- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۰۲ ، ۰۷:۵۷
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی،ادیب،نویسنده و استاد دانشگاه:
«من مانند Julien Benda که در نیمهی اوّلِ قرن بیستم از خیانت روشنفکران The treachery of the intellectuals سخن به میان آورد نیستم و قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. از میرزا فتحعلیِ آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی بگیر و بیا تا سیدحسن تقیزاده و ارانی و بهار و نیما یوشیج و صادق هدایت و ذبیح بهروز؛ ولی در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم میکنم:
الف) روشنفکرِ «نمیخواهم»
ب) روشنفکرِ «چه میخواهم»
متأسفانه، جامعهی عقلگریز ما همیشه به «روشنفکرانِ نمیخواهم» (امثال صادق هدایت) بها داده است و از روشنفکرِ «چه میخواهم» (امثال سیدحسن تقیزاده و ارانی) با بیاعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است. ولی آنها که سازندگان این سرزمیناند بیشتر همان «روشنفکرانِ چه میخواهم»اند چه ارانی باشد چه تقیزاده. در ایران برای این که شما مصداقِ روشنفکرِ «نمیخواهم» شوید کافی است که از مادرتان «قهر کنید» و بگویید «خورشت بادمجان را دوست ندارم» و یک عدد رُمان پُستمُدِرْنِ کذائی و یا چند شعرِ جیغ بنفشِ بیوزن و بیقافیه و بیمعنی («اَحْمدا»ی مُدِرْن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کاینات هم بد و بیراه بگویید و دهنکجی کنید.
ولی روشنفکرِ «چه میخواهم» شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید «پای لرز» آن بنشینید. و از نکات عبرتآموز، یکی هم این که فرنگی جماعت نیز، برای روشنفکران «نمیخواهم»ِ ما همیشه کف زدهاند!»
برگرفته از کتاب «زمینهی اجتماعی شعر فارسی»، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، زیرنویسِ صفحهی ۴۰۲
دو دختر عاصم بن علی برایش نامهای نوشتند:
«پدر عزیزمان، خبر به ما رسیده که معتصم احمد بن حنبل را زندانی کرده است و او را شلاق میزند تا که بگوید قرآن مخلوق است، پس تقوای الهی پیشه کن و اگر چنین چیزی را از تو نیز خواست مبادا به او پاسخ دهی که قسم به الله برای ما در سوگ تو نشستن خوشایندتر از این است که بگویی قرآن مخلوق است».
يا أبانا، إنَّه بلغنا أنَّ هذا الرَّجلَ أخذَ أحمد بن حنبل، فضربَه بالسَّوطِ على أن يقولَ: القرآنَ مخلوقٌ، فاتّق الله، ولا تُجبه إن سألك، فو الله لأن يأتِينا نعيك أحبُّ إلينا من أن يأتِينا أنّك قُلتَ القرآن مخلوق.
تهذیب الکمال: ۵۱۵/۱۳
من شریعتی "گوش می دهم" و علی رغم عدم تایید تمامی اندیشه ها و سخنانش معتقدم درس های بسیاری می توان از او آموخت.
دکتر علی شریعتی سخنرانی ای دارد با موضوع «متمدن و متجدد» که در آن به تعریف و تفکیک این دو واژه مهم می پردازد.
تحریف معنای یک واژه توسط سودجویان (از هر قشری اعم از سیاسی یا...) یا استعمال آن در جایی که به آن تعلق ندارد در طول تاریخ به ویژه در زمان حاضر،متداول بوده،هست و خواهد بود به طوری که یافتن مصداق از گذشته و حال کار مشکلی نیست و این وظیفه آگاهان و دلسوزان یک اجتماع است که درست و نادرست را برای مردم تشریح کنند.
دکتر شریعتی جامعه شناس و تاریخ دانی است که سخنانش نه تنها کهنه نشده اند بلکه به تعبیری گویا تصویری ارائه شده از زمان ما و شاید آینده پیش روست و به نظرم علتش "جامعه شناسی" به حق و نشات گرفته از طبیعت دغدغه مند و دلسوز اوست تا بیان حفظیاتی از یک سری نقل قول ها و متون و نهایتا این است تفاوت مدرَک با دَرک!
در این سخنرانی دکتر به بیان تفاوت دو کلمه حائز اهمیت "تمدن و تجدد" و توضیح مقوله "روشنفکری و روشن فکر" و سیاست های غرب برای جذب "مصرف کننده" به هر طریقی من جمله "تغییر شخصیت" پرداخته است که مخاطب خردمند با شنیدن یا خواندن این سخنان به ابعاد فاجعه ای که جامعه ما به آن دچار و با آن تهدید می شود پی می برد.
به جز موضوعاتی که عرض شد شریعتی به یکی از بیماری های رایج عصر حاضر ما می پردازد و از آن با عناوین "اسیمیله" و "الیناسیون" یاد می کند،به نظرم همان اصطلاح رایج "با کلاس و بی کلاسی" مد نظر غالب افراد پیرامون ماست.
اگر بخواهم مقدمه بر "سخنان" دکتر را به درازا بکشانم لطف و استفاده مطلوب سلب خواهد شد بنابراین با این دیدگاهم که این سخنان "بیان درد و واقعیت ها"ست و تا نسبت به درد و بیماری آگاهی نداشته باشیم برای مداوا نیز اراده و رغبتی نخواهیم داشت متن پیش رو را که برگرفته از فایل صوتی سخنرانی است تقدیم شما می کنم.
او در این سخنرانی می گوید:
«بحث امشب، تجدد و تمدن است. و قبلاً بايستی از خانمها و آقايان معذرت بخواهم که در ايامی که موضوع خاصی طرح است، و قاعدتاً بايد هر سخنران و هر گوينده ای موضوع صحبتش را متناسب با موضعی که اين روزها مطرح است تعيين بکند، موضوع صحبت من ظاهراً تناسبی ندارد؛ ولی اين از جهت ظاهری است، و از جهت باطنی به نظر من تناسب بسيار زيادی دارد؛ به خاطر اينکه همه مذاهب بزرگ عالم، و بالاخص مذهب اسلام، براي تکامل بشری و برای غنای فرهنگی و معنوی انسان و دورکردن انسان از وحشی گری و نزديک کردن انسان و بشريت به اوج قله تمدن و فرهنگ و معنويت به وجود آمده اند و ظهور کرده اند، و اينکه ميگويم «بالاخص اسلام» ، برای اين است که مذاهب ديگر عالم، مذاهب بزرگ و بحق، غالباً وجهه معنوی و اخلاقی و روحی و همچنين تکامل معنوی و روحی بشری را، رسالت خودشان تعيين کرده اند، در صورتی که اسلام، درعين حال، يک مذهب تمدنساز و جامعه ساز است. بنابراين اگر موضوع صحبت من، «تمدن يا تجدد» است و بحث درباره اينکه «فرهنگ چيست؟»، «وحشی گری چيست؟»، «متمدن کيست؟» و «متجدد کيست؟»، می بینیم که در متن اسلام نهفته است، و يکی از اساسی ترين مسائلی است که هر مسلمانی بايد مدام به نام اسلام، در ذهنش مطرح کند؛ بالاخص روشنفکران و تحصيل کرده هایی که به جامعه های اسلامی وابسته هستند، که رسالت مستقيم تجدد يا تمدن خود را و جامعه خود را بر عهده دارند.
يکی از حساسترين مسائل و بلکه حياتی ترین مسأله ای که امروز بايد برای ما مطرح بشود، ولی متأسفانه تاکنون مطرح نشده، مسئله تجددی است که امروز در همه جامعه های غير اروپایی و همچنين در جامعه های اسلامی با آن روبرو هستيم، و طرح اينکه اين تجدد يا تمدن چه رابطه ای با هم دارند، و آيا چنانچه به همه ما فهمانده اند، تجدد مترادف با تمدن است، و يا نه، تجدد بحث دیگری است و يک پديده اجتماعی ديگری است و با تمدن هيچ گونه رابطه ای ندارد؟ ولی متأسفانه به نام تمدن، تجدد را به خورد جامعه های غير اروپايی داده اند.
در اين صد و صد و پنجاه سالی که همه جامعه های غير اروپايی و ازجمله جامعه های اسلامی در برخورد با غرب و در تماس با تمدن غربی قرار گرفتند، می بایستی که متجدد می شدند، و غرب هم رسالت متجددکردن اين جوامع را بر عهده گرفت، ولی به نام متمدنکردن وآشناکردن اين جامعه ها با تمدن به ما تجدد دادند («ما» که ميگويم، یعنی همه جامعه های غير اروپایی)، و چنين معنی کردند که، همين تمدن است. و سالها پيش بایستی که روشنفکران ما متوجه می شدند و به مردم ما می فهماندند و ما را روشن می کردند که تجدد مسئله دیگری است، و تمدن مسئله دیگری است، و جامعه هایی که تمدن می خواهند، به تمدن از طريق تجدد نمی توان رسيد. اما نگفتند. چرا تحصیلکرده ها و روشنفکران از جامعه های غير اروپایی در اين صد و صد و پنجاه سالی که اروپا رسالت متجددکردن اين جامعه ها را بر عهده داشت و هدفش متجددکردن همه انسان های غير اروپایی بود، متوجه چنين مسأله ای نشدند؟ علتش را در ضمن اين بحث خواهم گفت.
بنابراين می بینیم که اين، اساسی ترین مسأله ای است که برای ما، به عنوان انسان هایی در اين قرن - که با چنين پدیده ای که با سرنوشت ما و جامعه ما و همچنين با اعتقاد و انديشه ما و روح ما سر و کار دارد، مستقيماً و روزمره سر و کار داريم - ، و همچنين حساس ترین مسأله ای است که برای ما، به عنوان مسلمان - که وابسته به دينی هستيم که در مسأله تمدن و تجدد، فرهنگ بشری و زندگی دنيایی انسان هم تعهد و هم هدف و هدايت دارد - مطرح است.
برای اين بحث، من چند اصطلاح دارم که با آن اصطلاحات صحبت خواهم کرد، و اگر آنها مبهم باشند، همه بحثم مبهم خواهد بود. لذا قبل از اينکه شروع به اصل مسأله بکنم و مطلب را طرح کنم، ناچارم زبان خود را و مفهوم خاصی را که برای اين اصطلاحات قائل هستم معنی کنم و اين مفاهيم را ابتدا توضيح بدهم. من روی چند کلمه و اصطلاح اساسی که کليد شرح اين بحث است تکيه می کنم و بعد از معنی کردن اين اصطلاحات وارد بحث می شوم.
اول: اين اصطلاح روزمره و رايج «روشنفکر»، که در جامعه ما و همه جوامع دنيا، چه اروپايی و چه غيراروپايی، بهشدت رايج است، چه معنايی دارد؟ به چه کسی می گوییم «روشنفکر»؟ چه کسانی هستند و چه رسالت و نقشی در جامعه خودشان برعهده دارند؟ اصلاً روشنفکران کياناند؟
روشنفکران در اروپا، يک قشر خاص و مشخص جامعه اروپايی هستند، که کيفيت پيدايش شان، تکوين شان و رشدشان، و همچنين طرز عمل شان در جامعه و نقشی که در جامعه خودشان بازی می کنند، روشن است. در کشورهای غير اروپايی مانند کشورهای اسلامی و کشورهای آفریقايی، عده ای هم پيدا شدند به نام «روشنفکر» (اينها هم دارای يک قشر روشنفکری هستند)، و مردم هم به آنها روشنفکر می گويند. اينها چه فرقی با روشنفکران اروپايي دارند؟ آيا فرقی دارند يا کاملاً ادامه نهضت روشنفکران اروپايی هستند؟
دوم: کلمه «اَسيميله» يا «اَسيميلاسيون» است. اين کلمه اساس همه مباحث و سرنوشتی است که ما - ما غير اروپایی ها، و ما مسلمان ها - امروز دچارش هستيم. و يک بحث ديگر به نام «اليناسيون»؛ اليناسيون، یعنی از خود بيگانه شدن آدمی؛ يعنی انسان خودش را گم بکند و شیء ديگر يا کسی ديگری را به جای خود در خودش احساس کند. و اين يک نوع بيماری بزرگ اجتماعی و روحی انسان است.
«اَسيميلاسيون» يعنی انسان خودش را عمداً و يا غير عمد شبيه به کس ديگر بسازد؛ يعنی خود را شبيه ديگری ساختن. انسان وقتی که به اين بيماری دچار می شود، هرگز متوجه شخصيت و اصالت و خصوصيات خودش نيست، بلکه اگر متوجه باشد، نسبت به آن نفرت پيدا خواهد کرد. برای اينکه او از همه خصوصيات شخصی يا اجتماعی و فاميلی و يا ملی خودش دور شود، خودش را بهشدت و با وسواس فراوان و بی قيد و شرط شبيه به ديگری می کند تا از ننگی که در خودش و در هر چه که منسوب به خودش هست، احساس می کند، بری باشد، و از هر گونه افتخار و فضائلی که در ديگری احساس می کند، برخوردار بشود. اليناسيون به چندين کيفيت و صورت وجود دارد و به چندين عامل بستگی دارد.
یونس الصَّدفي رَحِمَهُ الله می گوید:
«عاقل تر از شافعی ندیدم،یک روز در مورد موضوعی با او مناظره کردم سپس از هم جدا شدیم
با من که روبرو شد دستم را گرفت و گفت:
ای ابو موسی؛مگر امکان پذیر نیست که برادر باشیم حتی اگر در مساله ای با هم به توافق نرسیده باشیم!»
ما رأيت أعقل مِن الشَّافعي، ناظرته يومًا في مسألة، ثمَّ افترقنا، ولقيني، فأخذ بيدي، ثمَّ قال: يا أبا موسى، ألَا يستقيم أن نكون إخوانًا وإن لم نتَّفق في مسألة.
سِيَر أعلامِ النُّبَلاء للذَّهَبي ١٠/١٦
ویلیام جیمز دورانت (به انگلیسی: William James Durant) (زادهٔ ۵ نوامبر ۱۸۸۵ – درگذشته ۷ نوامبر ۱۹۸۱)، فیلسوف، تاریخ نگار و نویسندهٔ آمریکایی در کتاب ارزشمند خود "تاریخ تمدن - The Story of Civilization" در بخش The Age Of Faith - عصر ایمان،تحت عنوان "اوضاع کشورهای اسلامی" معلومات و مشاهداتش از کیفیت ایمان و نحوه نمازگزاری مسلمانان را با خوانندگان به اشتراک می گذارد و می نویسد:
«پس از مال و زن،علاقه به رستگاری اخروی در آرزوهای انسانی مقامی معتبر دارد.وقتی که معده از غذا انباشته شد و غریزهٔ جنسی سیری گرفت،انسان فرصت کافی به دست می آورد که به سوی خدا توجه کند.با وجود تعدد زوجات،مسلمین وقت کافی برای اندیشیدن به پروردگار خویش داشتند و مبادی اخلاقی و شریعت و حکومتشان را بر اساس دین استوار می کردند.
اسلام از همهٔ دین ها روشنتر و ساده تر است.بر اساس اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله است،و در مرحلهٔ دوم ایمان به قرآن و مندرجات آن.
...
حدیثی هست که جبرائیل از پیامبر پرسید: «حقیقت اسلام چیست؟» و او جواب داد: «اسلام شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله،نماز کردن،زکات دادن،روزهٔ رمضان،و حج خانۀ خداست برای کسی که مستطیع باشد » . بنابراین نماز و زکات و روزه و حج «چهار عمل واجب» است که بر هر مسلمانی مقرر است و با شهادت الوهیت و نبوت «ارکان پنجگانۀ اسلام» به شمار می روند.
پیش از نماز وضو باید گرفت و چون در روز پنج نماز باید گزارد، نظافت، بحق از لوازم ایمان است.
...
پیامبر مسلمانان را از اهمال در کار وضو بر حذر می داشت و می فرمود که خدا نماز بی وضو را نمی پذیرد.تأکید می کرد که پیش از نماز دندان ها را تمیز کنند، ولی مسواك را از واجبات وضو قرار نداد. واجبات وضو، شستن صورت و دست و پاست ( مائده، 6). جُنُب باید غسل کند. زنی که از حیض پاك شده یا بار نهاده باشد باید پیش از نماز غسل کند.
در جامعه های اسلامی سپیده دم و ظهر و عصر و غروب آفتاب و هنگام خواب مؤذن بر گلدسته بالا می رود و به وسیلۀ اذان مسلمانان را به نماز می خواند. اذان چنین است :
الله اکبر الله اکبر. الله اکبر الله اکبر. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان لا اله الا الله. اشهد ان محمداً رسول الله. اشهد ان محمداً رسول الله . حي علی الصلوة. حي علی الصلوة. حي علی الفلاح. حي علی الفلاح. الله اکبر الله اکبر. لا اله الا الله .
براستی چه نیرومند و شریف است این دعوت که مردم را پیش از طلوع آفتاب به بیداری دعوت می کند؛ چه خوب است انسان به هنگام نیمروز از کار بازایستد، و چه بزرگ و باشکوه است که خاطر انسان در سکوت شب به جانب خداوند جل جلاله توجه کند.
چه خوشاهنگ است صدای مؤذنان در گوش مسلمان و غیرمسلمان که این جانهای محبوس در پیکر خاکی را از فراز هزاران مسجد دعوت می کند که به سوی بخشندهٔ زندگی و عقل توجه کنند و به جان با او پیوند گیرند.
در این پنج وقت، هر مسلمانی در هر گوشۀ دنیا باید از کار خود، هر چه هست، دست بردارد، تطهیر کند، رو به جانب کعبه بایستد، و رسوم و تشریفات نماز را به همان صورت که مسلمانان دیگر در اوقات مختلف روز عمل می کنند به انجام برساند .
هر که وقت دارد و بخواهد، برای نماز به مسجد می رود؛ معمولا همیشه مسجد برای نمازگزاران گشوده است و هر مسلمان سنی یا بدعتگذاری برای وضو و نماز یا استراحت به آنجا می رود.
در زیر سقف مسجد مدرسان به شاگردان خود تعلیم می دادند، قاضیان دعاوی را حل و فصل می کردند، و فرمان یا سیاست خلیفه اعلام می شد. مردم در آنجا جمع می شدند تا دربارهٔ مسائل مورد علاقۀ خود سخن گویند، اخبار تازه بشنوند،و احیاناً دربارهٔ کارهای بازرگانی و مالی گفتگو کنند؛ زیرا مسجد، چون کنیسۀ یهود، مرکز کارهای روزانه و خانۀ عام جماعت بود.
روز جمعه، نیم ساعت پیش از نیمروز، مؤذن به پا می ایستد و، از پس صلوات پیامبر و خاندان و اصحاب وی، مسلمانان را به نماز می خواند.
به روز جمعه بهتر است نمازگزاران پیش از حضور در مسجد غسل کنند، لباس پاکیزه بپوشند، و عطر بزنند. اگر غسل نکرده باشند، باید در مسجد وضو بگیرند.رسم چنین است که وقتی مردان به مسجد می روند، زنان در خانه بمانند تا حضورشان ولو در حجاب، بعضی مردان را از توجه کامل به خدا باز ندارد.
نمازگزاران کفش خود را دم در بیرون می آورند و پابرهنه یا با جوراب وارد می شوند و، چون وقت نماز می رسد، پهلوی هم، به یک یا چند صف، رو به محراب که به سوی قبله است می ایستند.
امام جماعت به پا می خیزد و ضمن خطبۀ کوتاهی مردم را وعظ می کند.
آنگاه نماز به پا می شود و امام جماعت آیاتی از قرآن می خواند؛نمازگزاران دیگر نیز به دنبال او می خوانند، یا فقط به خواندن سورهٔ فاتحه اکتفا می کنند، و نماز را با رسوم معین از رکوع و سجود و تشهد و سلام به سر می برند.
در نماز مسلمانان سرود، تشریفات، آیین های مقدس، و نیمکت مخصوص نیست.چون به نزد مسلمانان دین و دولت یکی است، مخارج کارهای دینی از اموال عمومی پرداخت می شود.
امام مانند کشیش مسیحی موظف نیست، یک مرد معمولی است که معاش خود را از کاری دنیایی به دست می آورد؛ برای مدتی از طرف متولی مسجد به امامت مسجد تعیین می شود و دستمزد مختصری می گیرد .دین اسلام رسوم کاهنی و کشیشی ندارد. بعد از نماز مسلمانان آزادند و می توانند دنبال کار خود بروند. همین قدر کافی است که ساعتی به خدای خود توجه کرده اند و جانشان از کارهای اقتصادی و اختلافات اجتماعی اوج گرفته و،بدون آنکه توجه کنند، به وسیلۀ شرکت در مراسم نماز جماعت، دلهایشان به یکدیگر الفت یافته است.»
منبع:
William James Durant,The Story of Civilization,Volume4,Page 210-211-212-213-214
تصاویر منابع: