| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت، بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبید زاکانی» ثبت شده است

قصهٔ درد دل و غصهٔ شب های دراز

صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز

مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار

دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام

یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی نیازی ندهد دهر خدایا تو بده

سازگاری نکند خلق خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید

بنواز ای کرم عام تو بیچاره نواز

عبید زاکانی-غزلیات

  • حسین عمرزاده

سلطان محمود را در حالت گرسنگی، خوراک بادنجان بورانی پیش آوردند. خوشش آمد و گفت: «بادنجان طعامی است خوش.» ندیمی به تعریف از بادنجان پرداخت. سلطان چون سیر شد، گفت: «بادنجان سخت مضر چیزی است.» ندیم باز دربارهٔ مضرات بادنجان زیاده‌روی کرد. سلطان گفت: «ای مردک! تا این زمان به تعریف از آن می‌پرداختی؟»

 

گفت: «من ندیم توأم، نه ندیم بادنجان؛ مرا چیزی باید بگویم که تو را خوش آید، نه بادنجان را.»


عبید زاکانی

  • حسین عمرزاده
Telegram Instagram Facebook Twitter Twitter YouTube Aparat Pinterest