امام ابن حَجَر رَحِمَهُ الله:
الأدبُ إستِعمالُ ما یُحمَدُ قَولاً وَ فِعلاً
یعنی:ادب عبارتست از بکاربردن آنچه از گفتار و کردار که مورد ستایش (و پسند) واقع می شود.
منبع: فَتحُ الباری بِشرح صحیح البُخاری - ج ١٠
- ۰ نظر
- ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۱۵:۰۰
امام ابن حَجَر رَحِمَهُ الله:
الأدبُ إستِعمالُ ما یُحمَدُ قَولاً وَ فِعلاً
یعنی:ادب عبارتست از بکاربردن آنچه از گفتار و کردار که مورد ستایش (و پسند) واقع می شود.
منبع: فَتحُ الباری بِشرح صحیح البُخاری - ج ١٠
از علما کسانی بوده اند که طلب علم و دانش را در سنین بالای عُمر خود آغاز کرده اند؛
بعنوان مثال:
امام حاکم می فرماید: صالح بن کیسان طلب علم را در سن هفتاد سالگی آغاز کرده است.
صالح بن کَیسان مَدَنی فقیه حجازی بود که بیش از صدسال عمر کرد.به عنوان آموزگار کودکان عمر بن عبدالعزیز گماشته شد. از فقیهان مدینه شمرده میشود که میان حدیث و فقه را جمع کردند. او را از راویان موثق در حدیث میدانند.
ابن عساکر می فرماید: به من اطلاع داده شد سُلَیم بن ایوب عُمرش از چهل سالگی گذشته بود که طلب علم و فهمِ علوم شرعی را آغاز کرد.
منبع:طبقات المفسرین ۱/۲۰۲
ایشان محدث، فقیه شافعی و از راویان احادیث پیامبر ﷺ است.
امام عبدالرزاق صنعاني رَحِمَهُ الله می فرماید:
به مکه آمدیم و در همان زمان، کسی که به او مهدی میگفتند (پسر ابوجعفر منصور حاکم عباسی) نیز وارد مکه شد. نزد سفیان ثوری رفتم، او تازه از دیدار با مهدی بازگشته بود و خشمگین به نظر میرسید. گفت:
"همین حالا پیش پسر ابوجعفر بودم. به من گفت: ای ابوعبدالله! مدتها دنبال تو بودیم، اما پیدایت نمیکردیم. حالا خداوند در محبوبترین مکانش (یعنی مکه) این فرصت را داد که تو را ببینیم. بیا و حاجتت را بگو!"
من جواب دادم: "من چه نیازی به تو دارم، درحالیکه فرزندان مهاجرین و انصار پشت درهای کاخت از گرسنگی جان میدهند؟!"
ابوعبیدالله، یکی از همراهان مهدی، گفت: "ای ابوعبدالله! زیادی حرف نزن، حاجتت را از امیرالمؤمنین بخواه."
گفتم: "من هیچ نیازی به او ندارم! اسماعیل بن ابی خالد به من گفته که عمر بن خطاب وقتی به حج رفت، از همراهش پرسید: «در این سفر چقدر خرج کردیم؟» گفت: «دوازده دینار.» عمر گفت: «خیلی خرج کردیم! خیلی خرج کردیم!» یا شاید هم گفت: «اسراف کردیم! اسراف کردیم!» حال آنکه در کاخهای شما مسائلی در جریان است که حتی کوهها هم تاب تحملش را ندارند!"
مهدی گفت: "ای ابوعبدالله! اگر من نتوانم حق هر صاحب حقی را به او برسانم، چه کنم؟"
گفتم: "پس دینت را نجات بده، در خانهات بنشین و از حکومت کناره بگیر! چون کسی که نمیتواند حق مردم را ادا کند، بهتر است کنار برود."
او ساکت شد. سپس ابوعبیدالله (ملازم مهدی) گفت: "میبینم که زیادی مداخله میکنی! اگر حاجتی داری، بگو، وگرنه برو!"
پس از آنجا بیرون آمدم.
الجرح والتعديل،ابن أبي حاتم،ج۱،ص۱۱۰-۱۱۱
علماء راستین اینگونە زیستەاند... با این منزلت... با این همت... با این سیرت...
بیرغبتترین مردم نسبت بە دنیا و طمّاعترینشان نسبت به آخرت و ما عندالله.
در مختصر تاریخ دمشق آمده است که:
عطاء بن ابی رباح در مجلس هشام بن عبدالملک حاضر شد، خلیفه نیز بسیار او را مورد استقبال و خوشامد گویی قرار داد و آنقدر وی را به خودش نزدیک کرد که زانوهایشان به هم چسبید. حاضران و اشراف دربار همه سکوت کردند و هشام گفت:
ای ابا محمد (عطاء بن ابی رباح) آیا حاجتی داری؟ عطاء فرمود: ای امیر المٶمنین مایحتاج و رزق و روزی مردم حرمین (مکه و مدینه) را برایشان تأمین کن. هشام فورا به حسابدار خزانه دستور داد و گفت: برای اهل مکه و مدینه مایحتاج یک سالشان را بفرستید.
سپس رو به عطاء کرد و گفت: ای ابا محمد حاجت دیگری داری؟ عطاء جواب داد: ای امیر المؤمنین.. اهل حجاز و منطقهی نجد ریشهی مردم عرب و امراء امت اسلام هستند، اگر ممکن است اضافهی صدقاتی را که جمع کردهاند به آنها برگردانید. هشام گفت: حتماً... و دستور این کار را نیز صادر کرد و دوبارە پرسید: ای ابا محمد حاجت دیگری هست؟ عطاء گفت: بله ای امیر المؤمنین.. سنگرنشینان و مرابطین در دفاع از دیار اسلام شب و روز را سپری میکنند و در برابر دشمنان میجنگند، آیا اموالی را بە آنها اختصاص دادەای؟ چرا کە اگر آنها نباشند نابود خواهید شد.
هشام فوراً دستور داد کە ارزاق و اموالی را بە تمام مرزها گسیل دارند، سپس عطاء در مورد کفار اهل ذمە نیز سفارش کرد کە آنها را بیش از حد شرعی در تنگنا قرار ندهند و بە هشام بە عنوان آخرین حاجت خود توصیە کرد و فرمود:
ای امیر المؤمنین، برای عاقبت خودت از الله بترس چراکه تو تنها خواهی ماند و تنها خواهی مرد و تنها نیز حشر خواهی شد و در هنگام محاسبهی الهی به خدا سوگند کسی از خدم و حشم با تو نخواهند بود؛
هشام مات و مبهوت به زمین نگاه میکرد و عطاء نیز از محضر وی خارج شد.
راوی ماجرا درادامه میگوید که: هنگامی که به در خروجی نزدیک میشدیم مردی با کیسهای در دست دنبال عطاء میآمد و گفت: این را امیر المؤمنین برای تو فرستاده است. عطاء فرمود: من از شما اجر و پاداشی نخواستهام، اجر من فقط پیش پروردگار است و بس. سپس خارج شد و به الله سوگند که حتی جرعه آبی نیز از دربار هشام ننوشیدند.
منبع؛مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۷ ص ٦٦- ٦۷
از میمون بن مهران (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
چه زمانی بیمار میتواند نماز را نشسته بخواند ؟
او پاسخ داد:
زمانی که اگر دنیا (و ثروت) به او پیشنهاد شود، برای رسیدن به آن هم توان برخاستن نداشته باشد.
سُئل میمون بن مهران رحمه الله:
ما حدُّ المریضِ أن یُصلِّي جالسًا؟
فقال:"حدُّه : لو کانت دنیا تَعرض له لم یقم إلیها"٠
مصنّف ابن أبی شیبة٤٨١/٣
یحیی بن مُعاذ رَحِمَهُ الله :
«لِلتَّائِبِ فَخْرٌ لَا يُعَادِلُهُ فَخْرٌ فِي جَمِيعِ أَفْخَارِهِ فَرِحَ اللَّهُ بِتَوْبَتِهِ»
برای توبهکننده، افتخاری است که هیچ افتخاری در میان افتخاراتش با آن برابری نمیکند، زیرا الله به توبهاش شادمان میشود.
[ حلیة الأولیاء: ١٠/٥٩ ]
امام سُفیان ثَوری رَحِمَهُ الله:
«آرزو دارم که از تمام عمرم، فقط یک سال مانند ابن المبارک باشم، اما حتی نمیتوانم سه روز هم مانند او زندگی کنم!»
إِنِّيْ لأَشتَهِي مِنْ عُمُرِي كُلِّهِ أَنْ أَكُوْنَ سَنَةً مِثْلَ ابْنِ المُبَارَكِ، فَمَا أَقْدِرُ أَنْ أَكُوْنَ وَلاَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ.
[سِیَر أعلام النُّبَلاء، ج ۸، ص ۳۸۹]
این جمله گویای عظمت شخصیت عبدالله بن مبارک است که حتی امام سفیان ثوری، با تمام مقام علمی و زهدش، خود را در مقایسه با او ناتوان میبیند. این نشان میدهد که ابن المبارک نهتنها در علم، بلکه در ورع، زهد، اخلاق و مجاهدت در راه خدا جایگاهی والا داشت.
ابن المبارک (رحمهالله) دانشمندی جامع بود: فقیه، محدث، زاهد، مجاهد و شاعر. وی هم در میدان جهاد حضور داشت، هم در میدان علم. مال و ثروتش را در راه خدا صرف میکرد، فقرا را یاری میداد و به شاگردانش کمک میکرد. از لحاظ اخلاقی و معنوی چنان در سطح بالایی بود که حتی بزرگان عصرش آرزو داشتند اندکی مانند او باشند.
این سخن امام سفیان ثوری نشاندهنده تواضع او و همینطور اهمیت زیست و آثار ابن المبارک است و به ما میآموزد که بزرگان نیز از اهل فضل و تقوا الهام میگرفتند و آنان را سرمشق خود قرار میدادند.
امام ذهبی رَحِمَهُ الله میفرماید: ابوبکر برقانی میگوید: دارقطنی "العلل" را از حفظ، بر من میخواند و من مکتوب میکردم!
سپس ذهبی میفرماید: اگر کتاب "العلل" موجود را دارقطنی از حفظ بر او املاء میکرده؛ براستی که این امری عظیم است و باید گفت که او حافظ ترینِ مردم دنیاست!
منبع:"سیر أعلام النبلاء" (٤١٧/١٢) دار الحدیث-قاهرة
محمد بن سیرین رَحِمَه الله:
إِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ خَطَايَا، أَكْثَرُهُمْ ذِكْرًا لِخَطَايَا النَّاسِ.
"خطاکارترین مردم، کسانی هستند که بیش از همه خطاهای دیگران را به یاد میآورند و بازگو میکنند."
[المجالسة وجواهر العلم، ج ۶، ص ۸۶]
این سخن ما را به دوری از عیبجویی فرا میخواند. هرچند انتقاد سازنده، اگر با نیتی خیرخواهانه و همراه با روش مناسب بیان شود، میتواند مفید باشد، اما موضوع عیبجویی که در این سخن مورد تأکید است، رفتار و نیتی متفاوت دارد.
از یک سو، این حکمت ما را به پرهیز از قضاوتهای عجولانه و غیرمنصفانه دعوت میکند. پرداختن به خطاها (و گناهان) دیگران اغلب باعث میشود که از ضعفها و کاستیهای خود غافل شویم. افزون بر این، چنین رفتاری ممکن است غرور و خودبرتربینی را در فرد تقویت کند، حالتی که مانعی جدی برای رشد و ارتقای اخلاقی است.
از سوی دیگر، این سخن تأکیدی بر حفظ حرمت و کرامت انسانی دارد. بازگو کردن خطاهای دیگران، علاوه بر آسیب زدن به احساسات و جایگاه اجتماعی آنان، فضای اعتماد و همدلی را در جامعه تضعیف میکند. جمع و جامعهای که افراد آن بیشتر به نکوهش یکدیگر مشغول باشند، به تدریج از انسجام و همکاری دور خواهد شد.
در عین حال، گاهی ممکن است افراد با نیتی خیرخواهانه به خطای دیگران اشاره کنند، اما اگر این کار بدون دقت و توجه به پیامدها یا با روشی نادرست انجام شود، نتیجهای معکوس خواهد داشت. به همین دلیل، ضروری است پیش از انتقاد، تمام ابعاد موضوع را بررسی کنیم و با نیتی خالص و کامل و لحنی محترمانه و روشی شایسته، انتقاد خود را بیان کنیم.
افزون بر این، این سخن بر اهمیت تربیت فردی و خودسازی نیز تأکید دارد. پیش از هرگونه قضاوت یا عیبجویی از دیگران، هر فرد باید نگاهی دقیق به خویشتن داشته باشد و برای اصلاح کاستیهای خود تلاش کند. خودسازی نه تنها مسیر رشد اخلاقی و شخصی ما را هموار میکند، بلکه موجب میشود رفتار و کلاممان الگوی مثبتی برای دیگران باشد.
در نهایت، پیام این سخن حکیمانه این است که انسان باید با فروتنی و تفکر به اصلاح خویش بپردازد، حرمت دیگران را حفظ کند و در مسیر همدلی و همبستگی، گامی مؤثر بردارد. این مسیر ما را به سوی کمال انسانی و اجتماعی هدایت خواهد کرد.
از امام احمد بن حَنبَل (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
چگونه دروغگویان را میشناسی؟
گفت: «از روی وعدههایی که میدهند.»
كَيْفَ تَعْرِفُ الْكَذَّابِينَ؟ قَال: بِمَوَاعِيدِهِمْ.
[الکامل لابن عَدي، ۱/۱۰۲]
اسد رستم (تاریخپژوه شهیر نصرانی):
اولین کسانی که به تنظیم نقد روایات تاریخی پرداختهاند و برای آن قواعدی قرار دادهاند، علمای دین اسلام بودند!
منبع: مصطلح التاریخ،تراث، ص ۳۹
امام محمد بن ادریس شافعی رَحِمَهُ الله:
"لیسَ لأحدٍ دونَ رسول اللهﷺأن یقولَ إلا بِالإستدلالِ"
«هیچکس (در مسائل دینی)، جز رسول الله ﷺ، حق ندارد بدون استدلال سخن بگوید.»
منبع:الرسالة-المقدمة -باب کیف البیان-باب البیان الأول
یعنی اعتبار منطقی و شرعی آراء و فتاوا، مبتنی بر دلایل است، نه اشخاص.
دریافت تصویر
حجم: 376 کیلوبایت
رهیابی و هدایت یافتن قلب، یعنی پیروی از سنت
الله متعال می فرماید:
وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ
یعنی: هر کس به الله ایمان بیاورد، الله متعال قلبش را هدایت میکند.[سورة التَّغابُن: ١١]
ابو عثمان الجیزی رحمه الله میگوید:
من صح إيمانه يهد الله قلبه لاتباع السنة .
هرکس که ایمانش درست باشد، الله متعال قلبش را به پیروی از سنت هدایت میکند.
تفسیر قرطبی
از خواهر امام مالک (رَحِمَهُ الله) پرسیدند:
او در خانه بیشتر به چه کاری مشغول بود؟
گفت: به قرآن و تلاوت آن.
قِيْلَ لأُخْتِ مَالِكٍ: مَا كَانَ شُغْلُ مَالِكٍ فِي بَيْتِهِ؟
قَالَتْ: المُصْحَفُ، التِّلاَوَةُ.
سِيَر أَعلَامِ النُّبَلَاء، ج ۸، ص ۱۱۱
بیهقی از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم نقل میکند که: از شافعی شنیدم که میفرمود:
«أفضل الناس بعد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، أبو بكر، ثم عمر، ثم عثمان، ثم علي، رضي الله عنهم.»
پس از رسول الله ـ صلیاللهعلیهوسلم ـ برترین مردم، ابوبکر است، سپس عمر، سپس عثمان، و سپس علی ـ رَضِيَ اللهُعَنهُم. ۱
همچنین از امام شافعی روایت کرده که:
«وقد أثنى الله، تبارك وتعالى، على أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم، في القرآن والتوراة والإنجيل، وسبق لهم على لسان رسول الله، صلى الله عليه وسلم، من الفضل ما ليس لأحد بعدهم، فرحمهم الله وهنَّاهم بما آتاهم من ذلك ببلوغ أعلى منازل الصدِّيقين والشهداء والصالحين، هم أدَّوْا إلينا سنن رسول الله، صلى الله عليه وسلم، وشاهدوه والوحي ينزل عليه، فعلموا ما أراد رسول الله، صلى الله عليه وسلم، عامًّا وخاصًّا، وعَزْماً وإرشاداً. وعرفوا من سنته ما عرفنا وجهلنا، وهم فوقنا في كل علم واجتهاد، وورع وعقل، وأمرٍ استدرك به علم واستنبط به. وآراؤهم لنا أَحْمَدُ وأولى بنا من آرائنا عندنا لأنفسنا. والله أعلم.»
و همانا الله ـ تبارک و تعالی ـ در قرآن، تورات و انجیل از صحابهی رسول الله ـ صلیاللهعلیهوسلم ـ ستایش کرده است. همچنین بر زبان پیامبر ـ صلیاللهعلیهوسلم ـ برای آنان فضیلتی ثابت شده است که هیچکس پس از ایشان در آن شریک نخواهد بود.
پس خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار دهد، و آنچه را از این مراتب به ایشان عطا فرموده، بر آنان مبارک و گوارا باد؛ چراکه به برترین درجاتِ صدیقین، شهدا و صالحین نائل آمدند.
آنان سنتهای پیامبرـ صلیاللهعلیهوسلم ـ را به ما منتقل کردند؛ و پیامبر را در حالی مشاهده میکردند که وحی بر او نازل میشد. بنابراین، مقصود عام و خاص پیامبر را، و آنچه را که از بابِ عزم یا از بابِ ارشاد صادر شده بود، بهدرستی شناختند.
آنان از سنت، اموری را دریافتند که ما بخشی از آن را میشناسیم و بخشی را نمیشناسیم.
و در هر زمینهای از علم، اجتهاد، ورع، عقلانیت و ابزارهای تحصیل علم و استنباط احکام، بر ما برتری دارند.
بنابراین، آرای آنان برای ما پسندیدهتر و شایستهتر از دیدگاههای ما نسبت به خودمان است.
و الله داناتر است. ۲
منابع:
۱) مناقب الشافعي، ج ۱، ص ۴۳۳.
۲) همان، ج ۱، ص ۴۴۲.
امام مالک رحمه الله:
«إِنَّ الْعِلْمَ لَيْسَ بِكَثْرَةِ الرِّوَايَةِ إِنَّمَا الْعِلْمُ نُورٌ يَجْعَلُهُ اللَّهُ فِي الْقَلْبِ»
علم، روایت کردن بسیار نیست، بلکه علم نوری است که الله آن را در قلب قرار میدهد.
منبع: الخطيب البغدادی، الجامع لأخلاق الراوي و آداب السامع، ج ۲، ص ۱۷۴.
ابن بَطّال رحمهالله در توضیح این گفتهی امام مالک می نویسد:
«يعني بذلك فهم معانيه واستنباطه.
فمن أراد التفهم فليحضر خاطره، ويفرغ ذهنه، وينظر إلى نشاط الكلام، ومخرج الخطاب،
ويتدبر اتصاله بما قبله، وانفصاله منه، ثم يسأل ربه أن يلهمه إلى إصابة المعنى،
ولا يتم ذلك إلا لمن علم كلام العرب ووقف على أغراضها في تخاطبها وأُيّدَ بجودة القريحة، وثاقب ذهن.»
یعنی:
مقصود او از این سخن، فهم معانی (علم) و استخراج و استنباط آن است.
پس هرکس خواهان فهم و درک (علم) باشد، باید خاطرش را حاضر کند، ذهنش را از پراکندگیها خالی سازد، به نشاط و زندهبودن سخن (استاد یا متکلم) و شیوهی بیان او بنگرد،
و ارتباط سخن را با آنچه پیش از آن گفته شده، و جداشدنش از آن را تأمل کند، سپس از پروردگارش بخواهد که او را در رسیدن به معنای درست یاری و الهام کند.
و این کار، تمام و کامل نمیشود مگر برای کسی که سخن عرب را دانسته باشد و بر مقاصد و شیوههای گفتگو و سخنگفتنِ آنان آگاه شده باشد، و به نیکوییِ طبع و تیزبینیِ ذهن یاری شده باشد.
منبع: شرح ابن بطّال بر صحیح بخاری، ج ١، ص ۱۵۷.
صالح بن کیسان روایت میکند:
«اجْتَمَعْتُ أَنَا وَابْنُ شِهَابٍ وَنَحْن نَطْلُبُ الْعِلْمَ، فَاجْتَمَعْنَا عَلَى أَنْ نَكْتُبَ السُّنَنَ، فَكَتَبْنَا كُلَّ شَيْءٍ سَمِعْنَاهُ عَنِ النَّبِيِّ - صلى الله عليه وسلم -، ثُمَّ كَتَبْنَا أَيْضًا مَا جَاءَ عَنْ أَصْحَابِهِ، فَقُلْتُ: لَا، لَيْسَ بِسُنَّةٍ، وَقَالَ هُوَ: بَلَى، هُوَ سُنَّةٌ، فَكَتَبَ وَلَمْ أكتُبْ، فَأَنْجَحَ وَضَيَّعْتُ.»
»من و ابن شِهاب (زُهری) برای فراگیری و تحصیل علم گرد هم آمدیم و توافق کردیم که سنتها را بنویسیم. پس، همهی آنچه از رسولالله ـ صلیاللهعلیهوسلم ـ شنیده بودیم (و روایت شده بود را) نوشتیم، همچنین آنچه که از صحابه نقل شده بود را نیز ثبت کردیم. سپس من گفتم: اینها سنت نیستند، ولی او گفت: بله، اینها هم سنت هستند. پس او به نوشتن ادامه داد و من از نوشتن خودداری کردم. در نتیجه او موفق شد و من از دستشان دادم.«
منبع: المصنف لعبدالرزاق، ج ۱۰، ص ۲۹۲.
در صحیحین از ابو سعید خُدري ـ رَضِيَ اللهُ عَنه ـ از پیامبر ـ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم ـ روایت شده که فرمود:
«يَأْتي علَى النَّاسِ زَمانٌ، فَيَغْزُو فِئامٌ مِنَ النَّاسِ، فيَقولونَ: فِيكُمْ مَن صاحَبَ رَسولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ؟ فيَقولونَ: نَعَمْ، فيُفْتَحُ لهمْ، ثُمَّ يَأْتي علَى النَّاسِ زَمانٌ، فَيَغْزُو فِئامٌ مِنَ النَّاسِ، فيُقالُ: هلْ فِيكُمْ مَن صاحَبَ أصْحابَ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ؟ فيَقولونَ: نَعَمْ، فيُفْتَحُ لهمْ، ثُمَّ يَأْتي علَى النَّاسِ زَمانٌ، فَيَغْزُو فِئامٌ مِنَ النَّاسِ، فيُقالُ: هلْ فِيكُمْ مَن صاحَبَ مَن صاحَبَ أصْحابَ رَسولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ؟ فيَقولونَ: نَعَمْ، فيُفْتَحُ لهمْ.»۱
یعنی:
«زمانی بر مردم فرا میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته، پس میگویند: آیا در بین شما کسی هست که همنشین رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بوده؟ میگویند: بله. پس آنها پیروز میشوند.
سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد رفته و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشین اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بوده؟ میگویند: بله. پس پیروز میشوند.
سپس زمانی بر مردم میرسد که گروهی از آنها به جهاد میروند و گفته میشود: آیا در میان شما کسی هست که همنشینِ همنشینان اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بوده؟ میگویند: بله، پس پیروز میشوند».
حدیث مذکور تأییدی بر روایت معروف «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»۲ است که برتری سه نسل نخست اسلام را مورد تأکید قرار میدهد.
بیتردید، دین امری موروثی نیست که از طریق خون و ژن منتقل شود؛ بلکه آموختنی است و باید با تلاش و تعهد آن را فرا گرفت. قرآن ما را به اطاعت از الله و رسولش فرمان میدهد و بر اساس آیات و احادیثی چون روایت فوق، مسیر صحیح، همان راهی است که صحابه (رَضِيَ اللهُ عَنهُم) پیمودند. آنان در دوران نزول وحی زندگی کردند، به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) ایمان آوردند، در تمام ابعاد زندگی—اعم از جهاد و صلح و ...—در کنار او بودند و با دقتی بینظیر حتی جزئیترین رفتارهای ایشان را زیر نظر داشتند و از سنتش تبعیت میکردند. آنان بودند که اسلام را با جان و دل اجرا کردند و سرانجام، در حالی که قرآن بر صلاحیت و قبولی آنان در آزمون مدرسه نبوت صحه گذاشته بود۳، از دنیا رفتند. در حقیقت، آنان کارنامهی عملی و خروجیِ واقعیِ اسلام بودند.
پیامبر (صلی الله علیه و سلم) در حدیث مذکور، سه گروه را مورد تأکید قرار داده است: صحابه، تابعین (پیروان صحابه) و تبع تابعین (پیروان پیروان صحابه). بر اساس این روایت، هرکس که به یکی از این گروهها متصل باشد و از آنان پیروی کند، به پیروزی خواهد رسید.
اما نکتهٔ اساسی که نباید از آن غافل شد، این است که برکت و اهمیت این همنشینی—بهویژه برای نسلهای پس از این سه گروه—لزومًا به لحاظ فیزیکی نیست. بلکه آنچه اصالت دارد، حرکت در مسیر عقیده و دینداری این بزرگواران است. چراکه تاریخ گواهی میدهد که بسیاری، باوجود زندگی در عصر صحابه، تابعین و تبع تابعین—و حتی در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و سلم)—از هدایت و نجات محروم ماندند. این افراد، علیرغم نزدیکی زمانی و مکانی، به دلیل ترجیح دادن بیراهه بر راه راست، دچار گمراهی شدند. برخی از آنان نهتنها همعصر پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و صحابه بودند، بلکه با ایشان پیوندهای خویشاوندی و قومی نیز داشتند؛ اما همین نسبتها، هیچ تضمینی برای نجاتشان نبود. از همین رو، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نجاتیافتگان (فرقه ناجیه) را کسانی معرفی کرد که بر راه و روش او و اصحابش گام بردارند: « ما أَنا علَيهِ وأَصحابي»۴.
این حدیث، اهمیت حفظ اتصال زنجیرهٔ سنت نبوی و انتقال صحیح آموزههای دینی را گوشزد میکند و بر این حقیقت تأکید دارد که امت اسلامی، هرچه بیشتر به سرچشمههای اولیهٔ خود متصل باشد، اصالت و سلامت دینی خود را حفظ خواهد کرد و از برکات و پیروزی بیشتری بهرهمند خواهد شد. برتری این سه نسل نیز به دلیل نزدیکی آنان به وحی، و برخورداری از بالاترین و بهترین سطح ایمان و مسلمانی بوده است.
اما اکنون که ما از آن دوران فاصله داریم و از برکات معنوی همنشینی فیزیکی محرومیم، چگونه میتوانیم همان هدایت و نصرت الهی را داشته باشیم؟ پاسخ روشن است:
اگرچه از لحاظ زمانی با پیامبر (صلی الله علیه و سلم)، صحابه (رضي الله عنهم)، تابعین و تبع تابعین (رَحِمَهُمُ الله) فاصله داریم، اما میتوانیم با تمسک به قرآن و سنت صحیح، و پیروی از فهم و روش این بزرگواران، همان مسیر هدایت و رستگاری را طی کنیم.
بهرهگیری از روایات، آثار و متون صحیحی که از آنان به یادگار مانده، بهترین راه برای ادامه دادن مسیر مورد تأیید پیامبر (صلی الله علیه و سلم) است. توجه به این اصل اساسی، نهتنها راه را برای فهم صحیح دین کوتاهتر و هموارتر میسازد، بلکه نقش مهمی در جلوگیری از تفرقه و اختلاف ایفا میکند و در معرفی اسلام به غیرمسلمانان نیز بسیار مؤثر خواهد بود.
منابع:
۱) امام بخاري در فضائل الصحابة، باب فضائل أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم ومن صحب النبي صلى الله عليه وسلم أو رآه من المسلمين فهو من أصحابه، ح ۲۶۴۹ (۷/۵) و امام مسلم در فضائل الصحابة، باب فضائل الصحابة ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم، ح ۲۵۳۲ (۴/۱۹۶۲).
۲) بخاري (۲۶۵۲) ، ومسلم (۲۵۳۳)
۳) - عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيم [التَّغابُن:آیه ۱۸]
- وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ [التَّوبَة:آیه ۱۰۰]
- أُولَٰئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ [الحُجُرات:آیه ۳]
(۴) أخرجه الترمذي (۲۶۴۱) واللفظ له، والطبراني (۱۴/۵۳) (۱۴۶۴۶)، والحاكم (۴۴۴)
هنگامی که علی ـ رضي الله عنه ـ ابن عباس ـ رضي الله عنهما ـ را برای گفتگو با خوارج فرستاد در ابتدا به آنها چنین گفت:
«جئت أحدثكم عن أصحاب رسول الله -صلى الله عليه وسلم- ومن عند صهر رسول الله -صلى الله عليه وسلم- عليهم نزل الوحي، وهم أعلم بتأويله، وليس فيكم منهم أحد.»
« از نزد یاران پیامبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ سوی شما آمدهام، از نزد مهاجرین و انصار، از سوی پسر عموی رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ و دامادش، کسانی که قرآن بر آنها نازل شده و در فهم تفسیر آن از شما داناترند و در میان شما هیچ یک از آنها وجود ندارد».
این روایت را عبدالرزاق در مصنف ح۱۸۶۷۸ و نسائی در الکبری ح:۸۵۷۵ (۵/۱۶۶) روایت کردهاند و حاکم در المستدرک ح:۲۶۵۶ (۲/۱۶۴) آن را صحیح دانسته و ذهبی با او هم نظر شده است و بیهقی در السنن الکبری (۸/۱۷۹) این حدیث را روایت کرده است.