| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

حکایتی خواندنی:

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ق.ظ

سعید بن جبیر در قیام عبد الرحمن بن الأشعث علیه حجاج بن یوسف شرکت کرد که این قیام توسط حجاج سرکوب شد و با قیام کنندگان به بدترین شکل ممکن رفتار شد.


به ناچار سعید بن جبیر و تعدادی از تابعین رهسپار ایران ( اصفهان ) شدند تا اینکه در یکی از سفرهایش به مکه مکرمه دستگیر شد و به نزد حجاج بن یوسف برده شد، 

و مناظره ای بین او و حجاج به این صورت نقل شده است:


حجّاج: اسمت چیست؟

سعید: سعید بن جبیر.

نه، تو شقی بن کثیر هستی.

 سعید: مادرم نام مرا بهتر از تو می‌دانست.

ح: تو و مادرت هر دو شقی هستید!

سعید: تو عالم به غیب نیستی!

دنیای تو را به جهنّم سوزان مبدّل می‌کنم!

سعید: اگر می‌دانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایی می‌پذیرفتم.

عقیده‌ات درباره محمد چیست؟

سعید: او پیامبر رحمت و پیشوای امت است.

عقیده تو درباره علی چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم!

سعید: اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.

عقیده‌ات درباره خلفا چیست؟

سعید: من وکیل مدافع آنان نیستم.

کدام یک را بیشتر دوست می‌داری؟

سعید: آنکه الله از او خشنود و راضی باشد.

کدام یک از آنان رضایت الله را بهتر به دست آورده است؟

سعید: العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.

نمی‌خواهی مرا تصدیق کنی؟

سعید: دوست ندارم تو را تکذیب کنم.

چرا نمی‌خندی؟

سعید: چگونه خندیدن برای مخلوقی که از خاک آفریده شده است و آتش او را می‌خورد رواست؟

وای بر تو‌ای سعید!

سعید: برکسی که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت می‌گردد، باکی نیست. 

حجّاج به او گفت: تو را می‌کشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!

سعید گفت: تو مختاری؛ زیرا به الله سوگند! به هر نحوی مرا بکشی، الله هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!

حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟

سعید گفت: اگر عفو شدم، الله بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهی شد.

حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!

سعید خندید!

حجّاج پرسید: برای چه خندیدی؟

از جسارت تو بر الله و حلم او نسبت به تو خندیدم!

حجاج: هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.


سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهی للذی فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین» من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان‌ها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.


حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.

وقتی صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه» و به هرسو رو کنید،وجه الله آنجاست .


حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخری» شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز می‌گردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می‌آوریم.


حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر،


سعید بن جبیر دعا کرد که خدایا این جانی را پس از من بر احدی مسلّط مگردان، که این دعایش مستجاب شد و ۴۰ روز بعد از شهادت سعید بن جبیر، حجاج بن یوسف مُرد و دستش به خون کسی آلوده نشد.



منابع:  سیر أعلام النبلاء ،  البدایة والنهایة

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی