یکی را کشته ام..
دوشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۶، ۰۱:۳۰ ق.ظ
سفیان ثوری رحمهالله :
چنین دانستیم که ، ام ربیع اینگونه ندا میداد و میگفت :
پسرم ، ربیع ، نمیخوابی ؟
ربیع در پاسخ گفت : مادر جان ! هر کس در تاریکی شب از شبیخون ( و عذاب ناگهانی ) بترسد ، حق است که نخوابد .
سفیان میگوید : وقتی ( مادر ربیع ) صدای گریه و بیداری فرزندش را میشنید ، میگفت : چه شده فرزندم ! نکند کسی را کشتهای ؟!!!
ربیع گفت : بله مادر جان ، یکی را کشتهام !
مادر گفت : این مقتول کیست ؟ بگو تا پیش خانوادهاش برویم بلکه تو را ببخشند . والله اگر بدانند چقدر گریه میکنی و بیخوابی میکشی ، به تو رحم خواهند کرد .
ربیع گفت : مادرم ، آن مقتول « نـَـفــْـسم » است که با گناهان او را از پای درآوردهام .
- ۹۶/۱۱/۳۰