| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

| دفترچه

دفترچه ای برای یادداشت،بایگانی و به اشتراک گذاری هرآنچه که ارزشمند است.

|  دفترچه

تا بُوَد وِردَت دُعا وُ درسِ قرآن غَم مَخور

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

زاهدی مهمان پادشاهی بود.چون بنشستند ، کم تر از آ ن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند ، بیشتر از آن کرد که عادت او ، تاظن صلاح درحق او زیادت کنند.


  "  ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

                           کاین ره که تو می روی به ترکستان است"


چون به مقام خویش باز آمد، سفره خواست تا تناولی کند.

پسری داشت صاحب فراست"گفت: ای پدر , باری به دعوت سلطان در طعام نخوردی؟ گفت : در نظر ایشان چیزی

نخوردم که به کار آید ، گفت:"نماز راهم قضا کن که چیزی نکردی که به کارآید"                       

گلستان سعدی

مالک بن دینار :


از امام حسن بصری پرسیدم کیفر و مجازات عالم چگونه است؟


فرمود:  مرگ (و فساد) قلب


گفتم :


مرگ قلب چیست؟


فرمود:


به دست آوردن دنیا در مقابل عمل آخرت.


------------------------------------

عن مالک بن دینار، عن الحسن قال: قلت له: ما عقوبة العالم؟ قال: «موت القلب» ، قلت: وما موت القلب؟ قال: «طلب الدنیا بعمل الآخرة»

الزهد للإمام أحمد ص ۲۱۵




دریافت
عنوان: یا شاکیا...
حجم: ۲.۷۹ مگابایت


برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بد کار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار تست
مال دزدی، جمله در انبار تست
تو قلم بر حکم داور میبری
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
می برم من جامه درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری بزور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دیده های عقل، گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیره دستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیست پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکام، روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را بهرجا خواست برد

"پروین اعتصامی"

سلطان محمود از "طلحک"پرسید :
فکر می کنی جنگ و نزاع چگونه بین مردم آغاز می شود ؟

طلحک گفت :ای پدر سوخته !!!

سلطان گفت :توهین می کنی؟؟؟
سر از بدنت جدا خواهم کرد!

طلحک خندید و گفت :
جنگ این گونه آغاز می شود...کسی غلطی می کند و کسی به غلط جواب می دهد..


عبید زاکانی

کودک فقیرگرسنه و بیمار گوشه ی خیابان خوابیده بود و رو به رویش تلوزیون مغازه ای بود که داشت از مضرات پر خوری می گفت ...

ابن مَسعود رضی الله عنه : 


« همانا این قلب ها به مانند ظرف هستند، پس آنها را با قرآن پر کنید و غیر از قرآن با چیز دیگری پر نکنید! » 


حلیة ٱلأولیاء (١/١٣١)

عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.

کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟

جغد خطاب به آنان گفت:

عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.

إمام نووی رحمه الله :


" بدان همانا مذهب وعقیده ی اهل سنت و آن کسانی که بر عقیده ی حق هستند از سلف وخلف،بر اینست که کسیکه با توحید بمیرد قطعا داخل بهشت می شود.


[شرح مسلم١/١٨٢]

سفیان بن عیینه رحمه الله:


عاقل کسی نیست که خیر و شر را از هم تشخیص می دهد، بلکه عاقل کسی است که اگر خیری را تشخیص داد، از آن تبعیت می کند، و اگر شری را فهمید از آن دوری می کند.



العقل و فضله لإبن ابی الدنیا ٥٦

شریح رحمه الله:


من دچار مصیبت می‌شوم و الله را برای آن مصیبت چهار بار حمد می‌گویم:


۱- حمدش می‌گویم که دچار مصیبتی بزرگتر نشدم.


۲- حمدش می‌گویم که توفیق صبر را به من عطا کرد.


۳- حمدش می‌گویم که به امید اجر و پاداش، توفیق گفتن «انا لله وانا الیه راجعون» به من عطا کرد.


۴- حمدش گویم که این مصیبت را در دینم قرار نداد. 


[سیر أعلام النبلاء ۵/ ۵۲]

حسن بصری رحمه الله:


" گفته شده که : بهترین اخلاق مؤمنین : عفو و بخشش است .. "


[ الزهد لأحمد ۱۶۸۰ ]

امام علی بن ابی طالب(رضی الله عنه) :


 آن کسی که مرتکب سخنِ زشت می شود، و فردی که آن را نشر می دهد، در گناه یکسانند..


[ الأدب المفرد للبخاری | ٣٢٤ ].


نرم افزاری مفید که البته بنده هم از آن استفاده می کنم،با قابلیت کاربردی بسیار آسان و دارای امکاناتی همچون:


  • امکان استفاده به وسیله چهار زبان:انگلیسی - عربی - فارسی و کُردی
  • نمایش نزدیک ترین مساجد به کاربر تا مسافت ۵۰ کیلومتری
  • دارا بودن ویجت ساده اما زیبا
  • تاریخ هجری قمری
  • امکان تنظیم اوقات نماز
  • اعلان برای اذکار
  • امکان انتخاب اذان از نرم افزار،انتخاب اذان دلخواه از حافظه موبایل و ...
  • قبله نما به دو شکل قطب نمایی و استفاده از نقشه
  • اذکار مورد نیاز برای مسلمان در طول شبانه روز به همراه ترجمه و البته سند
  • امکان افزودن اذکار به علاقه مندی ها
  • اسماء الله الحسنی
عنوان: نمازهایم
حجم: ۱۶.۴ مگابایت

زبید یامی:


این سخن ابن مسعود مرا بیست سال ساکت (کم‌حرف) کرد:


هر که سخنش با رفتارش هماهنگ نیست خودش را تنبیه کرده است!


[عیون الأخبار: ۲/ ۱۹۵]


دریافت عکس نوشته
حجم: ۲۰۰ کیلوبایت

از حکیمی پرسیدند :

وقت طعام خوردن کِى است؟

حکیم گفت غنی را وقتی که گرسنه شود 

و فقیر را وقتی که بیابد !! 


دهخدا

﴿ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ ﴾

(زن عزیز گفت: اکنون حق آشکار شد.)

برخی اوقات حقیقت برای مدت طولانی می‌خوابد ولی نمی‌میرد.

***

‏﴿ اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضاً یخلُ لکم وجهُ أبیکم ﴾

(یوسف را بکشید یا به سرزمین دوری بیندازید تا پدرتان فقط متوجه شما باشد.)

آنان نمی‌دانستند که عشق و محبت جسدی نیست و باز هم ادامه دارد.

***

‏﴿ إذ قالوا لیوسف وأخوه أحبُّ إلى أبینا منّا ﴾

(وقتی که گفتند یوسف و برادرش نزد پدرمان محبوب‌تر است.)

به خاطر مال به او حسد نورزیدند.

بخشش‌های قلب، ارزشمندتر از بخشش‌های دست است.

***

تکرار پیراهن برای سه بار در داستان یوسف:

- وقتی برادران آن را با خون رنگین کردند دلیل غم و اندوه بود.

- وقتی توسط زن عزیز پاره شد دلیل پاکدامنی یوسف بود.

- وقتی برای پدرش فرستاد مژده و خوشحالی بود.

هر چیزی که روزی باعث اندوه تو شده، شاید بعدا باعث خوشحالیت شود.

***

﴿ وَاستَبَقا البَاب ﴾

(شتابان هر دو به سمت در رفتند.)

شاید در یک راه حرکت کنید ولی نیت‌ها متفاوت باشد.

***

به یوسف علیه السلام در زندان گفته شد:

﴿ إنا نراک من المحسنین ﴾

(ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم.)

وقتی مسئول دارایی و گنجینه‌های مصر بود نیز به او گفته شد:

﴿ إنا نراک من المحسنین ﴾

(ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم.)

معدن و اصل پاک، در وضعیت های مختلف دستخوش تغییر نمی‌شود.

***

﴿ ﻗﻠﻦ ﺣﺎﺵَ ﻟﻠﻪ ﻣﺎﻋﻠﻤﻨﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﻦ ﺳﻮﺀ ﴾

(گفتند: پناه بر الله، ما از او هیچ بدی ندیدیم.)

تاریخ تو به دادت می‌رسد، پس آن را حفظ کن.

***

﴿ قال معاذ الله إنه ربی أحسن مثوای﴾

(یوسف گفت: پناه بر الله که پروردگارم هست و جایگاهم را نیکو داشته است.)

عفت خاص زنان نیست بلکه در مردان بزرگ‌تر است. قبل از مریم علیها السلام، یوسف علیه السلام عفیف بود.

***

﴿ وشهد شاهد من أهلها ﴾

(شاهدی از خاندان طرف دیگر شهادت داد.)

وقتی بنده تقوای الله را پیشه کند برای هر غمش فرجی و برای هر تنگنایش گریزگاهی قرار می‌دهد... حتی نزدیک‌ترین افراد به دشمنش به نفعش شهادت می دهند و ادعایش را تایید می‌کنند.

***

﴿ قال بل سولت لکم أنفسکم أمرا ﴾

(گفت: بلکه نفس شما کاری را برای شما آراست.)

برای یعقوب جای سؤال بود که، چگونه می‌تواند گرگ او را بخورد در حالی که هنوز ستارگان که در خواب دیده بود برایش سجده نکرده‌اند.

اعتمادت به بشارت‌های آفریدگار بیشتر از چیزهایی که چشمت می‌بیند باشد.

***

﴿ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْه ﴾

(محبوب‌تر است نزد من از آن‌چه مرا به سوی آن دعوت می‌کنند.)

کلمه ی زنا را به کار نبرد چون می‌خواست عفت کلام نیز داشته باشد.

***

﴿ فأرسل معنا أخانا ﴾

(برادرمان را با ما بفرست.)

چون نیاز داشتند گفتند: برادرمان.

ولی وقتی نیازی نداشتند گفتند (إن ابنک سرق) پسرت دزدی کرده.

- عده‌ی زیادی در وقت تغییر مصالح خطاب آنان تغییر می‌کند.

***

(وقال یا أسفى على یوسف )

(گفت: افسوس بر یوسف)

در حالی که همه فرزندانش با او هستند مگر یوسف.

بعضی جاها را فقط یک شخص می‌تواند پر کند، چون جایگزینی ندارد.

***

(اذهبوا بقمیصی هذا)

(این پیراهن من را ببرید.)

پیراهن را انتخاب کرد تا از همان جا که غم بر او وارد شده است خوشحالی را بر او وارد کند.

‏(فَأسرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِه)

(یوسف آن سخن را جواب نداد و نزد خود پنهان داشت.)

برخی اوقات سخن نیش داری از نزدیکانت می‌شنوی،

آن را نادیده بگیر و از آن رو بگردان.

برای جواب دادن عجله نکن.

در کتمان، خیر بزرگی نهفته است.

***

(اذهبوا فتحسسوا من یوسف وأخیه)

(بروید دنبال یوسف و برادرش بگردید.)

سال‌ها پیش فرزندش را گم کرد و اکنون می‌خواهد دنبالش بگردند!

وقتی درباره‌ی احتمالات عقلی برایت سخن گفتند تو درباره‌ی اعتماد به الله برایشان سخن بگو.

***

(وقد أحسن بی إذ أخرجنی من السجن)

(به من نیکی کرد که مرا از زندان خارج ساخت.)

یوسف زندان را ذکر کرد و چاه را ذکر نکرد تا برادرانش خجالت زده نشوند.

الگوها، فراتر از انتقام و تسویه حساب هستند.

***

﴿ هِیَ راوَدَتنی عَن نَفسی ﴾

(او مرا به کامجویی دعوت کرد.)

بی گناهان زبانشان آرام است.نیازی نیست صدایشان را بالا ببرند یا برای قانع کردن طرف مقابل قسم بخورند.

***

﴿وَأَخَاف أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْب وَأَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ﴾

(می‌ترسم وقتی شما متوجه او نیستید گرگ او را بخورد.)

آنان کلمه‌ی گرگ را شنیدند و در نقشه ی خود از آن بهره برداری کردند.

تیر قاتل را در توجیهات تربیتی نادیده نگیر.

***

﴿أنا یوسف و هذا أخی﴾

(من یوسفم و این هم برادرم هست)

نگفت من عزیز مصرم. اسمش را بدون هیچ صفتی ذکر کرد. انسان والا به مناصب و رتبه‌ها نگاه نمی کند.


دکتر علی صلابی

ترجمه: محمد ابراهیم ساعدی رودی(با اندکی ویرایش)