عبد الله بن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
ای مردم ! علم بیاموزید
سپس هرکه آموخت (به آن) عمل کند.
أَيُّـهَا النَّاسُ تَعَلَّمُوا فَـمَنْ عَــلِمَ فَلْيَعْمَـلْ
[«أبو داود في الزهد»(١٦٦)]
عبد الله بن مسعود رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
ای مردم ! علم بیاموزید
سپس هرکه آموخت (به آن) عمل کند.
أَيُّـهَا النَّاسُ تَعَلَّمُوا فَـمَنْ عَــلِمَ فَلْيَعْمَـلْ
[«أبو داود في الزهد»(١٦٦)]
امام شافعي رَحِمَهُ الله :
برای فضیلت و امتیاز علم همین قدر کافی است که هرکس ادعا می کند آن را دارد،اگرچه که از علم تهی باشد،و هرگاه به او نسبتش دهند (و عالم و دانا بخوانندش) خوشحال می شود.
و برای زشتی جهل هم همین بس که هرکسی از آن بیزاری می جوید،اگرچه که واقعا جاهل باشد،و اگر (جهل و نادانی را) به او نسبت بدهند خشمگین می گردد.
«كفى بالعلم فضيلةً أن يدعيه من ليس فيه، ويفرح إذا نُسِبَ إليه، وكفى بالجهلِ شيئًا أن يتبرأ منه من هو فيه، ويَغْضَب إذا نُسِبَ إليه».
الحلية (تهذيبه) (١٢٩/٣).
ابو الدَّرداء رَضِيَ اللهُ عَنهُ در یک تشییع جنازه شرکت کرد
دید که بستگان مرده گریه می کنند
گفت :
بیچاره ها،مُرده های فردا بر مرده امروز گریه می کنند؟!
الحافظ عبدالعظيم المنذري الشافعي رَحِمَهُ الله :
کسی که از روی علم نافع رونوشت بر می دارد
اجر و پاداش این کار
و اجر کسی که آن را بخواند
یا از روی آن (مطلب) نسخه برداری کند
یا بعد به آن عمل کند
را به دست می آورد
مادامی که خط او و عمل به آن باقی بماند.
پ ن: نَسخ : نسخه برداری،رونویسی،رونوشت برداری،کپی
علم نافع : علم سودمند
نَاسِخُ العلم النَّافِعِ، له أَجرهُ، وَأَجْر من قَرَأَهُ، أو نسخه، أو عَمِلَ به من بعده ما بَقِيَ خَطُّهُ والعمل به
[الترغيب والترهيب للمنذري،ط دار الكتب العلمية/ ج١ / ص٦٢]
به عباس «رَضِيَ اللّهُ عَنهُ» عموی پیامبر «صَلّی اللّهُ عَلَیهِ وَسَلَّم» گفته شد :
کدامیک بزرگتر هستید؟ شما یا پیامبر «صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم»؟
پاسخ داد :
او از من بزرگتر است
ولی من قبل از او متولد شده ام.
قِيلَ لِلْعَبَّاسِ بن عبدالمطّلب :أيُّما أكبر ؟ أَنْتَ أَمِ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ؟ فَقَالَ : " هُوَ أَكْبَرُ مِنِّي وَأَنَا وُلِدْتُ قَبْلَهُ ".
رواه الطبراني، كما قال الهيثمي في ((مجمع الزوائد)) (۹/۲۷۳)، والحاكم (۳/۳۶۲)، قال الهيثمي: رجاله رجال الصَّحيح.
پادشاهی بود که اعلام کرد هرکس سخنی نیکو بگوید پاداشش جایزه ای خواهد بود به ارزش ۴۰۰ دینار
یک روز که پادشاه در شهر در حال گشت و گذار بود کشاورزی پیر قریب به ۹۰ سال سن را مشاهده کرد که داشت درخت زیتونی را می کاشت...
پادشاه به او گفت :
چرا درخت زیتون می کاری در حالیکه این درخت برای به ثمر نشستن به بیست سال زمان احتیاج دارد و تو نود سال عمر داری و اجلت نزدیک شده!!
پیرمرد کشاورز پاسخ داد :
پیشینیان کاشتند و ما برداشت کردیم و ما نیز می کاریم تا دیگران برداشت کنند...
پادشاه گفت : احسنت
این سخنی نیکوست
سپس دستور داد که ۴۰۰ دینار به او بدهند
پیرمرد هم آنها را گرفت و لبخند زد!
پادشاه گفت : چرا لبخند زدی؟
کشاورز گفت :
درخت زیتون بعد از ۲۰ سال میوه می دهد در حالیکه درخت من همین حالا ثمر داد!!!
پادشاه گفت : احسنت
به او ۴۰۰ دینار دیگر هم بدهید
دوباره کشاورز وقتی جایزه اش را گرفت لبخند زد!
پادشاه پرسید : چرا لبخند زدی؟
گفت : چون درخت زیتون سالی یک بار میوه می دهد در حالیکه درخت من دو بار میوه داد!!
پادشاه گفت : احسنت...۴۰۰ دینار دیگر هم به او بدهید...سپس به سرعت حرکت کرد
فرمانده سپاهیان گفت :
سرورم چرا با این شتاب حرکت کردی؟!!
پادشاه گفت :
اگر تا صبح نزد این کشاورز پیر می نشستی دارایی هایت به انتها می رسید
اما حرف های خوب کشاورز نه...
الخيرُ يثمر دائما ( خیر و نیکی همیشه ثمر می دهد) .
امام أحمد بن حَنبَل -رَحِمَهُ اللّه-:
الهی! هرکس از این امت که در راهی جز راه حق قرار دارد،اما گمان می کند که بر حق است
پس او را به سوی حق هدایت کن تا (واقعا) از پیروان حق باشد.
" اللهمَّ مَن كانَ مِن هذهِ الأمةِ على غيرِ حَق، وهو يظنُّ أنهُ على الحقِّ فردهُ إلى الحقِّ ليكونَ مِن أهلِ الحق ".
البداية والنهاية ٣٩٠/١٤.
سُفيان الثَّوري رَحِمَهُ اللّه :
زمانیکه تصمیم گرفتی کاری از کارهای مربوط به آخرت ( منظور کار خیر) انجام بدهی شتاب کن
پیش از آنکه شیطان بین تو و انجام دادنش مانع شود.
" إذا هممتَ بأمرٍ مِن أمورِ الآخرةِ فشمِّر إليهِ وأسرِع، قبل أن يَحولَ بينهُ وبينكَ الشيطان ".
[حليةُ الأولياء ٨٣/٧].
به مردی گفته شد:
چه کسی تو را آرام می کند؟
کتاب هایش را نشان داد و گفت : این ها!
سپس پرسید : از آدم ها؟
گفت : آنهایی که درونش هستند!! (یعنی حکایت ها و قصه های آدم های صالح و نیکوکار که درون کتاب وجود دارد) .
قِيلَ لِرَجُلٍ مَنْ يُؤْنِسُكَ؟ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى كُتُبِهِ، وَقَالَ هَذِهِ! فَقِيلَ مِنَ النَّاسِ قَالَ الَّذِينَ فِيهَا!!
[تقييد العلم للخطيب البغدادي ٣٠٧]
امام ابن حَجَر رَحِمَهُ اللّه :
هرکسی کار نیک و خیری را که هرگز انجام نداده به خود نسبت دهد
قطعا اللّه او را رسوا و دروغش را برملا می سازد.
" من نسب لنفسه عملاً صالحاً لم یفعله وادعى خيراً لم يصنعه فإن الله يفضحه ويُظهر كذبه ".
[فتح الباري ٣٣٧/١١]
سُفيان الثَّوري - رَحِمَهُ اللّه - :
در گذشته اینگونه بود که اگر مردم با یکدیگر دیدار می داشتند نفع و سودشان به همدیگر می رسید
اما حقیقتا امروزه این چنین نیست و از نظر ما نجات و سلامتی (از فتنه ها و آسیب ها) در فاصله گرفتن است...
" كانَ النّاسُ إذا التقوا انتفعَ بعضهم ببعض، فأمّا اليوم فقد ذهب ذَلك والنَّجاةُ في تركهم فيما نرى ".
[ حلية الأولياء ٩٣١٨ ]
امام عبداللّه بن مبارک رَحِمَهُ اللّه :
از بزرگترین مصیبت ها برای شخص این است که بداند کوتاهی و تقصیری (در برابر دستورات خداوند-گناهی) دارد، اما برایش اهمیت نداشته باشد و به خاطر آن (حتی) غمگین (هم) نشود .
مِنْ أَعْظَمِ الْمَصَائِبِ لِلرَّجُلِ أَنْ يَعْلَمَ مِنْ نَفْسِهِ تَقْصِيرًا، ثُمَّ لَا يُبَالِي، وَلَا يَحْزَنُ عَلَيْهِ. [ شعب الإيمان ٨٥٩/١١ ]
فُضَیل بن عیاض رَحِمَهُ اللّه:
والله برای تو جایز نیست به ناحق سگ یا خوکی را بیازاری ؛ پس چگونه مسلمانی را اذیت می کنی؟!
قال الفضيل بن عياض -رحمه الله-:
" واللهِ ما يَحِلُّ لكَ أن تُؤذي كلبًا ولا خنزيرًا بغيرِ حق؛ فكيفَ تُوذي مسلمًا ؟! ".
[سير أعلام النبلاء ٤٢٧/٨].
امام نَوَوي رَحِمَهُ اللّه:
از جمله الفاظ ناپسند که (ممکن است) یک شخص از روی عادت هنگام خصومت و مجادله به کار ببرد عبارت است از :
الاغ ، بز کوهی ، سگ یا ...
این گونه سخن گفتن به ۲ دلیل زشت و قبیح است :
۱. چون دروغ است و ۲. این کار در واقع (نوعی) آزار و اذیت محسوب می شود.
« وَمِن الألفاظِ المذمومةِ المستعملةِ في العادةِ قولهُ لِمَن يُخاصِمه : يا حِمار، يا تَيس، يا كَلب، ونحو ذلك
فَهَذا قَبيحٌ لِوَجهَين:أحدُهما: أَنَّهُ كَذِب، وَالآخَر: أَنَّهُ إيذاء ».الإمامُ النَّووي رَحِمَهُ اللّٰه،الأذكار للنَّووي.
سَعد رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بنابر درخواست رستم فردی را به نام ربعی بن عامر رَضِیَ اللّهُ عَنهُ فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات بسیار باشکوه از فرشهای زربافت و بالشتهای ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.
«ربعی بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفتانگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمدهاید؟
«ربعی بن عامر» جواب داد:
اللهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ.
«اللّه ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که الله میخواهد از عبادتِ بندگان به سوی عبادتِ پروردگارِ بندگان، و از تنگنایِ دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستمِ ادیان به عدالتِ اسلام».
.البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م.
.چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی میباشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: ۱، ص: ۵۰۳.
منبع : بوستان سعدی