اگر جویای عدل و انصافی پس بخوان:
در دوران خلافت فاروق (یعنی عُمَر رَضِیَ اللهُ عَنه) و در حال شدت جنگهای رهاییبخش، پیرمردی نزد او آمد و گفت: «ای امیرالمؤمنین! مدتی است پسرم در جبهه و جهاد اسلامی است و دلم برایش تنگ شده است».
فاروق فوراً دستور داد آن جوان به منزل بازگردد. سپس آن پیرمرد را خواست و پسرش را تحویل او داد. وقتی آن پیرمرد در حضور فاروق پسرش را در آغوش گرفت و پسر نیز پدرش را به آغوش کشید، فاروق بهحدی تحت تأثیر تبادل عاطفههای این پدر و پسر قرار گرفت که زارزار گریه میکرد.
آنگاه به آن جوان دستور داد که «از این پس به هیچ وجه نباید از پدرت جدا شوی». و وقتی نظیر همین حالت برای «اُمیّه» و «اَبی خَراش» که فرزندان آنها نیز در جبهه بودند، رخ داد و فاروق بهخاطر رعایت مهر و عاطفهی پدری، فرزندان آنها را نیز از جبهه به منزل عودت داد، بهاقتضای ترحم نسبت به پدران پیر، طی بخشنامهها به تمام فرماندهان سپاه اسلام دستور داد: «هیچ جوانی را که پدر پیر و سالخورده داشته باشد، به جهاد و جبهه نفرستید؛ مگر هنگامیکه خودِ پدران تقاضا نمایند».
سیمای صادق فاروق اعظم، ص۶۰۲ -ماموستا عبدالله احمدیان رحمهالله
- ۹۷/۰۸/۲۴