| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اثر» ثبت شده است

ربیع بن سلیمان ـ رحمه‌الله ـ که از دانش‌آموزان امام شافعی بود، گیرایی ضعیفی داشت؛ تا جایی‌که یک بار امام شافعی یک مسأله را چهل بار تکرار نمود، اما ربیع ـ رحمه‌الله ـ آن را نفهمید.
در این حال، ربیع به‌خاطر شرم و خجالت از مجلس امام شافعی برخاست.
امام شافعی او را در جایی خلوت صدا زد و به قدری آن مسأله را تکرار کرد تا اینکه ربیع بالاخره متوجه شد و آن را فهمید.


نقل شده که امام شافعی به او فرمود:

 

"لَو أمكننى أَن أطعمك الْعلم لأطعمتك."

«ای ربیع! من اگر این توانایی را می‌داشتم که علم را به تو بخورانم، قطعاً این کار را انجام می‌دادم.»

 


 

تاج الدین السبکی، طبقات الشافعیة الکبرى، ج ۲، ص ۱۳۴.

  • حسین عمرزاده

مردی از اهل شام بود که نیرومند و دلیر به شمار می‌رفت و گاه‌گاه به دیدار عمر بن خطّاب رضي الله عنه می‌آمد.
مدّتی از او خبری نشد. عمر احوالش را جویا شد. آشنایان گفتند:
«ای امیرالمؤمنین، گرفتار شراب‌خواری شده است!»

عمر، کاتب خود را فراخواند و فرمود بنویسد:

 

«از عمر بن خطّاب به فلان بن فلان،
سلام بر تو.
ستایش خدایی را سزاست که جز او هیچ‌کس شایسته‌ی پرستش نیست؛
او آمرزنده‌ی گناه، پذیرنده‌ی توبه، سخت‌کیفر و صاحب نعمت است؛
هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، بازگشت به سوی اوست:
(غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِير [غافر : ۳]).»

 

سپس عمر به یارانش گفت:
«برای برادرتان دعا کنید تا خداوند دلش را به سوی حق بازگرداند و توبه‌اش را بپذیرد.»

 

وقتی نامه‌ی خلیفه‌ی عادل به دست آن مرد رسید، آن را خواند و پیوسته با خود می‌گفت:
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ

«آمرزنده‌ی گناه، پذیرنده‌ی توبه، سخت‌کیفر...
مرا از عذابش بیم داده و در عین حال، وعده‌ی بخشش داده است!»

این را می‌گفت و اشک می‌ریخت تا آن‌که توبه کرد و از شراب دست کشید و دیگر بدان بازنگشت.

 

چون خبرِ توبه‌ی آن مرد شامی به عمر فاروق رسید، شادمان شد و گفت:
«شما نیز چنین باشید؛ هرگاه برادرتان دچار لغزشی شد، او را راهنمایی کنید و به راه درست بازگردانید. از خدا بخواهید توفیق توبه را نصیبش گرداند، و مبادا شیطان را بر ضدّ برادرتان یاری کنید.»

 

 

تفسیر ابن کثیر، ذیل آیه ۳ سوره غافر.

  • حسین عمرزاده

محمد بن سیرین رحمه‌الله می‌گوید: شبی نزد ابوهریره رضی‌الله‌عنه بودیم. او گفت:

 

 

"اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِأَبِي هُرَيْرَةَ، وَلِأُمِّي، وَلِمَنِ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا."

«خدایا! ابو‌هریره و مادرش را بیامرز، و هر کس را که برای آن دو استغفار می‌کند نیز بیامرز.»

 

سپس (ابن سیرین) ادامه داد:

 

"فَنَحْنُ نَسْتَغْفِرُ لَهُمَا حَتَّى نَدْخُلَ فِي دَعْوَةِ أَبِي هُرَيْرَةَ."

«ما هم برایشان استغفار می‌کنیم تا در دعای ابوهریره شریک شویم.»

 

 

الأدب المفرد، ص ۲۸، ش ۳۷.

 

 

اللّهُمَّ اغفِر لأَِبی‌هُرَیرَةَ وَ لأُِمِّهِ
خدایا، ابوهریره و مادرش را بیامرز. آمین.

  • حسین عمرزاده

از سفیان ثوری (رحمه‌الله) نقل شده که امام جعفر صادق (رحمه‌الله) فرمودند:


 

" إِذَا جَاءَكَ مَا تُحِبُّ؛ فَأَكْثِرْ مِنَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»"

«وقتی چیزی را که دوست داری به دست آوردی، زیاد بگو: الحمدُ لله (خدا را شکر).


 

"وَإِذَا جَاءَكَ مَا تَكْرَهُ؛ فَأَكْثِرْ مِنْ: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللهِ»"

وقتی با چیزی روبه‌رو شدی که دوستش نداری، زیاد بگو: لا حولَ ولا قوّةَ إلّا بالله (هیچ نیرو و توانی جز به یاری خدا نیست).

 

 

"وَإِذَا اسْتَبْطَأْتَ الرِّزْقَ؛ فَأَكْثِرْ مِنَ «الاسْتِغْفَارِ»"

و اگر احساس کردی که رزق و روزی‌ات کم است، زیاد بگو: أستغفرُ الله (از خدا آمرزش می‌خواهم).»

 

 

سفیان (رحمه‌الله) در ادامه می‌گوید:

«از این نصیحت، بهره‌ بردم.»

 


المجالسة وجواهر العلم، ج ۴، ص ۵۳۰.

  • حسین عمرزاده

عبدالله بن مسعود رضي الله عنه:

 

 

"إِنَّ مِنَ الْإِيمَانِ أَنْ يُحِبَّ الرَّجُلُ الرَّجُلَ لَيْسَ بَيْنَهُمَا نَسَبٌ قَرِيبٌ وَلَا مَالٌ أَعْطَاهُ إِيَّاهُ وَلَا مَحَبَّةٌ إِلَّا لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ."


«از جمله‌ی ایمان آن است که انسان، دیگری را نه به سبب خویشاوندی و نه به خاطر مالی که به او می‌بخشد، دوست بدارد؛ بلکه محبتش تنها به خاطر خداوند عزّ‌و‌جل باشد.»

 

الإخوان لابن أبي الدنيا، ص ۶۰.

  • حسین عمرزاده

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ

ای روح آرام یافته.

 

ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً
به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو [از پاداشِ الله] راضی هستی، و او از [اعمال] تو راضی است. [الفجر : ۲۷-۲۸]

 

 

 

امام قرطبی در تفسیر آیه‌ی «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة» می‌نویسد که:

 

"وَالنَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ: السَّاكِنَةُ الْمُوقِنَةُ، أَيْقَنَتْ أَنَّ اللَّهَ رَبَّهَا، فَأَخْبَتَتْ لِذَلِكَ."

«مقصود از نفس مطمئنه آن روحی است که به آرامش و سکون حقیقی دست یافته، به ربوبیّت خداوند یقین کامل دارد و در پرتو این عقیده، با اخلاص قلبی و فروتنی در مسیر بندگی خدا گام برمی‌دارد.»

 

 

تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۵۷.

  • حسین عمرزاده

ام‌المؤمنین عایشه ‌رضي‌الله‌عنها می‌گوید:

 


"سَلُوا اللَّهَ كُلَّ شَيءٍ حَتَّى الشِّسعَ ، فَإِنَّ اللَّهَ إِن لَمْ يُيَسِّرهُ لَمْ يَتَيَسَّرْ."

 

«هر خواسته‌ای دارید از الله بخواهید، حتی اگر بند کفشتان باشد؛ چون اگر الله آن را برایتان آسان نکند، هیچ‌وقت به دست نخواهید آورد.»

 


شِسع: به بندی گفته می‌شود که در کفش‌های قدیمی (نعل) میان دو انگشت پا قرار می‌گرفت و سر آن در سوراخ جلوی کفش محکم می‌شد؛ چیزی شبیه بند یا تسمه‌ی باریک کفش.

 


منبع: اين روایت را ابویعلى در مسندش (۸/۴۴) و ابن‌السني در عمل الیوم واللیلة (روایت ۳۴۹) نقل کرده‌اند، و بیهقی نیز در شعب الإیمان (۲/۴۲) از طریق دیگری آورده است.
هیثمي در مجمع الزوائد (۱۰/۱۵۰) درباره‌ی سند آن می‌گوید: «رجال این روایت، رجال صحیح هستند.»

 

 

پی‌نوشت: 

 

این روایت از ام‌المؤمنین عایشه ‌رضي‌الله‌عنها به ما یاد می‌دهد که رابطه‌ی ما با خداوند نباید فقط در گرفتاری‌های بزرگ خلاصه شود.

ما عادت داریم وقت‌هایی مثل بیماری سخت یا مشکلات جدی، دعا کنیم و نیازهایمان را با خدا در میان بگذاریم؛ اما این روایت نشان می‌دهد که حتی برای ساده‌ترین خواسته‌ها، مثل بند کفش، هم باید از او بخواهیم.

این نکته برای ما هم یک آموزش توحیدی است و هم قوت قلب: که می‌توانیم در دعاهایمان با خدا بسیار راحت و صمیمی باشیم؛ راحت‌تر از وقتی که نیازمان را به مخلوقاتش می‌گوییم. چرا که او خالق و رَبِّ ماست و هر چیز، کوچک یا بزرگ، تنها به اراده‌ی او ممکن می‌شود.

  • حسین عمرزاده

 

 

امام حسن بصری رحمه‌الله می‌فرماید:

 

روزی در مکه برای خرید لباس وارد مغازه‌ای شدم. فروشنده آن‌قدر از اجناسش تعریف می‌کرد و بی‌جهت قسم می‌خورد که از خرید نزد او منصرف شدم و با خود گفتم: شایسته نیست از چنین کسی خرید کنم. بنابراین از فرد دیگری لباس خریدم.

 

دو سال بعد، دوباره برای حج به مکه آمدم و باز گذرم به همان شخص افتاد. این بار هیچ تعریفی از کالا و هیچ قسمی از او نشنیدم. به او گفتم:
«آیا شما همان کسی نیستید که چند سال پیش نزدتان آمده بودم؟»
گفت: «بله.»
گفتم: «چه شد که دیگر نه تعریف می‌کنی و نه قسم می‌خوری؟»

مرد گفت: «من همسری داشتم که اگر با درآمد کم به خانه می‌رفتم، آن را ناچیز می‌شمرد و تحقیر می‌کرد؛ و اگر با درآمد زیاد بازمی‌گشتم، باز هم آن را اندک می‌پنداشت. تا این‌که خداوند او را از دنیا برد.

 

پس از او، همسر دیگری گرفتم. هر روز صبح که به بازار می‌رفتم، لباسم را مرتب می‌کرد و می‌گفت:

 

ای فلانی! تقوای الهی داشته باش و جز روزی پاک و حلال برای ما نیاور. اگر اندک چیزی آوردی، آن را بسیار می‌دانیم؛ و اگر چیزی هم نیاوردی، من با دوک نخ‌ریسی تو را یاری می‌کنم.»

 

المجالسة و جواهر العلم، ج ۵، ص ۲۵۱.


 

دوک نخ‌ریسی، ابزاری بود که در گذشته با آن از پشم گوسفندان نخ می‌بافتند.

 

«زن در حقیقت به شوهرش می‌گفت: تنها روزی حلال برای ما بیاور؛ اگر در توانت نبود، خود به کار می‌پردازم و با نخ‌ریسی، یاری‌ات می‌کنم تا خرج خانه فراهم شود.»

  • حسین عمرزاده

وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا

 

و (بندگان خاصِ الله رحمان) کسانی (هستند) که شب را برای پروردگارشان سجده‌کنان و قیام‌کنان می‌گذرانند. [الفرقان/۶۴]

 

ابن عباس رضي‌ الله عنهما در تفسیر این آیه می‌فرماید:

 


«من صلی رکعتین أو أکثر بعد العشاء فقد بات لله ساجدًا أو قائمًا.»

 

هر فردی که بعد از نماز عشاء دو رکعت یا بیشتر به‌جای بیاورد، مسلماً (مشمول آیه شده و) شب را برای الله سبحانه و تعالی در سجده و قیام سپری کرده است.

 

تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۷۲.

  • حسین عمرزاده

رهبران و طلایه‌داران آن نسل، حتی یک لحظه با نفس خود تساهل نداشته‌اند، چون ایشان خوب می‌دانستند که هرگونه تساهلی تربیت نفس را دشوارتر می‌کند. به همین دلیل است که رابعۀ عدوی از بستر خواب برمی‌خیزد و خطاب به نفس می‌گوید:

 

"يا نفس كم تنامين؟ وإلى كم تقومين؟ يوشك أن تنامي نومة لا تقومين منها إلا لصرخة يوم النشور."

«ای نفس! چقدر می‌خوابی؟ و کی از خواب بر می‌خیزی؟ می‌ترسم چندان بخوابی که فقط شیپور روز قیامت تو را از این خواب گران بیدار کند».

 

 

صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۴۵.

  • حسین عمرزاده

ربیع بن خُثَیم نزد عَلقَمه رفت و آمد می‌کرد. در آن محل، جماعتی ساکن بودند و راه گذرشان از مسجد می‌گذشت. روزی گروهی از زنان وارد مسجد شدند و ربیع تا زمانی که آنان بیرون نرفتند، حتی پلک هم نزد.

به او گفته شد: «چه چیز تو را بازمی‌دارد از اینکه نزد عَلقَمه بروی؟»
گفت:

"إن بابه مصفق وأنا أكره أن أوذيه."

«درِ خانه او به صدا باز و بسته می‌شود (یا: درِ خانه او صدادار است) و من دوست ندارم باعث آزار و اذیت او شوم.»

 

 

 

منبع: طبقات ابن سعد، ج۶، ص۱۸۳–۱۸۴.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

پی‌نوشت ۱: واژه‌ی مُصْفَق در عربی از ریشه‌ی «صَفْق» می‌آید. «صفق الباب» یعنی «در را به هم کوبیدن / محکم بستن». پس: الباب مُصْفَق = «در بسته است» (آن هم به‌صورت محکم). در این روایت، مقصود این است که درِ خانه‌ی علقمه بسته بوده و ربیع نمی‌خواسته آن را بکوبد یا محکم بزند تا مزاحمت و اذیت برای صاحب‌خانه ایجاد شود. یعنی معنای دقیق جمله این می‌شود: «درِ خانه‌اش بسته است، و من خوش ندارم با کوبیدن در او را آزار دهم.»

پی‌نوشت ۲: در همین روایت آمده است که ربیع هنگام ورود زنان به مسجد، تا خروج آنان حتی پلک هم نزد. این رفتار، نشان‌دهنده‌ی شدت حیای او در نگاه است؛ همان «غَضّ بصر» (چشم‌فروپوشی) که در تعالیم اسلامی از شاخص‌های بارز تقوا به‌شمار می‌رود. بدین‌سان، روایت حاضر دو بُعد از منش اخلاقی او را نشان می‌دهد: پرهیز از نگاه نادرست و پرهیز از آزار دیگری، حتی در کوچک‌ترین امور.


نکته قابل توجه این است که کنترل نگاه و رعایت حریم زنان، یکی از پایه‌های مؤکد اخلاقی و اجتماعی اسلام است و نه صرفاً یک امر شخصی یا محدود به زمان خاص.

با این حال، امروزه برخی افراد دیندار‌نما، با وقاحت تلاش دارند ریشه‌های این آموزه‌ها—از جمله مفهوم حجاب و غضّ بصر—را تحریف یا به‌کل انکار کنند؛ در حالی که نمونه‌های تاریخی مانند رفتار ربیع بن خثیم، روشنی و اصالت آموزه‌های اسلامی در زمینه‌ی رعایت حریم زنان را به‌روشنی نشان می‌دهد.

  • حسین عمرزاده

در بسیاری از موارد، اسلام‌ستیزان برای دشمنی با اسلام و حمله به آموزه‌های آن، نه به منابع اصیل و بنیادین شریعت رجوع می‌کنند و نه حقیقت این دین را در پرتو قرآن کریم، سنت پیامبر ﷺ (احادیث صحیح) و سیره صحابه و پیشوایان امت می‌سنجند. آنان به‌خوبی می‌دانند که بسیاری از رفتارهای خلاف عقل و شرع که به برخی از مسلمانان نسبت می‌دهند، هیچ جایگاهی در این منابع معتبر ندارد. از این‌رو، عمداً به رفتارها و باورهای نابخردانهٔ برخی افراد یا جوامع اشاره می‌کنند تا اسلام را بی‌پایه جلوه دهند؛ حال آن‌که راه درست شناخت هر آیینی، مراجعه به منابع اصیل و معیارهای اصلی آن است، نه عملکرد کسانی که گاه در ظاهر مسلمان‌اند اما در باطن از آموزه‌های دین فاصله‌ای بعید دارند.

سطح دینداری و آگاهی در میان همه مسلمانان یکسان نیست. برخی، به سبب معرفت عمیق و ایمان استوار، دین‌داری متعالی و مترقی دارند؛ و برخی دیگر، بر اثر جهل، ضعف ایمان یا نفوذ فرهنگ‌های بیگانه، به خرافات و رفتارهایی روی می‌آورند که از آموزه‌های اصیل دینی بسیار دور است. این واقعیت، هم در جوامع امروز دیده می‌شود و هم در طول تاریخ اسلامی، که منابع معتبر تاریخی آن را ثبت کرده‌اند.

یکی از نمونه‌های روشن این موضوع، روایتی است که عزالدین ابن‌اثیر جزری (م ۶۳۰ق) در الکامل في التاریخ آورده و نشان می‌دهد چگونه عده‌ای از مردم، در اثر ناآگاهی و ضعف عقیده، گرفتار خرافات شگفت‌انگیز و رفتارهایی کاملاً بی‌اساس شده‌اند:

 

فِي هَذِهِ السَّنَةِ (٤٥٦هـ)، فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ، ظَهَرَ بِالْعِرَاقِ وَخُوزِسْتَانَ وَكَثِيرٍ مِنَ الْبِلَادِ جَمَاعَةٌ مِنَ الْأَكْرَادِ، خَرَجُوا يَتَصَيَّدُونَ، فَرَأَوْا فِي الْبَرِّيَّةِ خِيَمًا سُودًا، وَسَمِعُوا مِنْهَا لَطْمًا شَدِيدًا وَعَوِيلًا كَثِيرًا، وَقَائِلًا يَقُولُ: قَدْ مَاتَ سَيِّدُوكُ مَلِكُ الْجِنِّ، وَأَيُّ بَلَدٍ لَمْ يَلْطُمْ أَهْلُهُ عَلَيْهِ وَيَعْمَلُوا لَهُ الْعَزَاءَ قُلِعَ أَصْلُهُ، وَأُهْلِكَ أَهْلُهُ، فَخَرَجَ كَثِيرٌ مِنَ النِّسَاءِ إِلَى الْمَقَابِرِ يَلْطُمْنَ، وَيَنُحْنَ، وَيَنْشُرْنَ شُعُورَهُنَّ، وَخَرَجَ رِجَالٌ مِنْ سِفْلَةِ النَّاسِ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ، وَكَانَ ذَلِكَ ضِحْكَةً عَظِيمَةً.

 

«در این سال (۴۵۶ هجری قمری)، در ماه ربیع‌الاول، در عراق و خوزستان و بسیاری از شهرها، گروهی از کردها پدیدار شدند که برای شکار بیرون رفته بودند. آنان در بیابان خیمه‌هایی سیاه دیدند و از آن خیمه‌ها صدای لطمه‌های شدید بر صورت و ناله‌های فراوان شنیدند، و کسی را شنیدند که می‌گفت: «آقای شما، پادشاه جنیان، مرده است؛ و هر شهری که مردمش بر او گرد نیایند و برایش مراسم سوگواری برپا نکنند، ریشه‌اش برکنده خواهد شد و اهلش نابود می‌گردند.»

پس بسیاری از زنان به سوی گورستان‌ها بیرون آمدند، بر صورت می‌زدند، نوحه‌سرایی می‌کردند و گیسوان خود را پریشان می‌ساختند، و مردانی از فرودستان و اوباش نیز چنین می‌کردند. این ماجرا مایه خنده و شگفتی بسیار بود.»

 

ابن‌اثیر ادامه می‌دهد که در روزگار او نیز حادثه‌ای مشابه رخ داده است:

 

وَلَقَدْ جَرَى فِي أَيَّامِنَا نَحْنُ فِي الْمَوْصِلِ، وَمَا وَالَاهَا مِنَ الْبِلَادِ إِلَى الْعِرَاقِ، وَغَيْرِهَا، نَحْوُ هَذَا، وَذَلِكَ أَنَّ النَّاسَ سَنَةَ سِتِّمِائَةٍ أَصَابَهُمْ وَجَعٌ كَثِيرٌ فِي حُلُوقِهِمْ، مَاتَ مِنْهُ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ، فَظَهَرَ أَنَّ امْرَأَةً مِنَ الْجِنِّ يُقَالُ لَهَا أُمُّ عُنْقُودٍ، مَاتَ ابْنُهَا عُنْقُودٌ، وَكُلُّ مَنْ لَا يَعْمَلُ لَهُ مَأْتَمًا أَصَابَهُ هَذَا الْمَرَضُ، فَكَثُرَ فِعْلُ ذَلِكَ، وَكَانُوا يَقُولُونَ: يَا أُمَّ عُنْقُودٍ اعْذُرِينَا قَدْ مَاتَ عُنْقُودٌ مَا دَرِينَا وَكَانَ النِّسَاءُ يَلْطُمْنَ، وَكَذَلِكَ الْأَوْبَاشُ.

 

«و نظیر این حادثه در روزگار ما نیز روی داد: در موصل و نواحی وابسته به آن تا عراق و دیگر جاها، در سال ششصد هجری، مردم دچار دردی سخت در گلو شدند که بسیاری را به کام مرگ کشاند. آنگاه شایع شد که زنی از جنیان، که او را «امّ عنقود» می‌نامند، پسرش «عنقود» مرده است، و هر کس برای او مراسم عزاداری نگیرد، به این بیماری گرفتار خواهد شد. پس چنین آیینی بسیار رواج یافت و مردم می‌گفتند:

«ای مادر عنقود، ما را ببخش، عنقود مرده و ما خبر نداشتیم.»

زنان در این مراسم بر صورت می‌زدند و اوباش نیز همین کار را می‌کردند.»

 

منبع: الکامل في التاریخ: جلد ۸، صص ۱۹۷-۱۹۸.

 

این روایت تاریخی، افزون بر ثبت یک رخداد اجتماعی، بازتاب‌دهندهٔ نگاه و داوری نویسنده نیز هست. ابن‌اثیر با عباراتی همچون «وَخَرَجَ رِجَالٌ مِنْ سِفْلَةِ النَّاسِ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ» (و مردانی از فرودستان چنین می‌کردند) و «وَكَانَ ذَلِكَ ضِحْكَةً عَظِيمَةً» (این ماجرا مایه خنده و شگفتی بسیار بود)، صریحاً دیدگاه انتقادی و تمسخرآمیز خود را نسبت به این رفتارها بیان می‌کند.

این نوع گزارش‌ها نشان می‌دهد که در تاریخ جوامع مسلمان، همواره افرادی بوده‌اند که به‌علت ضعف آگاهی دینی یا تأثیرپذیری از باورهای بی‌اساس، به خرافات روی آورده‌اند. اما وجود چنین رفتارهایی نه تنها دلیلی بر ضعف آموزه‌های اسلام نیست، بلکه دلیلی روشن بر ضرورت بازگشت به منابع اصیل دین برای اصلاح باورها و رفتارهاست.

 

اسلام را باید با قرآن، سنت صحیح و سیره پیشوایان امت سنجید، نه با اعمال نادرست کسانی که نام مسلمان بر خود نهاده‌اند ولی از حقیقت ایمان و معرفت به دور مانده‌اند.

  • حسین عمرزاده

ابن وهب می‌گوید:

 

"نَذَرتُ أَنِّي كُلَّمَا اغْتَبْتُ إِنْسَاناً أَنْ أَصُوْمَ يَوْماً، فَأَجْهَدَنِي، فَكُنْتُ أَغْتَابُ وَأَصُوْمُ، فَنَوَيْتُ أَنِّي كُلَمَّا اغْتَبتُ إِنْسَاناً، أَنْ أَتَصَدَّقَ بِدِرْهَمٍ، فَمِنْ حُبِّ الدَّرَاهِمِ تَرَكتُ الغِيْبَةَ."

 

نذر کرده بودم که هرگاه غیبت کسی را بکنم، یک روز روزه بگیرم. اما این کار برایم طاقت‌فرسا شد؛ چرا که غیبت می‌کردم و سپس روزه می‌گرفتم. پس تصمیم گرفتم که هر بار غیبت کسی را کردم، یک درهم صدقه بدهم. و چون به درهم‌ها علاقه داشتم، غیبت را ترک کردم.

 

راوی (نقل‌کننده‌ی سخن) می‌گوید:

 

"قُلْتُ: هَكَذَا -وَاللهِ- كَانَ العُلَمَاءُ، وَهَذَا هُوَ ثَمَرَةُ العِلْمِ النَّافِعِ، وَعَبْدُ اللهِ حُجَّةٌ مُطْلَقاً، وَحَدِيْثُهُ كَثِيْرٌ فِي الصِّحَاحِ، وَفِي دَوَاوِيْنِ الإِسْلاَمِ، وَحَسْبُكَ بِالنَّسَائِيِّ وَتَعَنُّتِهِ فِي النَّقْدِ حَيْثُ يَقُوْلُ: وَابْنُ وَهْبٍ ثِقَةٌ، مَا أَعْلَمُهُ رَوَى عَنِ الثِّقَاتِ حَدِيْثاً مُنْكَراً."

 

به‌خدا سوگند، چنین بودند عالمان راستین. و این، ثمره‌ی علم نافع است. عبدالله (ابن وهب) در هر حال حجّت است؛ و احادیث او، هم در کتاب‌های صحیح حدیث و هم در سایر منابع معتبر اسلامی بسیار آمده است. و همین بس که نسائی – با آن دقت و سخت‌گیری مشهورش در نقد حدیث – درباره‌اش گفته: «ابن وهب ثقه (قابل اعتماد) است؛ و من سراغ ندارم که او حدیثی منکر از ثقات روایت کرده باشد.»

 

سیر أعلام النبلاء، جلد ۹، صفحه ۲۲۸.

  • حسین عمرزاده

شَعبی روایت کرده است:

 

وقتی زیاد، مسروق را به عنوان فرماندار منطقه‌ی «سِلسِله» منصوب کرد،
مسروق برای عزیمت از کوفه خارج شد و گروهی از قاریان برجسته‌ی این شهر، برای بدرقه با او همراه شدند.
در میان آنان، جوانی سوار بر اسبی دیده می‌شد.

چون گروه همراهان بازگشتند و تنها مسروق با جمعی اندک از یارانش باقی ماند،
آن جوان پیش آمد و بی‌درنگ چنین گفت:

 

«تو بزرگ و پیشوای قاریان اهل کوفه‌ای، و برترین‌شان در میان آنان.
اگر پرسیده شود: کدام یک از آنان برترین است؟ گفته می‌شود: مسروق.
اگر بگویند: داناترین کیست؟ گویند: مسروق.
و اگر بپرسند: فقیه‌ترینشان کیست؟ باز نام تو را خواهند برد: مسروق.
شکوه و فضیلت تو، مایه‌ی شکوه آنان است، و لغزش یا عیبت، مایه‌ی خفّت و زشتی برای آنان.
تو را به خدا سوگند می‌دهم ـ یا گفت: به خدا پناهت می‌دهم ـ که هرگز در دلت، اندیشه‌ی فقر را نپرورانی، یا گرفتار آرزوهای دور و دراز نشوی.»

 

مسروق گفت:

 

«آیا مرا در کاری که در آن وارد شده‌ام، یاری نمی‌کنی؟»

 

جوان پاسخ داد:

 

«به خدا سوگند، من از آنچه در آنی خشنود نیستم، پس چگونه در آن یاری‌ات دهم؟
بازگرد.»

 

و چون جوان از او دور شد، مسروق با دلی منقلب گفت:

 

مَا بَلَغَتْ مِنِّي مَوْعِظَةٌ مَا بَلَغَتْ مَوْعِظَةُ هَذَا الْفَتَى.

 

«هیچ موعظه‌ای را نیافتم که چون موعظه‌ی این جوان، بر جانم چنین اثر نهاده باشد.»

 

 

الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۸۴.

 

 

پ.ن ها:

 

۱. مسرُوق بن أَجدَع بن مالک وادعی همدانی: امامی بزرگ، الگویی پارسا، و عالمی برجسته بود. کنیه‌اش «ابو عائشه» و از خاندان وادع، از قبیله‌ی همدان، و اهل کوفه بود.

او همان مسرُوق بن أَجدَع بن مالک بن أُمیّه بن عبدالله بن مُرّ بن سَلمان بن مَعمر است.

ابوبکر خطیب بغدادی گفته است: گفته شده که او در کودکی ربوده شد و سپس پیدا گردید، از همین رو «مسروق» (به‌معنای دزدیده‌شده) نامیده شد. او در شمار بزرگان تابعین و از جمله "مُخَضْرَمِيْن" به شمار می‌آید، یعنی کسانی که در زمان پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم) مسلمان شدند ولی توفیق دیدار ایشان را نیافتند. سیر أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۶۳-۶۴.

 

۲. َإِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَوْ قَالَ: أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تُحَدِّثَ نَفْسَكَ بِفَقْرٍ أَوْ بِطُولِ أَمَلٍ

تو را به خدا سوگند می‌دهم ـ یا گفت: به خدا پناهت می‌دهم ـ که هرگز در دلت، اندیشه‌ی فقر را نپرورانی، یا گرفتار آرزوهای دور و دراز نشوی.

 

الف. ترس از فقر (حديث النفس بالفقر):
یعنی: «مبادا انگیزه‌ات از پذیرش این مسئولیت، ترس از فقر باشد.»
این ترس، می‌تواند انسان پارسا را از زهد و قناعت به دنیا و دل‌سپردگی به قدرت بکشاند.


ب. آرزوهای بلند و دراز (حديث النفس بطول الأمل):
یعنی: «و مبادا که دلبسته‌ی آینده‌ای دور و جاه‌طلبانه باشی.»
«طُولُ الأمل» در ادبیات اسلامی، از خصلت‌هایی‌ست که موجب غفلت از مرگ و مسئولیت می‌شود.

  • حسین عمرزاده

از امام شافعی رحمه‌الله دربارهٔ قَدَر پرسیدند، پس چنین سرود:

 

ما شئتَ كان وإن لم أشَأْ
وما شئتُ إن لم تشَأْ لم يكن

خلقتَ العبادَ على ما علمتَ
ففي العلمِ يجري الفتى والمُسِنّ

على ذا مننتَ وهذا خذلتَ
وهذا أعنتَ وذا لم تُعِنْ

فمنهم شقيٌّ ومنهم سعيدٌ
ومنهم قبيحٌ ومنهم حَسَنْ

 

 

یعنی:

 

(الهی) آن‌چه تو خواستی، شد، هرچند من نخواستم،
و آن‌چه من خواستم، اگر تو نخواستی، نشد.

بندگان را بر پایهٔ دانشی که داشتی آفریدی،
و جوان و سالخورده بر مدار همان علم می‌گردند.

بر این یکی لطف آوردی، و آن دگری را وانهادی،
این را یاری کردی، و آن را یاری نرساندی.

از ایشان، برخی تیره‌بخت‌اند و برخی سعادتمند،
برخی زشت‌خو، و برخی نیکوخصال.

 

 

منبع: شمس‌الدین ذهبی، المهذّب في اختصار السنن الكبير، جلد ۸، صفحهٔ ۴۲۱۶.

  • حسین عمرزاده

حنابله، جایی برای بدعت‌گذار باقی نمی‌گذارند...

ابن کثیر (دمشقی شافعی) رحمه‌الله در کتاب البدایة والنهایة (جلد ۱۴، صفحه ۵۰) در شرح وقایع سال ۷۰۷ هجری درباره مردم گیلان می‌گوید:


وَبِلَادُهُمْ منْ أَحْصَنِ الْبِلَادِ وَأَطْيَبِهَا لَا تُسْتَطَاعُ، وَهُمْ أَهْلُ سُنَّةٍ وَأَكْثَرُهُمْ حَنَابِلَةٌ لَا يَسْتَطِيعُ مُبْتَدِعٌ أَنْ يَسْكُنَ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ.

«سرزمین آن‌ها از مستحکم‌ترین و خوش‌آب‌وهواترین سرزمین‌هاست، دست یافتن به آن آسان نیست. ایشان اهل سنّت‌اند، و بیشترشان بر مذهب حنبلی‌اند؛ بدعت‌گذاری نمی‌تواند در میان ایشان ساکن شود.»


---

پاورقی:

گیلان که به عربی الجیلان معرّب شده است؛ یاقوت حموی در معجم‌البلدان می‌گوید: «جِیلان ـ با کسره جیم ـ نام ناحیه‌ای گسترده در پسِ سرزمین طبرستان است. عجم آن را کیلـان می‌نامند.»

  • حسین عمرزاده

خداوند در قرآن به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلم می‌فرماید:

قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ

«به زنان مؤمن بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.» (سوره نور، آیه ۳۱)

ابن کثیر رحمه‌الله در تفسیر این آیه می‌نویسد:

هذا أمر من الله تعالى للنساء المؤمنات ، وغيرة منه لأزواجهن ، عباده المؤمنين ، وتمييز لهن عن صفة نساء الجاهلية وفعال المشركات .

«این فرمانی است از سوی خداوند متعال برای زنانِ مؤمن، و نیز بیانگر غیرت الهی نسبت به همسرانِ آنان، بندگانِ مؤمن اوست؛ و نیز وسیله‌ای برای متمایز ساختن آنان از ویژگی‌های زنانِ جاهلیت و رفتارهای زنان مشرک.»

فقوله تعالى : ( وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن ) أي : عما حرم الله عليهن من النظر إلى غير أزواجهن . ولهذا ذهب [ كثير من العلماء ] إلى أنه : لا يجوز للمرأة أن تنظر إلى الأجانب بشهوة ولا بغير شهوة أصلا . واحتج كثير منهم بما رواه أبو داود والترمذي ، من حديث الزهري ، عن نبهان - مولى أم سلمة - أنه حدثه : أن أم سلمة حدثته : أنها كانت عند رسول الله صلى الله عليه وسلم وميمونة ، قالت : فبينما نحن عنده أقبل ابن أم مكتوم ، فدخل عليه ، وذلك بعدما أمرنا بالحجاب ، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " احتجبا منه " فقلت : يا رسول الله ، أليس هو أعمى لا يبصرنا ولا يعرفنا؟ فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : " أو عمياوان أنتما؟ ألستما تبصرانه " .

ثم قال الترمذي : هذا حديث حسن صحيح

«در مورد فرمایش خداوند متعال که می‌فرماید:

وقل للمؤمنات يغضضن من أبصارهن
«و به زنان مؤمن بگو چشمهای خود را (از نگاه به نامحرم) فرو گیرند.»(سوره‌ی نور، آیه‌ی ۳۱)

یعنی:

از آنچه خداوند نگاه کردن به آن را بر آنان حرام کرده، چشم‌پوشی کنند؛
از جمله، نگاه به مردان بیگانه‌ای که همسر آنان نیستند.

و به همین دلیل، بسیاری از علما بر این نظرند که:
برای زن جایز نیست که به مردان نامحرم نگاه کند،
خواه با شهوت و خواه بی‌هیچ قصد شهوت، در هر حال جایز نیست.

و گروه زیادی از علما به این روایت برای اثبات نظر خود استدلال کرده‌اند؛
روایتی که ابو داود و ترمذی نقل کرده‌اند، از طریق زهری، از نُبهان ـ غلام آزادشده‌ی امّ‌سلمه ـ
که او از امّ‌سلمه، همسر پیامبر، روایت کرده که گفت:

ما (یعنی من و میمونه) نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم بودیم. در همین هنگام، ابن‌ام‌مکتوم وارد شد، و این در زمانی بود که دستور حجاب به ما داده شده بود. پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "خودتان را از او بپوشانید (حجاب کنید)."
من گفتم: ای رسول خدا! مگر او نابینا نیست؟ ما را نمی‌بیند و نمی‌شناسد.
پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم فرمودند: "مگر شما دو نفر هم نابینا هستید؟ آیا او را نمی‌بینید؟"

و ترمذی در پایان می‌گوید:
این حدیث، حسن و صحیح است.»

  • حسین عمرزاده

امام ابن حجر رحمه‌الله می‌نویسد:

"يُقَالُ إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى لِلَّهِ فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ لِأَنَّ الَّذِي لَا يَتَّقِي يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَنَحْوِهِ."

گفته‌اند:

هر اندازه انسان نسبت به خداوند پارساتر و پرهیزکارتر باشد، نیروی شهوت در او قوی‌تر و بیشتر خواهد بود؛
زیرا کسی که اهل تقوا نیست، بخشی از خواسته‌های نفسانی خود را از راه چشم‌چرانی و سرگرم شدن به لذت‌های سطحی – چون نگاه‌های آلوده و مشابه آن – فرو می‌نشاند و تخلیه می‌کند.

(اما فرد باتقوا، نگاه را فرو می‌گیرد و دل را از آن سرگرمی‌های ظاهری بازمی‌دارد؛
و درست از همین رو، شهوت در درونش فشرده‌تر و شعله‌ورتر باقی می‌ماند.)

فتح الباری، جلد ۶، صفحه ۴۶۲


امام قرطبی رحمه‌الله نیز گفته است:

"وَيُقَالُ: إِنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ أَتْقَى فَشَهْوَتُهُ أَشَدُّ، لِأَنَّ الَّذِي لَا يَكُونُ تَقِيًّا فَإِنَّمَا يَتَفَرَّجُ بِالنَّظَرِ وَالْمَسِّ، أَلَا تَرَى مَا رُوِيَ فِي الخبر: (العينان تزنيان واليدان تَزْنِيَانِ). فَإِذَا كَانَ فِي النَّظَرِ وَالْمَسِّ نَوْعٌ مِنْ قَضَاءِ الشَّهْوَةِ قَلَّ الْجِمَاعُ، وَالْمُتَّقِي لَا يَنْظُرُ وَلَا يَمَسُّ فَتَكُونُ الشَّهْوَةُ مُجْتَمِعَةٌ فِي نَفْسِهِ فَيَكُونُ أَكْثَرَ جِمَاعًا. وَقَالَ أَبُو بَكْرٍ الْوَرَّاقُ: كُلُّ شَهْوَةٍ تُقَسِّي الْقَلْبَ إِلَّا الْجِمَاعَ فَإِنَّهُ يُصَفِّي الْقَلْبَ، وَلِهَذَا كَانَ الْأَنْبِيَاءُ يَفْعَلُونَ ذَلِكَ."

و نیز چنین گفته‌اند:

هر که تقوایش بیشتر باشد، میل جنسی‌اش نیز شدیدتر است؛
زیرا انسانی که از تقوا تهی‌ست، خواهش‌های خود را از راه‌هایی چون نگاه شهوت‌آلود و تماس بدنی فرو می‌نشاند و به آرامش ظاهری می‌رسد.
آیا نشنیده‌ای آنچه در حدیث آمده است: «چشم‌ها زنا می‌کنند، و دست‌ها نیز زنا می‌کنند»؟
پس اگر نگاه و لمس، بخشی از شهوت را ارضا کند، میل به آمیزش کاهش می‌یابد.
اما آن‌که اهل تقواست، نه چشم به حرام می‌گشاید و نه دست به لمس می‌برد،
و همین پرهیز، آتشِ میل را در درون او انباشته می‌سازد؛
از این رو، آمیزش جنسی در او بیشتر، و نیاز درونی‌اش افزون‌تر است.

و نیز ابوبکر وَرّاق گفته است:

هر شهوتی دل را تیره و سخت می‌کند، مگر آمیزش، که دل را صیقل می‌دهد و پاک می‌گرداند؛
و از همین رو بود که پیامبران بدان روی می‌آوردند.

تفسیر قرطبی، جلد ۵، صفحه ۲۵۳


نکته‌ی پایانی:

یادآوری این نکته ضروری‌ست که آنچه در بالا گفته شد، به هیچ‌وجه به معنای نسبت دادن ضعف اراده یا ناتوانی به اهل تقوا نیست.
برعکس، تقوا یعنی داشتن نیروی اراده برای ایستادن در برابر خواهش‌های نفس و پرهیز از نافرمانی خدا.
کسانی که اهل تقوا هستند، این تمایلات را انکار نمی‌کنند، بلکه با آگاهی و انتخابی درست، آن‌ها را از راهی سالم، مشروع و حلال پاسخ می‌دهند.

از نکات قابل تأملی که می‌توان از این سخنان برگرفت، دو نکته‌ شایان توجه‌اند:

۱. افراد باتقوا نباید نسبت به این‌گونه تمایلات طبیعی دچار اضطراب، احساس گناه یا درگیری ذهنی بیش از حد شوند.
این میل‌ها بخشی از سرشت انسان‌اند، و آنچه مهم است، شیوه‌ی مواجهه و مدیریت آن‌هاست، نه صرف وجودشان.

۲. در عین حال، نباید هم به نفس خود اعتماد بی‌جا داشت یا خیال کرد که چون انسان باتقواست، دیگر از خطر لغزش‌ها در امان است.
این‌گونه تمایلات نیز مانند بسیاری از عرصه‌های زندگی، می‌توانند آزمونی الهی باشند؛ فرصتی برای رشد، پاداش معنوی، و نزدیک‌تر شدن به خداوند.

  • حسین عمرزاده

عبدالله بن مسعود رضي الله عنه:



لو لم يبقَ من الدهر إلا ليلة، لأحببتُ أن يكون لي في تلك الليلة امرأة.


«اگر از روزگار جز شبی باقی نمانده باشد، دوست دارم در آن شب، زنی (همسری) داشته باشم.»


مصنف ابن أبي شيبة، ج ٩، ص ١٥٨.

  • حسین عمرزاده

امام ابن‌حزم اندلسی (رحمه‌الله) در کتاب الفصل في المِلَل والأهواء والنِّحَل، پس از آنکه بخش‌هایی از تورات را نقل می‌کند که پر از تناقض‌ و سخنان ناراست است، می‌نویسد:


وَهَذَا الْفَصْل شَاهد عدل وبرهان تَامّ وَدَلِيل قَاطع وَحجَّة صَادِقَة فِي أَن توراتهم مبدلة وَأَنَّهَا تَارِيخ مؤلف كتبه لَهُم من تحرض بجهله أَو تعمد بفكره وَأَنَّهَا غير منزلَة من عِنْد الله تَعَالَى.

«این فصل، گواهی‌ای عادلانه، برهانی تمام، دلیلی قاطع و حجتی راستین است بر اینکه توراتِ آنان دگرگون شده؛ و آن چیزی نیست جز متنی تاریخی و ساختگی که کسی آن را برای ایشان نوشته، یا از روی تحریک نادانی‌اش، یا عمداً و با اندیشه؛ و در نتیجه، آن کتابی نیست که از سوی الله متعال نازل شده باشد.»

ابن حزم الأندلسي، الفصل في المِلَل والأهواء والنِّحَل، ج‍ ١، ص‍ ١٤١.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest