| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۸۳ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

  روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند،. یکی گفت: روایت است از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه. دومی گفت: همچنین روایت است که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند. سومی گفت: و نیز روایت است که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود. 

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند. باز ذکر روایت شروع شد. یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند، دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند. سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید. و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند. فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت: من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شما ها بنگرم می ترسم با روایات شما، پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را بجای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده با آن ذکر یا قدوس بگویند.


عبید زاکانی


دریافت عکس نوشته
حجم: ۱۰۲ کیلوبایت

متاسفانه عده زیادی از دعوتگران دینی رو شاهدشون هستیم که روحیه ی خیرخواهی و احساساتشون بر عملکرد عقل مندانه و منطقی غالب هستش.به این شکل که بدون توجه به تمام ابعاد لازم برای یک دعوت(مثل سنجیدن شخصیت،میزان دانش،اخلاق و...مخاطب) عمل می کنند و از این بی توجهی ها،آسیب های زیادی رو هم متحمل می شوند که مهمترین شون اتلاف وقت و حتی ایمان و باور شخص داعی هست.

لذا نه تنها اولویت همّ و غمّ یک داعی،باید کسب علم شرعی و تزکیه نفس باشد بلکه این مساله مهم را هم همیشه باید به خاطر داشت که هر میدان تبادل نظر و دعوتی،میدان کسب خیر نیست بلکه بسیاری اوقات اعراض و دوری از نادانان و کسانی که خود را به خواب زده اند و در صدد اتلاف وقت و ایمان خیرخواهان جامعه اسلامی هستند ضروری ست.

خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ

(ای پیامبر!) گذشت را پیشه کن, وبه نیکی فرمان ده, واز نادانان روی بگردان.

سوره الأعراف - آیه شماره ۱۹۹

..........................


تعدادی میمون در کوهستانی زندگی می کردند. یک شب هوا خیلی سرد شد. میمون ها به دنبال راهی می گشتند تا خود را گرم نگه دارند. ناگهان چشم شان به کرم شب تابی افتاد که در آن جا بود و روشنایی کرم را با آتش اشتباه گرفتند. مقداری چوب جمع کردند و بر روی کرم شب تاب ریختند و شروع به دمیدن در چوب ها کردند تا آتش بگیرد.
پرنده ای که از روی درخت شاهد ماجرا بود به میمون ها گفت: «خودتان را اذیت نکنید. این فقط یک کرم شب تاب است. آتشی در وجودش ندارد تا هیزم ها را شعله ور کند.» میمون ها به حرف پرنده توجهی نکردند و به کار خود ادامه دادند.
مرد رهگذری از آن جا می گذشت و نصیحت پرنده را شنید. به پرنده گفت: «نصیحت این ها فایده ای ندارد. نه می فهمند و نه قصدی برای فهمیدن حرف های تو دارند. بی جهت خود را به زحمت نینداز! نصیحت کردن میمون ها مانند کار کسی است که شمشیر خود را بر سنگی می کوبد تا تیزی اش را امتحان کند، در حالی که سنگ بر اثر آهن تیز نمی شکند. این تلاش تو مانند کسی است که شکرهایش را در آب پنهان می کند. نتیجه ای نخواهی گرفت.» پرنده نصیحت های مرد رهگذر را نادیده گرفت و از درخت پایین رفت تا از نزدیک با میمون ها صحبت کند. اما آن ها با عصبانیت پرنده را گرفته و کشتند.


برگرفته از کلیله و دمنه

از ابوعبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب روایت شده است که گفت، از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیدم که می‌فرمود: «سه نفر از امت‌های گذشته، به همراه یکدیگر (در سفری)، می‌رفتند، تا این‌که شبانگاه، به غاری پناه بردند که شب را به روز آورند، چون داخل غار شدند، سنگی از کوه فرو غلتید و ورودی غار را بر آنها مسدود کرد، (و آنها) به همدیگر گفتند: از این سنگ نجات پیدا نمی‌کنیم، مگر این که الله را به کارهای شایسته و خالصانه‌ی خود بخوانیم (و به وسیله آن کارها توسل کنیم)»».


«(سپس) یکی از آنها گفت: پروردگارا! (می‌دانی که من)، پدر و مادر پیری داشتم که هرگز پیش از (سهم شام) آنان، برای خود و برای زن و فرزند (و خدمتکاران) شیر نمی‌دوشیدم؛ روزی برای آوردن هیزم، به صحرا رفته بودم و از آنها دور ماندم و وقتی پیش آنها بازگشتم که خوابیده بودند؛ شبانه، شیر را برای آنها دوشیدم، اما آنان هنوز خوابیده بودند و نپسندیدم که ایشان را بیدار کنم و یا خود و زن و فرزند (و خدمتکاران)م پیش از آنها شیر بنوشیم، ناچار، در حالی که ظرف شیر در دستم بود و کودکانم در برابرم از گرسنگی می‌نالیدند، منتظر ماندم ـ که آنان بیدار شوند (و قبل از ما شیر بخورند) ـ تا آن‌که سپیده دمید و آنان بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند؛ خداوندا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما».


«پس (از این حرف) سنگ از جای خود تکان خورد؛ اما خروج از غار ممکن نبود؛ دیگری گفت: بارخدایا! (می‌دانی که من) دخترعمویی داشتم که عزیزترین کس نزد من بود ـ [و در روایتی دیگر آمده است که گفت: «او را برابر شدیدترین عشق مردان به زنان، دوست داشتم»] ـ او را خواستم و کام خود را از او طلبیدم، (ولی او) امتناع کرد، تا این که قحط سالی پیش آمد و زندگی بر او تنگ شد، پیش من آمد، یکصد و بیست دینار به او دادم مشروط بر این که او با من خلوت کند، چنین کرد و چون بر کامجویی از او قدرت یافتم ـ [و در روایتی دیگر آمده است که: «چون در میان دو پای او قرار گرفتم»] ـ به من گفت: از الله بترس و مُهرِ مرا جز از راه مشروع نشکن، فوراً از او (و پولی که به او بخشیده بودم) صرف‌نظر کردم، در حالی که او، نزد من، محبوب‌ترین خلق بود؛ پروردگارا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرمام».


«پس (از این حرف) سنگ جنبید و گشایش (دهانه‌ی غار) بیشتر شد، ولی هنوز نمی‌توانستند از غار خارج شوند؛ سومی گفت: خداوندا! عده‌ای کارگر استخدام کرده بودم و مزد آنها را دادم، جز یک نفرشان که مزدش را جای گذاشت و رفت، من، مزد او را به جریان معامله انداختم تا این که مال زیادی شد؛ پس از مدتی، نزد من آمد و گفت: ای بنده‌ی الله! مزد مرا بپرداز، به او گفتم: آنچه از شتر و گاو و گوسفند و برده می‌بینی، همه از مزد تو به دست آمده است (و حق حلال توست)، آن مرد گفت: ای بنده‌ی الله! مسخره‌ام نکن! گفتم: خیر، تو را مسخره نمی‌کنم، و او تمام مال را تحویل گرفت و آن را حرکت داد و راند و چیزی باقی نگذاشت؛ خدایا! اگر من، این عمل را خالصانه و برای رضایت تو انجام داده‌ام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما. ناگهان، سنگ از جای خود بجنبید و همه از غار بیرون آمدند و راه خود را ادامه دادند» 


نکته:توسل به وسیله اعمال و کارهای شایسته،از انواع توسل مشروع و جائز در نزد اهل سنت و جماعت می باشد.

------------------------------------------


عن أبی عَبْد الرَّحْمَن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخطَّابِ، ب قال: سَمِعْتُ رسول الله ص یَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ نفر مِمَّنْ کَانَ قَبْلَکُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمبِیتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فانْحَدَرَتْ صَخْرةٌ مِنَ الْجبلِ فَسَدَّتْ عَلَیْهِمْ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لا یُنْجِیکُمْ مِنْ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا الله تعالى بصالح أَعْمَالکُمْ»».


قال رجلٌ مِنهُمْ: «اللَّهُمَّ کَانَ لِی أَبَوانِ شَیْخَانِ کَبِیرانِ، وکُنْتُ لاَ أَغبِقُ قبْلهَما أَهْلاً وَلا مالاً فنأَى بی طَلَبُ الشَّجرِ یَوْماً فَلمْ أُرِحْ عَلَیْهمَا حَتَّى نَامَا فَحَلبْت لَهُمَا غبُوقَهمَا فَوَجَدْتُهُمَا نَائِمیْنِ، فَکَرِهْت أَنْ أُوقظَهمَا وَأَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلاً أَوْ مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى یَدِى أَنْتَظِرُ اسْتِیقَاظَهُما حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ وَالصِّبْیَةُ یَتَضاغَوْنَ عِنْدَ قَدَمى فَاسْتَیْقظَا فَشَربَا غَبُوقَهُمَا. اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَة، فانْفَرَجَتْ شَیْئاً لا یَسْتَطیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهُ».


قال الآخر: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ کَانتْ لِیَ ابْنَةُ عمٍّ کانتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَیَّ» وفی روایة: «کُنْتُ أُحِبُّهَا کَأَشد مَا یُحبُّ الرِّجَالُ النِّسَاءِ، فَأَرَدْتُهَا عَلَى نَفْسهَا فَامْتَنَعَتْ مِنِّی حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِینَ فَجَاءَتْنِی فَأَعْطَیْتُهِا عِشْرینَ وَمِائَةَ دِینَارٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّىَ بَیْنِی وَبَیْنَ نَفْسِهَا ففَعَلَت، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَیْهَا» وفی روایة: «فَلَمَّا قَعَدْتُ بَیْنَ رِجْلیْهَا، قَالتْ: اتَّقِ الله ولا تَفُضَّ الْخاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِىَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلیَّ وَترکْتُ الذَّهَبَ الَّذی أَعْطَیتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعْلتُ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ وَجْهِکَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فانفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ غَیْرَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَطِیعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا».


وقَالَ الثَّالِثُ: «اللَّهُمَّ إِنِّی اسْتَأْجَرْتُ أُجرَاءَ وَأَعْطَیْتُهمْ أَجْرَهُمْ غَیْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَکَ الَّذی لَّه وذهب فثمَّرت أجره حتى کثرت منه الأموال فجائنی بعد حین فقال یا عبد الله أَدِّ إِلَیَّ أَجْرِی، فَقُلْتُ: کُلُّ مَا تَرَى منْ أَجْرِکَ: مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَم وَالرَّقِیق فقال: یا عَبْدَ اللَّهِ لا تَسْتهْزئ بی، فَقُلْتُ: لاَ أَسْتَهْزئ بک، فَأَخَذَهُ کُلَّهُ فاسْتاقَهُ فَلَمْ یَتْرُکْ مِنْه شَیْئاً، اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِکَ ابْتغَاءَ وَجْهِکَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِیهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ فخرَجُوا یَمْشُون.


متفق علیه است؛ [ صحیح بخاری(۳۴۶۵)،صحیح مسلم(۲۷۴۳)].


دریافت عکس نوشته
حجم: ۹۰.۱ کیلوبایت

  • { وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا }
و(اگر به اصحاب کهف نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند،در حالیکه آنها خفته بودند و ما آنها را به سمت راست و چپ می گرداندیم،و سگ آنها دستهای خود را (بحالت پاسبانی) بر دهانه غار گشوده بود.اگر به آنها نگاه می کردی قطعا فرار می کردی و تو از آنها سخت می ترسیدی.

سوره الکهف - آیه شماره ۱۸



و سگ آنها دستهای خود را (بحالت پاسبانی) بر دهانه غار گشوده بود:هنگامیکه سگی به خاطر همراهی اش با افراد نیک و اولیا به این درجه و مرتبه بالا می رسد - تا آنجا که الله متعال خبر آن را در کتابش می دهد- چه گمانی خواهی داشت درباره مومنان یکتاپرست و دوستدار و همراهان اولیا و صالحین؟
---------------------------------
(وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ) إذا کان بعض الکلاب قد نال هذه الدرجة العلیا بصحبته ومخالطته الصلحاء والأولیاء -حتى أخبر الله تعالى بذلک فی کتابه-، فما ظنک بالمؤمنین الموحدین، المخالطین المحبین للأولیاء والصالحین؟ 

الجامع لأحکام القرآن



  • { أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ }
آیا کسانی که مرتکب بدیها شدند،گمان کردند که (ما) آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند که زندگی شان و مرگشان یکسان باشد؟چه بد داوری می کنند!

سوره الجاثیة - آیه شماره ۲۱


عبدالرحمن بن عجلان گفته است:شبی را نزد ربیع بن خیثم گذراندم که برخاست تا نماز بخواند تا اینکه به این آیه رسید:
آیا کسانی که مرتکب بدیها شدند،گمان کردند که (ما) آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند که زندگی شان و مرگشان یکسان باشد؟چه بد داوری می کنند!
بنابراین شبش را صبح کرد در حالی که شدیدا گریه می کرد و بعد از این آیه به تلاوت آیه دیگری نپرداخته بود.
---------------------------------------
قال عبد الرحمن بن عجلان: بِتُّ عند الربیع بن خیثم ذات لیلة، فقام یصلی فمر بهذه الآیة: (أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ)، فمکث لیلته حتى أصبح، ما جاوز هذه الآیة إلى غیرها ببکاء شدید. 

الجامع لأحکام القرآن


  • { أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ }
آیا کسانی که مرتکب بدیها شدند،گمان کردند که (ما) آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند که زندگی شان و مرگشان یکسان باشد؟چه بد داوری می کنند!

سوره الجاثیة - آیه شماره ۲۱


مسروق از مردی از اهالی مکه نقل کرده که گفت:این است مقام تمیم داری،شبی او را دیدم تا زمانیکه صبح شد و یا نزدیک بود صبح شود،آیه ای از کتاب الله متعال را می خواند و رکوع می نمود و سجده می کرد و گریه و زاری می کرد(در حالیکه این آیه را پیوسته تلاوت می کرد):{ أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ - آیا کسانی که مرتکب بدیها شدند،گمان کردند که (ما) آنها را همچون کسانی قرار می دهیم که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند که زندگی شان و مرگشان یکسان باشد؟چه بد داوری می کنند!
------------------------------------------
قال مسروق عن رجل من أهل مکة: هذا مقام تمیم الداری، لقد رأیته ذات لیلة حتى أصبح أو قرب أن یصبح، یقرأ آیة من کتاب الله ویرکع ویسجد ویبکی: (أًمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أّن نَّجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاء مَّحْیَاهُم وَمَمَاتُهُمْ سَاء مَا یَحْکُمُونَ).

الجامع لأحکام القرآن



  • { سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا }
(گروهی)خواهند گفت:آنها سه نفر بودند که چهارمین آنها سگشان بود و (گروهی) می گویند:پنج نفر بودند که ششمین آنها سگشان بود-همه ی اینها سخنانی بدون دلیل است-و (گروهی) می گویند:آنها هفت نفر بودند و هشتمین انها سگشان بود،بگو:پروردگار من از تعداد آنها آگاه تر است.جز گروه کمی تعداد آنها را نمی دانند.پس درباره ی آنان گفتگوی مختصر و ساده داشته باش و از هیچ کس درباره ی انها سوال مکن.

سوره الکهف - آیه شماره ۲۲


امام قرطبی رحمه الله در تفسیر آیه فوق این چنین فرموده است:از پیامبر صلی الله علیه و علی آله و صحبه وسلم روایت شده که ایشان از مسیحیان نجران در رابطه با اصحاب کهف سوال کردند و در نتیجه الله متعال او را(همچنانکه در پایان آیه ذکر شده) از پرسش (از مسیحیان) منع نمود.
و در این آیه دلیلی ست مبنی بر منع مسلمانان از مراجعه به (افراد دارای ادیان) اهل کتاب (آسمانی) در مساله ای (از مسائل) علمی.
پ ن :منظور از علم در جمله فوق،علم شرعی می باشد.
----------------------------------------
روی أنه - علیه السلام - سأل نصارى نجران عنهم فنهی عن السؤال، وفى هذا دلیل على منع المسلمین من مراجعة أهل الکتاب فی شیء من العلم

الجامع لأحکام القرآن

شازده کوچولو با ادب پرسید:

آدم ها کجایند ؟
گل که روزی روزگاری عبور کاروانی را دیده بود، جواب داد :
آدم ها؟!
گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد.
سال ها پیش دیدم شان.
منتها خدا می داند کجا می شود پیدایشان کرد..‌‌‌‌‌....
باد این ور و آن ور می بردشان.
نه اینکه ریشه ندارند.
این" بی ریشگی" دردسرشان شده!


شازده کوچولو 
آنتوان دوسنت اگزوپری


دریافت
حجم: ۲۷۰ کیلوبایت

  • { قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ }
(یعقوب) گفت:ای پسرکم!خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن،که برای تو نقشه ی بدی می اندیشند،بی گمان شیطان برای انسان دشمن آشکار است.

سوره یوسف - آیه شماره ۵

این آیه،اصل و قاعده ای ست مبنی بر اینکه خواب خود را برای افراد بدخواه و نامهربان و هر کسی که آن را به خوبی تعبیر نمی کند تعریف نکنیم.


----------------------------------------------------

هذه الآیة أصل فی ألا نقص الرؤیا على غیر شفیق ولا ناصح، ولا على من لا یحسن التأویل فیها.

امام القرطبی، الجامع لأحکام القرآن



  • { یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ }
یتیمی از خویشاوندان

سورة البلد - آیه شماره ۱۵

در این آیه مطلبی آموزنده است مبنی بر اینکه دادن صدقه بر اساس روابط خویشاوندی بهتر و برتر است از دادن صدقه بدون وجود خویشاوندی
کما اینکه دادن صدقه به یتیمی که سرپرستی ندارد بهتر است از دادن صدقه به یتیمی که دارای سرپرست می باشد.
---------------------------------------
فیها تعلیم أن الصدقة على القرابة أفضل منها على غیر القرابة، کما أن الصدقة على الیتیم الذی لا کافل له أفضل من الصدقة على الیتیم الذی یجد من یکفله. 

امام قرطبی، الجامع لأحکام القرآن



  • { إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ }
همانا ما کوهها را با او مسخر( و رام)کردیم،که شامگاهان و صبحگاهان(با او)تسبیح می گفتند.

سوره ص - آیه شماره ۱۸

ابن عباس رضی الله عنه در رابطه با این آیه گفته است:در دلم سوال و شبهه ای در زمینه نماز چاشت وجود داشت تا اینکه جواب و دلیل آن را در قرآن پیدا نمودم:(شامگاهان و صبحگاهان تسبیح می گفتند).

---------------------------------------------------

قال ابن عباس : کان فی نفسی شیء من صلاة الضحى، حتى وجدتها فی القرآن: (یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ).

امام قرطبی، الجامع لأحکام القرآن



  • { وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ }
و(سلیمان)از حال پرندگان جویا شد،و گفت:مرا چه شده است که هدهد را نمی بینم،یا اینکه او از غایبان است؟

سوره النمل - آیه شماره ۲۰

در این آیه دلیل و نکته ای وجود دارد مبنی بر لزوم پیگیری اوضاع زیردستان توسط حاکم،و مراقبت از آنان
هدهد را علی رغم کوچکی اش ببین که چگونه اوضاعش بر سلیمان علیه السلام مخفی نمانده،پس چگونه (بوده است و چگونه باید باشد این عملکرد)در رابطه با آنکه از او (یعنی از آن پرنده کوچک) بزرگتر است؟
------------------------------------------

فیه دلیل على تَفقُّد الإمام أحوالَ رعیَّته، والمحافظة علیهم، فانظر إلى الهدهد مع صغره کیف لم یَخْفَ حاله على سلیمان، فکیف بما هو أعظم؟ 

امام قرطبی، الجامع لأحکام القرآن

بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتکار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش در آورد. همه شب نیارمید، از سخن های پریشان گفتن که: فلان انبازم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است و این قباله فلان زمین است و فلان چیز را فلان ضمین. 
گاه گفتی خاطر اسکندری دارم که هوایی خوش است. باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است سعدیا. سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش به گوشه بنشینم.گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آن جا کاسه چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و زان پس ترک تجارت کنم و به دکانی بنشینم.
انصاف از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت: ای سعدی تو هم سخنی بگوی از آن ها که دیده‌ای و شنیده‌ای. گفتم:

آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور

برگرفته شده از گلستان سعدی


دریافت
حجم: ۱۳۲ کیلوبایت


( وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ ۖ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ )

وهرگز بر هیچ یک از آنها که مرده است, نماز نخوان, وبر (کنار) قبرش نایست, بی گمان آنها به الله ورسولش کافر شدند, ودر حالی که فاسق (ونافرمان) بودند؛ مردند.


التوبة (۸۴)


استنباط و نظر برخی از  علما در رابطه با آیه فوق این است که این آیه بر مشروعیت نماز جنازه دلالت دارد.

زمانیکه از برپا نمودن نماز بر سر جنازه منافقین نهی شده،(پس بنابراین همین آیه)بر مشروعیت نماز جنازه در حق اهل ایمان دلالت می کند.

----------------------------


استنبط بعض العلماء من قوله تعالى -عن المنافقین-: (وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ ) (التوبة:٨٤)، أن هذه الآیة تدل على شرعیة صلاة الجنازة؛ فلما نهى عن الصلاة على المنافقین دل على مشروعیتها فی حق المؤمنین. 

 القرطبی، الجامع لأحکام القرآن

عنْ أبی سعِیدٍ سَعْد بْنِ مالک بْنِ سِنانٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَن نَبِیَّ الله صلى الله علیه وسلم قَال: «کان فِیمنْ کَانَ قَبْلکُمْ رَجُلٌ قتل تِسْعةً وتِسْعین نفْساً، فسأَل عن أَعلَم أَهْلِ الأَرْضِ فدُلَّ على راهِبٍ، فَأَتَاهُ فقال: إِنَّهُ قَتَل تِسعةً وتسعِینَ نَفْساً، فَهلْ لَهُ مِنْ توْبَةٍ؟ فقال: لا فقتلَهُ فکمَّلَ بِهِ مِائةً ثمَّ سألَ عن أعلم أهلِ الأرضِ، فدُلَّ على رجلٍ عالمٍ فقال: إنهَ قَتل مائةَ نفسٍ فهلْ لَهُ مِنْ تَوْبةٍ؟ فقالَ: نَعَمْ ومنْ یحُولُ بیْنَهُ وبیْنَ التوْبة؟ انْطَلِقْ إِلَى أَرْضِ کذا وکذا، فإِنَّ بها أُنَاساً یعْبُدُونَ الله تعالى فاعْبُدِ الله مَعْهُمْ، ولا تَرْجعْ إِلى أَرْضِکَ فإِنَّهَا أَرْضُ سُوءٍ، فانطَلَق حتَّى إِذا نَصَف الطَّریقُ أَتَاهُ الْـموْتُ فاختَصمتْ فیهِ مَلائکَةُ الرَّحْمَةِ وملاکةُ الْعَذابِ. فقالتْ ملائکةُ الرَّحْمَةَ: جاءَ تائِباً مُقْبلا بِقلْبِهِ إِلى اللَّهِ تعالى، وقالَتْ ملائکَةُ الْعذابِ: إِنَّهُ لمْ یَعْمَلْ خیْراً قطُّ، فأَتَاهُمْ مَلکٌ فی صُورَةِ آدمی فجعلوهُ بیْنهُمْ أَی حکماً فقال قیسوا ما بَیْن الأَرْضَین فإِلَى أَیَّتهما کَان أَدْنى فهْو لَهُ، فقاسُوا فوَجَدُوه أَدْنى إِلَى الأَرْضِ التی أَرَادَ فَقبَضْتهُ مَلائکَةُ الرَّحمةِ.


از ابوسعید سعدبن مالک بن سنان خدری رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلى الله علیه وسلم فرمودند: «در میان مردمان پیش از شما، کسی بود که نود و نه نفر را کشته بود، پس (از آن به فکر توبه افتاد و) به جستجوی عالم‌ترین شخص زمین می‌گشت، او را به‌سوی راهبی راهنمایی نمودند، نزد او رفت و گفت: نود و نه نفر را کشته است، آیا اگر توبه کند، قبول است؟ گفت: خیر، پس او را هم کشت و صد نفر را با او کامل کرد؛ باز، به جستجوی عالم‌ترین فرد زمین گشت، او را به‌سوی مرد دانشمندی راهنمایی کردند، پیش او رفت و گفت: صد نفر را کشته است، آیا اگر توبه کند، قبول است؟ گفت: بله، چه کسی می‌تواند بین او و بین توبه مانعی ایجاد کند؛ به فلان سرزمین برو که در آنجا مردمانی هستند که الله تعالی را عبادت می کنند و با آنها عبادت الله را انجام بده و به سرزمین خودت باز نگرد که آنجا زمین بدی است. آن شخص رفت و در نیمه‌ی راه، مرگ او فرا رسید و ملائکه رحمت و عذاب، بر سر او به مجادله پرداختند؛ ملائکه رحمت گفتند: او در حال توبه و هنگامی که قلبش متوجه الله بود، به درگاه الله روی نهاد و ملائکه عذاب گفتند: او هرگز عمل خوبی انجام نداده است؛ سپس مَلَکی به شکل و لباس انسان، پیش آنها آمد و (هر دو گروه) ملائکه، او را قاضی بین خود قرار دادند؛ وی گفت: از اینجا فاصله‌ی دو زمین (زمین مبدأ و زمین مقصد) را اندازه بگیرید، به هر کدام نزدیک‌تر بود، از اهل آنجا محسوب می‌شود؛ اندازه گرفتند، جایی که خواسته بود برود،  نزدیک‌تر بود و آن‌گاه ملائکه رحمت، جان او را قبض کردند.

متفق علیه

وفی روایةٍ فی الصحیح: «فکَان إِلَى الْقرْیَةِ الصَّالحَةِ أَقْربَ بِشِبْرٍ، فجُعِل مِنْ أَهْلِها» وفی رِوایة فی الصحیح: «فأَوْحَى اللَّهُ تعالَى إِلَى هَذِهِ أَن تَبَاعَدِى، وإِلى هَذِهِ أَن تَقرَّبِی وقَال: قِیسُوا مَا بیْنهمَا، فَوَجدُوه إِلَى هَذِهِ أَقَرَبَ بِشِبْرٍ فَغُفَرَ لَهُ»». وفی روایةٍ: «فنأَى بِصَدْرِهِ نَحْوهَا».

و در روایتی در صحیح، آمده است: «او یک وجب به شهر صالحان نزدیک‌تر بود و لذا از اهل آنجا محسوب گردید. و در روایتی در صحیح، آمده است: «الله به زمین مبدأ وحی کرد که: از او دور و به زمین مقصد امر فرمود: به او نزدیک شود و آن‌گاه فرمود: فاصله‌ی آن محل را با زمین محل فوت اندازه بگیرند، سپس وی را به مقدار یک وجب به مقصد نزدیک‌تر یافتند و آمرزیده شد. و در روایتی دیگر آمده است که: سینه‌اش را از سرزمین مبدأ دور نمود و آن را به طرف سرزمین مقصد گردانید (بدین ترتیب او را به مقصد نزدیک‌تر یافتند)»».

ریاض الصالحین امام نووی رحمه الله
باب التوبة-کتاب مقاصد عارفان
روایت شماره ۲۰

کاروانی از شهری که به ترسویی مشهورند به حاکم شکایت بردند که: دو راهزن، کاروان صد نفری ما را غارت کردند.
حاکم با تعجب پرسید: چگونه صد کس با دو تن برنیامده اند؟
یکی از آنان در پاسخ گفت: آن ها دو نفر بودند همراه، ما صد نفر بودیم تنها.


امثال و حکم دهخدا، ج۱ ص۶۹

دریافت
حجم: ۱۹۶ کیلوبایت

{ وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ  }

و زمانی (را یاد کن) که گروهی از جن‌ها را به سوی تو متوجه کردیم که قرآن می‌شنیدند. و چون نزدش حضور یافتند، گفتند: ساکت باشید. و هنگامی که تلاوت قرآن پایان یافت، در حالی که(خودشان)بیم‌دهنده بودند، به سوی قومشان بازگشتند.


(سورة الأحقاف - ۲۹)


  • اولین برکت علم،بهره مند شدن مردم است و من هیچگاه شخصی را ندیده ام که در رابطه با علم بُخل و خساست روا داشته مگر اینکه از علمش بهره ای نبرده است.

یعنی:هرکس که در رابطه با علم و دانشی که الله به او عطا نموده بخیلی و خسیسی کند،در حقیقت از نفع و فایده علم بی بهره خواهد ماند.

-----------------------------------------------

(وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلَى قَوْمِهِم مُّنذِرِینَ) (الأحقاف: ٢٩)

 أول برکة العلم؛ إفادة الناس، وما رأیت أحدًا قط بخل بالعلم إلا لم یُنتفع بعلمه!


ابن حبَّان، روضة العقلاء (۴۰)

 
دریافت
عنوان: أیا نفس حزما و عزما یصون
حجم: ۶.۱۶ مگابایت
توضیحات: بدون موسیقی - به زبان عربی

  • تا چه اندازه با همسر پاک پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم آشنائی دارید؟
مختصری درباره ام المومنین عائشه صدیقه رضی الله عنها به همراه سرودی دلنشین که در پایان مطلب می توانید آنرا دریافت نمائید.
 

نام : عایشه رضی الله عنها .

القاب : ام المؤمنین ،صدیقه و حمیراء.

کنیت : ام عبد الله .

 تاریخ ولادت : سال چهارم بعثت رسول الله صلی الله علیه وسلم .

محل ولادت : مکه مکرمه .

نام پدر : ابوبکر الصدیق .

نام مادرحقیقی : ام رومان بنت عامر بن عویمر الکِنَانیة.

نام نامادری ها(زن بابا) :

- قتیله بنت عبدالعزی. 

- حبیبه بنت خارجه انصاری. 
-اسماء بنت عمیس.

نام برادران :

 - عبدالله رضی الله عنه.

 -عبدالرحمن رضی الله عنه .

 - محمد رضی الله عنه.

نام خواهران :

 - اسماء رضی الله عنها. 

 - ام کلثوم رضی الله عنها.

زمان ازدواج : دوسال قبل از هجرت .

عمر زمان ازدواج : شش سال .

مدت نامزدی : حدودا سه سال .

زمان عروسی : شوال سال دوم هجرت .

عمر زمان عروسی: نُه سال .

مدت عمر هنگام وفات رسول الله صلی الله علیه وسلم : هیجده سال

مدت زندگی با رسول الله صلی الله علیه وسلم : هشت سال و پنج ماه.

کسی که نماز جنازه ایشان را امامت دادند: ابوهریره رضی الله عنه .

کسانی که زمان دفن نمودن وارد قبر شدند:

 - عبدالله بن زبیر(فرزند اسماء بنت ابی بکر) 

 -عروه بن زبیر (فرزند اسماء بنت ابی بکر)

 - قاسم فرزند محمد بن ابی بکر . 

 - عبد الله فرزند محمد بن ابی بکر. 

  - عبد الله فرزند عبد الرحمن بن ابی بکر.

زمان وفات: شب سه شنبه هفدهم رمضان  پنجاه و هشت هجری .

محل دفن: مدینة النبی قبرستان بقیع.

مدت کل عمر: شصت و هفت سال.

 

 
دریافت
حجم: ۱۱.۷ مگابایت

از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:مردی گفت: حتماً صدقه‌ای می‌دهم و صدقه‌اش را با خود برد و (نادانسته) صدقه‌اش را به دزدی داد، مردم گفتند: به دزدی احسان شد! آن مرد گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه به دزدی دادم!حتماً صدقه‌ای دیگر می‌دهم و آن را برد و به زنی زناکار داد، مردم گفتند: دیشب به زنی فاحشه احسان شد! گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه به زنی زناکار دادم! حتماً صدقه‌ای دیگر می‌دهم و آن را با خود برد و به شخص ثروتمندی داد، مردم گفتند: دیشب به شخص بی‌نیازی احسان شد! گفت: خدایا! سپاس و ستایش سزاوار توست، صدقه را به دزد و زناکار و ثروتمند دادم! بعد (در خواب) کسی نزد او آمد و گفت: (نگران نباش که صدقه‌ات قبول شده و جای دارد)، اما صدقه‌ی تو به دزد، شاید که او را از دزدی و صدقه‌ی تو به زن زناکار، شاید که او را از زنا بازدارد و شخص ثروتمند نیز شاید از صدقه‌ی تو عبرت بگیرد و از آن‌چه که الله به او داده است، انفاق کند.

روایت بخاری و مسلم

مردی اکثر شب ها به دزدی رفتی و شبی چندان که سعی کرد چیزی نیافت. دستارخود بدزدید و در بغل نهاد. چون در خانه رفت زنش گفت: چه آورده ای؟ گفت: این دستار آورده ام. گفت: این که از آن خود توست. گفت: خاموش تو ندانی. از بهر آن دزدید ه ام تا آرمان دزدیم باطل نشود. 


"رساله دلگشا (عبید زاکانی)"