روایتِ اِمیدِ اَشَوَهیشتان (Rivāyatī Ēmēdī Ašawahištān) یکی از آثار اصلی دینی به زبان پارسی میانه در اواخر سدهٔ نهم و اوایل سدهٔ دهم میلادی (سدههای سوم و چهارم قمری) است. این اثر، مجموعهای از قانونهای مذهبی، اجتماعی و مدنی زرتشتیان و بازتاب موثقی از آیینها و عادات روزگار ایرانی ساسانی است و به موضوعات گوناگون از جمله قانون خانواده، انواع ازدواج، مسائل طهارت و غیره میپردازد. روایت امید اشوهیشتان چهارمین و واپسین روایت از روایات پارسیگ بهشمار میآید، که توسط موبدان دورهٔ اسلامی نوشته شده است. نویسندهٔ این کتاب، امید پسر اشوهشت، موبد موبدان دورهٔ خود و از نوادگان آذرباد مهرسپندان بود. روایت امید اشوهیشتان دربرگیرندهٔ چهلوچهار پرسش است، که از سوی موبدی به نام آذرگشنسب، پسر مهرآتش، نوهٔ آذرگشنسب از امید اشوهیشتان پرسیده میشود.
پرسش بیستوپنجم این کتاب، یکی از مهمترین بخشهای آن است که به موضوع تغییر دین و پیامدهای اجتماعی و حقوقی آن برای زرتشتیانی که مسلمان میشدند، میپردازد:
پرسش ۲۵:
مردی که از دین زرتشتی به اسلام تغییر مذهب دهد آیا ما یملکی (اموالی) که در دورانی که دین زرتشتی داشت و به او متعلق بود اکنون هم که مسلمان شده به او تعلق می گیرد یا خیر؟ اگر کسی آن اموال را غصب کند آیا قانونی خواهد بود؟ اگر نه، آن اموال به کدام مرجع باید ارجاع شود.
پاسخ ۲۵:
اگر در پرسش مطروحه نکته تلویحی دیگری نهفته نیست که مستلزم پاسخ دیگری باشد، کسى که دینش را تغییر داده و از زرتشتى به اسلام گراییده، در دم مرتکب گناه تناپوهل شده است.
اگر در دوران یک سال به دین اصلى اش "زرتشتى" برنگردد، به مجرد خاتمه سال سزایش مرگ خواهد بود.
هر مال و ثروت و در آمدى که در زمان زرتشتى بودنش داشته تابع "قانون انسان هاى بدوى" مى گردد.
قانون انسان هاى بدوى این است که:
هر زرتشتى که به آن اموال قبل از همه دست یافت، صاحب آن خواهد شد.
اگر براى شخص غاصب این امکان باشد که آن را در تصاحب خود نگاه دارد و به آن مسلمان شده پس ندهد، غاصب، محقّ است که آن را براى خود نگاه دارد.
اگر غاصب قادر نباشد که آن را براى خود نگاه دارد باید آن را به کسى که در زمان زرتشتى بودنش صاحب آن بوده، پس بدهد.
منبع: روایت اِمید اَشَوَهیشتان، ترجمه: نزهت صفای اصفهانی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۶۸ ـ ۱۶۹.
در تحلیلهای رایج اسلامستیزان، همواره با تکرار ادعاهایی مواجهیم که در آنها، اسلام بهمثابهی عامل اصلی عقبماندگی جوامع اسلامی معرفی میشود؛ در مقابل، چهرهای آرمانی، بینقص و بدون خشونت از ایران و دین زرتشتی در دوران پیش از اسلام ترسیم میگردد. ادعای فقدان اجبار دینی، انکار حکم ارتداد و تأکید بر شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» در زرتشتیگری، محور اصلی این گفتمان است. اما بررسی مستندات تاریخی و دینی مربوط به همان دوران، ازجمله روایت دینی پارسی میانهی اِمید اَشَوَهیشتان، این تصویر را بهچالش میکشد.
مطابق این روایت معتبر و متعلق به سدههای اولیهی اسلامی، فرد زرتشتیای که به اسلام گرایش پیدا کند، از نظر شرعی مرتد و مستوجب مرگ تلقی میشود، مگر آنکه ظرف یک سال به آیین پیشین بازگردد. حتی اموال چنین فردی نیز از سوی جامعهی زرتشتی قابل مصادره است و «قانون انسانهای بدوی» که در همین متن بهصراحت ذکر شده، تصریح میکند که اولین زرتشتیای که به آن اموال دست یابد، مالک آن تلقی میشود. این نظام فکری، نهتنها ارتداد را با شدیدترین مجازات پاسخ میدهد، بلکه با سلب اموال و حذف اجتماعی تازهمسلمان، نوعی سیاست هراساننده را بهکار میگیرد تا از گرایش به اسلام جلوگیری کند.
حال پرسش اینجاست: اگر ایرانیان با زور شمشیر مسلمان شدند، چرا تازهمسلمانان از سوی دین پیشین خود تهدید میشدند؟ اگر آزادی دینی در آیین زرتشتی حکمفرما بود، پس منطق چنین احکام سختگیرانه چیست؟ این نمونهی روشن نشان میدهد که در ایرانِ پس از فتوحات، برخلاف آنچه مدعیان تحریفشدهی تاریخ بیان میکنند، انتخاب اسلام نه تنها از سر اجبار نبود، بلکه با مخاطرات جدی برای تازهمسلمانان همراه بود که منشأ آن، جامعهی زرتشتی سابق بود، نه ساختار سیاسی اسلامی.
از سوی دیگر، اسلام نه تنها پذیرش خود را بر پایهی اختیار قرار داده، بلکه با وضع احکام منطقی و اصولمحور همچون ارتداد، نه برای سرکوب عقیده، بلکه برای صیانت از حرمت دین، نظام اجتماعی و مقابله با ورود ابزارگرایانه و بازیگونه به قلمرو دین، ساختاری منسجم ارائه کرده است. حکم ارتداد، تدبیری است که ناظر بر پیوند ایمان با مسئولیت اجتماعی، حقوقی و اخلاقی است و مانع از آن میشود که دین به ابزاری برای فریب، سواستفاده یا فرصتطلبی تبدیل گردد.
نکتهی قابلتأمل آنکه، همین مدعیان، هنگامی که با متون معتبر تاریخی یا دینی چون روایت امید اشوهیشتان مواجه میشوند، ناگهان تاریخ را غیرقابلاعتماد میخوانند و میگویند: «تاریخ را فاتحان نوشتهاند!»؛ غافل از آنکه در اینگونه اسناد، نهتنها فاتحی مسلمان دخیل نبوده، بلکه سخن از دل اسناد دینی زرتشتی صادر شده است. در واقع، این تناقضگوییها و تقلیلگراییهای ناراستمدارانه، بیش از آنکه نتیجهی مطالعهی انتقادی تاریخ باشند، بازتاب پروژهای فکریاند که هویتگریز، دینگریز و ایدئولوژیک است؛ نه حقیقتجو.
تصاویر منبع:
- ۰ نظر
- ۱۱ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۰۱