امام شافعی رَحِمَهُ الله :
اگر دوات و مرکبدان ها نمی بودند ، بی دین ها بر روی منبرها سخنرانی می کردند.
لَوْلَا المحابر لَخَطَبَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلَى الْمَنَابِرِ.
ذَمُّ الكلام للهروي ٣/٣٤
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۰۱ ، ۲۲:۴۴
امام شافعی رَحِمَهُ الله :
اگر دوات و مرکبدان ها نمی بودند ، بی دین ها بر روی منبرها سخنرانی می کردند.
لَوْلَا المحابر لَخَطَبَتِ الزَّنَادِقَةُ عَلَى الْمَنَابِرِ.
ذَمُّ الكلام للهروي ٣/٣٤
مردی در مجلس عبدالله بن مبارک رَحِمَهُ الله عطسه کرد اما «الحمدلله» نگفت. ابن مبارک به او گفت: پس از عطسه چه میگویند؟
گفت: الحمدلله
ابن مبارک گفت: یَرحَمُكَ الله!
عَطَسَ رَجُلٌ عِنْدَ ابْنِ الْمُبَارَكِ فَلَمْ يَحْمَدِ اللهِ , فَقَالَ ابْنُ الْمُبَارَكِ: " إِيشِ يَقُولُ الْعَاطِسُ إِذَا عَطَسَ؟ قَالَ: يَقُولُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ فَقَالَ لَهُ: يَرْحَمُكَ اللهُ "
حِلیَةُ الأولیاء: ۸/ ۱۷۰
هدف ابن مبارک این بود که بدون یادآوری مستقیم به آن مرد و خجالتزده شدن او، بر اساس سنت پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم پاسخ عطسهاش را بگوید.
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: «إِذَا عَطَسَ أَحَدُكُمْ فَلْيَقُلْ: الْحَمْدُ لله، وَلْيَقُلْ لَهُ أَخُوهُ أَوْ صَاحِبُهُ: يَرْحَمُكَ الله، فإذا قال لَهُ: يَرْحَمُكَ الله، فَلْيَقُلْ: يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ»: «هرگاه يکی از شما عطسه زد، بايد بگويد: "الْحَمْدُلله" و برادر يا دوستش به او بگويد: "يَرْحَمُكَ الله" و چون (برادر يا دوستش) به او "يَرْحَمُكَ الله" گفت، عطسه زننده باید بگويد: "يَهْدِيكُمُ اللّهُ وَيُصْلِحُ بَالَكُمْ"». [يعنی: الله شما را هدايت کند و احوال تان را اصلاح بگرداند.]
صحيح بخاري ٦٢٢٤
ابن حِبّان رَحِمَهُ الله :
چه بسیار جداییهای بین برادران و ترکِ دوستان که آغازش از یک شوخی بوده است.
كم من افتراق بين أخوين وهجران بين متآلفين كان أول ذلك المزاح.
رَوضَةُ العُقلاء: ۷۸
«مع ذلک در وصف اوستا نمی توان گفت کتابی دلپسند یا دلچسب است ... لکن این نکته را می توانم از طرف خود بگویم که هرچه بیشتر به مطالعه ی قرآن می پردازم و هرچه بیشتر برای درک روح قرآن کوشش می کنم، بیشتر متوجه قدر و منزلت آن می شوم اما بررسی اوستا ملالت آور و خستگی افزا و سیر کننده است مگر آن که به منظور زبان شناسی و علم الاساطیر و مقاصد تطبیقی دیگر باشد.
... به نظر نگارنده مشکل بتوان ترجمه ای از اوستا تهیه نمود که خواننده ای عادی با حس کنجکاوی متوسط و هوش متوسط بخواهد از آغاز تا انجام آن ترجمه را بخواند.»
منبع:تاریخ ادبی ایران،ادوارد براون،ج ۱،ص ۱۵۵
وَهْب بن مُنَبِّه رَحِمَهُ الله :
«هرگاه شنیدی کسی تو را برای آنچه نداری ستایش میکند، خود را ایمن ندان که تو را برای عیبی که نداری نکوهش کند!»
إِذَا سَمِعْتَ مَنْ يَمْدَحُكُ بِمَا لَيْسَ فِيْكَ، فَلاَ تَأْمَنْهُ أَنْ يَذُمَّكَ بِمَا لَيْسَ فِيْكَ.
از امام شافعی رَحِمَهُ الله نقل شده که مردی به شَعبي رَحِمَهُ الله گفت :
عُمَر بن عبدالعزیز رَحِمَهُ الله از همنشینانش پرسید :
احمق ترینِ مردم چه کسی است ؟
گفتند : احمقترین مردم کسی است که آخرت خود را بفروشد تا دنیا را به دست آورد.
عمر گفت: احمقتر از او کسی است که آخرت خود را برای دنیای دیگران بفروشد!
قَالَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ لِجُلَسَائِهِ: " أَخْبِرُونِي بِأَحْمَقِ النَّاسِ، قَالُوا: رَجُلٌ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ، فَقَالَ عُمَرُ: " أَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَحْمَقَ مِنْهُ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «رَجُلٌ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْيَا غَيْرِهِ»
حِلیَةُ الأَولیاء ج ٥ ص ٣٢٥
عبدالرحمن الناصر لِدینِ الله ، بزرگترین پادشاه اندلس بود. او بیش از پنجاه سال در این سرزمین زیبا و باشکوه که به قول گوستاو لوبون ( مورخ،فیلسوف و پزشک مشهور فرانسوی ) به سبب حکومت مسلمین،تاجی بر سر اروپا بود (۱) پادشاهی کرد.
پس از وفاتش برگهای با خط او یافتند که در آن نوشته بود: «روزهایی که بدون کدورت شاد گذشت را شمردم... ۱۴ روز بود...». (۲)
سعی کنید شاد باشید... اما در پایان این را فراموش نکنید که شادیهای زمینی خالص نیست.
تصویر فوق نمایی از کاخ باشکوه الحمراء در غرناطه-گرانادا Granada /اسپانیا و به عنوان نمادی از هنر و تمدن زیبای اسلامی است.
۱.تاریخ تمدن اسلام و عرب، گوستاو لوبون، ترجمهی محمدتقی فخرداعی گیلانی، ص۳۴۵تا۳۴۷ و ص۳۶۱.
۲.أيام السرور التي صفت لي دون تكدير في مدة سلطاني يوم كذا من شهر كذا من سنة كذا.فعدت تلك الأيام؛ فوجد فيها أربعة عشر يوما. منبع : البيان المُغْرِب في أخبار الأندَلُسِ والمَغرِب تأليف ابن عِذاري المراكشي ۲/۲۳۲
پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم فرمودند :
الْعِبادَةُ في الهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إلَيَّ.
«عبادت در هرج و مرج،مانند هجرت به سوی من است.» [صحیح مسلم ۲۹۴۸]
امام نَوَوي رَحِمَهُ الله می گوید :
الْمُرَادُ بِالْهَرْجِ هُنَا الْفِتْنَةُ وَاخْتِلَاطُ أُمُورِ النَّاسِ وَسَبَبُ كَثْرَةِ فَضْلِ الْعِبَادَةِ فِيهِ أَنَّ الناس يغفلون عنها ويشتغلون عنها ولايتفرغ لها إلا أفراد.
«مراد از هرج در اینجا فتنه و آشفتگی امور مردم است و سبب فضیلت زیاد عبادت در این زمان این است که مردم از آن غافل اند و جز افراد کمی به آن نمی پردازند».
شرحُ النَّوَوي علی مُسلِم ۱۸/۸۸
متکلّم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غرّه بر حُسن ِ گفتار ِ خویش
به تحسین نادان و پندار خویش
سعدی-گلستان
امام أَوزاعي رَحِمَهُ الله :
هر مسلمان بر مرزی از مرزهای اسلام ایستاده؛ هر که میتواند اجازه ندهد از مرز او به اسلام ضربه بزنند، چنین کند.
مَا مِنْ مُسْلِمٍ إِلَّا وَهُوَ قَائِمٌ عَلَى ثَغْرَةٍ مِنْ ثُغَرِ الْإِسْلَامِ، فَمَنِ اسْتَطَاعَ أَلَّا يُؤْتَى الْإِسْلَامُ مِنْ ثَغْرَتِهِ فَلْيَفْعَلْ.
السُّنَّة لِلمَروَزي،ص ۱۳
از جملۀ کتاب هایی که اسلام ستیزان به عنوان نقل مجالس در میان خود می گردانند و به آن افتخار می کنند، کتاب دو قرن سکوت جناب زرینکوب می باشد. البته زرینکوب و کتابش برای ما در مقام حجیت نیستند، اما از آنجایی که اسلام ستیزان ( بدون مطالعه کامل و دقت و اندیشه در متن کتاب و البته بدون توجه به دیگر کتب دکتر زرین کوب ) آن را قبول داشته و چه بسا برای شبهه پراکنی از آن استفاده می کنند، در نتیجه تصمیم گرفتیم که تدریجا به بعضی نکات و صفحات این کتاب بپردازیم.
. صفحه ۷۵ : پیروزی نهاوند ، پیروزی قطعی ایمان بر ظلم و فساد بود :
« در واقع این فتح نهاوند ، در آن روزگاران پیروزی بزرگی بود . پیروزی قطعی ایمان وعدالت بر ظلم و فساد بود . پیروزی نهایی سادگی و فداکاری بر خودخواهی و تجمل پرستی بود . رفتار ساده اعراب در جنگهای قادسیه و جلولاء و پیروزی شگفتانگیزی که بدان آسانی برای آنها دست داد و به نصرت آسمانی میمانست جنگجویان ایران را در نبرد به تردید میانداخت و جای آن نیز بود. »
دو قرن سکوت،زرینکوب خوانساری،ص ۷۵
زکریّا علیهِ السّلام در دعای خود فرمود :
وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً
و من (هرگز) در دعای تو، ای پروردگارم! محروم نبوده ام . [سوره مریم : آیه ۴]
ابن عُیَینة رَحِمَهُ الله می گوید :
سعدت بدعائك وإن لَمْ تعطني
یعنی: «با دعای تو خوشبختم حتی اگر [خواستهام را] عطا نکنی».
منبع:تفسیر ابن أبي حاتِم
ابن سَمّاک رَحِمَهُ الله :
دنیا همهاش اندکی بیش نیست، که از آن جز اندکی باقی نمانده،و از این باقیمانده جز اندکی به تو نرسیده،و از اندکِ تو جز اندکی نمانده است!
الدُّنْيَا كُلُّهَا قَلِيْلٌ، وَالَّذِي بَقِيَ مِنْهَا قَلِيْلٌ، وَالَّذِي لَكَ مِنَ البَاقِي قَلِيْلٌ، وَلَمْ يَبْقَ مِنْ قَلِيْلِكَ إِلاَّ قَلِيْلٌ...
سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۸/۳۳۰
مردی (تهدید کنان) به ضِرار بن قَعقاع رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت :
والله اگر یکی بگویی ده تا خواهی شنید
ضِرار گفت :
والله اگر ده تا بگویی،یکی (هم) نخواهی شنید.
حُكِيَ أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِضِرَارِ بْنِ الْقَعْقَاعِ: وَاَللَّهِ لَوْ قُلْت وَاحِدَةً لَسَمِعْت عَشْرًا. فَقَالَ لَهُ ضِرَارٌ: وَاَللَّهِ لَوْ قُلْت عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً.
أدَب الدُّنيا والدّين لِلماوَردي ٢٥٣
ابو هُرَیرَة رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
حُذَیفَة بن یَمان رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
«تا وقتی دینت را بشناسی فتنه به تو زیانی نخواهد رساند. فتنه هنگامی رخ میدهد که نتوانی حق را از باطل تشخیص دهی».
لَا تَضُرُّكَ الْفِتْنَةُ مَا عَرَفْتَ دِينَكَ إِنَّمَا الْفِتْنَةُ إِذَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ الْحَقُّ وَالْبَاطِلُ.
فَتحُ الباري ۱۳/۴۹
یکی از مواردی که در ایران باستان (ایران قبل از اسلام) به شدت وجود داشت به قول جناب مطهری، «انسان پرستی» به معنای واقعی کلمه بود که اسلام در بدو ورود خود با آن به مبارزه پرداخت و همین موضوع از جمله اسباب گرایش قلبی ملت ستمدیده ایرانی به این دین آسمانی شد.
این مبارزه هم بنا بر منابع تاریخی موثق،صرفا یک شعار یا ادعای تو خالی نبود بلکه یک اصل برگرفته شده از اساس نامه این دین بود که پیروانش را مامور به التزام عملی می نمود.
جناب «مرتضی مطهری» در بخشی از سخنرانی خود با موضوع : خدمات متقابل اسلام و ایران ، به دو مورد تاریخی از سیرت عملی دو صحابی،شخصیت و پیشوای مطرح جهان اسلام،یعنی عُمَر بن خَطّاب و علی بن أبي طالب رَضِيَ اللهُ عَنهُما ، اشاره می کنند که خواندن و شنیدن این مطالب بسی قابل تامل و اندیشه است.
ایشان می گویند :
«به عمر بن الخطاب اطلاع دادند سَعد ابی وَقّاص،امیر تو که آمده است و ایران را فتح کرده است،در کوفه،این سعد بن ابی وقاص،یک کوشک ساخته است.یک قصر ساخته است.بعد هم درهای کاخ های سلاطین ساسانی را آورده است به در ساختمان خودش زده است!
مردم میگن چرا ایرانی این قدر شیفته اسلام شد؟آخه چطور شیفته اسلام نشود؟!
یزدگرد آخری که از مسلمون ها شکست خورد شما ببینید در وقتی که فرار می کرد،تشریفات زندگی او افسانه ایست،افسانه ایست.
عمر بن الخطاب بهش خبر میدن سعد بن ابی وقاص کاخی در کوفه ساخته است.ببینید این مرد آشنا با روح اسلام چه می کند؟!
محمد بن مسلمه که از سران صحابه پیغمبر است یک نامه به دست او می دهد می گوید : این نامه را می روی به دست سعد وقاص می دهی،ولی قبل از اونکه نامه را به دست سعد وقاص بدهی،بدون اینکه یک کلمه با احدی حرف بزنی افراد را جمع کن،هیزم را جمع کن،اون...اون کاخ را آتش بزن بعدم نامه من را بهش بده.
سعد ابی وقاص نشسته است،می بیند محمد بن مسلمه وارد شد ولی حرف نمی زند!میگه یک عده بیان هیزم جمع کنن،یک عده هیزم جمع کنن،هیزم ها را جمع می کند،در جلوی چشم سعد ابی وقاص اون ساختمان را آتش زد،بعد نامه را تحویلش داد.
دید عمر بهش نوشته است : که آقا،سعد ابی وقاص،دیگه باز تو میخوای اخلاق سلاطین ساسانی را میخوای از این به بعد پیروی بکنی؟باز در را به روی خودت ببندی،دیگه مردم به تو دسترسی نداشته باشند؟چشمه را از اون اولش باید گرفت.حق نداری در چنین کاخ ها بنشینی.باید زندگیت مساوی با زندگی همه مردم باشد.
ایرانی تعجب می کند وقتی که برخورد می کند با یک همچو حکومتی.
در مدائن،علی بن ابی طالب وارد می شود.وقتی که میاد به طرف کوفه،میاد به مدائن که می رسد،عده ای از دهقان های ایرانی،یعنی از ملّاکین و کشاورزهای ایرانی،میان به استقبال امیرالمؤمنین علی علیه السلام.بعد شروع می کنن در رکاب امیرالمؤمنین دویدن!
فرمود:چرا؟این کار چیست؟آقا این رسم ماست که از بزرگ خودمون اینطور احترام بکنیم.فرمود : نه،نه،قدغن است.در اسلام قدغن است.این کاری که شما می کنید،خودتونو ذلیل می کنید،خودتونو پست می کنید،در مقابل رییس خودتون،بدون این هم که بر عزت او چیزی افزوده باشد.منم یک بنده ای از بندگان خدا هستم.مثل شما.این کار را نمی خوام...نمی خوام.»
منبع:مرتضی مطهری،پنجم خرداد ماه ۱۳۴۷،خدمات متقابل اسلام و ایران،بخش اول،از دقیقه ۳۱:۵۱ تا ۳۵:۴۲.
دریافت فایل سخنرانی
حجم: 891 کیلوبایت
بَکر بن عبدالله مُزَني رَحِمَهُ الله :
«ای فرزند آدم، اگر میخواهی قدر نعمتهای الله را بدانی، چشمانت را ببند».
«يَا ابْنَ آدَمَ، إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ قَدْرَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْكَ فَغَمِّضْ عَيْنَيْكَ»
الشكر لابن أبي الدنيا ۶۲
به ابن مبارک رَحِمَهُ الله گفتند :
تا کی به نوشتن علم ادامه خواهی داد؟
گفت: «شاید کلمهای را که از آن سود میبرم هنوز ننوشته باشم»!
قِيْلَ لَهُ: إِلَى مَتَى تَكتُبُ العِلْمَ؟
قَالَ: لَعَلَّ الكَلِمَةَ الَّتِي أَنْتَفِعُ بِهَا لَمْ أَكتُبْهَا بَعْدُ.
سِیَرُ أعلامِ النُّبَلاء ۸/ ۴۰۷