| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۸ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را که دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد.

شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.

بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد؟

 گفت : چرا قصاب باشی آمد

طبیب گفت : تو چه کردی؟

شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت

طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی .


 گرچه لای زخم بودی استخوان

 لیک ای جان در کنارش بود نان

  • حسین عمرزاده

حاکمی کشوری را اشغال کرد به وزیر خود گفت :قوانینی تنظیم کن تا دهان این ملت را سرویس کنیم !

فردای آن روز وزیر نزد شاه آمد و قوانین را خواند…


۱. مالیات ۳ برابر فعلی

۲. حقوق ربع عرف بقیه کشورها

۳. شاه صاحب جان و مال همه مردم است

۴. آروغ زدن ممنوع !


شاه گفت : بند چهارم چه معنی دارد ؟!

وزیر : بند چهارم سوپاپ اطمینان است ، بعدا متوجه معنی آن خواهید شد !


جارچیان قوانین را اعلام کردند


ملت گفتند این که جان و مال ما از آن شاه باشد توجیه دارد چون ایشان صاحب قدرت است ؛ ولی یعنی چه نتوانیم آروغ بزنیم !؟


مردم برای اینکه از امر شاه نافرمانی کرده باشند در کوچه و پس کوچه آروغ می زدند و می گریختند ، جلسات شبانه آروغ برگزار می کردند و هر گاه آروغ می زدند احساس می کردند که کاری سیاسی انجام می دهند ! ماموران هم مدام در حال دستگیری افراد آروغ زن ها بودند و گاهی به منازل و رستورانها یورش می بردند و آروغ زنها را دستگیر می کردند…!


روزی شاه به وزیر گفت الان معنی سوپاپ اطمینانی که گفتی را می فهمم ، چون باعث شده که هیچکس به ۳ قانون اول توجهی نکند !

  • حسین عمرزاده

 

 

از کاسبی پرسیدند:

 

«چگونه در این کوچه‌ی پرت و بی‌عابر کسبِ روزی می‌کنی؟»

 

گفت:

 

«آن خدایی که مَلَکِ مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا می‌کند، چگونه مَلَکِ روزی‌اش مرا گم می‌کند؟!»

  • حسین عمرزاده

حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب "گرسنه" سر بر بالین گذاشت.

همسرش او را تشویق کرد به دریا برود،شاید "خداوند" چیزی "نصیبش" گرداند.

مرد "تور ماهیگیری" را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به "دریا" می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.

قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک "ماهی خیلی بزرگ" به تورش افتاد.

او خیلی "خوشحال" شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.

او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ "غافلگیر" می شوند؟!

همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گذار می کرد، "پادشاهی" نیز در همان حوالی "مشغول گردش" بود.

"پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟"

او به پادشاه گفت که "خداوند" این ماهی را به "تورم انداخته" است...

پادشاه آن ماهی را "به زور" از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.

او "سرافکنده" به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود.

پادشاه با "غرور" تمام به کاخ بازگشت و جلو "ملکه" خود میبالید که چنین صیدی نموده است.

همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، "خاری به انگشتش" فرو رفت، درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد...

پزشکان کاخ جمع شدند و "قطع انگشت" پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و "چند روز" به همین منوال سپری گشت.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز "ازدیاد درد" موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی "احساس آرامش" کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد...

پادشاه مبتلا به "بیماری روانی" شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی "ظلمی" نموده است که این چنین گرفتار شده است.

پادشاه بلافاصله به "یاد مرد ماهیگیر" افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند.

بعد از جستجو در شهر "ماهیگیر فقیر" را پیدا کردند و او با "لباس کهنه و قیافه ی شکسته" بر پادشاه وارد شد.


پادشاه به او گفت:


-آیا مرا میشناسی...!؟


-آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.


-میخواهم مرا "حلال کنی."


-تو را حلال کردم.


-می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم؛ "چه گفتی؟!"


گفت؛


به آسمان نگاه کردم و گفتم:


 پروردگارا!

او قدرتش را به من نشان داد،

تو هم قدرتت را به او نشان بده!

  • حسین عمرزاده


دریافت
عنوان: توحش غرب
مدت زمان: ۳ دقیقه ۲۶ ثانیه 
حجم: ۱۲۶ مگابایت
توضیحات: نمونه رفتار مدعیان مبارزه با توحش در قبال حیوانات

  • حسین عمرزاده


دریافت ویدیو

عنوان: کُرد و اسلام
حجم: ۱۶۲ مگابایت

مدت زمان: ۴ دقیقه ۴۲ ثانیه

توضیحات: بررسی مختصر دیدگاههای مورخین کرد و مستشرقین

  • حسین عمرزاده


دریافت
حجم: ۵۵.۸ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده


دریافت تصویر
حجم: ۱۴۰ کیلوبایت

  • حسین عمرزاده

نمونه ای از زیبایی های دین اسلام:


«اگر خطری جانی (مانند غرق شدن، آتش گرفتن یا...)، کافر ذمّی که با مسلمانان عهد بسته و یا در آتش‌بس بوده یا در امان است را تهدید کند، بر نمازگزار مسلمان واجب است که نماز خود را قطع کند و به داد او برسد، و اگر از کمک فوری او امتناع کند، هرچند که نمازش صحیح باشد، مرتکب گناه شده است و تفاوتی ندارد که نماز فرض یا نافله بوده باشد، اگر وقت ادای آن تنگ باشد نیز باید در حد توان به نجات آن شخص شتافته و بعداً نمازش را قضا کند و در این امر میان فقهاء اتفاق‌نظر است!»


[ر.ک: الموسوعة الفقهیة الکویتیة، ج ۲۸، ص ۱۸۹ - ج ۳۱، ص۱۸۳؛ رد المحتار على الدر المختار – ابن عابدین، ج۲، ص۵۱؛ کشاف القناع عن متن الإقناع – البهوتی، ج۱، ص۳۸۰.]

  • حسین عمرزاده

ولف بایرون محقق انگلیسی می گوید:


«هر قدر بیشتر با اسلام و زندگی اسلامی آشنا می شوم از قواعد بهداشتی که محمد (ﷺ) برای مسلمین آورد، بیشتر شگفت زدە می شوم و تاسف می خورم از این که بیشتر مسلمانان چرا از تمام این تعلیمات پیروی نمی کنند.»


منبع: فرهنگ اسلام شناسان خارجی،ج۱،ص۱۶۲.

  • حسین عمرزاده

از سعید بن مُسیِّب (رحمه الله) نقل شده که:


« مسلمان و یهودی‌ای که باهم مخاصمه و دعوا داشتند نزد عمر بن خطاب(رضی الله عنه) رفتند، عمر(رضی الله عنه) تشخیص داد که حق با یهودی است و به نفع او قضاوت نمود. آن یهودی به او گفت: سوگند به خداوند که به حق قضاوت کردی.» [۱]


امام ابن عبدالبر (رحمه الله ) می‌گوید: از این اثر [مذکور] استنباط می شود که میان مسلمان و کافر در حکم و داوری تفاوتی نیست. [۲]


پی‌نوشت‌ها: 

[۱] موطأ الإمام مالک، ج ۲، ص ۴۵۹ ح ۲۸۷۸؛ اسناد آن صحیح است.

[۲] ر.ک: الاستذکار لابن عبدالبر، ج ۷ ، ص ۹۸.

  • حسین عمرزاده


دریافت
عنوان: آیا خدایی وجود دارد؟
حجم: ۸.۷۲ مگابایت

  • حسین عمرزاده


دریافت
عنوان: جهان طراح دارد
مدت زمان: ۵ دقیقه ۵۶ ثانیه
حجم: ۱۵.۲ مگابایت
توضیحات: اثبات وجود خدا با دلایل فیزیک دانان

  • حسین عمرزاده

روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمی دهد.

قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود.

قاضی از زن پرسید:آیا بر گفته ی خود شاهدی داری؟

زن گفت:آری،آن دومرد شاهدند.

قاضی ازگواهان پرسید:گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصدمثقال ازشوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است.

گواهان گفتند:سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تاما لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است،تاآنگاه گواهی دهیم.

چون زن این سخن راشنید برخود لرزید وشوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟برای پانصد مثقال طلا همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟!

هرگز!هرگز! من پانصد مثقال را خواهم داد ورضایت نمی دهم که چهره ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود.

چون زن آن جوانمردی و غیرت را از شوهر خود مشاهده کرد ازشکایت خود چشم پوشید وآن مبلغ را به شوهرش بخشید.

  • حسین عمرزاده

اگرولاءبرای خاک میبود؟

            

                پیامبر مکه راترک نمی کرد


اگربرای نژاد می بود

            

                 برعلیه قریش نمی جنگید


اگر برای فامیل می بود 

            

               از ابولهب برائت نمی جست


بلکه دوستی تنها برای عقیده است که ازخون وخاک بزرگترو با ارزشتر است.

  • حسین عمرزاده

نَعیبُ زَمَانَنَا وَالعَیْبُ فِینَا

وَمَا لِزَمَانِنَا عَیْبٌ سِوَانَا


وَنَهجُو ذَا الزَّمَانِ بِغیرِ ذَنْبٍ

وَلَوْ نَطَقَ الزَّمَانُ لَنَا هَجَانَا


ولیسَ الذئب یأکلُ لحمَ ذئبٍ

ویأکلُ بعضنا بعضاً عیانا


ترجمه: 


به زمانه و دورانی که در آن زندگی می کنیم ، عیب و إیراد می گیریم ، در حالی که  زمانه و دوران ما ، عیب و إیرادی جز وجود ما ، ندارد.


و این دوره و زمانه را بدون اینکه گناه و جرمی داشته باشد ، هجو  و  طعن می زنیم ، در حالی که اگر زمانه و دوران می توانست صحبت نماید ، حتماً زبانش را به طعن و هجو ما می گشود.


هیچ گاه گرگ ( با آن همه درندگی و وحشیگری )، گوشت گرگ را نمیخورد  ، در حالی که بعضی از ما ، علناً و آشکارا ! داریم گوشت همدیگر را می خوریم.

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رحمه الله :


از آن لحظه که خبری ثابت می شود، پذیرفتن آن واجب می شود، هرچند که قبل از آن، ائمه به آن خبر عمل نکرده نباشند.



"الرسالة" ص/۴۶۳

  • حسین عمرزاده

امامان،ابو حنیفه و شافعی رحمهما الله فرموده اند:


اگر فقها و علما(ی واقعی که به علم خود عمل میکنند)،اولیا و دوستان الله در دنیا و آخرت نباشند ،پس کسی دوست الله نیست... .



الفقیه والمتفقه ( ١٥٠/١ )

  • حسین عمرزاده

امام محمد بن ادریس شافعی رحمه الله:


اگر در آنچه به تو مربوط نیست سخن بگویی، سخن مالک تو خواهد بود نه تو مالک آن.



[سیر أعلام النبلاء]

  • حسین عمرزاده

امام شافعی رحمه الله فرمودند:



اگر دوست و یاری داری که تو را به طاعت الله یاری کند دستش را بفشار(  از دستش نده) چرا که دوست گماردن سخت و جدایی از او آسان است.


حلیة الاولیاء ۴/۱۰۱

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest