| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمر بن خطاب» ثبت شده است

هرمزان،فرمانده سپاه ساسانی با خلیفه مسلمانان روبرو می شود:


بنا به قلم دکتر زرین کوب،"دو قرن سکوت" از روی تعصب و خامی نوشته شده که اشتباهات زیادی دارد و اظهار نظرها و دیگر آثار متفاوت دکتر،تایید کننده این دیدگاه است.

اما با این وجود این کتاب نکات در خور توجه بسیاری دارد  که از آن جمله،بیان ساده زیستی خلیفه مسلمانان در مقابل ادعای خدایی پادشاهان ایران باستان و تجملات مفرط سپاه ساسانی است!


| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "



«نوشته اند که ابوموسی او را با سیصد کس نزد عمر فرستاد و وقتی که این جماعت به مدینه نزد عمر رفتند جمله قباهای زرین و شمشیرها و کمرهای گرانبها داشتند.

آورده اند که وقتی هرمزان را به مدینه بردند،جامه و ساز فاخر داشت.

او را به مسجد بردند تا عمر را ببیند،عمر در مسجد خفته بود و تازیانه به زیر سر داشت.

هرمزان پرسید امیر مؤمنان کجاست؟

گفتند همین است که خفته است.

گفت پرده دارانش کو؟

گفتند نه پرده داری دارد و نه دربانی و نه کاتبی.

گفت این مرد مگر پیغمبر می باشد؟

عمر از خواب بر آمد و هرمزان را بشناخت.»


منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۵


«در ایام خلافت عمر در مدینه واطراف خشک سالی شد و همینکه باد می وزید،خاکی چون خاکستر می پراکند و آن سال را رماده (خاکستر ریزی) نامیدند و عمر قسم خورد که تا باران نبارد لب به روغن و گوشت و شیر نزند.

و چنین بود تا باران بارید و یک پوستچه روغن و یک مشک شیر به بازار آمد و غلام عمر آنرا به چهل خرید و پیش وی آمد و گفت:ای امیر مؤمنان! خدا قسم ترا به سر برد و پاداش بزرگ داد یک مشک شیر و یک پوستچه روغن به بازار آمد و من آنرا به چهل خریدم.

عمر گفت:گران خریده ای،آنرا صدقه کن که خوش ندارم مسرفانه چیزی بخورم.


عمر گفته بود:چگونه به کار رعیت توانم پرداخت اگر سختی ای که به آنها می رسد به من نرسد.»


منبع:تاریخ طبری،محمدبن جَریر طبری،ترجمه ابوالقاسم پاینده،ج۵،ص۱۹۱۳-۱۹۱۴




عُمَر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ ایراد خطبه کرد و فرمود :

سر و صدای زیاد یک مرد شما را شگفت زده نکند
مرد کسی است که ادای امانت کند و از ریختن آبروی مردم خودداری نماید.


لَا يُعْجِبَنَّكُمْ مِنَ الرَّجُلِ طَنْطَنَتُهُ ، وَلَكِنَّهُ مَنْ أَدَّى الْأَمَانَةَ ، وَكَفَّ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ فَهُوَ الرَّجُلُ.
الزهد لابن المبارك (٢٩٥).


عُمَر بن خَطَّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ برای اهل کوفه نوشت:


سوره برائت را بیاموزید

و سوره نور را به زنان تان آموزش دهید.


تعلَّمُوا سورةَ براءة، وعَلِّمُوا نساءَكم سُورةَ النُّور.

سعيد بن منصور في ((التفسير)) (۱۰۰۳)


پ ن:

سوره برائت : به بیان جهاد و ولاء و براء پرداخته و از این جهت مرد ها به آن نیازمندند

و سوره نور : به پاکدامنی و حجاب و پوشش و احکام و مجازات زنا پرداخته و حاوی توصیه های بسیار ارزشمند برای بانوان است.

شیخ مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی،شاعر و نویسنده نامدار قرن هفتم هجری یکی از بزرگترین متفکران و شاعران و ادیبان ایران است که در تمام خطّه ایران زمین یکّه تاز میدانهای فصاحت و بلاغت و سخنوری می باشد.این شاعر بلند پایه،استاد مسلّم غزلِ سبک عراقی و نثر مسجّع یعنی نوشته آهنگدار و موزون است.و غزلیات،قصائد،قطعات و ترکیب بندهایش به روانی آب زلالند و دو اثر جاویدانش گلستان و بوستان قرن ها بر عقول و قلوب ایرانیان حکومت می کنند.

گلستان دارای نثری مسجّع آمیخته با شعر، و بوستان شعری است در قالب مثنوی در بحر متقارب  (هم وزن با شاهنامه فردوسی) که در زمینه‎های اجتماعی، اخلاقی، عرفانی، دینی و... سروده شده است.

سعدی در نظامیه بغداد از محضر جمال الدین عبدالرحمن ابوالفرج بن جوزی دوم (درگذشته به سال 636) مدّرس مدرسه مستنصریّه، و عارف معروف شیخ شهاب‎الدین ابوحفص عمر بن محمّد سهروردی صاحب «عوارف المعارف» (درگذشته به سال 632) تلمذ نمود . و از علم و دانش و عرفان هر دو نهایت استفاده کرده است.

اینک در باغ کلیات  سعدی که شامل دیوان اشعار، بوستان و گلستان است به گشت و گذار می‎پردازیم:

۱- ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدینش

در ابیاتی در وصف پیامبر صلی الله علیه وسلم خلفای راشدین را چنین نیکو می‌ستاید.

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار


 (بوستان- 209)

سعدی عارفی است که از قید و بند قشری گری گذشته و در سایۀ سلوک و مصاحبت با عارف آزاد مردی چون شهاب الدین سهروردی به کمالات معنوی رسیده است.

 

۲- عجز ابوبکر صدیق از معرفت الهی

سعدی، ادیب نکته پرور و قافیه پرداز دفتر معانی در «رساله در عقل و عشق» کمال معرفت صدّیقان را در شناخت کمال الهی ناتوان می‎داند:

«امیرالمؤمنین ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ نکو گفته است که «یا مَن عَجَزَ عَن مَعرِفَتِهِ کمالُ مَعرِفَةِ الصدّیقینَ»، معلوم شد که غایت معرفت هرکس مقام انقطاع اوست به وجد از ترقی» .

۳- ستایش سالار عادل، عمر

قطعات دلنشین بوستان به انسان درس آزادگی و فضیلت و شرف می‌دهند، و رنگ آمیزی صحنه‎ها چنان است که بهتر از آن نمیتوان سرود. این معمار کاخ رفیعِ اخلاق و کرامت انسانی سالار عادل عُمَر را اینگونه می‎ستاید:

 

گدائی شنیدم که در تنکجای / نهادش عُمَر پای بر پشتِ پای

ندانست درویش بیچاره کوست / که رنجیده، دشمن نداند ز دوست

بر آشفت بر وی که کوری مگر؟ / بدو گفت سالار عادل، عُمَر

نه کورم و لیکن خطا رفت کار / ندانستم از من گنه در گذار

چه مُنصف بزرگان دین بوده‎اند / که با زیر دستان چنین بوده‎اند

بنازند فردا تواضع کنان / نگون از تواضع سر گردِ نان

اگر می بترسی ز روز شمار / از آن کز تو ترسد خطا در گذار

مکن خیره بر زیر دستان ستم  /  که دستیست بالای دست تو هم

(بوستان – 338، 339)

۴- ستایش شاه مردان علی

شاه مردان، علی مرتضی نمونه و فصل الخطاب جوانمردی و کرم است. در حکایتی پند آموز، راه آزادگی و گرفتن دست افتاده چنین ترسیم می‎شود.

بزارید وقتی زنی پیش شوی / که دیگر مخر نان ز بقال کوی

به بازار گندم فروشان گرای / که این جو فروشیست گندم نمای

نه از مشتری کز دحام  مگس / بیک هفته رویش ندیدست کس

بدلداری آن مرد صاحب نیاز / بزن گفت کای روشنائی بساز

بـه امید مـا کلبـه اینجا گـرفت / نه مردی بود نفع از او واگرفت

ره  نیک  مـردان آزاده  گیر / چه استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کانان که مرد حقند / خریدار دکـان  بی  رونقند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست / کـرم ، پیشـۀ  شـاه  مـردان  علی‌ست

(بوستان – 272)

۵- قصیده‎ای غرّا و بلیغ در مدح خلفا

در قصیده‎ای غرّا و بلیغ در ستایش خداوند و پیامبرصلی الله علیه و سلم  و یارانش چنان به سلاست و روانی دُر افشانی می‎کند که بلندای قصیده را با لطافت و نرمی حریر گونۀ غَزَل می‌آراید:

یارب به دست او که قمر زان دو نیم شد / تسبیح گفت در کف میمون او حصا

کافتادگان شهوت نفسیم دست گیر / ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا

تریاق در دهان رسول آفریده حق / صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا؟

ای یار غار سید و صدیق نامور / مجموعهٔ فضائل و گنجینهٔ صفا

مردان قدم به صحبت یاران نهاده‌اند / لیکن نه همچنانکه تو در کام اژدها

یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا

دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی / گر خواجهٔ رسل نبدی ختم انبیا

سالار خیل خانهٔ دین صاحب رسول / سردفتر خدای پرستان بی‌ریا

دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند / عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟

دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد / در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا

آن شرط مهربانی و تحقیق دوستیست / کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا

خاصان حق همیشه بلیت کشیده‌اند / هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا

کس را چه زور و زهره که وصف علی کند / جبار در مناقب او گفته هل اتی

زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او / در یکدگر شکست به بازوی لافتی

مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا

شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود / جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا

دیباچهٔ مروت و سلطان معرفت / لشکر کش فتوت و سردار اتقیا

فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست / ماییم و دست و دامن معصوم مصطفی

پیغمبر، آفتاب منیرست در جهان / وینان ستارگان بزرگند و مقتدا

 (قصائد فارسی – 882-883)

۶- تشبیه علاءالدین عطا ملک جوینی به مسیح و عمر بدعت شکن

در قصیده‎ای در ستایش علاء الدین عطا ملک جوینی، او را به مسیح و عُمَر بدعت شکن تشبیه می‌کند:

چنان رمند و دوند اهل بدعت از نظرش  / که از مسیحا دجّال و از عُمَر، شیطان

(قصائد فارسی – 932)

۷- علی زاهد شب و پیکارگر روز

علی زاهد شب و پیکارگر روز، در نهایت فروتنی و عظمت روحی، نظرِ مخالف عقیده خود را در مجلس می‎پذیرد:

کسی مشکلی برد پیش علی / مگر مشکلش را کند منجلی

امیر عدو بند مشکل گشای / جوابش بگفت از سر علم و رای

شنیدم که شخصی در آن انجمن / بگفتا چنین نیست یا باالحسن

نرنجید از او حیدر نامجوی / بگفت ارتو دانی از این به بگوی

بگفت آنچه دانست و بایسته گفت / به گل چشمهٔ خور نشاید نهفت

پسندید از او شاه مردان جواب / که من بر خطا بودم او بر صواب

به از من سخن گفت و دانا یکی است / که بالاتر از علم او علم نیست

 (بوستان -337، 338)

برگرفته شده از کتاب : خلفای راشدین در قلمرو نظم و نثر فارسی ، تألیف: فریدون سپهری

عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهما ـ می‌گوید:
«هر کس می‌خواهد روشی در پیش گیرد از کسانی که وفات یافته‌اند پیروی کند، آنها یاران محمد ـ صلى الله علیه و سلم ـ و بهترین افراد این امت بودند؛ دلهایشان نیکوکارتر و علمشان عمیق‌تر و تکلف‌شان کمتر بود .. مردمی که الله آنها را برای همنشینی با پیامبرش برگزید و دینِ او را منتشر کردند،‌ بنابراین خودتان را به اخلاق و روش آنها شبیه کنید زیرا آنها یاران محمد بوده و بر راه مستقیم هدایت قرار داشتند».

حلیة‌ الأولیاء (۱/۳۰۵)

ابن کثیر در تفسیر آیات سورهٔ شوری آورده است: عمر بن خطاب به عباس گفت: «به الله سوگند، روزی که مسلمان شدی، اسلام آوردن تو برایم دوست داشتنی‌تر از اسلام آوردن خطاب بود، اگر اسلام می‌آورد؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه وسلم مسلمان شدن تو را بیش از مسلمان شدن خطاب دوست داشت».

این سخن را همچنین ابن سعد در الطبقات (۴/۲۲، ۳۰) آورده است.

بزرگش نخوانند اهل خِرَد

که نام بزرگان به خُردی برد...


سعدی

پی نوشت:سعدی چهار نفر از بزرگان را اینگونه نام می برد؛

چه نعت پسندیده گویم ترا؟ /علیک السّلام ای نبیّ الورا

درود مَلَک بر روان تو باد/ / بر اصحاب و بر پیروان تو باد

نخستین ابوبکر پیر مُرید / عُمَر پنجه بر پیچ دیو مرید

خردمند، عثمان شب زنده دار / چهارم علی شاه دلدل سوار

بوستان سعدی- ۲۰۹

تابِعی بزرگوار، امام و پیشوای شهر مدینه، ابوحازم سَلَمَةُ بنُ دینار احادیثی را از ابن عمر رَضِیَ اللهُ عَنهُما روایت کرده، و اخلاق و زهد و شجاعتِ اظهار حق را از اصحابش آموخته است. و با علمای درباری با شدت برخورد می‌کرد. با این وجود درباریانِ سلطان خواهان نزدیک شدن به وی بودند، اما او به خاطر پاسداری از عزت دین، از آنان دوری می‌جست. اتخاذ چنین روشی از سوی ابن دینار برای برخی از علما خیلی گران تمام می‌شد، به همین جهت وی خود را در میان علما و مسلمانان شهر مدینه غریب و تنها احساس می‌کرد و می‌گفت: «زحمت و مشقت دین و دنیا افزونتر گشته است» گفتند: چطور؟» گفت: «برای دین،یار و یاوری نمی‌بینم، و (لیکن) برای دنیا به سوی هرچیزی قدم برداری، درخواهی یافت که فاجری در این راه از تو سبقت گرفته است»( ۱ ).

روش برخورد او با سلاطین و علما در آنچه که در پی خواهد آمد به خوبی نمایان می‌شود: یکی از امرا او را به نزد خود خواند، وقتی رفت، دید که امام زهری و امام افریقی و تنی چند از علمای دیگر در مجلس سلطان حضور دارند، گفت: «بهترین امَرا آنانند که علما را دوست داشته و با آنها دیدار می‌کنند. و بدترین علما کسانی اند که حب اُمَرا را داشته باشند»(۲)

یکی از یاران ابن دینار به نام عبدالرحمن بن زید بن اسلم به نزد او آمد و از ضعف ایمان خود که از آن رنج می‌برد، شکایت کرد، تا شاید در محضر او که به علم و دیانت او باور زیاد داشت و مورد اعتمادش بود دوای شافی بیابد و گفت: «خصلتی در من هست که مرا دلتنگ کرده است»، گفت: «برادرزاده‌ام! بگو چیست؟» گفت: «دنیا را دوست دارم»، گفت: «من نفس خود را به خاطر آن سرزنش نمی‌کنم، زیرا الله دنیا را نزد ما محبوب کرده است، بگذار بر غیر آن نفس خود را ملامت کنیم و نگذاریم حب دنیا ما را به سوی به دست‌آوردن چیزی تشویق کند که الله را خوش نیاید، یا این که ما را از چیزی منع کند که مورد رضای اوست، اگر چنین کردیم دوست‌داشتن دنیا به ما زیان نمی‌رساند»(۳)

قناعت این تابعی بزرگوار:هرچند اشتغال به امور مباح دنیایی حرام نیست، لکن سرگرم‌شدنِ زیاد به آن، فرصت‌های زیادی را از دست ما خارج می‌کند که در روز قیامت باعث حسرت می‌شود. این امری است که مورد نظر ابوحازم بوده و بر همین نکته تأکید می‌کند و می‌گوید: «اندکی از دنیا، انسان را از بسیاری از امور آخرت غافل می‌کند»(۴)

توجه به اموری که مایه اصلاح هستند:امام ابوسلمه می‌گوید: به امری توجه داشته باش که مایۀ اصلاح تو شود و به آن عمل کن، هرچند همین امر برای کسانی دیگر مایۀ فساد باشد. ببین چه چیزی تو را به فساد می‌کشاند، آن را ترک کن، هرچند همین چیز برای دیگران وسیلۀ صلاح باشد»(۵)

احساس برخورداری از نعمت:در این زمینه سخن زیبایی دارد که:«سهم من از آنچه الله به من نداده یا از من گرفته است، بسیار بزرگتر از نعمتی می‌باشد که در دنیا به من داده است، زیرا می‌بینم آنچه را که از من گرفته به کسانی داده که مایۀ هلاکت ایشان شده است»(۶)

یاد مرگ:روزی ابوحازم از کنار قصابی عبور می‌کند، قصاب می‌گوید: «ای ابوحازم! از این گوشت خوب مقداری بردار» او در جواب می‌گوید: «درهمی با خود نیاورده‌ام» قصاب ادامه می‌دهد: «اشکال ندارد مدتی به تو مهلت می‌دهم»، باز در جواب می‌گوید: «من به نفس خود مهلت نمی‌دهم»(۷)

آخرین لحظات زندگی ایشان در دنیا:مطرِف، آخرین لحظات عمر امام سلمه بن دینار را چنین بازگو می‌کند: «در بستر مرگ بر ابوحازم داخل شدیم، گفتیم: چه احساسی نسبت به خودت داری؟ گفت: به رحمت و برکت خداوند متعال امیدوارم و به ذات اقدسش حسن ظن دارم. به خدا سوگند! کسی که هر صبح و شامی در فکر آبادساختن سرای آخرت بوده و قبل از رخت بستن به سوی آن، خود را مهیا کرده است، با آن کس که هر بامداد و غروبی به فکر آبادکردن دنیا بوده همسان نیست و چنین کسی به هنگام بازگشت به سوی منزل آخرت هیچ بهره و نصیبی ندارد»(۸)

۱-سیر أعلام النبلاء: ۶/۱۰۱

۲-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۷

۳-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹

۴-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۵-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۶-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۸

۷-صفة الصفوة: ۲/۱۶۵

۸-سیر أعلام النبلاء: ۶/۹۹.

امام حسن بصری روایت کرده است که امیرالمؤمنین عمر بن خطاب در دل شب از برادران خود یاد می‌کرد و می‌گفت:

«چقدر طولانیست این شب! و چون نماز صبح را ادا می‌نمود با شتاب به سوی ایشان می‌رفت و با آنان معانقه می‌کرد».

الاخوان: ۱۴۳

*با آنان معانقه می کرد؛یعنی آنان را بغل می کرد.

امیرالمومنین عمر بن خطاب رضی الله عنه فرموده اند :

کسی که خود را در جوار الله بی نیاز بداند ، الله برای وی کافی است

 و هر کس جوار الله را با غیر الله عوض کند، گمراه است. 

 

هرکس به اندک دنیا سیر نگردد ، اموال زیاد هم او را سیر نمی کند. 

پس به آنچه که نیاز تو را بر طرف می کند، اکتفا کن. 

 

نفس خود را به عفت عادت ده و از فریبکاری دست بردار؛ که حساب روز قیامت دراز است.

 

[ الزهد الکبیر  ۱۰۳ ]

علی بن ابی طالب رضی الله عنه در اولین شب از ماه رمضان از خانه اش خارج شد در حالی که قنادیل روشن بودند و در مساجد قرآن خوانده می شد 


پس ایشان فرمودند:


الله قبرت را نورانی کند ای عمر بن خطاب همانگونه که مساجد الله را با تلاوت قرآن نورانی کردی...



عن أبی إسحاق الهمدانی قال:خرج علی بن أبی طالب رضى الله عنه فی أول لیلة من شهر رمضان والقنادیل تزهر، وکتاب الله یتلا فی المساجد، فقال: نوَّر الله لک یا عمر بن الخطاب رضى الله عنه فی قبرک، کما نورت مساجد الله بالقرآن.

ابن ابی الدنیا،فضائل رمضان رقم٣٠

کتاب حاضر که به نام «سیمای صادق فاروق اعظم» در دو نسخه ورد و پی دی اف و تالیف ماموستا عبدالله احمدیان رحمه الله در دسترس خوانندگان عزیز قرار می گیرد، کتابی است مستند به اسناد تاریخی و نمایانگر سیمای واقعی شخصیت فاروق اعظم عمر بن خطاب است، که آشنایی با این سیما، چه از حیث احوال فردی، و چه از حیث جنبه ‏های اجتماعی بر همه مسلمانان لازم است.

اما از جنبه فردی به این علت که عمر بن خطاب (رضی الله عنه) از جمله افراد معدودی بوده، که در سالهای اول بعثت پیامبر صلی الله علیه وسلم و تحت تاثیر نزول آیه ‏های قرآن، از یک فضای تاریک کفر و جهالت به یک فضای روشن ایمان و آگاهی پا نهاده است، و زیر تربیت مستقیم و مستمر پیامبرصلی الله علیه وسلم هر چه غیر از اسلام بوده، از آن دوری جسته، و هر چه از اسلام بشمار آمده، به آن پیوسته است  (بنابراین، رفتار و کردار و اخلاق و معتقدات این صحابی بزرگوار و این دومین  وزیر رسول الله، بی گمان یکی از نسخه ‏های اصیل اسلام عصر پیامبرصلی الله علیه وسلم بشمار می‏ آید، و بسیار بجا است که سرمشق خط اسلام گرائی، و بعنوان یک الگو و نمونه اسلام راستین مورد توجه تمام مسلمانان قررا گیرد.

و اما از جنبه اجتماعی به این علت که این صحابی بزرگوار، در دوران امارتش، و در جهت گسترش بعدهای نظامی و فرهنگی و اداری و تعمیم داوری دین اسلام، به اقدامات محیر العقولی مبادرت ورزیده است که تحقیق و بررسی ضوابط و عوامل این موفقیتها، وظیفه همه مسلمانانی است که باقتضای آیه ‏های صریح قرآن به جهان شمولی دین اسلام) اعتقاد راسخ دارند و همواره آرزوی تحقق آن را در دل خود می‏ پرورانند.


▪ نسخه پی دی اف:

حجم: ۴۵.۸ مگابایت

دریافت فایل


▪نسخه ورد:

حجم: ۲۳.۸ مگابایت

دریافت فایل