یکی از
روایتهای نادرست و تحریفشدهای که اسلامستیزان تلاش در جا انداختن آن دارند، این
است که در دوران ساسانیان و پیش از اسلام، آزادی دینی وجود داشته و هیچکس به دلیل
تغییر دین تحت تعقیب یا مجازات قرار نمیگرفته است. این افراد یا از روی ناآگاهی یا
با آگاهی کامل و با هدف تخریب اسلام، تلاش میکنند تصویری آرمانی و بینقص از
حکومتهای پیشااسلامی ارائه دهند. اما آیا واقعیت تاریخی نیز چنین چیزی را تأیید میکند؟
فردوسی
در شاهنامه، که خود بازتابی از فرهنگ و سنتهای ایران کهن است، بهصراحت به این
موضوع اشاره میکند که سرپیچی از دین رسمی، با مجازاتهای شدید همراه بوده است:
که زر
دشت گوید باستا و زند
که
هرکس که از کردگاربلند
بپیچد
بیک سال پندش دهید
همان
مایهٔ سودمندش دهید
سرسال
اگر بازناید به راه
ببایدش
کشتن بفرمان شاه
چو بر
دادگر شاه دشمن شود
سرش
زود باید که بیتن شود ۱
این ابیات
بهوضوح بیان میکنند که اگر کسی از دین رسمی حکومت عدول میکرد، ابتدا برای مدتی
تلاش میشد تا او را بازگردانند، اما در صورت عدم بازگشت، حکم مرگ برای او صادر میشد.
علاوه
بر آنچه در شاهنامه آمده، شواهد تاریخی نیز بر وجود اجبار دینی و برخورد شدید با
مرتدان در دوران ساسانیان دلالت دارند. بهعنوان نمونه، آرتور کریستینسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان ماجرای
موبدی (روحانیای زرتشتی) را روایت میکند که پس از مطالعهی آموزههای مسیحیت به
این دین گروید. واکنش دستگاه حکومتی به این اتفاق، نشاندهندهی سیاستهای سختگیرانهی
دینی در آن روزگار است:
«در
زمان یزدگرد دوم موبدى بسیار دانا بود، که از فرط تبحر در امور فقهى او را همگ دین
لقب داده بودند. این مرد مکرر نصاراى ارمنستان را بعقوبت و فشار مبتلا کرد و عاقبت
چنان از استوارى و ثبات عیسویان متأثر شد، که کیش نصارى گرفت.
بنابر
روایت الیزئوس، ناظر ارزاق، که ریاست انجمن تحقیق و تفتیش دینى را داشت، چون از این
واقعه آگاه شد، ترسید که به مسئولیت خود خون یکى از روحانیان بزرگ را بریزد، قصه
را بشاهنشاه عرض کرد. شاه فرمود تدبیرى کن تا مردم آن ناحیه موبد را متهم بخیانت
نسبت بسلطنت نمایند وى چنین کرد و آن موبد گرفتار و محکوم به مرگ بوسیله گرسنگى
شده، در بیابانى دور و بی آب و علف جان سپرد.» ۲
این
روایت تاریخی نیز نشان میدهد که در آن دوران، آزادی دینی نهتنها وجود نداشته،
بلکه حکومت برای جلوگیری از تغییر دین، افراد را به مرگ محکوم میکرده است. در این
مورد خاص، چون اعدام مستقیم یک مقام مذهبی ممکن بود هزینههایی برای دستگاه حاکمیت
داشته باشد، ابتدا بهانهای سیاسی برای محکومیت او ساختند و سپس او را به مرگ تدریجی
محکوم کردند.
با
توجه به شواهدی که ارائه شد، روشن است که برخلاف ادعاهای جریانهای تحریفگر، در
دوران پیش از اسلام ایران، اجبار دینی امری رایج بوده و خروج از دین رسمی نهتنها
به انزوا یا طرد اجتماعی، بلکه به مجازات مرگ منجر میشده است.
اما
نکتهی مهمتر این است که همین جریانهایی که تلاش میکنند ایران باستان را سرزمین
آزادی دینی جلوه دهند، احکام اسلامی دربارهی ارتداد را نیز بهشدت تحریف کرده و
آن را غیرعادلانه معرفی میکنند. در حالی که در اسلام، اگر هم احکام ارتداد وجود
دارد، این احکام دارای نظم و چارچوب مشخصی هستند و هیچگاه کسی بهطور خودکار یا
بدون بررسی دقیق و عادلانه به ارتداد متهم نمیشود و این احکام بر اساس اصول مشخصی
صادر میشوند که قابل استدلال و دفاع است.
تفاوت اساسی اینجاست که مسلمانان، برخلاف این گروهها که ادعای پندار نیک، گفتار نیک
و کردار نیک دارند، باورهای دینی خود را تحریف نمیکنند و اگر به چیزی معتقد
باشند، آن را صریحاً بیان کرده و دلایلش را هم ارائه میدهند. در مقابل، این جریانها
برای آنکه خود را بینقص و مثبت جلوه دهند و همزمان اسلام را تخریب کنند، حتی تاریخ
و متون دینی خود را نیز منکر می شوند. آنها بدیهیات اعتقادی آیین خود را نیز
انکار میکنند، تنها به این دلیل که پذیرفتن آنها، تصویری متفاوت از آنچه میخواهند
ارائه دهند، به نمایش میگذارد.
منابع:
۱) شاهنامه،
فردوسی، پادشاهی خسروپرویز
۲) ایراندرزمانساسانیان،
آرتور کریستینسن، ترجمه رشیدیاسمی، دنیایکتاب، چاپششم، ص ۴۲۰
تصاویر مستندات:




