«آیت الله خامنه ای» (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹)،رهبری «نظام جمهوری اسلامی ایران»،در یکی از سخنرانی ها به نمونه ای از دادگری های خسرو انوشیروان ساسانی و نحوه رفتارش با مزدک و مزدکیان می پردازد:
«یک روز هم پیدا می شود که همین انوشیروان - که سعی کردند اسم او را عادل بگذارند - بهخاطر یک کینه شخصی از دوره جوانی، در یک روز ده ها هزار مزدکی را به قتل می رساند!
نقل می کند که در دوره جوانی، پدرم - قباد - گفت به پای مزدک بیفت (چون قباد، مریدِ مزدک بود)؛ هنوز بوی گند پاىِ مزدک در شامّه من هست و اکنون که به سلطنت رسیدهام، انتقام می گیرم؛ نه از خودِ مزدک، از ده ها هزار مزدکی!»
«آیتالله خامنهای» (۲۹ فروردین ۱۳۱۸/۱۹ آوریل ۱۹۳۹)، دومین رهبر «نظام جمهوری اسلامی ایران»، در یکی از خطبههای نماز جمعه تهران با موضوع «آزادی»، به وجود و نهادینه بودن این مفهوم در متن و صدر اسلام و در دوران حکمرانی خلیفه دوم، عمر بن خَطّاب رَضِيَ اللهُ عَنهُ، میپردازد:
و در معارف صدر اسلام و در تاریخ صدر اسلام، اینقدر این مفهوم با همین نام، با همین واژه و با همین خصوصیات تکرار شده که جای شک باقی نمیماند.
در زمان خلیفهی دوم، استاندار مصر عمروعاص بود و پسر عمروعاص در یک ماجرایی، در یک گفتوگویی با یک جوان دهاتی حرفشان شد، یک سیلی بر صورت آن جوان روستایی مصری زد ـ حالا شما ببینید یک روستایی مصری که نمیدانم حالا عرب بوده یا غیرعرب بوده، شاید آن وقت هنوز عرب هم نبودند، آن هم نمایندهی خلیفه و استاندار مطلق ـ پسر به پدرش شکایت کرد. پدرش آمد پیش عمروعاص، گفت باید قصاص کنی؛ پسر من کتک خورده و بایستی پسر تو که زده، او هم کتک بخورد. او هم اعتنایی نکرد و اینها را بیرون کرد. بلند شدند آمدند مدینه در زمان خلیفهی دوم و پیش خلیفه توی مسجد، ماجرا را مطرح کردند. خلیفه فوراً نوشت تا آن حاکم یعنی عمروعاص و پسرش هر دو بیایند. آوردشان توی مسجد، گفتش که این پسر دهاتی آن پسر استاندار را قصاص کند، خود استاندار هم تعزیر بشود. گفت چرا خود من تعزیر بشوم؟ گفت برای خاطر اینکه به میخ قدرت تو پسرت این کار را کرد و این حرکت را انجام داد؛ تو رو دادی به او.
بعد یک جملهای از قول خلیفه نقل شده که آن هم جملاتی است که توی تاریخ هست و آن این است که خطاب میکند به عمروعاص میگوید: «متی استعبدتم النّاس و قد ولدتهم امّهاتهم أحراراً؟» از کی شما این مردم را بندهی خودتان و بردهی خودتان قرار دادید، در حالی که مادرهاشان اینها را آزاد آفریدند؟
این منطق اسلام است. اگر این در اسلام بهصورت یک فرهنگ رائج نبود، خلیفه برای یک کار به این مهمی که استاندار خودش را میخواهد مجازات کند، به این جمله، به این معرفت اسلامی استناد نمیکرد؛ پیداست این یک مطلبی بوده که همه این مطلب را میدانستند، جزو فرهنگ رائج و شناختهشدهی ملت اسلام در آن وقت بوده که انسانها آزادند، انسانها دارای حق آزادی هستند و از مادرها آزاد متولد شدند و کسی حق ندارد انسانها را برده و اسیر و بندهی خودش بکند و حق آزادی آنها را سلب کند. که البته اینجا جرج جرداقِ مسیحی که دربارهی امیرالمؤمنین کتاب نوشته، بین این جمله و جملهی امیرالمؤمنین یک مقایسهی جالبی میکند که جای بحثش اینجا نیست و نشاندهندهی این هست که این مفهوم، این فرهنگ در اسلام وجود دارد. پس فرهنگ آزادی، مفهوم آزادی در اسلام یکی از آن مفاهیم قطعی و حتمی است.»
خطبههای نماز جمعه تهران، ۱۳۶۵/۰۹/۱۴، موضوع سخنرانی: آزادی.