| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حلال» ثبت شده است

ابوبکر صديق رَضِيَ اللهُ عَنهُ غلامی داشت که - با دستور و رضايت ابوبکر - کار می کرد و بخشی از درآمدِ روزانه اش را برای ابوبکر می آورد و ابوبکر از آن می خورد - و باقیمانده ی اين درآمد برای خودِ غلام بود.

روزی چيزی آورد و ابوبکر رَضِيَ اللهُ عَنهُ از آن خورد.

غلام به ابوبکر گفت: آيا می دانی اين چيست؟ ابوبکر پرسيد: چيست؟ پاسخ داد: من در جاهليت برای شخصی پيشگويی کردم؛ البته کهانت و پيشگويی را خوب ياد نداشتم، بلکه او را فريب دادم. - امروز - مرا ديد و اين را که از آن خوردی، به من داد. پس ابوبکر انگشت در دهان فرو برد و هرچه خورده بود، بالا آورد.

 


كَانَ لِأَبِي بَكْرٍ غُلَامٌ يُخْرِجُ لَهُ الْخَرَاجَ وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ يَأْكُلُ مِنْ خَرَاجِهِ فَجَاءَ يَوْمًا بِشَيْءٍ فَأَكَلَ مِنْهُ أَبُو بَكْرٍ.فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ: أَتَدْرِي مَا هَذَا؟فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَمَا هُوَ؟قَالَ: كُنْتُ تَكَهَّنْتُ لِإِنْسَانٍ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَمَا أُحْسِنُ الْكِهَانَةَ إِلَّا أَنِّي خَدَعْتُهُ فَلَقِيَنِي فَأَعْطَانِي بِذَلِكَ فَهَذَا الَّذِي أَكَلْتَ مِنْهُ فَأَدْخَلَ أَبُو بَكْرٍ يَدَهُ فَقَاءَ كُلَّ شَيْءٍ فِي بَطْنِهِ.
 

صحيح بخاري ٣٨٤٢