| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب در دی ۱۴۰۳ ثبت شده است

لِغَيرِكَ ما مَدَدتُ يَدًا
وَغَيرُكَ لا يَفيضُ نَدًا
وَلَيسَ يَضيقُ بابُكَ بِي
فَكَيفَ تَرُدُّ مَن قَصَدًا؟
وَرُكنُكَ لَم يَزَل صَمدًا
فَكَيفَ تَذودُ مَن وَرَدًا؟
وَلُطفُكَ يا خَفيَّ اللُّطفِ
إِن عادَى الزَّمانُ عَدَى

عَلى قَلبي وَضَعتَ يَدًا
وَنَحوكَ قَد مَدَدتُ يَدًا

سَرى لَيلي بِغَيرِ هُدى
وَلا أَدرِي لِأَيِّ مَدى
يُطَارِدُنِي الأَسى أَبَدًا
وَيَرعانِي الجَوى أَمَلًا
وَأَطوِي الجِيدَ طَويَةً
كَأَنِّي فِي الفَضاءِ صَدًى

نَهارِي وَالهَجيرُ لَظَى
وَلَيلِي وَالظَّلامُ رَدًى
فَوا كَبِدَا إِذَا أَضحَى
وَإِن أَمسَى فَوا كَبِدِي
وَلَيسَ سِوَاكَ لِي سَنَدٌ
فَقَدْتُ الأَهلَ وَالسَّنَدَا

-----

هرگز برای غیر تو دست نیازی دراز نکرده‌ام،
و جز تو، هیچ بخششی از کسی جاری نمی‌شود.
درگاه تو حتی برای من تنگ نمی‌شود،
پس چگونه ممکن است کسی را که به سوی تو آمده است، بازگردانی؟
و تکیه‌گاه تو، همواره استوار و بی‌زوال است،
پس چگونه ممکن است کسی را که به درگاهت آمده، از خود برانی؟
و لطف تو،ای صاحب لطف نهان،
حتی اگر زمانه دشمن شود، همچنان با من است.

دستی بر قلب من نهادی،
و من نیز، با تمام وجود، دست نیاز به سوی تو بلند کردم.

شبم، در بی‌راهگی و بی‌هدفی سپری می‌شود،
و نمی‌دانم این سرگردانی تا کجا خواهد رفت.
اندوه همیشه مرا تعقیب می‌کند،
اما اشتیاق، کورسویی از امید را در دلم روشن نگه می‌دارد.
گردنم را در برابر سختی‌ها خم کرده‌ام،
چنان که گویی پژواکی در فضای بی‌پایان هستم.

روزهایم، آتشین و سوزان همچون گرمای ظهر است،
و شب‌هایم، در ظلمت و نابودی فرو می‌رود.
آه از سوز دل، چه هنگام صبح و چه هنگام شب، آه از این درد بی‌پایان!
و جز تو، هیچ تکیه‌گاهی ندارم،
خانواده و پشتیبانم را از دست داده‌ام.



دریافت
حجم: 1.93 مگابایت

پروکوپیوس Procopius Caesarensis، تاریخ‌نگار بیزانسی قرن ششم میلادی، در کتاب تاریخ جنگ‌ها، ماجرای فرار قباد اول (پدر خسرو انوشیروان)، شاهنشاه ساسانی، را با جزئیاتی جنجالی روایت می‌کند.


قباد ساسانی، پس از اختلافات عمیق با بزرگان و موبدان۱، از قدرت خلع و به زندانی در قلعه‌ای دورافتاده افکنده شد. این زندان که به احتمال زیاد یکی از زندان‌های فراموشی بود، به‌عنوان مکانی برای از بین بردن کامل زندانیان از حافظه سیاسی و اجتماعی طراحی شده بود. زندان‌های فراموشی در دوره ساسانی اغلب در مناطق کوهستانی و دورافتاده قرار داشتند و با دخمه‌هایی نمور، تاریک و زیرزمینی ساخته می‌شدند.

زندان قباد نیز بر اساس شواهد تاریخی در چنین شرایطی قرار داشت؛ دخمه‌ای سرد و مرطوب، با هوایی سنگین و فاقد نور طبیعی. این شرایط نه تنها از نظر جسمانی زندانی را تحلیل می‌برد، بلکه او را از لحاظ روانی نیز به انزوا و فراموشی سوق می‌داد. این مکان‌ها به گونه‌ای طراحی شده بودند که زندانیان، حتی پیش از مرگ، به‌نوعی به فراموشی سپرده شوند و هیچ امیدی به رهایی نداشته باشند.

پروکوپیوس روایت می‌کند که همسر قباد، برای نزدیک شدن به زندان، ابتدا بهانه‌هایی همچون رساندن غذا، لباس و ادای احترام مذهبی را مطرح کرد. این کار به او امکان داد با نگهبانان زندان ارتباط نزدیک برقرار کند. در ادامه، او از روش‌هایی برای جلب اعتماد و توجه این نگهبانان استفاده کرد که از جمله آن‌ها، برقراری روابط صمیمانه و حتی جنسی بود.

روش ها و رفتارهایی که نه تنها غیرت قباد را برنمی انگیزد بلکه همسرش را وادار به ادامه هرچه بیشتر این روند می کند!

پروکوپیوس می نویسد:

«هنگامی که قباد گرفتار بود همسر او از وی پرستاری می کرد.پیوسته در زندان به دیدن وی می رفت و خوراک و لوازم دیگر برایش می برد،قضا را زندان بان شیفتهٔ روی نیکوی وی گردید و هر زمان که وی به زندان می آمد با نگاهی پر از مهر به او می نگریست.

همسر قباد که از موضوع آگاه گردیده بود،شوی خود را از این امر مستحضر گردانید.لیکن قباد به وی دستور داد که با زندان بان به طریق مماشات رفتار نماید و میل و علاقه او را بیشتر برانگیزد.در نتیجه زندان بان با زن انس گرفت و رفته رفته آنقدر گرفتار عشق وی گردید که به او اجازه داد هروقت می خواهد بی هیچ مانع و اشکالی به نزد شوهر برود و هرکاری که او در بیرون زندان دارد برایش انجام دهد.

از قضا یکی از بزرگان ایران موسوم به «سوخرا» علاقه و مهر خاصی به قباد داشت و غالباً در اطراف زندان وی رفت و آمد می کرد و منتظر فرصت مناسبی بود تا تدبیری بیندیشد و وسیلهٔ رهایی او را فراهم سازد.

عاقبت یک روز به وسیلهٔ همسر قباد برای او پیغام فرستاد که در نقطهٔ معینی در نزدیکی زندان اسبی و غلامی و وسایل دیگری که برای فرار لازم است آماده ساخته است و هروقت بتواند از زندان قدم بیرون نهد به آسانی خواهد توانست راه فرار پیش گیرد.

بالاخره یکروز همینکه سیاهی شب ظاهر گردید قباد جامهٔ همسرش را پوشید و لباس خود را بر تن او کرد و او را به جای خویش در زندان گذاشت و با کمال آرامی از زندان خارج گردید.

نگهبانان به گمان اینکه وی همان زنیست که هر روز به زندان رفت و آمد می نماید متعرض او نگردیدند و بامدادان هم که زن را در جامهٔ شوهر دیدند او را خود قباد پنداشتند و روزی چند در این اشتباه باقی بودند.

...پس از کشف قضیه درست نمی دانم با آن زن چه معامله کردند و او را چگونه کیفر دادند.

...قباد به همراه «سوخرا» بی هیچ حادثهٔ ناگواری از خاک ایران خارج شد و به سرزمین هیاطله رسید.پادشاه هیاطله او را به اکرام و احترام پذیرفت و دختر خود را به زنی به وی داد.»۲

پ.ن ها:

(۱) :ناگفته نماند یکی از مهمترین اختلافات موبدان و بزرگان ساسانی با قباد،همسویی فکری او با جنبش مزدکیان (کمونیسم باستانی) و باور مشهور این فرقه مبنی بر اشتراک زنان بود.جنبش و تفکری که بعدها توسط فرزندش خسرو انوشیروان نابود و پیروانش قتل عام شدند.

(۲) :جنگهای ایران و روم،پروکوپیوس،ترجمه محمدسعیدی،انتشارات علمی و فرهنگی،ص ۳۲،۳۳و۳۴


تصاویر صفحات:

پروکوپیوس

Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest