| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

دوستی علی و عُمَر دو یار پیامبر:

پنجشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۷، ۰۷:۳۳ ق.ظ

امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه ،لباس کهنهٔ قدیمی و پینه بسته‌ای به تن داشت و نشسته بود و تسبیح می گفت.


ابومریم - که بردهٔ آزادشده ای بود - پیش او آمد و فروتنانه، روبرویش زانو زد و به آرامی گفت :

- ای امیرالمؤمنین! من از شما درخواستی دارم ! 

علی رضی الله عنه  گفت :

 درخواستت چیست ای ابو مریم؟!

ابو مریم جواب داد :

- درخواستم این است که این عبا را از تنتان دربیاورید، چون که کهنه و فرسوده است! 

علی رضی الله عنه  با شنیدن این سخن، به عبا نگاهی کرد و گوشهٔ آن را بر روی صورتش گذاشت و شروع به گریستن کرد و صدای هق هق گریه‌اش بلند شد.

.  ابو مریم، شرمگینانه گفت :

- ای امیرالمؤمنین! اگر می‌دانستم که این درخواست شما را به این حالت می‌اندازد، هرگز از شما نمی خواستم که آن را از تنتان دربیاورید!

علی مرتضی رضی الله عنه ، وقتی که گریه‌اش فرونشست، در حالی که اشکهایش را از گونه می سترد، گفت: 

ـ ای ابو مریم! من، روز به روز علاقهٔ بیشتری به این عبا پیدا می‌کنم، این را دوست و محبوبم به من هدیه داده است! 

ابو مریم با تعجب گفت:

 کدام دوست شما؟ ای امیرالمؤمنین! 

علی رضی الله عنه جواب داد - عمر بن الخطاب رضی الله عنه !! عمر در راه الله خلوص داشت و صادق و بی ریا بود، الله به وی پاداش دهد!

علی رضی الله عنه  این حرف را که زد، دوباره گریست و صدای ناله و گریه‌اش از دور شنیده می‌شد.


تاریخ المدینة المنورة، جلد٣، ص ٩٣٨

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی