رهبر بی تکبر مسلمانان:
مقارن ظهور اسلام، تمام فرمانروایان جهان بهخاطر نفوذ فرمانهای خویش، همواره در تلاش بودهاند که به وسایل گوناگون در قلوب مردم، شکوه و جلال و ابهت و عظمتی برای خود ایجاد نمایند. مثلاً به میان تودههای مردم نمیرفتند و بلکه همواره در مجللترین کاخها نشسته و بهوسیلهی وزیر دربار فرمانهای خود را به مردم اعلام میکردند، و رابطهی آنها، رابطهی بردهداری با بردگان خود بود و کسراها و سزارها، اگر در سال یک مرتبه مردم را به حضور میپذیرفتند، هر یکی درحالیکه تاج طلایی بر سر و جامههای ملیلهى طلایی و قباهای زربفت در بر، و شمشیر مرصّع و زرکوب در دست و چند کیلو طلا بهصورت زینتآلات بر دوش و بر سینهی او آویزان و بر کرسی عاج یا تخت طلایی ساکت و صامت مینشست و ژست شاهانه به خود میگرفت، به رژه رفتن مردم نیمنگاهی میکرد و اگر در سال یکیدو مرتبه به قصد شکار و تفریح هم از شهر بیرون میرفت با همان لباس و زینتآلات، بر اسب نایابی سوار میشد که دهنهی طلایی و لجام زربفت و رکاب نقرهای و زین زرکوب و رخت طلا و مروارید بند و بقیه زینتآلاتش هوش و حواس هر ببینندهای را میربود و هیأت وزرا و خواص و غلامان که هر یک بر اسب ممتازی سوار و غرق در جواهرات، پروانهوار به دور او در حال حرکت بودند، به شکوه، عظمت و ابهت شاه میافزودند.
اما امیرالمؤمنین عمربن خطاب «رضی الله عنه» درحالیکه برتری خود را بر تمام آنها نشان داد و قلمرو حکومت شاهنشاهی ایران و امپراتوری روم را به تصرف خود درآورد و بر دو قارهى عظیم جهان «آسیا و آفریقا» فرمانروایی یافت و از قلب آسیای صغیر تا اعماق خاک افغانستان و از دریای خزر تا کرانههای اقیانوس هند را به قید فرمان خود درآورد، همواره در میان تودهی مردم بود و رابطهی او با آنها، رابطهی برادری بود و بی هیچ واسطه و ضابطهای با آنها رابطه داشت.
سیمای صادق فاروق اعظم، ص ۵۸۸ |ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله
- ۹۷/۰۹/۰۵