| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امر به معروف و نهی از منکر» ثبت شده است

# خط ـ نوشته

در روزگار ما، پدیده‌ی گفت‌وگو و مناظره، که در اصل می‌تواند بستری برای تبیین حقیقت و ارتقای فهم جمعی باشد، گاه چنان از معنا و غایت اصیل خود تهی می‌شود که بیشتر به جدل‌هایی سطحی و بی‌ثمر می‌ماند. برخی افراد را می‌توان دید که چنان شتاب‌زده و بی‌قاعده به مجادله گرایش دارند که به محض آن‌که بشنوند کسی، حتی در موضوعی فرعی و نه چندان حیاتی، اظهار نظری کرده است، بی‌درنگ اعلامیه‌ای منتشر می‌کنند و او را به «مناظره» فرا می‌خوانند! این رویکرد، در بسیاری موارد، نه از سر دغدغه‌ی حقیقت، بلکه از انگیزه‌هایی چون میل به دیده‌شدن، شهرت‌طلبی یا گاه از روی خامی و ناپختگی فکری و اخلاقی نشأت می‌گیرد.

برای دقت بیشتر در فهم این پدیده، خوب است نگاهی به خود واژه‌ی مناظره بیفکنیم. «مناظره» مصدر باب مفاعله از ریشه‌ی «نظر» است و در اصل به معنای «نگریستن متقابل و سنجش اندیشه‌ها با هدف رسیدن به حقیقت» آمده است. این واژه، برخلاف «جدال» که بیشتر بار منفی دارد، دلالت بر فرایندی عقلانی، متقابل و متین دارد که در آن دو طرف با نگاهی دقیق و استدلالی، به بررسی موضوعی می‌پردازند؛ نه برای غلبه بر دیگری، بلکه برای کشف حقیقت. با این حال، آن‌چه امروز گاه با نام مناظره عرضه می‌شود، در واقع چیزی جز جدل‌های بی‌پایه نیست که بیشتر به هیاهوی رسانه‌ای یا رقابت‌های شخصی شباهت دارد.

حال آن‌که اگر به سیره‌ی علمی و عملی پیشوایان دین بنگریم، درمی‌یابیم که آنان، برخلاف این رویه‌های رایج و سطحی، به‌شدت از جدل‌های بی‌ثمر پرهیز می‌کردند. پرهیز آنان نه از سر ضعف علمی، بلکه از آن‌رو بود که می‌دانستند مجادله‌ی بی‌ضابطه، هم موجب اتلاف وقت است و هم به تضعیف اصول اخلاقی، معنوی و روش‌مند گفت‌وگو منجر می‌شود. در آثار این ائمه، مباحثه تنها در موارد معدود و پس از سنجش دقیق شرایط، نیت‌ها، و تبعات آن پذیرفته شده است؛ و حتی در آن موارد نیز، مرز اخلاق و انصاف هرگز زیر پا گذاشته نمی‌شد.

مناظره، اگر با نیت کشف حقیقت، در فضایی عقلانی، اخلاقی و با رعایت آداب علمی انجام گیرد، می‌تواند بسیار پربرکت و سازنده باشد. اما هنگامی که به ابزاری برای خودنمایی، غلبه‌طلبی یا سرگرمی بدل شود، نه‌تنها ثمری ندارد، بلکه می‌تواند به انحطاط فرهنگی و افول اخلاقی بینجامد. از همین رو، بازگشت به سنت عقلانی و اخلاقیِ پیشوایان علم و دین، ضرورتی حیاتی برای سلامت فضای فکری جامعه است.

  • حسین عمرزاده

# خط ـ نوشته

نیتِ دعوت و راهنمایی دیگران، بی‌تردید یکی از شریف‌ترین نیت‌های انسانی و دینی‌ست. اما اگر این نیت بلند، بدون دقت و ضابطه‌مندی پی گرفته شود، ممکن است پیش از آن‌که به دیگران آسیبی برساند، خود ما را دچار آسیب کند. کم‌ترین پیامدش، فرسودگی روحی و اتلاف وقت‌های باارزشی‌ست که می‌توانست در مسیر خودسازی و رشد به‌کار رود.

از همین‌روست که معمولاً کسانی که به مجادله‌های بی‌پایان خو می‌گیرند، به‌تدریج از ساحت معنوی فاصله می‌گیرند و خلق‌و‌خویی تند و بی‌ملاحظه پیدا می‌کنند؛ بی‌آن‌که خودشان متوجه باشند. این دگرگونی آرام و پنهان، خطرناک‌ترین بخش ماجراست.

در سوی مقابل، بسیاری از کسانی که در فضای عمومی، به‌ویژه مجازی، با ظاهری علاقه‌مند به گفت‌وگو و مناظره وارد میدان می‌شوند، در واقع اهدافی از پیش طراحی‌شده و گاه حساب‌شده دارند. آن‌ها بیش از آن‌که به حقیقت‌جویی پایبند باشند، به‌دنبال اجرای نقشه‌هایی هستند که گاه منتهی به تخریب شخصیت یا ایجاد بحران فکری در طرف مقابل می‌شود. و وقتی فردی خیرخواه را مانعی در مسیر خود ببینند، به‌نرمی و تدریج، روند گفت‌وگو را به مسیری می‌کشانند که برای او دردسرساز شود.

نباید فراموش کنیم که به‌عنوان یک مسلمان، پیش از آن‌که متعهد به اقناع دیگران باشیم، نخست وظیفه‌ داریم به حفظ، تثبیت و تقویت ایمان و سلامت روحی خودمان بیندیشیم. هر مخاطبی، «ارزش» معاشرت یا مناظره را ندارد. گاهی کناره‌گیری عاقلانه، نشانه‌ی بصیرت است؛ نه انفعال.

  • حسین عمرزاده

وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ 

 

و در (میان) مردم به حج ندا بده، تا پیاده و (سوار) بر هر (مرکب و) شتر لاغری از هر راه دوری به سوی تو بیایند.[الحج : ٢٧]

 

ابن کثیر رَحِمَهُ الله در تفسیر این آیه می نویسد:

 

 وقتی ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام از بنای‌ کعبه‌ فارغ‌ شد، جبرئیل عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام نزد او آمد و دستور داد تا در میان‌ مردم‌ برای‌ حج‌ بانگ‌ برآورد.

 ‏

 ‏نقل‌ است‌ که‌ ابراهیم گفت:پروردگارا!

 ‏این‌ پیام‌ را چگونه‌ به‌ مردم‌ ابلاغ‌ کنم‌، درحالی‌که‌ صدای‌ من‌ به‌ آنان‌ نمی‌رسد؟

 ‏

 ‏جبرئیل گفت: تو بانگ ‌برآور و رساندنش‌ بر عهده‌ ما.

 ‏

 ‏آن‌گاه‌ ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام بر مقام‌ خود و به‌قولی‌ بر فراز حجرالاسود و به‌قولی‌ بر فراز صفا و به‌قولی‌ بر فراز کوه‌ ابوقبیس‌ برآمد و چنین‌ ندا داد:

 ‏

 ‏هان‌ ای‌ مردم‌! بدانید که‌ پروردگار شما خانه‌ای‌ برای‌ خود برگرفته‌ و بر شما حج‌ این‌ خانه‌ را فرض‌ گردانیده‌ پس‌ پروردگارتان‌ را اجابت‌ گویید، لبیك‌ اللهم‌ لبیك‌

 ‏

 ‏نقل‌ است‌ که: کوهها همه‌ سر خم‌ کردند و الله متعال‌ صدای‌ ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام  را به‌همه‌ اطراف‌ و اکناف‌ زمین‌ و نیز به‌ همه‌ کسانی‌ که‌ در رحمهای‌ مادران‌ و پشت‌های ‌پدرانشان‌ بودند، رسانید پس‌ همه‌ چیزهایی‌ که‌ صدای‌ ابراهیم را شنیدند ـ اعم‌از سنگ‌ و درخت‌ و غیره‌ ـ و همه‌ کسانی‌ که‌ الله (عَزَّ وَ جَل)  تا روز قیامت‌ بر آنان مقدر کرده‌ که‌ به‌ حج‌ خانه‌ کعبه‌ مشرف‌ شوند، پاسخ‌ دادند: «لبیك‌ اللهم‌ لبیك: به‌فرمان‌ حاضریم‌ بارخدایا! به‌ فرمان‌ حاضریم‌».

 ‏

 ‏الله متعال در مورد ابراهیم عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام می فرماید:

 ‏

 ‏إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا...

 

 ‏به راستی ابراهیم (به تنهایی) یک امت بود ، فرمانبردار الله ، حنیف (= خالی از انحراف) بود...

 

سوره النَّحل آیه ۱۲۰

  • حسین عمرزاده

امام نَوَوي رَحِمَهُ الله :

 

قَالَ الْعُلَمَاءُ وَلَا يُشْتَرَطُ فِي الْآمِرِ وَالنَّاهِي أَنْ يَكُونَ كَامِلَ الْحَالِ مُمْتَثِلًا مَا يَأْمُرُ بِهِ مُجْتَنِبًا مَا يَنْهَى عَنْهُ بَلْ عَلَيْهِ الْأَمْرُ وَإِنْ كَانَ مُخِلًّا بِمَا يَأْمُرُ بِهِ وَالنَّهْيُ وَإِنْ كَانَ مُتَلَبِّسًا بِمَا يَنْهَى عَنْهُ فَإِنَّهُ يَجِبُ عَلَيْهِ شَيْئَانِ أَنْ يَأْمُرَ نَفْسَهُ وَيَنْهَاهَا وَيَأْمُرَ غَيْرَهُ وَيَنْهَاهُ فَإِذَا أَخَلَّ بِأَحَدِهِمَا كَيْفَ يُبَاحُ لَهُ الْإِخْلَالُ بِالْآخَرِ.

 

علما گفته اند : شرط نیست که فرد ( امر کننده به معروف و یا نهی کننده از زشتی برای جواز این کار ، خود او نیز ) حتما به صورت کامل به این چیزها که می گوید پایبند باشد 

بلکه بر او واجب است که امر به معروف کند اگر چه خود آن را انجام نمی دهد 

و واجب است نهی از منکر نماید اگر چه خود او نیز آن را انجام می دهد 

 

زیرا حقیقت این است که دو چیز بر او واجب است 

اول :  اینکه خود به آن امر و نهی پایبند باشد و نفس خویش را امر و نهی نماید 

دوم : اینکه دیگران را نیز به نیکی سفارش نموده و از بدی ها بازدارد 

پس اگر او یکی از این دو را ضایع ساخت و یا در آن کم و کاستی داشت نباید به وظیفه ی دیگر نیز (آسیب زده ) و آن را نیز ضایع سازد.

 

شَرحُ النَّوَوي على مُسلِم ٢/٢٣

  • حسین عمرزاده

امام أحمد بن حَنبَل - رَحِمَهُ اللّه -:

 

الهی! هرکس از این امت که در راهی جز راه حق قرار دارد،اما گمان می کند که بر حق است

پس او را به سوی حق هدایت کن تا (واقعا) از پیروان حق باشد.

 

 

" اللهمَّ مَن كانَ مِن هذهِ الأمةِ على غيرِ حَق، وهو يظنُّ أنهُ على الحقِّ فردهُ إلى الحقِّ ليكونَ مِن أهلِ الحق ".

البداية والنهاية ٣٩٠/١٤.

  • حسین عمرزاده

امام عبدالرزاق صنعاني رَحِمَهُ الله می فرماید:

به مکه آمدیم و در همان زمان، کسی که به او مهدی می‌گفتند (پسر ابوجعفر منصور حاکم عباسی) نیز وارد مکه شد. نزد سفیان ثوری رفتم، او تازه از دیدار با مهدی بازگشته بود و خشمگین به نظر می‌رسید. گفت:

"همین حالا پیش پسر ابوجعفر بودم. به من گفت: ای ابوعبدالله! مدت‌ها دنبال تو بودیم، اما پیدایت نمی‌کردیم. حالا خداوند در محبوب‌ترین مکانش (یعنی مکه) این فرصت را داد که تو را ببینیم. بیا و حاجتت را بگو!"
من جواب دادم: "من چه نیازی به تو دارم، درحالی‌که فرزندان مهاجرین و انصار پشت درهای کاخت از گرسنگی جان می‌دهند؟!"
ابوعبیدالله، یکی از همراهان مهدی، گفت: "ای ابوعبدالله! زیادی حرف نزن، حاجتت را از امیرالمؤمنین بخواه."
گفتم: "من هیچ نیازی به او ندارم! اسماعیل بن ابی خالد به من گفته که عمر بن خطاب وقتی به حج رفت، از همراهش پرسید: «در این سفر چقدر خرج کردیم؟» گفت: «دوازده دینار.» عمر گفت: «خیلی خرج کردیم! خیلی خرج کردیم!» یا شاید هم گفت: «اسراف کردیم! اسراف کردیم!» حال آنکه در کاخ‌های شما مسائلی در جریان است که حتی کوه‌ها هم تاب تحملش را ندارند!"
مهدی گفت: "ای ابوعبدالله! اگر من نتوانم حق هر صاحب حقی را به او برسانم، چه کنم؟"
گفتم: "پس دینت را نجات بده، در خانه‌ات بنشین و از حکومت کناره بگیر! چون کسی که نمی‌تواند حق مردم را ادا کند، بهتر است کنار برود."
او ساکت شد. سپس ابوعبیدالله (ملازم مهدی) گفت: "می‌بینم که زیادی مداخله می‌کنی! اگر حاجتی داری، بگو، وگرنه برو!"

پس از آنجا بیرون آمدم.

الجرح والتعديل،ابن أبي حاتم،ج۱،ص۱۱۰-۱۱۱

  • حسین عمرزاده
پادشاهی خواب دید که همه دندان های او افتاده است. خوابگذار را فراخواند و تعبیر خواب را جویا شد. خوابگذار گفت: «پادشاه به سلامت باد، همه نزدیکان شما پیش از شما می میرند به گونه ای بعد از شما کسی نمی ماند.»
پادشاه ناراحت شد و گفت: «وقتی همه نزدیکان من بمیرند من با که باشم؟ این چه تعبیری است که می گویی؟» و دستور داد او را صد ضربه شلاق بزنند.
سپس پادشاه دستور داد خوابگذار دیگری را نزد او بیاورند. خوابگذار دوم گفت: «تعبیر خوابی که پاشاه دیده اند این است که عمر پادشاه درازتر از عمر همه نزدیکان خواهد بود.»
پادشاه گفت: «تعبیر همان است اما این بیان با آن بیان خیلی فرق می کند.» و دستور داد صد سکه به او بدهند.
  • حسین عمرزاده

زمانی‌که امام شافعی در مصر بود، یکی از اهل کلام نزد وی آمده و در مورد مساله‌ای از مسائل کلام از او سوال پرسید.

امام شافعی به وی گفت: می‌دانی کجایی؟
آن مرد گفت: بله.
امام شافعی فرمود: این همان موضعی است که الله فرعون را در آن غرق نمود.آیا به تو خبر رسیده که رسول الله ـ صلی‌الله‌علیه‌وسلم ـ دستور داده باشد که درباره‌ی این‌گونه مسائل پرسش شود؟
گفت: نه.
فرمود: آیا صحابه در این‌باره سخنی گفته‌اند؟
گفت: نه.
فرمود: آیا می‌دانی چند ستاره در آسمان است؟
گفت: نه.
فرمود: آیا حتی یک ستاره‌اش را می‌شناسی؟ می‌دانی جنسش چیست؟ کی طلوع می‌کند؟ کی غروب می‌کند؟ از چه ساخته شده؟
گفت: نه.
فرمود: پس چیزی را که با چشم خود می‌بینی و بخشی از آفرینش است نمی‌شناسی، آن‌وقت می‌خواهی درباره‌ی دانش خالقش سخن بگویی؟!

پس از این امام شافعی در مورد مساله‌ای در باب وضو از او سوال کرد که دچار اشتباه شد. او به چهار طریق پاسخ داد که در هیچ‌یک از آنها پاسخ صحیح و درست نبود. سپس امام شافعی به وی گفت: چیزی را که روزی پنج بار به آن نیاز داری نمی‌دانی، آن‌گاه می‌خواهی خود را به دانستن علم خالق مشغول کنی؟

چون چیزی در این زمینه به دلت خطور کرد، به‌سوی الله بازگرد و اینکه می‌فرماید:

وَإِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ لَّا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ-إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

«و خدای شما خداوند یگانه است که غیر از او معبودی نیست؛ بخشنده ی مهربان است. همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده که با آن زمین را پس از مردنش زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن پراکنده کرده و (در) تغییر مسیر بادها و ابرهایی که در میان زمین و آسمانها مسخرند؛ بی گمان نشانه هایی است برای مردمی که تعقل می کند و می اندیشند.» (آیات ۱۶۳ و ۱۶۴ سوره البقرة).

و این‌گونه در مورد الله متعال بر مخلوقش استدلال کن و خود را درگیر دانستن چیزی که عقلت توان درکش را ندارد، مکن.

پس آن شخص به وسیله‌ی امام شافعی از علم کلام توبه کرد و به علم کتاب و سنت روی آورد.۱ و پس از توبه می‌گفت:

أَنَا خُلُقٌ مِنْ أَخْلاَقِ الشَّافِعِيِّ

«من خلق و خویی از اخلاق شافعی هستم».۲

و این‌گونه این شخص (یعنی امام مُزَنِي رَحِمَهُ الله) به یکی از علمای اسلام در فقه شافعی تبدیل شد.


منابع:

۱: سیر أعلام النبلاء (۱۰/۲۵، ۲۶، ۳۱، ۳۲).
۲:همان،۱۲/۴۹۴.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رَحِمَهُ الله:


كَانَ مَالِكٌ إِذَا جَاءهُ بَعْضُ أَهْلِ الأَهوَاءِ، قَالَ: أَمَا إِنِّيْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ دِيْنِي، وَأَمَّا أَنْتَ، فَشَاكٌّ، اذْهَبْ إِلَى شَاكٍّ مِثْلِكَ، فَخَاصِمْهُ.


«چون یکی از اهل بدعت نزد مالک حاضر می‌شد، (امام مالک به وی) می‌گفت: من از سوی پروردگار و دینم دلیل و برهان دارم اما تو شک و تردید داری، برو نزد مترددی همچون خود و با وی مجادله کن».

حلیة الأولیاء (۶/۳۲۴)؛ سیر أعلام النبلاء (۸/۹۹).

  • حسین عمرزاده

باری حجاج در کنار سعید بن مسیب نماز می‌خواند - پیش از آنکه عهده‌دار بخشی از امور مسلمانان باشد - که قبل از امام برخاسته و پیش از وی سجده می‌کرد؛ چون سلام داد، سعید گوشه‌ی لباسش را گرفته و مشغول اذکار بعد از نماز شد درحالی‌که لباس حجاج را گرفته بود و حجاج همواره تلاش می‌کرد لباسش را آزاد کند، تا اینکه سعید اذکارش را به پایان رساند. پس به حجاج روی آورده و با گفتگو به نکوهش و تادیب وی پرداخت. پس از این ماجرا حجاج به وی چیزی نگفت تا اینکه زمامدار امور در حجاز گردید و زمانی‌که به عنوان زمامدار وارد مدینه شد، چون وارد مسجد شد به مجلس سعید بن مسیب رفت و جلوی وی نشست و به سعید گفت: تو صاحب (همان) کلمات هستی؟ سعید با دستش به سینه‌ی حجاج زده و گفت: بله؛ حجاج گفت:الله تو را که معلم و مودِّب خوبی بودی، پاداش نیکو دهد. پس از تو هیچ نمازی نخواندم مگر اینکه سخنانت را به یاد آوردم؛ سپس برخاسته و رفت(۱).

به سعید بن مسیب گفته شد: چگونه حجاج کسی را در پی تو نفرستاده و تو را تحریک نکرده و مورد اذیت و آزار قرار نمی‌دهد؟ سعید گفت: به الله سوگند نمی‌دانم، جز اینکه روزی همراه پدرش وارد مسجد شد و نمازی خواند که نه رکوع آن‌را کامل می‌کرد و نه سجده‌اش را، پس مشت ریگی به‌سوی وی پرتاب کردم. (و پس از آن به وی روش درست نماز خواندن را آموختم). حجاج (بعدها) گفت: پس از آن پیوسته نماز را درست و صحیح می‌خواندم(۲).

۱-نگا: البدایة والنهایة (۹/۱۱۹)؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی (۴/۲۲۶).

۲-نگا: الطبقات، ابن سعد (۵/۱۲۹)؛ حلیة الأولیاء، أبو‌نعیم (۲/۱۶۵)؛ سیر أعلام النبلاء (۴/۲۲۶).

  • حسین عمرزاده

ابو بکر الخَلّال رحمه الله (متوفی ۳۱۱) می‌گوید: 

«وَلَیْسَ یَنْبَغِی لِأَهْلِ الْعِلْمِ وَالْمَعْرِفَةِ بِاللَّهِ أَنْ یَکُونُوا کُلَّمَا تَکَلَّمَ جَاهِلٌ بِجَهْلِهِ أَنْ یُجِیبُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیُنَاظِرُوهُ، فَیُشْرِکُوهُ فِی مَأْثَمِهِ، وَیَخُوضُوا مَعَهُ فِی بَحْرِ خَطَایَاهُ، وَلَوْ شَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَنْ یُنَاظِرَ صَبِیغًا، وَیَجْمَعَ لَهُ أَصْحَابَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى یُنَاظِرُوهُ، وَیُحَاجُّوهُ، وَیَبِینُوا عَلَیْهِ لَفَعَلَ، وَلَکِنَّهُ قَمَعَ جَهْلَهُ، وَأَوْجَعَ ضَرْبَهُ، وَنَفَاهُ فِی جِلْدِهِ، وَتَرَکَهُ یَتَغَصَّصُ بِرِیقِهِ، وَیَنْقَطِعُ قَلْبُهُ حَسْرَةً بَیْنَ ظَهْرَانَیِ النَّاسِ مَطْرُودًا، مَنْفَیًّا، مُشَرَّدًا، لَا یُکَلَّمُ وَلَا یُجَالَسُ، وَلَا یُشْفَى بِالْحُجَّةِ وَالنَّظَرِ، بَلْ تَرَکَهُ یَخْتَنِقُ عَلَى حِرَّتِهِ، وَلَمْ یُبَلِّعْهُ رِیقَهُ، وَمَنَعَ النَّاسَ مِنْ کَلَامِهِ وَمُجَالَسَتِهِ».

ترجمه: «برای اهل علم و معرفتِ به الله، شایسته نیست که هربار یک نادان با جهلش چیزی گفت، به او جواب دهند و حجت برایش بیاورند و با او مناظره نمایند و به این شکل در بزهکاری‌هایش شریک او شوند و به همراه او در دریای خطاهایش شنا کنند. و اگر عمر بن الخطاب رضی الله عنه می‌خواست که با صبیغ [بن عسل التمیمی] مناظره کند و اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم را برایش جمع کند تا با او مناظره کنند و برایش حجت آوری کنند و توضیح بدهند، پس می‌توانست که چنین کاری کند، ولی چنین نکرد، بلکه از همان ابتدا جهلش را محکم سرکوب و ریشه کن کرد و در پوستش خفه کرد و از سر تحقیر چنان رهایش کرد که با آب دهانش در گلو خفه شود و قلبش از حسرت اینکه در بین مردم به او بی‌توجهی شده و از بین مردم طرد و رانده شده است، پاره پاره شود، که نه با او صحبت می‌کنند و نه با او می‌نشینند و با هیچ حجت و نظری به او نزدیک نمی‌شوند، بلکه او را چنان ترک کرد که بر تشنگی‌اش غرق شود و نتواند آب دهانش را ببلعد و مردم را از صحبت‌کردن و مجالست با او منع کرد».

السنة از الخلال، ج ۱ ص ۲۲۳.

صبیغ مردی بود که به دنبال تاویل قرآن و آیات متشابهات می‌رفت و علاوه بر اینکه شک و شبهات دربارۀ تاویل قرآن بوجود آورده بود، بلکه برداشت‌های ناصواب از آنها ارائه می‌داد.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest