ابن عُیَینَة رَحِمَهُ الله :
هرگز دعا را ترک نکنید،عیوب و گناهانتان مانع دعا کردنتان نشود،الله متعال دعای ابلیس که شرورترین مخلوقات است را اجابت نمود:
﴿قَالَ أَنظِرنِي إِلَىٰ يَومِ يُبعَثُونَ - قَالَ إِنَّكَ مِنَ ٱلمُنظَرِينَ﴾
(ابلیس) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزیکه (دوباره) برانگیخته میشوند، مهلت ده. (الله) فرمود: همانا تو از مهلت یافتگانی.
[الحِجر: ٣٧-٣٦]
پی نوشت ؛ هدف تشویق به دعا و اجتنباب از یاس و نا امیدی ست.
لا تتركوا الدعاء، ولا يمنعكم منه ما تعلمون من أنفسكم، فقد استجاب الله لإبليس وهو شر الخلق، قال:{قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ . قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ}(الحجر:٣٧ - ٣٦).
شُعَب الإيمان(٢ /٥٣)
جمشید پیشدادی یکی از شاهان ایران باستان،دو خواهر داشت به نام های شهرناز و اَرنَواز که به دست ضحاک اسیر می شوند.
اما جالب اینکه حکیم فردوسی در شاهنامه این دو زن ایرانی را با صفت «پوشیده رویان» خطاب می کند.نشانگر اینکه ایشان،پوشش و حجابی کامل داشتند.چنانکه حتی صورت و روی خود را در حضور دیگران می پوشاندند.
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاکدامن بنام ارنواز
منبع :شاهنامهٔ فردوسی (ویراست سنجشگرانه)، نه پوشینه. زیرِ نگرِ یوگنی ا. برتلس، عبدالحسین نوشین و… . مسکو: اکادمی علوم اتحاد شوروی، ۷۱-۱۹۶۰
امام ذهبی رَحِمَهُ الله در «معجم محدثین» خویش، بیوگرافی بسیار مختصری از خود آورده و در نهایت فرموده است:
...وَجَمَعَ تَوَالِيفَ , يُقَالُ مُفِيدَةٌ , وَالْجَمَاعَةُ يَتَفَضَّلُونَ وَيثْنُونَ عَلَيْهِ، وَهُوَ أَخْبَر بِنَفْسِهِ و بنَقصِه فِي الْعِلْمِ و العَمَل، وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِهِ، وَإِذَا سَلِمَ لِي إِيمَانِي فَيَا فَوْزِي.
«تألیفاتی جمع کرده که گفته میشود مفید هستند، و جماعت به او لطف داشته و مدحش میکنند حال آنکه او از میزان نقصان علم و عمل خود آگاه تر است، والله المستعان ولا قوة إلا به، همین که ایمانم برایم سالم بماند، رستگاری بزرگی است!»
المعجم المختص بالمحدثين،ص ۹۷
دعای بسیار زیبای امام زین العابدین رَضِيَ اللهُ عَنهُ :
- [خداوندا] تنها تويى كه در دشوارىها و گرفتارىها خوانده می شوی،و در پيشامدهاى ناگوار تنها تو پناهگاهی
بلاهای سخت و دشوار از انسان دور نمیشود، مگر آنچه را که تو دور کنی؛ و از گرههای رنجآور، چیزی گشوده نمیشود، مگر آنچه را تو بگشایی!
أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ.
[صحیفه سجادیه]
همسر فرعون، آسیه رَضِيَ اللهُ عَنها گفت:
{رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ}
یعنی:
«پروردگارا! برای من نزد خود خانهای در بهشت بنا کن!»
[التحريم: ۱۱]
ابن کثیر رَحِمَهُ الله میگوید:
«قال العلماء: اختارت الجار قبل الدار.»
علما فرمودهاند: ایشان همسایه را پیش از خانه انتخاب کرده است.
تفسير ابن كثير، الناشر: دار طيبة، ج ۸، ص ۱۷۲
ابن اسحاق -رَحِمَهُ الله- گوید:
«قاسم بن محمد -رحمه الله تعالی- را دیدم که نماز خواند، سپس یک اعرابی نزدش آمد و پرسید: چه کسی عالمتر است، تو یا سالم؟
فرمود: سبحان الله!
ابن اسحاق -رحمه الله- توضیح میدهد که او کراهت داشت بگوید من عالمترم، زیرا تزکیه (تایید خود/خود ستایی) میبود. همچنین کراهت داشت که بگوید سالم عالمتر است، زیرا چنین نبود و دروغ به حساب میآمد!»
عن ابن إسحاق قال: رأيت القاسم بن محمد يصلي، فجاء أعرابي فقال: أيما أعلم أنت أم سالم؟ فقال: سبحان الله، كل سيخبرك بما علم، فقال: أيكما أعلم؟ قال: سبحان الله، فأعاد، فقال: ذاك سالم، انطلق، فسله، فقام عنه. قال ابن إسحاق: كره أن يقول: أنا أعلم، فيكون تزكية، وكره أن يقول: سالم أعلم مني فيكذب. وكان القاسم أعلمهما.
سير أعلام النبلاء، ج ۵، ص ۵۶
الأَوزاعي رَحِمَهُ الله :
صداقت را پیش از علم بیاموز!
«تعلَّم الصِّدق قبل أن تتعلَّم العلم!»
شمسالدين الذَّهَبي رَحِمَهُ اللهُ تعالی:
نادان رتبه (و جایگاه) خود را هم نمیشناسد، چطور مرتبهی دیگران را خواهد شناخت؟!
«الجاهل لا يعلم رتبة نفسه، فكيف يعرف رتبة غيره؟!»
سير أعلام النبلاء، الناشر: مؤسسة الرسالة، ج ۱۱، ص ۳۲۱
قيل :
تعرف المرأة عند فقر زوجها، ويعرف الرجل عند مرض زوجته، ويعرف الأخوة عند الميراث، ويعرف الصديق عند الشدة، ويعرف المؤمن عند الابتلاء.
گفتهاند: باید زن را هنگام فقر شوهر، مرد را هنگام بیماری زن، برادر را در وقت تقسیم میراث، دوست را هنگام سختی و مؤمن را در زمان ابتلاء شناخت!
جرجی زیدان (تاریخ نگار مسیحی) :
رعایای ایران و روم که تحت استیلای مسلمانان در می آمدند از دوزخ جور و ظلم به بهشت عدل و انصاف انتقال می یافتند. و هرگاه که سپاهیان اسلام برای کشور گشایی از پایتخت خود (مدینه) بیرون می آمدند،توشه راهشان پند و اندرز بزرگان درباره خوش رفتاری با زیردستان بود.
[تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، جلد اول، ترجمه علی جواهر کلام، ص ۵۲]
مَسروقُ بنُ الأَجدَع رَحِمَهُ الله :
برای جهل یک فرد همین بس که از دانش خود،دچار عُجب و خودشیفتگی گردد
و برای علم اش همین بس که از الله بترسد.
بِحَسْبِ الْمَرْءِ مِنَ الْجَهْلِ أَنْ يَعْجَبَ بِعِلْمِهِ
وَبِحَسْبِهِ مِنَ الْعِلْمِ أَنْ يَخْشَى اللَّهَ
[ مصنف ابن أبي شيبة ٣٦٠٢٣ ]
«تفوق غرب درین برخورد مستمر جز تفوق اسلحه اش که علم و فرهنگ اوست سببی ندارد »
«اگر دنیای اسلام می خواهد درین معرکۀ مخفی هم دست کم بقدر معرکۀ قدیم پیروزی بیابد، چاره یی جز آن ندارد که در «نوع اسلحۀ» خویش تجدید نظر کند، و بر اساس علم و فرهنگ گذشتۀ خویش – نه آنچه کورکورانه از غرب گرفته است – بنای علم و فرهنگ تازه یی بگذارد. سابقۀ تمدن و فرهنگ هزار سالۀ گذشته اش که بی شک در تاریخ انسانیت نقش مؤثری داشته است نشان می دهد که این کار برای وی شدنی است – زود یا دیر»
«اکنون همه چیز بشارت می دهد که قلمرو اسلام بار دیگر از آن شوق و هیجان مقدس مشتعل خواهد شد.»
[دکتر زرینکوب - کارنامه اسلام،انتشارات شرکت سهامی انتشار،تهران ۱۳۴۸ هجری شمسی،شماره ۱۰۰،صفحه ۱۱]
سلطان مصر و شام؛ صلاح الدین ایوبی (1138 – 1193م)
|چندخطتاریخ
آدام هارت دیویس (Adam Hart-Davis) میگوید:
صلاحالدین، بنیانگذار سلسلهی ایوبی و متحدکنندهی دولتهای مسلمان خاورمیانه دربرابر صلیبیها، را در سراسر سرزمینهای مسیحی هم رهبری شریف و دلیر میدانستند. روایتهای تاریخی آن روزگار پر از داستانهایی دربارهی جوانمردی او هستند.
در 1187، صلاحالدین ارتشهای صلیبی را در حطین در هم کوبید. سه ماه بعد، وقتی بیت المقدس سقوط کرد، او اجازه نداد قتل عام یا غارتی صورت گیرد.
دایرة المعارف مصوّر تاریخ جهان، آدام هارت دیویس، ترجمه: الهام شوشتریزاده، (تهران: نشرسایان، 1395)، ص201.
امام ابن شهاب الزُّهري رَحِمَهُ الله :
علم (همچون) خزانه است که پرسش نمودن ، (درب) آن را باز می کند
و همانا ، فراموشی و ترک مذاکره باعث از دست دادنش می شوند.
إنما العلم خزائن وتفتحه المسألة ، وإنما يذهب العلم النسيان وترك المذاكرة .
[تاريخ ابن أبي خيثمة ٣٨٨]
رومیها صحابی بزرگوار، عبدالله بن حُذافه و یارانش رَضِيَ اللهُ عَنهُم را اسیر کردند...
پادشاه آنها به عبدالله گفت: از دین خود برگرد و نصرانی ( مسیحی ) شو تا من تو را در حکومت خود شریک گردانم و دخترم را به ازدواج تو در آورم.
عبدالله گفت: اگر تو همهی حکومت خود را به من بدهی، از آيین محمد (صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم) بر نمیگردم.
پادشاه گفت: پس من تو را به قتل میرسانم.
عبدالله گفت: اشکالی ندارد.
آنگاه به تیراندازان، دستور داد به سوی او شلیک بکنند، ولی او را هدف قرار ندهند. و در همین حال او را به آيین مسیحیت دعوت میدادند. عبدالله نمیپذیرفت. سپس پادشاه دستور داد تا اسیری از مسلمانان را بیاورند و جلوی چشم حذافه داخل آب جوش بیندازند. آنها مردی از مسلمانان را آوردند و داخل آب جوش انداختند، دیری نگذشت که جز استخوانهایش چیزی باقی نماند. آنگاه دوباره آيین نصاری را به او پیشنهاد کردند، اما عبدالله نپذیرفت. سپس پادشاه دستور داد تا عبدالله را به داخل آب جوش بیندازند.
وقتی آنها او را از زمین بلند کردند، به گریه افتاد.
پادشاه که فکر میکرد ترسیده است، دستور داد تا دوباره او را برگردانند و گفت: چرا گریه میکنی؟
عبدالله گفت: به این خاطر گریه میکنم که فقط یک جان دارم، ای کاش به اندازهی موهای بدنم جان میداشتم و همه را یکی بعد از دیگری در راه الله از دست میدادم.
در بعضی روایات آمده است که او را تا چند روز زندانی کردند و آب و آذوقه ندادند، سپس پادشاه دستور داد تا برای او گوشت خوک و شراب ببرند.
عبدالله از خوردن آنها امتناع ورزید.
پادشاه او را احضار نمود و پرسید: چرا غذا نخوردی؟
عبدالله گفت: در چنین حالتی خوردن آنها برایم اشکالی نداشت، ولی چون میدانستم که تو خوشحال میشوی از آن نخوردم.
پادشاه گفت: آیا حاضری پیشانی مرا ببوسی تا تو را آزاد کنم؟
عبدالله گفت: همراهانم را نیز آزاد میکنی؟
پادشاه قول داد که همراهان او را نیز آزاد میکند.
آنگاه عبدالله پذیرفت و پیشانی او را بوسه زد. پادشاه نیز به قولش وفا کرد و آنها را آزاد نمود.
هنگامی که عبدالله به مدینه رسید و جریان را برای عُمَر رَضِيَ اللهُ عَنهُ تعریف کرد، عمر رَضِيَ اللهُ عَنهُ گفت: حق عبدالله بر همهی ما است که پیشانی او را بوسه زنیم و قبل از همه من آن را بوسه خواهم زد و برخاست و پیشانی عبدالله را بوسید.
[تفسیر ابن کثیر.٢/٦١٠]
أبوحازم سَلَمَة بن دينار رَحِمَهُ الله :
اینکه من از (توفیق) دعا کردن محروم شوم برایم ترسناک تر است از اینکه از اجابت (شدن دعاهایم) محروم گردم!
لَأَنَا مِنْ أَنْ أمْنَع الدُّعَاء أَخْوَفُ مِنِّي أَنْ أمْنَع الْإِجَابَة!
[ أبو نعيم في الحلية ٣/٢٤١ ]
امام شافعي رَحِمَهُ الله :
(فرد) دانا در مورد آنچه می داند و نمی داند می پرسد تا از آنچه که نسبت به آن علم دارد مطمئن شود و (نهایتا) چیزی را که نمی داند بیاموزد.
و (اما) نادان،از آموختن خشمگین می گردد،و (اگر هم چیزی بداند،به خاطر غرور) از آموختنش به دیگران خودداری می کند.
قال الأصمعي: سمعت الشافعي يقول: «العالم يسأل عما يعلم وعما لا يعلم، فيثبت ما يعلم، ويتعلم ما لا يعلم، والجاهل يغضب من التعلم، ويأنف من التعليم».
تاريخ ابن عساكر (١٥/٢)