| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

چهارمین خلیفه‌ی راشد، علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه به پسرش حسن رضی الله عنه فرمود:


با جسم خود در دنیا باش و با قلب خویش در آخرت.



 حلیة الاولیاء لأبی نعیم ٤٦/٢

  • حسین عمرزاده

بلال بن سعد رحمه‌الله می‌گوید:

 

 

"لَا تَكُنْ وَلِيًّا لِلَّهِ فِي الْعَلَانِيَةِ وَعَدُوَّهُ فِي السَّرِيرَةِ."

«از کسانی نباش که در ظاهر دوست الله متعال‌اند، ولی در نهان دشمنش.»

 

 

الإخلاص و النیة، ابن ابی الدنیا، ص ۵۴.

  • حسین عمرزاده

"وكان إذا بلغه عن رجل صلاحٌ أو زهد أو قيامٌ بحق أو اتباع للأمر سأل عنه وأحبَّ أن يجري بينه وبينه معرفة، وأحب أن يعرف أحواله."

 

امام احمد هرگاه از مردی صفاتی چون نیکوکاری، زهد، کوشیدن برای برپایى حقّ [و عدالت] و اطاعتِ دستورات دین می‌شنید، درباره‌ی او سوال می‌کرد، از احوالش می‌پُرسید، و [از روی دوستی] می‌خواست بابِ آشنایی و معاشرت میانشان گشوده شود.

 

 

مناقب الإمام أحمد، صص ۲۹۸-۲۹۹.

  • حسین عمرزاده

امام احمد بن حنبل -رحمه‌الله‌تعالی- :


«برترین این امّت -پس از پیامبر- ابوبکر صدّیق است، سپس عمر بن خطّاب، سپس عثمان بن عفّان. 


این سه تن را بر غیرشان مقدم می‌شماریم همانطور که اصحاب پیامبر آنان را مقدم و اولویت‌دار شمردند. 


صحابه در این ترتیبِ مقام اختلاف ننمودند. 


پس از این سه نفر، پنج نفرِ «شورای شش نفره» قرار می‌گیرند. علی بن ابی طالب، زبیر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقّاص. 


همه آنها برای خلافت شایسته بودند و همه آنان ائمه هدایت بودند.»



طبقات الحنابلة: (ج۲-۱۶۹)

  • حسین عمرزاده

اگر فصاحت و حسن بیان شافعی را می‌دیدی، شگفت‌زده می‌شدی!


و اگر این کتاب‌ها را با همان ادبیاتی می‌نوشت که در مناظرات با ما سخن می‌گفت از خواندن‌ آنها به خاطر اوج فصاحت و اصالت واژگان بَر نمی‌آمدیم.


منتها امام نوشته‌هایش را به زبان ساده می‌نوشت تا مردمان عادی هم بتوانند استفاده ببرند.


ربیع بن سلیمان، مناقب الشافعی (بیهقی) (ج۲-۴۹)

  • حسین عمرزاده

امام ابن حبان رحمه الله فرموده است:


برادران را در مشکلات و سختیها می توان شناخت؛


وگرنه همه مردم در هنگام راحتی و رفاه، دوستان همدیگرند.


و بدترین برادران کسانی هستند که برادرانشان را در گرفتاری و هنگام احتیاج، تنها بگذارند.


روضة العقلاء، ص۲۲۱

  • حسین عمرزاده

خالد بن خراش رحمه‌الله می‌گوید:

 


به امام مالک رحمه‌الله گفتم: نصیحتم کن.

 


فرمود:

 

"عليك بتقوى الله وطلب العلم عند أهله."

«تقوای الهی پیشه ساز و طلب علم از اهل آن را بر خود لازم بگیر.»

 

 

ترتيب المدارك، قاضی عیاض، ج ۱، ص ۱۸۹.

  • حسین عمرزاده

از امام ابوحنیفه رحمه‌الله روایت شده که:

 

«در مکه، عطاء (بن أبی رباح) را دیدم و از او درباره مسأله‌ای پرسیدم.
به من گفت: "از کجایی؟"
گفتم: از مردم کوفه‌ام.
گفت: "آیا تو از همان قریه (شهر) نیستی که دین خود را پراکنده ساختند و فرقه‌فرقه شدند؟"
گفتم: آری.
گفت: "پس از کدام دسته از آن‌ها هستی؟"
گفتم:

 

"ممن لا يسب السلف ويؤمن بالقدر ولا يكفر أحدا بذنب."

از کسانی هستم که بدیِ سلف (گذشتگان نیک امت) را نمی‌گویند، به قضا و قدر ایمان دارند و هیچ‌کس را به‌سبب گناه، تکفیر نمی‌کنند.


عطاء گفت:

 

"عرفت فالزم."

«شناختی، پس بر آن پایداری کن.»

 

 

تاریخ بغداد، الخطیب البغدادي، ج ۱۳، ص ۳۳۲.

 

پی‌نوشت:

 

به‌این‌ترتیب، امام ابوحنیفه (رحمه‌الله) از چهار گروه اعلام برائت نمود:


۱. کسانی که در مورد صحابه (رضی‌الله‌عنهم) بد می‌گویند؛
۲ و ۳. قدریه و جبریه که در موضوع قضا و قدر به انحراف رفته‌اند؛
۴. خوارج که مرتکب گناه کبیره را از دایره اسلام خارج می‌دانند.

  • حسین عمرزاده

اگر با وجود این همه امکانات—از کتاب‌ها و دفترها و قلم‌های رنگارنگ و خوش‌ساخت گرفته تا نرم‌افزارهای کتابخانه‌ای که تنها با چند کلیک می‌توان به مهم‌ترین منابع، مقالات و مجلات دنیا دسترسی داشت، و از جست‌وجوی چندثانیه‌ای در میان حجم عظیمی از مطالب گرفته تا تایپ آسان حتی با صدا، چاپ بی‌دردسر نوشته‌ها و انتشار فوری هر مطلبی در فضای مجازی—باز هم انگیزه‌ی یادگیری نداری، از آموختن طفره می‌روی یا مسیر تدریجی یادگیری را بی‌فایده می‌دانی و خیال می‌کنی که مثلا حتما باید روزی هزاران حدیث بخوانی تا «دانش‌جو و طالب‌العلم» به‌حساب بیایی، این قصهٔ تاریخی واقعی و آموزنده را بخوان.

 

امام ذهبی (رحمه‌الله) می‌گوید:

 


برخی از علما از کتابی نوشته‌ی «عبدالرحمن بن احمد»، نوه‌ی «بَقِیّ»، نقل کرده‌اند که گفت: از پدرم شنیدم که می‌گفت:


 

پدرم از مکه به بغداد سفر کرد. او مردی بود که آرزویش دیدار با «احمد بن حنبل» بود.

 

می‌گوید: همین‌که به بغداد نزدیک شدم، خبر فتنه (آزمون اعتقادی درباره‌ی مخلوق بودن قرآن) به من رسید و فهمیدم که احمد بن حنبل از دیدار با مردم و تدریس منع شده است. این خبر چنان مرا اندوهگین کرد که غمی سنگین بر دلم نشست.

وارد بغداد شدم، در یک مسافرخانه اتاقی اجاره کردم و سپس به مسجد جامع رفتم تا در حلقه‌های درس بنشینم. مرا به مجلسی بزرگ و باوقار راه دادند. در آن‌جا مردی سخن می‌گفت و راویان حدیث را نقد و بررسی می‌کرد.
پرسیدم: این مرد کیست؟ گفتند: «یحیی بن مَعین» است.

راهی برایم باز شد. نزدیک رفتم و گفتم:
ای ابا زکریا، خدا تو را رحمت کند، من مردی غریبم، دور از وطن، مشتاق پرسش و دانش؛ پس مرا کوچک مدار.
گفت: بپرس.

از برخی کسانی که ملاقات کرده بودم پرسیدم؛ برخی را ستود و برخی را نقد کرد. سپس از «هشام بن عمار» پرسیدم.
گفت: او ابوالولید است، امام جماعت دمشق؛ مردی ثقه و مورداعتماد، بلکه بالاتر از ثقه. اگر اندکی تکبر در زیر عبایش پنهان می‌کرد، یا گردن‌آویز غرور بر خود می‌آویخت، باز هم چیزی از خیر و فضلش کم نمی‌شد.

در این هنگام حاضرین مجلس گفتند: بس است! خدا تو را رحمت کند، دیگران هم سؤال دارند!

در حالی‌که ایستاده بودم گفتم: تنها یک پرسش دیگر دارم؛ درباره‌ی «احمد بن حنبل».
یحیی با شگفتی به من نگاه کرد و گفت: آیا ما باید درباره‌ی احمد تحقیق کنیم؟! او امام و پیشوای مسلمانان است، بهترین و برترینِ ایشان.

 

از مجلس بیرون آمدم و از مردم سراغ خانه‌ی احمد بن حنبل را گرفتم. نشانی‌اش را دادند. آن را پیدا کردم و در زدم. خودش بیرون آمد.
گفتم:
ای ابا عبدالله، مردی غریبم و از سرزمینی دور آمده‌ام. این اولین بار است که به این شهر می‌آیم. من طالب حدیث، و مقیّد و پای‌بند به سنت هستم و سفرم جز برای دیدار تو نبوده است.

گفت: وارد حیاط شو تا کسی تو را نبیند.

داخل شدم. پرسید: از کجا آمده‌ای؟
گفتم: از مغرب دور (اندلس).
گفت: از افریقیه؟
گفتم: دورتر از افریقیه؛ من از سرزمین خودم از راه دریا به افریقیه سفر می‌کنم. وطنم اندلس است.

گفت: چه راه دوری! هیچ چیز برایم خوشایندتر از آن نبود که بتوانم چون تویی را یاری کنم، اما گرفتار فتنه‌ای هستم که لابد خبرش به تو رسیده است.

گفتم: بله، شنیده‌ام. من تازه‌وارد این شهرم و کسی مرا نمی‌شناسد. اگر اجازه دهی، هر روز در پوشش و ظاهر گدایان به درِ خانه‌ات بیایم و همان‌طور که گدایان صدا می‌زنند، ندا دهم؛ تو بیرون بیایی و همان‌جا حدیثی برایم بگویی. حتی اگر روزی یک حدیث بگویی، برایم بس است.

گفت: باشد، به شرط آن‌که در میان مردم و نزد محدثین شناخته نشوی.
گفتم: شرطت پذیرفته است.

 

از آن پس چوب‌دستی‌ای در دست می‌گرفتم، سرم را با پارچه‌ای چرکین می‌بستم و به در خانه‌اش می‌رفتم. فریاد می‌زدم: «صدقه، خدا تو را رحمت کند!» و گدایان دیگر نیز همان‌جا بودند.
او بیرون می‌آمد، در را می‌بست و با من سخن می‌گفت؛ یکی، دو حدیث یا بیشتر برایم نقل می‌کرد.

بر همین منوال ادامه دادم تا آن‌که حاکمی که احمد را به محنت گرفتار کرده بود درگذشت، و پس از او کسی به حکومت رسید که بر مذهب اهل سنت بود. آنگاه احمد آشکار شد، مقام امامتش بالا گرفت، و کاروان‌ها از سرزمین‌های دور برای دیدارش می‌آمدند.

 

او ارزش صبر مرا می‌دانست؛ هرگاه به مجلسش می‌آمدم، برایم جا باز می‌کرد و برای شاگردانش داستان مرا بازمی‌گفت. آنگاه روایت حدیث را به من می‌سپرد، یا خود برایم می‌خواند و یا من برایش می‌خواندم. مدتی هم در بیماری همراهش بودم.

 

 

سیر أعلام النبلاء، ج ۱۳، ص ۲۹۲–۲۹۴.

 

  • حسین عمرزاده

 شیخ عبدالقادر گیلانی (رحمه الله تعالی رحمة واسعة) خطاب به اهل تصوف و صوفیان می فرمایند:


ای پشمینه پوش! بدان که تصوف از واژه «صفا» مشتق شده و صوفیِ صادق در تصوف خود، قلب خود را از غیر الله خالی و پاکیزه و پاک می گرداند و این چیزی است که فقط با تغییر پوشاک، زردی رخسار، جمع کردن شانه ها، لقلقه ی زبان به حکایت صالحان و تحرک انگشتان به تسبیح و تهلیل حاصل نمیگردد، بلکه آن صفت با صدق در طلب حق عزوجل، زهد و دوری از دنیا و بیرون کردن  غیر الله از قلب به دست می آید!



الفتح الربانی؛ (ص ۱۱۵)

  • حسین عمرزاده

رسول الله صلی الله علیه وسلم:

.

《مَثَلُ الْجَلِیسِ الصَّالِحِ مَثَلُ الْعَطَّارِ إِنْ لَمْ یُصِبْکَ مِنْهُ أَصَابَکَ رِیحُهُ وَمَثَلُ الْجَلِیسِ السُّوءِ مَثَلُ الْقَیْنِ إِنْ لَمْ یُحْرِقْکَ بِشَرَرِهِ عَلِقَ بِکَ مِنْ رِیحِهِ》

.


《حکایت همنشین صالح، مانند عطرفروشیست که اگر از او چیزی به تو نرسد، بوی عطرش به تو می‌رسد و حکایت همنشین بد، مانند آهنگریست که هرچند شراره‌های آتش کوره‌اش تو را نسوزاند، ولی باد و حرارت گرم آن به تو خواهد رسید.》

.


الراوی: أبو موسى الأشعری

.

 المحدث: ابن حبان - المصدر: صحیح ابن حبان - الصفحة أو الرقم: ۵۷۹

خلاصة حکم المحدث: أخرجه فی صحیحه

  • حسین عمرزاده

أحْنَف بن قیس:


«جَنِّبُوا مَجَالِسَنَا ذِکْرَ النِّسَاءِ وَالطَّعَامِ، إِنِّی أُبْغِضُ الرَّجُلَ یَکُوْنُ وَصَّافاً لِفَرْجِهِ وَبَطْنِهِ.»


در محفلِ ما، از سخن گفتن درباره زنان و غذا خوددارى کنید! من متنفّرم از مردی که همّ‌و‌غمش شکم و شرمگاهش است.


( السیر:ج۴-۹۴ )

  • حسین عمرزاده

قرطبی:


«از احترام و تکریم قرآن این‌ است که بر زمین و دیوار نوشته نشود، چنانچه در این مساجد تازه‌تأسیس استفاده می‌شود.»


( الجامع:ج۱-۳۰ )

  • حسین عمرزاده

در خصوص «چشم‌وهم‌چشمی» و «مقایسهٔ ممنوع»، رسول الله ﷺ فرمودند:

 

 

"انْظُرُوا إِلَى مَنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ، وَلاَ تَنْظُرُوا إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقَكُمْ، فَهُوَ أَجْدَرُ أَنْ لاَ تَزْدَرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ."

 

«به کسانی بنگرید که (از نگاه امکانات دنیوی) در مرتبه‌ی پایین‌تری از شما قرار دارند و متوجه کسانی نباشید که از امکانات بیشتری نسبت به شما برخوردارند؛ زيرا اين کار باعث می‌شود نعمت‌هايی را که الله متعال در اختیار شما قرار داده، حقير و ناچيز نشماريد».


 

[متفق علیه، این لفظ مسلم است].

 

 

شرح حدیث

 

 

حدیث مذکور با وصیت و سفارشی سودمند و با انواع خیر همراه است؛ و خط مشی سالم و درست را ترسیم می‌کند تا مسلمان در زندگی دنیا، در مسیر آن گام بردارد. و اگر مردم این وصیت را به گوش گرفته و به آن جامه عمل بپوشانند، صابر و شکیبا، شاکر و سپاسگذار و با رضایت زندگی خواهند کرد.

در این حدیث دو وصیت مطرح شده است:

۱- انسان به کسی نگاه کند و خود را با او بسنجد که از نگاه معیشتی و امور دنیا در مرتبه‌ی پایین‌تری از او قرار دارد.

۲- توجه وی به کسی نباشد و خود را با او نسنجیده و مقایسه نکند که در امور دنیا و وضع معیشتی در مرتبه بالاتر و وضع بهتری از او می‌باشد.


هرکس به این دو وصیت عمل کند، دلش آرام و خاطرش آسوده و زندگی لذت‌بخشی خواهد داشت؛ و نعمت‌های الهی را در زندگی خود بیشتر دیده و شکر آنها را به جا آورده و تواضع به خرج می‌دهد.

این حدیث مخصوص امور دنیوی می‌باشد اما در امور آخرت، باید نگاه انسان به کسی باشد که برتر از اوست تا به او اقتدا کند؛ و متوجه کوتاهی خود گردد و این باعث شود تا بر طاعات و عبادات خود بیفزاید.

  • حسین عمرزاده

از حسن بن‌علی‌الخلَّال روایت است که گفته‌اند:


ما نزد مُعتَمِر بن سلیمان بودیم و او بر ما حدیث می‌خواند که عبدالله‌ بن‌مُبارک آمد. معتمر درس نگفت و سکوت کرد. گفتیم: «حدیث بخوان» گفت: «ما را نسزد که در پیش‌گاهِ اکابر سخن گوییم.»


الجامع لأخلاق الراوی (از خطیب) شماره ۷۰۶

  • حسین عمرزاده

سفیان ثوری فرمودند: 


«اگر در اجتماع اساتید و بزرگان، جوانی حاضِرجَواب را حینِ اظهار فضل دیدی، به خیرش دل نبند، چرا که گستاخ و بی‌شرم است.»


المدخل (از بیهقی) ص ۳۸۸

  • حسین عمرزاده

در هنگام بیماریِ واپسین، زمانی که شیخ (رحمه‌الله) در بستر مرگ بود، پسرش عبدالوهاب از او وصیت خواست.
شیخ، رحمه‌الله، در پاسخ چنین فرمود:

 

 

"عليك بتقوى الله وطاعته، ولا تخف أحداً ولا ترجه وكل الحوائج كلها إلى الله عز وجل واطلبها منه ولا تثق بأحد سوى الله عز وجل، ولا تعتمد إلا عليه سبحانه التوحيد التوحيد التوحيد، وجماع الكل التوحيد."

 

 

«همواره تقوای الله را پیشه کن و فرمان‌بردار او باش.
از هیچ‌کس جز او نترس و به هیچ‌کس امید نبند.
تمام حاجت‌ها و نیازهایت را تنها از الله بخواه و فقط از او طلب کن.
به هیچ‌کس جز الله عز و جل اعتماد نکن و بر هیچ‌کس جز او تکیه نداشته باش.
توحید را به یاد داشته باش، توحید، توحید!

که حقیقت و اساس تمام دین، توحید است.»

 

 

الفتح الرباني والفيض الرحماني للشيخ عبدالقادر الجيلاني، ص ۳۰۸.

 

 

 

 

  • حسین عمرزاده

ابوحنیفه ـ رَحِمَهُ اللهُ تَعالی ـ حکایت خود را چنین زیبا و دلپذیر بیان می‌کند:

زنی مرا فریب داد، زنی مرا فقیه کرد و زنی مرا عبادتگزار بار آورد!

اوّلی: زمانی که من در راه از او سبقت گرفتم، به سویم اشاره کرد تا چیزی را که در راه افتاده بود، بردارم. فکر کردم آن زن لال است و این چیز مال اوست، هنگامی که آن را برداشته و خواستم به او بدهم، گفت: آن را نگاه دار تا به صاحبش برسانی.

اما دومی: از من نسبت به مسأله‌ای درباره‌ی عادت ماهیانه سؤال کرد، من نتوانستم جوابش را بدهم، به من سخنی گفت که به خاطر آن به فراگیری فقه رو آوردم.

اما سومی: روزی در راه می‌رفتم، که گفت: این همان شخصی است که با وضوی عشاء، نماز صبح را می‌خواند. پس چنین کردم تا این‌که معمولم همین شد.

الأشباه والنظائر، لابن نجیم: ۳۶۵

  • حسین عمرزاده

یحیی ابن معین رحمه الله تعالی:


 اشتباهی از کسی نمی دیدم مگر اینکه آن را می پوشاندم، و دوست داشتم کار وی را زینت ببخشم، و با کسی روبرو نمی شدم با چیزی که او را ناراحت می کرد،اما اشتباه او را تنهایی بین خودم و بین او بیان می نمودم،  و اگر آن را می پذیرفت ( خوب بود) و اگر نمی پذیرفت او را رها می کردم.


سیر أعلام النبلاء ١١/٨٣

  • حسین عمرزاده

ابن بَطّال رحمه‌الله:

 

 

"أن لقاء الناس بالتبسم وطلاقة الوجه من أخلاق النبوة، وهو مناف للتكبر وجالب للمودة."

«ملاقات مردم با تبسم و روی خوش، از ویژگی‌های اخلاقی پیامبران است؛ این رفتار با تکبر ناسازگار است و محبت و صمیمیت ایجاد می‌کند.»


 

شرح صحیح البخاری لابن بطال، ج ۵، ص ۱۹۳.

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest