روشنفکر چه می خواهم یا نمی خواهم؟!
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی،ادیب،نویسنده و استاد دانشگاه:
«من مانند Julien Benda که در نیمهی اوّلِ قرن بیستم از خیانت روشنفکران The treachery of the intellectuals سخن به میان آورد نیستم و قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. از میرزا فتحعلیِ آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی بگیر و بیا تا سیدحسن تقیزاده و ارانی و بهار و نیما یوشیج و صادق هدایت و ذبیح بهروز؛ ولی در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم میکنم:
الف) روشنفکرِ «نمیخواهم»
ب) روشنفکرِ «چه میخواهم»
متأسفانه، جامعهی عقلگریز ما همیشه به «روشنفکرانِ نمیخواهم» (امثال صادق هدایت) بها داده است و از روشنفکرِ «چه میخواهم» (امثال سیدحسن تقیزاده و ارانی) با بیاعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است. ولی آنها که سازندگان این سرزمیناند بیشتر همان «روشنفکرانِ چه میخواهم»اند چه ارانی باشد چه تقیزاده. در ایران برای این که شما مصداقِ روشنفکرِ «نمیخواهم» شوید کافی است که از مادرتان «قهر کنید» و بگویید «خورشت بادمجان را دوست ندارم» و یک عدد رُمان پُستمُدِرْنِ کذائی و یا چند شعرِ جیغ بنفشِ بیوزن و بیقافیه و بیمعنی («اَحْمدا»ی مُدِرْن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کاینات هم بد و بیراه بگویید و دهنکجی کنید.
ولی روشنفکرِ «چه میخواهم» شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید «پای لرز» آن بنشینید. و از نکات عبرتآموز، یکی هم این که فرنگی جماعت نیز، برای روشنفکران «نمیخواهم»ِ ما همیشه کف زدهاند!»
برگرفته از کتاب «زمینهی اجتماعی شعر فارسی»، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، زیرنویسِ صفحهی ۴۰۲