لازم را به من توصیه کرد. من از منزل بیرون آمدم در سر راه به یک کلیسای مسیحی برخوردم. صدای آنان را شنیدم که نماز می‏ خواندند من به خاطر محبوس بودنم در خانه از امور مردم بی خبر بودم. وقتی از آنجا عبور کردم و دعاهایشان را شنیدم داخل شدم تا کار آنان را ببینم. وقتی آنان را دیدم نمازشان مرا متعجب کرد. به آنان تمایل پیدا کردم و با خود گفتم این آئین از دین ما بهتر است. تا غروب آفتاب آنجا ماندم و کار پدرم را رها کردم. به آنان گفتم اصل این دین کجاست؟ گفتند در شام است. آنگاه به خانه برگشتم. پدرم به دنبال من از کارش دست کشیده بود وقتی به خانه رسیدم گفت: پسرم کجا بودی؟ مگر به تو سفارش نکرده بودم که مراقب زمین باشی؟ گفتم من مردمانی را دیدم که در کلیسا نماز می‏ خواندند از دین آنان تعجب کردم و تا غروب آفتاب همانجا ماندم. گفت پسرم این دین خیری ندارد. آئین اجدادت از آن بهتر است. گفتم هرگز چنین نیست دین آنان بهتر است. پدرم بر حال من ترسید و پای مرا بست و در خانه حبس کرد. به مسیحیان خبر دادم که هرگاه کاروانی از شام رسید مرا مطلع سازید. روزی کاروان تاجرانی از شام آمده بود و به من خبر دادند. گفتم: هرگاه کارهایشان را تمام کردند و خواستند به شام برگردند مرا به آنان معرفی کنید. آنان چنین کردند و به من خبر رساندند من نیز آهن را از پایم باز کردم از منزل فرار کردم و همراه آنان به شام رفتم. وقتی به آنجا رسیدیم گفتم برترین مرد این دین چه کسی است؟ گفتند: اسقفی است در کلیسا. نزد او رفتم و به او گفتم من به دین شما رغبت پیدا کرده ‏ام و دوست دارم به شما خدمت کنم و آداب این دین را بیاموزم و با شما نماز بخوانم. او مرا قبول کرد ولی مرد خوبی نبود، مردم را به صدقه دادن تشویق می‏ کرد و همه صدقات را برای خودش ذخیره می‏ کرد و به نیازمندان نمی ‏داد تا اینکه هفت کوزه طلا و نقره جمع کرد. من از او متنفر شدم. بعد از مدتی او درگذشت. وقتی مردم جمع شدند تا او را دفن کنند، به آنان گفتم: او مرد بدی بود شما را به صدقه دادن ترغیب می‏ کرد ولی آنها را برای خودش ذخیره می‏ نمود. گفتند: از کجا می ‏دانی؟ گفتم: من مکان گنج را می دانم و آنها را نزد طلا و نقره بردم. وقتی آنها را دیدند گفتند او را دفن نمی‏ کنیم. او را به صلیب کشیده و سنگ بارانش کردند و مرد دیگری را به جای او انتخاب کردند. سلمان می‏ گوید: هیچ مردی که نمازهای پنجگانه را نمی ‏خواند ندیدم (یعنی هیچ غیر مسلمانی را ندیدم) که از او بهتر باشد. زاهدتر از او به دنیا و راغب تر از او به آخرت ندیده‏ ام، او را بسیار دوست داشتم. وقتی به بستر مرگ افتاد به او گفتم: در این مدتی که با تو بودم به تو علاقه‏ ای پیدا کردم که سابقه ندارد. اکنون که امر خداوند رسیده است و از دنیا می ‏روی، مرا به ملازمت و همراهی چه کسی توصیه می کنی؟ گفت: فرزندم، به خدا سوگند امروز کسی را سراغ ندارم که بر دین صحیح باشد، مردم دین خدا را تحریف کرده ‏اند و بسیاری از مفاهیم آن را رها کرده‏ اند، جز مردی در شهر موصل که او را بر دین حق می‏ بینم. بعد از اینکه او درگذشت به موصل رفتم و آن مرد را پیدا کردم و به او گفتم فلان شخص قبل از مرگش شما را به من معرفی کرده است او مرا قبول کرد و نزدش ماندم. او نیز مانند دوستش مرد خوبی بود. زمان مرگ او نیز فرا رسید. به او گفتم بعد از خودت مرا به چه کسی معرفی می‏ کنی و چه دستوری به من می ‏دهی. گفت ای پسرم فرد شایسته ای را نمی ‏شناسم مگر مردی در «نُصَیبین» او مرد خوبی است. بعد از درگذشت او من نزد مرد مورد نظر آمدم وقتی ماجرا را برایش تعریف کردم گفت پس نزد من باش. متوجه شدم او نیز مانند دوستش مرد خوبی است اما بعد از مدتی اجل او نیز فرا رسید. به او گفتم بعد از شما من نزد چه کسی بروم؟ گفت مردی که شما را فایده‏‏ ای برساند نمی شناسم جز مردی در (عَموریه) او مرد مورد نظر ماست، اگر دوست داشتی نزد او برو. بعد از مرگ او نزد مرد نامبرده رفتم و اخبارم را به وی گفتم او مرا پذیرفت و نزد او ماندم، و به کسب و کار نیز می‏ پرداختم تا جایی که صاحب چند گاو و گوسفند شدم. بعد از مدت زمانی او نیز به بستر مرگ رسید به او گفتم بعد از خودت چه کسی را به من سفارش می‏ کنی؟ او گفت کسی را نمی ‏شناسم که مرد مورد نظر تو باشد، اما زمان مبعوث شدن پیامبر آخر الزمان از نسل ابراهیم نبی فرا رسیده است. او در سرزمین اعراب مبعوث می‏ شود و به سرزمینی بین دو کوه که در بین آنها باغ خرمایی وجود دارد هجرت می‏ کند. او نشانه‏‏ هایی دارد از جمله: هدیه را می‏ پذیرد ولی از دریافت صدقه پرهیز می‏ کند و بین دو شانه او مهر نبوت وجود دارد، اگر توانستی به آنجا برو. سلمان می‏ گوید: بعد از مرگ آن مرد مدتی در «عموریه» ماندم تا اینکه چند نفر تاجر ساکن «کلب» را دیدم به آنان گفتم اگر گاو و گوسفندانم را به شما بدهم مرا به سرزمین اعراب می‏ برید؟ گفتند: بلی. آنان مرا بردند اما وقتی به وادِیُ القُری رسیدیم به من ستم کردند و مرا به عنوان برده به مردی یهودی فروختند. من در آنجا درخت خرما را دیدم و امیدوار بودم آنجا همان شهری باشد که آن مرد صالح وصف کرده بود. ولی هنوز مطمئن نبودم. روزی پسر عموی آن یهودی از مدینه از میان طائفه بنی قریظه نزد او آمد. مرا از او خرید و همراه خود به مدینه برد، به خدا سوگند آن را دقیقا مطابق توصیفات آن مرد صالح یافتم. در آنجا ماندم تا اینکه خداوند پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم را مبعوث کرد. وقتی که در مکه بود من از او چیزی نمی ‏شنیدم در حالی که به بردگی مشغول بودم. او به مدینه هجرت کرد. روزی بالای درخت خرما مشغول کار بودم و اربابم نشسته بود که پسر عمویش آمد و گفت خدا بنی قیله را هلاک کند آنان در «قباء» منتظر مردی هستند که از مکه می ‏آید به گمان اینکه او پیامبر است. وقتی این خبر را شنیدم تنم لرزید حتی نزدیک بود از بالای درخت به پایین بیفتم. از درخت پایین آمدم و به پسر عمویش گفتم: در مورد چه چیزی سخن می‏ گویی؟ اربابم عصبانی شد و مشت محکمی به من زد و گفت این مسائل به تو ربطی ندارد کارت را انجام بده. گفتم: فقط خواستم از سخنانش مطمئن شوم. مقداری غذا جمع کرده بودم غروب آن را برداشتم و به طرف رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم که در قبا بود رفتم. داخل شدم و به او گفتم به من گفته ‏اند که شما مرد خوبی هستی و همراه اصحابت در این شهر غریب هستید. من مقداری صدقه برایتان آورده ‏ام چون شما از هر کس دیگر استحقاق بیشتری دارید. رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم به اصحابش گفت آن را بخورید اما خودش چیزی از آن نخورد. با خودم گفتم این یکی از صفات او است. آنگاه بازگشتم پس از مدتی مقداری دیگر مواد خوراکی جمع کردم و نزد او در مدینه آمدم و گفتم مثل اینکه شما صدقه نمی‏ خورید اما من این هدیه را برایتان آورده ام. پیامبر‌ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم با اصحابش از آن خوردند. با خود گفتم: دو ویژگی پیامبر در او وجود داشت. روزی دیگر آمدم و رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم در بقیع مشغول دفن جنازه یکی از اصحابش بود او در بین اصحابش نشسته بود و دو پارچه بر تن داشتند بر آنان وارد شدم و سلام کردم سپس به دور او چرخیدم تا به پشتش نگاه کنم و مهر نبوت را که برایم توصیف شده بود ببینم. هنگامی که پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم مرا دید متوجه شد که می‏ خواهم از نبوتش اطمینان حاصل کنم، رِدایش را از پشتش کنار زد و من مهر نبوت را دیدم و با گریه خواستم آن را ببوسم. پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمود: بلند شو. من بلند شدم و داستانم را همانگونه که برای تو (ابن عباس) بازگو می ‏کنم برای ایشان نیز تعریف کردم. پیامبر خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم تعجب کرد. اصحابش نیز آن را شنیدند. سلمان به بردگی خود ادامه داد و بدین سبب جنگ بدر و اُحد را از دست داد.

سلمان می‏ گوید: رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمود: ای سلمان با سیدت مکاتبه کن (قرارداد آزادی تنظیم کن). با سیدم مکاتبه کردم بر اینکه سی صد درخت خرما برایش بکارم و چهل اوقیه نیز به او بدهم. پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم به اصحابش گفت برادرتان را یاری دهید آنان مرا یاری دادند: یکی سی درخت خرما، یکی بیست، یکی پانزده، یکی ده و خلاصه هر کس به اندازه توانش کمک کرد تا اینکه سی صد درخت خرما و مقدار پول نقد را تهیه کردم. رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمود سلمان برو و جای درخت‌ها را بکن و آماده کن تا من درخت‌ها را بکارم. من و دوستانم این کار را انجام دادیم و به رسول خدا خبر دادیم. پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم همراه من آمد. ما نهال‌ها را به دست ایشان می ‏دادیم و با دست خودش آنها را می‏ کاشت. قسم به خدا حتی یکی از آنان خشک نشد. سی صد نخل تمام شد و تنها چهل اوقیه مانده بود که رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم طلاهایی مانند تخم مرغ که در بعضی غزوه‏ ها به غنیمت گرفته بودند، آورد و فرمود این را بگیر و قرضت را ادا کن. عرض کردم یا رسول الله این طلاها کافی نیست. فرمود این را بگیر خداوند به تو کمک خواهد کرد. به خدا سوگند از آن مقدار طلا تمام چهل اوقیه بدهی ام را پرداخت کردم و آزاد شدم و همراه پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم در جنگ خندق شرکت کردم و بعد از آن هیچ جنگی را از دست ندادم.*

چه مهاجرت دور و درازی در راه جستجوی حقیقت انجام داد... کجاست همت کسانی که حق را در روبروی خود مشاهده می ‏کنند ولی از آن منصرف شده و به غیر آن می‏ گروند.

*:مسند احمد ۵/۴۴۱؛ طبقات ابن سعد ۴/۱/۵۳ و اسناد آن حسن است.

  • حسین عمرزاده

کمی درباره وضعیت اجتماعی زن و جایگاهش در خانواده دنیای رویایی (ایران پیش از اسلام) فمنیست ها و باستانگرایان که برای مخاطبین شان با تحریف و دروغ وارونه ترسیم می کنند بخوانیم؛

سعید نفیسی می نویسد:

«قطعاً حجاب در این دوره در میان طبقات ممتاز رواج داشته و اشراف برای آن که عامه مردم زنان شان را نبینند ایشان را در پرده نگاه می داشتند.

به همین جهت در آثار صنعتی این دوره تصویر زن بسیار کم دیده می شود مگر تصویر زنان خنیاگر و رامشگر و تصویر بوران در روی سکه های او.

بسیاری از مردان زنان نامشروع هم داشته اند و این گونه مطالب در داستان های مربوط به آن زمان فراوان است.

چون بردگی رواج کامل داشت،زنان زر خرید در اختیار مردان بودند و با اسیران جنگی هم این معامله را می کردند و هرکس در جنگ زنی را اسیر می کرد،می توانست آن را برای خود نگاه بدارد یا به دیگری بفروشد.

زن مطلقاً فرمان بردار مرد بود و بیشتر در کودکی او را نامزد می کردند و کسی نمی توانست این نامزدی را به هم بزند.در کتاب «دینکرت» که جامع ترین و بزرگترین کتاب شرایع زردشتی است توصیه کرده اند که دختران را در پانزده سالگی به شوی بدهند.

چیزی که از اسناد آن زمان حتماً به دست می آید و با همه هیاهوی جاهلانه که اخیراً کرده اند از بدیهیات مسلم تمدن آن زمان است،این است که نکاح نزدیکان و محارم و زناشویی در میان اقارب درجه اول حتماً معمول بوده است و حتی برای آن اصطلاح خاصی داشته و آن را «خویتک دس» می گفتند.می دانیم که این نوع از نکاح در میان همه ادیان باستان تنها در مذهب مصریان قدیم رواج داشته است.

در کتاب اوستا اشاره ای بدین نکته هست و حتی در یکی از کتاب های شریعت زردشتی که «شایست لا شایست» نام دارد صریحاً گفته شده است که:«خویتک دس گناهان بزرگ را از بین می برد».

در بند هشتاد از باب سوم کتاب «دینکرت» پاسخی به یهود که این نوع از زناشویی را ناپسند می دانسته اند داده شده و گفته ایشان را رد کرده اند.برخی از مورخان زناشویی با محارم و عرضه داشتن پیکر مرده را در هوای آزاد تا آن که متلاشی شود از عادات نژادی مغان دانسته اند که وارد دین زردشت کرده اند و برخی این عقاید را از بومیان ایران پیش از مهاجرت آریاییان دانسته اند.

در هر صورت زناشویی با اقارب درجه اول در میان برخی از طوایف آریایی دیگر نیز از زمان های قدیم متداول بوده است.در داستان های ایران قدیم نیز از این مطالب فراوان است.»

منبع:سعید نفیسی،تاریخ اجتماعی ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان،نشر پارسه،چاپ دوم۱۳۹۰،ص۴۲

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

آرنولد توین بی (Arnold Joseph Toynbee) تاریخ دان و نویسنده مشهور انگلیسی:

«ساکنین بومی ایران در خراسان و طخارستان (پارتیا و باکتریای سابق) با اعراب برادروار به زندگی پرداختند.

...مسلمین همچنین نسبت به اقوامی که دارای کتاب آسمانی بودند راه مساهله پیش گرفتند و آنها را اهل الذمه نامیدند که تحت حمایت جامعه اسلامی بودند...این عقیده از یهودیان و مسیحیان فراتر رفته و شامل حال زردشتیان و بالاخره هندوان نیز شد.

...در مناطق مفتوحه،گرایش به اسلام حالت دلبخواهی داشت.»

منبع:آرنولد توین بی،تاریخ تمدن،ترجمه یعقوب آژند،انتشارات مولیٰ،چاپ اول۱۳۶۲،ص۴۴۹

تصاویر صفحات:

  • حسین عمرزاده

در ابتدا خود به برخی منابع جسته گریخته و کتب و نویسندگان تاریخ متوسل می شوند و طوطی وار می گویند که:اگر می خواهی در مورد سرزمین و آیین آباء و اجدادی ات بدانی تاریخ بخوان.

اما وقتی با تحلیل و بررسی قوی منابع تاریخی مواجه می شوند،به راحتی با به کار بردن این جمله که :«تاریخ را فاتحان می نویسند» ، هم از میدان فرار می کنند و هم تمام علم تاریخ و اعتبار آن را زیر سوال می برند.گویی در هر عصری فقط تعدادی تاریخ نگار در یک نقطه جغرافیایی و تحت سلطه یک حکومت می زیسته اند و دیگر نقاط جهان خالی از زیست بشر و وجود تاریخ نگاران بوده که وقایع را به درستی ثبت کرده باشند! و یا اینکه تاریخ را منحصر در متن کتاب ها می دانند و قراین تاریخی و باستانی (همچون سکه ها و کتیبه ها و گل مهرها و ظروف و حکاکی های صورت گرفته بر روی آنها و...) را فقط وسیله هایی برای جذب توریست و گردشگر! 

پس از آنکه نوشته های تاریخی را از اعتبار ساقط کردند،متون دینی که خود به آن ها می بالیدند را هم تحریف می کنند.آخر هدف وسیله را توجیه می کند و پندار،گفتار و کردار ها به هر شکلی،زمانی نیک خواهند بود که در جهت اسلام ستیزی کاربرد داشته باشند.

مثلا در موضوع عقیده می گویند بر خلاف اعراب بت پرست و دیگر جهانیان،همواره یکتاپرست بوده اند در حالیکه حداقل اگر چندگانه پرست هم نباشند شکی در ثنویت و دوگانه پرست بودن شان به موجب اعتقاد به دو آفریننده (اهورامزدا خالق نیکی،و اهریمن آفریننده شر و بدی) نیست.در فقه و احکام دین داری هم زندگی امروزی شان از نظر پاکیزگی وحرمت خانواده (در مقابل مشروعیت ازدواج با محارم) و...را که کاملا متاثر از زندگی مسلمانان است،به نفع آیین خودشان مصادره می کنند.

حالا زمینه آماده است که استقبال ایرانیان از سپاه مسلمانان و گرایش بدون زور شمشیر آنان به اسلام را به راحتی زیر سوال ببرند.مخاطب امروزی شان از خود می پرسد ما که یکتاپرست بودیم و دینی سرشار از آموزه های اخلاقی و حقوق بشری و ایده آل داشتیم.پس نه تنها انگیزه فتوحات اسلامی مادی بوده و افسانه های کتابسوزی و تجاوز و...حقیقت دارند بلکه (بر اساس توهمات و تحریفات باستان گرایان) اسلام هم در حقیقت از آیین باستانی ما کپی برداری کرده!

یکی از سنت های دیرین این ها که امروزه از پذیرش وجود آن شرم می کنند و با توجه به متون و مدارک معتبر،تلاشی بی فایده بر انکار آن دارند،موضوع ازدواج با محارم است.

رسمی که در آن روزگاران در دیگر نقاط جهان هم انجام می شده اما متاسفانه در ایران پیش از اسلام،برای آن مشروعیت و ثواب دینی تعریف شده بوده است.

ایگور میخایلوویچ دیاکونوف،شرق شناس مطرح و از بهترین پژوهشگران در زمینه مطالعات شرق نزدیک باستان در این باره می نویسد:

«در سال دوم میلادی فرهادک با مادر خویش موزا عقد ازدواج بست. برخی عقیده دارند که این موضوع حاکی از پیروزی زرتشتیگری در سرزمین پارت می باشد و دلیل دیگریست بر پدیدن آمدن واکنش و احساسات ضد یونانی در ایران.

لازم است تذکر دهیم که انتساب ازدواج با نزدیکترین محارم و ذوی القربی ( مادر و خواهر ) منحصراً به زرتشتیگری درست نیست.

چنان که می دانیم شاهان هخامنشی نیز با خویشان نزدیک خود مزاوجت می کردند و حتی سلاطین یونانی هم خواهران خویش را به زنی می گرفتند.»

منبع:اشکانیان ، م.م.دیاکونوف ، کریم کشاورز ، چاپ سوم ، ۱۳۷۸ ، تهران ، انتشارات پیام ، ص۱۲۷

تصاویر مدرک:

 

  • حسین عمرزاده

نبود دانشمند مطرح و رشد علمی به آن شکل و گستردگی ای که در ایران پس از اسلام به وجود آمد به این معنا نیست که پیش از اسلام،مرد و زن ایرانی استعداد علمی نداشته یا کند ذهن بوده است۱.

بلکه علت را باید در نوع سیستم دینی و سیاسی حاکم بر آن روزگاران جستجو کرد.

سیستم دینی و سیاسی طبقاتی و کاستی ای که  قلم و کتابت را آموخته دیوان۲ و در صورت ضرورت منحصر به عده ای خاص از اشراف (که درصدشان مطمئنا به هیچ وجه با اکثریت جامعه هم قابل قیاس نبوده) می دانست.

به تعبیری؛شما اگر دهقان زاده یا...متولد می شدید،تا ابد و نسل اندر نسل همانی می بودید که قبلا بودید و (حتی در صورت دارا بودن شرایط رشد و ترقی هم) اجازه جابجایی از طبقه خود به دیگر طبقات اجتماع را نداشتید.۳چنانکه دادگرترین پادشاه ساسانی حق سوادآموزی را از فرزند طبقه بازارگان ایرانی دریغ کرد.۴

مردم باید مطابق میل و خواست سیستم حاکم می بودند و حتی اگر شاه را دوست نمی داشتند از نظر حکومت لایق باقی ماندن پوست بر بدنشان نبودند.۵

درباره هیتلر و نژاد پرستی نازی ها شنیده ایم اما جالب است اگر بدانیم که قرن ها پیش از آن ها نازی هایی افراطی تر  بر جان و مال و دین مردم این سرزمین حکومت می کردند.

تا حدی که هرکسی را که به هر دلیلی که خودش هم در آن هیچگونه دخالتی نداشته،دچار نقص عضو یا کوتاهی قد و...بود لایق زندگی و ترقی نمی دانستند!

و علت اینکه در بسیاری موارد قبل از قتل عام شاهزادگان و پادشاهان حتما آن ها را کور و تکه تکه می کردند هم همین بوده است.(چون معتقد بودند شخص کور و...از امتیازات ویژه پادشاهی محروم است)

جناب رضا مرادی غیاث آبادی در مورد ریشه دار بودن این تفکر در دیانت زرتشتی (دیانت رسمی و باستانی ایران) می نویسد:

«یکی از دستورات و رویه های نژادپرستانه فاشیسم و نازیسم آریاگرا عبارت است از قتل عام و نسل کشی معلولان جسمانی و عقب افتاده های ذهنی،و یا دستکم طرد و حذف آنان از جامعه با این توجیه که این عده اشخاص پلید و ناپاک و مضری هستند که می توانند مانع رشد و ترقی و اعتلای «انسان برتر» و «نژاد برگزیده» شوند.

نازی های ملی گرا تلاش کردند که خلوص خون و نژاد آریایی را بوسیله برنامه های اصلاح نژادی،شامل عقیم سازی اجباری بیماران روانی و معلولان ذهنی و اعدام بیماران روانی بستری شده در آسایشگاه ها در قالب بخشی از برنامه مرگ آسان،حفظ کنند.

...چنین دستورات و توصیه هایی در دین زرتشتی دارای سابقه است. به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.چرا که قرار است هر شخص یا موجود دیگری به جز این عده به سرنوشت محتوم هلاکت دچار شوند.

یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.

اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.

چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

اهورامزدا در بندهای ۲۹ و ۳۷ از فرگرد دوم وندیداد به صراحت و تأکید به جمشید هشدار می دهد که:«مبادا اینان بدان جایگه راه یابند».۶

ناگفته نماند؛امروزه نئو نازیست های آریا گرا وجود دارند که با اسلام ستیزی و حمله به فتوحات اسلامی،در صدد احیای همین تفکرات پیش از اسلام حاکم بر این سرزمین هستند!

منابع و پی نوشت ها:

۱:اگر هم مواردی وجود داشت و اسلام ستیزان هم امروزه به همان موارد اندک مباهات می کنند،همان ها به دست پادشاهان مثلا دادگر شکنجه و کور شده و به قتل می رسند!

چنانکه بزرگمهر حکیم به خاطر باد معده انوشیروان دادگر ! سگ خطاب شده و شکنجه  و فوت می شود. مراجعه کنید به شاهنامه:

بدو گفت کای سگ تو را این که گفت

که پالایش طبع بتوان نهفت

۲:مراجعه کنید به شاهنامه،طهمورث:

کشیدندشان خسته و بسته خوار

به جان خواستند آن زمان زینهار

كه ما را مكش تا يكى نو هنر

بياموزى از ما كِت آيد بِبَر

كى نامور دادشان زينهار

بدان تا نهانى كنند آشكار

چو آزاد گشتند از بند او

بجستند ناچار پيوند او

نبشتن بخسرو بياموختند

دلش را بدانش بر افروختند

 

۳: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷

۴:شاهنامه:

بدو گفت شاه ای خردمند مرد / مگر دیو عقل تو را خیره کرد

تو بازاره‌گان بچه گردد دبیر / هنرمند و به دانش و یادگیر

چو فرزند ما برنشیند به تخت / دبیری بباید پیروز بخت

برو همچنان بازگردان شتر / مبادا کز او سیم خواهیم و در

۵:شاهنامه:

هر آن كس كه بر پادشا دشمنست

روانــــش پرســتار آهـِـرمنســـــــت

دلى كو ندارد تـن شـــــــــاه دوســت

نبايد كه باشد ورا مغز و پوست

 

۶:رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

  • حسین عمرزاده

از ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی!

 

در طول تاریخ،دیانت زرتشتی بارها به جهت مقابله با ادیان ابراهیمی و به دلیل وجود زشتی ها و موارد خلاف عقلی که دارا بوده است و همین موضوع موجب شرمساری پیروان و ترک دین افراد می شده،اصطلاحا آپدیت و بروز رسانی شده است.۱

جریانات باستانگرای اسلام ستیز،علی رغم موجود بودن متن شرعیِ خلاف عقل و فطرت انسانی آیین رسمی پیش از اسلام ایران،همواره سعی دارند چهره ای رویایی با شعار زیبا و فریبنده: پندار،گفتار و کردار نیک۲ به آیین باستانی پیش از اسلام این سرزمین ببخشند!

در این بین،بسیاری مواقع کار از توجیه و تحریف موضوع فراتر می رود و تمام صورت مساله انکار می شود!

مسائلی همچون مشروعیت خویدوده (ازدواج با محارم)۳ و استعمال مواد مخدر و مست کننده (بنگ و حشیش و هوم)۴،نظام طبقاتی و کاستی شدید۵ که مردم را از رشد و پیشرفت باز می داشته،اهریمنی و دیو پرست خواندن پیروان دیگر ادیان و نسل کشی بی رحمانه آنان به همین بهانه۶،جواز قتل و طرد معلولان جسمی و ذهنی به بهانه ایجاد یک سرزمین آرمانی و نمونه۷ (آریایی) و...

یکی از این موارد که بنا به قلم نویسندگان مطرح همواره وجود داشته و به خاطر زشتی و قباحت بسیار،برای خود عوام زرتشتیان امروزی هم قابل قبول و باور نیست استعمال و جایگاه ویژه ادرار گاو،آن هم نه فقط محدود به شستشو،بلکه نوشیدن آن با هدف رهایی از پلیدی ! بوده است.

گاو پرستی هندوها را به تمسخر می گیرند غافل از اینکه این تقدس گاو ریشه در اعتقادی باستانی و مشترک با خودشان دارد و با قصد و غرض و پنهان شدن پشت شعار حیوان دوستی و حمایت از حقوق حیوانات،به موضوع نجاست و آلودگی سگ در اسلام (که عقلا و منطقا حقی هم از این حیوان ضایع نمی سازد) حمله می کنند،و در مقابل «نگاه سگ» را نجات بخش از دیو و اهریمن می دانند!

بر پایه تفکر مزدیسنایی (زرتشتی) وقتی کسی می میرد دیوی به نام نَسو (Nasu) بر تن مرده می تازد و آن را ناپاک می کند.بر اساس این اعتقاد این دیو هنگامی که در تن کسی حلول و رسوخ می کرد،آن فرد می مرد. به همین جهت به همان اندازه ای که این دیو ناپاک و نجس و خطرناک بود، آن لاشه و مرده نیز نجس و خطرناک محسوب می شد و هر کس از سه قدمی به مرده ای نزدیک‌تر می‌شد، ناپاک شده و لازم بود مراسم دیوزدایی و برشنوم که غسل مس میت (و به وسیله ادرار گاو) بود۸ درباره اش انجام شود تا پاک شود.

شرق شناس آمریکایی،ویلیام جکسن که نتیجه مشاهداتش از زندگی زرشتتیان یزد را در سفرنامه اش روایت می کند،درباره رسم ریختن گمیز (ادرار گاو) در دهان مرده و شستشوی بدنش با آن،تا در معرض دیدگان سگ قرار دادن جنازه در آیین ایران پیش از اسلام/زرتشتی با هدف راندن دیو نسو می نویسد:

«آداب تدفین زرتشتیان یزد عملاً ادامه همان رسم قدیم اوستایی است،و در اساس مانند آداب پارسیان هند است،به استثنای بعضی اختلافات کوچک که ناشی از مقتضیات محلی یا وضع کنونی در مقابل اوضاع گذشته است.

... چون شخصی به حالت مرگ می افتد معمولاً موبدی را فرا می خوانند تا آداب و اعمال واپسین را بجای آورد.موبد دعای «توبه گناهان» (پتیت پشیمانی) را می خواند،و آداب تدهین مرگ را با ریختن قطرات گمیز بر روی لبان مرده انجام می دهد.

...اندکی بعد از فوت،جسد شخص مرده را که اینک جز مسئولین امر کسی نباید بدان دست زند،در یک طرف اتاق می گذارند و می شویند.

...شخصی که بدن مرده را می شوید دستکشی پشمین بر دست دارد.که دستیارش در حالی که او به بدن مرده دست می کشد بر آن به وسیله ملاقه دسته بلند برنجینی گمیز (شاش گاو) می ریزد.در شستن مرده هرگز آب به کار نمی رود...مرده شوها،چون کارشان به پایان رسید،خود را به طور کامل می شویند تا از آلودگی ناشی از دست زدن به مرده پاک گردند.

آنگاه برای اولین مرتبه مراسم سگ دید به عمل می آید.این آیین قدیمی،که قدمتش به عهد اوستا می رسد،چنان است که باید سگی به جسد مرده نگاه کند،زیرا معتقدند نگاه او تأثیر خاصی در راندن نسو،دیو پلیدی،دارد.

...در یزد برای مراسم «سگ دید» سگ خاصی را به کار نمی برند؛بلکه معمولا سگ های ولگرد عادی را به کار می گیرند.لقمه هایی از نان در اطراف جسد،یا به رسم قدیمتر در روی سینه مرده،می گذارند تا سگ آنها را بخورد.»۹

سوال همیشگی ای که مطرح می شود؛چرا نباید ایرانی،آیین به اصطلاح آباء و اجدادی اش را ترک می کرد و اسلام را نمی پذیرفت؟!

زمانی عدم رغبت و تمایل ایرانیان به دفاع از پادشاهی،و در مقابل،استقبال از اسلام و سپاه مسلمانان و رهایی بخش دانستن آنان را می فهمیم،که نسبت به وضعیت دینی و اجتماعی سیاسی حاکم بر گذشته سرزمین مان آگاه و مطلع باشیم.

نکته دیگر این که:متون کتاب ها و مدارک با آنچه ویدیوها و ادعاهای متعصبانه روایت می کنند کاملا متفاوت است.

 

منابع و پی نوشت ها:

 

(۱):کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۲۰۸،۲۰۹و۵۷۱

(۲):این شعار،یک شعار دینی است تا اخلاقی.پروفسور کریستین سن می نویسد که:در سه اصل «اندیشه نیک»،«گفتار نیک» و «پندار نیک» بی شک در اصل تکالیف دینی منظور نظر بوده است.

بنگرید به:کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،انتشارات نگاه۱۳۸۴،ص۴۶

(۳):علاوه بر مدارک دینی،به قلم کریستین سن این موضوع به حدی ثابت و آشکار است که کوشش بعضی از پارسیان جدید برای انکار آن،بی اساس و سبک سرانه است.

بنگرید به: کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،رشید یاسمی،دنیای کتاب۱۳۶۸،ص ۴۳۳،۴۳۴و۴۳۵

(۴):بنگرید به:ارداویراف نامه،ترجمه رشید یاسمی،ص ۱۱ و روزگاران،عبدالحسین زرین کوب،ص۳۲ و دینکرد هفتم،موبد آذر فرنبغ،ترجمه راشد محصل،ص۲۴۵ و ۲۴۶ و ...

(۵):متن نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۵۷،۶۴،۶۵و۷۰

(۶):طبق اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،آبان یشت ص ۳۱۱ ،شماره ۷۶ و ۷۷:«ویستورو» پسر نوذر از شاهان پیشدادی می گوید:به اندازه موهای سرم دیوپرستان (غیر زرتشتی ها) را بر خاک افکندم و قتل عام کردم.

سلسله اشکانیان هم که به دست اردشیر بابکان و ساسانیان قتل عام و نسل کشی شدند به خاطر فاصله گرفتن از دین زرتشت بود.

بنگرید به: نامه تنسر به گشنسب،تصحیح مجتبی مینوی،انتشارات خوارزمی،ص۹۳

علت رویارویی اسفندیار (قهرمان دین زرتشت) با رستم دستان نیز نپذیرفتن آیین زرتشت از سوی رستم بود که شاهنامه به آن پرداخته است.ادعای پیامبری زرتشت در زمان گشتاسب،پدر اسفندیار صورت می گیرد و پس از آنکه گشتاسب با نوشیدن «هوم و حشیش» و نشئه شدن و مشاهده رویاهایی به زرتشت ایمان می آورد، در حقیقت فرایند زرتشتی کردن مردم به زور شمشیر (که باستانگرایان سعی می کنند این نوع رفتار را به فاتحان مسلمان نسبت دهند) از این زمان آغاز می شود.همچنانکه اسفندیار در مقابل رستم و از روی مباهات می گوید:

کنون کارهـــایی که مـن کرده ام

ز گردنکشـــان سر بر آورده ام

نخستین کمر بستم از بهــــر دین

تهی کردم از بت پرستان زمین

کس از جنگ جویان گیتــــی ندید

که از کشتگان خاک شد ناپدید

نکته در خور تامل این که؛ این رویارویی و نبرد در زمان زرتشت اتفاق می افتد و زرتشت همان پیامبری که مدعی هستند اهل گفتگو و دیپلماسی بوده و به جنگ و خونریزی رغبتی نداشته،تلاشی برای جلوگیری از این درگیری نمی کند.اسفندیار هم زمانیکه که یکی از اطرافیانش توصیه به پشیمانی از نبرد با رستم می کند گویا در راستای ابلاغ عقیده زرتشت این چنین می گوید:

چنین گفت کز مردم پاک دیــــن

همـانا نزیبـد که گویــــــــد چنین

گر ایدونک دســـتـور ایران تـــوی

دل و گوش و چشم دلیـران توی

همــی خوب داری چنیـن راه را

خـــــــــــرد را و آزردن شــــــاه را

همه رنج و تیمار ما باد گشــت

همان دین زردشت بیداد گشت

که گوید که هر کو ز فرمان شاه

بپیـــــچد به دوزخ بــود جایـگـاه

خانم دکتر میترا مهرآبادی در توضیح این گفتار و شرح این ابیات شاهنامه می‌گوید: «بر مردم پاک کیش زیبنده نیست که این چنین سخن بگویند. اگر تو که دستور ایران و دل و چشم و گوش دلیران هستی، این آزردن شاه را خوب بدانی. پس به راستی که دیگر همه آن رنج و اندوه ما باد شد و کیش زردشت بیداد گشت. چرا که زردشت می‌گوید هر که سر از فرمان شاه بپیچد، جایگاهش در دوزخ خواهد بود.»

بنگرید به:مهرآبادی میترا، شرح شاهنامه، نشر روزگار، تهران ،جلد 2،صفحه 542

لازم به ذکر است دو خواهر اسفندیار در شاهنامه یاد شده‌اند که به‌آفرید و همای هستند. گشتاسپ به هر کسی که بتواند ارجاسپ را در جنگ نخست از ایران بیرون براند، زناشویی با همای را نوید می‌دهد.چون اسفندیار در بیرون راندن سپاه ارجاسپ کامیاب می‌شود، همای و برادرش اسفندیار با یکدیگر پیوند زناشویی می‌بندند. هر دو خواهر اسفندیار در جنگ دوم با ارچاسپ به بند کشیده شده و به دز رویین برده می‌شوند. هر دو آن‌ها در رشته رخدادهای سوگواری پس از مرگ اسفندیار پدیدار می‌شوند. آنچنان که خالقی مطلق گفته، به‌آفرید که اسفندیار او را از بند رهانده، هم در کنار همای، همسر اسفندیار بوده‌است، ولی فردوسی از آن چیزی سخن نگفته تا با اسلام ناسازگار نباشد، هرچند که هنگامی که درباره سوگواری پس از مرگ اسفندیار در دربار سخن می‌راند، با برابر شمردن شمار خواهران اسفندیار با شمار همسران او، به گونه ضمنی می‌گوید که به‌آفرید هم همسر اسفندیار بوده.

(۷):به موجب فرگرد دوم متن اوستایی وندیداد،جمشید به فرمان اهورامزدا مأمور می شود تا انسان ها و دیگر موجودات آفریده اهورامزدا را نجات دهد و در یک سرزمین نمونه و آرمانی گرد هم بیاورد.یکی از انواع گروه های انسانی که از راه یافتن بدان جامعه باز می مانند و حق زندگی و زنده ماندن را از دست می دهند،معلولان جسمی و عقب افتاده های ذهنی هستند.اعم از اشخاصی که قوز یا قد کوتاه دارند و یا دارای چشمان ضعیف و اندام شکسته هستند.چرا که مطابق با آموزه های دین زرتشتی،این  انسان ها «داغ خوردگان اهریمن» (شیطان صفت) به حساب می آیند و لازم است تا از اجتماع تصفیه شوند.

رضا مرادی غیاث آبادی،رنج های بشری،ص۶۱ و اوستا،وندیداد،ترجمه جلیل دوستخواه،فرگرد دوم،ص۶۶۵ تا ۶۷۳،بندهای ۲۹ و ۳۷

(۸): برِشنوم یا برِسنوم؛ از جمله مراسم مذهبی و از آیین های غسل و تطهیر در دیانت زرتشت است که با ادرار گاو (گمیز)،گرد وغبار و آب به مدت ۹ شب انجام می شد و به «برشنوم نه شب»معروف بوده است.

این غسل در گذشته در میان زرتشتیان به صورت گسترده انجام می شده است و اعضای هر خانواده باید آن را حداقل یک بار انجام می دادند.

(۹)سفرنامه جکسن،ابراهم و ویلیامز جکسن،ترجمه منوچهر امیری و فریدون بدره ای،انتشارات خوارزمی،ص۴۳۸-۴۳۹

دریافت نسخه P.D.F نوشتار

تصاویر منابع:

کپی برداری موبدها از ادیان ابراهیمی

دینکرد هفتم ص ۲۴۵ و ۲۴۶

  • حسین عمرزاده

ویل دورانت:«در قرون وسطی،حمام ویژه مسلمانان به شمار می آمد.»۱

 

یکی از مهمترین خدمات اسلام،نشر فرهنگ نظافت شخصی و استحمام است که در زندگی روزمره بشر نقشی اساسی و حیاتی دارد و در جای جای قرآن و سنت (احادیث صحیح) که دو منبع مهم اسلام هستند و دیگر کتاب های اسلامی به ویژه در زمینه فقه (احکام) به اهمیت و ضرورت طهارت (پاکیزگی و بهداشت) تصریح شده است.تا حدی که پاکیزگی؛نصف ایمان۲،یکی از شرایط کسب محبوبیت و دوست داشته شدن نزد الله۳، و حتی در جاهایی،رعایت نکردنش دلیل عذاب و مجازات معرفی شده است۴.

در این بین مطمئنا استفاده از آب حرف اول را می زند و به همین جهت هم در کتب فقهی به لحاظ میزان تاثیر در پاکیزگی،آب ها مورد تقسیم بندی قرار گرفته اند۵.

برای کارنامه عملی بهداشت مسلمانان هم همین بس که در روز می بایست حداقل برای ۵ وقت نماز (علاوه بر نوافل و تلاوت قرآن و یا به جهت استحباب و ثواب هرچه بیشتر آن) دارای وضو (که با آب صورت می گیرد) باشند و همین موضوع (شسته شدن دست ها،پاها و صورت) که در طول روز و به خاطر انجام کارهای روزمره بیشتر در معرض آلودگی قرار دارند خود گوشه ای از حکمت و ارزش این تشریع را می رساند.

چرا گفته شد خدمات؟! مگر پیش از اسلام وضعیت مردم از این بابت چگونه بوده است؟

قبل از آنکه به نقطه دیگری از جهان بپردازیم بهتر است نگاهی مستند داشته باشیم به وضعیت ایران پیش از اسلام یا به گفته جناب مرتضی مطهری:ایرانِ موبدی.

دیانت رسمی ایران پیش از اسلام،زرتشتی گری و سلسله ساسانیان به گواه تاریخ و تاریخ نگاران،زرتشتی ترین سلسله حکومتی بوده است. یکی از متون دینی مهم به جای مانده از آن دوران متن «ارداویراف نامه» است که به بیان اعتقادات زرتشتیان از زبان «ویراف» پس از مصرف «بنگ و حشیش» می پردازد!

جریانات باستانگرا با تظاهر به «طبیعت دوستی» سعی می کنند قداست افراطی آب و چگونگی اجرا و پیاده سازی این تفکر در ایران پیش از اسلام را با توجیهاتی همچون اینکه آب و دیگر عناصر را هرگز به معنای عبادت نمی پرستیده اند بلکه صرفا از آن پرستاری و مواظبت کرده اند و... وارونه جلوه دهند.

جناب رضا مرادی غیاث آبادی،باستان شناس، به نقل از ارداویراف نامه در مورد نوع نگاه (تحمیلی) آن دوران به آب و استحمام می نویسد:

«یکی دیگر از گناهان و اعمال زشت آدمیان به موجب متون زرتشتی،حمام رفتن زیادی است.چرا که به زعم آنان حمام رفتن موجب آلوده شدن آب و آتش و زمین می شده است.

در این زمینه در متن زرتشتی پهلوی ارداویرافنامه آمده است که او کسی را در دوزخ می بیند که : «اوم دید رووان مردیِ که گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند»

«دیدم روان مردی که گُه و مردار و چرک به خوردش می دادند». ارداویراف می پرسد که گناه این مرد چه بود که چنین کیفر گرانی را تحمل می کند؟

سروش و آذر از سوی اهورامزدا جواب می دهند : «این رووانِ اوی دُروَند مردم که او گرمابَگی واس شُد هند»

«این روان آن مردم دروندی است که بسا به گرمابه می رفتند»۶.

در وهله اول ممکن است این تصور ایجاد شود که شاید موضوع و علت عذابی این چنین در این دیانت اسراف و عدم صرفه جویی باشد.اما با مطالعه دیگر مدارک دینی این آیین و همچنین نوشته های پژوهشگران متخصص متوجه بعد حقیقی موضوع می شویم.

پروفسور کریستین سن،شرق شناس و تاریخ نگار مطرح دانمارکی ضمن اشاره به تقدس افراطی آب و آتش در میان زرتشتیان از وضعیت نظافت و جایگاه حمام در بین آنان می نویسد:

«نصوص متعدد اوستا ثابت می کند،که پرستش عناصر طبیعی از اصول دیانت زردشتی بوده،چنانکه می دانیم زردشتیان کمال مواظبت را مرعی می داشته اند،که آب و آتش و خاک را آلوده نکنند.مؤلفان خارجی هم این مطلب را تأیید کرده اند.

آگاثیاس گوید (۲۴/۲) :«ایرانیان احترام آب را بیش از هر چیز واجب می شمردند،چنانکه حتی صورت خود را در آب نمی شستند و جز برای آشامیدن آب دادن به نباتات به این عنصر مقدس دست نمی زدند».

در کتاب وندیداد شرح مبسوطی راجع به آب و تأثیر آن در تطهیر مندرج است.فقط چیزی که در تطهیر مؤثرتر از آب محسوب می شد،بول گاو بود.»۷

اینکه پروفسور به نقل از وندیداد نوشته اند که بول (ادرار) گاو (و در جاهایی حتی ادرار گوسفند و انسان) در نظافت از آب مؤثرتر و پاک تر دانسته می شده فقط محدود به استعمال روی بدن نبود.بلکه در مواقع بسیاری (از عقد تا مرگ و...) دستور بر نوشیدن (معروف به:نیرنگِ) گُمیز (ادرار گاو) بود.

خانم پروفسور مری بویس شرق شناس و زرتشتی شناس مشهور که به ایران هم سفر کرده و علاوه بر تحقیقات علمی،نوشته های شان محصول و نتیجه مشاهدات ایشان از زندگی زرتشتیان است در کتاب   “A Persian stronghold of Zoroastrianism” در بخش قوانین و مراسم مربوط به تطهیر در مورد مرسوم بودن این نوشیدنی (نیرنگ) می نویسد که نیرنگ را با خواندن دعاهای مختلف بر ادرار گاو به مدت هفت روز،آن را برای خوردن آماده می کنند.آیین تقدیس ادرار به وسیله هفت موبد (روحانی زرتشتی) انجام می گرفت که در هر شب و به مدت شش شب باید یک وندیداد به طور دقیق بر روی نیرنگ به جا آورده شود.۸

خانم دکتر کتایون مزداپور زبان شناس و پژوهشگر زبان های باستانی ایرانی که خود متولد یزد و اصالتا زرتشتی است درباره مواقعی که از نیرنگ استفاده می شده می نویسد که :

«خوردن نیرنگ و به کار بردن آن تا سال ۱۳۵۰/۱۹۷۰ هنوز منسوخ نشده بود...در مواقعی چون پتت کردن (خواندن دعای توبه) پیش از سدره پوشی و بستن عقد ازدواج نیز هنگام نشوه رفتن و سی شور شدن اندکی از آن را می خوردند.

همچنین به ویژه آن را در دهان شخصی که در حال نزع بود یا جان سپرده بود،می ریختند.

این نام و رسم ها را امروزه بچه ها نمی شناسند.در هندوستان خوردن نیرنگ هنوز مرسوم است.»۹

پاکیزه تر بودن ادرار گاو نسبت به آب در نگاه زرتشتیان را در منابع بسیاری می توان یافت.

دوشن گیمن ایران شناس معروف بلژیکی در مورد برخی آداب دفن و تشییع زرتشتیان می نویسد  که مُرده ابتدا با گُمیز (ادرار گاو) و سپس با آب شسته می شود.۱۰

در اوستا نیز می خوانیم که زرتشتیان قبل از اینکه مردگان خویش را در جایی به نام دخمه طعمه سگان لاشخور و کرکس ها سازند می بایست تن و گیسوی خود را با شاش گاو و گوسفند یا انسان شستشو دهند.۱۱

این آلودگی و فاصله از بهداشت فقط به آیین زرتشتی هم ختم و خلاصه نمی شد بلکه دنیای مسیحیت و جهان اروپا هم (علی رغم تحریف گسترده امروزه تاریخ،نفوذ وسیع رسانه ای و گسترش بیماری غرب زدگی در میان مردم مشرق) به آن دچار بوده است.

ویل دورانت تاریخ نگار برجسته مسیحی-آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن در مورد رسم و رسوم جهان مسیحیت در قرون وسطی می نویسد که:

«در قرون وسطی نظافت هنوز از صفات اولیای خدا و وسیله نزدیک شدن به درگاه حق محسوب نمی شد.

مسیحیان اولیه گرمابه های رومی را ناپسند،و این گونه مراکز را گودالهایی برای انحراف ها و هرج و مرج های جنسی می شمردند.به علاوه،چون به طور کلی در تعالیم مسیحیت سخن از نکوهش و ترک تن بود،رعایت اصول بهداشتی متضمن اجری نمی توانست باشد.»۱۲

این در حالیست که مسلمانان علاوه بر اعتقاد و رعایت ذاتی خودشان نسبت به پاکیزگی،به هرجا که قدم می گذاشتند هم اضافه بر تاسیس مساجد و مدارس و بیمارستانهاو...،توجه ویژه ای به تاسیس حمام داشتند و اساسا «حمام» ویژه مسلمانان به شمار می آمد.

اگر این ادعا صحت دارد پس آراستگی و نظافت ظاهری امروزی اروپا از کجا آمده است؟!

پاسخ را نیز در ادامه از قلم ویل دورانت می خوانیم:

«یکی از ثمرات جنگهای صلیبی رواج حمام های عمومی بخار در اروپا به تقلید گرمابه های مسلمانان بود.»۱۳

دقیقا زمانی که اروپا و دنیای مسیحیت نظافت و حمام را گناه می دانست مسلمانان در شهرهاشان هزاران حمام (با آب سرد و گرم) که در آنها پرسنل و آرایشگر برای زنان و مردان موجود بود داشتند.

خانم دکتر زیگرید هونکه (Sigrid Hunke) نویسنده و شرق شناس آلمانی:

«از زمانیکه به ژرمنها درس منزه بودن و بکارت اخلاقی نوع مسیحی داده شد،تا خجالت بکشند و بدانند که لخت بودن سبب تحریک جنسی و رابطه نامشروع خواهد بود،شستشوی بدن و نظافت هم – گرچه این نظافت در پستو و مخفی گاه هم انجام می توانست بگیرد – گناه شناخته شد.و به همین نسبت که نظافت و حمام کردن گناه شد،کثافت را هم منزه بودن و بکارت اخلاقی دانستند و جایگزین یکدیگرش کردند.

مشاهده این وضعیت برای مسلمانان تمیز،غیر قابل تصور بود.مسلمانان که شستشوی بدن یعنی نه تنها وظیفه مذهبیشان بود بلکه در آن آب و هوای گرم،میل طبعیشان نیز بود.

این بخصوص برای شهرنشینان بغداد،شهری که در قرن دهم میلادی با هزاران حمام گرم و کارگران حمام و مشتمالچی (ماساژ دهنده) و سلمانی و آرایشگر که برای مردها و همچنین برای زن ها امکان شستشوی هفتگی و حتی روزانه را فراهم کرده بود،غیر قابل تصور می نمود.

تازه بعد از اینکه جنگجویان صلیبی که از کشورهای اسلامی دیدن کرده بودند و مسافرینی که از اسپانیا و جزیره سیسیل آمده بودند و رسوم نظافت مسلمانان را آموخته بودند و از آن سرسختانه دفاع می کردند،سبب شد که دوباره شستشو و حمام کردن و نظافت،راه خود را در اروپا باز کند.

بدین ترتیب،سدی که اروپای مسیحی دور خودش کشیده بود تا در مقابل تمدن اسلامی خودش را حفاظت کند،از ده ها محل،قابل نفوذ شده بود.

صدها نفر از مردمانش با چشم و عقل خودشان،شیفته و مجذوب و بلکه باید گفت شاگرد تمدن مسلمانان شده بودند.»۱۴

بنابراین آیا دور از ذهن است که یکی از عوامل مهم گرایش ایرانیان به اسلام و ترک آیین غلط گذشته و آباء و اجدادی شان را مشاهده همین سطح پاکیزگی در اسلام در مقابل رسم و رسومات پیشین خودشان و سایر ادیان جهان دانسته شود؟!

پاکیزگی ای که محدود به تن و بدن نبود و در گام نخست ذهن و قلب را با عقیده ای پاک و بی شائبه،درخشش و صیقل می بخشید...

دریافت نسخه پی دی اف              

                                                                               

------------------------------------------------

منابع:

 

(۱):ویل دورانت،تاریخ تمدن،ج۴،بخش۴،ص۵۰۱

(۲): الطُّهُورُ شَطْرُ الإيمانِ .صحیح مسلم،صفحه یا شماره:۲۲۳

(۳): إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ.آیه ۲۲۲ سوره البَقَرَة

(۴): استَنْزِهُوا من البول؛ فإنَّ عامَّة عذاب القبر منه . منبع:الدارقطني

(۵):در کتاب های فقهی،باب الطهارة،انواع المیاه

(۶): Gignoux,Philippe,Le Livre D`Arda Viraz,Paris,Editions Recherche sur les civilisations,1984,Chapitre 41.

رنج های بشری،رضا مرادی غیاث آبادی،ص۳۰

(۷): آرتور کریستین سن،ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی،ص۲۱۱و۲۱۲

(۸): A Persian stronghold of Zoroastrianis،Mary Boyce، The Laws and Raites of Purity،92

کانون دین زرتشتی در ایران،مری بویس،ترجمه حسین ابراهیمیان،انتشارات توس،بخش:قوانین و مراسم مربوط به تطهیر

 (۹): کتایون مزداپور،شمع و لنگری،ص ۳۵

(۱۰): دوشن گیمن،دین ایران باستان،ترجمه رویا منجم،نشر علم،ص ۱۴۸ تا ۱۵۰

(۱۱): اوستا،ترجمه جلیل دوستخواه،انتشارات مروارید،ج۲،ص۷۴۷-۷۴۸

(۱۲):تاریخ تمدن،ویل دورانت،جلد چهارم،عصر ایمان،بخش دوم،ابوالقاسم طاهری،انتشارات علمی و فرهنگی،ص۱۱۲۵

(۱۳):همان منبع

(۱۴): فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،دفتر نشر فرهنگ اسلامی۱۳۶۲،ج۱،ص۹۴-۹۶

 

تصاویر مرتبط:

رنج های بشری ص ۳۴

زرتشتیان صورت خود را هم نمی شستند

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest