ابنوهب (الفهری) گفت: یکنفر از خواهر مالک (بنانس) پرسید: مشغولیت مالک در خانهاش چه بود؟
گفت: مصحف، و تلاوتِ قرآن.
سیرأعلامالنبلاء: ج۸-۱۱۱
- ۰ نظر
- ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۲۰
ابنوهب (الفهری) گفت: یکنفر از خواهر مالک (بنانس) پرسید: مشغولیت مالک در خانهاش چه بود؟
گفت: مصحف، و تلاوتِ قرآن.
سیرأعلامالنبلاء: ج۸-۱۱۱
تابعی جلیل القدر، امام حسن بصری(رحمه الله) میگوید:
«حل کردن مشکل برادر مسلمانم را بیش از اعتکاف دوماهه دوست دارم!»
روضة العقلاء و نزهة الفضلاء - ابن حبان، ص۲۴۷.
بیهقی از امام شافعی روایت کرده که:
(الله تبارک و تعالی یاران رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را در قرآن، تورات و انجیل مورد ستایش قرار داده و فضیلت آنها را بر دیگران بر زبان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بیان کرد، پس الله به آنها رحم کرد و به جهت رساندن آنها به بالاترین درجات صدیقین، شهداء و صالحین به آنها شادباش گفت). آنها سنتهای رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را به ما رساندند و رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و وحیی را که بر او نازل میشد، دیدند و آنچه را رسول الله از عام، خاص، عزم و ارشاد مورد نظرش بود، یاد گرفتند. و چیزهایی از سنت را فهمیدند که ما نسبت به آنها نا آگاه هستیم و آنها از همه جهات از علم و اجتهاد گرفته تا پرهیزگاری و تعقل و همچنین درک و شعور علمیو استنباط آن از ما بالاترند. و نظرات آنها نزد ما ستودنی است و از خود و نظراتمان بالاترند. والله اعلم.
مناقب الشافعی (۱/۴۴۲).
بیهقی از محمد بن عبدالله بن عبدالحکم نقل میکند که: (از شافعی شنیدم که میفرمود: برترین مردم بعد از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ابوبکر سپس عمر سپس عثمان و بعد علی میباشند).
مناقب الشافعی (۱/۴۳۳).
امام مالک رحمه الله:
«علم، روایت کردن بسیار نیست، بلکه علم نوری است که الله در قلب میاندازد».
ابن ابی حاتم در تفسیر (۱۰/۳۱۸۰) و بیهقی در المدخل (ص۲۳۱) و خطیب در الجامع (۲/۱۷۴).
احمد بن صالح مصری گفته است: « در توضیح گفتۀ ـ امام مالک ـ «نور»: مراد او فهم علم و شناخت معانی آن است».ابن کثیر آن را در تفسیرش ذکر کرده است (۶/۵۳۱).
صالح بن کیسان روایت میکند:
«من و زهری برای فراگیری علم با هم شدیم و گفتیم: سنتها را مینویسیم پس، آنچه از رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ روایت شده بود را نوشتیم، سپس زهری گفت: آنچه از صحابه ـ رضی الله عنهم ـ به ما رسیده را نیز مینویسیم زیرا از سنت است. من گفتم: نه، سنت نیست، آن را نمینویسیم. پس او نوشت و من ننوشتم در نتیجه او موفق شد و من از دستشان دادم».
عبدالرزاق در مصنف به شماره (۲۰۴۸۸) (۱۱/۲۵۹) این حکایت را آورده است.
هنگامی که علی ـ رضی الله عنه ـ ابن عباس ـ رضی الله عنهما ـ را برای گفتگو با خوارج فرستاد در ابتدا به آنها چنین گفت: « از نزد یاران پیامبر ـ صلى الله علیه و سلم ـ سوی شما آمدهام، از نزد مهاجرین و انصار، از سوی پسر عموی رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ و دامادش، کسانی که قرآن بر آنها نازل شده و در فهم تفسیر آن از شما داناترند و در میان شما هیچ یک از آنها وجود ندارد».
این روایت را عبدالرزاق در مصنف ح۱۸۶۷۸ و نسائی در الکبری ح:۸۵۷۵ (۵/۱۶۶) روایت کردهاند و حاکم در المستدرک ح:۲۶۵۶ (۲/۱۶۴) آن را صحیح دانسته و ذهبی با او هم نظر شده است و بیهقی در السنن الکبری (۸/۱۷۹) این حدیث را روایت کرده است.
عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنهما ـ میگوید:
«هر کس میخواهد روشی در پیش گیرد از کسانی که وفات یافتهاند پیروی کند، آنها یاران محمد ـ صلى الله علیه و سلم ـ و بهترین افراد این امت بودند؛ دلهایشان نیکوکارتر و علمشان عمیقتر و تکلفشان کمتر بود .. مردمی که الله آنها را برای همنشینی با پیامبرش برگزید و دینِ او را منتشر کردند، بنابراین خودتان را به اخلاق و روش آنها شبیه کنید زیرا آنها یاران محمد بوده و بر راه مستقیم هدایت قرار داشتند».
حلیة الأولیاء (۱/۳۰۵)
علی بن ابی طالب ـ رضی الله عنه ـ میگوید:
«سلونی عن کتاب الله, فإنه لیس من آیة إلا وقد عرفت بلیل نزلت أم بنهار فی سهل أم فی جبل»
یعنی: «دربارۀ کتاب الله از من بپرسید چرا که هیچ آیهای نیست مگر اینکه میدانم در شب نازل شده یا در روز، در دشت نازل شده یا در کوه».
ابن سعد در طبقات (۲/۳۳۸) و ابن عساکر در تاریخ دمشق (۴۲/۳۹۸) این روایت را تخریج کردهاند.
از ابی عبدالرحمن سلمی روایت شده که گفت: «کسانی که برای ما قرآن میخواندند مانند عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود و دیگران، به ما گفتهاند: آنها هنگامی که ده آیه میخواندند از آن جلوتر نرفته تا اینکه دانش و عملی که در آن وجود دارد را بیاموزند. گفتند: پس ما قرآن و علم و عمل را همه با هم فراگرفتیم».
ابن أبی شیبة در المصنف،شماره: ( ٩٩٧٨ ) (۱۰/۴۶۰) و فریابی در فضائل القرآن شماره ۱۶۹ و طبری فی تفسیره (۱/۸۰) این روایت را آورده است.
و ابن مسعود میگوید:
«یکی از ما هنگامی که ده آیه میآموخت جلوتر نمیرفت تا اینکه معانی و عمل به آنها را فرا بگیرد».
ابن جریر در تفسیر (۱/۴۴).
مجاهد میگوید:
«سه بار قرآن را از آغاز تا پایان آن، برای ابن عباس خواندم، و نزد هر آیهای توقف نموده و دربارۀ آن از وی میپرسیدم».
ابن جریر طبری این روایت را در تفسیر (۲/۵۲۴) تخریج کرده است.
امام شافعی ـ رحمه الله ـ گفته است:
«برای هیچ یک از افراد دیندار امر جدیدی رخ نمیدهد مگر اینکه در کتاب الله برای آن رهنمودی وجود دارد».
الرسالة (۱/۲۰)
حافظ ابن رجب رحمه الله:
« آنچه باید هر مسلمانی به آن توجه کرده و اهمیت نشان دهد این است که در جستجوی آنچه از سوی الله و رسولش آمده، باشد سپس در فهم و رسیدن به معانی آن بکوشد سپس اگر از امور علمی بود، باید آن را تصدیق کند و اگر از امور عملی بود، تمام تلاش خویش را برای انجام فرمانهای آن و اجتناب از منهیاتش انجام دهد، و همت و توانش را کاملاً صرف این کار کند نه چیز دیگری. یاران رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ و پیروان نیک آنها در طلب علمِ سودمندی که در قرآن و سنت وجود دارد اینگونه بودهاند».
جامع العلوم والحکم (ص۷۹)
ابوالحسن اشعری (ت۳۲۴ه) می گوید:
« گفتاری که آن را میگوییم و دینی که با آن الله را عبادت میکنیم، پایبندی به کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان و آنچه از صحابه و تابعین و پیشوایان حدیث روایت شده، میباشد و ما به آن چنگ میزنیم...».
الإبانة عن أصول الدیانة (ص۸)
عباد بن عباد ابو عتبة الخواص ـ یکی از اتباع تابعین و اهل زهد ـ میگوید:
«اندیشه کنید چرا که عقل نعمت است، چه بسا صاحب عقلی که دلش به جای مشغولیت به آنچه به سودش بوده و بدان نیازمند است در چیزی خوض کرده که به زیان اوست تا جایی خودش این امر را فراموش کرده است؛ و از نشانههای برتری عقل شخص عدم نگریستن در چیزی است که نباید در آن نگریست تا مبادا برتری عقل او وبالش شود و رقابت با کسانی که در کردار نیک از او کمتر هستند را ترک کند، یا شخصی که قلبش به بدعتی مشغول گشته و از مردمانی غیر از اصحاب رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ پیروی میکند یا اینکه به نظر خودش بسنده کرده و فکر میکند که هدایت تنها در آن است و ترک آن گمراهی است، ادعا میکند که این نظر را از قرآن گرفته است در حالی به جدایی از قرآن دعوت میکند، آیا قرآن، پیش از او و همفکرانش، حاملانی نداشته که به محکم آن عمل کرده و به متشابه آن ایمان بیاورند؟ آنها نسبت به قرآن چون روشنایی برای آشکار شدن راه هستند و قرآن پیشوای رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ بود و رسول الله ـ صلى الله علیه و سلم ـ پیشوای اصحابش بود و اصحابش برای بعد از خودشان پیشوا بودند، مردانی که در هر سرزمین معروف بودند و در پاسخ به صاحبان هوی اتفاق نظر داشتند ..»
پس از ذکر برخی از صفات آنها میگوید:
«.. زیرا آنها در پی آثار گذشتگان نبوده و به مهاجرین اقتدا نکردهاند ..» تا آنجا که میگوید: « باید به قرآن چنگ بزنید به آن اقتدا کرده و پیشوای خویش قرارش دهید، و باید در پی آثار گذشتگان باشید ..»
این نامه طولانی را دارمی در سنن خویش در مقدمه، باب: رسالة عباد بن عباد الخواص ح:۶۵۵ (۱/۲۷) آورده است.
امام اوزاعی رحمه الله:
خودت را بر سنت نگهدار، و همانجایی توقف کن که آنها (یعنی گذشتگان نیک ات) توقف کردهاند و همان چیزی بگو که آنها گفتهاند و دست نگه دار از آنچه آنان دست نگه داشتهاند، راه پیشنیان نیک خویش را در پیش بگیر زیرا همانگونه که برای آنها گنجایش داشت برای تو نیز گنجایش دارد.
ابو نعیم در حلیة الأولیاء (۶/۱۴۳).
از ام المومنین عائشه رضی الله عنها روایت شده که گفت: «مَا رَأَیْتُ أَحَدًا أَشْبَهَ سَمْتًا، وَدَلًّا، وَهَدْیًا بِرَسُولِ اللَّهِ فِی قِیَامِهَا، وَقُعُودِهَا مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ ...» هیچ کس را ندیدم که در ظاهر و وقار و رفتار و نشست و برخواستش شبیهتر از فاطمه به رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد. ابوداود (۵۲۱۷) ترمذی (۳۸۷۲) روایت کردهاند و سند آن حسن است.
ابو نعیم در «حلیة الأولیاء» (۲/۳۹) میگوید: «از جمله عبادتکاران برگزیده و پاکان پرهیزکار: فاطمه رضی الله عنها میباشد، سیده بتول، پارهٔ تن و شبیه به رسول، دلبندترین فرزندانش، و اولین کسی که پس از وفات به وی پیوست، از دنیا و خوشیهایش گوشه گزیده بود و از عیبها و آفتهای پنهان دنیا با خبر بود».
امام ذهبی/ در «سیر أعلام النبلاء» (۲/۱۱۸-۱۱۹) میگوید: «سرور زنان جهان در زمانهٔ خویش، پارهٔ تن پیامبر، ام ابیها، دختر سرور آفریدگان رسول الله صلی الله علیه وسلم ابو القاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قریشی هاشمی و مادر حسنین».
او همچنین میگوید: «پیامبر صلی الله علیه وسلم او را دوست داشته و گرامیاش میداشت و رازش را با وی میگفت. فضایلش بسیار زیاد است. شکیبا و دیندار و خیرخواه و پاکدامن و قانع و سپاسگزار الله بود».
ابن کثیر/ در البدایة والنهایة (۹/۴۸۵) میگوید: «کنیهاش ام ابیها است» و میگوید: «کوچکترین دختران پیامبر صلی الله علیه وسلم بنا بر قول مشهور است، پس وفات پیامبر کسی جز او باقی نمانده بود به همین دلیل پاداش او بسیار بزرگ گشت چرا که مصیبت از دست دادن رسول الله صلی الله علیه وسلم را مشاهده کرد».
مختصری در مورد صحابی و پسرعموی گرامی
پیامبر صلی الله علیه وسلم عبدالله بن عباس رَضِیَ اللهُ عَنهُما
امام بخاری در صحیحاش (۴۹۷۰) از ابن عباس روایت میکند که گفت: «کَانَ عُمَرُ یُدْخِلُنِی مَعَ أَشْیَاخِ بَدْرٍ، فَکَأَنَّ بَعْضَهُمْ وَجَدَ فِی نَفْسِهِ، فَقَالَ: لِمَ تُدْخِلُ هَذَا مَعَنَا وَلَنَا أَبْنَاءٌ مِثْلُهُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّهُ مَنْ قَدْ عَلِمْتُمْ، فَدَعَاهُ ذَاتَ یَوْمٍ، فَأَدْخَلَهُ مَعَهُمْ، فَمَا رُئِیتُ أَنَّهُ دَعَانِی یَوْمَئِذٍ إِلَّا لِیُرِیَهُمْ، قَالَ: مَا تَقُولُونَ فِی قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: أُمِرْنَا أَنْ نَحْمَدَ اللَّهَ وَنَسْتَغْفِرَهُ إِذَا نُصِرْنَا وَفُتِحَ عَلَیْنَا، وَسَکَتَ بَعْضُهُمْ فَلَمْ یَقُلْ شَیْئًا، فَقَالَ لِی: أَکَذَاکَ تَقُولُ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ؟ فَقُلْتُ: لَا، قَالَ: فَمَا تَقُولُ، قُلْتُ: هُوَ أَجَلُ رَسُولِ اللَّهِ ـ صلی الله علیه وسلم ـ أَعْلَمَهُ لَهُ، قَالَ: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ وَذَلِکَ عَلَامَةُ أَجَلِکَ، ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُۚ إِنَّهُۥ کَانَ تَوَّابَۢا ٣﴾، فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَعْلَمُ مِنْهَا إِلَّا مَا تَقُولُ».
یعنی: عمر رضی الله عنه مرا همراه با بزرگان اهل بدر در مجلس شرکت میداد و گویی برخی از آنها به خاطر این کار ناخرسند بودند و گفتند: چرا او را با ما همراه میکنی در حالی که ما نیز پسرانی مانند او داریم؟ عمر گفت: او شخصی است که شما خودتان میدانید. پس روزی وی را فرا خوانده و همراه با آنان وارد مجلس نمود. ابن عباس میگوید: فهمیدم که من را فراخوانده تا به آنها نشان دهد. عمر گفت: دربارهٔ این سخن الله متعال: ﴿إِذَا جَآءَ نَصۡرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ﴾ «آنگاه که یارى الله و پیروزى [مکه] فرارسد» ؟ برخی از آنها گفتند: فرمان یافتهایم که چون پیروز شده و برایمان گشایش حاصل شد، الله را ستایش گفته و از او درخواست آمرزش کنیم. و برخی سکوت کرده و چیزی نگفتند. پس عمر رضی الله عنه به من گفت: آیا تو نیز همین را میگویی ای ابن عباس؟ گفتم: نه. گفت: پس چه میگویی؟ گفتم: الله رسول الله صلی الله علیه وسلم را از فرا رسیدن زمان وفاتش آگاه میسازد. فرموده: هنگامی که یاری الله و گشایش فرا میرسد، و این نشانهٔ وفات تو است «پس تسبیح گویانه ستایش پروردگارت را بگو و از او درخواست آمرزش کن براستی که او بسیار توبه پذیر است». عمر گفت: من نیز همان چیزی را در این باره میدانم که تو میگویی».
در طبقات ابن سعد (۲/۳۶۹) از سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه روایت شده که گفت: «شخصی را تیزهوشتر و خردمندتر و عالمتر و بردبارتر از ابن عباس ندیدهام و میدیدم که عمر بن خطاب در مشکلات سخت او را فرا میخواند».
خلاصه باور اهل سنت در رابطه با عموی پیامبر
حمزه رَضِیَ اللهُ عَنه
ابن عبدالبَر در کتابش الاستیعاب (۱/۲۷۰حاشیه الإصابة) میگوید: «حمزة بن عبدالمطلب پسر هاشم، عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم است، به او اسَدُ الله(شیرِ خدا) و اَسَدُ رَسولِه (شیر پیامبرش) گفته میشد، کنیهاش اباعماره و همچنین ابا یعلی بود».
امام ذهبی دربارهٔ او میگوید: «پیشوا و پهلوانی قهرمان، شیر خدا، ابوعماره و ابویعلی قریشی هاشمی مکی سپس مدنی، بدری، شهید، عموی رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و برادر شیری او». سیر أعلام النبلاء (۱/۱۷۲).
امام ابن حجر در «التقریب» میگوید:
«علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم هاشمی، حیدر، ابوتراب، ابو الحسنین، پسرعموی رسول الله صلی الله علیه وسلم (و) همسر دختر ایشان است، از پیشگامان نخستین بوده و گروهی ترجیح دادهاند که وی اولین کسی است که مسلمان شده است، او پیشگام عربها است و یکی از ده نفری است که به بهشت مژده داده شده، در رمضان سال چهل هجری وفات یافت و در آن هنگام وی به اجماع اهل سنت بافضیلتترین شخص زنده از بنی آدم بود، و بنا بر قول راجح شصت و سه سال داشت».
امام ذهبی در سیر أعلام النبلاء (۲/۷۹-۸۰) درباره عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه عموی پیامبر صلی الله علیه وسلم میگوید:
«او از بلند قامتترین، خوشسیما ترین، باهیبتترین مردان بود که صدایی بس رسا داشت و بسیار بردبار و والا مقام بود ...
زبیر بن بکار میگوید: عباس برهنگانِ بنی هاشم را میپوشاند و گرسنگانشان را غذا میداد و بیخردانشان را باز میداشت، از همسایه دفاع کرده و داراییاش را میبخشید و در مشکلات یاری میکرد».