| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جلال آل احمد» ثبت شده است

جلال آل احمد در سفری که در سال ۱۳۳۷ به یزد داشته سری هم به دخمه های یزد زده و آنچه در ادامه می آید از کتاب «ارزیابی شتاب زده» و مقاله «سفری به شهر بادگیرها» می باشد :

 

«...از دخمه هاشان دیدن کرده بودیم.یعنی از برج های فراموشی - از خانه های ابدی اموات زردشتیان که در آنها به بدوی ترین وضعی هنوز مردگان را در اختیار آفتاب و پرندگان می گذارند.

یزدی های زردشتی دو تا دخمه دارند.یکی دخمه گلستان که دایر است و دیگری دخمه مانکجی Manok-ji که بسته است.و هرکدام بر سر تپه ای دور از شهر.

تا پشت در دخمه ها رفتیم و آداب و رسوم دفن را پرسیدیم و از اناری که پشت سر میت روی زمین می ترکانند خوشمان آمد ولی از دهانمان در رفت و گفتیم که در کاخ فیروزه تهران رسم بهتری برای دفن اموات زردشتی دارند و بکمک سیمان گوری از سنگ می سازند و کلاه شرعی اش را یافته اند که خاک را چگونه نباید آلود.

راهنمای ما که خودش نیمچه دستوری بود (موبد مانند) سر درد و دلش باز شد و از خرافات حرفها زد و از این که حتی در کرمان هم رسم تهران را عمل می کنند ولی یزدیها عجب پابندند و هنوز می انگارند که هرچه زودتر لاشخور چشمهاشان را از کاسه در آورد زودتر به (بهشت مینو) واصل می شوند.»

 

منبع:جلال آل احمد،ارزیابی شتابزده،سفری به شهر بادگیرها،ص۱۶۴

مطالب مرتبط:نحوه تدفین مردگان در ایران باستان و دیانت زرتشتی

جلال آل احمد،نویسنده مشهور که با جنبش روشنفکری و نویسندگی ایران شناخته می شود،آثار بسیاری در نقد جریان های سکولار و غرب زده و روشنفکری کور اواخر قاجار و دوره پهلوی نوشته است.

او در کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران"علل ایجاد جریانهای باستان گرایی،زرتشتی بازی و هخامنشی بازی در آن دوران را به این صورت شرح می دهد:

« و این جوری بود که برای پر کردن جای خالی،روشنفکران مجبور بودند بازی هایی هم در بیاورند تا سر جوانان را یک جوری گرم نگهدارند.این بازی ها را بشمرم:

 

۱_ نخستین آنها،زردشتی بازی بود.به دنبال آنچه در حاشیه [های پیش] گذشت در سیاست ضد مذهبی حکومت وقت و به دنبال بد آموزی های تاریخ نویسان غالی دورهٔ ناصری که اولین احساس حقارت کنندگان بودند در مقابل پیشرفت فرنگ،و ناچار اولین جستجوکنندگان علت عقب ماندگی ایران؛مثلا در این بدآموزی که اعراب تمدن ایران را پامال کردند یا مغول و دیگر اباطیل...در دورهٔ بیست ساله از نو سر و کلهٔ «فروهر» بر در و دیوارها پیدا می شود که یعنی خدای زرتشت را از گور در آورده ایم.و بعد سر و کلهٔ ارباب گیو و ارباب رستم و ارباب جمشید پیدا می شود با مدرسه هایشان و انجمن هایشان و تجدید بنای آتشکده ها در تهران و یزد.

آخر اسلام را باید کوبید.و چه جور؟این جور که از نو مرده های پوسیده و ریسیده را که سنت زردشتی باشد و کوروش و داریوش را از نو زنده کنیم و شمایل اورمزد را بر طاق ایوان ها بکوبیم و سرستون های تخت جمشید را هرجا که باشد احمقانه تقلید کنیم.

...به هر صورت در آن دورهٔ بیست ساله،از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه،همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازی اند.

یادم است در همان ایام،کمپانی داروسازی «بایر» آلمان نقشهٔ ایران چاپ کرده بود به شکل زن جوانی بیمار و در بستر خوابیده - و لابد مام میهن! - و سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کوروش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده،کنار درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش!و چه «فروهر»ی در بالا سایه افکن بر تمام مجلس عیادت و چه شمشیری به کمر هر یک از حضرات با چه قبضه ها و چه زرق و برق ها و منگوله ها؛این جوری بود که حتی آسپیرین بایر را هم با لعاب کوروش و داریوش و زردشت فرو می دادیم.

 

۲_ بازی دوم،فردوسی بازی بود.باز در همان دورهٔ کودکیمان بود که به چه خون دل ها از پدرها پول می گرفتیم و بلیت می خریدیم برای کمک به ساختمان مقبرهٔ آن بزرگوار که حتی دخترش غم آن را نخورده بود.

...و من اگر این داستان را فردوسی بازی می گویم هرگز به قصد هتاکی نیست و نه به قصد اسائهٔ ادب به ساحت شاعری چون فردوسی.فردوسی را من فارسی زبان برای ابد در شاهنامه حی و حاضر دارد و در دهان گرم نقال ها؛و این نه محتاج گور است و نه نیازمند کلیددار و زیارتنامه خوان و متولی...

۳_ بازی سوم کسروی بازی است.حالا که بهایی ها فرقه ای شده اند دربسته و از شور افتاده و سر به پیلهٔ خود فرو کرده و دیگر کاری از ایشان ساخته نیست،چرا یک فرقهٔ تازه درست نکنیم؟این است که از وجود یک مورخ دانشمند و محقق کنجکاو،یک پیغمبر دروغی می سازند،اباطیل باف و آیه نازل کن؛تا فوراً در شرب الیهود پس از شهریور ۲۰ در حضور قاضی دادگستری ترور بشود.و ما اکنون در حسرت بمانیم که تنها تاریخ نویس صالح زمانه،پیش از اینکه کارش را تمام کند،تمام شده است...یکی به این دلیل که از هر صد نفر توده ای ۷۰ تا ۸۰ نفرشان قبلا در کتابهای کسروی تمرین عناد با مذهب را کرده اند و دوم به این دلیل که در آن دوره با پر و بال دادن به کسروی و آزاد گذاشتن مجلهٔ «پیمان» مثلا می خواستند زمینه ای برای رفروم در مذهب بسازند که روحانیت قشری از آن سر باز می زد...به هر طریق با مجموع این بازی ها است که به عنوان جایگزین روشنفکری در آن دوره نگذاشتند سخنی از روشنفکری در میان باشد.

...این نهضت نمایی که هدف اصلی شان همگی این بود که بگویند حملهٔ اعراب (یعنی ظهور اسلام در ایران) نکبت بار بود و ما هرچه داریم از پیش از اسلام داریم...توجه تاریخی اگر هم دوا کنندهٔ دردی باشد از دردهای ملتی با وجدان خسته و خوابیده،ناچار سلسله مراتبی می خواهد.

برای خراب کردن کافی است که زیر پی را خالی کنی.اما برای ساختن ها اگر قرار باشد از نردبانی که تاریخ است،وارونه به عمق شعور دو هزار و چند صد ساله فرو برویم این نردبان را پلهٔ اولی بایست،بعد پلهٔ دومی،و همین جور...

و اگر پلهٔ اول سر جایش نباشد که با سر در آن گودال سقوط خواهی کرد و به جای اینکه در ته آن به شعور تاریخی برسی به زیارت حضرت عزرائیل خواهی رسید.

که ما اکنون در حضور «میلیتاریسم» به آن رسیده ایم. »

منبع:جلال آل احمد،در خدمت و خیانت روشنفکران،ج ۲، ص ۱۵۴ تا ۱۶۰

همیشه می شنویم که می گویند اعراب ( مسلمانان ) هرجا که قدم گذاشته اند دست به خون ریزی و تجاوز و اهانت و اجبار در حق دگر اندیشان و دشمنی با علم و فرهنگ ها و سوزاندن کتاب و کتابخانه ها زده اند!

ادعاهایی که باتوجه به نظرات و نوشته های دانشمندان و اندیشمندان مطرح جهان نه تنها بی اساس،بلکه به قول خانم زیگرید هونکه در متنی که تقدیم می گردد،ساخته های بدون مهارت هستند.
قیل و قال هایی هستند که بنابر گفته مترجم کتاب،جناب مرتضی رهبانی در پاورقی،بیشتر نشات گرفته از دوران پهلوی و به گفته جلال آل احمد در کتاب : در خدمت و خیانت روشنفکران،جلد ۲ صفحه ۱۵۴ : به احساس حقارت و به دنبال مقصر گشتن و فرار از تقصیر تاریخ نویسان دوره ناصری بر می گردد.
 
خانم زیگرید هونکه Sigrid Hunke نویسنده،شرق شناس و دانشمند آلمانی در کتاب خورشید الله بر فراز مغرب زمین Allahs Sonne Überdem Abendland که به فارسی تحت عنوان فرهنگ اسلام در اروپا ترجمه شده است بعد از بیان وضعیت فجیع علمی جهان مسیحیت قبل از ورود فاتحان مسلمان و آن زمان که علوم پایه همچون ریاضی و شیمی را سحر و جادو می پنداشتند و کشیش ها و اسقف های مسیحی دستور مجازات دانشمندان و سوزاندن کتاب ها و کتابخانه های علمی را صادر می کردند،تحت تعبیر: "مصداقی از تفاهم و انسانیت  و عدالت اسلامی" ، به نمونه ای از نحوه برخورد مسلمانان با علم و اندیشه و چگونگی رفتار با غیر هم کیشان خود و رعایت و اعطای حق آزادی بیان به آنها در جامعه تحت حاکمیت خویش اشاره می کند که بسیار جای تامل دارد.
 
 
خانم هونکه می نویسد:
 
« در سال ۶۴۲ میلادی که اعراب اسلامی وارد اسکندریه شدند ، مدتها بود که دیگر کتابخانهٔ بزرگ رسمی در این شهر وجود نداشت.و تهمتی که به عَمرو بنُ العاص در پانصد سال بعد زدند ، که او کتابخانه های بزرگ اسکندریه را به آتش کشیده است ، واقعیت نداشته و بررسی های مکرر و دقیق نشان داده است که کاملا اتهامی ساختگی و آنهم یک ساختهٔ واقعا بدون مهارت می باشد.
ولی این اتهام که تاکنون با علاقهٔ زیاد و برای ایجاد وحشت در برابر اعراب و اسلام بکار می رود ، جریانش عیناً عکس اینست.
 
درست همان فاتح اسکندریه بود که در همان لشکرکشی فاتحانه اش ، مصداقی از تفاهم و انسانیت و عدالت اسلامی را پیش روی ما قرار می دهد و نشان می دهد ، فاتحان اسلامی ، در همه جا از تخریب و نابودی در شهرها جلوگیری می کنند.
اضافه بر این کاری می کند که برای آسیائی ها و مسیحیان کاملاً غیر عادی بنظر می رسید - اینکه او آزادی انجام تمام مراسم مذاهب مختلف را تعهد می کند . چنانچه در نمونه صلح نامه مسلمانان آمده است :
 
« این قرار داد شامل تابعین مسیحی و کشیش ها و راهب ها و راهبه ها می شود ، همچنین امنیت و محافظت آنان در هرکجا که باشند و محافظت محیط خارجی کلیسای آنان و خانه هایشان و زیارتگاههاشان ، همچنین آن مسیحیانی که به زیارت این اماکن می آیند ، اعم از آنان که از گرجستان یا حبشه می آیند ، آنها که دارای مرام های یعقوبی Jakobiten یا نصتریانی (نصرانی) Nastoriani و همهٔ آنها که پیغامبری عیسی را قبول دارند ، همهٔ اینها باید مورد تلطف قرار گیرند چونکه قبلا وسیله پیغمبر ( محمد صلی الله علیه وسلم ) مورد احترام بوده اند و با سندی که او با مهر خود مهمور کرده است ، در آن سند چنین دستور داده است که باید با آنان با ملاطفت باشیم و به آنان امان دهیم...»
و این یک قول پوچ نبود.»
 
منبع:فرهنگ اسلام در اروپا،زیگرید هونکه،ترجمه مرتضی رهبانی،نشر فرهنگ اسلامی،پاییز۶۲،جلد۲،صفحه۲۴۳و۲۴۴