سفیان ثوری رحمه الله:
"هر کس که تو را دعوت داد و تو از اینکه قلب و دین تو را فاسد کند ترسیدی …
"پس او را اجابت نکن"
حلیة الاولیاء
- ۰ نظر
- ۱۶ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۹
سفیان ثوری رحمه الله:
"هر کس که تو را دعوت داد و تو از اینکه قلب و دین تو را فاسد کند ترسیدی …
"پس او را اجابت نکن"
حلیة الاولیاء
عبدالله أبا بطین رحمه الله:
و برای اولی الامر فقط می توان دعای خیر کرد .مدح و ستایش نمی شود بالاخص برای آنچه که در او نیست.
و آنهایی که در خطبه ها مدح می شوند همان کسانی هستند که دین را می میرانند، به همین دلیل مداحان اولی الامر به خطا رفته اند.
[رسائل وفتاوى أبابطین:١٧١]
امام ابن حجر رحمه الله:
الله برای دوستانش هنگام سختی خروجی قرار داده است؛ و زمان رسیدن این خروج را در بعضی از آنها به تأخیر می اندازد تا آراسته شوند و برایشان ثواب بیشتری باشد.
فتح الباری ۴۸۳/۶
عمر بن خطاب , با اینکه مردی بلند قامت و چهار شانه بود , در هر وعده غذا به پنج یا هفت لقمه اکتفا می نمود و بیشتر نمی خورد.
و بعید نیست که قوه کار فوق العاده وی از امساک در خوردن و نوشیدن سرچشمه می گرفت.
به طوری که در دوران خلافتش بی وقفه کار می کرد و هیچگاه از کار خسته نمی شد.
شبانه روز پیگیر امور مسلمین بود, هرگز از مجازات یک مجرم صرف نظر نمی کرد ولی محال بود یک بی گناه را به مجازات برساند.
عمر سه امپراطوری ایران , مصر و سوریه را آزاد کرد و به آغوش اسلام آورد ولی تا آخرین روز زندگی با اینکه بر قسمت اعظمی از دنیای قدیم حاکم بود
مانند روز اول بر حصیر می نشست و همچنان به پنج یا هفت لقمه اکتفا می نمود.
ز روی دوست , دل دشمنان چه دریابد!
چراغ مرده کجا , شمع آفتاب کجا !
منبع : نیرومندترین مرد عرب, کنستان ویرژیل گئورگیو, نویسنده پرآوازه فرانسوی
مجاهد رحمه الله فرمود:
«انسان کم رو و خجل و انسان متکبر و مغرور، علم یاد نمی گیرند».
«البخاری- الفتح» (۱/ ۲۷۶)
عبدالملک بن عبدالحمید میمونی:
بیاد نمی آورم کسی را پاک لباستر، دقیق تر در تمیزی ریش، موی سر و موی بدن و نظیف تر و سفیدتر از احمد بن حنبل دیده باشم.
صفة الصفوة ۱/۴۸۰
مردی در نزدیکى امام حسن بصــری رحمه الله ( با صدای بلند ) گریـه می کرد:
حسن بصری فرمـود : یاران پیامبرﷺ (در دعا و نماز) گریه می کردند در حالـی که کسی که کنارشان نشسته بود متـوجه نـمی شد..!!
▪ حسن بصری در زمان خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه متولد شده و سال ١١٠ هجرى وفات کرد.
[ الإخلاص والنیة ٣٥ ]
📖 #تلنگر_و_تدبر
﴿إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَىٰ﴾
(برای تو در آنجا (بهشت) این [امتیاز] است که نه گرسنه میشوی و نه برهنه میمانی).
▪ گرسنگی را با برهنگی یکجا آورده زیرا گرسنگی ذلت پنهان است و برهنگی ذلت آشکار.
[طه ۱۱۸-تفسیر ابن کثیر]
سِر پِرسی سایکس (Sir Percy Sykes) در کتاب «تاریخ ایران» مینویسد:
«به عقیدهی شخصی من، محمد در میان عالم بشریت بزرگترین انسانی است که با یک مرام عالی تمام هم خود را مصروف این داشت که شرک و بتپرستی را از ریشه منهدم ساخته و به جای آن، افکار بلند اسلام را برقرار سازد.»
[تاریخ ایران، سِر پِرسی سایکس، ترجمهی سید محمد فخر داعی گیلانی، نشر افسون، ج ۱، ص ۷۲۶]
پطروشفسکی در کتاب «اسلام در ایران» مینویسد:
«در حقوق جنائی اسلامی بسیاری نکات دیگر هست که نه تنها از قوانین اروپای غربی در دوران تعالی فئودالیزم (قرنهای یازدهم تا پانزدهم) پیشی جسته، بلکه از قوانین زمان حکومت مطلقه (قرن شانزدهم تا هیجدهم) نیز متعالیتر است. مثلاً طبق فقه اسلامی فقط شخص بالغ و حُرّ که از لحاظ روحی سالم باشد کاملاً مسئول عمل تجاوز به قانون است، و اشخاص صغیر و مجنونان و بردگان مسئول اعمال خویش نیستند، یا اینکه مسئولیتشان محدود است. فقه اسلامی شکنجه را اجازه نمیدهد (و حال آنکه در بسیاری از کشورهای اروپایی حتی در قرن هیجدهم نیز به شکنجه متوسل میشدند) و همچنین «قضاوت خدایی» («اردالیا» یا آزمایش با آب و یا آتش و یا «جنگ تن به تن قضائی» میان مدعی و مدعی علیه که در اروپای غربی و روسیه در قرون وسطی معمول بوده) را مجاز نمیداند و زندان دراز مدت را هم – مگر در موارد نادره - جایز نمیشمارد. دادرسی جنائی اسلامی سریع بوده و از قرطاس بازیی که از ویژگیهای محاکم اروپای غربی و روسیه حتی در قرن نوزدهم شمرده میشده و موجب میگردیده که گاه محاکمه سالها به درازا کشد و از طرفین دعوی مخارج خانه بر باد دهی را تحمل کنند، بیگانه و به دور بوده است.»
[اسلام در ایران، پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز، (تهران: انتشارات پیام، چاپ هفتم، ۱۳۶۳)، ص ۱۷۵ – ۱۷۶]
از حمدون بن القصار سؤال شد که چرا کلام پیشینیان نیک از کلام ما بهتر و سودمندتر است؟
فرمودند : چرا که آنها برای عزت اسلام و خشنودی رحمان حرف زدند
و ما برای عزت نفس خود و طلب دنیا و رضای مردم حرف زدیم.
صفة الصفوة ۲/۱۲۳
ابن الجوزی رحمه الله تعالی:
ای زنان و مردان با ایمان! به کثرت و بسیار بر حبیبتان محمد صلی الله علیه وسلم صلوات بفرستید در تمامی روزها و اوقات و هر لحظه و هر ساعتی!
امید است که الله متعال شما را از هول و هراس و آفات و بلایا و عذاب و کیفر دور نموده و در(قیامت) -به سبب این صلوات ها- ، شمارا به بالاترین مرتبه بهشت وارد سازد.
بستان الواعظین ( ٢٨١/١ )
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ
کَمَا صَلَّیْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ، إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
اللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَى مُحَمَّدٍ ، وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ
کَمَا بَارَکْتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ ، وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.
خلیفه یک درهم ندارد!!
وقتی مسلمانان چنین حاکمانی داشتند بربلندای جهان قرار داشتند.
عمر بن عبدالعزیز از خدمتگزارانش، یک خادم که از نظر سن کوچک بود برای انجام امورش و خدمتش تعیین کرده بود .
فاطمه بنت عبدالملک روزی برای آن خادم غذا گذاشت تا بخورد . خادم ناراحت و عصبانی و منزجرشد و گفت: عدس ، عدس ، هر روز غذا عدس است.
فاطمه به او گفت : این غذای سرورت امیر المومنین است.
یک روز خلیفه دلش هوای خوردن انگور کرد و به فاطمه گفت: آیا یک درهم داری تا با آن انگور بخریم . فاطمه به او گفت شما امیر المومنین هستی یک درهم نداری تا با آن انگور بخری؟
گفت به جز همین قطعه زمین و سودی که از آن حاصلم می شود چیزی دیگر ندارم.
وان هم برایم کافی نیست و حاجتم را برآورده نمیکند . اما صبر بر فقر وتهیدستی راحتر و آسانتر از صبر بر آتش جهنم است .
منبع :تاریخ خلفاء امام سیوطی
امام ابن شبه در کتاب تاریخ مدینه نقل می کند:
امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه عیاض بن غنم را به فرمانداری شام گمارد، پس از مدتی به امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه خبر رسید که عیاض برای خویش مجلس ویژه تشکیل داده و دربانانی بر آن گمارده است، پس نامه ای به او نوشت و وی را طلبید…
هنگامی که عیاض به خدمت ایشان رسید عمر فاروق رضی الله عنه او را بمدت سه شبانه روز زندانی نمود، سپس او را خواست و پالتویی پشمین طلبید و به او گفت: بپوش و نیز بقچهٔ چوپانی و سیصد گوسفند به او داد و گفت: آنها را بچران. او نیز چنین کرد.
هنگامی که کارش به پایان رسید عمر فاروق رضی الله عنه او را طلبید. عیاض دوان دوان به خدمت امیرالمؤمنین رسید؛ فاروق رضی الله عنه به او گفت: گوسفندان را بردار و برو چنین و چنان کن. زمانی که عیاض اندکی فاصله گرفت: عمر رضی الله عنه او را فراخواند و آنقدر او را اینطرف و آنطرف فرستاد که عرق بر پیشانیاش جاری شده بود.
سپس عمر رضی الله عنه فرمود: فلان روز گوسفندان را نزدم من بیاور، و چون روز موعود فرا رسید عیاض به نزد امیرالمؤمنین آمد. عمر رضی الله عنه فرمود: برو برای گوسفندان از چاه آب بکش. عیاض هم چنین کرد و پس از سیراب کردن گوسفندان آبشخور را پر از آب نمود سپس عمر رضی الله عنه فرمود گوسفندان را به چراگاه ببر و فلان روز به نزد من بیا. و همچنان او را این سو و آن سو می فرستاد تا اینکه دو ماه گذشت.
عیاض که خسته شده بود به همسر عمر رضی الله عنه که از نزدیکانش بود روی آورد و گفت: برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من چنین میکند؟
وقتی عمر رضی الله عنه به خانه آمد همسرش گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار میکنی؟ عمر رضی الله عنه فرمود: از کی تا به حال در امور مسلمین دخالت میکنی؟!!
عیاض کسی را به نزد همسر عمر رضی الله عنه فرستاد تا از نتیجه امر آگاه شود. همسر امیرالمؤمنین فرمود: ای کاش تو را نمیشناختم! آنقدر عمر مرا توبیخ کرد که آرزو کردم زمین باز شود و مرا ببلعد.
مدتی گذشت و عیاض روی به عثمان آورد و گفت: ای عثمان برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من اینگونه رفتار میکند؟ عثمان به نزد امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار میکنی؟
عمر رضی الله عنه فرمود: پس عیاض به نزد تو هم آمده است. عثمان رضی الله عنه فرمود: ای امیرالمؤمنین عیاض یکی از بزرگان قریش است چرا با او اینگونه برخورد میکنی؟ عمر رضی الله عنه دو یا سه ماهی او را رها کرد سپس او را طلبید و خطاب به وی گفت : وای بر تو برای خویش مجلس ویژه تشکیل میدهی و پاسبان میگماری؟!! آیا دوباره مرتکب چنین کاری میشوی؟ عیاض گفت: خیر ای امیرالمؤمنین، سپس امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه فرمود: اکنون به پست خودت بازگرد.
گویند پس از آن عیاض بن غنم یکی از بهترین فرمانداران امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه شد.
حمیدی گفته است، روزی امام شافعی حدیثی را روایت فرمود و من به او گفتم خودت نیز به آن عمل خواهی کرد؟
امام شافعی در پاسخ فرمودند وقتیکه من حدیثی را از پیامبر نقل کنم و خود به آن عمل نکنم، انگار که از معبد یهودیان خارج شده ام یا گردنبند مسیحیان به گردن آویخته ام.
حلیة الأولیاء، ۹/ ۱۰۶، و سیر أعلام النبلاء، ۱۰/ ۳۴.
در موردی دیگر از امام سؤال شد و ایشان نیز در پاسخ به حدیث پیامبر - صلى الله علیه وسلم - استناد نمودند و فرد سائل به او گفت آیا خودت نیز اینگونه رفتار خواهی کرد؟
سپس امام شافعی از شدت عصبانیّت به خود لرزید و گفت ای فلان، کدامین زمین مرا جای خواهد داد و کدامین آسمان مرا تحت پوشش خواهد گرفت، آنگاه که من حدیثی را از پیامبر نقل کنم و خود به آن عمل ننمایم.
الفقیه والمتفقه ۱/ ۱۵۰، و صفة الصفوة ۲/ ۲۵۶.
صیادی در روزی طوفانی گنجشکها را شکار میکرد و باد باعث میشد گرد و خاک به چشم او رود و از آن اشک جاری شود. آن صیاد همین که گنجشکی را میگرفت بالش را می شکست و در کیسه میانداخت. مردی که این صحنه را میدید به دوستش گفت: چه دلرحم است! نمیبینی از چشمش اشک فرو میریزد! دوستش به او گفت: به اشک چشمانش نگاه نکن، به کار دستش نگاه کن!
از حسن بصری نقل شده که:
جهت عیادت نزد بیماری رفت، او را در سکرات مرگ دید، به مشکل و سختی های او نگاه کرد و در آن تأمل نمود، با رنگی دیگر به خانه اش بازگشت. زنش خطاب به او گفت:
غذا حاضر است. امام در جواب گفت: شما غذا بخورید، من امروز صحنه ای را دیدم که تا رسیدن بدان صحنه هرگز آرام نمی گیرم و مدام تلاش می کنم.
تذکرة القرطبی: ص ۱۲