| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام اختیاری ایرانیان» ثبت شده است

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

پروفسور کریستین سن در مورد ارتباط پادشاه اشکانی با مردم می نویسد:

«معمولاً کسی به شاهنشاه دسترسی نداشت.»۱

عجیب هم نیست.چرا که اغلب پادشاهان ایران پیش از اسلام،وفق خوی دیکتاتوری،ادعای خدایی داشتند و مردم عادی را در سطح خود نمی دیدند.علاوه بر این،آنقدر درگیر تجملات مفرط و عیش و نوش و وقت گذرانی با آن تعداد افسانه ای از زنان و همخوابگان بودند که مسلما دیگر وقت و حالی برای اختصاص دادن به مردم و مشکلات آنها باقی نمی ماند.

از طرفی هم طبق مقررات اشکانیان،به تقلید از هخامنشیان،هرکسی که به درگاه پادشاه شرفیاب می شد ملزم به تقدیم هدایا بود!حال چطور ممکن بود به فرض دسترسی آسان به شخص پادشاه،مردم متقاضی که مطمئنا اکثرا بینوا هستند و برای حل مشکلات مراجعه کرده اند،بتوانند تحفه ای که در خور شأن پادشاه باشد تهیه و آن را تقدیم کنند تا گوشی شنوا و شاید راه حلی برای مشکلات بیابند؟!

مشکل امنیت جانی هم موضوع دیگری است.زیرا همچنانکه قبلا بیان شد وقتی پادشاه در بین خانواده احساس امنیت نمی کرده،پس ممکن نبوده با وجود آن همه فاصله از مردم و نبود محبوبیت در بین آنها،تضمین جانی هم داشته باشد.

دکتر زرین کوب چه زیبا از این دوران و تفاوت عیان آن با حکومت اسلام می نویسد:

«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش را تا درجه خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پنام در روی می کشیدند،چنانکه در آتشگاه رسم بود،عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفه پیغمبر خویش،که امیر آنان بود،در نهایت سادگی سلوک می کردند.

خلیفه با آنها در مسجد می نشست و رای می زد و آنها نیز بسا که سخن وی را قطع می کردند و بر وی ایراد می گرفتند و این شیوه رفتار و اطوار ساده ناچار کسانی را که از احوال و اوضاع حکومت خویش ستوه بودند بر آن می داشت که عربان و آیین تازه آنها را به دیده اعجاب و تحسین بنگرند.»۲

منابع:

۱) ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۷

۲) دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۳

  • حسین عمرزاده

آیا معقول است از کسی که به خاطر قدرت،در حق خانواده خود رحم و شفقت روا نداشته،انتظار داشت با دیگران از روی مهربانی و عدالت رفتار کند؟!

بنیاد پادشاهی های ایران پیش از اسلام بر روی برادر کشی ها،پدر کشی ها و قتل عام های بی رحمانه بنا شده بود و از این روی نمی توان انتظاری جز وجود استبداد در برابر ملت داشت.

سلاطین اشکانی هم از این نوع رفتار قدرت طلبانه و خود خواهانه با اطرافیان مستثنی نبودند و از اساس،اختیارات آنها محدود به قانونی نبود.

در بسیاری مواقع حتی به سرداران سپاه،که در حقیقت برای پادشاه شمشیر می زدند هم رحم نمی شد!

همچنانکه «سورن» فرمانده مشهور اشکانی هم،نه به دست دشمن خارجی،بلکه به دلیل حسادت پادشاه و به دستور پادشاه به قتل می رسد!

پروفسور کریستین سن:

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«سلطنت اشکانیان،اگرچه هرگز به قدرت و ثبات سلطنت هخامنشی نرسید،اما صورتاً حکومت آنان استبدادی بود.

اختیارات شاهنشاه محدود به قانونی نبود و اگر بخت و اتفاق با او یار می شد و موانع را از میان بر می داشت،با کمال استبداد و خودسری فرمانروایی می کرد.

ترس شاهنشاه مخصوصاً از افراد خانواده خود بود،زیرا که ایرانیان با احترام ذاتی و تقریباً مذهبی سلطنت را حق خاندان شاهنشاهی می دانستند و بنابراین بزرگان جرأت نداشتند،قبل از یافتن یکی مدعی سلطنت از تخمه اشکانی،علم مخالفت با شاه را برافرازند.

به همین جهت سلاطین اشکانی بی رحمانه افراد خاندان خود را می کشتند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۷

  • حسین عمرزاده

سردار نمونه اشکانی که در نزد اسلام ستیزان باستان گرا،«خالق جنگ های پارتیزانی!» نامیده می شود،علاقه عجیبی به آرایش و شمایل زنانه داشت و حتی در جنگ هم نمی توانست از زن بارگی و فساد دست بردارد!

پروفسور کریستین سن می نویسد:

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«در روز نبرد خود را می آراست و زینت می کرد و در پیشاپیش سپاه خود قرار می گرفت.«دلیری او به حدی مشهور بود،که با وجاهت زنانه او نمی ساخت،زیرا که سورن بنابر رسم مادها روی خود را سرخاب می مالید و آرایش می کرد و گیسوان خود را به دو قسمت می نمود،اما سایر پارت ها گیسوان را به رسم سگ ها بلند و ژولیده می گذاشتند تا هیبتی وحشتناک داشته باشند.»

سورن حرم خود را همراه می برد و در عین جنگ شب ها را به عیش و نوش و شرابخواری و استماع موسیقی و آواز و عشقبازی می گذرانید.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۶-۳۷

  • حسین عمرزاده

وقتی سخن از ایران پیش از اسلام به میان می آید،اسلام ستیزان باستان گرا،همواره از عظمت و جلال شاهان باستان و حقوق و جایگاه آنچنانی زن در آن ایام می گویند.که البته اگر شکوه و جلالی هم بوده (از نظر نظامی یا نوع لباس و زیور آلات)،حاصل مالیات ها و دسترنج مردم بوده است.

پروفسور کریستین سن،درباره تجملات مفرط یکی از سرداران مشهور اشکانی به نام سورن که «نمونه کامل امرای دولت اشکانی است» می نویسد و آنچه لازم به ذکر است در این گونه مواقع نباید انتظار انصاف و یا حتی داشتن بینایی از این اسلام ستیزان و مدعیان دروغین دفاع از حقوق زنان (فمنیست ها) داشت.وقتی که می خوانیم فقط 200 ارابه مخصوص حمل همسران و همخوابگان این سردار اشکانی بوده!

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«نمونه کامل امرای دولت اشکانی «سورن» است،که خصم کراسوس رومی بود و پلوتارخس در حق او چنین می نویسد:«سورن در ثروت و بزرگی و افتخار بعد از شاهنشاه شخص اول ایران بود.از حیث فضیلت و لیاقت سرآمد پارتیان به شمار می آمد.از لحاظ بلندی بالا و حسن اندام مانند نداشت*.

هنگام لشکرکشی هزار شتر بار و بنه او را می برد و دویست ارابه مخصوص حمل همسران و همخوابگان او بود.

هزار سواره زره پوش و عده بیشتری سرباز سبک اسلحه در رکاب او می رفت،زیرا او روی هم ده هزار سوار داشت،که قسمتی از گماردگان و قسمتی از بندگان او بودند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات نگاه-۱۳۸۴،ص۳۶

*این حسن اندام و بلندی بالا هم البته خود جای بحث دارد که در پست:وجاهت زنانه و عادت به فساد سورن،بیان شده است.

  • حسین عمرزاده

در ایران پیش از اسلام،هرگاه پادشاه در مورد قدرت خود،"احساس" خطر می کرد نه تنها خود را مجاز به قتل عام افراد می دانست بلکه املاک و دارایی های آنان را نیز مصادره می کرد!

حال تصور کنید؛وقتی با اطرافیان خود و به اصطلاح طبقه اشراف این چنین رفتار می کردند با مردم عوام چه برخوردی می شد؟!

پروفسور کریستین سن:

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«هر وقت که پادشاه قدرت داشت،خانواده نجبایی را که خطرناک می دید قتل عام می کرد و املاک و اقطاعات آنان را از آن دولت می نمود.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۵

  • حسین عمرزاده

در روش حکومت در ایران پیش از اسلام-اشکانی،چنانچه در انتخاب پادشاه،اختلافی پیش می آمد تدبیر و چاره متمدنانه بزرگان چه بود؟

پروفسور کریستین سن:

| نکاتی از کتاب ایران در زمان ساسانیان

«در این عهد هرگز مقام سلطنت کاملاً تابع طرز ملوک الطوایفی نبود و حق انحصاری خاندان اشکانی محسوب می شد.با این قید که لزوماً سلطنت از پدر به پسر نمی رسید.

پس از مرگ پادشاه بزرگان جانشین او را به دلخواه خود معین می کردند،و اگر اختلافی می افتاد،شمشیر در میانه حکم می شد.هر طایفه یکی از شاهزادگان اشکانی را اختیار کرده،برای رسانیدن او به مقام شاهنشاهی مجاهده می نمود.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۰-۳۱

  • حسین عمرزاده

نظام خان‌سالاری یا به تعبیر امروزی، فئودالیسم، که در ایران باستان به شکل تیول‌داری شناخته می‌شد، یکی از ارکان مهم ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی پیش از اسلام بود. این نظام بر پایه ارباب و رعیتی استوار بود؛ نظامی که در آن، پادشاه در رأس هرم قدرت قرار داشت و اکثریت تیول‌داران، تابع او بودند.

آنچه در این میان جلب توجه می‌کند، وضعیت کشاورزانی است که هم در مزارع تحت مالکیت این تیول‌داران به کار مشغول بودند و هم به‌ناچار، در زمان جنگ، به سود یا زیان پادشاه، با خواست اربابان زمین‌دار، شمشیر به دست می‌گرفتند و در نبردها شرکت می‌کردند.

پروفسور آرتور کریستین‌سن در کتاب ارزشمند خود، ایران در زمان ساسانیان، درباره این ساختار ملوک‌الطوایفی و شرایط کشاورزان چنین می‌نویسد:

| نکاتی از کتاب:ایران در زمان ساسانیان

«...در این طبقه،یعنی نزد ویس بدان،مرکز ثقل دولت قرار داشت،که گماردگان (تیولداران) بزرگ و معتبر شاهنشاه به شمار می آمدند و اتباع خود را برای جنگ با دشمنان شاه و گاهی نیز برای در افتادن با خود او مسلح می ساختند.

مثلا سورن ده هزار سوار که همه از بندگان او بودند،به جنگ کراسوس برد.

از این مطلب چنین بر می آید که در آن وقت کشاورزانی که موظف به خدمت جنگی بودند،در تحت تسلط صاحبان مقتدر تیول و املاک دولتی به نوعی بندگی دچار بودند.»

منبع:ایران در زمان ساسانیان،آرتور‌کریستین‌سن،رشید یاسمی،انتشارات‌نگاه-۱۳۸۴،ص۳۰

بدین ترتیب، نظام تیول‌داری در ایران پیش از اسلام و در دوران اشکانیان، نمونه‌ای آشکار از ساختارهای اجتماعی‌ای بود که بر پایه نابرابری و وابستگی کامل طبقات فرودست به طبقات فرادست شکل گرفته بود. کشاورزانی که بار تولید اقتصادی را به دوش می‌کشیدند، علاوه بر تحمل مشقات کار بر زمین، در میدان‌های نبرد نیز ابزار قدرت و جاه‌طلبی اربابان خود بودند. این ساختار اگرچه در دوره‌های بعد دچار تحولاتی شد، اما ردپای آن تا سده‌های متمادی در تاریخ ایران باقی ماند و از عوامل شکل‌دهنده ساختار سیاسی و اجتماعی ایران در دوران باستان به شمار می‌رود.

  • حسین عمرزاده

ویدیویی از سخنان شنیدنی دکتر تورج دریایی،استاد «تاریخ،مطالعات و فرهنگ ایرانی» در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین و رئیس «مرکز ایران شناسی ساموئل جردن» با موضوع «گذر از دو قرن سکوت»،در ارتباط با دو قرن اول اسلام در ایران:

تماشای ویدیو


مدت زمان: 19 دقیقه 22 ثانیه 

دانلود:


 کیفیت اصلی و منبع - حجم :566 مگابایت

کیفیت 144p

کیفیت 240p

کیفیت 360p

کیفیت 480p

کیفیت 720p

کیفیت 1080p

 

 

نکته های مهم سخنان دکتر:

 

- ۲۶۰ نامه به زبان پهلوی کشف شده است.

- نامه ها از جنس پارچه و چرم،و مهر و موم شده هستند.

- این نامه ها متعلق به سال های ۶۶۶ (۱۱ سال پس از مرگ یزدگرد)  تا سال ۸۸۸،یعنی همان «دو قرن اولیه اسلام در ایران» که نزد عده ای به «دو قرن سکوت» مشهور است می باشند.

- بنا بر این مدارک،کسانی بوده اند که در طی این دو قرن،به فارسی میانه می نوشتند.

- اهمیت این متون در اطلاعاتی است که از درون مملکت ارائه می کنند.

- یکی از این مدارک،گِل مُهری است متعلق به خانمی به نام مروارید که در همین به اصطلاح دو قرن سکوت می زیسته و فعالیت آزاد اقتصادی داشته است.

- بر اساس این گل مهرها که مربوط به شهرهای گرگان،قم و ... هستند،مشخص می شود که موبدها (روحانیون) و عامه زرتشتیان که هنوز مسلمان نشده بودند همچنان بدون ممانعت،منصب های قضاوت و ...،اسامی ایرانی و زندگی عادی خود را داشته اند.

طبق نامه ی خانم مروارید ؛

- هنوز در قرن هفتم و هشتم سیستم تاریخگذاری،سیستم زرتشتی است.

- زندگی به روال عادی خود ادامه داشته است و مردم داد و ستد می کردند.

- طبق این نامه حتی در بین زرتشتیان «شراب» خرید و فروش می شده که اگر به جواز مشروب فروشی در جامعه تحت حاکمیت اسلام تعبیر نشود،دلیل بر «اسلام تدریجی و به دور از فشار و زور ایرانیان» بوده است.

- در آرشیو دیگری که از طبرستان/مازندران کشف شده و مربوط به اواخر دوره ساسانی و اوایل دوره اسلامی ایران است در یکی از مدارک و متون این آرشیو که ترجمه شده،بیانگر مسائل قانونی و قضایی آن دوره است که قضات،همه موبد (روحانی زرتشتی) و قانون هم قوانین زرتشتی است.

 

توصیه های ارزشمند دکتر دریایی:

 

- تاریخ پویا و سالم،تاریخ مستند است نه تاریخ احساسی.

- تاریخی که در ایران نوشته می شود (رواج دارد) بیشتر یک نوع جدال،سلب مسئولیت،خود برتر بینی و انداختن تقصیرها به گردن عوامل خارجی است.

- در تاریخ نویسی بیمار،نفرت از همسایگان ایجاد می شود.

- شرم آور است برخی افراد که از تاریخ استفاده احساسی می کنند به خود اجازه می دهند به عرب ها که بخشی قابل توجه از جمعیت ایران هستند اهانت کنند.

  • حسین عمرزاده

دکتر زرین کوب،از قرآن،پیام تازه ای که زبان سخنوران ایرانی و غیر ایرانی را بند آورده بود می نویسد:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت " - اثر دکتر عبدالحسین زرینکوب

 

 

«وقتی بانگ قرآن و اذان در فضای ملک ایران پیچید،زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید.

آنچه درین حادثه زبان ایرانیان را بند آورد سادگی و عظمت «پیام تازه» بود.و این پیام تازه،قرآن بود که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود.

پس چه عجب که این پیام شگفت انگیز تازه در ایران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خردها را به حیرت اندازد.

حقیقت این است که از ایرانیان،آنها که دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی حدی که درین دین مسلمانی تازه می یافتند چنان آنها را محو و بی خود می ساخت که به شاعری و سخن گویی وقت خویش را به تلف نمی آوردند.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۱۰۳

 

  • حسین عمرزاده

هرمزان،فرمانده سپاه ساسانی با خلیفه مسلمانان روبرو می شود:

 

بنا به قلم دکتر زرین کوب،"دو قرن سکوت" از روی تعصب و خامی نوشته شده که اشتباهات زیادی دارد و اظهار نظرها و دیگر آثار متفاوت دکتر،تایید کننده این دیدگاه است.

اما با این وجود این کتاب نکات در خور توجه بسیاری دارد  که از آن جمله،بیان ساده زیستی خلیفه مسلمانان در مقابل ادعای خدایی پادشاهان ایران باستان و تجملات مفرط سپاه ساسانی است!

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«نوشته اند که ابوموسی او را با سیصد کس نزد عمر فرستاد و وقتی که این جماعت به مدینه نزد عمر رفتند جمله قباهای زرین و شمشیرها و کمرهای گرانبها داشتند.

آورده اند که وقتی هرمزان را به مدینه بردند،جامه و ساز فاخر داشت.

او را به مسجد بردند تا عمر را ببیند،عمر در مسجد خفته بود و تازیانه به زیر سر داشت.

هرمزان پرسید امیر مؤمنان کجاست؟

گفتند همین است که خفته است.

گفت پرده دارانش کو؟

گفتند نه پرده داری دارد و نه دربانی و نه کاتبی.

گفت این مرد مگر پیغمبر می باشد؟

عمر از خواب بر آمد و هرمزان را بشناخت.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۵

 

  • حسین عمرزاده

بزرگان شوشتر هم صحابه را راهنمایی و از ورود آنها استقبال می کردند:

 

سپاهیان ساسانی که قبلا در جلولاء شکست سختی متحمل شده بودند به حلوان می گریزند و جالب اینجاست که یزدگرد قبلا به حلوان گریخته بود و زمانیکه این وضعیت را مشاهده می کند از ترس،کوله بار فرار،این بار به سمت استخر و به قولی به سمت قم و کاشان مهیا می کند.

هرمزان هم که یکی از یاران و سپاهیان یزدگرد بود  گمان می کند صحابه به فرماندهی ابوموسی اشعری،که در حدود اهواز و خوزستان مستقر بودند،چون سردار و فرماندهانی دلیر و مشهور ندارند آسیب پذیرند.بنابراین به یزدگرد پیشنهاد حمله و رویارویی با مسلمانان در آن دیار را می دهد و او نیز می پذیرد.

سربازان ساسانی با مسلمانان در شوشتر رو در رو می شوند و جنگی سخت اتفاق می افتد و ساسانیان مجددا شکست می خورند و به درون شهر فرار می کنند.

ابوموسی شهر را محاصره می کند تا اینکه:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«نوشته اند که درین میان یک روز مردی از بزرگان شوشتر،نهانی از شهر بیرون آمد و نزد ابوموسی رفت و گفت اگر به جان و مال و فرزند زینهار باشد در گرفتن شهر ترا یاری کنم.ابوموسی او را زنهار داد.

این مرد که سینه یا سیه نام داشت گفت باید نخست یکی از یاران خویش با من بفرستی تا او را به درون شهر برم و همه جاهای را بدو بنمایم آنگاه تدبیر کار کنیم.ابوموسی یاران را گفت از شما کیست که از جان خویش بگذرد و با این مرد برود تا مگر جان جمعی را برهاند و با خود به بهشت رود؟مردی از بنی شیبان نامش اشرس بن عوف برخاست و با سینه از راه پنهان به شهر درون رفت.سینه او را به خانه خویش برد و طلیسانی در او بپوشید و گفت اکنون باید که با من از خانه بیرون آیی و چنان فرانمایی که گویی یکی از چاکران من باشی،مرد چنان کرد و سینه بدین حیله او را در همه شهر بگردانید.حتی یک بار بر در کاخ هرمزان گذشتند.آنجا هرمزان با تنی چند از سرهنگان وی ایستاده بودند و خادمان شمعی پیش روی آنها گرفته بودند.اشرس این همه بدید و سپس با سینه به خانه بازگشت.آنگاه دیگر بار از همان راه پنهانی از شهر بیرون شدند و نزد ابوموسی بازگشتند.اشرس آنچه دیده بود با ابوموسی بگفت.آنگاه گفت که اکنون دویست کس از مسلمانان را با من بفرست و خود بر دروازه ما را فرو پای تا ما از درون با نگهبانان در آویزیم و دروازه بگشاییم و لشکر عرب را به شهر در آوریم.ابوموسی گفت ای مردم از شما هرکه از جان می گذرد با اشرس برود تا این کار بسامان رسد.

دویست کس از عرب پیش آمدند و با اشرس و سینه به شهر در شدند از همان راه پنهان که به زیر زمین بود.نخست در خانه سینه از نقب بر آمدند و ساز جنگ کردند.آنگاه از خانه بیرون شدند و به جانب دروازه رفتند.از بیرون شهر نیز ابوموسی با گروهی از جنگجویان خویش بر پشت دروازه ایستادند و بانگ تکبیر همی کردند.این دویست کس که با اشرس و سینه بودند از درون شهر با نگهبانان در آویختند و آنها را بکشتند و دروازه را بگشادند تا ابوموسی و عربان به شهر در آمدند...

در گیر و دار این ماجرا،هرمزان که طعمه خیانت یکی از هموطنان خویش گشته بود،با برخی از یاران گریخت و در قلعه ای که درون شهر بود پناه گرفت.

ابوموسی همه شهر بستد و سپس هرمزان را در آن قلعه که بود حصار داد.چون چندی بگذشت و هرمزان را در آن قلعه هیچ ذخیره نماند امان خواست.ابوموسی پذیرفت که او را نکشد و به مدینه نزد عمر فرستد،تا هر رفتار که خلیفه خواهد با او چنان کند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۴و۶۵

 

  • حسین عمرزاده

وقتی یک قدرت،در پدر کشی،برادر کشی و ریختن خون هر کسی که گمان رسیدنش به پادشاهی می رفته ریشه دوانده،سخت و مشکل نیست بتوان حدس زد با مردم بیچاره و زیر دستان چه رفتاری روا می داشته است.

مردم به هر طریق ممکن می خواستند از شر حکومت ساسانیان رها شوند و بی یار و یاور ماندن پادشاه در واپسین روزهای حکومتش دلیلی دیگر بر این باور است.

 

کسی دیکتاتور را یاری نمی کند و او هم پیوسته در حال فرار است:

 

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

«درین روزها اوضاع ایران سخت پریشان بود و هرکس از سرداران و مرزبانان آن استقلالی داشت.

یزدگرد بیهوده تلاش می کرد تا آب رفته را به جوی باز آرد و هرجا می گشت تا نیرویی برای پیکار با دشمن فراهم دارد اما دیگر وقت گذشته بود و کار چنان روی به پریشانی و بی سامانی داشت که از هیچ جهدی فایده حاصل نمی آمد.

مدائن در دست اعراب بود.و از دیگر شهرها،با پریشانی و ناسازگاری که در کارهاشان نمودار بود چه کاری می توانست ساخته باشد؟

درین میان سعد بن وقاص در مدائن بود.شنید که ایرانیان در جلولاء نیروهای پراکنده خود را گرد آورده اند و آهنگ پیکار دارند.و حتی از اصفهان و جبل نیز پاره لشکر به یاری این ایرانیان جلولاء می رسد.

سعد چون این خبر بشنید نامه ای به عمر نوشت و رای خواست.عمر فرمان داد که باید خود را آماده جنگ کرد و به دشمن مجال حمله نداد.سعد نیز عده ای را از سپاه عرب فرستاد تا در برابر لشکرگاه ایرانیان خیمه زنند و لشکرگاه زنند.

سرانجام در جلولاء جنگی سخت در گرفت.ایرانیان شکست خوردند و روی به هزیمت نهادند.بسیاری از آنها کشته شدند و بسیاری نیز با غنائم فراوان به چنگ دشمن افتادند.

آنها که از چنگ دشمن گریختند به حلوان رفتند و یزدگرد هنوز در حلوان بود.چون ازین شکست آگاه شد بترسید و بار و بنه برداشت و با حشم و خدم راه گریز پیش گرفت.»

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۶۲

 

  • حسین عمرزاده

دو طبقه قدرتمند که مملکت را اداره می کردند یعنی سپاه و روحانیت زرتشتی،یاغی و فاسد بودند۱،بار سنگین مخارج سودجویی و عیش سپاه و روحانیون بر دوش مردم بود۲ و حتی خود سپاهیان هم به ادامه و اصلاح آن حکومت امیدی نداشتند۳،از طرفی هم پیام تازه ای که مسلمانان حامل آن بودند دلنشین بود و مردم ایران آن را مژده رهایی و نجات می دانستند۴.

بنابراین جای تعجب نیست اگر ایرانیان برای رهایی از وضعیت گذشته و جلوگیری از غارت هرچه بیشتر مملکت توسط پادشاهشان،از مهاجمین (سپاه مسلمانان) استقبال کنند .

 

ایرانیان راهنمای سپاه مسلمانان می شوند:

 

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

«باری سعد هزیمتیان را دنبال کرد و در پی آنها راه مدائن را پیش گرفت.مدائن،چند شهر پیوسته و نزدیک به هم بود در دو کرانه دجله که در ساحل شرقی آن تیسفون و انطاکیه خسرو (وه انتیو خسرو) قرار داشت و در جانب غربی آن شهر یونانی سلوکیه و درزیجان و بهر شیر (وه اردشیر) واقع بود.

...چون هزیمتیان به مدائن رسیدند اعراب نیز در پی آنها آمدند و بر در مدائن خیمه زدند.

در آنجا چندین ماه بر در شهر ماندند و مدت اقامتشان بس دراز کشید.چندان که دو بار خرمای تازه خوردند و دو بار گوسفندان و شتران قربانی کردند.

چون اقامت آنها در آن حدود دراز کشید در مدائن قحطی افتاد و کار مردم به خوردن گوشت سگ و گربه رسید.

دهقانان آمدند و آشتی خواستند و یزدگرد در این هنگام به مدائن بود چون این خبر بدانست مرزبانان و بازرگانان را بخواند...کسان و یاران خویش را برداشت و راه حلوان پیش گرفت.

...سعد که یک چند بر مدائن مانده بود،ملول گشت.قومی از ایرانیان نزد وی آمدند و اشارت کردند که هرچه زودتر به مدائن در آید و گفتند اگر دیر جنبد یزدگرد دیگر چیزی در آنجا باقی نخواهد گذاشت.

او را به موضعی از دجله راه نمودند که آب آن اندک بود و سپاه عرب را گذشتن از آن آسان دست می داد.»

«این دعوت که از جانب جمعی ایرانی روی داد،سعد را دلیر نمود.بسیج حمله کرد و یاران را گفت خود را به آب زنند و از دجله بگذرند.و خود نیز اسب براند و به آب زد و از آن گذاره کرد.

یاران در پی او همه در آب راندند و در حالی که آرام و بی پروا با یکدیگر سخن می گفتند از آن سوی بر آمدند.

از سپاه سعد که چنین بی محابا به آب زدند نوشته اند که فقط یک تن غرق شد باقی بی هیچ آسیبی از آن بر آمدند.

نگهبانان مدائن چون تازیان را بر کنار دروازه های شهر دیدند.بانگ بر آوردند که:«دیوان آمدند!دیوان آمدند.»»۵

منابع:

 

۱)دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۴۸

۲)همان،ص۴۹

۳)همان،ص۵۷

۴)همان،ص۵۰

۵)همان،ص۵۹-۶۰

 

  • حسین عمرزاده

حتی اگر کسی سرعت گسترش و وسعت فتوحات اسلامی در زمان خلفای راشدین را معجزه و امداد غیبی نداند باز هم آن قدر دلیل منطقی برای پیروزی صحابه و شکست مغلوبین وجود دارد که فرد محقق را اقناع کند.

پیروزی ای که بنا به نظر دکتر زرین کوب ریشه در وحدت و ایمان صحابه داشت و شکستی که محصول فساد درونی سران و بزرگان ساسانی بود.

 

دکتر زرین کوب:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«آیا این پیروزی شگفت انگیز نابیوسیده ای که در جنگ با ایران بهره عرب گشت و همه جهان را به عبرت و شگفتی افکند تأیید آسمانی بود؟

کسی که به نیروی غیبی اعتقاد می ورزد درین باره شک ندارد.»

«اما محقق کنجکاوی که برای هر امری علتی روشن می جوید،این گفته را باور نمی کند.

این قدر می توان گفت که آن چه شکست ایران را درین ماجرا سبب گشت خلل و فساد داخلی و نفاق و شقاق باطنی بود که بزرگان و سران ایران را به هم در انداخته بود و پیروزی و کامیابی تازیان نیز سببی جز وحدت و اتفاق و عشق و ایمان نداشت و این همه حاصل آیین تازه ای بود که محمد مردم را بدان می خواند.

این دعوی را از تحقیق در ماجرای این جنگ ها می توان تأیید کرد.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۵۱

 

  • حسین عمرزاده

اسلام راه کامیابی و یکرنگی است و آیینی است که مردم را از یوغ مخلوق پرستی به سرافرازی یکتاپرستی می رهاند و نتیجتا آنها را به رفعت و وحدت می کشاند.

 
دکتر زرین کوب :
 
| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "
 
 

«این مژده آسمانی،قبل از هر چیز عرب را که پست ترین و پراکنده ترین مردم بود بسوی رفعت و وحدت کشانید.»

«درست است که محمد حتی پیش از آن که مکه و طائف را فتح کند و تمام اعراب را در زیر لوای خویش در آورد به پرویز و هرقل نامه نوشت و آنها را به آیین خویش خواند اما هم در آن هنگام بر وی روشن بود که راه وی راه کامیابی و راه یکرنگی است.»

«در این نامه ای که به سال ششم یا هفتم هجری،نزد پرویز فرستاد او را به آیین خویش خواند و هم بیم داد که اگر آیین خدا را نپذیرد با او به جنگ برخواهد خاست.

گفته اند که پرویز از خشم و نخوت نامه پیغمبر را پاره کرد و به باذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را به بند نهد و نزد او فرستد.

خشم پرویز از آن بود این مرد تازی،با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و به او پیغام و نامه ای چنین نوشته است.»

«پرویز نمی دانست که آیین این عرب جهان را می گیرد و رسم مخلوق پرستی را بر می اندازد و ملک و دولت او را نیز تا چند سال بعد به کلی از هم می گسلد و پاره پاره می کند.معهذا چنین واقعه ای اتفاق افتاد و فرمانروایان صحرا شهرها و کاخهای عظیم کشور خسروان را به زیر نگین خویش در آوردند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰-۵۱

 

  • حسین عمرزاده

دکتر زرین کوب اسلام را پیامی دلنشین می داند که در آن روزگاران،نه تنها عرب ها،بلکه ایرانیان نیز به آن احتیاج داشتند:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«در همان هنگام که اهریمن نفاق و شقاق،کشور ساسانیان را به ورطه مرگ و نیستی می کشانید سروش خدایی بیابان نوردان عرب را از جاده کفر و نفاق به راه هدایت و نجات می خواند.عرب که حتی خود نیز خویشتن را پست و وحشی می خواند در زیر لوای دینی که محمد آورده بود،در راه وحدت و عظمت گام می زد.»

«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست همه جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد.»

«نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیان گشته بود،در آن روزگاران به چنین پیام دلنشینی نیاز داشتند و آن را مژده رهایی و نجات تلقی می کردند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۵۰

 

  • حسین عمرزاده

قبل از آنکه مسلمانان ایران را فتح کنند،موریانه های فساد موبدها (روحانیون زرتشتی) و سپاه ساسانی،کشور را دچار تباهی کرده بود و هرچه که از عظمت و شکوه آن دوران گفته می شود درواقع شکوه و عظمتی ظاهری است.

 

دکتر زرین کوب در این مورد می نویسد:

 

| نکاتی از کتاب : " دو قرن سکوت "

 

 

«دولت ساسانی بر رغم شکوه و عظمت ظاهری که داشت،به سختی روی به پستی و پریشانی می رفت.در پایان سلطنت نوشیروان،ایران وضعی سخت متزلزل داشت.سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت.فسادی که در وضع روحانی بود،از قدرت و نفوذ موبدان بر میخاست.تشتت و اختلاف در عقاید و آرا پدید آمده بود.و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند و مزدک و پیش از او مانی برای آن که تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند خود کوششی کردند اما نتیجه ای نگرفتند.کار مزدک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت.رای و تدبیر نوشیروان که با خشونتی بی اندازه توأم بود این فتنه را به ظاهر فرو نشاند اما عدالتی که در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ریشه ظلم و فساد را یکسره از بن بر آورد.ازین رو با مرگ او باز روحانیان و سپاهیان سر به فتنه انگیزی بر آوردند.

سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان برآمد و پرویز نیز با آن که در جنگها کامیابی هایی داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد.جنگ های بیهوده او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود،جز آن که خزانه مملکت را تهی کند نتیجه ای نداد،فتنه ای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود.

و از آن پس،این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچه خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود.سرداران سپاه مانند شهر براز و پیروز و فرخ هرمزد همان راهی را که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود پیش گرفتند و هر یک روزی چند تاج و تخت را غصب کردند.

اردشیر خردسال پسر شیرویه،و بوراندخت و آزرمیدخت،نیز قدرت آن را نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران بر آیند.چند تن دیگر نیز که برین تخت لرزان بی ثبات بر آمدند یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند.یزدگرد آخرین بازمانده تاجداری بود که از تخمه ساسانیان مانده بود.اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانیان را یکسره از میان برد.

بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند.

پیشه وران و کشاورزان نیز،که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام توفان حوادث بیفکند.»

 

منبع:دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص ۴۸ و ۴۹

 

  • حسین عمرزاده

دکتر "جمشید چوکسی" از محققان برجسته ی زرتشتی و از پارسیان هند است که در کتاب  ستیز و سازش، برخورد مسلمانان و ایرانیان در دو قرن نخست هجری را مورد بررسی قرار داده است.

او می نویسد :

«طی آن دوران نخستین، از دست دادن ایمان به دین زرتشتی و فقدان ایمان نسبت به جامعه ای که این دین به آن مشروعیت می بخشید، همراه با اعتقاد به این که پیروزی های اعراب اعتبار اسلام را تأیید می کند، گه گاه منجر به گرویدن به دین جدید می شد.

سربازان اساوره یا سواره نظام زره پوش ساسانی، تحت فرمان سرداری به نام سیا* و مستقر در محل کلبانیه در خوزستان، پس از رسیدن به این نتیجه که خداوند بر آن است که جانب اعراب را بگیرد ، اسلام اختیار کردند.»

 

[ستیز و سازش، جمشید کرشاسپ چوکسی، ترجمه نادر میرسعیدی،صفحه ۹۴]

*سیاه سوار که به عربی سیاه اسواري هم نامیده می‌شد، یک نجیب زادهٔ بلوچ بود که یگان اشرافی اسواران سپاه امپراطوری ساسانی که متشکل از نجیب زادگان بلوچ بود را رهبری می‌کرد و در جریان فتح ایران با پذیرش اسلام به خدمت خلفای راشدین درآمد.

  • حسین عمرزاده

تنفر مردم ایران باستان از دین زرتشتی و دولت ساسانیان و گرایش قلبی ایرانیان به اسلام:

|منقول-ویرایش شده

یزدگرد سوم آخرین پادشاه سلسله ساسانی است که فرارهای مختلفی از تیسفون(مدائن) و نهاوند و شیراز و اصفهان و ری و یزد داشت و در نهایت به خراسان گریخت و در آنجا توسط ایرانیان کشته شد. یادمان نرود که بعد از دخالتهای ساسانیان در حجاز و حمایت آنها از پیامبران کذاب و دشمنی علنی با اسلام، وقتیکه اعراب مسلمان برای پایان دادن به خصومت ساسانیان علیه اسلام و مذاکره با یزدگرد آمدند تا از جنگ پرهیز شود و اسلام را در ایران تبلیغ کنند، این یزدگرد بود که به صحابه رَضِيَ اللهُ عَنهُم بی حرمتی و اهانت کرد و بر طبل جنگ کوبید که حتی رستم فرخزاد از رفتار یزدگرد با صحابه ناراحت شد. حتی بعد از فتح تیسفون و نهاوند اگر یزدگرد حاضر به صلح می شد، قطعا، در مقام پادشاهی باقی می ماند و جنگ هم پایان می یافت. یزدگرد حتی هنگامیکه در حال سقوط بود، دست از تجمل و هوسرانی برنمی داشت، کریستین سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان می گوید:

« یزدگرد با دربار و حرمسرای خود از پایتخت(تیسفون) گریخت در حالیکه هزار نفر طبّاخ، هزارتن رامشگر(نوازنده،خواننده)، هزار تن یوزبان، هزار تن بازبان و جماعتی کثیر از سایر خدمه همراه او بودند و شاهنشاه این گروه را هنوز کم می دانست»(١)

 

تجمل گرایی شاهان ساسانی و در کنار بدعت آوری و ثروت اندوزی موبدان زرتشتی باعث شد، مردم ایران از دین و دولت ساسانی بیزار گردند.

 

حتی در جنگ قادسیه و بعد از آن بسیاری از سپاهیان یزدگرد از لشکر ساسانی جدا شده و به سپاه اندک اسلام پیوستند و در کنار مسلمانان علیه طاغوت ساسانی و موبدان زرتشتی جنگیدند. بلاذری در فتوح البلدان بیان میکند:

« رستم فرخزاد در نبرد قادسیه ٤٠٠٠ تن به همراه داشت، و آنان را سپاه "شهان شاه" می نامیدند. ایشان امان خواستند به این شرط که هرکجا مایل باشند زندگی کنند و با هرکه خواهند حلیف (هم پیمان) شوند و در حق ایشان عطایا مقرر گردد. خواسته آنان پذیرفته شد و به بنی تمیم پیوستند و سعد رَضِيَ اللهُ عَنهُ به آنها منزل داد و برای هر یک از ایشان یک هزار مقرر داشت که بزرگ این عجمان "دیلم" نام داشت. برخی از این عجمان ساکن بصره و برخی ساکن شام شدند و اسلام آوردند و عزّت یافتند و در فتح مدائن و فتح جلولاء شرکت داشتند»(٢)

زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت به موردی دیگر از گرایش سپاهیان ساسانی به اسلام اشاره میکند. او می نویسد: 

« حتی از سواران ساسانی، بعضی به طیب خاطر مسلمانی را پذیرفتند و به بنی تمیم پیوستند. چنانکه سیاه اسواری(سیاه سوار بلوچ) با عده ای از یارانش که همه از بزرگان سپاه یزدگرد بودند چون کر و فر تازیان بدیدند و از یزدگرد نومید شدند به اسلام گرویدند و حتی در بسط و نشر اسلام نیز اهتمام کردند»(٣)

یزدگرد حتی توسط مردم و امرای ساسانی مورد حمایت قرار نگرفت. کریستین سن می نویسد: « یزدگرد بعد فرار از تیسفون وارد نهاوند شد و پس از شکست در نهاوند به شیراز و اصفهان و ری و یزد و سیستان و خراسان رفت. یزدگرد در سیستان و خراسان برای تدارک سپاه بوسیله امرای محلی مورد حمایت واقع نشد او حتی از خاقان چین استمداد کرد که نتیجه ای نداشت. یزدگرد از نیشابور به طوس رفت ولی کنارنگ آنجا هم حاضر نشد به او پناه دهد. به ناچار روی به مرو نهاد، یزدگرد در مرو هم، زنان حرمسرا و دیگر زنان شاهی را با خود همراه داشت. حتی "ماهوی" مرزبان مرو با همکاری "طرخان" حاکم طخارستان قصد دستگیری یزدگرد را داشت که یزدگرد گریخت و وارد آسیابی شد و از آسیابان برای گذراندن شب پناه خواست و در آسیاب بدست آسیابان یا سواران ماهوی هلاک شد و جسدش به رود مرو انداخته شد»(٤)

جمشید کرشاسپ چوکسی که زرتشتی می باشد در کتاب ستیز و سازش بیان میکند: 

« هنگامیکه یزدگرد شاه شد، بیست سال فرمانروایی کرد، در آن زمان تازیان به شمار فراوان به ایران تاختند. یزدگرد(خود) در نبرد با آنان رویارو نشد. (بلکه) به خراسان و ترکستان(یا ماوراءالنهر) گریخت. او در آنجا به جستجوی اسبان و مردان برآمد، ولی مردم او را کشتند»(٥)

نکته: پُر واضح است که نارضایتی و بیزاری ایرانیان از دین و دولت ساسانی بحدی بود که حتی در شرایط جنگی هم، از پادشاه خود، نه تنها حمایت نکردند بلکه او را به قتل رساندند. اوضاع فلاکت باری که ساسانیان و موبدان زرتشتی برای ایرانیان رقم زده بودند، یک عامل جدی در سقوط ساسانیان و استیصال دیانت زرتشتی بود.

منابع:

(١) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه رشید یاسمی، صفحه ٦٥٥

(٢) فتوح البلدان بلاذری، ترجمه محمد توکل، صفحه ٣٩٨ و ٣٩٩

(٣) دو قرن سکوت، زرینکوب، صفحه ٧٥

(٤) ایران در زمان ساسانیان، کریستین سن، ترجمه یاسمی، صفحه ٦٥٨,٦٥٩

(٥) ستیز و سازش، جمشید کرشاسپ چوکسی، ترجمه نادر میرسعیدی، صفحه ٢٥

  • حسین عمرزاده

«۱۰ نكته پرسود از کتاب دو قرن سکوت»

 

 

|منقول - با مقداری ویرایش

 

از جملۀ کتاب هایی که اسلام ستیزان به عنوان نقل مجالس در میان خود می گردانند و به آن افتخار می کنند، کتاب دو قرن سکوت جناب زرینکوب می باشد. البته زرینکوب و کتابش برای ما در مقام حجیت نیستند، اما از آنجایی که اسلام ستیزان آن را قبول داشته و چه بسا برای شبهه پراکنی از آن استفاده می کنند. در نتیجه تصمیم گرفتیم که ۱۰ اعتراف مهم از این کتاب را استخراج کنیم :

۱. پشت کردن مردم به حکومت و آیین زرتشت!

 

«در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند، اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود، کس به دفاع از آن علاقه و رغبتی نداشت.» [۱]

 

 

۲. سقوطی که راه گریزی نداشت!

 

«باری آیین زرتشت، در پایان دورۀ ساسانی، بر اثر بدعت های دینی و درنتیجه فساد و انحطاط موبدان ضعیف گشته بود. نفوذ آیین عیسی و بودا نیز از دو جانب شرق و غرب، آن را در میان گرفته بود و هر روز ضعیف ترش میکرد! شاید اگر اسلام از راه جزیرة العرب نمی رسید، آیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دین خود را یکسره باخته بود.» [۲]

 

 

۳. کمی از انوشیروان عادل بشنویم.

 

«با کشتار شگفت انگیز و بی شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد، موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان بر افتاد، اما این گمان درست در نیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند.» [۳]

 

 

۴. سربازان وفادار یزدگرد!!

 

«در حقیقت وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایوان را لشکریان یزدگرد خود در هنگام گریز غارت کرده بودند، اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مال های غارتی را از آنها باز ستاندند.» [۴]

 

 

۵. بار سنگین مخارج بر دوش کشاورزان و پیشه وران!

 

«بدینگونه سپاهیان یاغی و روحانیون فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود...» [۵]

 

 

۶. نقشه دستگیری پیامبر صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم!!

 

«گفته اند که پرویز از خشم و نخوت، نامۀ پیامبر را پاره کرد و بباذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را بند برنهد و نزد او فرستد. خشم پرویز از این بود که این مرد تازی، با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و باو پیغام و نامه ای چنین نوشته است.» [۶]

 

 

۷. پیامی تازه با محوری زیبا!

 

«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست، همۀ جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند، و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت، بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دل نشینی نیاز داشتند و آن را مژدۀ رهایی و نجات تلقی میکردند.» [۷]

 

۸. حَكَمتَ عَدَلتَ أَمِنتَ فَنِمتَ رَسيخَ البال!

 

«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش تا درجۀ خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند پَنام در روی می کشیدند، چنانکه در آتشگاه ها رسم بود، عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفۀ پیامبر خویش، که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنان در مسجد می نشست و رأی میزد...» [۸]

 

۹. اسلام پذیری ایرانیان!

 

«بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و اشتیاق پذیرفتند. دین تازه ای که عربان آورده بودند، از آیین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را برابر توحید محض و بی شایبۀ اسلام شرک و کفر می شناختند.» [۹]

 

 

۱۰. مسلمانان فاتح چگونه بودند؟

 

«این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند، مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفۀ آنها که در مدینه می زیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همۀ مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهر ها و ولایت های تسخیر شده به حکومت می نشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی سادۀ فقر آلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند.» [۱۰]

 

 

-----------------

پی نوشت ها:

[۱] دو قرن سکوت،دکتر عبدالحسین زرین کوب،فانوس سپهر،۱۴۰۱،ص۷۱

[۲] همان، ص ۲۶۶

[۳] همان، ص ۲۵۹

[۴] همان، ص ۶۰ و ۶۱

[۵] همان، ص ۴۹

[۶] همان، ص ۵۰

[۷] همان، ص ۵۰

[۸] همان، ص ۷۳

[۹] همان، ص ۲۵۴

[۱۰] همان، ص ۷۲

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter YouTube Aparat Pinterest