در کتاب «سیر أعلام النبلاء» تألیف ذهبی، و در کتاب «تهذیب التهذیب» تألیف ابن حجر عسقلانی، هنگام معرفی عباس رضی الله عنه آمده است «هنگامی که عباس از کنار عمر و یا عثمان عبور میکرد و آنها سواره بودند، پایین میآمدند تا وی از کنار آنها بگذرد، به خاطر احترام بسیاری که به عموی رسول الله صلی الله علیه وسلم داشتند».
ابن کثیر در تفسیر آیات سورهٔ شوری آورده است: عمر بن خطاب به عباس گفت: «به الله سوگند، روزی که مسلمان شدی، اسلام آوردن تو برایم دوست داشتنیتر از اسلام آوردن خطاب بود، اگر اسلام میآورد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شدن تو را بیش از مسلمان شدن خطاب دوست داشت».
این سخن را همچنین ابن سعد در الطبقات (۴/۲۲، ۳۰) آورده است.
امام بخاری در صحیحاش (۳۷۱۲) روایت کرده که ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنه به علی رَضِیَ اللهُ عَنه گفت: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَحَبُّ إِلَیَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِی». «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، پیوسته داشتن پیوند خویشاوندی رسول الله صَلّیَ اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّم برایم محبوبتر از پیوسته داشتن پیوند خویشاوندان خودم است».
امام بخاری همچنین در صحیحاش (۳۷۱۳) از ابن عمر از ابوبکر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده که گفت: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا فِی أَهْلِ بَیْتِهِ» یعنی: در رفتار با اهل بیت، محمد صلی الله علیه وسلم را در نظر داشته باشید.
حافظ ابن حجر در شرح این گفته میگوید: «مردم را با این سخن مورد خطاب قرار داده و سفارش مینمود. و مراقبت از یک چیز یعنی نگهداشتن آن. گفته میشود: وی را در مورد آنها مراعات کنید،پس آنان را آزار نرسانده و به آنها بدی نکنید».
در صحیح بخاری (۳۵۴۲) همچنین از عقبة بن حارث روایت است که گفت: صَلَّى أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ الْعَصْرَ، ثُمَّ خَرَجَ یَمْشِی فَرَأَى الْحَسَنَ یَلْعَبُ مَعَ الصِّبْیَانِ فَحَمَلَهُ عَلَى عَاتِقِهِ، وَقَالَ: «بِأَبِی شَبِیهٌ بِالنَّبِیِّ... لَا شَبِیهٌ بِعَلِیٍّ» وَعَلِیٌّ یَضْحَکُ.
ابوبکر رضی الله عنه نماز عصر را خوانده سپس از مسجد بیرون آمده و قدم میزد، حسن را دید که با کودکان بازی میکرد پس او را بر دوش خود سوار کرده و گفت: پدرم فدایت، شبیه پیامبر هستی، نه شبیه علی؛ در حالی که علی رضی الله عنه میخندید.
حافظ ابن حجر در شرح این سخن می گوید: سخن وی «بأبی»: (از نظر زبان عرب) حذف شدهای دارد که تقدیر آن چنین است: أفدیه بأبی، یعنی پدرم فدایت باد. همچنین میگوید: «این روایت فضیلت ابوبکر و محبتش به خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وسلم را میرساند».
چند قورباغه را در ظرفی پر از آب جوش انداختند، آنها خیلی سریع از آب جوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آب سرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند همه آنها در آب جوش کشته شدند چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.
نتیجه: ما می توانیم تغییرات ناگهانی را بفهمیم و متقابلا عکس العمل نشان دهیم اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد، نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود، همه چیز پله پله انجام می شود. مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.
درویشی را پرسیدند که راحت دنیا در چه دانی. گفت: «در دو چیز، اوّل توشهای که از رحمت خلقم باز دارد و دوم آن گوشهای که از زحمت خلقم بینیاز آرد.» گفتند اگر در قبول یکی از این دو مختار شوی، آیا کدام یک اختیار کنی؟گفت: «قبولِ گوشه کنم و ترکِ توشه، زیرا که، زهر مجاعتی(گرسنگی) چشیدن اولیتر است از منّت جماعتی کشیدن.»
دریافت تصویر
حجم: ۴۹۱ کیلوبایت
توضیحات: مسجد حضرت رسول/روستای صفی آباد-شهر جوانرود
در این پست،مطالبی از کتاب «زندگی در شرق مسلمان»؛ نوشته «پیر پونافیدن» که آن را به روسی نوشته و همسرش «اما کوشران پونافیدن» نیز آن را به انگلیسی برگرداندهاست تقدیم می گردد.
ترجمه انگلیسی کتاب در سال ۱۹۱۱ یعنی کمی بیش از ۱۰۰ سال پیش چاپ شده و حاوی خاطرات نویسنده از ۳۶ سال کار و زندگی بهعنوان کنسول پادشاهی روسیه در ایران و عثمانی، و سفرهای او به مناطق مختلف ایران، «عربستان ترکی» (حجاز، بغداد و بصره و بخشی از مناطق کردی عراق عرب) و «هندوستان» میشود:
سند فوق که از کلیسای کوه سینا استخراج شده است حاوی نامهی رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- است که در سال ۶۲۰ میلادی به این کلیسا فرستاده است. حامل این نامه علی بن ابی طالب است و رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- در آن متعهده شده است که مسلمانان از مسیحیان حمایت میکنند و زمینهی آزادی عبادت و دعوت به دین مسیحیت را برای آنان فراهم میکنند. سلطان سلیم اول پادشاه عثمانی در سال ۱۵۱۷ میلادی این نامه را تأیید کرده و آن را در ضمن نسخههای خطی در موزهی امپراطوری عثمانی در قسطنطنیه قرار داده است. این نامه توسط رسول الله -صلّی الله علیه وسلّم- املا شده است و ترجمەی فارسی آن از قرار زیر است:
این نامه پیماننامهی محمد پسر عبدالله با مسیحیان است؛ ما با با آنان هستیم خواه از ما دور باشند یا نزدیک. من و بندگان الله و انصار و پیروان من برای دفاع از آنان آمادهایم و مسیحیان رعیت من هستند. به الله سوگند هر آنچه را که مورد رضایتشان نباشد از آنان دور خواهم کرد و هیچ اجباری بر آنان نیست. قضاتشان از میان خودشان انتخاب خواهند شد و راهبانشان در دیرهایشان خواهند ماند. هیچ کس حق ندارد عبادتگاههایشان را ویران کند یا آسیبی به آنان برساند. هیچ کس حق ندارد چیزی از آن بردارد و به خانهی مسلمانان ببرد. هر کس غیر از این کند عهد الله را شکسته است و از رسولش نافرمانی کرده است.
آنان همپیمان من هستند و من با آنان عهد بستهام که در حکومت من با چیز ناخوشایندی روبرو نشوند. هیچ کس نباید آنان را وادار به هجرت کند یا آنان را به جنگ مجبور سازد بلکه این مسلمانان هستند که باید از آنان دفاع کنند. اگر مسلمانی با زنی مسیحی ازدواج کند حتما باید با رضایت آن زن باشد و نباید او را از رفتن به کلیسا و نماز گزاردن در آن باز دارد. کلیساهایشان باید مورد احترام باشد و نباید از تعمیر آن جلوگیری کرد و نباید حرمت عهد و پیمان آنان شکسته شود. تا روز قیامت هیچ یک از امت مسلمان حق ندارد این پیماننامه را بشکند.
" هذا کتاب محمد بن عبد الله، عهدا للنصارى، أننا معهم قریبا کانوا أم بعیدا ، أنا وعباد الله والأنصار والأتباع للدفاع عنهم ، فالنصارى هم رعیتی !
ووالله لأمنع کل ما لا یرضیهم فلا إکراه علیهم ولا یُزال قضاتهم من مناصبهم ولا رهبانهم من أدیرتهم . لا یحق لأحد هدم دور عبادتهم ، ولا الاضرار بها ولا أخذ شیء منه إلى بیوت المسلمین . فإذا صنع أحد غیر ذلک فهو یفسد عهد الله ویعصی رسوله .
وللحق أنهم فی حلفی ولهم عهد عندی أن لا یجدوا ما یکرهون ... لا یجبرهم أحد على الهجرة ولا یضطرهم أحد للقتال بل یقاتل المسلمون عنهم .
إذا نکح المسلم النصرانیة فلا یتم له ذاک من غیر قبول منها . ولا یمنعها من زیارة کنیستها للصلاة . کنائسهم یجب أن تُحترم ، لا أحد یمنعهم من إصلاحها ولا الاساءة لقدسیة مواثیقهم ... لا یحق لأی من الأمة (المسلمین) معصیة هذا العهد إلى یوم القیامة . "
ترجمەی انگلیسی:
"This is a message from Muhammad ibn Abdullah, as a covenant to those who adopt Christianity, near and far, we are with them. Verily I, the servants, the helpers, and my followers defend them, because Christians are my citizens; and by Allah! I hold out against anything that displeases them.
No compulsion is to be on them. Neither are their judges to be removed from their jobs nor their monks from their monasteries.
No one is to destroy a house of their religion, to damage it, or to carry anything from it to the Muslims' houses. Should anyone take any of these, he would spoil God's covenant and disobey His Prophet. Verily, they are my allies and have my secure charter against all that they hate.
No one is to force them to travel or to oblige them to fight. The Muslims are to fight for them. If a female Christian is married to a Muslim, it is not to take place without her approval. She is not to be prevented from visiting her church to pray.
Their churches are to be respected. They are neither to be prevented from repairing them nor the sacredness of their covenants. No one of the nation (Muslims) is to disobey the covenant till the Last Day (end of the world).