امام شافعی شب را به سه بخش تقسیم کرده بود:
یکسوم آغازین شب را به نوشتن میپرداخت،
یکسوم میانی را به نماز اختصاص میداد،
و یکسوم پایانی را به خواب.
صفة الصفوة: ج ١، ص ۴۳۷.
- ۰ نظر
- ۱۵ دی ۹۷ ، ۲۲:۳۳
امام شافعی شب را به سه بخش تقسیم کرده بود:
یکسوم آغازین شب را به نوشتن میپرداخت،
یکسوم میانی را به نماز اختصاص میداد،
و یکسوم پایانی را به خواب.
صفة الصفوة: ج ١، ص ۴۳۷.
امام و پیشوای تابعی، ابراهیم تَیمی نفس را با استفاده از روش «تمثیل» که جدا از سایر روشها است، به محاسبه میکشاند. او یک بار فرض را بر این مینهاد که از بهشت و نعمتهای آن برخوردار است و بار دیگر تصور میکرد که به آتش جهنم و عذاب سخت آن دچار شده است، لذا میگوید: ابتدا تصور کردم که در بهشتم و از میوهها و سرچشمههای گوارای آن میخورم و مینوشم و با حورعین آن سرگرم بزمم، سپس خود را چنان تصور میکنم که در دوزخم و از زَقّوم میخورم و از خونابه مینوشم، و دست و پایم با غل و زنجیر بسته شده است. به نفس میگویم: ای نفس! از من چه میخواهی؟ در جواب میگوید: میخواهم به دنیا بازگردم و عمل نیکو انجام دهم. میگویم حالا در جایی هستی که آرزوی آن میکردی. پس عمل نیکو انجام بده»۱
این نوع محاسبه، آن تابعی بزرگوار را واداشت تا بر عبادت خود بیفزاید و چون به سجده میرفت، آنقدر صمیمانه آن را طولانی میکرد که گنجشکها به گمان این که تنۀ خشکیده درخت است برآن مینشستند و بر او نوک میزدند.۲
وی با این همه عبادت، دائماً در هراس بود و نفس خود را محاسبه میکرد که مبادا گفتارش مطابق رفتارش نباشد؛ تا جائی که میگفت:
"مَا عَرَضْتُ قَوْلِي عَلَى عَمَلِي إِلاَّ خِفْتُ أَنْ أَكُوْنَ مُكَذِّباً." ٣
«هرگاه گفتههایم را با اعمالم مطابقت میدهم میترسم رفتارم، گفتارم را تکذیب کند».
منابع:
۱-صفة الصفوة: ۲/۵۲.
۲-همان: ۲/۵١.
۳-سیر أعلام النبلاء: ۵/۶۱.
کنانة بن جبله سلمی در شرح حال تابعی بزرگوار بَکر بن عبدالله مُزَني نقل میکند:
«بکر بن عبدالله گفت:
هروقت یکی را بزرگوارتر از خودت دیدی، چنان فرض کن که او از ناحیۀ ایمان و عمل صالح از تو بهتر بوده و بدین خاطر است که بر تو سبقت گرفته است.
و هرگاه یکی را کوچکتر از خودت دیدی، چنان تصور کن که تو به وسیلۀ گناه و معاصی از وی سبقت گرفتهای و او بهتر از تو است.
و هرگاه برادرانت تو را گرامی میداشتند، فرض کن که این اکرام و احترام فضل الله است.
و اگر از ایشان قصوری نسبت به خودت دیدی، فرض کن که این جزای گناهیست که خودت مرتکب آن شدهای».
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۴۶.
امام ذهبی رحمه الله:
"إذا رأيت المتكلم يقول: دعنا من الكتاب والسنة وهات ما دل عليه العقل، فاعلم أنه أبو جهل."
اگر دیدی کسی می گوید: قرآن و سنت را رها کن و دلیلی بیاور که عقل آن را قبول کند، بدان که او همچون ابوجهل است.
تاریخ الإسلام، ج ۳، ص ۱۹۵.
یحیی بن معاذ جمعی از پیروان خود را چنین مورد خطاب قرار میدهد:
«یکی از مصادیق سعادت و خوشبختی انسان این است که دشمن دانا داشته باشد؛ ولی دشمن من نادان و جاهل است». پرسیدند: دشمن شما کیست؟ گفت: «نفس که حاضر است بهشت و تمام نعمتهای آن را به یک لحظه شهوت بفروشد».
"... يقول: من سعادة المرء أن يكون خصمه فهماً وخصمي لا فهم له. قيل له: ومن خصمك؟ قال: نفسي تبيع الجنة بما فيها من النعيم المقيم بشهوة ساعة."
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۲۹۴.
قتاده از تابعی بزرگوار امام مُطَرِّف بن شخیر نقل میکند که گفته است:
"إِنَّ هَذَا المَوْتَ قَدْ أَفْسَدَ عَلَى أَهْلِ النَّعِيْمِ نَعِيْمَهُم، فَاطْلُبُوا نَعِيْماً لاَ مَوْتَ فِيْهِ."
«مرگ لذات اهل نعمت را تباه کرده است، بیائید نعمتی را بطلبید که فنا ندارد».
سير أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۱۹۰-۱۹۱.
ابوالهَیّاج اسدی گفته است: مردی را در حال طواف دیدم که دعا میکرد:
«اللَّهُمَّ قِني شُحَّ نَفْسي»
«پروردگارا، مرا از بخل و حرص نفسم محافظت بفرما».
و چیزی بر این دعا نمیافزود.
سبب را از او پرسیدم. گفت:
«اگر از بخل (و خودخواهی و حرصِ) نفس خویش در امان باشم، دزدی نمیکنم، زنا نمیکنم و کارهای ناروا انجام نمیدهم».
بعداً دریافتم که آن مرد عبدالرحمن بن عوف بود.
تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۳۰.
امام عبدالله بن مبارک رحمه الله:
"إن الصالحين فيما مضى كانت أنفسهم تواتيهم على الخير عفواً وإن أنفسنا لا تكاد تواتينا إلا على كره فينبغي لنا أن نكرهها."
«در گذشته، نفس انسانهای صالح و وارسته، با میل خود در کار نیک با آنان همکاری میکرد؛ اما نفس ما، تنها از روی ناچاری با ما در کار نیک همکاری میکند و باید آن را مجبور و ناچار سازیم».
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۳۰.
تابعی بزرگوار، مُوَرِّق بن مُشمرِج عجلی، در شرح حال خود گفته است:
"أمر أنا في طلبه منذ عشرين سنة هم أقدر عليه ولست بتارك طلبه أبدا."
«بیست سال است که من در جستجوی چیزی هستم و هنوز به آن دست نیافتهام، ولی هرگز از جستجوی آن باز نخواهم ایستاد».
گفتند: «ای ابوالمعتمر! در جستجوی چه چیزی هستی؟»
گفت:
"الصمت عما لا يعنيني."
«سکوت در برابر آنچه به من ربطی ندارد».
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۱۴۸.
روایت شده است که شخصی به حسن بصری رحمه الله گفت:
فلانی غیبت تو را کرده است.
پس (حسن بصری رحمه الله) سبدی خرما برای او فرستاد و گفت:
بَلَغَنِي أَنَّكَ أَهْدَيْتَ لِي حَسَنَاتِكَ فَأَرَدْتُ أَنْ أُكَافِئَكَ عَلَيْهَا، فَاعْذُرْنِي فَإِنِّي لَا أَقْدِرُ أَنْ أُكَافِئَكَ بِهَا عَلَى التَّمَامِ.
به من خبر رسیده که تو خوبیهایت را به من بخشیدهای؛ خواستم در برابر این هدیه پاسخی داده باشم. مرا ببخش که توانایی ندارم همهی آنچه به من دادی را جبران کنم.
تنبیه الغافلین، أبو الليث السمرقندي، ص ۱۶۴.
ابوذَیّال رحمه الله:
" تَعَلَّمْ لَا أَدْرِي؛ فَإِنَّكَ إِنْ قُلْتَ: لَا أَدْرِي عَلَّمُوكَ حَتَّى تَدْرِيَ وَإِنْ قُلْتَ: أَدْرِي سَأَلُوكَ حَتَّى لَا تَدْرِي. "
بیاموز که بگویی: «نمیدانم»؛ و میاموز که بگویی: «میدانم».
زیرا اگر گفتی: «نمیدانم»، تو را تعلیم میدهند تا بدانی؛
و اگر گفتی: «میدانم»، آنقدر از تو خواهند پرسید تا درمانده شوی و دیگر ندانی.
جامع بیان العلم وفضله، ج ۲، ص ۸۴۲.
توضیح:
وقتی انسان ادعا کند که «میدانم»، دیگران او را در جایگاه پاسخگو قرار میدهند و پرسشهای بیشتری از او میپرسند. در این وضعیت، اگر آن فرد واقعاً به اندازهی ادعایش آگاه نباشد، ناتوانی و جهلش آشکار میشود و در نظر دیگران نادان جلوه خواهد کرد.
پس پیام این سخن چنین است:
گفتنِ «نمیدانم»، دری به روی یادگیری و رشد میگشاید.
گفتنِ «میدانم» بدون آگاهی کامل، انسان را به دام میاندازد.
ابن مسعود رضي الله عنه میفرماید:
"مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُتَأَسِّيًا فَلْيَتَأَسَّ بِأَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؛ فَإِنَّهُمْ كَانُوا أَبَرَّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلُوبًا وَأَعْمَقَهَا عِلْمًا وَأَقَلَّهَا تَكَلُّفًا وَأَقْوَمَهَا هَدْيًا وَأَحْسَنَهَا حَالًا، قَوْمًا اخْتَارَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى لِصُحْبَةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَاعْرِفُوا لَهُمْ فَضْلَهُمْ وَاتَّبِعُوهُمْ فِي آثَارِهِمْ؛ فَإِنَّهُمْ كَانُوا عَلَى الْهُدَى الْمُسْتَقِيمِ."
«هرکس از شما به دنبال الگو برای خود میگردد، پس باید از یاران محمد ـ صلّی الله علیه وسلّم ـ سرمشق بگیرد؛ چرا که آنان بودند که:
آنان گروهی بودند که الله تعالی برای همنشینی با پیامبرش ـ صلّی الله علیه وسلّم ـ برگزید.
پس برتریشان را به جا شناسید و در مسیر آنان گام بردارید، که بیتردید آنان بر راه راستِ هدایت استوار بودند.»
جامع بیان العلم لابن عبدالبر، ج ۲، ص ۹۴۷.
رضي الله عنهم أجمعین ...
حسن بصری رحمه الله میگوید:
"إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْبِضَ رُوحَ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ، اطْمَأَنَّتِ النَّفْسُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى، وَاطْمَأَنَّ اللَّهُ إِلَيْهَا."
«چون خداوند اراده کند جان بنده مؤمنش را بگیرد، نفس او آرام و مطمئن به سوی پروردگار میرود؛ و خداوند نیز با رضایت و رحمت خویش، آن را میپذیرد.»
تفسیر قرطبی، ج ۲۰، ص ۵۸.
{وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}
و به نفس ملامتگر سوگند میخورم. [القيامة: ۲]
امام مجاهد بن جبر، نفس لوّامه را اینگونه توصیف میکند:
"هِيَ الَّتِي تَلُومُ عَلَى مَا فَاتَ وَتَنْدَمُ، فَتَلُومُ نَفْسَهَا عَلَى الشَّرِّ لِمَ فَعَلَتْهُ، وَعَلَى الْخَيْرِ لِمَ لَا تَسْتَكْثِرُ مِنْهُ."
«نفس لوّامه آن است که بر چیزی که از دست رود، پشیمان شده و به سرزنش میپردازد؛ خود را بر انجام کار ناشایست توبیخ کرده که چرا این کار را انجام دادی؟ و بر انجام کار خیر نیز خود را سرزنش میکند که چرا بسیار انجام ندادی؟».
تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۹۳.
{وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ}
و به نفس ملامتگر سوگند میخورم. [القيامة: ۲]
حسن بصری رحمهالله در تفسیر این آیه میگوید:
"إن المؤمن والله ما نراه إلا يلوم نفسه. ما أردت بكلمتي، ما أردت بأكلتي، ما أردت بحديث نفسي، وإن الفاجر يمضي قدما ما يعاتب نفسه."
«به الله سوگند! مؤمن همیشه نفس خود را سرزنش میکند، و میگوید: چرا چنین گفتم؟ از این خوردنم چه هدفی داشتم؟ وسوسههایی که از خاطرم گذشت بیانگر چیست؟ ولی شخص فاجر بدون هیچ هراسی به پیش میرود و بر هیچ چیزی خود را سرزنش نمیکند».
تفسیر ابن کثیر، ج ۸، ص ۲۸۳.
«ابن عبدالرحمان بن ابی حاتم رازی» در مورد بعضی از مدارس دمشق میگوید:
وقتی وارد دمشق شدم، به میان اهل حدیث رفتم. از کنار حلقهٔ درس قاسم جُوعی گذشتم؛ دیدم جمعی گرد او نشستهاند و او برایشان سخن میگوید. منظره برایم جالب بود. جلو رفتم و شنیدم که گفت:
از روزگار خود پنج چیز را غنیمت بدانید:
۱- اگر در جایی حاضر شدید، شناخته نشوید؛
۲- اگر غایب شدید، کسی جویای شما نشود؛
۳- اگر در جمعی حضور یافتید، با شما مشورت نکنند؛
۴- اگر سخنی گفتید، سخنتان پذیرفته نشود؛
۵ و اگر کاری انجام دادید، به شما مزدی داده نشود.
و باز شما را به پنج چیز دیگر سفارش میکنم:
۱- اگر بر شما ستم کردند، شما ستم روا مدارید؛
۲- اگر ستایشتان کردند، دلخوش نشوید؛
۳- اگر پشیمان شدید، اندوهگین نشوید؛
۴- اگر بر شما دروغ بستند، خشمگین نشوید؛
۵- و اگر به شما خیانت کردند، شما خیانت نکنید.
این بود آنچه بهعنوان بهرهام از دمشق برگرفتم.
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۸۹.
امام حسن بصری رحمه الله:
میخندیم و از عملکرد خود غافلیم. الله بر اعمال ما نظارت دارد، چنانچه بر مبنای رفتارمان با ما برخورد کند، هیچ چیزی را از ما نمیپذیرد.
وای بر تو ای بنی آدم! مگر شما توان و نیروی جنگیدن با الله را دارید؟
من قومی را دیدهام که دنیا از منظر آنان از خاکستر زیر پایشان کمارزشتر بود، و قومی دیگر نیز دیدهام که به جز قوت شب چیز دیگری را نداشتند، و با این وجود همۀ آن را مصرف نمیکردند، بلکه بعضی از آن را صدقه میدادند، در حالی خود گرسنهتر بودند.
...نَضْحَكُ وَلاَ نَدْرِي لَعَلَّ اللهَ قَدِ اطَّلَعَ عَلَى بَعْضِ أَعْمَالِنَا.
وَقَالَ: لاَ أَقْبَلُ مِنْكُم شَيْئاً، وَيَحَكَ يَا ابْنَ آدَمَ! هَلْ لَكَ بِمُحَارِبَةِ اللهِ -يَعْنِي: قُوَّةً-.
وَاللهِ لَقَدْ رَأَيْتُ أَقْوَاماً كَانَتِ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَى أَحَدِهِمْ مِنَ التُّرَابِ تَحْتَ قَدَمَيْهِ، وَلَقَدْ رَأَيْتُ أَقْوَاماً يُمْسِي أَحَدُهُمْ وَلاَ يَجِدُ عِنْدَهُ إِلاَّ قُوْتاً، فَيَقُوْلُ: لاَ أَجْعَلُ هَذَا كُلَّهُ فِي بَطْنِي.
فَيَتَصَدَّقُ بِبَعْضِهِ، وَلَعَلَّهُ أَجْوَعُ إِلَيْهِ مِمَّنْ يَتَصَدَّقُ بِهِ عَلَيْهِ.
سیر أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۵۸۵.
میمون بن مهران تابعی در توصیف یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم و مقایسۀ آنان با نسل زمان خویش میگوید:
"أدركت من لم يتكلم إلا بحق أو يسكت، وقد أدركت من لم يكن يتكلم بعد صلاة الفجر حتى تطلع الشمس إلا بما يصعد، وقد أدركت من لم يملأ عينيه من السماء فرقاً من ربه عز وجل، ولو أن بعض من أدركت نشر حتى يعاينكم ما عرف منكم شيئاً إلا قبلتكم."
به محضر کسانی رسیدهام که یا سکوت را برمیگزیدند، یا به جز حق کلمهای بر زبان جاری نمیکردند، و به خدمت مردانی رسیدهام که بعد از ادای نماز صبح تا طلوع خورشید به جز ذکر الله چیزی نمیگفتند، و مردانی را یافتهام که از ترس پروردگار، به آسمان نگاه نمیکردند، و اگر برخی از آنان زنده شوند و اعمال شما را مشاهده کنند، به جز قبله هیچ چیزی از شما قبول نمیکنند.
صفة الصفوة: ج ۲، ص ۳۶۱.
سلمان فارسی رضي الله عنه:
"عِلْمٌ لا يُقالُ بِهِ كَكَنْزٍ لا يُنْفَقُ مِنْهُ."
«علمی که گفته (و بیان) نمیشود، مانند گنجی است که خرج نمیشود.»
عیون الأخبار، ج ۲، ص ۱۴۲.
علی بن الحسین، امام زینالعابدین (رحمهالله)، هرگاه فقیر و تنگدستی نزد او میآمد، با روی خوش از او استقبال میکرد و میفرمود:
"مرحباً بمن يحمل زادي إلى الآخرة."
«خوش آمده است آنکه توشهی مرا به سوی آخرت میبرد.»
صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۵۵.