- ۰ نظر
- ۱۴ دی ۰۰ ، ۰۰:۵۶
فُضَیل بن عیاض رَحِمَهُ اللّه:
والله برای تو جایز نیست به ناحق سگ یا خوکی را بیازاری ؛ پس چگونه مسلمانی را اذیت می کنی؟!
قال الفضيل بن عياض -رحمه الله-:
" واللهِ ما يَحِلُّ لكَ أن تُؤذي كلبًا ولا خنزيرًا بغيرِ حق؛ فكيفَ تُوذي مسلمًا ؟! ".
[سير أعلام النبلاء ٤٢٧/٨].
امام نَووي رَحِمَهُ اللّٰه:
« وَمِن الألفاظِ المذمومةِ المستعملةِ في العادةِ قولهُ لِمَن يُخاصِمه : يا حِمار، يا تَيس، يا كَلب، ونحو ذلك فَهَذا قَبيحٌ لِوَجهَين:أحدُهما: أَنَّهُ كَذِب، وَالآخَر: أَنَّهُ إيذاء ».
«از جمله الفاظ ناپسندی که در میان مردم رایج است، آن است که کسی در هنگام مشاجره، دیگری را با الفاظی چون "ای الاغ!"، "ای بز!"، "ای سگ!" و امثال آن خطاب کند.
و این سخنان از دو جهت قبیح و ناپسند است:
نخست، از آن رو که دروغ است،
و دوم، از آن جهت که موجب آزار میشود.»
[الأذکار، امام نَوَوي، صفحه ۵۷۷]
سَعد رَضِیَ اللّهُ عَنهُ بنابر درخواست رستم فردی را به نام ربعی بن عامر رَضِیَ اللّهُ عَنهُ فرستاد. رستم جایگاه را با تزیینات بسیار باشکوه از فرشهای زربافت و بالشتهای ابریشمی و طلا و جواهرات فراوان آراسته کرده بود، در حالی که تاج ویژه و گرانبهای خویش را بر سر گذاشته بود بر تختی طلایی نشست.
«ربعي بن عامر» بدون توجه به تزیینات و مظاهر شگفتانگیز وارد محل شد و با خونسردی تمام پهلوی رستم نشست. رستم از وی سؤال نمود به چه منظور آمدهاید؟
«ربعی بن عامر» جواب داد:
اللهُ ابْتَعَثَنَا لِنُخرِجَ مَنْ شَاءَ مِنْ عِبَادَةِ العِبَادِ إلِى عبادة رب العباد ومنْ ضِیقِ الدُّنْیا إِلى سِعَتِهَا وَمِنْ جَورِ الأدیانِ إلى عدلِ الإسلامِ.
«اللّه ما را فرستاده است تا درآوریم آن کسی را که الله میخواهد از عبادتِ بندگان به سوی عبادتِ پروردگارِ بندگان، و از تنگنایِ دنیا به وسعت و پهنای آن و از ستمِ ادیان به عدالتِ اسلام».
.البدایة والنهایة، ج: ۷، ص: ۳۹ چاپ بیروت ۱۹۶۶م.
.چنانچه ابن حجر در کتاب «الإصابة فی تمییز الصحابة» آورده است: وی صحابی میباشد. احنف ولایت تخارستان را به وی سپرد. الاصابة، ج: ۱، ص: ۵۰۳.
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را نزد ابن عباس ـ رَضِیَ اللهُ عَنهُم ـ یاد کردند، پس دربارهٔ ایشان فرمود: حِلم او را ساکت میکرد و علم به سخنش میآورد.
[ بَهجَةُ المجالس: ۲/ ۵۰۰ ]
حِلم: شکیبایی. یعنی اگر سکوت میکرد از روی شکیبایی بود و اگر سخن میگفت از روی علم بود.
امام شافعی رَحِمَهُ الله :
علم آن نیست که حفظ شود، علم آن است که سود برساند.
«لَيْسَ الْعِلْمُ مَا حُفِظَ. الْعِلْمُ مَا نَفَعَ»
حلیة الأولیاء: ۹/ ۱۲۳
در تاریخ بغداد آمده است که در سال ۲۸۶ هجری، در دادگاه موسی بن اسحاق، قاضی شهر ری، زنی همراه با ولیّ خود حاضر شد و ادعا کرد که شوهرش مهریهی او را که پانصد دینار بود، نپرداخته است. اما شوهر این ادعا را رد کرد.
قاضی از زن خواست که گواهان خود را معرفی کند. ولیّ او گفت که شهود حاضرند. یکی از شاهدان درخواست کرد که زن را ببیند تا بتواند او را شناسایی کرده و در شهادتش به او اشاره کند. قاضی اجازه داد، و شاهد رو به زن کرد و گفت: «برخیز!»
در این لحظه، شوهر با ناراحتی اعتراض کرد و گفت: «میخواهید چه کنید؟!» وکیل پاسخ داد: «شهود باید چهرهی همسرت را ببینند تا مطمئن شوند که او همان زنی است که مهریهاش را مطالبه میکند.»
اما ناگهان شوهر که نمیخواست همسرش در برابر دیگران چهرهاش را آشکار کند، رو به قاضی کرد و گفت: «من در حضور شما اعتراف میکنم که این مهریه را بدهکارم، اما اجازه نمیدهم که همسرم صورت خود را برای دیگران آشکار کند.»
وقتی زن این سخنان را شنید، تحت تأثیر قرار گرفت و رو به قاضی کرد و گفت: «من هم در حضور شما شهادت میدهم که از حق مهریهام گذشتم و همسرم را از پرداخت آن، در دنیا و آخرت، معاف کردم.»
قاضی که این جوانمردی و بزرگواری را دید، گفت: «این ماجرا باید در شمار بزرگواریهای اخلاقی ثبت شود.»
«أَخبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَعْقُوبَ، أَخبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ نُعَيْمٍ ٱلضَّبِّيُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبدِ ٱللَّهِ مُحَمَّدَ بْنَ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى القَاضِي يَقُولُ: حَضَرْتُ مَجلِسَ مُوسَى بْنِ إِسْحَاقَ القَاضِي - بِالرَّيِّ - سَنَةَ سِتٍّ وَثَمَانِينَ وَمِائَتَيْنِ، وَتَقَدَّمَتِ ٱمْرَأَةٌ فَٱدَّعَى وَلِيُّهَا عَلَى زَوْجِهَا خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ مَهْرًا، فَأَنْكَرَ، فَقَالَ القَاضِي: شُهُودُكَ، قَالَ: قَدْ أَحْضَرتُهُم، فَٱسْتَدْعَى بَعْضُ الشُّهُودِ أَنْ يَنظُرَ إِلَى ٱلمَرْأَةِ لِيُشِيرَ إِلَيْهَا فِي شَهَادَتِهِ، فَقَامَ الشَّاهِدُ وَقَالَ لِلمَرْأَةِ: قُومِي، فَقَالَ الزَّوْجُ: تَفْعَلُونَ مَاذَا؟ قَالَ الوَكِيلُ: يَنظُرُونَ إِلَى ٱمْرَأَتِكَ وَهِيَ مُسْفِرَةٌ لِتَصِحَّ عِندَهُم مَعرِفَتُهَا، فَقَالَ الزَّوْجُ: وَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنَّ لَهَا عَلَيَّ هَذَا المَهرَ الَّذِي تَدَّعِيهِ، وَلَا تَسْفِرُ عَنْ وَجهِهَا، فَرَدَّتِ ٱلمَرْأَةُ وَأَخبَرَتْ بِمَا كَانَ مِن زَوجِهَا، فَقَالَتِ ٱلمَرْأَةُ: فَإِنِّي أَشهَدُ القَاضِيَ أَنِّي قَدْ وَهَبتُ لَهُ هَذَا المَهرَ وَأَبرَأتُهُ مِنهُ فِي ٱلدُّنْيَا وَٱلآخِرَةِ. فَقَالَ القَاضِي: يُكتَبُ هَذَا فِي مَكَارِمِ الأَخْلَاقِ.»
تاریخ بغداد - الخطیب البغدادي - جلد ١٣ - صفحه ٥٥
مَکحول شامی- رَحِمَهُ الله - (م۱۱۲هـ)
«لطیفترین و نازکترین دلها، دل کسانی است که کمترین گناهان را دارند.»
«أَرَقُّ النَّاسِ قُلُوبًا أَقَلُّهُمْ ذَنُوبًا»
حلیة الأولیاء لأبی نعیم الأصبهانی، ج ۵، ص ۱۸۰
امام نَوَوی رَحِمَهُ الله:
"هرکس توفیق یافت که اذکار صبح و شام را بگوید بداند که این نعمت الهی است و خوشا به حال او، هرکس نمیتواند که همه آن را بگوید به مختصر آن بسنده کند، حتی اگر یک ذکر باشد".
منبع؛ |[الأذکار/٧٦]|
امام ابن حَجَر رَحِمَهُ الله:
الأدبُ إستِعمالُ ما یُحمَدُ قَولاً وَ فِعلاً
یعنی:ادب عبارتست از بکاربردن آنچه از گفتار و کردار که مورد ستایش (و پسند) واقع می شود.
منبع: فَتحُ الباری بِشرح صحیح البُخاری - ج ١٠
از علما کسانی بوده اند که طلب علم و دانش را در سنین بالای عُمر خود آغاز کرده اند؛
بعنوان مثال:
امام حاکم می فرماید: صالح بن کیسان طلب علم را در سن هفتاد سالگی آغاز کرده است.
صالح بن کَیسان مَدَنی فقیه حجازی بود که بیش از صدسال عمر کرد.به عنوان آموزگار کودکان عمر بن عبدالعزیز گماشته شد. از فقیهان مدینه شمرده میشود که میان حدیث و فقه را جمع کردند. او را از راویان موثق در حدیث میدانند.
ابن عساکر می فرماید: به من اطلاع داده شد سُلَیم بن ایوب عُمرش از چهل سالگی گذشته بود که طلب علم و فهمِ علوم شرعی را آغاز کرد.
منبع:طبقات المفسرین ۱/۲۰۲
ایشان محدث، فقیه شافعی و از راویان احادیث پیامبر ﷺ است.
امام عبدالرزاق صنعاني رَحِمَهُ الله می فرماید:
به مکه آمدیم و در همان زمان، کسی که به او مهدی میگفتند (پسر ابوجعفر منصور حاکم عباسی) نیز وارد مکه شد. نزد سفیان ثوری رفتم، او تازه از دیدار با مهدی بازگشته بود و خشمگین به نظر میرسید. گفت:
"همین حالا پیش پسر ابوجعفر بودم. به من گفت: ای ابوعبدالله! مدتها دنبال تو بودیم، اما پیدایت نمیکردیم. حالا خداوند در محبوبترین مکانش (یعنی مکه) این فرصت را داد که تو را ببینیم. بیا و حاجتت را بگو!"
من جواب دادم: "من چه نیازی به تو دارم، درحالیکه فرزندان مهاجرین و انصار پشت درهای کاخت از گرسنگی جان میدهند؟!"
ابوعبیدالله، یکی از همراهان مهدی، گفت: "ای ابوعبدالله! زیادی حرف نزن، حاجتت را از امیرالمؤمنین بخواه."
گفتم: "من هیچ نیازی به او ندارم! اسماعیل بن ابی خالد به من گفته که عمر بن خطاب وقتی به حج رفت، از همراهش پرسید: «در این سفر چقدر خرج کردیم؟» گفت: «دوازده دینار.» عمر گفت: «خیلی خرج کردیم! خیلی خرج کردیم!» یا شاید هم گفت: «اسراف کردیم! اسراف کردیم!» حال آنکه در کاخهای شما مسائلی در جریان است که حتی کوهها هم تاب تحملش را ندارند!"
مهدی گفت: "ای ابوعبدالله! اگر من نتوانم حق هر صاحب حقی را به او برسانم، چه کنم؟"
گفتم: "پس دینت را نجات بده، در خانهات بنشین و از حکومت کناره بگیر! چون کسی که نمیتواند حق مردم را ادا کند، بهتر است کنار برود."
او ساکت شد. سپس ابوعبیدالله (ملازم مهدی) گفت: "میبینم که زیادی مداخله میکنی! اگر حاجتی داری، بگو، وگرنه برو!"
پس از آنجا بیرون آمدم.
الجرح والتعديل،ابن أبي حاتم،ج۱،ص۱۱۰-۱۱۱
علماء راستین اینگونە زیستەاند... با این منزلت... با این همت... با این سیرت...
بیرغبتترین مردم نسبت بە دنیا و طمّاعترینشان نسبت به آخرت و ما عندالله.
در مختصر تاریخ دمشق آمده است که:
عطاء بن ابی رباح در مجلس هشام بن عبدالملک حاضر شد، خلیفه نیز بسیار او را مورد استقبال و خوشامد گویی قرار داد و آنقدر وی را به خودش نزدیک کرد که زانوهایشان به هم چسبید. حاضران و اشراف دربار همه سکوت کردند و هشام گفت:
ای ابا محمد (عطاء بن ابی رباح) آیا حاجتی داری؟ عطاء فرمود: ای امیر المٶمنین مایحتاج و رزق و روزی مردم حرمین (مکه و مدینه) را برایشان تأمین کن. هشام فورا به حسابدار خزانه دستور داد و گفت: برای اهل مکه و مدینه مایحتاج یک سالشان را بفرستید.
سپس رو به عطاء کرد و گفت: ای ابا محمد حاجت دیگری داری؟ عطاء جواب داد: ای امیر المؤمنین.. اهل حجاز و منطقهی نجد ریشهی مردم عرب و امراء امت اسلام هستند، اگر ممکن است اضافهی صدقاتی را که جمع کردهاند به آنها برگردانید. هشام گفت: حتماً... و دستور این کار را نیز صادر کرد و دوبارە پرسید: ای ابا محمد حاجت دیگری هست؟ عطاء گفت: بله ای امیر المؤمنین.. سنگرنشینان و مرابطین در دفاع از دیار اسلام شب و روز را سپری میکنند و در برابر دشمنان میجنگند، آیا اموالی را بە آنها اختصاص دادەای؟ چرا کە اگر آنها نباشند نابود خواهید شد.
هشام فوراً دستور داد کە ارزاق و اموالی را بە تمام مرزها گسیل دارند، سپس عطاء در مورد کفار اهل ذمە نیز سفارش کرد کە آنها را بیش از حد شرعی در تنگنا قرار ندهند و بە هشام بە عنوان آخرین حاجت خود توصیە کرد و فرمود:
ای امیر المؤمنین، برای عاقبت خودت از الله بترس چراکه تو تنها خواهی ماند و تنها خواهی مرد و تنها نیز حشر خواهی شد و در هنگام محاسبهی الهی به خدا سوگند کسی از خدم و حشم با تو نخواهند بود؛
هشام مات و مبهوت به زمین نگاه میکرد و عطاء نیز از محضر وی خارج شد.
راوی ماجرا درادامه میگوید که: هنگامی که به در خروجی نزدیک میشدیم مردی با کیسهای در دست دنبال عطاء میآمد و گفت: این را امیر المؤمنین برای تو فرستاده است. عطاء فرمود: من از شما اجر و پاداشی نخواستهام، اجر من فقط پیش پروردگار است و بس. سپس خارج شد و به الله سوگند که حتی جرعه آبی نیز از دربار هشام ننوشیدند.
منبع؛مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۷ ص ٦٦- ٦۷
از میمون بن مهران (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
چه زمانی بیمار میتواند نماز را نشسته بخواند ؟
او پاسخ داد:
زمانی که اگر دنیا (و ثروت) به او پیشنهاد شود، برای رسیدن به آن هم توان برخاستن نداشته باشد.
سُئل میمون بن مهران رحمه الله:
ما حدُّ المریضِ أن یُصلِّي جالسًا؟
فقال:"حدُّه : لو کانت دنیا تَعرض له لم یقم إلیها"٠
مصنّف ابن أبی شیبة٤٨١/٣
یحیی بن مُعاذ رَحِمَهُ الله :
«لِلتَّائِبِ فَخْرٌ لَا يُعَادِلُهُ فَخْرٌ فِي جَمِيعِ أَفْخَارِهِ فَرِحَ اللَّهُ بِتَوْبَتِهِ»
برای توبهکننده، افتخاری است که هیچ افتخاری در میان افتخاراتش با آن برابری نمیکند، زیرا الله به توبهاش شادمان میشود.
[ حلیة الأولیاء: ١٠/٥٩ ]
امام سُفیان ثَوری رَحِمَهُ الله:
«آرزو دارم که از تمام عمرم، فقط یک سال مانند ابن المبارک باشم، اما حتی نمیتوانم سه روز هم مانند او زندگی کنم!»
إِنِّيْ لأَشتَهِي مِنْ عُمُرِي كُلِّهِ أَنْ أَكُوْنَ سَنَةً مِثْلَ ابْنِ المُبَارَكِ، فَمَا أَقْدِرُ أَنْ أَكُوْنَ وَلاَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ.
[سِیَر أعلام النُّبَلاء، ج ۸، ص ۳۸۹]
این جمله گویای عظمت شخصیت عبدالله بن مبارک است که حتی امام سفیان ثوری، با تمام مقام علمی و زهدش، خود را در مقایسه با او ناتوان میبیند. این نشان میدهد که ابن المبارک نهتنها در علم، بلکه در ورع، زهد، اخلاق و مجاهدت در راه خدا جایگاهی والا داشت.
ابن المبارک (رحمهالله) دانشمندی جامع بود: فقیه، محدث، زاهد، مجاهد و شاعر. وی هم در میدان جهاد حضور داشت، هم در میدان علم. مال و ثروتش را در راه خدا صرف میکرد، فقرا را یاری میداد و به شاگردانش کمک میکرد. از لحاظ اخلاقی و معنوی چنان در سطح بالایی بود که حتی بزرگان عصرش آرزو داشتند اندکی مانند او باشند.
این سخن امام سفیان ثوری نشاندهنده تواضع او و همینطور اهمیت زیست و آثار ابن المبارک است و به ما میآموزد که بزرگان نیز از اهل فضل و تقوا الهام میگرفتند و آنان را سرمشق خود قرار میدادند.
امام ذهبی رَحِمَهُ الله میفرماید: ابوبکر برقانی میگوید: دارقطنی "العلل" را از حفظ، بر من میخواند و من مکتوب میکردم!
سپس ذهبی میفرماید: اگر کتاب "العلل" موجود را دارقطنی از حفظ بر او املاء میکرده؛ براستی که این امری عظیم است و باید گفت که او حافظ ترینِ مردم دنیاست!
منبع:"سیر أعلام النبلاء" (٤١٧/١٢) دار الحدیث-قاهرة
محمد بن سیرین رَحِمَه الله:
إِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ خَطَايَا، أَكْثَرُهُمْ ذِكْرًا لِخَطَايَا النَّاسِ.
"خطاکارترین مردم، کسانی هستند که بیش از همه خطاهای دیگران را به یاد میآورند و بازگو میکنند."
[المجالسة وجواهر العلم، ج ۶، ص ۸۶]
این سخن ما را به دوری از عیبجویی فرا میخواند. هرچند انتقاد سازنده، اگر با نیتی خیرخواهانه و همراه با روش مناسب بیان شود، میتواند مفید باشد، اما موضوع عیبجویی که در این سخن مورد تأکید است، رفتار و نیتی متفاوت دارد.
از یک سو، این حکمت ما را به پرهیز از قضاوتهای عجولانه و غیرمنصفانه دعوت میکند. پرداختن به خطاها (و گناهان) دیگران اغلب باعث میشود که از ضعفها و کاستیهای خود غافل شویم. افزون بر این، چنین رفتاری ممکن است غرور و خودبرتربینی را در فرد تقویت کند، حالتی که مانعی جدی برای رشد و ارتقای اخلاقی است.
از سوی دیگر، این سخن تأکیدی بر حفظ حرمت و کرامت انسانی دارد. بازگو کردن خطاهای دیگران، علاوه بر آسیب زدن به احساسات و جایگاه اجتماعی آنان، فضای اعتماد و همدلی را در جامعه تضعیف میکند. جمع و جامعهای که افراد آن بیشتر به نکوهش یکدیگر مشغول باشند، به تدریج از انسجام و همکاری دور خواهد شد.
در عین حال، گاهی ممکن است افراد با نیتی خیرخواهانه به خطای دیگران اشاره کنند، اما اگر این کار بدون دقت و توجه به پیامدها یا با روشی نادرست انجام شود، نتیجهای معکوس خواهد داشت. به همین دلیل، ضروری است پیش از انتقاد، تمام ابعاد موضوع را بررسی کنیم و با نیتی خالص و کامل و لحنی محترمانه و روشی شایسته، انتقاد خود را بیان کنیم.
افزون بر این، این سخن بر اهمیت تربیت فردی و خودسازی نیز تأکید دارد. پیش از هرگونه قضاوت یا عیبجویی از دیگران، هر فرد باید نگاهی دقیق به خویشتن داشته باشد و برای اصلاح کاستیهای خود تلاش کند. خودسازی نه تنها مسیر رشد اخلاقی و شخصی ما را هموار میکند، بلکه موجب میشود رفتار و کلاممان الگوی مثبتی برای دیگران باشد.
در نهایت، پیام این سخن حکیمانه این است که انسان باید با فروتنی و تفکر به اصلاح خویش بپردازد، حرمت دیگران را حفظ کند و در مسیر همدلی و همبستگی، گامی مؤثر بردارد. این مسیر ما را به سوی کمال انسانی و اجتماعی هدایت خواهد کرد.
از امام احمد بن حَنبَل (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
چگونه دروغگویان را میشناسی؟
گفت: «از روی وعدههایی که میدهند.»
كَيْفَ تَعْرِفُ الْكَذَّابِينَ؟ قَال: بِمَوَاعِيدِهِمْ.
[الکامل لابن عَدي، ۱/۱۰۲]