نصیحتی در میانهی راه
شَعبی روایت کرده است:
وقتی زیاد، مسروق را به عنوان فرماندار منطقهی «سِلسِله» منصوب کرد،
مسروق برای عزیمت از کوفه خارج شد و گروهی از قاریان برجستهی این شهر، برای بدرقه با او همراه شدند.
در میان آنان، جوانی سوار بر اسبی دیده میشد.
چون گروه همراهان بازگشتند و تنها مسروق با جمعی اندک از یارانش باقی ماند،
آن جوان پیش آمد و بیدرنگ چنین گفت:
«تو بزرگ و پیشوای قاریان اهل کوفهای، و برترینشان در میان آنان.
اگر پرسیده شود: کدام یک از آنان برترین است؟ گفته میشود: مسروق.
اگر بگویند: داناترین کیست؟ گویند: مسروق.
و اگر بپرسند: فقیهترینشان کیست؟ باز نام تو را خواهند برد: مسروق.
شکوه و فضیلت تو، مایهی شکوه آنان است، و لغزش یا عیبت، مایهی خفّت و زشتی برای آنان.
تو را به خدا سوگند میدهم ـ یا گفت: به خدا پناهت میدهم ـ که هرگز در دلت، اندیشهی فقر را نپرورانی، یا گرفتار آرزوهای دور و دراز نشوی.»
مسروق گفت:
«آیا مرا در کاری که در آن وارد شدهام، یاری نمیکنی؟»
جوان پاسخ داد:
«به خدا سوگند، من از آنچه در آنی خشنود نیستم، پس چگونه در آن یاریات دهم؟
بازگرد.»
و چون جوان از او دور شد، مسروق با دلی منقلب گفت:
مَا بَلَغَتْ مِنِّي مَوْعِظَةٌ مَا بَلَغَتْ مَوْعِظَةُ هَذَا الْفَتَى.
«هیچ موعظهای را نیافتم که چون موعظهی این جوان، بر جانم چنین اثر نهاده باشد.»
الزهد لأحمد بن حنبل، ص ۲۸۴.
پ.ن ها:
۱. مسرُوق بن أَجدَع بن مالک وادعی همدانی: امامی بزرگ، الگویی پارسا، و عالمی برجسته بود. کنیهاش «ابو عائشه» و از خاندان وادع، از قبیلهی همدان، و اهل کوفه بود.
او همان مسرُوق بن أَجدَع بن مالک بن أُمیّه بن عبدالله بن مُرّ بن سَلمان بن مَعمر است.
ابوبکر خطیب بغدادی گفته است: گفته شده که او در کودکی ربوده شد و سپس پیدا گردید، از همین رو «مسروق» (بهمعنای دزدیدهشده) نامیده شد. او در شمار بزرگان تابعین و از جمله "مُخَضْرَمِيْن" به شمار میآید، یعنی کسانی که در زمان پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوسلم) مسلمان شدند ولی توفیق دیدار ایشان را نیافتند. سیر أعلام النبلاء، ج ۴، ص ۶۳-۶۴.
۲. َإِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَوْ قَالَ: أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تُحَدِّثَ نَفْسَكَ بِفَقْرٍ أَوْ بِطُولِ أَمَلٍ
تو را به خدا سوگند میدهم ـ یا گفت: به خدا پناهت میدهم ـ که هرگز در دلت، اندیشهی فقر را نپرورانی، یا گرفتار آرزوهای دور و دراز نشوی.
الف. ترس از فقر (حديث النفس بالفقر):
یعنی: «مبادا انگیزهات از پذیرش این مسئولیت، ترس از فقر باشد.»
این ترس، میتواند انسان پارسا را از زهد و قناعت به دنیا و دلسپردگی به قدرت بکشاند.
ب. آرزوهای بلند و دراز (حديث النفس بطول الأمل):
یعنی: «و مبادا که دلبستهی آیندهای دور و جاهطلبانه باشی.»
«طُولُ الأمل» در ادبیات اسلامی، از خصلتهاییست که موجب غفلت از مرگ و مسئولیت میشود.